۱۸ دسامبر ۲۰۰۷ - ۲۷ آذر ۱۳۸۶
ايمان شايسته
در افغانستان رواج است که خانواده هایی که پسر نامزد شده دارند، به مناسبت های مختلف برای عروس آینده شان تحفه یا پیشکش می برند. این یک رسم دیرینه است که تقریباً در تمام نقاط این کشور رواج دارد و میتوان آنرا یک رسم تمام زنانه دانست که مردان در آن دخالت چندانی ندارند.
یکی از این مناسبت ها عید بزرگ یا عید قربان است. یکی دو هفته قبل از عید، خانواده داماد برای تهیه عیدی دست به کار می شوند و یکی دو روز قبل از عید، مادر و خواهر داماد به اتفاق تعدادی از خانم های فامیل هدیه ها را برداشته و دف زنان رهسپار خانه عروس می شوند.
هدیه ها و ونحوه آماده سازی آنها نیز بوی سنتی دارد و همه اقلام آن به آسانی خریدن از بازار نیست. مثلا چادر گاج که نوعی پارچه حریر است باید دور تادورش با دست بافته شده باشد، همین طور شلوار سفید رنگی که حتماً پاچه آن باید به صورت زیبایی دوخته شده باشد. اما عید قربان ویژگی دیگری نیز دارد و آن بردن قربانی است که معمولا گوسفند است.
مراسم به دور از چشم مردان، با رقص و بازی خانم ها ادامه می يابد وسپس یکی از فامیل های داماد تمام هدیه هایی را که خانواده داماد تدارک دیده و درون بقچه ای گذاشته شده دانه به دانه به حاضرین نشان می دهد و حضار با صدای بلند مبارکباد می گویند.
در پایان خانواده عروس نیز هدیه ای را که برای داماد تهیه کرده و معمولاً یک دست لباس محلی افغانی و یا یک دست کت و شلوار است، داخل همان بقچه گذاشته و به خانواده داماد پیشکش می کنند و بدین ترتیب مراسم پایان می یابد.
این رسم معمولا ٥ بار در سال البته با تفاوت های اندکی تکرار می شود که عبارتند از مراسم بردن براتی در ١٥ شعبان، بردن رمضانی (افطاری) در روز اول ماه رمضان، بردن عیدی به مناسبت عید کوچک (فطر) و بردن عیدی در روز نوروز ولی دو مورد اول از اهمیت کمتری برخوردار است و عده ای آنرا به جا نمی آورند.
به هر حال به جا آوردن این مراسم به اضافه مراسم نامزدی، شیرینی خوری و عروسی، هزینه های کمر شکنی را بر جوانان افغان تحمیل می کند که اثرات منفی اقتصادی و روانی ناشی از آن تا سال ها بر زندگی زوج های جوان و حتی فرزندان آنها سایه می افکند.
این رواج ها وسنت های قدیمی که امروزه با تجملاتی شدن و چشم و هم چشمی ها و رقابت های فامیلی در آمیخته مانعی بر سر راه ازدواج جوانان نیز شده است و سن ازدواج رو به افزایش است.
در بسیاری موارد این گونه مراسم، باعث بدهکاری داماد می شود و وی را ناگزیر می کند تا در ابتدای زندگی مشترک، برای جبران بدهکاری مهاجرت کند و یا به سفرهای کاری طولانی برود. تا آنجا که تعدادی از آنها پدر می شوند و فرزندانشان بزرگ می شوند ولی هنوز آنها را ندیده اند.
تورم و گرانی بیداد می کند و قیمت ها همچنان رو به بالا در حرکتند. ولی گویا رواج، رواج است و باید انجام شود اما آنچه مسلم است اینست که این قدر خرج و تشریفات با اقتصاد ضعیف مردم افغانستان هیچ گونه سنخیتی ندارد.
در گزارش مصور اين صفحه که مينا شايسته فراهم کرده خانم بخت آور مراسم عیدی بردن را نقل مى کند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۸ دسامبر ۲۰۰۷ - ۲۷ آذر ۱۳۸۶
داريوش رجبيان
موسم کريسمس و سال نو مسيحی که برای خيلی ها در کشورهای غربی از آرام ترين دوره های سال محسوب می شود، برای فروشگاه ها از شلوغ ترين دوره هاست. يکايک فروشگاه ها تلاش می کنند با تبليغات و آگهی های رنگين، تخفيف قيمت ها و آرايش پر زرق و برق ساختمان هايشان تعداد هر چه بيشترى مشتری را جلب کنند. مشتری ها هم در دوره کريسمس بيشتر از هر دوره ديگری برای خرج مبالغ هنگفت برای هدايا آماده هستند.
بنا به تازه ترين پژوهشی که موسسه بريتانيايی کارشناسان اعتبار موسوم به "کرديت اکسپرت" انجام داده است، عليرغم افزايش نرخ بهره و سختگيری در دادن وام طی سال ميلادی جاری بيشتر مردم اين کشور قصد ندارند از مخارج کريسمسی خود بکاهند و انتظار می رود که آنها امسال هم در حد سال گذشته و شايد حتا بيشتر از آن خرج هدايای کريسمسی کنند.
ميانگين مخارج کريسمس در سال ٢٠٠٦ ميلادی ٣٩٧ پوند، معادل ٨٢٠ دلار بود و در سراسر کشور بيش از ١/٢ ميليارد پوند، معادل بيش از دو ميليارد دلار هزينه هدايای کريسمس شد.
در نظرسنجی "کرديت اکسپرت"، حدود ده درصد پاسخ دهنده ها گفته اند که در آستانه کريسمس ميزان بدهی هايشان افزايش خواهد يافت. يعنی برای اين افراد خريد هدايای کريسمس به اندازه ای حياتی است که حاضراند به خاطر آن وام بگيرند. چهل و دو درصد لندنی ها گفته اند که حاضراند در دوره کريسمس ولخرجی بکنند. اين رقم در شمال شرق بريتانيا هفتاد درصد است.
بی گمان اين رقم ها بر مسرت کريسمسی فروشگاه ها می افزايد و آنها از همين حالا آراسته و پيراسته اند و يکی بعد از ديگری تاريخ روز حراجی های سالانه شان را اعلام می کنند. بيشتر حراجی ها چند روز قبل از کريسمس و يک روز بعد از آن آغاز می شود و برای چندين روز ادامه دارد.
قيمت ها در بعضی از فروشگاه ها به شدت افت می کند. برای نمونه، طی يکی دو کريسمس گذشته قيمت دوربين ويديوی "جی وی سی" در فروشگاه "هائوس اف فريزر" لندن يک شبه از ٦٠٠ به ٣٠٠ پوند سقوط کرده بود. اين کاهش پنجاه درصدی در مورد ديگر لوازم الکترونيکی اين فروشگاه، به مانند دستگاه ضبط لوح ديجيتال تصويری (دی وی دی)، تلويزيون های صفحه پهن، دستگاه هدايت ماهواره ای و غيره هم صدق داشت.
البته، اين سخاوت کريسمسی را همه فروشگاه های بزرگ به نمايش نمی گذارند و مثلا، درفروشگاه زنجيره ای "جان لويس" ميزان تخفيف قيمت ها از ١٠ تا ٣٠ درصد بيشتر نيست.
در همين حال، برآورد هايی هم وجود دارد که بر مبنای آن انتظار می رود امسال تعداد کمتر مردم هدايای کريسمسی شان را از فروشگاه ها و تعداد بيشترى از طريق اينترنت خريداری کنند.
بنا به داده های پژوهشی که موسسه مالی "آپاکس" انجام داده است، به احتمال زياد امسال مردم بريتانيا ٥٦ درصد بيشتر از ميزان سال گذشته هدايای کريسمسی شان را در بازار های اينترنتی خواهند خريد. راحتی خريد اينترنتی در مدت زمان کمتر و بدون بيرون رفتن از خانه يا دفتر، اين شيوه خريد را محبوب تر کرده است.
مشتری های اينترنتی برای خريدن لوازم الکترونيکی، لوح های فشرده ديداری و شنيداری و کتاب، بيشتر به تارنمای آمازون مراجعه می کنند. بازار های اينترنتی ديگری هم از قبيل "فايرباکس"، "گود ريچ بوکس"، "بای استاف"، "ويکيد آنکل" و "من کايند" در موسم کريسمس شلوغ تر از هميشه اند.
بدين گونه می توان گفت که کريسمس در کنار شور و شادی و فضای جشنی که ايجاد می کند، دارای جنبه تجاری اى هم هست که سال به سال در حال پررنگ تر شدن است. و اين حالت به مذاق آنهايی که می خواهند کريسمس روحيه مذهبی داشته باشد، چندان خوشايند نيست. آنها معتقد اند که در ايام کريسمس بهتر است از ارزش های دنيوی دوری جست و به ارزش های اخروی پرداخت. اما ظاهرا نيروی بازار بر اين حس ناخشنودی فايق شده و جنبه تجاری کريسمس را صيقل داده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۳ دسامبر ۲۰۰۷ - ۲۲ آذر ۱۳۸۶
جهانگير سلطان
همه ساله صدها هزار شهروند تاجیکستان به خاطر تأمین روزگار خویش به مهاجرت اقتصادی رو می آورند. این کارگران بیشتر به روسیه و دیگر کشورهای سابق اتحاد شوروی سفر می کنند. پولی که آنان از خارج برای خانواده های خود می فرستند، از مبالغ اصلی بودجه سالانۀ دولتی تاجیکستان است.
در آمار غیررسمی تعداد مهاجران تاجیک بیش از یک میلیون نفر ذکر شده و در آمار رسمی رقم ششصد هزار تن را نوشته اند. در تاجیکستان مهاجران کاری را معمولا مردِکار می گویند.
نه همۀ مردکاران می توانند رسماً در این کشورها کار خوب پیدا کنند. بنابر این مجبورند به خاطر دریافت مبلغ ناچیزی به کارهایی مثل ارابه کشی، باربری (حمالی)، کارگری ساختمانی و دیگر کارهای سنگین دست بزنند.
از آنجا که سفر بیشتر این مهاجران غیر رسمی است، آنها اسناد و مدارکی را که جوابگوی طلبات (نيازها) قوانین کشورهای مربوطه است، با خود ندارند.
معمولا پلیس این کشورها از این وضع به منافع شخصی خویش سوء استفاده می کند. آنها مردکاران را سر هر راه و گذری بازداشت نموده به بهانه نداشتن اسناد و یا موافق نبودن آن اسناد با قوانین این کشور از آنها پول می ستانند.
به این دلیل بسیار ی از مهاجران کاری نمی توانند مدت ها برای خانواده های خویش پول بفرستند. برخی از آنها نیز مورد سوء استفاده باندهای تبهکار قرار می گیرند و یا قربانی خشونت و نژاد پرستی می شوند.
در میان این مردکاران هستند نفرانی که به علت از سر گرفتن حیات دیگر در این کشورها تأمین روزگار خانواده های خویش در تاجیکستان را فراموش می کنند و یا در آنجا زن دیگر می گیرند.
یوسف یگانه (تنها) پسر بابا عبدالله از جملۀ این کسان است. بابا عبدالله چون دید که از یوسف و از پول او دیر باز خبری نیست، با وجود بازنشستگی ارابه ای اجاره گرفته و رو به بازار سخاوت در مرکز شهر دوشنبه کرد تا مبلغی به سختی برای زندگی به دست آورد و برای همسر بیمارش دارو بخرد.
اینک شما و قصه بابا عبدالله و یوسف گمگشته او. اين گزارش مصور در کارگاه آموزش گزارشگرى چندرسانه اى که در تاجيکستان برگزار شد تهيه شده است.
در همين زمينه:
گزارشگرى چندرسانه اى در تاجيکستان
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۱ دسامبر ۲۰۰۷ - ۲۰ آذر ۱۳۸۶
مادر بزرگ براى بسيارى از ما تداعى كننده مهربانى، لطافت و يك دنيا تجربه است. زنانى كه معمولا زبان به گلايه نمى گشايند، بى چون و چرا از نوه هايشان حمايت مى كنند و بى دريغ آنچه را كه آموخته و تجربه كرده اند با نسل تازه در ميان مى گذارند. در كشورهاى در حال رشد يا توسعه نيافته در قاره افريقا، بسيارى مواقع اين مادر بزرگ ها تنها سرپرست و غم خوار كودكان به جا مانده از فرزندانشان مى شوند كه جانشان را با بيمارى ايدز از دست داده اند.
طبق گزارش سازمان ملل كه در نوامبر ٢٠٠٧ منتشر شده، سه چهارم مرگ هاى ناشى از ايدز در کشورهای جنوب آفريقا و بویژه آفريقاى جنوبى رخ مى دهد و ٦١ درصد از مبتلايان به اچ آى وى در جنوب آفریقا زنان هستند. تنهادر سال ٢٠٠٧ يك و هفت ميليون نفر به اچ آى وى مبتلا شدند، كه آمار مبتلايان را به بيست و دو نيم ميليون افزايش داده است.
بيش از ٦٥ درصد مبتلايان به اچ آى وى و ايدز در آفريقا هستند و در بعضى نقاط آفريقا از هر سه نفر يك نفر مبتلا به بيمارى ايدز است كه نشان از نابودى يك نسل دارد. تنها در آفريقا هرروزه شش هزار نفراز اين بيمارى مى ميرند كه اكثرشان زنان زير ٥٠ سال هستند. مرگ اين والدين موجب افزون شدن هرروزه تعداد كودكان يتيم آفريقاست.
بسيارى از اين كودكان جز مادربزرگشان حامى ديگرى ندارند، زنانى كه خود بدون داشتن مستمرى يا پشتوانه مالى در فقر بسر مى برند. با اين وجود، گروهى از اين مادربزرگ ها در آفريقا با دست خالى براى نجات و سرپرستى نوه هايشان، گردهم آمده و كمپينى با نام "مادر بزرگان آفريقائى" به راه انداختند. اين گروه به نام "قهرمانان بى آواز آفريقا" نيز معروف است.
اين قهرمانان بى آواز در بسيارى موارد نه تنها بايد از نوه هاى خود سرپرستى كنند بلكه ناچارند بار سرپرستى نوه هاى مادربزرگ هاى ديگر دهكده شان را هم كه بر اثر فقر، كهولت و يا ايدز مرده اند به دوش بكشند.
در سال ٢٠٠٤ سى و پنج مادر بزرگ كانادائى در "كم لوپس" بريتيش كلمبيا كه خود را "مادر بزرگان كم لوپس - كن گو" ناميده اند، دست به كار خلق و تهيه يك تكه دوزى در اندازه ٢١٤ در ١٦٨ سانتـيمتر شدند. اين تكه دوزى با ٦١٦ تكه پارچه مربع شكل و مساوى با رنگهاى قرمز و سفيد، مانند پرچم كانادا، براى جلب توجه مردم كانادا به فعاليت مادربزرگان بى آواز آفريقا براى حل مشکل ايدز و جمع آورى كمك مالى به آنها آفريده شده است.
نكته شاخص توجه اين تكه دوزى كه اين پيام يا اثر را كاملا كانادائى كرده، علاوه بر شكل و شمايل پرچم گونه آن، جمع آورى حمايت ٢٠٥ شخصيت مهم كانادا وثبت امضاء آنان بروى تكه هاى سفيد اين تكه دوزى است.
شخصيت هائى مانند لئونارد كهن، خواننده معروف كانادائى، ديويد سوزوكى، دانشمند، دايانا كرال، پيانيست، آهنگساز و خواننده جاز ، الويس استويكو، قهرمان پاتيناژ و آليس مونرو و مارگارت ات وود، دو نويسنده صاحب سبك كانادائى و رابرت مانچ، نويسنده كتاب هاى كودكان در ليست حاميان اين پروژه انسانى هستند.
در ماه مه ٢٠٠٧، اين اثر هنرى كه با عشق به انسانيت آفريده شده و پيامبر دوستى و ارتباط انسان ها و نشانگر همدلى مادربزرگان در دو گوشه جهان است، سفرش را براى نمايش در شهرهاى مختلف كانادا آغاز كرده و تاكنون در ١٤ شهر كانادا به نمايش گذاشته شده وبه تنهائى ٥٠ هزار دلار كمك مالى براى كمپين قهرمانان بى آواز افريقا جمع آورى كرده است.
كمپين "مادربزرگان به مادربزرگان" از مارچ ٢٠٠٣ شروع به فعاليت كرده و تاكنون ١٨٠ گروه مختلف مادربزرگان كانادائى در شهرهاى مختلف كانادا تشكيل داده اند كه هر كدام به ترتيبى به جمع آورى كمك مالى اقدام كرده و بيش از ٢ ميليون دلار جمع آورى كرده اند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۹ دسامبر ۲۰۰۷ - ۱۸ آذر ۱۳۸۶
ايمان شايسته
شاید دیدن گله های گوسفند، اسب های سوارکاری، الاغ های مخصوص حمل بد رفت (فاضلاب)، سگ های ولگرد و یا حتی شترهای کوچی ها (عشایر) در کوچه ها و خیابان های پایتخت در دیگر کشورهای جهان خیلی معمول نباشد. اما ديدن انواع حیوانات اهلى، که در بسیاری موارد نیز باعث مشکلات ترافیک در خیابان ها مى شود، براى مردم کابل عادى است. اما دیدن حیوانات وحشی به این آسانی ها نیست. برای دیدن آنها باید وقتی اختصاص داد و هزینه ای هم پرداخت.
اولین بار که باغ وحش رفتم، ۵ سال بیشتر نداشتم. آن وقت ها باغ وحش کابل چهره دیگری داشت. از خرابی و ویرانی اثری نبود، انواع حیوانات از فیل و شیر و پلنگ گرفته تا پرندگان و خزندگان در میان انبوه درختانى که واقعاً به باغ می مانست شهروندان پایتخت نشین را وسوسه می کردند تا به خصوص روزهای تعطیل خود را همراه با خانواده در کنار حیوانات بگذرانند و با طبیعت تجدید پیمان کنند. اکنون ۲۴ سال از آن زمان می گذرد.
این باغ وحش و حیوانات آن اما سرگذشت عجیبی داشته و چیزهایی دیده که شاید هیچ باغ وحش دیگری در جهان به خود ندیده باشد. ابتدا سال های آبادی و شکوه، چندی بعد سال های نابودی وسقوط در خط مقدم جنگ و اکنون بازسازی و امید دوباره به آینده.
باغ وحش کابل در منطقه ای خوش آب و هوا و درست در میان دو کوه آسمایی و شیردروازه که تقریباً شهر کابل را به دو قسمت تقسیم می کند و متصل به چوک (میدان) دهمزنگ، در زمینی نسبتاً هموار بنا شده که در طول رودخانه کابل تا نزدیک پل معروف آرتل کشیده شده است.
به گفته عزیز گل ثاقب، رییس باغ وحش کابل، این باغ وحش که هنوز هم تنها باغ وحش در افغانستان است در سال۱۳۴۶ و در زمینی به مساحت ۵۳ جریب (تقریباً ۱۱ هکتار) تاسیس گردید و در آغاز ریاست افتخاری آن را یکی از شاهزادگان وقت به عهده داشت.
در آن زمان تعداد حیوانات باغ وحش بیش از ۷۰۰ حیوان و از ۹۲ نوع مختلف بوده که در ابتدا متعلق به دانشکده علوم دانشگاه کابل بوده و بعدها به دلیل عدم توانایی مالی این دانشکده به شهرداری کابل واگذار گردید.
آقای ثاقب از آن دوران یاد می کند که همه چیز منظم بوده و باغ وحش دارای بخش های تحقیق و آموزش، موزه، لابراتوار، کلینیک حیوانی و تغذیه حیوانات و بیش از ۵۰ نفر کارمند بوده است. او بر این عقیده است که این باغ وحش تا قبل از آغاز جنگ های داخلی، با داشتن تنوع حیوانی غنی یکی از باغ وحش های مشهور در آسیا بوده است.
سالهای جنگ و ویرانی
اما این شکوه دیری نپایید و با آغاز درگیری های چریکی میان دولت و مخالفان کوس زوال و نابودی زده شد و در جریان جنگ های داخلی بین احزاب جهادی در دهه ۹۰ میلادی به اوج خود رسید. باغ وحش مستثنی نگردید و گلوله های تفنگ و شلیک های آوان (خمپاره) و راکت فرق بین مخالفان و حیوانات زبان بسته زندانی در قفس را نیز درک نکردند.
آنگونه که آقای ثاقب می گوید در جریان آن سال ها باغ وحش به کلی از بین رفت و به مخروبه ای تبدیل شد. موزه ارزشمند باغ وحش غارت شد و ساختمان های باغ وحش فرو ریخت. گاهی هم دیوارهای آن به عنوان سنگر مورد استفاده قرار گرفت.
تعداد زیادی از حیوانات از باغ وحش فرار کردند و دیگر هرگز دیده نشدند. تعداد دیگری از گرسنگی در قفس های خود تلف شدند. عده ای دزدیده و قاچاق شدند. عده ای دیگر که گوشتشان حلال بود مثل آهوها و پرنده ها کباب شدند و خورده شدند. و عده ای هم هدف مشق تیراندازی و سرگرمی شبه نظامیان درگیر شدند.
دوران طالبان
در دوران زمامداری طالبان اما وضعیت باغ وحش تغییر چندانی نکرد. بازماندگان باغ وحش که از آن جنگ های خانمانسوز جان به در برده بودند فقط تعدادی میمون و کل مرغ (لاشخور) و شیر معروف کابل بود که اکثر مردم اورا می شناختند.
شیر کهنسال کابل که کابلی ها مرجان صدایش می کردند، از سوی آلمان به باغ وحش افغانستان هديه شده بود و در همه اين سال ها به خصوص سال های جنگ داخلی به نماد بقا و ماندگاری تبديل شده بود. اما انگار قرار نبود که مرجان هم سال های آخر عمر خود را با آسایش سپری کند. بنا به روايات اين شير توسط يک جنگجو در زمان طالبان بر اثر پرتاب نارنجک زخمى و نابينا شده بود.
دوران بازسازی
با زوال حکومت طالبان، گویا امیدها دوباره زنده شد. و شعار بازسازی و احیا به گوش باغ وحش نیز رسید.
اکنون ۶ سال از آن زمان می گذرد و مسلماً باغ وحش گرچه با سال های شکوهمند گذشته اش هنوز فاصله دارد اما روز به روز شرایط بهتری پیدا می کند و بازدید کنندگان بیشتری را جلب خود می کند تا جایی که به گفته آقای ثاقب، در روزهای تعطیل تا ۷۰۰۰ تکت (بلیط) فروخته مى شود و این استقبال حکایت از فردایی بهتر دارد.
رییس باغ وحش می افزاید که توانسته تاکنون نزدیک به ۳۰۰ حیوان از ۴۲ گونه مختلف را جمع آوری کند که تعدادی از حیات وحش خود افغانستان می باشند و تعداد دیگری را کشورهای دوست به باغ وحش کابل اهدا کرده اند.
از این میان نقش کشور چین حایز اهمیت است که یک جفت شیر و تعدادی گرگ، خرس چینی، خوک و آهو هديه کرده است. یک موسسه حمایت از حیوانات در بریتانیا نیز در ایجاد و تجهیز موزیم (موزه) ماهی خانه با ۳۶ نوع آبزی و خزنده و ساختن تعدادی قفس برای حیوانات با باغ وحش کابل همکاری نموده است.
به گفته آقای ثاقب، در سال ۲۰۰۴ باغ وحش کابل عضویت سازمان سازاک (South Asian Zoos Association for Regional Cooperation) را حاصل کرده که در قسمت تبادل حیوانات و غنامندی باغ وحش کابل همکاری خواهد نمود.
همچنين به گفته وی در ماه حمل (فروردین) سال جاری نیز سازمان اقتصادی اکو وعده کمک یک میلیون و سیصد هزار دلار آمریکایی را داده که صرف بازسازی و نوسازی و توسعه باغ وحش خواهد شد.
آقای ثاقب، مدت پروژه را ۱۸ ماه اعلام کرده و با خوشبینی می گوید که تا یک سال دیگر باغ وحش به همه ساختمان های مورد نیاز از قبیل دیوار امنیتی باغ وحش، واحد اداری، رستوران و کلینیک حیوانی و پارک مخصوص اطفال مجهز خواهد شد. تعداد حیوانات افزایش خواهد یافت و قفس های مدرن مطابق با معیارهای دنیا جایگزین قفس های کنونی مى شود.
قرار است پیاده روها با سنگ های زینتی فرش و سیستم تنویر (روشنایی) به گونه ای نصب شود که شهروندان کابل بتوانند حتی شب ها برای میله (تفریح) به باغ وحش بیایند و غذا را آنجا صرف نمایند. وی همچنان از توسعه باغ وحش تا پل آرتل و پل گذرگاه خبر داد.
قسمت دیگری از توسعه باغ وحش به تابلوهای معلوماتی اختصاص خواهد یافت که به صورتی زیبا و در اندازه های استاندارد و مجهز به سیستم نور، با سه زبان فارسی، پشتو و انگلیسی اطلاعات لازم درباره حیوانات را در اختيار بازدید کنندگان قرار خواهد داد.
آقای ثاقب می پذیرد که وضعیت نظافت و بهداشت در باغ وحش به هیچ وجه رضایت بخش نیست اما می گوید با برنامه ریزی هایی که شده توجه مضاعفی به پاکی و صفای باغ وحش خواهد شد.
امنیت باغ وحش نیز به گفته آقای ثاقب خوب است و آنها مأموران لباس شخصی دارند که مانع از ایجاد مزاحمت برای بازدید کنندگان می شوند.
از جمله حیوانات استثنایی باغ وحش کابل یک جفت از نوعی بز دو جنسیتی است که دارای آلات تناسلی نر و ماده می باشند ولی قادر به تولید مثل نیستند و نیز یک گاو اهلی که دو دم دارد.
گزارش مصورى از اين باغ وحش را از مينا شايسته در اين صفحه مى بينيد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۶ دسامبر ۲۰۰۷ - ۱۵ آذر ۱۳۸۶
داريوش رجبيان
طرح بته جقه از معدود طرح های روی پارچه است که پيشينه ای چند هزارساله دارد و امروز هم به اشکال گوناگون در کشور های مختلف جهان به کار می رود. در بريتانيا نيز اين طرح که از شال های کشميری بيرون آمده، با نام "پِيزلی" شناخته شده است. چون در شهر "پيزلی" اسکاتلند بود که در سده ١٩ ميلادی بافندگان، توليد انبوه پارچه های بدل کشميری با طرح بته جقه ای را راه انداختند و آن را به مراتب ارزان تر از شال های کشميری اصيل عرضه کردند.
تنها افسران و افراد متمول بريتانيايی قادر بودند شال کشميری بته جقه ای را از هند به کشورشان آورند، چون قيمت آن معادل بيست هزار پوند امروزی بود و بافتن يک شال کشميری تا سه سال به درازا می کشيد.
گالری "پيتز هانگر مانور"، واقع در غرب شهر لندن، برای معرفی اين طرح با شرکت هشت هنرمند از هند، اسکاتلند و انگلستان و آمريکا نمايشگاهی برگزار کرده است. شايد به خاطر شباهت طرح بته جقه ای به قطره اشک سازمان دهنگان نمايشگاه آن را " بته جقه: يک قطره اشک" ناميده اند.
اندک اتفاق می افتد که نمايشگاهی به يک طرح يا نقش واحد روی پارچه اختصاص داشته باشد."جنيفر رايت"، از سازمان دهندگان نمايشگاه که آثار خودش را نيز آن جا در معرض تماشا گذاشته است، دليل اين کار کم سابقه را چنين شرح می دهد:
"ما بسيار علاقمند بوديم نمايشگاهی را به يک شکل يا طرح بخصوصی از پارچه ها اختصاص دهيم، تا شمار زيادی از هنرمندان نحوه ديد خود به آن طرح را با کار های خود تشريح کنند. به شال های کشميری نگاه کرديم که غالبا طرح بته جقه ای داشتند. ولی برای برگزاری اين نمايشگاه، اگر ما صرفا شال های کشميری را موضوع خود قرار می داديم، شيوه های بيان و تصوير هنرمندان هم با همان شال کشميری و طرح بته جقه ای آن محدود می شد. تصميم گرفتيم موضوع نمايشگاه يک چيز ساده و مجمل و در عين حال دارای تاريخ غنی باشد و انتخاب ما روی خود طرح بته جقه ای متوقف شد که از سده ١٨ تا کنون در بريتانيا رايج است. و حتا امروز هم آن را حاوی مضمون و محتوای فرهنگی خارجی می دانند."
بنا به داده های تاريخی، در سده ١٨ ميلادی بود که طرح بته جقه ای شال های کشميری، افسران شرکت بريتانيايی هند شرقی را مفتون کرد. در نتيجه نخستين شال های کشميری وارد انگلستان و سپس سراسر اروپا شد، به گونه ای که ژوزفين، ملکه فرانسه، به يکی دو تای آن اکتفا نکرد و در گنجه اش صدها شال کشميری منقش داشت.
در آغاز بته جقه تنها برای تزيين حاشيۀ شال به کار می رفت، اما رفته رفته اين طرح در سراسر پارچه پخش شد.
قبل از اينکه نساجان اسکاتلندی "پيزلی" خود را با تغيير اندک طرح توليد کنند، نام انگليسی اين طرح "بوته" يا "بته" بوده است که واژه ای است فارسی.
"جنيفر رايت" می گويد که قبل از برگزاری نمايشگاه در موزه ويکتوريا و آلبرت لندن تاريخ بته جقه را تحقيق کرده اند، اما همچنان مطمئن نيستند که اين طرح در اصل متعلق به چه تمدن يا کشوری است. به گفتۀ او، برخی از پژوهشگران بته جقه را از يادگار های تمدن بابلی می دانند، در حالی که به باور عده ای ديگر، ريشه های آن به ايران باستان بر می گردد. دست کم از روی واژه "بته" يا "بوته" می توان حدس زد که اين طرح از ايران به کشور های ديگر رفته است. او می افزايد:
"در آغاز طرح بته جقه شکل يک دسته بوته يا گل را داشت، اما تدريجا نقش آن روی پارچه و فرش برجسته تر شد و بيشتر يک درخت انبوه سرو را به ياد می آورد. عده ای هم بر اين باور اند که درخت سرو به عنوان نماد زندگی جاودان از نشان های متعلق به کيش زرتشتی است. اين مضمون معنوی بر اهميت طرح بته جقه می افزايد".
اما در نمايشگاه "يک قطره اشک" همۀ طرح های موجود روی پارچه ها و پلاستيک ها و قاليچه ها الزاما شکل سرو ندارد. برخی از آنها واقعا بيشتر به يک قطره اشک شفاف، درست مانند بته جقه قاجاری، برخی هم به نيمه ای از "يين و يانگ" چينی (نشان تاريکی و روشنايی به شکل دو بته جقۀ به هم چسبيده) می ماند. اما همۀ طرح ها خطوط حاشيه طرح بته جقه را به نحوی حفظ کرده اند.
هنرمندان شرکت کننده در اين نمايشگاه تلاش کرده اند نه تنها پيشينه اين طرح باستانی را معرفی کنند، بلکه هر کدام به شيوۀ خود خواسته اند دورنمای طرح بته جقه را هم پيش بينی يا پيشنهاد کنند.
نمايشگاه "بته جقه: يک قطره اشک" تا روز ١٩ ژانويه ٢٠٠٨ در گالری پيتز هانگر مانور در منطقه "ايلينگ برودوی" لندن برپا خواهد بود.
گزارش چند رسانه ای از این نمایشگاه را می توانید در پنجره بالای این صفحه ببینید.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۵ دسامبر ۲۰۰۷ - ۱۴ آذر ۱۳۸۶
امير فولادى
افغانستان کشور پر معلولی است. آمار معلولان را نزدیک به دو میلیون گقته اند که بیش از یک میلیون آنها معلولان جنگ اند. عده ای هم به دلیل فقر ونارسایی های دیگر معلول شده و یا معلول به دنیال آمده اند، چون مادرانشان نتوانسته اند درست تغذیه کنند؛ یا چون وقتی دربطن مادرشان بودند، لگدی خورده اند قبل از آنکه به دنیا بیایند، لگد ازپدر که بر مادر خشم کرده بود، یا از یک تفنگ دار پیروز؛ شاید هم از یکی از بستگان شوهرمادرشان. شايد هم وقتی خیلی خرد سال بوده اند از آنها خواسته شده تا درتنور نان بپزند و در تنور افتاده اند. معلولان داستان های دلخراش دارند.
از دلایل وعوامل معلولیت که بگذریم، وضعیت بسیاری ازاین معلولان اسف بار است. بسیاری از مردم آنها را بیچاره می خوانند و با نگاه حقارت به آنها می نگرند. دولت افغانستان تاکنون نتوانسته است آنگونه که لازم است به این مشکلات برسد. واین امر سبب شده است تا معلولینی که با مشکلات فروان روحی وروانی مواجه اند، از زندگی وفعالیت اجتماعی به حاشیه رانده شوند.
اگرچه درافغانستان وزارتی به نام وزارت شهدا و معلولین وجود دارد، وزارتی که درخیلی ازکشورهای دیگر دیده نشده است، اما اين وزارتخانه کار چندانی برای آنها انجام نداده و بیشتر این معلولان از شرایط سخت و دشواری های فراوان زندگی سخن می گویند و از این که آسیب دیدگی و معلولیت چگونه آنها را محتاج دیگران کرده است.
درکنار وزارت شهدا ومعلولین، نهاد های ملی وبین المللی نیز هستند که برای بازتوانی و کمک به معلولان کار می کنند. مثلا به نا شنوایان زبان اشاره ای، و به آنها و دیگران حرفه وفن، یا نقاشی وخطاطی ودیگر هنرها و حرفه ها را می آموزند.
صلیب سرخ جهانی، یکی از فعال ترین نهادهای بین المللی دراین زمینه است که سال هاست درافغانستان کار می کند و مردم افغانستان با کار ها وکارنامه اش آشنایند. این سازمان سال هاست برای کسانی که دست یا پای شان را ازدست داده اند دست و پای مصنوعی می سازد.
نکته نوی که می توان گفت، در باره نهاد هایی است که اخیرا از سوی خود افغان ها ایجاد شده اند. این نهادها سعی براین دارند تا به معلولان بیاموزند که معلولیت، ناتوانی نیست. بلکه معلولان نیز مانند اعضای سالم جامعه می توانند کار وفعالیت داشته باشند وچه بسا درمواردی کسانی که معلول خوانده می شوند به مراتب بیشتر از کسانی که سالم اند فعال باشند.
حاجی احمد شاه اعظمی یکی از این معلولان است که هردو دست او از آرنج قطع شده است. او مسئول نهادی است به نام مرکز اجتماعی معلولان (CCD). اما او می تواند بنویسد وسازمان نسبتا بزرگی را که ده ها نفر در آن کار می کنند رهبری کند و صدها هزار دلار را در اجرای برنامه هایش به مصرف برساند.
او می گوید یکی ازقربانیان جنگ است، و سال هاست که با چنین وضعیتی زندگی می کند. همه سعی وتلاش او این است که به معلولان دیگر کمک کند و بویژه از نظر روحی این باور را به معلولان بدهد که از دست دادن عضوی به معنای از دست دادن همه توانایی ها نیست ونباید معلولان امید وروحیه شان را از دست دهند.
احمد شاه اعظمی تا کنون از طریق نهادی که ایجاد کرده است ده ها زن ومرد معلول راکمک کرده تاحرفه وفنی رابیاموزند واز این راه درجامعه فعال شوند.
کسانی که از این طریق آموزش دیده اند، حالا می توانند، درآمد ثابت وخوبی داشته باشند. خود را برای احراز پست هایی در دولت یا نهادهای خیریه نامزد کنند؛ موسسه های کوچک تولیدی را ایجاد نمایند ودریک کلام مثل دیگران کار و زندگی کنند.
شماری از این معلولان برای همنوعان شان پا ودست می سازند و می گویند از این که می توانند به دیگران کمک کنند وخود کار مشخص ومعینی داشته باشند و از راه درآمد وکار خود زندگی کنندخوشحال اند.
حبيبه سوسن در گفتگو با احمدشاه اعظمى گزارش مصورى از مرکز اجتماعى معلولان تهيه کرده که در اين صفحه مى بينيد.
در همين زمينه:
توانمند، نه معلول
مى خواهم دنيا را ببينم
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۹ نوامبر ۲۰۰۷ - ۸ آذر ۱۳۸۶
حسن آرا ميرزا
اگر خواسته باشید بدانید که هنر موسیقی امروز تاجیک در کجا جريان دارد باید به خیابان باختر، یکی از خیابان های مرکزی و پر درخت شهر دوشنبه، بروید. چون هنگام گذر از این خیابان حتی اگر چشمانتان به نوشته "آثارخانه گورمینج" به سه زبان تاجیکی، انگلیسی و روسی نیفتد، از صدای موسیقی خوش نوایی که از داخل ساختمان به گوش می رسد، متوجه می شوید که این جا باید مکانی هنری و فرهنگی باشد.
آین آثارخانه یا موزه را گورمینج ذوقی بیک، هنرمند سرشناس تئاتر و سینمای تاجیک بنیاد کرده است. او موسیقی شناسی بود که ٤٠ سال عمر خود را به جمع آوری سازهای مناطق مختلف تاجیکستان و کشورهای آسیای میانه و حتا دورافتاده ترین روستا ها سپری کرد.
او بیشتر سازها را از مردم خریداری می کرد ولی برخی از سازها را ساکنان مناطق مختلف تاجیکستان به عنوان ارمغان به آقای ذوقی بیک مى دادند.
سرانجام و پس از گرداوری سازها، گورمینج حدود ٢٠ سال قبل این آثارخانه را تاسیس کرد و هم اکنون تماشاگران از گوشه و کنار تاجیکستان و نیز مهمانان و جهانگردان برای دیدن این موزه می آیند.
ساختمان آثارخانه عبارت از چند اتاق و محوطه اى با صحنه تابستانه برای کنسرت است.
در دوران جنگ داخلی در تاجیکستان، درسال های آخر قرن پیش، دست اندرکاران این آثارخانه توانستند از سازهای جمع آورى شده، که در میان آنها سازهای خیلی قدیمی نیز هست، مراقبت کنند. بعضی از سازهای موزه بسیار کهنه اند و از جمله رباب بدخشی این آثارخانه تقریبا ٣٠٠ سال عمر دارد.
اما این یک موزه معمولی نیست. یکی از ویژگی هاى این موزه این است که همه سازهائى که در آن نگهداری می شود قابل استفاده اند، یعنی شما اگر بخواهید، می توانید سازها را بردارید و با آن سازها موسیقی بنوازید.
در این مکان پرشور و زنده نوازندگان و آوازخوانان را می توانید ببینید که مشغول تمرین و مشق هستند. دو گروه مشهور تاجیکستان یعنی گروه "شمس" و گروه "سماع" در این موزه کوچک برخی اوقات کنسرت هایی هم اجرا می کنند.
یکی از مشهورترین کسانی که به این موزه رفت و آمد دارد ناب-آور چنار، آوازخوان گروه "شمس" است که شهرتی جهانی دارد.
گاهی دیدارکنندگان این موزه شاهد آن می شوند که موسیقی نوازان به کار جور کردن و کوک کردن رباب و سه تار مشغولند و موسیقی سنتی و نو و یا فلکلوری تاجیکی را نیز اجرا می کنند.
در آثارخانه گورمینج بجز سازهای مردمان گوناگون تاجیکستان و آسیای مرکزی، سازهای دیگر کشورها مثل ژاپن و کشورهای اروپایی نيز محفوظ است.
گزارش مصور اين صفحه در کارگاه آموزش گزارشگرى چندرسانه اى که در تاجيکستان برگزار شد تهيه شده است.
در همين زمينه:
گزارشگرى چندرسانه اى در تاجيکستان
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ نوامبر ۲۰۰۷ - ۲ آذر ۱۳۸۶
امير فولادى
"زمانی که هویت گمشده بشر را دنبال می کنیم، افغانستانی را می یابیم که بشر رنگ پریده، آدم های خاکی ، درد کشیده و ستم دیده در آن زندگی می کنند. این افغانستان با گذشت سال های دراز نتواسته است به کرامت انسانی در پرتو استقلال و آزادی دست یابد. عکس های این نمایشگاه نشان دهنده گوشه هایی از این کشور است که شما تاکنون به آنجا سفر نکرده اید، ویا نتوانسته اید ببینید. این عکس ها از ولایات غزنی ، زابل، قندهار، کاپیسا، بغلان، نورستان، کنرها، ننگرهار، سرپل و کابل پایتخت درچهار سال گذشته تهیه شده است. و نشان دهنده موارد نقض حقوق بشر چون استفاده از کودکان برای به دست آوردن پول، کودکان کارگر و همچنین نشان دهنده وضعیت زندگی زنان است."
متن بالا پاره ای از دعوت نامۀ نمایشگاه عکسی است که درکابل برگزار شده است. این نمایشگاه را کميسیون مستقل حقوق بشر افغانستان با همکاری مرکز فرهنگی فرانسه برای یک هفته راه اندازی کرده و هدف از آن، به گفته دکتر حسین راموز، یکی از مسئولان این کميسیون، "جلب توجه افغان ها و جامعۀ جهانی به وضعیت بد زنان و کودکان درافغانستان است ." عکس های اين نمايشگاه متعلق به بصير سيرت، عکاس افغان است.
این نمایشگاه همزمان با دو روز مهم ٢١ نوامبر، روز جهانی کودک و ٢٥ نوامبر روز بین المللی مبارزه برای محو خشونت علیه زنان برگزار شده است.
عکس ها وضعیت بد کودکان و زنان در افغانستان را نشان می دهد. بسیاری از آنها تکراری است، اما از کنار برخی از آنها نمی شود به سادگی گذشت. مثلا، در یکی از عکس ها کودکی را می بینيد که از زندگی تنها چیزی که گیرش آمده، يک کارتن پاره پاره است که لای آن خوابیده.
آیا او واقعا خوابیده است؟ خوابش برده يا از گرسنگی غش کرده است؟ حس می کنيد این کودک اگر رویایی داشته باشد، نان خشکی است و اگر خاطره ای داشته باشد، تنهایی و گرسنگی.
راستی، این کودک اگر سوالی داشته باشد، چه خواهد بود؟ سوال او از یک رهگذر عادی شاید این باشد که "نان داری به من هم بدهی؟" سوال او از يک کودک دیگر شاید این باشد که "تو هم گرسنه ای؟" ولی سوال او از خیلی ها شاید این است که "ظرف شش سال گذشته چه قدر پول برای افغانستان کمک شده است؟ ١٥ ملیارد دلار؟ این مبلغ چقدر است؟ بسیار است؟ چند قرص نان می توان خرید؟"
عکس دیگر يك کودک روستایی را نشان می دهد که کوله بارى علف به پشت دارد، سنگينی کوله بار از بزرگی اش هويدا است. سنش را به درستی نمی توان تخمين زد، شاید ١٢ سالش باشد.
یکی دیگر از عکس ها، زنی را نشان می دهد که به کودک شیرخوارش خیره شده است. نگاهش به شدت مادرانه است. کنار پیاده رو خیابان نشسته. او کودکش را با خود آورده است تا در گدایی از او کمک بگیرد. وفرض را براین گذاشته که اگر وضعیت بی سر و سامان او ترحمی برنیانگيزد، لااقل دل رهگذران به آن کودک بسوزد.
تصاویر زنان نیز همین گونه است. زنانی که کنار جاده خوابیده اند، زنانی که بار سنگینی را حمل می کنند وزنانی که اثر خشونت روی صورت شان کاملا مشهود است.
اما درمیان تصاویری که از زنان به نمایش گذاشته شده است، یک عکس خیلی توجه ام را جلب کرد. زنی دستمال به سرپیچیده، در نگاهش غم عمیقی است و روزگار عمیق ترین وبیرحمانه ترین شیارها را با شدت تمام برچهره اش به یادگار گذاشته است.
این عکس " آبه میرزا " است. او در جوانی به آوازخوانی شهرت داشت، و به لهجه هزارگی آواز می خواند. نوارهای ضبط صوت او پر طرفدار و پرخریدار بود. به همین دلیل سخت ترین خشونت روزگار را از عزیز ترین کسانش متحمل شد. پسرانش اورا ترک کردند، چون آوازخوانی برای زن در آن سال ها ننگ بود، لکه سیاه بود. از این رو او زندگی را به تنهایی و با طعنه سپری کرد.
بصیر سیرت می گوید: " حالا پیر شده ، صدایی را نمی شنود تا جیغ نکشی، وکسی را نمی شناسد، حتی اگر به تکرار به او معرفی کنی."
او با تنها گاوش زندگی می کند و هر دو با هم رابطه صمیمانه و خوبی دارند: او به گاو علف می دهد و گاو به او شیر.
به عکس اش خیره می شوم، و این دوبیتی که با صدای او شنیده ام به یادم می آید:
از آن بالا نظاره می کنی یار
به قرآن استخاره می کنی یار
اگر فال تو درقرآن بد آید
قرآن را پاره پاره می کنی یار
برگزار کنندگان این نمایشگاه می گویند، قصد شان این است که نشان دهند شش سال بعد از سقوط طالبان و حضور گسترده جامعۀ جهانی درافغانستان و علیرغم کمک هایی که به این کشور سرازیر شده و با توجه به تاکیدی که درمورد رفع تبعیض و خشونت علیه زنان درافغانستان وجود داشته، هنوز هم بسیاری از کودکان وزنان افغان وضعیت این چنینی دارند. باشد که این نمایشگاه آنها را به یاد کودکان وزنان بیندازد.
شکی نیست که بعد از طالبان تغییرات زیادی در وضعیت زنان صورت گرفته است. حضور گستردۀ آنان در اجتماع، سیاست و اقتصاد را کسی منکر نیست. اما برخی می گویند، این تغییرات به اقشار بالایی و متوسط جامعه محدود مانده است.
آنچه را نمی توان از نظر دور داشت، این است که در شش سال اخیر نهاد های فعال درزمینۀ حقوق بشر تلاش می کنند از هر راه ممکن فاصلۀ میان جامعۀ افغانی وخانواده ای از ارزش های جهان شمول کنونی را کمتر کنند. از این رو همه ساله با برگزاری سمينار، کنفرانس، راهپیمایی و نمایشگاه، ارزش های جدید، چون حقوق کودک، برابری زن ومرد، رفع خشونت علیه زنان و آزادی بیان را یاد دهانی کنند.
محسن مخملباف فیلم ساز ایرانی در بارۀ افغانستان دوره طالبان گفته بود: افغانستان کشوری است که صدا وتصویر ندارد. حالا صدا و تصوير افغانستان کشف شده است. اما چه تصویری؟ شاید تعریف و بیان این تصویر خیلی آسان نباشد. ولی اگر بخواهیم تشبیهی بيابيم، می توان گفت که افغانستان یک عکس غبار گرفته وقدیمی در قاب شکسته ای است که هنوز درست شناسایی نشده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۷ نوامبر ۲۰۰۷ - ۶ آذر ۱۳۸۶
داريوش رجبيان
رابيند رانات تاگور، شاعر و انديشمند بنگالی هند تاج محل را "قطره اشکی بر رخسار تاريخ" ناميده بود. همسر يک افسر بريتانيايی در قرن نوزدهم ميلادی نوشته بود: "اگر قرار است برای من هم تاج محلی ديگر بسازند، حاضرم فردا بميرم".
"ادوين آرنولد"، شاعر انگليسی، در توصيف تاج محل می نويسد: "اين ساختمان به مانند ديگر بناها، صرفا يک کار معماری نيست، بلکه روی سنگ های زنده آن اشتياق و علاقه شديد عاشقانه يک امپراتور حک شده است." و جهانيان تاج محل را به عنوان يکی از هفت عجايب دنيا شناخته اند.
داستان بنای اين مجموعه عمارات مجلل که در وسط آن گنبد تاج محل چون نگينی می درخشد، بر ارزش تاريخی اين شاهکار هنری افزوده است. تاج محل، در واقع، باشکوه ترين هديه يک شاه به همسر از دست رفته اش است و پايه های آن بر عشق وافر شاه جهان گورکانی به ممتاز محل ايرانی تبار استوار است.
شايد اگر در سال ١٦٠٧ ميلادی شاهزاده خرم، که بعدا با نام شاه جهان شناخته شد، ارجمند بانو بيگم را، که بعدا به ممتاز محل ملقب شد، نمی ديد، امروز از تاج محل خبری نبود.
بانويی ايرانی؛ شهبانوی گورکانی
ارجمند بانو دختر يکی از اشراف ايرانی با نام عبدالحسن آصف خان و متولد شهر آگرای هند بود. "نور جهان"، عمه ارجمند بانو همسر محبوب جهانگير، پدر شهزاده خرم و شاه گورکانی وقت بود که در سياست و دولتداری هم نقش بارزی داشت.
شاهزاده خرم که در آتش عشق ارجمند بانو می سوخت، بنا به ضوابط سلطنتی با دو زن ديگر ازدواج کرد که اولی از بستگان دربار صفوی ايران بود. خرم پس از پنج سال انتظار به وصلت ارجمند بانو رسيد.
او پس از مراسم عروسی اعلام کرد که عروس تازه از ساير زنان دربار برتر و "ممتاز محل" است. ازآن به بعد ارجمند بانو با همين نام و پسوند "بيگم" خطاب می شد. به نوشته يک تاريخ نگار دربار گورکانی هند که با نام "قزوينی" از او ياد می شود، پيوند شاهزاده با دو همسر ديگرش تنها حکم زناشويی معمولی را داشت و "خرم" هيچ زن ديگری را شايسته محبت و شيفتگی ای که نثار ممتاز محل می کرد، نمى دانست.
سال ١٦٢٨ شاهزاده خرم بر تخت طاووس هند نشست و به "شاه جهان" ملقب شد. ممتاز محل نمى خواست به مانند عمه قدرتمندش در امور اداری و سياسی دستی داشته باشد. در عوض فهرست نام های زنان بيوه و کودکان يتيم را ترتيب می داد و از شوهرش می خواست که به نيازهای آنها رسيدگی کند و برای خانواده های بینوا نفقه تعيين می کرد. او نيز مانند شاه جهان به هنر معماری علاقه داشت و در ساماندهی يک باغ کرانه رود يامونا در شهر آگرا، جايی که سرانجام محل آخرت او شد، نقش داشت.
از ١٣ فرزندی که ممتاز محل به دنيا آورد، هفت تن زنده ماندند و بزرگ شدند. ممتاز محل در سال ١٦٣١ ميلادی هم که شاه جهان را در يک سفر جنگی به شهر برهان پور همراهی می کرد، باردار بود و پس از وضع حمل شديدا بيمار شد. او در حالی که در بستر مرگ خوابيده بود، به شاه جهان چهار وصيت کرد که يکی از آنها ساختن آرامگاهی بی همتا برای او بود.
سوگ سوزان وسازنده
به نوشته تاريخ نگاران، شاه جهان در پی درگذشت محبوب ترين همراه زندگی اش خلعت شاهانه اش را به عبای سفيد عوض کرد و يک سال سوگوار بود. شاهی که قبلا برای توسعه دامنه سلطنتش خون فراوانی ريخته بود، گوشه نشين شد و برای مدتی دخترش جهان آرا به امور دولتداری پرداخت. روايت حاکی است ک موهای سياه شاه جهان طی يکی دو ماه سوگواری سفيد شد.
شاه جهان، تا از چنگ رخوت رها شد، در اجرای وصيت ممتاز محل بهترين معماران و خوشنويسان را از سراسر هند و بيرون از آن فرا خواند تا بنای يادبود محبوب ازدست رفته اش را در شهر آگرا، پايتخت امپراتوری گورکانی، بسازند.
تاريخ نگاران آن دوران، از اين بنای يادبود با نام "روضه ممتاز محل" ياد کرده اند و برخی بر اين نظراند که "تاج محل" مخفف "ممتاز محل" است. "پيتر ماندی"، جهانگرد اروپايی سده ١٧ ميلادی نيز در نوشته هايش از "تاجِ محل، ملکه دربار گورکانی" نام می برد.
خود شاه جهان هم که سال ها بعد، به دست پسرش اورنگزيب شکست خورد و مدتی در زندان لعل قلعه به سر برد، پس از درگذشت کنار ممتاز محل زير گنبد تاج محل به خاک سپرده شد.
نقش ايرانيان در بنای تاج محل
نام دقيق معمار اصلی تاج محل از معماهايی است که هنوز نشکافته اند. اما در نوشته های تاريخ نگاران دربار گورکانی نام سی و هفت معمار آمده است که در طرح ريزی و ساختمان بناهای سلطنتی آن دوران سهم داشته اند.
گمان غالب بر اين است که مجتمع تاج محل بيشتر از يک معمار داشته است و به احتمال زياد گروهی از معماران در طراحی آن دست داشته اند. "اسماعيل افندی" يا "اسماعيل خان" ايرانی تبار که در دربار عثمانی کار می کرد، مکرمت خان و عبد الکريم مامور خان از شيراز و استاد احمد لاهوری، مهندس و اخترشناس ايرانی تبار متولد لاهور. بنا به يک دستنويس بازمانده از سده ١٧ ميلادی، سرمعمار تاج محل و لعل قلعه (قلعه سرخ) دهلی همين استاد احمد لاهوری بوده است.
به گفته تاريخدان آمريکايی "ميلو بيچ"، در اين مورد می توان تنها گمانه زنی کرد که معمار اصلی تاج محل چه کسی بوده، اما اين نکته روشن است که خود شاه جهان به هنر معماری علاقه داشت ولابد در طراحی تاج محل نيز دستکم نقش يک رايزن را داشته است.
يک نام ديگر هم هست که در ارتباط آن با ساختمان تاج محل شکی نيست: عبدالحق شيرازی که سال ١٦٠٩ از شيراز به هند مهاجرت کرد و به خاطر استعداد فوق العاده اش در هنر خوش نويسی از سوی شاه جهان به "امانت خان" ملقب شد.
به احتمال قريب به يقين، تمام خطاطی های روی در و ديوار های تاج محل به امانت خان واگذار شده بود، چون تنها نام اوست که به شکل "امانت خان الشيرازی" زير يکی از خطاطی ها در ايوان جنوبی تاج محل حک شده است. امضای او حاکی از مقام بلند امانت خان در دربار گورکانيان نيز هست.
"گيوين هامبلی"، نويسنده کتاب "شهرهای هندوستان گورکانی"، می نويسد که ريشه های ايرانی تاج محل، نخستين و پايدار ترين برداشتی خواهد بود که يک دانش پژوه رشته معماری اسلامی با ديدن اين بنای يادبود حاصل می کند. به نظر او، تاج محل يک نمونه از معماری صفوی است و در واقع، نمايانگر حد اعلای نبوغ ايرانی در هنر معماری در خاک هند است.
هامبلی با استناد به سخنان "هرمان گوتز"، کارشناس تاريخ هنر، می افزايد: "تاج محل از بهترين نمونه های معماری است که با ذوق و سليقه صفوی انجام شده است ... در تاج محل موارد معدود انحراف از ارتدکسی هنری صفوی را می توان مشاهده کرد که شامل "چتری های راجپوتِ" پيرامون گنبد و تفاوت هايی در تناسب ميان گنبد و پايه آن می شود. گلدسته ها هم که احتمالا با الهام از آرامگاه "محمود خلجی" در "ماندو" ساخته شده اند، اندکی متفاوت اند. از غرايب روزگار است که که يکی از "عجايب جهان" که کمترين ارتباط را با هنر گورکانی (مغولی) دارد، به نمونه کلاسيک و نماد تمدن گورکانی تبديل شده است."
در گزارش تصويری همين صفحه می توانيد نماهايی از بنای عشق و آرامگاه ممتاز محل و شاه جهان گورکانی را ببينيد.
در همين زمينه:
شير هندى و شکر پارسى
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب