Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى


تنظیم خانواده در افغانستان
ایمان شایسته

 

گفتگوی زیر قسمتی از مکالمه من با یک مرد خیلی فقیر میانسال و شوخ طبعی بود که برای شرکت در مراسم شب نشینی فقیرانه تولد هشتمین فرزندش به خانه اش رفته بودم. بدون شک این تنها مورد نیست بلکه بسیارند کسانی که وقتی درباره تعداد زیاد فرزندانشان صحبت کنی فکر می کنند آنها را از رابطه جنسی منع می کنی:

- آخر چرا ایقه اولاد میارین وقتی توانایی کلان کدنشانه ندارین؟
- خو... کار خداست دیگه! شهوته خود خدا هست کده، زنم هم به مه حلال است، چرا نکنم؟  زنا کنم؟ 

- بکن ولی اولاد دار نشو

- مگه میشه؟

- بله که میشه

-چی قسم؟

-از کاندوم استفاده کن

-
کاندوم؟ کاندوم دیگه چیست؟

روی هم رفته صحبت از مسایل جنسی و روابط جنسی در جامعه ای سنتی که آن را بی بندوباری، پررویی، بی شرمی می داند و درنتیجه نگاه های غریبی را حواله آدم می کند کار ساده ای نیست.

در روستاها و مناطق دوردست این گونه مسائل واقعاً تابوست. ولی جامعه شهری هم هنوز به شکل نسبتاً گسترده ای متأثر از آداب و شرم و حیای سنتی است. بنابراین هنوز نمی توان در سطح جامعه به راحتی در مورد مسایل جنسی، راه های کنترل جمعیت و تنظیم خانواده و بیماری های مقاربتی صحبت کرد.

اما اگر به جای آن از مسایل زناشویی و روابط زناشویی استفاده کنی وضعیت بهتر خواهد بود و البته که در اینجا روابط جنسی فقط باید بین زن و شوی باشد. اما اگر به اشتباه واژه سکس از دهانت برآید قضیه کمی پیچیده می شود چرا که رابطه نامشروع در ذهن مخاطب تداعی می شود و اگر وجهه مثبتی داشته باشی لکه دار می شود.

همین مسأله باعث شده که بسیاری از مسایل مرتبط با رابطه جنسی یا همان رابطه زناشویی، بیماری ها و مشکلات مادران و فرزندان نادیده انگاشته شده و کمتر مورد توجه قرار بگیرد.

اکثر خانواده های افغان شلوغ و پرجمعیت است و در هر خانه ای تعداد قابل توجهی بچه های قد و نیم قد با هم یا در کنار یکدیگر زندگی می کنند.

میل به داشتن تعداد زیاد فرزند در میان مردم افغانستان هنوز کهنه نشده. هنوز هم بسیاری از مادران و نوزادان به علت کمبود امکانات و مراکز بهداشتی، فقر و شیوع بیماری های مختلف تلف می شوند.

تا همین گذشته های نه چندان دور فرهنگ غالب به گونه ای بوده که تعداد بیشتر فرزند مایه افتخار پدر و مادر و فامیل و نشانه قوی بودن زن و مردانگی مرد به شمار می رفته.

در بعضی موارد جلوگیری از بچه دار شدن گناه پنداشته می شده و به دنیا آمدن فرزند را کار خدا می دانسته اند. و در مورد رزق و روزی هم شعار "هر آنکس که دندان دهد، نان دهد" سر می داده اند. به عبارتی لزوم جلوگیری از بارداری و بچه دار نشدن اصلاً مطرح نبوده.

هنوز بسیارند مادرانی که بین ۱۰ تا ۲۰ فرزند به دنیا آورده اند. اما با گذشت زمان همه چیز در حال دگرگونی است و یخ های اینگونه سنت ها در حال ذوب شدن است. این دگرگونی در سطح شهرها به شدت محسوس است. به خصوص زوج های جوانتر که ذهنیت آماده تری برای تغییر داشته اند اکنون میل زیادی به داشتن بچه های بیشتر ندارند و برعکس به داشتن بچه های بهتر و سالمتر بهای بیشتری میدهند.

مهاجرت بسیاری از افغان ها به کشورهای دیگر و ارمغان فرهنگی آنها در بازگشت به کشورشان نیز سبب شده که مردم بیش از پیش به راه های پیشگیری از بارداری زنان آشنا شوند.

در میان کسانی که به کنترل و پیشگیری از بارداری روی می آورند؛ استفاده از لوپ (IUD) چندان معمول نشده و استفاده از تاب لت (قرص) های جلوگیری به دلیل اثرات جانبی نیز طرفداران زیادی ندارد اما استفاده از کاندوم روز به روز افزایش می یابد.

وزارت صحت عامه (بهداشت) افغانستان در اقدامی نمادین و تشویقی اعلام کرده که می خواهد میلیون ها کاندوم رایگان را بین مردم فقیر و کم درآمد توزیع کند اما این نگرانی نیز وجود دارد که  شماری از این کاندوم ها به جای استفاده به فروش برسد.

همین طور این وزارت گروه های ویژه ی را جهت آگاهی دادن به مردم برای تنظیم خانواده سازماندهی کرده که قراراست در ولایات و مناطق دوردست استفاده از کاندوم را نیز تبلیغ کنند.

به گفته مقامات این وزارت آمار مرگ و میر مادران و نوزادان ناشی از ولادت های پی در پی کاهش قابل توجهی داشته و هر سال روند نزولی را می پیماید.

آمار دقیقی از افراد آلوده به ویروس HIV نیز وجود ندارد اما تخمین زده می شود هم اکنون بیش از ۳۰۰۰ تن به این بیماری آلوده باشند.

در گزارش چند رسانه ای بالای این صفحه عده ای از شهروندان کابل در مورد استفاده از کاندوم برای پیشگیری از بارداری صحبت می کنند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

چند نگاه به آدمیت
سیروس علی نژاد

 ماهنامۀ بخارا ویژه نامۀ پر و پیمانی برای فریدون آدمیت، مورخ مشروطه، در ۶۰۰  صفحه منتشر کرده و مطالبی را هم  که به مناسبت درگذشت فریدون آدمیت نوشته شده بود، گردآورده است. این خصوصیت، این ویژه نامه را به منبعی بدل می کند که هر کس بخواهد دربارۀ فریدون آدمیت چیزی بنویسد از آن بی نیاز نخواهد بود. البته نقل همۀ نکات نغز این ویژه نامه در این مختصر ممکن نیست.

آدمیت و تاریخ مشروطیت، آدمیت و تاریخ نگاری، آدمیت در آئینه آثارش، آدمیت در نثر، نقد آثار آدمیت، آدمیت و حقوق بین الملل، از جمله عنوان هایی است که در زیر هر یک از آنها مطالب متعددی آمده است.

پس از مقاله علی دهباشی، سردبیر بخارا، باعنوان "پایان شب سخن سرایی"، دکتر هما ناطق، مورخ، همکار و دوست دیرین آدمیت، "به یاد فریدون" را نوشته است. در این نوشته هما ناطق پس از آنکه دربارۀ اندیشه های آدمیت و آثار مشترک سخن می گوید، از طرح مشترکی سخن به میان می آورد که به جایی نرسید و عنوانش را دکتر آدمیت "دولت بر باد رفته، دولت بادآورده" گذاشته بود. همچنین از گرفتاری هایی یاد می کند که در سفر انگلیس برای آدمیت پیش آمده بود و گذرنامه اش را انگلیسی ها گرفته بودند.  نه می توانست به پاریس برگردد و نه راهی وطن شود. "تا اینکه از ایران آقای عطاءالله مهاجرانی به داد او رسید. دستور داد فریدون را بدون پاسپورت و بدون بلیط سوار هواپیما کنند و به ایران برگردانند." معلوم نیست این کار چگونه ممکن شده است و خود آقای مهاجرانی باید در این زمینه توضیح دهد ولی در عین حال ارزش کار مهاجرانی را نمی توان و نباید فراموش کرد.

نوشتۀ سیما کوبان اگرچه تاریخ سال ۱۳۷۶ را دارد و همچنان بار دیگر در زمان مناسب چاپ شده است. او اول بار با دکتر کریمی حکاک به دیدار آدمیت می رود تا برای نشریۀ چراغ که آن روزها منتشر می کرد و الحق نشریه جاندار با فروغی بود مطلبی بگیرد. در راه بازگشت سخن از جزوه "آشفتگی در فکر تاریخی" است که آدمیت درباره آل احمد، فردید و بازرگان نوشته بود." ... به دکتر کریمی حکاک گفتم:  تنها چیزی که در نوشتۀ دکتر آدمیت مرا آزار می دهد این است که خواننده احساس می کند نویسنده جز خودش هیچ کس را داخل آدم به حساب نمی آورد. دکتر کریمی حکاک گفت: انگلیسی ها ضرب المثلی دارند که می گوید بهترین صفت بزرگان افتادگی نیست."

خاطرات حجت الله اصیل، مولف کتابی درباره آدمیت، با همۀ کوتاهی از خواندنی ترین مطالب است. اصیل که سرگرم گردآوری مقالات میرزا ملکم خان بوده، نخستین بار آدمیت را در سال ۵۸ در هتل اینتر کنتینانتال ملاقات کرده است. ( غالبا آدمیت اشخاص را در همینجا ملاقات می کرد) بعد در دیدارهایشان مفارقت می افتد و بار دوم در سال ۷۶ به دیدار او می رود. "پس از هیجده سال او را پیر و تکیده یافتم. از بیماری ریوی و عروقی رنج می برد، با این حال حافظه اش نیرومند بود و در دیدارهای مکرری که با وی داشتم دریافتم که تاریخ ایران معاصر را در حافظه دارد. حتی برخی از مطالب تاریخی را با ذکر شمارۀ صفحۀ کتاب ها باز می گفت". در جای دیگر خاطرات اصیل، موید سخنان سیما کوبان است. اصیل به آدمیت می گوید که گاهی به آثارش خرده می گیرند و علتش گویا این باشد که با صراحتی مغایر با رسم زمانه سخن گفته است. آدمیت پاسخ می دهد "من به سالیان آثاری پدید آورده ام که اکنون بر درستی آنها پافشاری نمی کنم".

تأیید حرف های سیما کوبان را در نوشتۀ محمد قائد و حمید اکبری باز می یابیم. به نوشته قائد تلقی آدمیت "از افراد تا حدی یادآور طرز فکر اشراف قاجار بود که در اشاره به مردمِ فاقد القاب و عناوین می گفتند "یک مشت آب حوضی". آدمیت دربارۀ مولفی می نویسد: "او یکی از پادوهای تاریخ پردازی بود" و دربارۀ یکی دیگر: "خانم معلمی که گویا درس تاریخ می دهد" و "این هم از افاضات معلمی است که درست تاریخ می دهد... ".

به نوشتۀ حمید اکبری که برداشت های خود را از آثار آدمیت با خواننده در میان می گذارد، "ممیزۀ نخست تاریخ نگاری آدمیت، صراحت کلام وی در قضاوت های تاریخی است. او در قضاوت تاریخی، ولو به مذاق خواننده خوش نیاید، عاری از تعارفات متداول در فرهنگ ایرانی است." این نویسنده به تأکید می گوید: اعتقاد راسخ و خدشه ناپذیر به اصالت عقل و تعقل زیر بنای آثار آدمیت است. او مشروطیت را محصول تفکر و تعقل روشنفکران میهن دوست ایران می داند و نیز به عقیدۀ آدمیت "از ردۀ کثیر درس خواندگان دوران طولانی پهلوی دوم به اطلاق، یک مرد سیاسی هوشمند، حتی در حد متوسط، برنخاست." 

خاطرات باقر مومنی از فریدون آدمیت به سال های چهل برمی گردد. او حکایت می کند که بر سر میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بین آنها بحث هایی وجود داشته و یادآور می شود که آدمیت از میرزا آقاخان کرمانی با یک شیفتگی صحبت می کرد. "من تکرار می کردم که اگر به میرزا فتحعلی آخوندزاده توجه بکنی می بینی که او خیلی جلوتر از اوست و خیلی کامل تر و قاطع تر و روشن تر از او در این زمینه ها صحبت می کرده و دکتر آدمیت مرتباً بحث را بر می گرداند به اینکه چون زبان میرزا آقاخان کرمانی زبان بسیار شیرین و زیبای فارسی بود و خودش هم لغت های فارسی مناسب زیادی ساخته بود و به کار می برد و ... خلاصه ناسیونالیسم شدیدی که مورد علاقۀ خود دکتر آدمیت هم بود در آن منعکس بود، مدام دکتر آدمیت از آن تعریف می کرد که البته خوب بعدها بیشتر با میرزا فتحعلی آشنا شد و کتاب اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده را نوشت".

فریدون زندفر در خاطراتش از نکته ای یاد می کند که در نوشته های دیگران دیده نمی شود. "...از سفر هند ناراضی بود و از هندی ها خوشش نمی آمد؛ و بر این باور بود که هندی ها هنوز تحت سلطۀ فکری ارباب قبلی شان انگلیس اند. از این برداشت حتی در آن زمان در تعجب بودم".

به نوشتۀ محمد قائد "آدمیت روش، لحن و نثری جدید وارد تاریخ نویسی ایران کرد و با این اسلوب نوین به درکی تازه از تاریخ کشورش در قرون نوزدهم و ابتدای بیستم رسید". به قول کاظم کردوانی "در حوزه ای که آدمیت کار کرده است ما تا به امروز شوربختانه کسی در قد و قوارۀ  آدمیت نداریم".کردوانی تأکید می کند که از جنبه های مهم کار آدمیت، فهمیدن و درک کردن و فهمانیدن تاریخ است با روش تعقلی و نه قضاوت کردن. قائد وقتی به خاطرات خود با آدمیت می رسد می نویسد: "در سال هایی که همسایه بودیم گاه با کت و شلوار سورمه ای و کراوات و سطل ماست به دست به خواربارفروشی محل می آمد. چند بار هم در اتاق کارش که حال و هوای اداره جاتی داشت به دیدنش رفتم. یک بار که به ناهار دعوتش کردم، خواهشی کرد به این مضمون که جمع مهمانان کوچک و عاری از افراد متفرقه باشد. در آن زمان که نسل ما خیال می کرد کراوات به تاریخ پیوسته است و از درگیر شدن در هر جر و بحثی استقبال می کرد، این خلق و خو بوی نا می داد. بعدها به تجربه دریافتم طرز سلوک او عاقلانه است و در بحث بیهوده و قاطی شدن با افراد متفرقه نباید افراط کرد".

به گفته علی میرسپاسی که در گفتگو با فرشاد قربان پور نظراتش را درباره آدمیت عنوان کرده است "نظیر آدمیت از دانشگاه های ایران بیرون نیامده است."


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

زنگ های آهنگین
داریوش رجبیان

 
از روزی که نخستین نسل تلفن همراه را شرکت موتورولا وارد بازارهای آمریکای شمالی کرد، بیست و پنج سال می گذرد. البته، تصور کنونی ما از تلفن همراه با آنچه در آغاز تلفن دستی محسوب می شد، تقریبا به مانند تفاوت میان کالسکه و خودرو است. یک دستگاه ضخیم آجری شبیه رادیو که در جیب نمی گنجید و باید در کیف حمل می شد. و تا آنتن آن را بلند نمی کردید، بی سیم، یک قوطی پراز سیم بیهوده بود. کوتاه سخن، کند و کاو و پشتکار شرکت های تلفن سازی، تلفن همراه را به شکل و اندازه ای درآورده است که اکنون می بینیم.

زنگ آهنگ تلفن همراه هم یک صدایی و همه شبیه هم بود. اما در اواسط دهه ۱۹۹۰ برخی از شرکت های تلفن سازی زنگ های پلی فونیک یا چندصدایی را در تلفن ها نصب کردند. ماه ژوئیه ۱۹۹۹ جیمز وینزور، یک جوان ۲۳ ساله انگلیسی با استفاده از سامانه نوکیا زنگ آهنگ های موبایل تازه ساخت و آنها را از طریق اینترنت به فروش گذاشت. در پی رونق بازار زنگ تلفن همراه جیمز وینزور شرکتی تاسیس داد با نام "مای نوکیا" که بعدا به "فـَت تونز" تغییر نام کرد. شرکت های بسیار دیگری به تقلید از فت تونز به تولید زنگ آهنگ تلفن دستی پرداختند. این پدیده نخست در اروپا و آسیا و سپس در ایالات متحده آمریکا شکل گرفت.

اکنون بازار زنگ آهنگ تلفن دستی داغ تر از همیشه است و دیگر می توان به سادگی هر نوع آهنگ و صدا یا کلامی را به عنوان زنگ تلفن در آن نصب کرد. امروزه بیشتر تلفن های همراه از امکان پخش زنگ های پولی فونیک یا چندصدایی برخورداراند، در حالی که در پایان سال ۲۰۰۲ تعداد این دسته از تلفن های همراه تنها ۹.۲ درصد کل تلفن ها را دربر می گرفت.

در سال ۲۰۰۰ شرکت زیمنس آلمانی برای نخستین بار به امکان پخش فایل ام پی سه از طریق تلفن همراه دست یافت و سه سال بعد از آن دیگر از این نوع فایل ها هم می شد به عنوان زنگ تلفن همراه استفاده کرد. در نتیجه، بیشتر کاربران تلفن همراه اکنون ترجیح می دهند به جای زنگ های مونو فونیک و پلی فونیک کوتاه آهنگ محبوبشان را در تلفن نصب کنند.

بدین گونه، زنگ آهنگ تلفن به مثابه پدیده ای که گمان نمی رفت درآمدزا باشد، شرکت های تلفنی را غافلگیر کرد و شرکت های جنبی دیگری به اندوختن سرمایه از این راه پرداختند. هم اکنون شرکت های تلفنی نیز تلاش می کنند با نصب مقدماتی آهنگ های مختلف روی دستگاه تلفن قبل از فروش آن، بازار زنگ آهنگ ها را قبضه کنند. با وجود این، کاربران تلفن همراه ترجیح می دهند به دستگاه های خود ویژگی هایی بدهند که مختص خود آنهاست و روی آن زنگ آهنگی را پیاده کنند که شاید کمتر کس دیگری از آن کار می گیرد.

برخی از تلفن های همراه به کاربر امکان می دهد که برای تک تک دوستان و آشنایانش زنگ آهنگ مشخصی را انتخاب کند و به محض این که زنگ تلفن صدا می دهد، بدون اینکه به صفحه تلفنش نگاه کند، بداند که چه کسی دارد زنگ می زند.

ضمنا، شاید به هنگام انتخاب زنگ آهنگ تلفن دستی تان تنها دلیل انتخاب را علاقه تان به آن آهنگ به خصوص بدانید. اما شرکت هایی به مانند "تسکو موبایل" بریتانیا پژوهشی انجام داده اند که به دلایل روان شناختی گزینش زنگ آهنگ ها می پردازد. به باور کارشناسان این شرکت، زنگ آهنگ شما می تواند نکات زیادی از شخصیت شما را آشکار کند. برای نمونه، افرادی که پیوسته زنگ آهنگشان را عوض می کنند و بالاترین های جدول آهنگ های پرفروش هفته را به طور منظم زنگ آهنگ خود قرار می دهند، آدمان غیرقابل اعتمادی هستند.

موسیقی کلاسیک به عنوان زنگ آهنگ می تواند نشان پرمدعایی و متظاهر بودن صاحب تلفن دستی باشد. اگر صاحب تلفن، صدای خود، فرزند یا همسر خود را به جای زنگ آهنگ نصب کرده است، علامت خودخواهی اوست.  مردانی که زنگ آهنگشان صدای خشن حیوانات است، خام و نارسیده اند.

این تنوع آوایی تلفن ها که معمولا در اماکن همگانی مشهود است، عده ای را خشمگین کرده و حتا در مناطقی باعث مقابله با پخش زنگ آهنگ در اماکن عمومی شده است. اخیرا یک جنبش اسلامی در مناطق قبیله ای پاکستان اعلام کرده که با افرادی که زنگ تلفنشان آهنگین است، برخورد شدید خواهد شد. در ماه اکتبر سال گذشته هم بسیاری از فروشگاه های تلفن همراه در پاکستان مورد حمله این گروه های مشابه واقع شده بودند. فروشندگان، به نشان سازش با پیکارجویان تلفن های همراهی را به بازار آوردند که زنگ آهنگشان "جهادی" و "قرآنی" است. اما معضل تلفن همراه در مناطق قبایل نشین همچنان باقی است.

گزارش مصور این صفحه تنوع زنگ تلفن های دستی در ایران، افغانستان و تاجیکستان را نشان می دهد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
امیر فولادی


وقتی ملتی سال های زیادی را طوری بگذراند که نیمی از افراد ملت، یعنی زنان، چهره ای برای دیدن نداشته باشند، و وقتی در جامعه ای ارتباط ساده هم بین دختر و پسر محال یا خیلی دشوار باشد، دیدن فیلم هایی که در آن دختران و پسران جوان با هم رقص می کنند، عاشقان جوان اگرچه مشکلاتی می بینند سر و صورت شان خون آلود می شود اما سرانجام به معشوق شان می رسند، تصویری ایده آل و خوشایند نیست؟

یا وقتی داشتن برق و آب بیست وچهار ساعته رویا باشد، دیدن فیلم  پراز ساختمان های لوکس، شب های روشن، موتورهای آخرین سیستم، دلکش و جذاب است. در چنین صورتی چه نیرویی می تواند میان فیلم بالیوود و بیننده افغانی فاصله ایجاد کند؟

پس اگر مردم افغانستان از اول و آخر سینما، فقط  بالیوود را بفهمند، توجیه بسیاری برای آن دارند. زیرا فیلم های داستانی و بلند افغانی، جز موارد انگشت شمار، باز هم بالیوودی اند، آنهم با کیفیت به مراتب پایین تر.

 شاید فهم  آن عده از فیلم سازان افغانی که فیلم های بالیوودی می سازند، از سینما، به تصویر کشیدن دنیای رویایی باشد، یا به تصویر کشیدن آرزوهای دست نیافتنی؛ نه تصویر کردن و نشان دادن جامعه ای که فیلم ساز متعلق به آن است. از این رو من تا حالا  نتوانستم "خود خود افغانی ام" را در فیلم های داستانی بلند افغانی ببینم. آنجا باز هم بازیگران هندی یعنی آمیتاب باچان و مدهوری را دیدم که به زبان فارسی یا پشتو حرف می زدند، و خیلی بد می رقصیدند و قدرت مشت ها و لگدهایشان کمتر بود.

اما فیلم سینمای مستند افغانی با آنکه عمر خیلی خیلی کوتاهی دارد، از جنس دیگری است. این سینما در مدت ۵ یا ۶ سال توانست تصاویر مختلفی از "من" به خودم "دیگران" نشان بدهد. "من" معتاد، برقع پوش، خانه ـ ویران را و همچنین "من" امیدوار به آینده را که سرسختانه تن رنجورم را به پیش می کشم، زندگی را دوست دارم و هنوز از زیبایی هایش لذت می برم. راستی دیدن "خود" آدم، هر قدرهم بی ریخت و فقیر باشد، ولی آن طوری که هست، چقدر لذت بخش است.

 من وقتی خودم را در سینمای مستند افغانستان دیدم آنگاه فهمیدم که وقتی می گویند سینمای هند، سینمای روسیه، سینمای ایران، یعنی چه. سینمای هر کشوری یعنی قیافه آن کشور. و سالهای سال  چه کشور بی قیافه ای بوده ایم ما.

بیایید تا زبان حال زن افغان، آن نیمه تصویر ناشده، شویم. درهمین چند فیلم مستندی که در سومین جشنواره فیلم کابل از (پنجم تا دهم جولای)  به نمایش گذاشته شد، زن افغان می تواند بگوید که من چندین تصویر از خودم در این مستندها و فیلم ها دیدم. در فیلم "تار تو پود من" همه تاریخ آشنایی ام با برقع روایت شد، اینکه چطوری این تار در پود من تنید. واینکه چگونه عنکبوت چشم های خودم شدم. درفیلم "گل پری" تصویر دوازده سالگی و دخترانه ام را دیدم که چطور یاد گرفتم که صبحانه ها بجای اینکه با چای شکر بخورم، با چیزی همرنگ شکر هست و بودم را آتش بزنم.

در فیلم "۲۵ درصد" این بار تصویر زنانگی ام، آن هم وقتی بیوه هستم یا زن دوم مرد بی سواد، در عین حال نماینده مردم در مجلس. تمام تناقض های چهره ام  را دانه دانه دراین فیلم دیدم. راستی تصویر زنانه من چقدر چند بعدی و پیچیده بوده. وقتی این تصویر را دیدم یاد این افتادم که چرا وقتی دیگران و بخصوص خارجی ها از من عکس می گرفتند، فقط بغل ضربه خورده ام را نشان می دادند؛ و صورت سیلی خورده ام را. اما هیچ کس ندید چطور هنر راه رفتن با پای شکسته را یاد دارم. اولین بار بود حتی خودم متوجه می شدم که وقتی می خواهم بگویم من هم هستم کمی جا باز کنید بنشینم، می گویند هنوز بزرگ نشده ای و حق نداری اما وقتی نوبت تکلیف و مجازات می رسد، از نه سالگی تمام حقم را کف دستم می گذارند و می گویند بالغ شدی.

و بالاخره در فیلم "در دهکده ای که ناقص العقلم می نامند" باز هم "خودم در هیئت زنانگی ام" و پشت میز دادستانی برای رسیدگی به هزار و یک پرونده باطل که بار گردنم شده.

راستی چقدر عکسهای "من" جالب بوده. چقدر چهره های "من" زیاد بوده. چقدر من هنوز تصویر نشده ام. چقدر هنوز من گفته ناشده ام، در میان این همه دوربین و صدا و قلم.

اما جای نگرانی نیست. "من" از این پس جایش را یافته ام. هر وقت  برای دیدن "خودم" دق شدم می روم سینمای مستند و داستانی کوتاه افغانستان را پیدا می کنم.  فیلم های داستانی کوتاه نیز هیچ چیزی از مستند های افغانی کم ندارند. یکی از این فیلم ها نیز"هیئت گنگی مرا" نشان داد وقتی صدای مهیب بمب خودم را از من گرفت، و آنگاه پدرم می خواست بدنم را به مردی بفروشد و من همیشه کابوس می دیدم. از این پس تصویرهای زیادی از من درآنجا خواهد بود. در سینمای مستند و داستانی کوتاه  می خواهم با تمام اشتیاق برای همه دوستانم بنویسم که هر که دوست دارد مرا ببیند، اینجا هستم:

گذشته از چهار راه  هالیوود/ نرسیده به تقاطع فیلم های تجاری/ سینمای مستند و کوتاه داستانی/ افغانستان/ کابل و تمامی شهرها و روستاهایش.

سینمایی که از عمرش در افغانستان بیش از ده سال نمی گذرد و فقط شش سال است که به صورت فعال در افغانستان وارد شده، اما خوش درخشیده  و آینده روشنی را برای افغان ها نوید می دهد.

بیشتر مستندسازان افغانی دختران و پسران جوانی هستند که از مهاجرت بازگشته اند و بیشترشان هم از ایران آمده اند و در آنجا با سینما آشنا شده اند و در این زمینه درس خوانده اند. شمار زیادی از فیلم های کوتاه داستانی و مستند، اولین کار هستند.

در سومین جشنواره فیلم های مستند و کوتاه داستانی، فیلم هایی از ایران نیز نمایش داده شد که "دف" ساخته بهمن قبادی یکی از آنها است. همچنین فیلم هایی از هند، ازبکستان، آلمان و فرانسه در این جشنواره به نمایش گذاشته شد.

این جشنواره از سوی، مرکز فرهنگی سفارت فرانسه در کابل، دانشگاه تعلیم و تربیه، گوته انستیتوت، اتحادیه سینماگران افغانستان، افغان فیلم و باشگاه سینمایی افغانستان، برگزار شده بود و ملک شفیعی یکی از مستندسازان شناخته شده افغانستان مسئول برگزاری این جشنواره بود.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سرگرمی جوانان در تاجیکستان
شمسیه قاسم

 

تفریح و سرگرمی برای مردمان کشورهای مختلف که مراحل گوناگون توسعه اجتماعی را طی می کنند، مضامین متفاوتی دارد.

اصولا، اگر به "جوانی" از منظر فلسفی بنگریم، می توان گفت، جوانی خود زمان و مکان تفریح است. طبیعی است که دل پرشور و شر جوانان مملو هوس تفریح و خوش گذرانی است. شمار مشتریان صنعت تفریحات در جهان نیز همه ساله افزایش می یابد و پژوهش مرکز مطالعات بازار جهانی حاکی است که تا سال ۲۰۱۰ درآمد یک ساله صنعت تفریحات و رسانه ها یک ممیز هشت تریلیون دلار را تشکیل خواهد داد.

این نشانداد، علاوه بر اشاره به فزونی گرایش جهانیان به تفریح و سرگرمی ها، توانمندی آنان در خرج مبالغ هنگفت در بازار تفریحات را نیز آشکار می کند. اما می توان حدس زد که در تاجیکستان، کشوری که در آن مردم با مشکلات اقتصادی و اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند، بازار تفریحات نمی تواند به اندازه کشورهای پیشرفته رونق داشته باشد.

با توجه به سلطه فرهنگی متفاوت از فرهنگ فرنگی در تاجیکستان، تفریح، پدیده ای است که بیشتر جنبه اجتماعی دارد، تا اقتصادی. موسیقی، سینما، تئاتر، ورزش، کوهنوردی، تلویزیون، بازی های رایانه ای و یا بخش های دیگر از صنعت تفریح همه سر جای خود باقی است، اما سطح پایین زندگی در این کشور شرایط کمتری برای رشد و نمو این بخش از سرگرمی ها را فراهم می کند.

آنچه را که می توان رایج ترین یا دسترس ترین نوع تفریح تاجیکان خواند، مهمانی است. ضیافت های مختلف مربوط به مراحل گوناگون عروسی:  نانشکنان (بله برون)، رویمال دران، چای گـَشتک، مراسم نِکاح، سپس مراسم اصلی عروسی رسمی، ختنه سور، جشن زادروز و آیین های بی شمار سنتی و مذهبی، به مانند مشکل گشا، بیبی چهارشنبه و غیره از مراسم خوش گذرانی برای اکثریت مردم تاجیکستان است.

برای برخی از زنان و دختران تاجیک شرکت در این رسم و آیین ها تنها نوع تفریح بیرون از خانه محسوب می شود. گاه میان دو ضیافت آنچنانی چند ماه فاصله می افتد. این ضیافت ها به زنان خانه دار بهترین فرصت را برای نمایش زیورآلاتشان فراهم می کند که عاری از چشم و همچشمی میان مهمانان بزم نیست. این رقابت ها هم بر نمک تفریح زنان در ضیافت ها می افزاید.

شام های رمانتیک با شوهر برای زنان خانه دار سرگرمی جذاب تری به شمار می آید. برخی از دختران شهری ترجیح می دهند اوقات فراغت خود را در کنار دوست پسر یا دوستانشان در قهوه خانه ها بگذرانند. دختران روستا از این شانس محروم اند. 

پیش از آغاز جنگ داخلی در تاجیکستان رفتن به سینما جزء مهمترین تفریحات جوانان محسوب می شد. اما اکنون سینماها رنگ باخته اند و در بسیاری از آنها بسته است. اکثر فیلم ها قاچاقی است و کیفیت قابل قبولی ندارد. افزون براین، همان فیلم ها را می توان روی لوح های فشرده تصویری در محیط خانواده تماشا کرد. از این رو سینما دیگر جزء تفریحات عمده جوانان تاجیک نیست.

خانواده های سنتی سینما را شایسته شان دخترانشان نمی دانند، مگر این که مرد محرمی از خانواده همراهش باشد. به همین صورت، رفتن به دیسکو و پیک نیک و سیر و گردش در دره ورزاب برای دختران این دسته از خانواده ها ممنوع است. دره ورزاب در حومه شهر دوشنبه از محبوب ترین تفرجگاه های ساکنان و مهمانان پایتخت تاجیکستان است و بی شباهت به دربند درشمال تهران نیست.

ورزش هم که از تفریحات محبوب پسران است، در میان دختران رایج نیست و با درس های تربیت بدن در مدارس و دانشگاه ها محدود می شود.

اما پسران در این زمینه هم بخت بهتری دارند. اکنون در تاجیکستان ۳۱ نوع ورزش باشگاه های خود را دارد و فدراسیون های فوتبال، پهلوانی، مشت زنی، تکواندو و کشتی فعال اند. البته، شمار اندکی از دختران شهری نیز هستند که در این باشگاه ها خوش می گذرانند.

برای پسران روستایی نیز فوتبال و کشتی از محبوب ترین انواع خوش گذرانی است. اما رایج ترین سرگرمی میان بیشتر دختران روستایی، کنار هم نشستن و از این جا و آن جا گفتن و بازی هایی با تحرک اندک بدن است.

اینها از انواع تفریح سنتی جوانان تاجیکستان است. اما در شهرهای بزرگ تاجیکستان هستند جوانانی که درکشان از مفهوم تفریح کاملا غربی است. آنها که از خانواده های متمول اند، می توانند با پرداخت ۲۰ سامانی (معادل شش دلار) بساط سرگرمی هاشان را در دیسکوها و باشگاه های شبانه تاجیکستان پهن کنند. اما مسلما برای اکثریت این امکان دست نمی دهد، چون شش دلار برابر با حداقل دستمزد ماهانه در این کشور است.­­­

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سفر به قلب یک غار
آذر آهنگر

 
پیش از اینکه به هرات سفر کنم، در مورد کروخ و طبیعت زیبا و دست نخورده آن خیلی چیزها شنیده بودم، هر کسی برایم افسانه ای گفته بود، اما آنچه خودم در کروخ دیدم و حسی که از کرخ در یک روز آفتابی بهاری برایم دست داد، از همه این افسانه ها متفاوت بود و خیلی زیباتر بود.

بهار در کـُروخ زیباست. اگر می خواهید بهار واقعی را حداقل در جغرافیای افغانستان تجربه کنید، حتما باید کروخ را ببینید.

در این شهرک که در حدود سی کیلومتری شمال شرقی هرات، در ادامه دامنه های کوه دیوندر موقعیت دارد، زمین و کوه و آب و سبزه و درخت، همه دست به دست هم داده و سرگرم میزبانی آدم ها هستند.

اینجا طبیعت، فرش سبزی را زیر پای میهمانان خود هموار کرده، از درخت های انبوه و کهنسال، سایه بان زده و برای اینکه زیبایی کروخ را استثنایی کند، غار بزرگی را به شکل افقی در کمر یک کوه بزرگ سنگی ایجاد کرده که هر تازه واردی را به حیرت می اندازد.

این غار بزرگ در بخشی از کروخ موقعیت دارد که به نام "دهنه غار" مشهور است و حیرت انگیزتر اینکه روزهای جمعه و گاهی هم در روزهای میان هفته، دهها نفر در درون این غار که هم سقف آن از سنگ است و هم زمین آن، جمع می شوند، موسیقی برپا می کنند، رقص و پاکوبی می کنند، غذا می پزند و تفریح می کنند.

از درون این غار، طبیعت دست نخورده کرخ جلوه عجیبی دارد. تپه های خاکی کروخ، سرخ رنگ است و آسمان آبی که لکه های سفید ابر در آن شناور است، آمیزش رنگ ها را چنان به نمایش می گذارد که گویی در برابر یک تابلوی بزرگ هنری قرار دارید.

بدون زنان

کروخ هر آنچیزی را دارد که یک تفریحگاه خوب باید داشته باشد: طبیعت زیبا، آب و هوای مناسب و تاریخ کهن... اما آنچه هر تازه واردی را تا حدی به تعجب وا می دارد این است که به مشکل می توان حتی یک زن را در این تفریحگاه سراغ گرفت.

محیط این تفریحگاه، به شدت مردانه است. اگر خانواده هایی هم به این محل آمده اند، تلاش کرده اند تا حدامکان در محلی به تفریح بپردازند که بدور از رفت و آمد دیگران باشد و در نتیجه این گوشه گیری، این خانواده ها هرگز نمی توانند از طبیعت زیبای کروخ، چون دیگران لذت ببرند.

مردانی که در یک روز جمعه برای تفریح به کروخ آمده بودند، برایم گفتند که آنان خانواده های خود را در روزهای میان هفته به اینجا می آورند، چون به گفته آنان، در روزهای میان هفته، کروخ به اندازه جمعه ها مزدحم نیست و آنان می توانند با خانواده های خود آزادانه تر تفریح کنند.

اما به گفته این مردان، به دلیل اینکه در روزهای میان هفته، آنان مجبور هستند به کارهای دفتری و شخصی خود رسیدگی کنند، کمتر اتفاق می افتد که به جز روز جمعه، تصمیم به تفریح در بیرون شهر هرات بگیرند.

در نتیجه، طبیعت زیبای بهاری در کروخ، همه سهم مردان می شود.

تاریخ کهن

در آثار معتبر تاریخی، در مورد پیشینه کروخ و اینکه دهنه غار، از چه زمانی در اینجا بوجود آمده، کمتر پرداخته شده است، اما آنچه واضح است اینکه کروخ از نظر تاریخی، پیشینه بسیار طولانی دارد.

برخی از مردم هرات باور دارند که دهنه غار، زمانی از عبادتگاه های نیاکان مردم کروخ بوده است. و در برخی نوشتارها هم، تاریخ نگاران ابراز عقیده کرده اند که این غار، محلی برای عبادت زردشتیان بوده است.

در بخش غربی غار، مسجد کوچکی وجود دارد و به دلیل موجودیت ریگ ها و سنگ های سرخ رنگ در اطراف این غار، تاریخ نگاران باور دارند که زردشتیان در همین جا به عبادت می پرداخته اند و بعدها با گذشت زمان، این عبادتگاه به یک مسجد تغییر چهره داده است.

همچنین تاریخ نگاران باور دارند که در کنار کروخ، زمانی شهری به نام "تازیاب" بوده که در حمله مغولان ویران شده است...

با توجه به آثار کهنی که در آن از کروخ یاد شده، به نظر می رسد قدامت تاریخی این شهر به زمانهای قبل از میلاد مسیح برمی گردد.

به طور مثال، در زین الاخبار گردیزی که در ۴۴۰ هجری تالیف شده و یا در تاریخ سیستان که در ۴۴۵ هجری تالیف شده، به شکل مفصل به کروخ پرداخته شده است.

کروخ، به دلیل داشتن آب فراوان، همیشه سرسبز و زیبا بوده و شاید هم به همین دلیل، در سیر تاریخ، از این شهرک به عنوان یکی از بهترین تفریحگاه های هرات نام برده اند.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهاب میرزایی

سینمای کوتاه و مستند ایران از آغاز تاکنون، همواره کوشیده است کاری را انجام دهد که سینمای بلند و داستانی در بسیاری مواقع از انجام آن عاجز بوده است. از توجه به آدم ها و گوشه های فراموش شده سرزمین پهناور ایران، تا نفوذ به هزار توی پیچیده جامعه ایرانی.

این روند در سال های اخیر، با سخت گیری های سیستم نظارتی دولتی و ترس بخش خصوصی از سرمایه گذاری بر روی پروژه های متفاوت و جسورانه، گسترش بیشتری یافته است.

پس از انقلاب دیجیتالی در سینما و روند دموکراتیزه شدن ساخت فیلم، بنا بر بعضی از آمارها، سالانه بیش از پنج هزار فیلم کوتاه داستانی، مستند و تجربی در ایران ساخته می شود که اکثر آنها مجوز ساخت و نمایش ندارند.

شاید اکثر این فیلم ها از کیفیت خوبی برخوردار نباشند، اما اگر از میان آنها فقط تعداد اندکی قابل دیدن باشند، جای خوشبختی است. فیلم هایی که آن ها را فقط می شود در جشنواره ها دید یا ازطریق آشنایی با سازندگانشان.

برای دیدن خیابان ها و میدان ها و آدم های واقعی با پوشش ها و آداب و سنن مختلف و هم چنین دیدن و شنیدن گزارش از اقلیتی که در ایران با اکثریت متفاوتند، به جای فیلم های سینمایی و سریال ها و برنامه های تلویزیونی و گزارش های خبری، باید سری به فیلم های کوتاه و مستندی زد که شاهدان بی ادعای گذر تاریخی پرفراز و نشیب جامعه ایران هستند.

شاید سال ها بعد، جامعه شناسان و تاریخ دانان برای دیدن ایران این سال ها، به این فیلم ها مراجعه کنند.

محمد شیروانی

در میان فیلمسازانی که ازمیانه دهه هفتاد تا میانه دهه هشتاد با فیلم های خود به فیلم کوتاه، هویت مشخص و ممتازی دادند می توان از محمد شیروانی، امیرشهاب رضویان، مهرداد اسکویی، مونا زندی، علی محمد قاسمی، وحید موسائیان، کاوه بهرامی مقدم، شهرام مکری، امید بنکدار و کیوان علی محمدی نام برد.

سینمای شیروانی در این میان گونه ای متفاوت است. فیلم های او علاوه بر داشتن مضامین جسورانه، به لحاظ زیبایی شناسی نیز ممتازند. 

فیلم هایی هم چون کنسرو ایرانی،  داستان دختری محبوس شده در آسانسور که تنها راه ارتباطش با جهان بیرون، پسری است که از گوشی همراه با او حرف می زند؛ یا کاندیدا، داستان مادری که با ترفندهای عجیب به خواستگاری دختران می رود و در آخر فیلم می فهمیم، پسرش سال ها پیش شهید شده است؛ و اولین و آخرین فیلم بلندش ناف، که قصه غواص بازنشسته ای است که حالا به جای دریا، در وان حمام خانه اش غواصی می کند!

هفت فیلم ساز زن نابینا

محمد شیروانی می گوید: "پس ازتوقیف فیلم بلند ناف که برایش زحمت زیادی کشیدم و امید زیادی به موفقیتش داشتم، دچار سرخوردگی شدم. روزی پرسشی برایم مطرح شد که اگر نابینا شوم، چطور می توانم سینما را تجربه کنم؟"

همین سئوال او را به مسیری کشاند که کارگاه فیلم سازی برای زنان نابینا برپا کند. از دل این کارگاه هفت فیلم بیرون آمد که سازندگانشان، زنان نابینایی هستند که در آنها، زندگی خود را به تصویر می کشند.

اپیزود اول، گفتگو با دیوار ساخته سارا پرتو

روایت دختر نابینایی که به تنهایی در تهران زندگی می کند و همه کارهای زندگیش را، از خرید تا پخت و پز و نوازندگی و دوزندگی، خودش انجام می دهد.

اپیزود دوم، مرگ شاهد ساخته شکوفه داورنژاد

روایت زنی که پس ازچند سال به مطب چشم پزشکی می رود. این دکتر دچار جنون آنی شده، دست و پای او را بسته و با تزریق آمپول جنتامایسین به چشم هایش، او را کور کرده است.

اپیزود سوم، آتش سوزان از مهدیس الهی

دختری که کار روزانه اش درست کردن پانزده هزارچوب کبریت است، ازعشق فراموش شده خود به پسری می گوید. ابتدا پسرمی پذیرد که نقش مقابل را بازی کند، اما در ادامه منصرف می شود و پسرهای دیگری، نقش را ادامه می دهند.

اپیزود چهارم، یادداشت های دیشب از بنفشه احمدی

دخترمهاجر افغانی از دلتنگی هایش می گوید. وابستگیش به افغانستان و ایران، معنی وطن، تفاوتش با خانواده عمویش که با آن ها زندگی می کند و آرزویش برای رفتن به استرالیا.

اپیزود پنجم، راه زندگی از نرگس حقیقت

او که بیست درصد بینایی دارد از زندگی مشترکش با شوهر مداح نابینا و دختر کوچک بینایش می گوید. او و همسرش با شنیدن صدای همدیگر درمراسم روضه خوانی، عاشق یکدیگر شده اند.

اپیزود ششم، شب بخیر ساخته نغمه عافیت

روایت ازدواج زن نابینا با همسری که بینا است. زن می گوید: پانزده سال است که فقط جهان را می شنود و حالا می خواهد با این فیلم، از جهان بخواهد که حرف هایش را بشنود.

اپیزود هفتم، عشق از ندا حقیقت:

 کارگردان به دلایلی در خواست عدم نمایش آن را کرد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

حاشیه نشینی در قلب شهر
ایمان شایسته

در دوران قدیم، پناه بردن به بلندیها و کوهها، برای در امان ماندن از حمله حیوانات وحشی، نفوذ دشمنان، خطرات احتمالی سیلابها و بلایای طبیعی و عواملی از این دست بود. اما پناه بردن جمعیت قابل توجهی از اهالی کابل به تپه ها و کوه ها برای زندگی حکایت دیگری دارد.

 مرکز و اطراف شهر کابل، پر از کوه و تپه است که طبیعت زیبا و منحصر به فردی را نصیب این شهر باستانی کرده است. کوه ها و تپه هایی با نام های قوریغ، شیردروازه، آسمایی، تپه زمرد،  کلوله پشته، خیرخانه و چندین تپه بزرگ و کوچک دیگر که از لحاظ استراتژیک اهمیت دارند.

این کوهها و تپه ها دقیقاً در میان مناطق مسکونی واقع اند. براثر مهاجرت ها که از اطراف به کابل صورت گرفته سرپناه ها و خانه های بسیاری روی این کوه ها و تپه ها خودسرانه و بدون اجازه و نقشه درست ساخته شده است.

انجینر(مهندس) عنایت ثانی از مسؤلین شهرداری کابل می گوید در حدود ۳۰۰هزار خانه مسکونی روی کوه ها و تپه ها خودسرانه و بدون اجازه برپا شده اند و تخمین زده می شود بیش از یک و نیم میلیون نفر در این کوه ها و تپه ها زندگی کنند.

به گفته آقای عنایت ثانی دولت در گذشته  جاهایی را  که رسما زمین توزیع کرده بود علامت گذاری کرده است.   قرار بود که مابقی به فضای سبز اختصاص یابد، ولی با شروع جنگ ها تعداد زیادی از باشندگان ولایات و شهرها به کابل مهاجرت کردند و پس از پایان درگیری ها،  جز عده معدودی، بقیه به زادگاه خود بازنگشتند.

جنگ و ویرانی و  نبود یک  دولت مرکزی و کارآمد باعث شد که بعضی از فرماندهان نظامی با سوء استفاده از خلاء قانون، زمین ها و املاک دولتی را  به هواداران خود در هر جایی حتی  روی کوه ها و تپه ها بفروشند.

پس از سقوط حکومت طالبان، با بازگشت سیل آسای مهاجرین از کشورهای همسایه و نیز هجوم بیجا شدگان از گوشه و کنار افغانستان مشکل بیشتر شد. از سوی دیگر بالا رفتن قیمت زمین در مناطق هموار و آبادتر کابل عده زیاد دیگری را نیز روانه کوه ها و تپه ها  کرد.

قسمت اعظم این زمین ها سند ملکیت ندارند و دولت هم به دلیل نداشتن راه حل جایگزینی برای اسکان شهروندانش قادر به جابجایی آنها نیست.  گرچه آقای ثانی این شرایط را موقتی می خواند.

باید در نظر داشت که بیشتر مناطق هموار در کابل، نقشه شهری درستی ندارد یا خیابان ها و کوچه های آنها خاکی است، و شبکه لوله کشی آب و فاضلاب در آنها وجود ندارد.  تا کسی ندیده باشد، نمی تواند درست تصور کند  که با توجه خرابی راه ها و مسیرهای حمل و نقل، مردمی که در این کوه ها ساکن شده اند، چگونه زندگی می کنند؟ آنها در زمستان ها با برف و یخبندان و سرما چکار می کنند؟ و آب مورد نیازشان را چگونه تأمین می کنند؟

آقای محمد عظیم عظیمی، کارشناس جغرافیای شهری، می گوید ساکنان این مناطق با خطر سیل و آبگرفتگی در زمان بارندگی مواجه هستند به طوری که در سال گذشته بر اثر بارانهای شدید حدود ۷۰ خانوار آسیب های جدی دیدند. خطر زمین لرزه نیز آنها را تهدید می کند چرا که این خانه ها استحکام ندارند  و یک زلزله کوچک  می تواند این خانه ها را  با خطر ریزش مواجه  کند.

به گفته آقای عظیمی، کابل درگذشته دور مرکز دین و تمدن بودایی بوده و آثار تاریخی فراوانی از آن زمان به جا مانده که متاسفانه با اشغال این قسمت ها این  میراث گرانب ها در معرض خطر قرار گرفته است. به گفته وی نمونه بارز این ویرانی دیواری است در کوه شیردروازه، با قدمت حدود ۲۰۰۰ ساله، که در اثر رفت و آمد ساکنین  در حال فرسایش است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

یحیی فیوضی در سال ١٣١٦ در مشهد متولد شد. تحصیلاتش را در رشته معماری و شهرسازی ادامه داد. از آثار او در معماری می توان به سالن اجلاس سران تهران و مجموعه تالارهای فردوسی اشاره کرد.

ایران درودی (نقاش) در مورد او می گوید: "بی شک فیوضی از نظر احاطه بر علم اعداد خیام دیگری در زمانه ماست و نقاشی های او مخاطب را وادار به اندیشیدن می کند و به درون و باطن بیننده رخنه می کند تا معنای مستتر در خود را به او عرضه کند که این صحیح ترین شیوه ارتباط با یک اثر هنریست."

مربع هاى خيال
یحیی فیوضی

سال ١٣٥١ در سفری به کویر و شهر یزد در یک سمساری قطعه پارچه مندرس و تا شده اى توجه مرا جلب کرد. این پارچه نازک جدولی از ١٠٠٠٠ عدد بود. مربعی تقسیم شده به ١٠٠×١٠٠ خانه، اعداد با نظم خاصی با مرکب سیاه و قرمز در داخل جدول قرار داشت.

من مبنای کاربرد این جدول و معنى شماره ها را نمی دانستم اما متوجه شدم که وقتی اعداد ردیف های افقی و عمودی را جمع می کنم به عددی ثابت می رسم.

آن زمان مشغول طرح تالارهای موسیقی و سخت در گیر مسائل آکوستیک و ریاضیات فضای تالارهای آن بودم. موضوع را با فرهاد مشکوه رهبر ارکستر سمفونیک تهران در میان گذاشتم او هم نمی دانست. مشکوه عقیده داشت این جدول می تواند پایه تصنیف موسیقی باشد.

اين مسأله سال ها فکر مرا مشغول  كرد اما فرصت این که عمیقا روی آن وقت بگذارم پيش نیامد. بعد از هفت سال یک روز در پاریس با حسین زنده رودی و فرهاد مشکوه قدم می زدم که صحبت از این جدول ها شد.

زنده رودی هم چند اثر با اعداد به وجود آورده بود. آن زمان جنگ ایران و عراق شروع شده بود و در ایران کارهای معماری تعطیل. به فكر افتادم كه بالاخره باید در اين باره کاری بکنم .

انگیزه کار بر روی این جدول ها همان بود که اگر اعداد را از هر طرف جمع کنیم عددی ثابت و برابر می شود. بنابراین این خاصیت برابری در جمع می تواند معرف یک هماهنگی در وزن، طول موج، رنگ و یا در فاصله باشد.

چینی ها شیفته نقش ها بودند و این تعجب آور نیست که اولین های ثبت شده از مبدا ناشناخته و کهن و مربع هاى شگفت انگیز در کشور چین باشد که من بهتر می دانم نام آن را در فارسی مربع هاى خیال بگذارم.

اولین و ساده ترین مربع که از اعداد ١ تا ٩ تشکیل می شود و قدمتی بیش از ٢٠٠٠ سال دارد، در صفحه شطرنجی ٣×٣ قرار می گیرد که جمع اعداد هر ستون برابر ١٥ است.

می گویند این جدول را لاک پشتی بر پشت خود از رودخانه " لو" (Lo River) در روزهای اقتدار امپراطوری "Yii" برای انسان به ارمغان آورده است.

بعدها می بینیم که جدول ٤×٤ به فاصله صدها سال و در قرن پنجم هجری از سرزمین های اسلامی سر بيرون می آورد. این جدول را به نام سیاره " برجیس " یا " ژوپیتر" نامیده اند که همان مشتری است.

ایرانیان  این جدول را با نبوغ باور نکردنی بسط داده اند. روش این توسعه روش خطی است. بدین طریق توانسته اند به یک جدول با بی نهایت عدد دست یابند. اِشکال این روش تنها آن است که یک موزائیک یا Puzzle تکرار می شود و جدول از یک رابطه واحد در کل برخوردار نیست.

من کار را ابتدا از کوچکترین و ساده ترین جدول شروع کردم و اعداد را به رنگ تبدیل نمودم. برای تبدیل اعداد به رنگ بر پایه سه و بالاخره پایه های بالاتر که در حساب استدلالی وجود دارد، استفاده کردم.

صدها اثر به وجود آمد که هم از نظر وزن و رنگ و هم از نظر رابطه و یا دنبال کردن تناوب اعداد با نمونه های مختلف شگفتی های فراوان و هماهنگی را به وجود آورد.

جستجو براى جداول خیال ٥×٥ و ٦×٦ و بالاتر مدت ها مشغله ذهنی من شد. در این مسیر نقش اعداد و نقش تقویم و رابطه علائم، اسطوره ها و اعداد با زندگی اجتماعی فرهنگی مردم در تمدن های اقوام مختلف را در چارچوب این جداول مطالعه کردم.

این جهان در همه اندازه هایش از اتم گرفته تا بناهای معماری، از غبارها و ذرات پراکنده در فضا و كيهان تا شهرها و فضاهای شهری، ، از منظومه ها و گردش سیارات، تا فضای سیال سیاه چال کیهانی و در درون ماده تاریک در حرکتی دائم است و نظمی پنهان در آن وجود دارد. این نظم ها بايد نقشه و پلان هایی داشته باشد.

ما معماران نقشه کشانی هستیم که آنچه را ساخته شده و آن چه را باید ساخته شود به مدارکی که ملغمه ای از خط و اعداد و اطلاعات است مبدل می کنیم.

برای من این نقشه ها همیشه والاتر از مفهومی است که امروزه در میان حرفه معماری و شهر سازی مرسوم است. 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

افسون شرق
داريوش رجبيان

"ثروت گزافی برای نقاشان در قاهره نهفته است... در هيچ جای جهان چنين تنوع معماری، زندگی و تصويرپذيری را نديده ام و هرگز تنوع اين همه رنگ های زيبا و سايه و روشنايی بر من نتابيده بود. در هر کوچه و پشت هر غرفه بازارهای آن تصويری هست."

ويليام ميک پيس تکری، داستان نويس انگليسی سده ١٩ ميلادی، جاذبه قاهره را چنين توصيف می کرد. پيش و پس از او نيز هر فرد متمولی که گذارش به خاورزمين می افتاد، در نوشته های خود شيفتگی مشابهی را از دنيای مرموز شرق به نمايش می گذاشت.

نقاشان ماجراجوی باخترزمين، به ويژه فرانسوی ها و بريتانيايی ها اين دعوت تلويحی را پذيرفتند و از سال ١٨٣٠ به بعد از راه اسپانيا و مراکش يا يونان و بالکان به جستجوی آن گنجينه زيبائى رفتند.

البته، اندک کسی از ميان آن هنرمندان جرات يا امکان آن را داشت که به عمق منطقه سفر کند. بيشتر آنها با قايق و کشتی به قاهره و بيت المقدس و استانبول سفر می کردند که در آن زمان از اجزاى امپراتوری رو به زوال عثمانی بودند.

آنها پس از بازگشت به پاريس و لندن تصاوير رازآميز شرق را روی کاغذ می آوردند و هزاران نفر به تماشای آثارشان می شتافتند.

اکنون به موضوع و سبک نگارگری نقاشان آن دوره در اروپا Orientalism يا شرق نگاری می گويند که موضوع نمايشگاه گالری "تيت بريتن" لندن در اين روزهاست.

نمايشگاه "افسون شرق" حاوی بيش از ١١٠ تابلوی خرد و بزرگ از نقاشان برجسته بريتانيا در سده های ١٧ تا ٢٠ ميلادی است. ويليام هلمن هانت، ريچارد داد و جان فردريک لوئيس از معروف ترين اين دسته از چهره های هنر نقاشی هستند.

در اين ميان شمار اندکی از نگاره های نقاشان فرانسوی مانند ژان لئو ژروم را نيز می توان ديد که براى تطبيق و مقايسه با همتايان بريتانيايی شان وارد اين مجموعه خيره کننده شده اند.

فرنگی های شرقی پوش

پنج بعد اين نوع نقاشی ها را در پنج تالار گالری می توان مشاهده کرد: چهره نگاری، جنسيت، منظره ها، حرمسرا و مذهب.

يکی از نخستين تابلو های تمام قد تالار نخست تنها نقاشی مربوط به ايران در اين نمايشگاه است: رابرت شرلی، فرستاده دربار شاه عباس صفوی به دربارهای اروپا، با عمامه ای بزرگ بر سر و جامه زراندود منقشی بر تن در اين تابلو بيشتر به يک دولتمرد ايرانی شباهت دارد، تا انگليسی.

در کنار او تابلوی همسرش ترزيا شرلی را می بينيم با تفنگ و ساعت در دست که نماد فن آوری فرنگی است. ترزيا از قفقازی های ايران بود و در ايران با رابرت شرلی آشنا شد و ازدواج کرد.

اين تنها مورد ترسيم يک اروپايی در لباس شرقی نيست، بلکه بيشتر فرنگی های درون قاب ها پوشش شرقی به تن دارند.

فاطمه مرنيسی، پژوهشگر مراکشی در مقاله ای در کتاب فهرست اين نمايشگاه، پوشش شرقی مردهای فرنگی را نشان شيفتگی آنها به شرق و تلاش آنها برای درآميختن با فرهنگ شرقی می داند.

اما رعنا قبانی ، پژوهشگر عرب ديگر، در جستار انتقادآميزی از نحوه ديد شرق نگاران بريتانيايی می نويسد: "اين سياحان، با اين که در پوشش محلی ظاهر می شدند، هرگز با فرهنگ مورد تقليدشان درنياميختند. به همان اندازه ای که آنها در تقليد از لباس و منش و روش صاحبان آن فرهنگ می کوشيدند، به همان حد خودشان را متفاوت در می يافتند."

شرق شناسی و شرق نگاری

ديد منفی رعنا قبانی در مورد شرق نگاران بريتانيايی بر پايه نظريه "شرق شناسی" ادوارد سعيد، نظريه پرداز فلسطينی تبار آمريکايی بيان شده است. 

ادوارد سعيد خاورشناسی را يک مکتب آکادميک سياسی و ايدئولوژيک مى داند که در بريتانيا، فرانسه و ايالات متحده آمريکا شکل گرفت و هدف آن ايجاد شکاف ميان شرق و غرب بود، نه تحقيق و تصوير اختلافات. به گفته وی، خاورشناسان با ارائه تصوير خاصی از شرق تلاش می کردند آن را در مقامی مادون و غرب را در جايگاهی برتر جلوه دهند.

رعنا قبانی و بسياری ديگر از کارشناسان هنر نقاشی بر اين باور اند که شرق نگاران فرانسوی و بريتانيايی در تشکل ديدگاه تفوق غرب بر شرق نقش بارزی داشته اند.

رعنا قبانی می گويد که در تابلوهای نقاشان شرق نگار بريتانيا صحنه از سياست به کلی خالی است و خبری از اعتصاب و شورش و سرکوب و محاصره نيست و نشانی از فقر و بی نوايی، حلقه دار و کشتارها، که به باور او نشانه هايی از سلطه استعماری بريتانيا بر منطقه بود، ديده نمى شود.

در حالی که آن نقاشی ها با دوره پرآشوب ملی گرايی، اصلاحات مذهبی، ناآرامی های اجتماعی و نبرد برای آزادی زنان در امپراتوری عثمانی همراه بود، نقاشان شرق نگار بريتانيايی در حرمسراها و گوشه های ساکت و دنج بازار و پس کوچه های شرقی گير کرده بودند.

اما بازديد از نمايشگاه افسون شرق نشان مى دهد که تصوير رعنا قبانی از تصورات نقاشان بريتانيايی نيز با حقيقت سازگاری کامل ندارد. 

برای نمونه، در تابلوی جان فردريک لوئيس با نام "قرارگاه باز در صحرای سينا" يک وايکانت انگليسی را می بينيم که بساط تفريحش را – روزنامه و کتاب های انگليسی و نوشابه و فنجان های چينی – در صحرای خشک پهن کرده و يک سگ شکاری را زير بغل گرفته است؛ شماری پرنده و يک آهو و دو خرگوش صيدشده بيجان کنار او افتاده اند و مردم محل ايستاده در خدمت اين اشراف زاده فرنگی با لباس عربى اند.

زن شرقی در آثار جان فردريک لوئيس

در ميان آفريده های جان فردريک لوئيس آثاری هم هست که مسئله جايگاه زن در مصر را مطرح می کند. به مانند تابلوی "صراف – سکه مشکوک" (١٨٦٩) يا "پذيرايی" (١٨٧٣).

در تابلوی نخست دو زن محجبه را می بينيم که در حال تبديل يک سکه نقره هستند. صراف با دقت ارزش سکه را می سنجد و مردهای اطراف هم نگاه شبهه آميزى دارند.

تابلوی "پذيرايی" از نوادر نقاشی های شرق نگاران بريتانيايی است. در تعريف اين تابلو می خوانيم که بانويی در اتاق موسوم به منظره در حال پذيرايی از مهمانان خود است.

تابلو گروهی از زنان را نشان می دهد که روبنده هايشان را بالا برده و کنار در ايستاده اند و به سمت زنی نگاه می کنند که روی صفه ای به متکا تکيه داده است.همه زنان حاضر در تابلو آزاد و بی قيد و بند به نظر می رسند. در حالی که "منظره" در ساختمان های مصری سده ١٩ محل مردان بود و زنان اجازه ورود به آن را نداشتند.

جان فردريک لوئيس در تخيل خود حرمسرا را به "منظره" منتقل کرده است که اشاره ای است به موضوع تلاش زنان برای کسب آزادی های بيشتر. به نوشته اميلی ويکز، يکی ديگر از نويسندگان کتاب فهرست اين نمايشگاه، تابلوی "پذيرايی" نه تنها جامعه قاهره، بلکه لندن عهد ويکتوريا را نيز به چالش می کشيد، چون فرهنگ دو سرزمين در مورد زنان خيلی با يکديگر متفاوت نبود.

در کل، می توان گفت که تابلوهای شرق نگاران انگليسی، بر خلاف آفريده های همتايان فرانسوی آنها، کمتر امپرياليستی به نظر می آيد و بيشتر واقع گرايانه و در مواردی آرمان گرايانه است.

نمايشگاه افسون شرق تا روز ٣١ اوت سال ٢٠٠٨ در گالری تيت بريتن لندن برپاست.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.