۰۳ ژوئن ۲۰۰۸ - ۱۴ خرداد ۱۳۸۷
زباله های تپه سمرقندی
عبدالفتاح شفیع یف
در تاجیکستان شوروی با فاصله ای اندک از چند مجتمع مسکونی، میدان کوچکی را به زباله محله اختصاص می دادند. چند ظرف بزرگ فلزی در مرکز میدان قرار داشت و مردم محله زباله های خود را درون آن ظرف ها می ریختند. کامیون های بزرگ دو سه بار در هفته بطور منظم می آمدند و ظرف ها را خالی می کردند.
در ساختمان های بلند که تردد مردم به پایین و بالا بی زحمت نبود، لوله های درازی نصب شده بود، به گونه ای که می شد از داخل آشپزخانه هر آپارتمانی محتوای سطل زباله را به درون آن لوله خالی کرد و در لوله را بست.
با به هم ریختن اوضاع در کشور کار تخلیه ظروف زباله ها هم دچار تاخیرهای طولانی می شد. در نتیجه، تنفس در کنار میدان های زباله به ویژه در فصل گرما تحمل ناپذیر بود و دیدن گشت و گذار موش های صحرایی پیرامون آنها شگفت انگیز نبود. گاه موش ها از آشپزخانه آپارتمان ها سر در می آوردند و باعث دردسر ساکنان ساختمان های بلند مى شدند.
اکنون اوضاع در شهر دوشنبه نسبتا بهتر شده است. زباله را که تاجیکان پرتاب می گویند، در اکثر محلات پایتخت تاجیکستان زود زود جمع می کنند.
آقای عبدالقدوس مظفرف، یک مقام شهرداری دوشنبه می گوید بنا به یک مصوبه ویژه شهرداری، زباله ها را باید هر روز و حد اکثر در دو روز یک بار جمع بکنند.
آقای مظفرف که معاون اداره حفظ محیط زیست شهرداری دوشنبه است، می گوید نهادهای مربوطه هر روز محل زباله ها را بازرسی می کنند و به شخص شهردار گزارش می دهند.
روشن نیست که بازرسان محیط زیست به شهردار چه می گویند، ولی یقین است که فرمان شهرداری در مورد تخلیه ظروف زباله در همه محلات پایتخت تاجیکستان به درستی رعایت نمی شود.
ساکنان برخی از محله ها شکایت می کنند که زباله هایشان تا چندین روز انباشته می ماند و یا تنها در آستانه برگزاری برنامه های سراسری دولتی ظرف ها خالی می شود.
چند سال پیش تاخیر در جمع آوری زباله باعث بروز بیماری های واگیردار مختلف و افزایش تعداد موش های صحرایی در ساختمان های مسکونی شده بود. به اندازه ای که برای مبارزه با موش های صحرایی در سطح شهر برنامه ای ویژه پیاده شد.
تاخیر در جمع آوری زباله ها در بعضی محلات را مقامات به مشکل حمل و نقل نسبت می دهند و ضمنا ساکنان را نیز مقصر می دانند که زباله ها را نه در مکان و زمان تعیین شده، بلکه در هر جا و هر زمانی که پیش آمد، می اندازند.
رسما از ساکنان تقاضا شده است که زباله های خود را در ساعات شب بیرون ببرند تا صبح زود ماموران شهرداری آنها را با خود به "تپه سمرقندی" ببرند.
تپه سمرقندی نام محل نگهداری کل زباله های شهر دوشنبه است که تقریبا ده کیلومتر بیرون از شهر واقع است. زمانی که آنجا زباله دانی کل شهر تعیین شده بود، محلات مسکونی از آن فرسنگ ها فاصله داشتند.
اما با گسترش دامنه شهر دوشنبه اکنون فاصله تپه سمرقندی از نزدیک ترین محل مسکونی اطراف آن بیشتر از یک کیلومتر نیست. مسلما یک چنین موقعیتی برای انبوهی از زباله های چندین ساله مناسب نیست. زباله های دوشنبه معمولا در همان حالت ابتدایی خود از چند دهه پیش روی هم خوابیده اند و مورد فرآوری دوباره قرار نمی گیرند.
طبق آمار رسمی در یک ماه از تمام شهر چیزی حدود شصت تا هفتادهزار متر مکعب زباله بیرون می آید.
گزارش مصور این صفحه حاوی تصاویری از تپه سمرقندی و محله های مختلف شهر دوشنبه است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۲ ژوئن ۲۰۰۸ - ۱۳ خرداد ۱۳۸۷
ایمان شایسته
اداره ملی حفاظت از محیط زیست افغانستان اعلام کرده است که در کابل به طور متوسط هر نفر روزانه ۴۰۰ گرم کثافت (زباله و فاضلاب) تولید می کند که با توجه به جمعیت بیش از چهارونیم میلیونی این شهر، روزانه بیش از ۱۸۰۰ تن (معادل ۱۷۰۰ متر مکعب) کثافت تولید می شود. اما شهرداری توانایی انتقال فقط ۴۰۰ - ۵۰۰ متر مکعب آن را دارد و در نتیجه روزانه تقریباً ۱۲۰۰ متر مکعب آن در سطح شهر انباشته و یا در هوا پراکنده می شود.
بر اساس تحقیقی که این اداره به کمک یک نهاد تحقیقاتی آمریکایی انجام داده در حال حاضر ذرات کوچک سمی در فضای این کشور هفت برابر بیشتر از کشورهای دیگر جهان است، تقریباً ۸۰ درصد امراض و بیماری ها در میان مراجعین به بیمارستان ها و مراکز درمانی ناشی از آلودگی محیط زیست از جمله آلودگی هواست و میزان آلودگی هوا ۳ برابر بیشتر از حداکثر میزان آلودگی مجاز (در دیگر شهرهای جهان) است.
آقای داد محمد بهیر معاون فنی اداره ملی محیط زیست افغانستان ضمن بیان این مطلب می گوید که بر اساس استانداردهای جهانی هم اکنون شهر کابل قابل سکونت نیست و اگر این میزان آلودگی در کشورهای پیشرفته جهان می بود وضعیت فوق العاده اعلام می شد و مدارس و ادارات دولتی تعطیل می شدند و یا ساکنان آن باید از آن جا مهاجرت می کردند.
منابع آلودگی
بر اساس آمارهای موجود ۷۰ درصد آلودگی هوا در شهر کابل از تردد موترها (خودروها) ناشی می شود و ۳۰ درصد دیگر از سوزاندن زباله ها، لاستیک ها، فاضلاب و گرد و خاک آلوده نشأت می گیرد.
بیشتر این موترها کهنه، فرسوده و دارای نقص فنی هستند که اکثراً دست دوم وارد می شوند و سیستم تصفیه کننده مواد سوخت در این موترها نصب نشده یا از بین رفته است. همچنین به علت قیمت نسبتاً ارزان آنها روز به روز به تعداد آنها افزوده می شود.
بر اساس آمار این اداره، در حال حاضر بیشتر از ۷۰۰ هزار موتر در شهر کابل رفت و آمد می کنند و ماهانه بیش از ۹هزار موتر جدید وارد جاده های این شهر می شود.
همچنین به علت نبودن یا اجرا نشدن قوانین ترافیکی موثر هیچ گونه برخوردی با آلوده کنندگان هوا و محیط زیست صورت نمی گیرد و بدین ترتیب این شهر به نمایشگاه بزرگی از موترهای کهنه دیگر کشورها تبدیل شده است.
دلیل عمده دیگر، کیفیت پایین و غیراستاندارد سوخت مصرفی موترهای سبک و سنگین است که پس از مصرف، ذرات کوچکی سمی، از جمله سرب را به هوا پراکنده می کنند.
در کابل سیستم کانالیزاسیون شهری وجود ندارد، محل اصلی تهیه آب آشامیدنی هنوز چاه هاست، و هنوز برای انتقال فاضلاب از روش قدیمی حمل با گاری و فرغون استفاده می شود که با توجه با آسفالت نبودن و هموار نبودن قسمت اعظم کوچه پس کوچه های شهر همیشه مقداری از آنها بیرون می ریزد و ضمن ایجاد بوی نامطبوع پس از خشک شدن با باد به هوا بلند می شود.
فقر، سطح پایین فرهنگ شهر نشینی، فرهنگ بهداشت محیط و ضعف ملموس دولت در ارایه راهکارهای مناسب برای محافظت از محیط زیست از دیگر عوامل آلودگی محیط زیست از جمله هواست.
زغال سنگ و چوب به عنوان مهم ترین ماده سوختی و حتی سوزاندن لاستیک و زباله در منازل، حمام های عمومی، قهوه خانه و رستوران ها و کارخانه های کوچک و بزرگ داش (کوره های آجرپزی) هم گویا قرار نیست با سوخت بهتری جایگزین شود.
رودخانه کابل که در طول شهر از غرب به شرق کشیده شده و می توانست یکی از جلوه های زیبایی شهر باشد هم اکنون به یکی از منابع اصلی آلودگی محیط زیست بدل گشته و روز به روز وضعیت آن اسفبارتر می شود.
به باور برخی کارشناسان، خشکسالی های اخیر در افغانستان و قطع جنگل ها از سوی ساکنان محل و فرماندهان محلی در ولایت های مختلف و قاچاق آنها به کشور پاکستان نیز صدمه بزرگی به فضای سبز و در کل محیط زیست وارد کرده است.
کمبود فضای سبز در این شهر به حدی محسوس است که در تمام شهر حتی یک پارک تمیز و سرسبز را نمی توان یافت.
گزارش مصور این صفحه، روایت نابسامانی محیط زیست در شهر کابل از زبان علی حسن زاده، فعال محیط زیست است که مینا شایسته آن را تهیه کرده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۰ می ۲۰۰۸ - ۱۰ خرداد ۱۳۸۷
اعترافات یک گناهکار زیست محیطی
داریوش رجبیان
چیزی که "فرد پیرس" را به نوشتن کتاب " اعترافات یک گناهکار زیست محیطی" واداشته، اندیشه بر سر منبع و منشاء اشیای مورد نیاز روزمره اش بوده است: از رایانه و کاغذ چاپگر گرفته تا تلفن همراه و حتا شلوار تنش و میگوی شامش و قهوه ای که بعد از شام می نوشید. برای کشف دنیای مستور پشت این فرآورده های آماده پیرس با احساس عذاب وجدان، ۱۸۰ هزار کیلومتر راه را با هواپیما طی می کند و از جنگل های آفریقا و صحراهای آسیای میانه و کارگاه های بنگلادش و کارخانه های رایانه سازی چین سر در می آورد. گذارش به عشرتخانه های مانیل و خرابه زارهای ریو دو ژانیرو نیز می افتد و به تعبیر خودش، "روده های زمین را در می نوردد."
یکی دیگر از انگیزه های نوشتن کتاب، سخن یک پژوهشگر بود. به گفته او، اگر قرار بود مردمان امپراتوری روم باستان از رفاه یک خانواده میانه حال در اروپا یا آمریکای شمالی برخوردار باشند، به شش هزار برده نیاز داشتند، اعم از آشپز و نوکر و خنیاگر و پاسبان انبار و هیزم شکن و غیره.
سفرهای طولانی فرد پیرس برایش ثابت می کند که شمار نوکرانی که اسباب معیشت یک خانواده میانه حال در کشوری پیشرفته را فراهم می کنند، شاید کمتر از شش هزار تن نباشد، با این تفاوت که اکنون آنها در اتاق های کوچک زیر شیروانی خانه های بزرگ زندگی نمی کنند، بلکه در پهنای جهان پخش شده اند و خوراک و پوشاک و دستگاههای فنی جهان پیشرفته را تولید می کنند.
پس از تاملی اندک فرد پیرس در یخچالش را باز می کند و متوجه می شود که مغز گردویش از برزیل، نارگیل خشک از فیلیپین، روغن گل میخک از زنگبار و روغن سنبل هندی از چین رسیده است. دستگاه رایانه و چاپگر و تلفنش تایوانی است که با استفاده از نیروی کاری ارزان چینی ساخته شده اند؛ کاغذ چاپگر از اسلوواکی است. پیرهن هایش دوخت جزیره موریس و مراکش و کامبوج و آمریکاست. تشکش مصری، چارپایه اش غنایی، و تندیس چوبی اش از نیجریه است.
فرد پیرس در جستجوی منبع میگو که غذای محبوب شام های شنبه اش بود، به کرانه های خلیج بنگال در بنگلادش می رود. محل میگو پروری، محیط زیست منطقه را کاملا مختل کرده بود و نویسنده، این ویرانگری را معلول اشتهای بی حد و حصر ما می داند. مزارع کوچک قدیمی و مرداب های منطقه همه زیر پرورشگاه وسیع میگو رفته بودند. در نتیجه، به تعبیر پیرس، میگوهای پلنگی جایگزین پلنگ های واقعی شده اند.
بنا به مشاهدات فرد پیرس، سامانه (سیستم) میگو پروری بسیار فاسد است. پرورشگاه میگوها به آبیاری خوب نیاز دارد و آنانی که مجاری آب را تحت کنترل دارند، در ازاء آب از میگو پروران رشوه می خواهند، وگرنه جریان آب قطع خواهد شد. در منطقه گروهها و محافل دزدان میگو، مافیای میگو، الیگارشی میگو و بردگان میگو وجود دارند. فرد پیرس با مشاهده این اوضاع احساس گناه می کند که اشتهای او هم در رشد این فساد سهمی – هرچند اندک - داشته است.
جستجوی منبع شلوارهایش فرد پیرس را به محلی در بنگلادش می برد که کارگاهی زنانه است. هر کدام از زنها ماهانه زیر ۳۰ دلار درآمد دارند. دهها زن در کلبه های فرسوده در داکا، پایتخت بنگلادش، کنار هم کار می کنند و شرایط کارشان بنا به هر معیاری سهمگین است.
پنبه فرآورده های این کارگاهها از مزارع ازبکستان می آید. فرد پیرس در آنجا هم با شرایط طاقت فرسای کار، ویرانی محیط زیست، فساد و هرج و مرج روبرو می شود.
فساد و بی سروسامانی در تولیدی های تلفن همراه در چین بیشتر بیداد می کند.
و اگر می پندارید که روغن نخل می تواند سوخت زیست محیطی جایگزینی باشد، پس از خواندن کتاب فرد پیرس نظرتان ممکن است تغییر کند. برای تولید مقدار اندکی از این نوع روغن چندین درخت نخل بریده می شود و جنگل ها را به نابودی می کشاند.
آن حس عذاب وجدان که از آغاز تا پایان کتاب دنباله گیر فرد پیرس است، اندک اندک به یک خواننده غربی هم منتقل می شود و می بینیم که چه گونه آز و طمع ما باعث شده که ویرانی تدریجی محیط زیست جهان را نادیده بگیریم.
فرد پیرس اعتراف می کند که برای تهیه کتابش ۱۸۰ هزار کیلومتر راه پیموده و بدین گونه، فضای کره زمین را با ۲۲ تن اکسید دو کربن آلوده است. و از خود می پرسد: "آیا کتاب ارزش این آسیب رسانی را داشت؟" و خود می گوید: "پاسخ به این پرسش را به خوانندگان این کتاب حواله می کنم که برآمده از گناه زیست محیطی من است. اما چیزی که بارها من را شگفت زده کرد، این بود که شاید به استثنای تردد هوایی، دیگر انواع تردد را بتوان با استفاده از نیروی باد و خورشید و هیدروژن و نیروی برق انجام داد، تا مشکلات زیست محیطی ما حل شود." ولی استفاده از این منابع نیرو همچنان بسیار نادر است.
"اعترافات یک گناهکار زیست محیطی" در کنار مسایل زیست محیطی، موضوعاتی اجتماعی به مانند فساد و بهره کشی و بزهکاری در جریان تولید انواع و اقسام کالاهای مورد نیاز ما را مطرح می کند. خواننده، پس از خواندن این کتاب، قبل از گذاشتن لقمه ای از غذا به دهان دچار پرسش آزارنده ای می شود: "این لقمه تا به بشقاب من چه راهی را طی کرده است؟"
Fred Pearce, Confessions of an Eco Sinner:
Travels to Find Where My Stuff Comes From,
400pp, Eden Project, £12.99
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۸ می ۲۰۰۸ - ۸ خرداد ۱۳۸۷
جعبه های خیال
رضا حائرى
در فیلم بسیار عجیب بل دوژور یا زیبای روز سا خته لوئیس بونوئل صحنه ای هست که در آن یک مرد آسیایی در روسپی خانه جعبه ای را به خانم ها نشان می دهد و با باز شدن در جعبه صدایی شبیه وز وز از داخل آن بلند می شود.
تماشاگر جعبه را نمی بیند اما واکنش رضایت بخش کاترین دونوو در نقش سورین به محتواى جعبه کنجکاوی مارا تا آخر فیلم بر می انگیزد که در داخل جعبه چه بود؟
جعبه های هومن مر تضوی درست بر عکس فیلم بونوئل به ما داخل جعبه هایی را نشان می دهد که همیشه خواسته ایم داخل آنها را ببینیم اما اجازه نداشته ايم.
صندوق و صندوقچه های قدیمی با قفل های بزرگ، گنجه های هزار بیشه، کمدهای قدیمی که همیشه درشان بسته است؛ جعبه های مادر بزرگ ها و افراد فامیل که سال هاست گوشه انباری مانده اند. کشوهایی قفل دار که در بچگی به ما گفته می شد به آنها دست نزنید و مبادا داخل آنها را نگاه کنید.
هر جعبه آلبومی از اشیاء و خاطرات و قطعات و نشانه های مختلف است که در همه آنها به گفته سازنده یک تكه غایب است و آن بیننده است.
در لحظه اى که بیننده ای شروع به کوک کردن، وررفتن، بازی یا برداشتن در جعبه ای می کند، رابطه بین هنرمند و فکرش از یک سو و بیننده اثر هنری از سوی دیگر کامل می شود.
نمایشگاه جعبه های هومن مر تضوی تا ١٢ خرداد در گالری اثر در تهران برپاست.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۶ می ۲۰۰۸ - ۶ خرداد ۱۳۸۷
میان پنجره و دیدن
سولماز نراقی*
رابطه ی هنر و ادبیات، به خصوص در فرهنگ ایران دیرینگی و قدمت بسیاری دارد. دردنیای معاصر نیز که حدود و ثغور هنری شکسته شده، این رابطه صورت تازه تری یافته و عرصه های نوینی را در نوردیده است.
فکر برگزاری نمایشگاه تجسمی با درونمایه ای شاعرانه، ریشه در این دغدغه داشت که ارتباط میان مکانیزم های خیال در دو عرصه زبانی و بصری به آزمون گذاشته شود.
به منظور ایجاد یک بستر واحد برای هنرمندان و پرهیز از تشتت، لازم بود که به جای دو یا چند شاعر، تنها به یک گزینه بسنده شود. فروغ فرخزاد گزینه ای بود که نخست به دلیل محبوبیت شعرش نزد اکثریت غالب هنرمندان و سپس به خاطر نوع خیال پردازی در شعر، چشم انداز نتیجه بخش تری را ترسیم می کرد.
هنرمندانی که برای درگیرشدن با این تجربه در نظر گرفته شدند، افرادی هستند که چه در رسانه ی هنری خود و چه در اولویت دوم حرفه ای شان گرایش های ادبی یا زبانی دارند. مورد دیگر سابقه علاقه یا الفت هنرمند با فروغ یا قرائت سبکی او با فضای شعری این شاعر بود.
در نخستین گام ها معلوم شد که تعداد قابل توجهی از هنرمندان معاصر رابطه ای ذهنی و عاطفی را با اشعار او تجربه کرده اند. حتا برخی ازآنان قبلا دست به خلق آثاری برای فروغ یا تحت تاثیر اشعارش زده اند. با این حال کنار هم گذاشتن تمامی این تجربه ها کاری ناممکن و به لحاظ حرفه ای زیان باربود، چرا که یک نمایشگاه گروهی مستلزم حداقل نزدیکی سبکی در میان آثار گردآوری شده است.
نمایشگاه حاضر شامل نقاشی، عکاسی، ویدیو، مجسمه، چیدمان و آدیو آرت است. استفاده ازرسانه های هنری مختلف با این هدف صورت گرفته است که ابزارهای بیانی متنوعی در برخورد با یک سوژه وارد عمل شوند.
شعر فروغ به خاطرحرکت در گستره ی سیالی از ایماژها، قابلیت آن را دارد که هم با رسانه های جدید هنری از قبیل ویدئو، صوت و چیدمان و هم با رسانه های کلاسیکی چون نقاشی، عکاسی و مجسمه خوانش شود.
یادآوری این تکته خالی از فایده نیست که این آثاربا موضوع خود، ارتباط خطی و قاطع ندارند. اثربیش از هر چیز حادثه ای است که در فاصله دو متن رخ می دهد.
بی تردید هنرمندان هنگام خلق، تحت تاثیر خاطره یا رویایی بوده اند که از شخصیت شاعرانه یا فضای شعری فروغ در ذهن شان نقش بسته است، اما این رابطه، طی فرایندی آزاد و بیشتر در محدوده ی امکاناتی ایجاد شده است که فرم های بصری به طور طبیعی در اختیار هنرمند قرار می دهند.
با این حال اثر به واقع، در نقطه ای مابین خاطره مخاطب وهنرمند ازاین پدیده ی واحد شکل خواهد گرفت.
نمایشگاه از پنجره تا دیدن از تاریخ شنبه بیست و هشتم اردی بهشت تا سه شنبه هفتم خرداد در گالری آریا برپا است. در این نمایشگاه هیجده اثر از هنرمندان، پویا آریانپور، سمیرا اسکندر فر، شادی پرند، عباس کیارستمی، خسرو خسروی، بهروز دارش، آزاده رزاق دوست، جاوید رمضانی، نیلوفر رهنما، رزیتا شرف جهان، آریا شکوهی اقبال، حامد صحیحی، مریم فریدونی، کاوه کاتب، بهنام کامرانی، کاوه کوثری، امیر معبد، مهران مهاجر و پیمان هوشمندزاده به نمایش در آمده است.
*سولماز نراقى مسئول و گردآورنده نمايشگاه 'ميان پنجره و ديدن' است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ می ۲۰۰۸ - ۳ خرداد ۱۳۸۷
تصوير خدا در روستا*
"خدا در روستا" عنوان يک طرح فراگير نقاشی در فضای باز و بکر روستاهای ايران است که روزهاى جمعه برگزار می شود و شرکت کنندگان آن عمدتا کودکان و نوجوانان اند. مبتکر اين طرح سازمان غيردولتی "حجم سبز" است، مستقر در قايم شهر ايران و مرکب از حدود پنجاه جوان تحصيلکرده رشته هنر.
جلال الدين مشمولی، مؤسس و سرپرست گروه هنری حجم سبز می گويد، در دهه های گذشته در اروپا و آمريکا هنرمندان، هنر را ميان توده ها رايج کردند و مردم توانستند با هنرهای تجسمی ارتباط خوبی برقرار کنند. با استفاده از پيشرفت تکنولوژی آنها توانستند هنرشان را مردمی کنند و بدين گونه جايگاه هنرهای تجسمی را بالا ببرند. اما در ايران چنين تلاش های تاثيرگذار اندک بوده است.
گروه حجم سبز با برگزاری اين طرح گسترده قصد دارد هنر نقاشی را در ايران مردمی کند. بدين منظور نخست وسايل فراوان نقاشی تهيه شد، سپس طرح برگزاری جشنواره در روستاها ريخته شد و جشنواره از روستاهای پيرامون ساری و قايم شهر آغاز گرفت.
به گفته جلال الدين مشمولی، استقبال گرم مردم روستا در نخستين روز برگزاری طرح، ٢٣ فروردين امسال، اين گروه را اندکی غافلگير کرد، چون انتظارش را نداشتند که مردم گرفتار مشغله های روزگار به اين برنامه هنری عنايت چندانی نشان بدهند.
اما همين استقبال پرهيجان بود که بر شور و اشتياق گروه برای ارتقاء کيفيت طرح افزود. در نتيجه، کارشناسان و روان شناسان نيز جلب برنامه شدند و اکنون در باره کارهای بچه های روستا نظر می دهند.
با اين که تقريبا ٩٥ درصد شرکت کنندگان جشنواره خدا در روستا کودک و نوجوان اند، بعضا افراد مسن هم برای شرکت در آن علاقه نشان می دهند، از جمله پيرمردی ٦٧ ساله که سواد خواندن و نوشتن ندارد و بانويی ٥٥ ساله که فارسی بلد نيست، اما هر دو دوست داشتند قلم مو به دست بگيرند و تصور خود از خدا را روی کاغذ بريزند.
آقای مشمولی می گويد، در يکی از روستاهای شهرستان نکا جوانان ٢٠ تا ٣٠ ساله ای بودند که برای نخستين بار قلم مو به دست می گرفتند. ولی حدود هفتصد تن از ميان نزديک هزار شرکت کننده طرح از ٢٥ روستای ايران، کودکان زير يازده سال اند که هر کدام تصور خاصی از خدا دارد و آن را روی کاغذ آورده است.
بارها از گروه حجم سبز که نام خود را از سهراب سپهری گرفته است، دليل اينچنين نامگذاری جشنواره را جويا شده اند.
عده ای هم پيشنهاد کرده بودند که موضوع طرح جزئی تر باشد و، مثلا، مربوط به محيط زيست باشد. اما سازمان دهندگان جشنواره ترجيح دادند موضوع آن را محدود نکنند، بلکه به بچه های روستا مجال دهند که با استفاده از تخيل خود خدای خود را ترسيم کنند.
نگاه کودکان به اين موضوع متفاوت است و ارزيابی روان شناسان در باره نقاشی های کودکان اين باور را تقويت می کند.
يکی ديگر از مشاهدات گروه حجم سبز در جمعه های نخست جشنواره اين بود که تخيل و نقاشی کودکان با محل زيست شان پيوند ناگسستنی دارد. برای نمونه، در خطه سرسبز شمال نقاشی ها بيشتر سبزرنگ است و هر چه به سمت کوير می رويم، رنگ ها هم گرم تر و کويری تر می شوند.
قرار است جشنواره خدا در روستا تا ٢٥ اسفندماه امسال ادامه داشته باشد و وسايل نقاشی روزهای جمعه در اختيار کودکان و نوجوانان روستاهای مختلف ايران قرار بگيرد.
تا کنون "خدا در روستا" به روستاهايی در مازندران و گيلان و بم و کرمان و دماوند رفته است. برای بالا بردن شمار روستاها از شورای محلی يک روستا درخواست می شود که ميزبان روستاهای اطراف نيز باشد و غالبا شوراهای محلی با اين درخواست موافقت می کنند.
حجم سبز اميدوار است که مرکزهای بزرگ هنری ايران از اين طرح حمايت کنند تا آنها بتوانند جشنواره را همه ساله با موضوعى تازه برگزار كنند.
انتظار می رود پس از پايان جشنواره نمايشگاه نقاشی های بچه های روستا برگزار شود که بی سابقه است و گزيده آثار آنها در کتابی تحت عنوان "خدا در روستا" منتشر شود.
* اين مطلب بر مبنای گفتگوی جديد آنلاين با جلال الدين مشمولی، سرپرست و مؤسس گروه هنری حجم سبز و سميه زمانی، مسئول اجرای طرح در روستاهای آمل تهيه شده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۲ می ۲۰۰۸ - ۲ خرداد ۱۳۸۷
هلبک، شهر خاموش هزارساله
صفرعلى ميرزا
قلعه هلبک (Holbok) در قسمت جنوبى ولايت ختلان تاجيكستان واقع است. همان ختلانى كه نامش در يكى از نخستين اشعار پارسى آمده است:
از ختلان آمذيه برو تباه آمذيه
آوار باز آمذيه بيدل فراز آمذيه
حصار هلبک در دهه ۱۹۵۰ ميلادى در پى كاوش هاى باستان شناسان روس و تاجيک در روستاى قربان شهيد ناحيه واسع پديدار شد.
باستان شناسان خارجى قلعه هلبک را شناسنامه مردم اين ديار ناميده اند. هلبک در قرن هاى ده و يازده ميلادى در لشگر كشی هاى بيگانگان آتش زده شد، اما از بين نرفت.
اين قلعه در خود رسم و آيين و دو تمدن مردم اين ديار را متجسم كرده و توجه هر بيننده را با معمارى بازمانده از دو تمدن جلب مى كند.
نشانه هايى از تمدن آريايى و تمدن اسلامى را در کنار هم روى دروازه عمارت مى توان ديد. تاريخ شناسان و باستان شناسان اين بناى هزار ساله را از لحاظ استوارى با بناهاى امروزى برابر مى دانند.
يكى از وجوه جالب قلعه هلبک وجود لوله هاى گلى يا سفالى در آن است، كه براى توزيع آب از آنها استفاده مى شده است.
آب آشاميدنى توسط لوله هاى آب ۲۰ كيلومتر از شهرک باستانى قينر از زير دو رودخانه به قلعه هلبک آورده می شده است.
گوشه هاى گچكارى شده قلعه و گرمابه آن بعدا در نتيجه تحقيقات و حفريات ديگر باستان شناسان از زير خاك بيرون آمد. در بنای این گرمابه اصول گرم كنى حجره و حمام ها وجود داشته كه مايه شگفتى امروزيان است.
هلبک مركز ختلان محسوب مى شد و از چين و ديگر كشورها از مسیر راه ابريشم كاروان ها به اينجا كالاهاى گوناگون مى آوردند و در ازای آن اسب هاى ختلى، كه آن زمان خيلى مشهور بود، و نمک و طلا مى گرفتند.
در دايرة المعارف فارسى مصاحب در توضيح "ختل" يا "ختلان" مى خوانيم: "ناحيه اى بر مسير علياى آمودريا، ميان رودهاى پنج و وخشاب. در قرن چهارم هجرى قمرى مركز ناحيه اى كه امير ختل در آنجا مى زيسته است، هلبک نام داشته است و احتمالا در جنوب كولاب حاليه (در تاجيكستان شوروى) واقع بوده است و ظاهرا دو شهر منک يا مونک و هلاورد در اين ناحيه از هلبک بزرگتر بوده اند. اسب هاى ختل شهرت تمام داشت."
باستان شناس عبدالله خواجه يف تبحر مردم باستانى اين ديار را در شيشه كارى مى داند. بنا به گفته او، نحوه تهيه ظرف هاى شيشه اى اين محل هنوز به كلى روشن نيست و باستان شناسان همچنان در حال مطالعه راز و رمز ساخت ظروف شيشه اى هلبک هستند.
ظرف هاى شيشه اى ده قرن قبل طورى مى درخشند كه گويى تازه توليد شده اند و جلاى آن از تابش شيشه هاى امروزى متفاوت است و روى بدنه آن رنگ هاى گوناگون بازتاب مى يابد.
در مورد مساحت شهر هلبک تاريخ نگاران عقايد مختلف دارند، اما عبدالله خواجه يف حدود آن را ۲۴۰ كيلومتر مربع مى داند.
او مى گويد، در هر جايى در اين محدوده اگر به عمق يک متر كاوشى انجام بگيرد، حتما شئ يا ظرفى پيدا خواهد شد كه گوياى تاريخ ديرينه اين ديار است.
هلبک، طبق سرچشمه هاى تاريخى، سه بار به كام آتش رفته است، اما به خاطر مركزيت آن در مدت كوتاه دوباره قد علم كرده است.
اين قلعه بار آخر از طرف تركان سلجوقى به آتش كشيده شد و طول هزار سال زير خاک خاموش ماند.
بعد از جنگ دوم جهانى اين مكان تاريخى آشكار شد و سال ۲۰۰۰ امور ترميم و بازسازى آن آغاز گرفت كه هنوز ادامه دارد.
قلعه هلبک در تاريخ موجوديتش براى چهارمين بار است كه تجديد و بازسازى مى شود.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۰ می ۲۰۰۸ - ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۷
گرافیک به شرط چاقو
عليرضا يزدانى*
كتاب سال گرافيک ايران، شايد به دليل اين كه از سوى يك ناشر خصوصى چاپ و منتشر شده است، مىرود كه به يكى از پرحاشيه ترين و بحث انگيزترين كتاب هاى سال ۸۷ تبديل شود و گونه اى صف آرايى فكرى در ميان طراحان گرافيک و صاحب نظران اين حوزه ايجاد نمايد.
اما آنچه اين كتاب را تبديل به كتابى پر گفت و گو كرده است ايده اى بوده كه در ارتباط با نحوه ارائه آن و بخش تبليغاتى كتاب مطرح شده و در همان گام هاى اول بر روى كتاب سال، پرتو افكنده است.
اين ايده كه در قالب كتابى تحت عنوان " به شرط چاقو" شكل گرفته است، زمانى به طور جدى تبديل به مسئله اى پر حاشيه شده است كه ابراهيم حقيقى به عنوان عضو شوراى هنرى كتاب سال در برابر آن موضعگيرى كرده و طى نامه اى به ناشر (محمود رضا بهمن پور)، دلايل مخالفت خود را با گرفتن عكس در كنار هندوانه تشريح نموده است.
در كتاب " به شرط چاقو"، "شئ" و معنا و ارزشى كه هر شيئ در هم آميزى اش با محيط خود به دست مى آورد، محور گفت و گوى ناشر و ابراهيم حقيقى را تشكيل مى دهد. حقيقى نه تنها طرح هندوانه را تهديدى براى كاسته شدن از ارزش كتاب سال گرافيک نمىداند بلكه مىگويد: "ظرفيت بصرى و معنايى در خورى براى موضوع گرافيک دارد ."
اما طرح تقابل حقيقى در برابر ايده ى هندوانه از اينجا نشأت مىگيرد كه وى معتقد است زمانى معناى درخورى از ايدهى هندوانه حاصل مىشود كه هم آميزى آن با ديگر اشياء درست اتفاق افتد.
از اينجا به بعد است كه حقيقى راه خودش را از بهمن پور (ناشر) وسيامك فيلى زاده (طراح) جدا مىكند و با تكيه بر پيشداورى نسبت به امرى كه هنوز اتفاق نيفتاده است، عقيده ى خود را اينگونه ابراز مىكند:" هندوانه كه داراى اين همه بار معنايى است با عكاسى در كنار انسان تا حد فقط يك خوراكى تنزل مى يابد و فقط تبديل به هندوانه مىشود، كه به كار خوردن مىآيد."
حقيقى سپس مىافزايد: " اما قصد از به كار بردن نشان هاى تصويرى براى تبديل كردن به رمزگان فرهنگى در نوع ساختن و پرداختن آنها فراخور انديشه است نه شكم."
آنچه حقيقى در نوشته هايش آورده ، بيانگر اين است كه وى اساسا اين نوع رفتارها را ساده انگارانه و سطحى مى داند و ريشه هاى آن را در زخم و درد پنهان و ناگفته اى جست وجو مى كند كه گريبانگير نسل امروز شده است، و ناشر را متهم مى كند كه براى معيشت و كسب و كار بهتر است كه تن به چنين رفتارهايى مى دهد و آن را دامن مى زند .
اما آنچه مسلم است كتاب و نوع رفتارى كه در آن روى داده است را مى توان از زواياى ديگرى نيز مورد نقد و بررسى قرار داد. مى توان فرصت هايى را كه اين كتاب براى تفكر و تأمل طراحان گرافيک فراهم ساخته است به عنوان نكته اى مثبت ارزيابى كرد، چرا كه در آن تجربه اى جديد (حداقل در ايران) صورت گرفته است و گنجينه تصويرى اين حوزه را غنى تر و الهام بخش تر نموده است.
كتاب" به شرط چاقو " را بايد همچون فرصتى نگريست كه در اختيار طراحان گرافيک گذاشته شده و كيفيتى را كه به بار آمده هم بايد به حد توانايى و خلاقيت آنان ارتباط داد و نه چيز ديگر.
در اين مجموعه عكس ها شاهد هستيم كه هر هنرمندى در مواجهه با هندوانه رفتار خاص خود را داشته است. اين رفتارها را قطعا مى توان از زواياى مختلفى مورد تجزيه و تحليل قرار داد، اما آنچه در ارتباط با بخش حرفه اى حوزه گرافيک مى توان مطرح كرد اين است كه با توجه به حضور پررنگ عكس در گرافيک معاصر كاربرد اين گونه خلاقيت هاى تصويرى را در طراحى گرافيك می توان به خوبى تصور نمود.
مثلا عكسى كه سيامك فيلى زاده در خيابان انداخته است به گونهاى اشاره به گرافيک خيابانى دارد كه در آن يك فرد غير متخصص در امر گرافيک چگونه موفق مىشود هر رهگذرى را در خيابانهاى شلوغ و پر ازدحام متوجه وانتى پر از هندوانه كند كه در فاصله اى دورتر ايستاده است.
در حالى كه بسيارى از طراحان گرافيک قادر نيستند بر روى يك صفحه سفيد و از فاصلهاى نزديك، توجه بيننده را به پيام اصلى اثر خود جلب نمايند.
عكس ديگرى كه مى تواند بيانگر يك ديدگاه خاصى باشد متعلق به قباد شيوا ست. در اين عكس ملاحظه مىكنيم كه اين هنرمند چگونه از برش هندوانه المانى تصويرى براى استقرار خود در جايگاهى خيالى پديد آورده است.
در عكسى كه ترانه صاحب با هندوانه انداخته است مىتوان ايده جالبى را جستجو كرد كه در آن يك كار سخت و سنگين، به امرى سهل و آسان تبديل شده است و نگاه مردانه به اين ايده را هم مىتوانيم در عكسى كه حسين فيلى زاده انداخته است مشاهده كنيم.
در عكس هاى امرالله فرهادى و ساعد مشكى شاهد تصاويرى تداعى گر هستيم كه با ديدن آنها ذهن بيننده مستقيما به هدف مورد نظر آنان يعنى توانايى و خارقالعاده بودن سوق پيدا مىكند.
*عليرضا يزدانى كارشناس هنرى و دبير نشريه انجمن طراحان گرافيک است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۹ می ۲۰۰۸ - ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷
در سكوت رنگ
مهراوه سروشيان
ميدان خان، پنجه على، كاشى گرها. اينها دهنه هاى بازار خان اند. از يكى از دهنه ها كه به خانه ملك التجار مى رسد، داخل مى شوم. حجره ها به ندرت فعال و مشغول به كارند.
دو سه حجره روسرى و شال و پارچه هاى يزدى مى فروشند و بعد رديفى از درهاى بسته با قفل هاى كهنه و نو و دو سه حجره بالاتر كاسبى كه روى پيشخوان سنگى حجره خوابش برده با دهان نيمه باز.
سر يك چهارسوق، صندوق سازى پير روى فلز بدقواره صندوق هاى نو پارچه هاى مخمل و تسمه هاى چرمى مى كوبد تا مثلاً آنتيكشان كند.
چند قدم جلوتر، يك حلوايى و عرقيات فروشى هنوز زنده و در حال كار است. خانه ملك التّجار را كه رد مى كنم، بوى نان تنورى زير سقف هاى گنبدى پيچيده، مرد ميانسالى كه زير لب آواز خوشى زمزمه مى كند پاى درى كهنه نشسته و به زبان انگليسى شكسته بسته، تك و توك توريست هاى چينى و رومانيايى را به پشت بام كارگاهش دعوت مى كند كه منظره زيبايى از گنبدها و بادگيرهاى يزد را به نمايش مى گذارد.
دعوتش را مى پذيرم اما خود كارگاه نظرم را جلب كرده. دكاندار دلمرده است و كارگاهش تعطيل. هر بار كه از اينجا رد شدم روبروى نانوايى ديدمش كه نشسته و آواز غمناكش را مى خواند.
هيچ توضيحى درباره شغل آبا و اجداديش ندارد. آدرس استاد پيرى را مى دهد تا سوال هايم را از او بپرسم و مرا براى عكاسى با عنكبوت ها تنها مى گذارد.
استاد را مى يابم او پنجاه سال است كه كارش ساخت رنگهاى طبيعى براى استفاده در قالى بافى است. مدتها هم از تجار بنام فرش بوده كه امروز نشانى از رونق پيشين در تجارت خانه اش نمى بينم.
برايم از منشاد مى گويد، شهرستانى در چهل كيلومترى جنوب يزد، به گفته پيرمرد ساكنين منشاد در كار ساختن رنگ هاى طبيعى از گياهان، استاد بوده اند.
آن ها كه بعد از انقلاب در سال ۵۷ به هند و پاكستان مهاجرت كرده اند، با حمايت مسئولان اين كشورها، به تركيب انواع رنگ هاى طبيعى مشغولند. بهره گيرى آن ها از پشم هاى درجه يك مرينوس، اين امكان را به آن ها داده كه گوى سبقت را از همكاران در وطن مانده خويش بربايند.
شايد به يمن وجود همين منشادى هاست كه روزگار فرش دستباف هند و پاكستان به رشد و بالندگى ميل كرده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۵ می ۲۰۰۸ - ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
فلز كاستى ناپذير
صفرعلى ميرزا
طلا فلزى است نرم، براق، زرد رنگ، چكشخوار كه در ساختن زيورآلات و جواهرات، دندانپزشكى و صنعت مورد استفاده قرار مىگيرد.
ارزش طلا از دوران باستان شناخته شده بود. از تمدن هاى پيشين تا متون به جا مانده از مصر باستان از اين فلز سخن به ميان آمده و در كتاب عهد عتيق نيز بارها به طلا اشاره شده است.يعنى از ديرباز زر يا طلا يكى از گران قيمت ترين فلزات به شمار مى آمده و قيمت آن در طول تاريخ، معيار بسيارى از پول هاى رايج بوده است.
طلا در هنرهاى گوناگون نيز عنصر مهمى بوده و هنرمندان از آن در هنرهاى گوناگون بهره گرفته اند. در آرايش و نوشتن كتاب ها تا آميختن آن با الياف براى بافتن پوشاک هاى زربفت.
طلا بعنوان نماد پاكى، ثروت و قدرت به كار رفته و مى رود. در مسابقات به برنده مقام اول مدال طلا ، به نفر دوم نقره و به نفر سوم برنز اعطا مى كنند.
دايرة المعارف قارسى طلا را از همه فلزات چكش خوارتر توصيف كرده كه مى توان آن را به صورت "ورقه هاى فوق العاده نازك درآورد. قابليت مفتول شدن آن بسيار زياد است؛ يك گرم آن را مى توان به صورت سيمى به طول ۳،۴۲ متر درآورد."
نرمى طلا آلياژ يا آميزش آن با ديگر فلزات را ممكن ساخته است كه غالبا به منظور استحكام بيشتر آن انجام مى گيرد. طلا معمولا زرد رنگ است، اما اگر با دقـت تصفيه شود، مىتواند سياه، قرمز سير يا ارغوانى باشد.
طلا غالبا داراى ۸ تا ۱۰ درصد نقره است. بعضا مقدار نقره در تركيب زر بيشتر است. وفور مقدار نقره باعث سپيدى رنگ طلا مى شود و از جلاى ويژه طلا مى كاهد. آلياژ آن با مس طلا را به رنگ قرمز، با آهن به رنگ سبز و با آلومينيوم به رنگ ارغوانى نزديک مى كند.
زنان تاجيكستان مانند بيشتر زنان ديگر در خاور زمين به جواهرات، به ويژه طلا علاقه دارند. زيورآلات طلايى برايشان بهترين هديه است. عده اى هم ترجيح مى دهند روى دندان هاى خود روپوش زرين بكشند كه نشان ثروت و توانمندى مالى است. اما اخيرا دولت تاجيكستان نصب روپوش طلايى دندان را محكوم كرد و آن را ناشايست دانست. در نتيجه شمار زنان و دختران دندان طلا نيز رو به كاهش است.
اما آرايش هاى مختلف زرين و سيمين بانوان تاجيک، از جمله گردنبند و دستبانه (النگو)، انگشترى و گوشواره و غيره همچنان محبوب و رايج اند.
طرح زيورآلات تاجيكى معمولا سنتى است و تاجيكان اكثرا ترجيح مى دهند طرح جواهرات دلخواه خود را در زرگرى ها سپارش كنند.
زرگرى پيشه اى باستانى است كه مونث و مذكر نمى شناسد. در شهر كولاب، در جنوب تاجيكستان، زنان و مردان زرگر بسيارى را مى توان ديد.
افزون بر اين، در اين شهر كارخانه زرگرى موسوم به "زر كولاب" فعال است. اين كارخانه فرآورده هاى خود را در سراسر تاجيكستان و بيرون از آن عرضه مى كند.
زرگران كولاب براى دوستاران سيم و زر بيش از ۳۰ نوع زيورآلات مى سازند. در گزارش مصور اين صفحه برخى از آنها را مى توان ديد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب