۰۱ جولای ۲۰۰۸ - ۱۱ تیر ۱۳۸۷
ياسر کورونی
در سال ٢٠٠٦ مجله ایرلندی International Living برای کسانی که آن قدر ثروتمند هستند که می توانند خود محل اقامتشان را انتخاب کنند، اطلاعاتی منتشر کرد. در این گزارش دربین ١٩٤ کشور ایران رتبه ١٥١ را کسب کرد.
براساس این اطلاعات، با وجود امکانات خوب پزشکی و ایمنی بالای فردی، امتیاز ایران در زمینه فرهنگ و سرگرمی بسیارکم است.
درکشور ایران و بخصوص بعد از انقلاب اسلامی تغییرات وسیعی در نگرش به موضوعاتى مثل سرگرمی و تفریحات رخ داده است.
براساس قوانین اسلامی، مصرف مشروبات الکی ممنوع است و برپایی جشن ها و مهمانی هایی که دختران و پسران جوان در آن شرکت دارند، با محدودیت های جدی از طرف مقامات انتظامی روبرو مى شود.
با این همه در کشور جوانی مثل ایران با متوسط سن ٢٤ سال، نمی توان انتظار داشت که همه جوانان، وقتی پای مسایلی مثل تفریح به میان می آید، به اجرای قوانین سختگیرانه پایبند باشند.
" اگه آدم بخواد خوش بگذرونه تو همین ایران هم خیلی خوب می تونه. ما می ریم باغ، استخر، درینک میزنیم و خوش می گذرونیم. بدون هیچ محدودیت و هیچ فشاری ".
فرناز که با دوستان مجردش به یک مهمانی خصوصی رفته است، در ادامه حرف هایش میگوید: "اصلا یکی از دلایل ماندن من در ایران همینه که میتونم هرجور دوست دارم، خوش بگذرونم."
هرچند در این مهمانی، خیلی ها با نظر او موافق نیستند. مهدی، درحالی که از استخر بیرون میآید، میگوید: "درسته که الان به من خوش می گذره. ولی شب موقع برگشتن اضطراب دارم که پشت یک ایست بازرسی گرفتار مامورها بشم."
تفریحات ارزان
برای نیما و دوستانش رفتن به پارک شهر و بازی فوتبال یک تفریح ایده آل است. تمام وسایل بازی آنها در یک توپ پلاستیکی خلاصه میشود و از نیمکت های پارک بجای دروازه استفاده میکنند.
به نظر نیما " این یک بازی و تفریح بینظیره. چون با هزینه ای کمتر از ١٠٠٠ تومان تمام مقدماتش که همون خریدن توپ هست، فراهم مى شه. زمین بازی هم که همه جا هست".
مقامات دولت ایران در سال های اخیر تلاش زیادی در جهت ساماندهی مسایل مربوط به جوانان انجام داده اند. یکی از پرسروصداترین این طرح ها راه اندازی سازمان ملی جوانان بوده است.
اما به عقیده بسیاری از کارشناسان، این سازمان که در زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی آغاز به کار کرد، نتوانسه آنچنان که باید به ساماندهی مسائل مربوط به جوانان بپردازد.
فریدون کشکولی، محقق و پژوهشگر مسایل اجتماعی در این باره می گوید: " بزرگترین ایراد چنین سازمان هایی دردرجه اول مربوط به دولتی بودن شان است. قرار گرفتن در زیر مجموعه دولت، گذشته ازپیدایش پدیده کاغذ بازی، باعث می شود جوانان نسبت به این سازمان ها احساس بیگانگی کنند."
همه چیز زیر یک سقف
با این همه پاسخ به این پرسش که جوانان ایرانی اوقات فراغتشان را چه گونه سپری می کنند، روشن نيست.
در شهرهای بزرگ دیدن جوانانی که سوار بر ماشین ساعت ها یک خیابان خاص را بالا و پایین می روند، چیز عجیبی نیست. آنها به این کار اصطلاحا "دور دور" یا "خط زدن" می گویند.
فرزاد یکی از کسانی است که خیلی علاقه مند است درروز حداقل یک ساعتش را این گونه سپری کند: "دور زدن ما خیلی هم بی هدف نیست. اینجا یک جایی يه واسه دوست دختر پیدا کردن یا برعکس. ما با هم کل کل داریم و خیلی چیزهای ساده که شاید واسه هیچکس مهم نباشه، برای ما مهمه. مثلا اینکه سیستم صوتی ماشین کی بهتره و کی ماشینش را بهتر اسپورت کرده. این کار برای ما یک جور هیجان و تفریح کردن محسوب می شه ".
انواع ديگرى از تفريح هم در ايران متداول شده است از جمله استفاده از اینترنت به عنوان یک وسیله تفریحی فراگیر شده است.
جوانان می توانند به بازی های جدید و گران قیمتی از جمله پینت بال (یک ورزش گروهی که شبیه به یک نبرد است و با استفاده از تفنگ های پلاستیکی مخصوص انجام می شود) بپردازند، و يا اگر پولی دربساط ندارند، ظهر یک روز تابستان شان را در آب نمای یک میدان، به آب تنی بگذرانند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۰ ژوئن ۲۰۰۸ - ۱۰ تیر ۱۳۸۷
چون بجنباند کسی گهواره را
سهراب ضيا
در تعریف گهواره در فرهنگ ها آمده است که "مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند، به آسانی بتوان وی را حرکت داد و جنبانيد" و یا "خوابگاه کودکان شيرخواره باشد که از چوب و فلز سازند." و "فرهنگ بزرگ سخن" که اخیرا تالیف شده می گوید "وسيله ای مانند تختی که معمولا به قلاب هايی آويزان است و می توان آن را به چپ و راست تکان داد و برای خواباندن کودک به کار برد."
به هر حال، گاهواره در زندگی اجتماعی مردم تاجيک جايگاهی ويژه دارد. در تاجيکستان معمولا کودکان زير سه سال را در گهواره می بندند. گهواره را از چوب بيد، چارمغز (گردو) و زردآلو تهيه می کنند. ميزان تقاضا براى گهواره در تاجيکستان همواره بالا بوده، زيرا ميزان زاد و ولد در جامعه سنتی اين کشور بالاست.
در گذشته در هر خاندان تاجيک بابا و بيبی (پدربزرگ و مادربزرگ) از طرف مادری برای نوزاد گهواره و لوازم آن را می خريدند. اين آيين همچنان در مناطق روستايی تاجيکستان رايج است.
اکنون در شهرها بسياری گهواره های سنتی را کنار گذاشته اند و کودکانشان را در کالسکه ها و تخت خواب های متحرک مدرن می خوابانند. به اعتقاد اين افراد، گهواره چوبين چندان بهداشتی نيست. از سوی ديگر، آنها معتقدند که بستن دست و پای کودک برای ساعات طولانی در گهواره روحيه انقياد و اطاعت را در کودک می پرورد.
با وجود اين، در کليه بازارهای عمده تاجيکستان هنوز گوشه و دکه های ويژه وجود دارند که گهواره های چوبين و لوازم آن را می فروشند. گهواره سازان هم از کمبود مشتری شکايت ندارند.
در مناطق روستايی تاجيکستان، به ويژه در فصل تابستان از وسيله ای ديگر استفاده می شود که جايگزين گهواره است. يک تکه پارچه محکم را با طناب به تنه دو درخت به هم نزديک می بندند يا برای آن پايه های چوبين می سازند. در زبان مردمی به اين گهواره موقت "الوانچک" می گويند، برگرفته از "الوانچ خوردن" به معنی تکان خوردن.
در دوره جنگ داخلی تاجيکستان صدها تن از مادران تاجيک در اردوگاه های پناهندگان در افغانستان به جای گهواره از الوانچک ها استفاده می کردند.
از واژه "گهواره" در زبان فارسی تاجيکی دو ترکيب به شکل "گهواره بندان" و "گهواره بخش" ساخته شده است.
گهواره بندان مراسم بستن نوزاد در گهواره برای نخستين بار است که معمولا هفت تا ده روز پس از زايش طفل صورت می گيرد و اهل خانواده و دوستان و همسايگان در آن شرکت می کنند.
در اين آيين کودک را معمولا زنی سيرفرزند (کثيرالاولاد) و خوشبخت به گهواره می گذارد. حاضرين بر سر گهواره سکه و قند و چارمغز و مويز (کشمش) می پاشند.
"گهواره بخش" نام مراسم کهن ديگری است که در ميان برخی از مردم روستاها کماکان حفظ شده است.
در گذشته اگر در دو خانواده دوست يک پسر و يک دختر به دنيا می آمد، خانواده ها اين فرزندان را از دم گهواره به يکديگر می بخشيدند، به اين معنی که پس از رسيدن به سن بلوغ فرزندانشان بايد با هم ازدواج کنند. اکنون، حتا اگر کودکان گهواره بخش هم شده باشند، ندرتا با هم ازدواج می کنند.
در اوايل دهه ٢٠٠٠ ميلادی برخی از خانواده های ثروتمند به بهانه گهواره بندان فرزندانشان در رستوران ها مهمانی های باشکوه برگزار می کردند. اما يک سال پيش دولت تاجيکستان با صدور مصوبه ای برای تنظيم رسم و آيين های مردمی جلو اين نوع ضيافت ها را گرفت و اکنون گهواره بندان به يک آيين صرفا خانوادگی تبديل شده است.
در آثار شاعران پارسی زبان واژه گهواره کاربرد فراوان داشته است که نمونه هایی را در اینجا می بینید:
چنين گفت پيغمبر راستگوی
ز گهواره تا گور دانش بجوی (فردوسی)
طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را (مولوی)
بدان طفل مانم که هنگام خواب
به گهواره خوابش آيد شتاب (نظامی)
ای در اين گهواره وحشت چو طفلان پاى بست
غم تو را گهواره جنبان و حوادث دايگان (خاقانی)
شاعران زيادی در تاجيکستان شوروی با الهام از شعر "مادر" ايرج ميرزا که می گويد:
'شب ها بر گاهواره من/بيدار نشست و خفتن آموخت' چکامه های تازه گفته اند.
لايق شيرعلی، شاعر فقيد تاجيک، فراتر از اين معنی رفت و گهواره را آغازگاه وطن هر فرد عنوان کرد:
وطن سر می شود از گاهواره
ز شير پاک و از پستان مادر.
می توان گفت که گهواره با فرهنگ مردمی تاجيکان همچنان عجين است و مراسم ويژه خود را دارد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۷ ژوئن ۲۰۰۸ - ۷ تیر ۱۳۸۷
حمام هاى خالى
شهاب ميرزائى
در روزگارى نه چندان دور، زن ها اول صبح و مردها اول شب گروه گروه با بقچه اى لباس راهى مى شدند تا در نوبت گاه به گاه حمام شان غبار آلودگى از تن بزدايند. اما امروز با آمدن آب و برق و گاز بر سر هر كوچه و خيابان حمام هاى شلوغ مكان هاى سوت و كورى شده اند كه فقط حضور تك و توك غريبه اى خالى سكوتشان را مى شكند.
تا چند دهه پیش هر محله یک حمام عمومی داشت و مردم محله هفته ای یکبار دور حوض بزرگ وسط حمام می نشستند و با لیف و کیسه خودشان را می شستند. حالا اما از ٩٠٠ حمام عمومی تهران، فقط ٤٠٠ حمام باقی مانده که بعضی از آنها روزی ١٠ نفر مشتری هم ندارند.
اکثر صاحبان حمام ها سرقفلی ملکشان را اجاره داده اند و طبق آمار اتحاديه گرمابه دارها در حال حاضر بيش از ۸۰ درصد حمام دارها مستاجر هستند.
به گفته حمام دارها امکان تغییر کاربری حمام ها به اماکن تجاری و مسکونی نیز وجود ندارد چون كميسيون ماده پنج شهردارى مجوز تغيير كاربرى ها را صادر نمى كند و صاحبان حمام ها مجبورند با حمام های بی رونقی که تنها مشتری هایشان کارگرهای شهرستانی و سربازها و گاه گاهی پیرمردها و پیرزن های محل هستند، سر کنند.
حمام های عمومی در خاطره مادربزرگ ها و پدربزرگ ها خزینه ای است در وسط حمام كه همه کنار آن می نشستند و خودشان را می شستند. اما آنچه از چند دهه پیش رواج یافته تعدادى دوش است که دور تا دور حمام را گرفته اند و حوضچه اى کم عمق برای آب کشیدن پا.
صحن حمام ها هم عوض شده و دیگر آن حال وهوای سابق را ندارد. حمام های قدیم معمولاً چند متر پایین تر از سطح کوچه و بازار بود تا آب به خزینه برسد.
سر در حمام را هم معمولاً با دیو و رستم و یا شیطان و مالک دوزخ نقاشی می کردند. چند پله پایین تر هم سر بينه یا رختکن بود.
"بینه" حیاط سرپوشیده ای بود که وسط آن حوض بزرگی قرار داشت. اطراف بینه سکوهای بلندی بود که در آنجا رخت ها را می کندند. استاد حمامی با جعبه دخلش کنار یکی از آن سکوها می نشست. یک "جامه دار"، یک "مشتمال چی" و یک "پادو" هم همیشه در بینه بودند.
وقتى مشتری وارد می شد، پادو کفش مشتری را زیر سکو می گذاشت و یک لنگ خشک روی سکو پهن می کرد. مشتری که لخت می شد، پادو یک لنگ دیگر به او می داد. مشتری آن لنگ دوم را به کمر می بست. لباس هایش را توی آن لنگ اول می پیچید و از سکو پایین می آمد. از دالانی می گذشت، و داخل حمام می شد.
این ها البته خاطره های خیلی قدیمی از حمام های عمومی است. آنچه پدر ومادرهای امروز از کودکی شان به یاد می آورند سکوهایی است که در صحن حمام براى نشستن مى گذاشتند و جالباسى هایی برای آويزان کردن لباسها.
مشتری ها به محض ورود كفش شان را در كفش دارى می گذاشتند و به جایش قطعه مقوای شماره داری می گرفتند، ساعت مچى و بغلى، انگشتر، پول نقد و بقیه وسائل با ارزش شان را به "پاچالدار"، مسئول دريافت امانات و وجه استحمام، می دادند و قطعه برنجى مربع شكل كوچكى كه به كش قيطان گره خوره بود، به دستشان می بستند و می رفتند داخل حمام.
حالا اما همه اینها جایش را به کمدهای فلزی داده است که در راهروی بیرون حمام چیده شده اند و یک کلید روی هر کدامشان است. دیگر نه خبری از حوض بزرگ داخل صحن هست که مشتری ها برای بار آخر پاهایشان را آب بکشند و نه نوشابه های تگری و چای های داغ بعد از حمام.
فقط اینها نیست، لنگ هایی که روزگاری نشان حمام بود و هنوز هم هست نیز عوض شده اند.اواخر دهه چهل و از سال پنجاه به بعد ،استفاده از لنگ و حوله مشترک به دستور اداره بهداشت به منظور پيشگيري از سرايت بيمارى هاى پوستى ممنوع شد.
حالا هم که دیگر خبری از هیچ کدامشان نیست و در حمام ها فقط صابون و شامپو و شانه و سفید آب و واجبی هست که برای فروش گذاشته اند و همان معدود مشتری های حمام نیز ترجیح می دهند از نمره های خصوصی که در قدیم مخصوص اعیان بود، استفاده کنند، که هم بهداشتی تر است و هم قیمتش فرق چندانی با حمام عمومی ندارد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۶ ژوئن ۲۰۰۸ - ۶ تیر ۱۳۸۷
برج کبوتر: سازگار با طبیعت
علی عطار
"دهاقین رسم دارند که در بساتین و مزارع خود کبوتر خانه بنا کنند به جهت سرگین آن، چه خاصیت مزروعات و اشجار را نفع تمام می دهد و نیز گفته اند که آواز کبوتر مغز سر را نفع می دهد...دیگر مردم که ازمرض برخاسته اند گوشت کبوتربچه ایشان را نافع است و بالجمله فواید بسیار دارد."
"و مؤنث آنها اندک است، چه در دو ماه زمستان احتیاج می شود که ایشان را دانه دهند و بچه بسیار حاصل می شود به غیر از دو ماه زمستان و در این دو ماه اگر در موضع گرم باشند نیز بچه می آورند، چه در هر چهل روز بچه می آورند...و باید که آنها را نپرانند چه از پراندن بسیار ملول می شوند و به موضع دیگر می روند و اگر اول آنها را دانه دهند و سپس بپرانند بهتر بود."
"موضع که مسکن آنها بود، بلند باید و در اندرون آن طاق ها که در آن بیضه نهند و بچه برآورند و در پیش طاق ها چوب ها باید که بر آن نشینند و بعضی چهار ستون فرو برند و کبوترخانه ها بربالای آن چهار ستون بنا کنند تا حیوانات موذیه... به ایشان نتوانند رسید...."
سطور بالا بخشی ازمؤخره کتاب "در معرفت بعضی امور که اهل فلاحت را در کار آید" و مربوط به سده دهم هجری است که نویسنده آن تا امروز ناشناخته مانده است.
این نوشته که از عمر آن حداقل چند سده می گذرد به وضوح بر شناخت کشاورزان و علمای آن زمان ایران از کبوتر و عادات او و همچنین علوم کشاورزی واستفاده از کبوتر برای ساختن کود دلالت دارد که تا دو دهه پیش در بعضی مناطق ایران از جمله اصفهان رواج داشت.
امروزه نیزدر کنار مجموعه بزرگ شاهکارهای معماری، در زمین های کشاورزی و باغات استان اصفهان تعداد زیادی برج های نیمه مخروبه وجود دارد که به سیمای کشتزارها و باغات جلوه خاصی داده اند.
این بناها که حکایت ازتبحر آفرینندگان و سازندگان خود به دانش کشاورزی، علوم مهندسی و نیز معماری دارد، باقیمانده همان تدابیری هستند که مردم از هزاران سال پیش برای بهبود کشاورزی در این منطقه کویری که زمین های حاصل خیزی نداشته، اتخاذ کرده بودند.
آفرینندگان برج کبوتر با اطلاع و استفاده از خلق و خوی کبوتر آزاد (چاهی) او را به طبقات بالای این برج ها عادت داده بودند تا از فضله او که در پایین برج جمع می شد بعنوان کود کشاورزی استفاده کنند. کشاورزان منطقه حکایت می کنند که وجود برج کبوتر در یک زمین کشاورزی قیمت آنرا افزایش می داد.
بر اساس متون تاریخی وجود برج کبوتر از حدود هزار سال پیش گزارش شده است. اهمیت این برج ها در کشاورزی ایران چنان بوده که غازان خان مغول برای احیای کشاورزی کشوردر کنار تدابیردیگرش فرمانی نیزبرای نگهداری این برج ها صادر کرده بود.
اما بیشترین اطلاعات در مورد برج کبوتر از جهانگردان اروپایی به دست آمده که در دوره صفویه و پس از آن به ایران و به اصفهان سفر کرده اند و در مورد "زیبایی مسحور کننده" و "طرح های زیبا و دل انگیزقسمت فوقانی برج کبوتر" مطلب نوشته اند.
شاردن، سیاح فرانسوی تعداد برج های کبوتر در اطراف اصفهان را بیش از سه هزار ذکر کرده است. امروزه اگر چه هنوز تعداد قابل توجهی برج مخروبه در شرق و غرب اصفهان در زمین های اطراف زاینده رود وجود دارند، اما ما تنها توانستیم یک برج کبوتر فعال بیابیم.
کبوترها ی بسیاری از برج ها یا خوراک حیوانات دیگر شده، یا جای خود را به جغدها داده اند و برج را ترک کرده اند. تنها برج کبوتردار در اصفهان نیزامروز نه برای تولید کود حیوانی، بلکه برای جذب گردشگر و رونق حرفه ادامه حیات می دهد.
با وجودی که ساختمان بسیاری از این برج ها که در اثر درایت سازندگان خود طی قرن ها در سرما و گرمای روزگار حوادث طبیعی را پشت سر گذاشته و به حیات خود ادامه داده اند، امروز در اثر بی توجهی در آستانه نابودی و ویرانی هستند.
مرتضی فرهادی، که در دهه هفتاد خورشیدی پزوهشی در مورد این کبوترخانه ها ارائه داده، می نویسد: "گفتنی است که ازنظر تاریخ علم و معماری نیز این بناها قابل مطالعه و تامل هستند. در این بناها که زیبایی و کارآمدی آنها چنان به هم آمیخته اند که جدائی ناپذیر به نظر می آیند از علومی همچون فیریک، ریاضیات، جانور شناسی و روانشناسی جانوری، آب و هوا شناسی و غیره استفاده شده است."
محمد سعید محصصی، فیلمساز ساکن اصفهان سال ها پیش کوشیده بود جذابیت های معماری و مهندسی هوشمندانه و پیچیده برج کبوتر را بر اساس گفته های آخرین صاحبان برج کبوتر بر نوار فیلم ثبت کند. او یافته ها و تجارب خود از این مهندسی قدیمی را با ما نیز در میان گذاشت.*
*در نوشته بالا از جزوه پژوهشی مرتضی فرهادی بهره برده شده است. همچنین این گزارش بدون همکاری یاسمن دادخواه و آریا سلطانی ناممکن بود.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۵ ژوئن ۲۰۰۸ - ۵ تیر ۱۳۸۷
بنکسی، هنرمند نامرئی
نازنین معتمدی
بنکسی (Banksy) شاید محبوب ترین و مرموزترین هنرمند گرافیتی دنیا باشد. محبوب از آن رو که برخی از ستارگان سینمای جهان، صدها هزار دلار برای خرید آثار هنری اش هزینه می کنند؛ مرموز از آن رو که هیچ کس تا به حال او را ندیده.
او نیمه شب ها دور از انظار، روی دیواره های شهر نقاشی می کند و مکان های غیرمتعارفی را برای نمایش آنها بر مى گزيند: گاه تونل مخروبه ای در لندن و گاه دیوار حائل بین اسرائیل و فلسطین! در یک کلام، بنکسی، علامت سؤالی است که پاسخ اش را باید تنها در سبک خاص نقاشی اش جست.
با این که این هنرمند گرافیتی بریتانیایی، بیش از ده سال است که فعالیت می کند، اما در سه چهار سال اخیر نامش به رسانه ها کشیده شده و محبوبیت عجیبی در بین مردم پیدا کرده است. او کارش را از دیوارنگاری روی دیوارهای مناطق محروم شهر بریستول –زادگاهش- آغاز کرد.
در آن زمان بسیاری از نقاشی های بنکسی چند روزی بیشتر روی دیوار دوام نمی آورد و توسط شهرداری پاک می شد. اما اکنون نام های آشنای دنیای هنر مانند برد پیت، آنجلینا جولی، شارن اسبورن، کریستینا اگولیرا و دیگران صدها هزار دلار برای خرید آثار او می پردازند. تصور کنید که یک روز صبح از خواب بیدار می شوید و می بینید که روی دیوار خانه تان، یک نقاشی چندين هزار دلاری کشیده شده!
با وجود منع قانونی کشیدن گرافیتی روی دیوار، رئیس شورای شهر بریستول، دستور داده که نقاشی های بنکسی - به عنوان فرزند پرافتخار این شهر- باید روی دیوارها حفظ شود. اما این که خالق کدام یک از این همه گرافیتی روی در و دیوار شهر، واقعا بنکسی است، خود سؤالی است مهم.
مشخصه بارز گرافیتی های بنکسی نگاه طنزآلود و گاهی طعنه آمیز او به سیاست است. او در استفاده مناسب از پرسپکتیو و بُعد دادن به اشیا متبحر است و تعریف خاص خودش را از هنر خیابانی دارد؛ آمیخته ای از این تعریف و تکنیک استفاده از شابلون، فضای خاصی به کارهایش می بخشد. گاهی هم امضای بنکسی زیر برخی آثارش نمایان می شود.
جرقه اشتهار بنکسی چهار سال قبل زمانی زده شد که او یکی از گرافیتی هایش را روی دیوار گالری "تیت مدرن" لندن کشید. او در سال ۲۰۰۵ همین کار را در موزه هنرهای مدرن نیویورک، موزه هنر متروپلیتن، موزه بروکلین و موزه تاریخ طبیعی آمریکا نیز اجرا کرد.
در ماه مه همان سال یکی دیگر از گرافیتی های او روی دیوار موزه بریتانیا دیده شد و در ماه اوت گزارش داده شد که دیوار حایل میان اسرائیل و فلسطین هم نمایشگاه گرافیتی های بنکسی شده است.
بنکسی همچنین مجموعه آثار گرافیتی اش را در سال های مختلف در کتاب هایی منتشر کرده است. اخیرا یکی از گالری های لندن نیز تصاویری از آثار گرافیتی او را به نمایش گذاشت.
وب سایت رسمی بنکسی به نشانی www.banksy.co.uk اطلاعات دقیق تری از سبک گرافیتی های او به دست می دهد. سایت فلیکر که از مشهورترین سایت های عکس دنیای اینترنت است، آرشیو کارهای بنکسی را تهیه کرده است.
گرافیتی های بنکسی در بیت اللحم
بنکسی در سال ٢٠٠٥ تصمیم گرفت دیوار بتنی ٧٠٠ کیلومتری حائل بین اسراییل و فلسطین را به نمایشگاهی از آثار گرافیتی مبدل کند. این نمایشگاه با استقبال زیادی هم از سوی اسراییلیان و هم از سوی فلسطینیان رو به رو شد. معروف ترین گرافیتی در این نمایشگاه دو کودک فلسطینی را به تصویر کشیده بود که در جستجوی یافتن بهشت، مشغول حفر سوراخی در دیوار حائل هستند.
بنکسی آن زمان توسط مدیربرنامه اش اعلام کرده بود که "وجود این دیوار حائل بسیار شرم آور است. چیزی که برای من جذاب است، تبدیل کردن پرهجوم ترین ساختار دنیا به طولانی ترین گالری جهان است."
به غیر از شش گرافیتی بنکسی، دیگر نقاشی های استنسیلی این نمایشگاه را بقیه هنرمندان گرافیتی دنیا ترسیم کرده بودند.
نمایشگاه گرافیتی در تونل لندن
آخرین نمایشگاه بنکسی، اوایل ماه مه در تونل مخروبه ای در جنوب لندن برپا شد. این تونل ٨٠٠ متری که سال ها قبل به عنوان ایستگاه تاکسی استفاده می شد، اکنون به گالری نقاشی های دیواری مبدل شده است. تنها در سه روز اول این نمایشگاه بیش از سی هزار نفر از آن دیدن کردند.
آثار این نمایشگاه را علاوه بر نقاشی های دیواری بنکسی با سبک شابلونی معروفش، دیوارنگاره های ٢٩ هنرمند دیگرنیز که به دعوت او در این نمایشگاه حضور یافته بودند، تشکیل می دهند.
بنکسی محل برگزاری آن را تا روز قبل از افتتاحیه، مخفی نگاه داشته بود. بنکسی در سامانه اینترنتی اش هدف از برگزاری این نمایشگاه را که "جشنواره قوطی حلبی" نامیده، مبدل کردن یک "سیاه چال فراموش شدۀ کثیف" به "مرغزاری از هنرهای زیبا" عنوان کرد.
"همیشه فکر می کردم یک هنرمند نقاش، در مورد نمای شهر، همانقدر حرف برای گفتن دارد که یک آرشیتکت."
جدا از دیوارنگاره ها، دکوراسیون تونل را ماشین های تصادف کرده، درخت، مبلمان و چیزهای دیگر تشکیل می داد که فضایی سورئالیستی به این نمایشگاه می بخشید. مثلا ماشینی که با درختی تصادف کرده، زیر نقاشی اى بود که دختری در دیوارنوشته اى می گفت: "هی بنکسی، چرا جواب ایمیل هایم را نمی دهی؟" .
این ماکت ها بعد از گذشت سه روز، برداشته شد اما بنکسی اظهار امیدواری کرد که نقاشی ها برای همیشه جزیی از تونل "واترلو" باقی بمانند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۴ ژوئن ۲۰۰۸ - ۴ تیر ۱۳۸۷
چکن، نشانه هويت
صفرعلی میرزا
در برخی از فروشگاه های معروف غرب می توان لباس هایی را دید که طرح های آنها به نقش و نگار پارچه های تاجیکی ای به مانند اطلس شباهت دارد، با همان گل های رنگین و ابریشم خط خطی. اطلس معروف ترین پارچه رایج در در آسیای میانه و به ویژه تاجیکستان است، اما مسلما تنها پارچه آن نیست.
پیرهن های چکن تاجیکی با گلدوزی یا کشیده دوزی های رنگین بر خلاف اطلس که در کارخانه های نساجی تولید می شود، غالبا محصول زحمت زنان در خانه است.
چکن یا گلدوزی را در همه مناطق تاجیکستان می توان دید، اما هر کدام از آنها نقش و نگار و آب و رنگ خاص خود را دارد.
رنگین ترین آنها چکن منطقه کولاب در جنوب تاجیکستان است که بیشتر جلب توجه می کند. معمولا برای زمینه طرح های چکن از پارچه یکرنگ سفید، صورتی، سبز، آبی یا سرخ استفاده می کنند. رنگ نخ گلدوزی با توجه به رنگ زمینه آن انتخاب می شود.
رشته هایی که برای گل دوزی استفاده می شود، معمولا رنگ های زرد و سفید، رنگ های پرتو خورشید را دارد.
مردم شناسان با اشاره به نقش و طرح هایی که روی چکن است، آن را به قرن های پیش از میلاد مربوط می دانند و گل هایی که با نام "کاسه" معروف است و شکل خورشید دارد، را دلیل مهرپرستی مردم در دوران باستان می دانند.
گلی که دور دامن یا کلاه مردان دوخته می شود نیز یک طرح باستانی است و رمز خورشید دانسته می شود.
تک تک گل های چکن نماد چیزی است و مضمون خاص و نام خود را دارد. نقشی که در چکن های امروزی دیده می شود، سال ها پیش هم در گل دوزی ها دیده می شد. با وجود روی کار آوردن نقش و نگارهای تازه در چکن، چادر عروسی و پیراهن عروس نقش و نگار قدیمی خود را حفظ کرده است.
با این که گفته می شود برخی از طرح های چکن طی هزارها سال بی تغییر مانده اند، در عین حال انواع تازه ای از پیراهن چکن دیده می شود که با سلیقه لباس پوشی مدرن تهیه شده است. دوزندگان شکل دوخت پیراهن را تغییر داده اند، ولی رمزهای خورشیدی و نقش و نگار چکن همان است که بود.
دختران تاجیک در جنوب کشور پیش مادر و خواهران خود از سن ۱۰-۱۲ سالگی آموزش چکن دوزی می بینند و در پارچه هایی به اندازه دستمال نقش های مختلف را گلدوزی می کنند تا بعدا در تهیه جهیزیه عروسی سهم بگیرند.
در بسیاری از مناطق تاجیکستان دختری که به سن بلوغ می رسد، با دست خود برای عروسی اش چادر دیواری (پرده حجله)، پیراهن چکن، چادر و روکش بالشت می دوزند.
دوختن چادر دیواری که حدود سه متر و بعدا در گوشه اى از اتاق به شکل پرده حجله آویزان می شود، بیش از یک سال به درازا می کشد. و اگر خواستگار دختر زودتر از راه برسد و لباس چکن عروس آماده نباشد، همسایه ها و نزدیکان دست به دست هم می دهند و طی چند روز همه دوختنی ها را می دوزند.
پیراهن چکن اکنون از محبوب ترین پوشش های ملی زنان تاجیک است و به ویژه در جشن های ملی آن را بیشتر می توان دید. در منطقه کولاب در روزهای نوروز، جوانان با کلاه های گرد چکن (تاقی گلدوزی) و دختران با پیرهن های چکن به جشنگاه می روند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ ژوئن ۲۰۰۸ - ۳ تیر ۱۳۸۷
این همان جاست
میترا تبریزیان، عکاس ایرانی، زاده تهران است که از سال ۱۹۷۷ بدین سو در لندن زندگی می کند. نخستین نمایشگاه عکس انفرادی میترا تبریزیان در گالری تیت بریتن لندن تحت عنوان "این همان جاست" شامل موضوع هاى آمیزش فرهنگی، مهاجرت، تبعید، نظام سرمایه داری بریتانیا و واقعیت های ایران امروزی است.
عکس های این نمایشگاه برگرفته از مجموعه های مختلف مانند "فراسوی مرزها" (۲۰۰۱)، "زمان ازدست رفته" (۲۰۰۲) و "مرزها" است.
بیشتر چهره های مجموعه "مرزها" ایرانیان برون مرزی اند که هرچند از مرزها عبور کرده اند، اما آن مرزها را با خود آورده اند: مرزهای میان امروز و دیروز و رویا و واقعیت ها.
در عکس "گام های گمشده" زنی با نام پروانه کنار پلکان دالان ایستاده است. پروانه هنرپیشه و نویسنده است که اکنون با مهاجران سر و کار دارد.میترا تبریزیان در توصیف پروانه می نویسد: "او دوست ندارد از گذشته اش بگوید. او عاشق تئاتر بریتانیاست."
پروانه بر حسب تصادف راهش به لندن ختم شده است. هوای اینجا را نمی پسندد و دلش برای آفتاب ایران تنگ شده است. اما می گوید: دیگر ایران را نمی شناسم. روی دیوار دهلیز چراغی با نوشته قرمز "دایره" روشن است که اشاره ای است به روزمره گی زندگی بانویی ایرانی در لندن که حیران و پریشان به دیوار تکیه داده است.
یکی از چشمگیرترین کارهای میترا تبریزی پانورامای موسوم به "تهران ۲۰۰۶" است. حدود سی نفر در میدانی فراخ کنار ساختمانی بلند با تابلویی انقلابی پراکنده و متفرق راه می روند؛ یکی گلدان به دست دارد، دیگری نان سنگک، سومی آچار ماشین.
در کتاب فهرست نمایشگاه از قول میترا تبریزیان در باره این عکس آمده است: "من برای گرفتن این عکس محل مخصوصی را انتخاب کردم که پس از انقلاب ساخته شده و هنوز در دست احداث است. با وجود این که در عکس چند ساختمان دور و نزدیک را می توان دید، به نظر می رسد که در وسط ناکجاآباد است و مردم جایی برای رفتن ندارند."
"ازدحام مخلوط است. در میان مردم یک راننده تاکسی، یک کارگر کارخانه، بنا، نظافت چی، دوزنده و دیگران هستند که در حاشیه جامعه به سر می برند و در صورت ادامه تحریم های اقتصادی یا وقوع جنگ، همین افراد هستند که بیش از همه آسیب خواهند دید."
"این عکس نشان می دهد که ایرانیان الزاما خطرناک نیستند و از سوی دیگر، ایرانیان را نمی توان به سادگی مرعوب و تسلیم فشار بیرونی کرد. و این که زندگی همچنان ادامه دارد و مردم تلاش می کنند زنده بمانند. در کل، باید گفت که موضوع این طرح "بقا" است."
نمايشگاه عكس ميترا تبريزيان تا روز ١٠ اوت سال ٢٠٠٨ در گالرى تيت بريتن لندن برپاخواهد بود.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ - ۳۱ خرداد ۱۳۸۷
موزه اى كه نشد
مهتاج رسولى
نمی دانم شما موزه ونگوگ را در آمستردام دیده اید یا نه؟ هر توریستی از هر جای دنیا که وارد آمستردام شود ممکن نیست ساعتی را در آنجا نگذراند. شاید قیاس مع الفارق باشد اما موزۀ هدایت در تهران می توانست چنین جایی باشد. موزه ای که زمانی رفت به وجود بیاید و هیچگاه به وجود نیامد.
صادق هدایت از جمله نویسندگانی بود که پس از استقرار جمهوری اسلامی، به رغم جو مخالفی که علیه او وجود داشت، به جامعۀ ایرانی برگشت. اگرچه کتاب هایش ممنوع الانتشار بود اما بحث هدایت به شکل گسترده ای جامعه را فراگرفت و نوعی رویکرد عمومی برای شناخت دوبارۀ او و آثارش پدید آمد.
مطبوعات فرهنگی همه جور بحثی دربارۀ او راه انداختند و از آثار او حرف زدند. دانشکده ها و دانشگاه ها بحث هدایت گذاشتند. تحلیل هایی که ابتدا در دانشکده ها به صورت سخنرانی ارائه شد بعدها پایه بحث های اساسی تر دربارۀ آثار هدایت قرار گرفت؛ فرهنگسراها به مناسبت های مختلف بحث هدایت درانداختند.
کتاب های زیادی درباره هدایت و آثار او نوشته و منتشر شد. از جمله اولین کتاب هایی که دربارۀ هدایت منتشر شد "آشنایی با صادق هدایت" م. ف. فرزانه بود که ابتدا در خارج از کشور منتشر شد. چنانکه بعدها همایون کاتوزیان هم کتابی دربارۀ او نوشت و نامه های هدایت را بعدها ناصر پاکدامن منتشر کرد.
خلاصه بر اثر مساعی علاقه مندان داخل و خارج جوی به وجود آمد که همه جا بحث هدایت بود اما آثارش منتشر نمی شد. چندی بعد، این ممنوعیت نیز برداشته شد و پاره ای آثار هدایت از سال ١٣٧٢ بار دیگر انتشار یافت. اوایل با سانسور زياد و بعدها كمتر.
حتا یک نسخۀ بوف کور به خط خود هدایت منتشر شد. برخی جوانان علاقه مند طرح ها و نقش ها و پوسترهای خوبی از هدایت به نمایش گذاشتند.
چند سال پیش که صدمین سال تولد هدایت بود اتفاقات درخور ذکر دیگری هم افتاد. جهانگیر هدایت، پسر سرلشکر عیسی و برادرزادۀ صادق هدایت، یک کتاب عکس و سپس مجموعۀ کارت پستال های او را منتشر کرد.
این کتاب ها که توسط نشر چشمه انتشار یافت با استقبال قابل توجهی مواجه شد. در مجموعه عکس های هدایت عکس هایی وجود داشت که قبل از آن دست کم در سطح عمومی دیده نشده بود. کارت پستال هایش که جای خود داشت.
اینها کارت پستال هایی بود که هدایت در ایام تحصیل در فرانسه برای دوستان و کسانش فرستاده بود. می دانیم که هدایت به کارت پستال علاقه ویژه ای داشت و برای دوستانش همواره کارت پستال می فرستاد.
به غیر از اینها، جهانگیر هدایت در یکی از سخنرانی هایش خبر داد که یادداشت های پدرش را با عنوان سی و شش روز با صادق هدایت منتشر خواهد کرد. این کتاب شامل یادداشت هایی است که سرلشکر عیسی هدایت به هنگام تحصیل در فرانسه نوشته بود.
این طور اتفاق افتاده بود که هر دو برادر که به طور همزمان در فرانسه تحصیل می کردند، سی و شش روز با یکدیگر بودند و در آن سی وشش روز هر اتفاقی افتاده بود عیسی هدایت یادداشت کرده بود و حتما می توانست سند خوبی از زندگی صادق هدایت به دست دهد.
به غیر از همۀ اینها مقدار زیاد خط و تقدیم نامچۀ طنز آمیز به خط هدایت وجود دارد که همه می تواند به کار یک موزه بیاید. به هر صورت اطلاعات و اسناد قابل توجهی در آن سال ها دربارۀ هدایت انتشار یافت که به غیر از آنچه از خود هدایت باقی مانده، از دست نویس ها تا اشیاء شخصی می توانست موزۀ خوبی از هدایت به وجود آورد. اما هرگز چنین اتفاقی رخ نداد. کسی از مسئولان به فکر او نیفتاد یا اگر افتاد هم کاری صورت نگرفت.
این در حالی است که سال ها پیش از این در دهۀ پنجاه دفتر فرح پهلوی به فکر افتاده بود موزه ای برای صادق هدایت ترتیب دهد. برای این کار خانۀ پدری هدایت را خریدند و اشیاء شخصی اش را از بازماندگان هدایت گرفتند اما به انقلاب خورد و سرانجامی نیافت.
خانۀ هدایت بعد از انقلاب در اختیار بیمارستان امیر اعلم قرار گرفت و از آنجا به دانشگاه علوم پزشکی تهران انتقال یافت. بعد از انقلاب قرار شد این خانه به یک مرکز ادبی با نام "مرکز ادبی هدایت" تبدیل شود.
بیمارستان امیر اعلم خانه را تبدیل به مهد کودک کرده بود و بچه های کودکستان روی دیوار خانه هدایت نقاشی خرس و خرگوش و پسر شجاع می کشیدند و در حیاط خانه سرسره و چرخ فلک بازی می کردند و مکاتبات و مشاجرات یاران و دوستان هدایت با دانشگاه علوم پزشکی و نوشته های مطبوعات حاصل نمی داد.
وقتی سروصداها بالا گرفت مهد کودک تعطیل شد ولی باز هم خانه بلاتکلیف ماند و گویا همچنان بلاتکلیف مانده باشد.
وقتی خانۀ نیما را به شکل موزه در می آوریم، وقتی برای سهراب سپهری موزه و جایگاهی می سازیم، وقتی حتا خانۀ هنرمندان زنده را می خریم تا از بین نرود، جای آن دارد که درباره صادق هدایت نیز چنین کارهایی صورت دهیم.
صادق هدايت به عنوان یکی از برجستگان فرهنگ معاصر جای خود را در بین ملت باز کرده و مخالفت و موافقت ما تأثیری در عظمت او ندارد. ما علاوه برآنکه باید گذشتگان برجستۀ خود را زنده نگه داریم باید بتوانیم از زنده نگه داشتن آنها استفاده کنیم.
در گزارش مصور اين صفحه جهانگير هدايت از ماجراهائى كه بر اين خانه و يادمانده هاى ديگر صادق هدايت رفته سخن مى گويد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۹ ژوئن ۲۰۰۸ - ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
نقاشان نوگرا
فواد نیک زاد
نگارخانه اویسی در تهران، در خرداد ماه امسال، آثاری از گروهی از پیشگامان نقاشی مدرن ایران را به نمایش گذاشت. کسانی مانند احمد اسفندیاری، هوشنگ پزشک نیا، منصوره حسینی، ناصر اویسی، صادق تبریزی و پرویز کلانتری.
در مراسم افتتاح جواد مجابی نویسنده و هنرشناس در باره هنر نوگرا در ایران سخت گفت. پس از این سخنرانی با آقای مجابی که در زمینه تاریخ هنر نو در ایران تالیف هایی هم دارد به گفتگو نشستم و این هم چکیده ای از آن گفتگو:
اولین نشانه های سبک های متفاوت با شیوه سنتی نقاشی و نگارگری ایران در دوره صفویه دیده می شود. تا قبل از این دوره در نقاشی ایرانی تکنیک رنگ و روغن دیده نمی شود.
نقاشان دوره های قبل عمدتا ابزار کارشان آبرنگ بود. این شیوه های نو در کار نقاشی که از دوره صفویه آغاز شده بود تقلیدی بود از روش های غربی. این نوع نگرش تا دوره قاجاریه ادامه پیدا کرد و با ظهور کمال الملک به نقطه اوج خود رسید.
در اوایل قرن حاضر از دل مکتب کمال الملکی اولین نقاش مدرنیست به نام ابوالحسن خان صدیقی با ارائه چند کار راه هنر ایران را به سوی سبک های متفاوت هموار کرد.
یکی از این کارها نقاشی اى است به نام "پرتره خواهر۱۳۰۴" که با سبک امپرسیونیستی کشیده شده. دیگری کاری است که در سال ۱۳۰۶ از میدان سن مارکو در ونیز کشیده شده.
صدیقی را امروز اکثرا به عنوان یک مجسمه ساز می شناسند. از همین رو به نقاشی ها و پیشگامی اش در این هنر کمتر توجه شده است.
از دیگر پیشروهای هنر نقاشی می توان به محمود خان صبا اشاره کرد که در کاری با عنوان "استنساخ" به دنیای هندسی توجه کرد. جالب این جاست که این اتفاق همان زمانی رخ داده که سزان هم هندسی دیدن دنیا را مورد توجه قرار داد.
در سال ۱۳۱۹ دانشکده هنرهای زیبای تهران (پس از مرگ کمال الملک) در محل مسجد و مدرسه مروی تاسیس شد. اولین اتودهای محصول این مدرسه در شبستان های مسجد به نمایش درآمد که با واکنش هایی خشن از جانب عده ای رو به رو شد و بسیاری از این آثار از بین رفت.
این نوع بی مهری ها نسبت به اولین فارغ التحصیلان سال این دانشکده در سال ۱۳۲۳، مانند ضیاپور، حمیدی و کاظمی همچنان ادامه يافت و حتی در جلسه های نقد و بررسی آثار مدرن، این هنرمندان با فحاشی بسیار روبه رو شدند.
جلیل ضیاپور در جایی تعریف می کند که هنگامی که او از کوبیسم صحبت می کند همه به تصور اینکه کوبیسم همان کمونیسم است او را مورد انتقاد قرار می دهند و به این ترتیب مشکلاتی برایش فراهم می شود.
در چنین شرایطی، و دو سه سال بعد، جوانان تازه نفس مانند اسفندیاری، پزشک نیا و دیگران در کنار حمیدی، کاظمی و ضیاپور با پشتکار به نمایش کارهاشان ادامه دادند. در سال ۱۳۲۸ تعدادی از آنها موفق شدند در کنار تعدادی کار مینیاتور و نقاشی های کمال الملک کارهای خود را عرضه کنند. گر چه دیگر واکنش ها مثل قبل شدید نبود اما چندان هم جدی گرفته نمی شدند.
این جریان تا نمایشگاه گروهی سال ۱۳۳۲ ادامه يافت. در آن سال هم اکثر رسانه ها نقاشان مدرن را به شدت تحقیر می کردند.
سرانجام اولین پیروزی نقاشان مدرن در سال ۱۳۳۷ اتفاق افتاد. در این زمان مارکو گرگوریان از رم به تهران آمد و پیشنهاد برگزاری دوسالانه ای به سبک بینال ونیز را مطرح کرد.
اولین بینال تهران در همان سال افتتاح شد و برای نخستین بار تنها نقاشان و مجسمه سازان مدرنیست در آن دوسالانه آثارشان را به نمایش درآوردند و از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ پنج بینال برگزار شد.
این دوره را می توان دوره ای درخشان در تاریخ هنر مدرن ایران دانست. به طور کلی از ابتدای جنبش هنر نو در ایران دو گرایش و دو شاخه دیده می شود. گرایش اول متعلق به هنرمندانی است که می توان آن ها را هنرمندان آزاد نامید.
آنها معتقدند که نقاشی زبانی جهانی است و برای نقاش فرق نمی کند که مثلا آسیایی، آفریقایی یا اروپایی باشد. و نقاشی تنها الفبایی است جهانی برای برقراری نوعی ارتباط. از این گروه می توان به هوشنگ پزشک نیا و ایران درودی اشاره کرد.
گروه دوم نوآوران سنت گرا هستند. آنها معتقدند که ما باید از مایه های فرهنگی خودمان و میراث ملت مان در کارهای هنری استفاده کنیم.
سبک کار این هنرمندان به غلط به نام مکتب "سقاخانه" شهرت پیدا کرده است چون همه کارهای هنرمندان با گرایش سنتی حالت مذهبی ندارد در حالی که سقاخانه فضایی مذهبی و اسلامی را تداعی می کند؛ مثلا درکارهای مسعود عربشاهی که معمولا جزء این گروه در نظر گرفته می شود، موتیف های ساسانی و هخامنشی دیده می شود که ابدا ربطی به مسائل مذهبی ندارد.
به هر شكل كار مدرنیست ها تا سال ١٣٥٧ ادامه پیدا کرد. پس از انقلاب هم بعد از یك گسست حدودا ١٥ ساله عده ای نقاشان جدید در كنار قدیمی ها كار پرداختن به شاخه های مختلف هنر مدرن را پی می گرفتند.
پس از انقلاب گروه دیگری هم حضور پيدا كرد که عموما آثارشان به جنگ و انقلاب مى پردازد و مایه های مذهبی بسیار در كارشان به چشم می خورد. امروز اما همه این افراد در كنار يكديگر كار مى كنند و در كليه اين گرايش ها هم كار خوب و هم بد به چشم مى خورد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۶ ژوئن ۲۰۰۸ - ۲۷ خرداد ۱۳۸۷
داریوش رجبیان
تاجیکستان شوروی پشت پرده آهنین انواع و اقسام موسیقی را داشت که غالبا تنها ویژه چشم و گوش اتباع شوروی بود. گاه گروه های هنری به خارج سفر می کردند، اما "خارجه" برای هنرمندان تاجیک در چند کشور سوسیالیستی یا دوست شوروی خلاصه می شد.
از این جاست که مردم افغانستان بیشتر از مردم ایران از موسیقی شوروی تاجیک آگاه اند و نام های آوازخوانان و گروه های رقص تاجیکی آن دوران را هنوز به یاد دارند.
با برافتادن پرده اوضاع تغییر کرد. پس از فرو نشستن آتش جنگ داخلی، تاجیکستان امکان و فرصت آن را یافت که دوباره به موسیقی خود بپردازد. آوازخوانان موسیقی سنتی و مدرن تاجیکستان، از جوره بیک مراد گرفته تا عمر ضیایف و بهادر نعمتف، به حاشیه رفتند و ستاره های تازه ای در آسمان هنر تاجیکستان درخشیدن گرفتند.
حضور فراگیر زنان در موسیقی تاجیکستان آن را در میان کشورهای پارسی گو ممتاز کرد و شکوفایی موسیقی تاجیک توجه برخی از ایرانیان را برای نخستین بار به موسیقی همزبانانشان در آسیای میانه جلب کرد.
بهزاد بلور از برنامه زیگ زاگ بی بی سی، از معدود ایرانیانی است که تنها به شنیدن آن نوع موسیقی اکتفا نکردند، بلکه فرسنگ ها را پیمودند، تا از نزدیک با هنرمندان جدید تاجیکستان آشنا شوند و پای صحبتشان بنشینند، از گذشته شان بشنوند و از آینده شان بپرسند.
موسیقی تاجیکی لس آنجلسی می شود؟
بهزاد، از بس به موسیقی تاجیکی علاقه پیدا کرد، در صدد آن برآمد که به نحوی آن را به گوش مخاطبان ایرانی بیشتر برساند. او می گوید:
"یادم می آید، در لس آنجلس به هر دری زدم که شرکت های ایرانی آلبوم های تاجیکی را پخش کنند، اما هیچکس صدای این خواننده ها را نشنیده بود و به چشم خریداری به ترانه ها نگاه نکرد."
"حتا فروش ترانه های تاجیکی روی آی تیونز i-tunes ناموفق بود و آنجا بود که متوجه شدم، تاجیک ها هم مثل ایرانی ها نمى خواهند در ازاى موسیقی مورد علاقه شان پول بدهند و نسخه هایی با کیفیت پایین را ترجیح میدهند."
سرانجام، سال گذشته بود که شرکت پخش ترانه پارس ویدیو برای نخستین بار پخش آلبوم های یک آوازخوان موسیقی پاپ تاجیک (صدر الدین نجم الدین) را آغاز کرد. بهزاد می گوید، از شنیدن این مژده بسیار خرسند شده بود:
"چند هفته بعد اولین نماهنگ (کلیپ) صدر الدین از شبکه پی ام سی pmc پخش شد. با تشنگی نگاهش کردم و با ویدیوهای ساخت تاجیکستانش مقایسه کردم . یک کم دلخور شدم؛ چرا که تفاوتی با ویدیوهای ایرانی لس آنجلس نداشت و برخلاف نسخه تاجیکی همان ویدیو، صدرالدین بدون گروه رقص دختران تاجیک، تنها به نظر می رسید."
"بدتر از آن، تغییر چند بیت شعر آهنگ به سبک ایرانی و لهجه ایرانی صدرالدین در آهنگ بود. بدون شک ورود ترانه های تاجیک به جامعه ایرانی، اگر از راه لس آنجلس انجام بگیرد، با سلیقه و صلاحدید جو آن شهر، به موسیقی لس آنجلسی تاجیکی تبدیل خواهد شد."
اخلاقیات آوازخوانان تاجیک
بهزاد بلور به تاجیکستان و ازبکستان سفر کرد و تقریبا همه ستاره های موسیقی پاپ تاجیکستان را از نزدیک دید و از اخلاقیات استثنایی آنها در عجب ماند.
شگفت زده بود که این هنرمندان تا چه اندازه فروتن هستند و استقامت عجیبی در اجرای زنده دارند. برای نمونه، او شاهد اجرای صدرالدین در یک جشن عروسی بود و دید که چگونه این آوازخوان پرآوازه برای چهار ساعت ممتد، زیر برف و سرمای زمستان محفل را گرم کرد.
بهزاد از یک حقیقت دیگر مربوط به هنرمندان تاجیک هم آگاه شد: "جالب است بدانید که کمتر خواننده تاجیک هست که از راه برگزاری کنسرت در سالن های معروف، پول قابل توجهی دریافت کند و درآمد این خواننده ها عمدتا از جشن ها و عروسی ها تامین می شود و آلبوم هاشان با مبلغ کمی به شرکت های موسیقی فروخته می شود و در اصل، حکم تبلیغ و آگهی آن خواننده را دارد!"
با وجود این، بهزاد بلور معتقد است که موسیقی تاجیکی دوران طلائی خود را سپری می کند و دوره های تقلید و تاثیرپذیری از ترانه های ایرانی و روسی و حتا هندی را پشت سر گذاشته است.
نقاط ضعف و قوت موسیقی تاجیک
این همه را به حساب نقاط قوت موسیقی معاصر تاجیک می گذاریم و از بهزاد بلور می خواهیم که نقاط ضعف آن را برشمرد:
" نقطه ضعف موسیقی روز تاجیک، ترانه های ضعیفش است. هنوز بین خواننده ها جا نیفتاده که کار ترانه سرایی را به شاعر بسپارند! بیشتر ترانه ها ساخته خواننده یا آهنگساز است."
"جملات فارسی تاجیکی، به سبک قرن هفتم هجری، ولی با ادبیات بعد از سلطه روسیه بیشتر ترانه های روز را بی معنا کرده است. د رحالی که شاعران جوان و گمنام بسیاری در گوشه دفترچه های مدرسه و دانشگاه شعرهای امروزی شان را خط خطی می کنند."
بهزاد بلور دوباره به ذکر نقاط قوت موسیقی مدرن تاجیکی بر می گردد:
"بر خلاف ایران، تاجیک ها تعداد زیادی خواننده زن دارند که به راحتی می توانند بین ایرانی ها محبوبیت پیدا کنند. به ویژه که در موسیقی ایرانی جای ترانه های افغانستانى خالی و خالی ترشده و زمینه برای محبوبیت ترانه های فارسی از آن سوی مرزها بسیار مناسب است."
"کمتر ایرانی ای را دیدم که بعد از شنیدن ترانه های شبنم و دیدن ویدیویش طرفدار او نشده باشد یا بارها و بارها ترانه های منیژه را در برنامه ترانه های درخواستی تقاضا نکند."
منیژه دولت همان آوازخوان تاجیکی است که سال ۲۰۰۶ میلادی به افغانستان رفت و نخستین زنی شد که پس از سال ها سکوت مطلق زنان در این کشور روی صحنه رفت، آواز خواند و رقصید. این شجاعت منیژه را خبرگزاری های مستقر در افغانستان گزارش کردند.
اما به نظر بهزاد بلور، تکلیف آوازخوانان مرد برای مطرح شدن در جهان فراخ تر پارسی زبان به مراتب سخت تر است:
"توقع ایرانی ها در برابر خواننده های مرد تاجیک بسیار بالاست و فعلا این که خواننده ای (به جز صدرالدین) بتواند قد علم کند، بعید به نظر می آید."
بهزاد بلور در پایان ارزیابی اش از موسیقی مدرن تاجیکی می گوید:
"موسیقی تاجیکی در این دو سال گذشته راه های جدیدی را برای محبوبیت در بین ایرانیان پیدا کرده و با وجود شرکت های تولید موسیقی ای مثل "سروش" که سعی دارند استانداردهای جهانی را در صنعت موسیقی تاجیک به اجرا بگذارند ( پخش آلبوم با کیفیت بالا؛ ساختن ویدیوهای پرخرج و برگزارى کنسرت) شکی نيست که صدای ترانه های تاجیک، لابلای ترانه های ایرانی، شنیده خواهد شد و حتا ملودی ها و ریتم های متفاوت تاجیک، هنرمندان ایرانی را به فکر ساختن ترانه های جدیدی مى اندازد."
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب