Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

نازنین معتمدی

کسراییان: راز عکاس شدن

نصرالله کسراییان بی شک از برترین هایی است که عکاسی ایران به خود دیده است.  سرش در کار خودش است و به خبرسازی علاقه ای ندارد.

شماره و نشانی اش را از سامانه اینترنتی اش یافتم. ترس غریبی از تماس با او داشتم. ترجیح دادم به او ایمیل بزنم؛ درخواست محتاطانۀ یک مصاحبه و یک شماره تماس. همانطور که انتظار داشتم هیچ خبری نشد.

چند روزی گذشت. به بهانه رونمایی آخرین کتابش "گذار" به نمایشگاهش در گالری ماه مهر رفتم. رو در رو شدن با او را همچنان عقب می انداختم. گفتم اول عکس های نمایشگاه را ببینم.

عکس ها در نگاه اول بسیار ساده به نظر می آمد. هیچ چیز عجیب و غریبی در کار نبود. همه سیاه و سفید، نه لزوما سوژه ها مهم بودند، نه زاویه دوربین عجیب و متفاوت بود، نه چیدمان پشت صحنه عکس، خاص بود. اما هرکدام از تصاویر به نحوی مو را به بدنم راست می کرد.

بالاخره او را دیدم. یکه خوردم. آنقدر ساده پوشیده بود و بی غل و غش با همه بازدیدکنندگان می گفت و می خندید که ترسم از برخورد با وی همانجا فروریخت.

جلو رفتم، خودم را معرفی کردم و ماجرای ایمیل را بازگو کردم. خندید و گفت: دخترجان من اصلا از اینترنت و ایمیل و این جور چیزها سر در نمی آورم. آن سایت را هم با اصرار دخترهایم، یکی از دوستان راه اندازی کرد. این شماره دفترم؛ زنگ بزن با هم صحبت می کنیم.

زنگ زدم و درخواست مجدد مصاحبه و ضبط صدا. قبل از اینکه توضیح بدهم گفت خانم من یک چیزی را از اول روشن کنم. من اصلا مصاحبه نمی کنم.

دو روز قبل به سفارش یکی از دوستان نزدیکم با یک خبرنگاری مصاحبه کردم و الان حاضرم ۴۰۰ هزار تومان بدهم تا آن مصاحبه چاپ نشود! گفتم فقط ۱۵ دقیقه وقت می خواهم که یکی از نمونه کارهایمان را نشانتان بدهم و بعد هر چه شما فرمودید. گفت نیم ساعت دیگر اینجا باش.

به گرمی ما را پذیرفت. مهربان تر و راحت تر از آنچه می اندیشیدم، بود. بسیار رک، شفاف و بی ادعا. وارد که شدیم سالنی بود پر از تابلوهای عکس و یک تابلوی نقاشی که خودش در دوران زندان کشیده بود.

میز نور و بخشی از آرشیو نگاتیوهایش انتهای سالن بود. روی میزش آنقدر کتاب و مجله بود که به زور جا برای لیوانهای چای پیدا شد. هر جا هم که خالی بود یا جعبه سیگار بود یا زیرسیگاری.

نوبت نشان دادن کارها رسید. گزارشی که برای یادبود خانم الهه، خواننده، درست کرده بودیم را دید، چیزی نگفت فقط سر تکان داد. گفت دیگر چه دارید. کار آقای کسمایی – پدر دوبلاژ ایران را گذاشتیم و وقتی تمام شد فقط گفت ببینم شما در ایران تحصیل کردید؟ 

زندگی نامه کسراییان

کسراییان سال ۱۳۲۳ شمسی در خرم آباد لرستان به دنیا آمد. بعد از اتمام دوران دبیرستان برای گذراندن دوره سربازی و با اندیشه تغییر دادن دنیای اطرافش به تهران آمد. او رشته حقوق سیاسی را در دانشکده حقوق تهران دنبال کرد.

از همان موقع به عکاسی علاقه مند بود، اما سال دوم دانشگاه زمانی که با یک عکاس فرانسوی آشنا شد، تکنیک ها و ایده های جدیدی به ذهنش خطور کرد. سفرهای زیادی با هم رفتند و بعد از رفتن او بود که کسراییان عکاسی را به معنای خاص کلمه شروع کرد.

در مدت چهار سالی که (۱۳۵۳-۱۳۵۰) به جرم سیاسی، در زندان بود، مطالعات زیادی در زمینه عکاسی و هنر انجام داد. در همان موقع بود که کتاب "تکنیک عکاسی" نوشتۀ آندریاس فی نینگر را ترجمه کرد. کتابی که به عنوان یکی از معروفترین کتاب های مرجع عکاسی، بیش از پنجاه هزار نسخه از آن تابه حال به فروش رسیده است.

بعد از سپری کردن دوران زندان، به صورت جدی عکاسی و سفر را با نگرش "مردم شناسی فرهنگی" آغاز کرد. حاصل کار حدود ۳۰ عنوان کتاب است که در بسیاری از آنها همسرش، زیبا عرشی، به عنوان مردم شناس، متنی جامع بدان افزوده است.

کتاب "سرزمین ما ایران" یکی از موفق ترین کتاب های کسراییان است که بلافاصله بعد از جنگ ایران و عراق منتشر شد. خودش مى گويد: "برخلاف کتاب های دیگر که سعی کردیم در آن با مردم رو راست باشیم – یعنی نه بگوییم اینجا بهشت برین است و نه جهنم-  در این کتاب به دلایل شرایط حساس زمانی، ترجیح دادیم کمی مثبت تر نگاه کنیم. چون معتقدم که مردم ما در آن زمان باور نداشتند که با وجود این همه خسارت، در جنگ پیروز شده ایم. مگر اینکه پیروزی را در از دست ندادن تکه ای از خاک بیانگاریم."

"کتاب سرزمین ما ایران در واقع فهرست مصور بقیه آثاری است که ما بعدها جداگانه منتشر کردیم. هدف اصلی مان هم این بود که دست کم پایه ای را بنا کنیم که بعد از این دیگر کسی جرات نکند پایین تر از این کار چاپ کند، اما هنوز منتظریم که کارهای بهتر از آن را ببینیم."

کسراییان در صفحه اول وب سایت خود به زبان انگلیسی آورده است: "بیش از آنکه به استعداد و هوشمندی معتقد باشم، به کار سخت و پشتکار ایمان دارم و برای عکاس شدن راهی جز این نمی شناسم. شاید کسی بتواند در مدت زمان کوتاه به شهرت و ثروت دست یابد (که برای خیلی از مردم این هدف است) اما برای خلق یک اثر هنری ماندگار تنها راه، سخت کار کردن است."

کتابهای کسراییان

زندگی(۱۹۸۱)، از کودکی(۱۹۸۴)، سرزمین ما ایران(۱۹۹۰)، ترکمن های ایران(۱۹۹۱)، دمــاوند(۱۹۹۲)، اصفهان(۱۹۹۲)، عشایر ایران(۱۹۹۳)،تخت جمشید(۱۹۹۳)، کردهای ایران(۱۹۹۳)، تهران(۱۹۹۴)، شمال(۱۹۹۵)، جنوب(۱۹۹۷)، طبیعت ایران، یادداشت ها -کشتی، کویر، در و پنجره-(۱۹۹۹)، بلوچستان(۲۰۰۲)، معماری ایران(۲۰۰۳)، ماسوله(۲۰۰۱)، ابیانه(۲۰۰۱)، درنگ(۲۰۰۵)، برکناره(۲۰۰۵)، گذار(۲۰۰۷) و ترجمۀ کتاب "تکنیک عکاسی" نوشتۀ آندریاس فی نینگ

Endless Journey (1988), An Experience (1988), The nomadic peoples of

Iran (2002), L'Iran Rural (1984)

آخرين كتاب كسرائيان "باورها و آئين هاى سرزمين ما" امسال منتشر خواهد شد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهراوه سروشيان

در بازار مسگرهای یزد، زیر تاقی، حجره هایی که روزگاری آواز خستگی ناپذیر چکش هایشان با شور زندگی در هم می آمیخت، امروز کمترصدایی به جا مانده.

بازار دیگ و قابلمه های یک شکل کارخانه ای، ظروف بی هویت آلومینیومی وطنی و اقلام نازل وارداتی از این دست، جا را برای سینی های سنگین پر نقش و نگار و آفتابه لگن های مسوار تنگ کرده اند.

آقا مجید، مردی خوش مشرب و سرزنده، که از کودکی کارش را در بازار مسگری شروع کرده،  برایم می گوید که امروز تنها به سفید کردن دیگ های مسی عظیم مراسم عاشورا قناعت می کند و گاه گداری به فروش اجناس مسی قدیمی که از خانه های مردم می خرد.

ته بازار حجره  دیگری هم هست. هم نوایی چکش آقا مجید با چکش آن حجره  آخر در عین غریبانگی دلنشین است. غریبانه تر می شود وقتی می فهمم که آن حجره دار ته بازار افغان است؛ و غمگینانه تر، وقتی حکایت دو برادر را می شنوم که شاگردان آقا مجید اند.

خسرو و فرامرز برادران هشت و یازده ساله (شاگردان آقا مجید) بازماندگان زلزله فاجعه بار بم هستند. پدر و مادرشان کارگران افغان باغ های خرمای پر شهد بم، در خواب بودند که آن گونه زمین تپید.

از‍ آن روز تلخ تا کنون این دو برادر با تنها خواهرشان پریسا، مهمانان ناخوانده عمو و زن عمویشان هستند که به جز دخترکی که زیر آوار مانده، سه فرزند پسر دیگر هم دارند. به خانه شان رفتم تا با بچه ها و زن عمویشان زهرا گپی بزنم .

زهرا زن جوان مصیبت کشیده ای است. برایم گفت که شب فاجعه بم، برادر شوهر و زنش با بچه هایشان فرامرز و پریسا و خسرو مهمان آن ها بودند. بچه ها خوابشان می برد و به اصرار زن عمو ، آن جا می مانند تا فردا به خانه خود برگردند و پدر و مادر می روند.

زهرا مبتلا به آسم است. پوکه های اسپری بکلومتازون را نشانم می دهد و می گوید دارویم این است اما خوب ما که بیمه نیستیم.

بزرگ کردن شش کودک کاری طاقت فرساست. پسر ها را به خاطر اعتراض همسایه ها به کار فرستاده. می گوید به سر و کول هم می پرند . دایم دست و بالشان زخمی است یا سربام کفتر بازی می کنند.

چیزی که به قول خودش "جگر خونش می کند" از دست رفتنِ فرزندش راکیه (رقیه) است. شب ها با عکس راکیه می خوابد و در آن خانه کاهگلی پر از غبار کویر، تنها قاب عکس راکیه را می روبد.

از پریسا دلخور است: پریسا با هیچ کس گپ نمی زند. حیاط را خوب نمی روبد. ناخن هایش را نمی گیرد. با پریسا که حرف می زنم پاسخم تنها قطرات درشت اشک برگونه های اوست.

مرد زهرا خانم، آقا حبيب، بنائى مى كند و دلش از مدرسه نرفتن بچه ها خون است. كارت اقامت بچه ها از بم است و آنها را در يزد به مدرسه نمى پذيرند. قرار است حبيب كه براى تمديد كارت ها امسال به بم مى رود جويا شود كه شايد بشود كارى براى بچه ها كرد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدید آنلاین: برای برگرداندن کلمات فارسى و اسامى ايرانى به الفبای لاتین  قاعده يگانه و پذيرفته شده اى وجود ندارد. در بين دانشگاهيان در غرب دو سه شيوه پیشنهادی برای متون دانشگاهی وجود دارد.

اما اغلب رسانه ها شيوه ساده ترى را معمول کرده اند که ظرافت های زبان در آن گم می شود. مثلا باد و بد و گاهی هم بعد به خاطر سهل انگاری همه به صورت bad نوشته می شود.

این مشکل زمانى شدت مى يابد که به هنگام گرفتن گذرنامه، که سندی است رسمی و حقوقی، در نوشتن اسامی به الفبای لاتین، توجه جدی مبذول نمی شود كه بعد مایه پشیمانی ها و سردرگمی هایی می شود. مثلا سه برادر ممکن است سه نام فامیل با املای متفاوت داشته باشند که می تواند پیامدهایی حقوقی و مالی داشته باشد. 

شايد يکي از راه های حل این مشکلات رسیدن به معيارى پذيرفته شده براى برگردان اسامى و کلمات فارسى به الفبای لاتین باشد.

فواد نيک زاد در گزارشى مصور به طرح اين مشکل پرداخته و درآن با دکتر محمد رضا باطنى، استاد برجسته زبان شناسی درایران، گفتگو کرده که شيوه اى را براى برگرداندن اسامى وکلمات به خط لاتين پيشنهاد کرده است.

چنانچه شما هم در اين باره نظر و پیشنهادی دارید، برای ما بفرستید و ما  با خوشحالی نظر شما را هم منعکس خواهیم کرد.

فارسی به الفبای لاتین
فواد نیک زاد

حدود ١٠ سال پيش با پديده اى به نام email يا پست الكترونيكى از نزديك آشنا شدم و برايم كاربردى ملموس پيدا كرد.

كامپيوترهاى آن زمان بسيار كمتر از امروز مجهز به سيستم نگارشى خط هاى "از راست به چپ" مثل فارسى و عربى بودند و در نتيجه به طور طبيعى براى من مانند بسيارى ديگر اين پرسش مطرح شد كه حال اگر نخواهيم يا نتوانيم متنى را مثلاً به انگليسى ايميل كنيم تكليف ما چيست؟

در دسترس ترين پاسخ اين پرسش در آن زمان استفاده از حروف لاتين موجود در دستگاه ها  براى فارسى نگارى بود. يعنى همان كارى كه همه ما كم و بيش در دوران مدرسه براى تفريح انجام داده بوديم آنروز كاربردى جدى تر يافته بود.

آن زمان اين داستان مرا برآن داشت كه شيوه اى را براى اين نوع نگارش بر پايه صداهاى موجود در زبان فارسى جستجو كنم.

امروز شايد بيش از ده ها روش براي اين نوع فارسى نويسى بوجود آمده كه بيشترشان بداهه نگارانه و بنا به سليقه لحظه اى نويسنده خلق و ساخته مى شوند و كمتر شيوه نوشتنى بنا شده بر دليل و برهان و داراى روش مشخص نگارشى در ميان آنهاست.

اين مسئله سبب شد كه روش پيشنهادى خودم را كه در اين سال ها به كار برده بودم با يك زبان شناس براي شنيدن نظرش در ميان بگذارم. چنين شد كه آن را به دكتر محمد رضا باطنى محقق و زبان شناس نشان دادم.

نتيجه ديدارهاى من با ايشان چند مورد دگرگونى واضافه كردن نكاتى به خط پيشنهادى ام بود كه آقاى باطنى يادآورى كردند وهمينطور انتخاب تصادفى تكه متنى كه ايشان براى نشان دادن روش خودشان براى نگارش فارسى با الفباى لاتين برايم تايپ كردند.

اكنون كه اين مطلب را مي نويسم، با پيشرفت فن آورى ها استفاده از خط هاى از راست به چپ در كامپيوترها و همينطور در پيامك (sms) هاى تلفن هاى همراه بسيار رايج تر از قبل است.

اما همچنان چند نكته باقى است كه مرا واداشت كه از امكان اين رسانه اينترنتى استفاده كنم واين شيوه نگارش را به تشويق آقاى باطنى به معرض نمايش و قضاوت بگذارم.

يكم اين كه هنوز ممكن است بسيارى از گوشي هاي تلفن همراه مجهز به سيستم داراى حروف فارسى نباشند يا بسيارى از كامپيوترها نرم افزار فارسى نگار نداشته باشند.

دوم، در حال حاضر چندين ميليون ايراني خارج از ايران زندگى مى كنند كه در بسياري از  خانواده ها فرزندانشان به خوبى به زبان فارسى صحبت مى كنند اما خواندن ونوشتن آن را نياموخته اند و با اين خط مى توانند به يكباره و با صرف تنها چند دقيقه وقت با فرهنگ نوشتارى زبان فارسى آشنا شوند و مطالبى را به اين زبان بخوانند و بنويسند.

و سوم اين که به گفته دکتر باطنی اگر هم اصلا همه اين موضوعات را فراموش كنيم وفرض كنيم كه ما مى خواهيم تنها اسم مان را با حروف لاتين آوانويسى كنيم آيا نبايد در اين راه به يك توافق جمعى برسيم؟

متن پيوست تنها يك پيشنهاد است براى آوانگارى زبان فارسى با حروف لاتين؛ و راهى براى ديدن و شنيدن نظرهاى گوناگون که شاید سرانجام بتوان در راه رسیدن به يك توافق جمعى در اين باره گامی برداشت.

آوانگارى پيشنهادى فواد نيك زاد را اينجا ببينيد

راهنماى آوانگارى كتابخانه كنگره آمريكا

راهنماى آوانگارى نشريه بين المللى مطالعات خاورميانه


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آزاده نوری

کمتر می شود كسى به کاخ سعد آباد برود و گذارش به موزه محمود فرشچیان نیفتد. این موزه خوشبختانه از معدود موزه هایی است که در زمان حیات خالق آثارش راه اندازی و به سلیقه نقاش آراسته شده.

بازدید کنندگان امروز خوش شانس ترین بازدید کنندگان یکی دو سال اخیر هستند. من هم بعد از یک سال انتظار سفر استاد به ایران، در همین دسته خوش شانس ها قرار گرفته ام که امروز در کنار رودخانه دربند بالاخره او را یافتم.

فرشچیان موضوع و تکنیک تابلو ها را توضیح می دهد و نقاشان جوان که حتما مدت هاست انتظار چنین زمانی را کشیده اند نقاشی هایشان را نشان می دهند به امید این که مقبول نظر استاد باشد.

گویا قرار است چیدمان تابلو ها تغییر کند. با حوصله همه جزئیات را مکتوب می کند و چند تابلو را که به موزه آستان قدس رضوی اهدا کرده از سایر آثار جدا و راهی مشهد می کند. جای آنها را بر دیوارهای ساختمان قدیمی دوره رضا شاهی کارهای دیگری خواهد گرفت.

محمود فرشچیان در هجده سالگی با آفرینش اثری به نام 'گل آدم' نگارگری را به صورت جدی آغاز کرد. او در همان نقاشی های اول خود نشان داد که نگاه متفاوتی به این هنر دارد. بعد از آن راهی اروپا شد و چند سالی به مطالعه و بررسی آثار هنرمندان پرداخت. آشنایی با هنر مدرن، برایش روزنه تازه ای به نقاشی ایرانی گشود.

پرفسور امبرتو بالدینی، استاد کرسی تاریخ هنر و رئیس دانشگاه هنر فلورانس ایتالیا در مقاله ای تحت عنوان "نقش آفرین معنویت جهان" به نقش تاثیر گذار هنر نقاشی در ایران اشاره می کند.

این هنر شناس بعد از اشاره به مانی، نقاش عهد ساسانی که می گویند با نقش های خود مردم را سحر می کرده، و همینطور نقاشانی دیگر ایران، می گوید: "اگر کمال الملک را آغازگر فصلی نو با قوسی تازه از منظومه نقاشی ایران به حساب آوریم به اعتقاد من فرشچیان کلام آخر و درخشان ترین فصل این منظومه تا این زمان به شمار می آید."

"او نه تنها به بعد متعارف نقش تسلط یافته است، بلکه بعد سوم یعنی پرسپکتیو را که در بین نقاشان ایرانی کمتر رعایت می شد به کار خود وارد کرد. بعد ها از آن هم گذشت و به پرسپکتیو حسی دست یافت و در خط سیری آفاقی به اقلیم فرشتگان که استعاره ای از مدارج عرفانی است رسید."

فرشچیان از هنرمندان تاثیر گذار ایرانی به شمار می آید. یکی از مهم ترین دستاوردهای هنری اش هویت بخشی مستقل به نقاشی ایرانی بود.

عموما نقاشان ایرانی بر اساس اشعار و داستان های بزرگان ایران به خلق آثاری دست می زدند. آثار نقاشان بزرگی مثل بهزاد و رضا عباسی همه الهام گرفته از ادبیات است.

اما فرشچیان موضوعات اجتماعی مذهبی و غنائی را بی واسطه وارد نقاشی خود کرده است. به دنبال او فصل تازه ای از نقاشی ایرانی  باز شده و تعداد علاقمندان به این نقاشی و هنرمندان جوانی که به این هنر رو آورده اند رشد زیادی کرده است.

به گفته پرفسور الینور سیمز، استاد تاریخ هنر اسلامی دانشگاه های مینه سوتا و پنسیلوانیا، محمود فرشچیان با حفظ ریشه های سنتی نقاشی ایران زمین، جنبه هایی مانند توازن و پیوند با ادبیات را که زیر بنای نگارگری است در هم آمیخته است.

كوئيچيرو ماتسورا، مدير كل يونسكو، هم در باره او مى گويد: "فرايند دگرديسى جالبى كه محمود فرشچيان در تركيب بندى و تكامل هنر خويش به كار مى گيرد تنها با حدس و گمان دريافتنى است."

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نقش دوستى بر سنگ
 

بشر قرن هاست که سنگ را می شناسد و همه عبارت “عصر حجر” را شنیده ایم!  دوره ای که در آن آدمی  چیز هایی  که به آن نیاز داشته همچون وسایل شکار، ظروف و حتی سر پناهش را از سنگ  ساخته است.

در میان غار نشین ها سنگ بوم نقاشی و حافظ آثار و یادگارهاشان شده است.

در ادیان مختلف از سنگ ها استفاده ها شده، بسیاری از ملت ها خدایانشان را از سنگ  می ساخته اند و همگان در باره مجسمه های سنگی بودای بامیان چیز ها شنیده اند. حجر الاسود هم سنگی مقدس در میان  مسلمانان است.

سنگ سخت در ادبیات، شعر، داستان، مثل و حکم نفوذ کرده. " سنگ زیرین اسیاب بودن"، "سنگ فلانی را به سینه زدن" و یا:

به هر چه آینه تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بنا ها نشان دست من است

تو زخم خوردی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

قلم وتیشه از همان آغاز الفتی خاص با سنگ یافته اند. از میان دوستی این سه داستان ها بر آمده است:

امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

نگاه به تاریخ  نشان از آن دارد که برخی ملت ها برای ماندگاری شان به سنگ پناه برده اند.  

پاسارگاد به عنوان یکی از بارزترین  آثار دوره هخامنشیان شناخته می شود. در میان آثار به دست آمده از آن دوره می توان کارهای ساخته شده از سنگ همچون برج سنگی و نقش بر جسته ها را نام برد.

از جمله نقش بر جسته انسان بالدار در کاخ شرقی که به نقش کورش معروف است و میتوان آن را یکی از کهن ترین آثار حجاری بر روی سنگ در ایران دانست.

قدیمی ها  بازار سنگ مشهد را خوب به یاد دارند و نیز زائرانی را که ظروف سنگی به سوغات می بردند.

عده ای  این سنگ و پیشه سنگ تراشی را  مقدس می دانند. در کتاب شیخ عباس قمی آمده که وقتی امام رضا از نیشابور عازم مشهد بوده در راه به گروهی سنگ تراش برخورده است که امام را اطعام  کرده از وی دعای خیر می خواهند.

گفته می شود که هنر حکاکی بر روی سنگ در ایران تنها در شهر های مشهد و قم  به حیاتش ادامه می دهد.

سلطانی و معمر دو حکاک مشهدی هستند که می گویند " زمانی که سنگ را از کوه جدا می کنید صدای ناله ای از آن شنیده می شود که نشان اعتراض اوست و وقتی دستان هنرمند بر روی سنگ خشن، نقشی می آفریند گویی سنگ از او راضی می شود وشروع می کند به جلوه نمایی."

اين دو تلاش دارند تا شاهنامه، شاهكار فردوسى بزرگ را بر روى سنگ حك كنند و از خود اثرى ماندگار به جا گذارند.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهاب میرزایی

کنار گستره پهناور خلیج، انبوهی از لنج ها بر زمین نشسته اند و در سایه هایشان انبوهی آدم، از سختی روزگار بر خاک نشسته اند.

دیدن این همه لنج بزرگ پهلو به پهلوی هم داده، ذهن را به دورها می برد. به روزگارانی که از هواپیما و کشتی و ماشین خبری نبود و اشتر و استر و الاغ همراهان همیشگی آدم ها در سفرها بودند. آن روزها کشتی ها و لنج های چوبی  مسافران را از این سو به آن سوی دریاها می بردند.

یاد قصه حضرت یونس و حضرت نوح و ماجراهای عرشه کشتی داستان های گلستان سعدی در ذهن جان می گیرد. تعداد و انواع حیوان هایی که در کشتی نوح بودند اوج تخیل ما در کودکی بود.

ظهراست و گرما بیداد می کند و انبوه کارگران زیر سایه لنج ها خزیده اند.عده ای خوابند، عده ای غذا می خورند وعده ای دیگراستراحت می کنند.

اکثر کارگرها بلوچ و از پاکستان اند. چند روزی بیش از ترور بی نظیر بوتو نمی گذرد و وقتی از مرگ او می گوییم، می گویند برای ما بوتو و مشرف و شریف فرقی ندارند.

همه آنها سال هاست که بی خیال مردم بلوچستان پاکستان شده اند و درگیر بازی های سیاسی پیشاور و اسلام آباداند.

درآمدشان روزی هشت دلاراست. با کمی از آن باید شکمشان را سیر کنند و بقیه را برای زن و بچه هایشان در پاکستان بفرستند.

دست های پینه بسته این کارگران مهاجر که اصلا نمی دانند چیزی به نام بیمه هم وجود دارد، در حال ساختن لنج هایی است که بزرگیشان از دویست سی صد تن شروع می شوند تا هزار و دویست تن؛ و قیمتشان از دویست سیصد میلیون تا پانصد ششصد میلیون تومان.

تکنولوژی قدیمی میخ و تخته هنوز هم در اینجا کاربرد دارد و هزاران تخته باید به یکدیگر وصل شوند تا کشتی پا بگیرد و از خاک  به آب برسد.

بوی چوب و گازوئیل در هوا پیچیده است. کارگران بعد از خوردن نهار برای کار راهی کشتی هایشان می شوند تا زمانی که خورشید غروب را آغاز کند.

وقتی خورشید غروب می کند زنانشان، در آستانه درها نگران و منتظر به غرب می نگرند و بچه هایشان در کوچه پس کوچه های کراچی و لاهور و کویته و گوادر به نداشته هایشان فکر می کنند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ملانصرالدین در آینۀ ملت ها
غلامعلی لطیفی

 ملانصرالدین را یکی از حکمای طنز و شوخ طبعی در تاریخ جهان لقب داده اند. چرا که در میان ملت ها کمتر نماد بذله گوئی و شوخ طبعی با ملانصرالدین قابل مقایسه است. لطیفه های او، افزون برکشورهای اسلامی، در پهنۀ وسعیی از جهان، از آلمان گرفته تا ژاپن زبانزد ملت هاست.

با آن که این شخصیت را هر ملتی به نامی می خواند و عنوان و لقب متفاوتی به او می دهد، اما در همۀ آنها  شخصیت فرزانۀ او در هیأت یک روستائی ساده و خوش سیما تصویر می گردد که سخنان ساده و شیرین و در عین حال حکیمانه اش به دل ها می نشیند و از همین رو همۀ این ملت ها او را بومی و از آن خود می دانند.

ملانصرالدین را به نام های متعددی می نامند. از جوحه، جوحا، جحی، سید جوحا، جیوفا، جهان، خوجه نصرالدین، نصرالدین حوجا و ملانصرالدین، گرفته تا آرتین (در ارمنستان)، اویلن سیپیکل (در آلمان) و مکینتاش (در اسکاتلند). اما در همۀ این اسامی مفهوم واژۀ ملا، به معنای شخص درس خوانده و با سواد مستتر است.

در زبان ترکی "حوجا "هم به به معنای استاد و معلم دانشگاه به کار می رود و هم در محاوره "حوجام" (استاد من) عنوان احترام آمیزی است که به شخص با سواد خطاب می شود.

ملانصرالدین کیست و در چه زمانی می زیسته و چگونه شخصیتی بوده و اساساً چنین شخصی وجود حقیقی داشته یا ساخته و پرداختۀ ذهن ملت هاست. این ها سؤالاتی است که  محققان نتوانسته اند به آن ها پاسخ قاطع بدهند.

در روایت های عامیانۀ ترکی، زمانی او را هم عصر تیمور لنگ دانسته اند و حتا بنا بر همین روایات ملاقاتی هم بین ملانصرالدین و آن سفاک صورت پذیرفته بوده است. یا این که در سدۀ دهم میلادی او را با حسین ابن منصور حلاج، که در بغداد بر دار شد دیده اند. و یا گفته شده است که در اوایل سدۀ پانزده میلادی او با سید عمادالدین نسیمی، شاعر، که در حلب پوست کنده شد، حشر و نشر داشته است.

به باور فولکلور شناسان غربی، بعد از فرو پاشی حکومت سلجوقیان بر اثر جنگ های صلیبی و متعاقب آن حملۀ  مغول و بروز ناآرامی های اجتماعی در آسیای غربی، قرن سیزدهم میلادی اهمیت ویژه ای در تاریخ منطقه دارد. اهمیت این قرن در آن است که ما در این سده با سه چهرۀ برجستۀ در این بخش از جهان  رو برو می شویم.

نخست، جلال الدین مولوی است که با سبک و شیوۀ عارفانۀ قصه سرائی اش مرشد و مراد طبقۀ ممتاز و تحصیل کردۀ منطقۀ وسیعی از آسیای غربی، به مرکزیت ایران  تا آسیای مرکزی است.

دوم، یونس امره شاعر پر آوازۀ آسیای صغیر است که در قالب و محتوای آثارش  نقطۀ مقابل مولوی است. او همان مضامین مولوی را به جای زبان فاخر فارسی، که تنها طبقه ای خاص آن را در می یافتند، به زبان ترکی ساده بیان می کرد که برای توده های وسیع مردم قابل فهم بود و از آن لذت می بردند.

چهرۀ سوم از آن ملانصرالدین است در هیأت یک روحانی روستائی  بذله گو که  برای تلخ ترین مسائل زندگی هم  راه حل های شیرین و شوخ طبعانه و حکمت آمیز در آستین داشت.

او با قریحۀ شوخ طبعانه اش، با ظرافت و زیرکی به نقاط ضعف مردم  و بلاهت های حکام  می تاخت  و در این رهگذر نه فقط سبب رنجش و بر آشفتگی کسی نمی شد که باعث نشاط و شعف آن ها نیز می گردید. همین منابع شمار لطیفه های ملا را حدود ۱۱۲ تا ذکر می کنند و بقیه را الحاقی و انتسابی می دانند.

به  حکایت منابع عربی "جوحا"ی عرب ها به شکل "حوجا" وارد زبان ترکی شده است و نزدیکی دو واژۀ جوحا و حوجا را نیز بهترین دلیل آن ذکر می کنند. در همین منابع آمده است که در سدۀ شانزدهم میلادی لطیفه های ترکی ملا به عربی ترجمه شده و به آن عنوان "نوادرالحوجه نصرالدین افندی" داده شده است.

و نهایتاً ملا را هم عصر سلاطین سلجوقی همجون علاءالدین کیقباد و عزالدین و رکن الدین دانسته اند که در قرن سیزدهم میلادی در آسیای صغیر حکومت می کردند.

در منابع ایرانی، به نوشتۀ محمد جعفر محجوب "...از نخستین سال های رواج فن چاپ در ایران رساله ها و نمونه های متعدد از لطایف ملانصرالدین با حجم های مختلف به طبع رسیده  و تقریباً در تمام آن ها، که از روی نسخه های خطی فارسی چاپ شده، قهرمان اصلی داستان ها جحا (یا جحی) نامیده شده است..."

دائرة المعارف فارسی ملانصرالدین را چنین توصیف کرده است: مرد ظریف ساده لوح بذله گوی معروف، که احوال او با افسانه ها آمیخته است، و حکایات و امثال و نوادر بسیار در افواه بدو منسوب شده است.           

احمد مجاهد در مقدمۀ تحقیق و  تألیف جامع خود به نام "جوحی"، می نویسد "نخستین چاپ کتاب ملانصرالدین، به نام "نوادر الخوجه نصرالدین افندی الرومی المشهور به حجا" به عربی، در سال ۱۲۷۸هجرى ق-۱۸۶۰م، در مصر که در آن زمان تحت متصرفات دولت عثمانی بود انجام پذیرفته است."

 در مقدمۀ اولین نشر لطیفه های  ملانصرالدین از سوی "محمد رمضانی دارندۀ کلالۀ خاور" از قلم مؤلف و ناشر آن می خوانیم: "...این بنده در نتیجۀ چند ماه تفحص در کتب مختلف فارسی قدیم و جدید و  نسخ ترکی و عربی آن قریب ششصد لطیفه و حکایت از ملا گرد آورده... و منتشر کردم."

اما از جهت شکل و صورت ظاهری، معمولاً ملا را در کسوت یک روحانی روستائی، در حالی که وارونه بر خر سوار شده است نشان می دهند.

غیر از شوروی سابق، که او را بدون عبا و عمامه و پوشش سنتی اش، در هیأت "قهرمان کار سوسیالیستی" و "مبارز راه صلح" تصویر می کردند، بقیۀ ملت ها او را در پوشش اسلامی و یا به شکل روحانیان منطقه، معمولاً به همراه خرش، به تصویر کشیده اند.

در ازبکستان "خوجا نصرالدین" را با شال پهن و قبای راه راه و عرق چین، به  شکل روحانیان آن منطقه نشان می دهند. در تصاویر مصری و عموماً عربی، ملا را با ریش و عمامه و قبای بلند تا قوزک پا، که هیچ نشانی از شوخی و شوخ طبعی در آن دیده نمی شود ترسیم می کنند.

در ایران، هم در تصاویر عامیانه ای که از ملانصرالدین در دست است و هم در آثار فردریک تالبرگ، که لطیفه های او را مصور کرده است، این روحانی رند و فرزانه با رعایت معیارهای جامعۀ ایرانی بدون عبا و عمامه و بیشتر به شکل روستائیان سنتی ایرانی ترسیم شده است.

درنشریات انگلیسی زبان هم لودگی ملا بیشتر از ذکاء و زیرکی او به چشم می خورد. تصاویر ریچارد ویلیامز بر کتاب ادریس شاه نمونۀ مناسبی بر این مدعا می تواند باشد. شاید به همین خاطر است که ناشران آن دیار برای مصور کردن حکایات ملانصرالدین غالباً از مینیاتورهای موزه ها استفاده می کنند.

طبعاً تصویرگران و کاریکاتوریست های ترک بیش از دیگران به ملانصرالدین پرداخته و صورت و سیرت او را در آثار خود منعکس کرده اند. در آثار تصویری ترک ها ملانصرالدین معمولاً به شکل روحانیان روستائی آناتولی مرکزی، با ریش سفید و عمامه و پوستین و شلوار گشاد، در حالی که وارونه سوار خر است نشان داده می شود.     

اما با همۀ تطویلی که این نوشته پیدا کرده است، نمی توان از یک نمونۀ استثنائی از چهرۀ ملانصرالدین یاد نکرد و گذشت. و آن، چهره ای است که دو هفته نامۀ "ملانصرالدین" چاپ تفلیس عرضه کرده است.

نماد اين نشريه كه روحانى روستائى متين و موقرى است همواره در كاريكاتورهاى صفحه اول نشري حضور دارد و حكيمانه ناظر مسائل مضحكى ست كه در آن كاريكارتورها مطرح مى شود و باعث خنده خوانندگان مى گردد.

جليل محمد قليزاده، طنزپرداز تواناى آذربايجان و ناشر "ملانصرالدين" از قول ملا و خطاب به خوانندگانش مى گويد: "اى برادران مسلمان من! اگر مى خواهيد بدانيد كه شما به كه مى خنديد، آئينه به دست بگيريد و جمال مبارك خود را در آن تماشاكنيد."

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جیمز باند در ایران
داریوش رجبیان

سباستین فاکز، نویسنده بنام انگلیسی که با داستان های سه گانه "دختر شیر طلایی"، "آواز پرنده" و "شارلوت گری" معروف شده بود، کتاب جدید "بی پروا" را به تقلید از یان فلمینگ، آفریدگار اصلی جیمز باند نوشته است.

به گفته خود فاکز که در روز رونمایی این کتاب  نخستین تجربه اش در زمینه نوشتن یک داستان جاسوسی را توضیح می داد، تقلید او به گرته برداری از شیوه نوشتاری یان فلمینگ محدود نمی شد، بلکه شیوه کار و زندگی او نیز تغییر کرده بود.

سباستین فاکز نیز مانند یان فلمینگ صبح ها یک هزار واژه می نوشت، سپس به استراحت و خوش گذرانی می پرداخت و بعد از ظهرها دوباره قلم به دست می گرفت.

کتاب جدید جیمز باند روز ۲۸ مه، در صدمین زادروز یان فلمینگ، نویسنده انگلیسی چهارده داستان نخست جیمز باند، رونمایی شد.

سباستین فاکز اذعان کرد که تقلید از شیوه نگارش فلمینگ کار ساده ای نبوده است، به ویژه برای او که هرگز داستان جاسوسی ننوشته بود. ولی او معتقد است که تا حد ممکن سبک نگارش یان فلمینگ را حفظ کرده است و كتاب "بی پروا" باید در ردیف آثار یان فلمینگ قرار بگیرد، نه کتاب های خود او.

پس از خواندن کتاب چنین حسی به خواننده دست می دهد که نگرانی سباستین فاکز بی جهت نبوده و شاید به راستی، نوشتن داستان جاسوسی کار هر نویسنده ای نباشد.

موضوع داستان

ماجراهای "بی پروا" در دهه ۱۹۶۰ میلادی می گذرد. جیمز باند، مأمور سرویس جاسوسی بریتانیا(MI6)، برای یک مرخصی سه ماهه به ایتالیا و فرانسه سفر کرده و به فکر ترک شغل پرتکاپویش است.

مرخصی او پیش از موعد با زنگ تلفنی از لندن قطع می شود. MI6 دوباره به تبحر و شجاعت جیمز باند نیاز پیدا می کند و او را به تحقیق شخصیت و فعالیت های کسی با نام دکتر "یولیوس گورنر" برمی گمارد که تحت پوشش امور علمی و پزشکی يك شبکه بسیار گسترده مواد مخدر را راه اندازى کرده است.

"بی پروا" داستان نبرد جیمز باند با همین مرد لیتوانی تبار است که قصد تخریب بریتانیا از طریق معتاد کردن مردم آن به مواد مخدر را دارد. در پایان داستان گورنر تلاش می کند با جعل حمله به اتحاد شوروی میان روسیه و بریتانیا جنگی برانگیزد و امیدوار است که مسکو با انداختن بمب هسته ای به بریتانیا تلافی جویی کند.

مسلما، دکتر گورنر ناکام می ماند و در پی زدوخورد نهایی با جیمز باند به طور فجیعی کشته می شود. جیمز باند را در این ماجرا ها دختری با نام "اسکارلت پاپاوا" همراهی می کند و مامور "دو صفر هفت" تنها در پایان داستان متوجه می شود که اسکارلت هم از همکاران خود او بوده است.

ایران جیمز باند

پایگاه دکتر گورنر در نوشهر مازندران و کارگاه فرآوری مواد مخدر او در کویرلوت ایران واقع است. از این رو گذار جیمز باند به ایران می افتد، در آن جا برای مدت درازی گرفتار می ماند و از طریق روسیه به پاریس بر می گردد.

در داستان چهار مرد ایرانی را می بینیم با نام های داریوش علیزاده، بابک، فرشاد و حمید که برای سرویس جاسوسی بریتانیا کار می کنند و یک ایرانی دیگر با نام مسعود از دستیاران دکتر گورنر است. در جریان داستان داریوش، فرشاد و مسعود کشته می شوند. داریوش علیزاده در دم مرگش هم به فکر ارباب لندنی اش است و خشنود است که اخبار لازم را به لندن منتقل کرده است.

 تقریبا تا نصف کتاب با شیوه زندگی و صورت غذاهای مفصل و گشت و گذار جیمز باند در ایتالیا و فرانسه و لندن و سپس درخیابان های شاهرضا و پهلوی و میدان فردوسی و محله شهرنو تهران آشنا می شویم و هیجانی در کار نیست.

ایران جیمز باند، ایران ویسکی اسکاچ، انواع شراب و شامپاین و تونیک و مارتینی و ودکاست که در خانه داریوش علیزاده و در باشگاهی به نام پردیس تهران صرف می شود. پردیس شبیه یک عشرتخانه مجلل است، با استخری بزرگ در وسط آن که محل شنای دختران زیبای برهنه است.

پیداست که فاکز پیش از نوشتن این داستان تاریخ ایران را مطالعه کرده است، چون گاه و بیگاه به رویدادهای تاریخی ایران اشاره می کند؛ از مداخلات روس ها و فرانسوی ها و انگلیسی ها و آمریکایی ها گرفته تا برکناری مصدق و دخالت مستقیم سیای آمریکا در آن.

اما در مواردی که اندک نیست، کمبود دانش نویسنده درباره ایران آشکار می شود. برای نمونه، فاکز از قول داریوش علیزاده می نویسد که رضاشاه پهلوی از مردم کشور خواسته است که به پرشیا (فارس) "ایران" بگویند؛ غافل از این که مخاطبان رضاشاه کشورهای خارجی بودند، وگرنه ایران برای مردم ایران همیشه ایران بوده.  

در تعریف گرفتاری های ایران در دوره جنگ جهانی دوم و کودتای سال ۱۳۳۲ خورشیدی نیز سباستین فاکز از قول داریوش علیزاده اطلاعات غلطى می دهد و دو شاه پهلوی را یکی جلوه می دهد.

به نوشته او، در زمان جنگ جهانی، متحدان بین المللی، شاه را سرنگون کردند و بیرون راندند. اما با آمدن مصدق تصمیم گرفتند همان شاه را از تبعید بازپس بیارند و بر تخت بنشانند.

ایرانی های داستان فاکز، به جز داریوش علیزاده، هیچ کدام به انگلیسی تسلط ندارند و فقط باید حدس زد که منظورشان از یک مشت واژه پراکنده انگلیسی چیست. حمید، راننده باند، هر موقع که حوصله کرد، با صدای بلند ندای "الله اکبر" سر می دهد و پاسخ او به "متشکرم" هم به جای "خواهش می کنم" "الله اکبر" است.

اجیر کردن ایرانی ها برای سرویس جاسوسی بریتانیا در این داستان کار سهل و ساده است. داریوش در پاسخ به این پرسش که چگونه توانسته است بابک را به همکاری متقاعد کند، می گوید: "به همان شیوه معمول. دلار آمریکا. یک عالمه دلار."

در کنار واژه های رایج "ترشی"، "اندرون"، "باغ" و "قنات" در کتاب با اصطلاحاتی چون "متعه"  به جای "صیغه" و واژه های غلطی چون "تلیاک" به جای "تریاک" و "هجیره" به جای "هجرت"  نیز روبرو مى شويم.

اما موارد ظریفی مانند تعارف ایرانی در دو مورد داستان به خوبی توصیف شده است. جیمز باند پس از چند روز اقامت در ایران درمی یابد که باید دست کم سه بار سیگارش را به کسی تعارف بکند، تا طرف حاضر به برداشتن یک نخ سیگار از قوطی او شود.

در بعضی موارد تناقض میان تصویرهای دقیق و پررنگ شهرهای اروپا و تصویرهای ضعیف و کمرنگ شهرهای ایران در داستان به هم می خورد. اشاره فاکز به چنارهای امتداد خیابان پهلوی (ولی عصر) و نخل های کنار اقامتگاه تابستانه شاه در نوشهر ماجراها را اندکی واقعی تر جلوه می دهد.

بیرون از ایران و ناسفتگی های بیشتر

در دیگر بخش های داستان نیز موارد ضد و نقیضی مشاهده می شود. چهره شریر داستان (دکتر گورنر) لیتوانی است که پیوند نژادی یا زبانی ای با اسلاوها ندارد. اما تقریبا در شش جای کتاب  روی "گونه های برجسته اسلاوی" یا "خطوط چهره اسلاوی" دکتر گورنر تاکید می شود. در حالی که در آغاز داستان گفته شده بود که گورنر انگلیسی را با لهجه لیتوانی صحبت می کند، نه روسی. و نام او هم (یولیوس) بیشتر در کشورهای کرانه بالتیک رایج است.

نام های خانوادگی "پاپاوا" و "پاپاو" که ادعا شده است روسی اند، در واقع در زبان روسی وجود ندارند و نزدیک ترین مشابه آنها در روسی "پاپوا" و "پاپف" است. شاید نویسنده می خواسته است میان Papava و واژه لاتینی Papaver somniferum به معنای گل خشخاش خط موازی بکشد. روی جلد کتاب هم عکس خون آلود این گل را می بینیم. اما این دلیل هم چندان موجه به نظر نمی رسد.

اما از لحاظ بافت داستان شاید ضعیف ترین موردش رفتار به دور از منطق و غیرواقعی برخی از چهره های آن باشد. دکتر گورنر که بارها ضربات نیرنگ های جیمز باند را خورده است، باز هم ساده لوحانه طی هر دیدارش با باند او را از طرح های آینده اش با ذکر زمان دقیق وقوع آنها آگاه می کند.

خواننده گیج می شود که چرا گورنر باید برای دشمن شماره یک خود داستان زندگی اش را تعریف کند، نحوه کار در کارگاهش را توضیح دهد و نقاط ضعف و قوت نوکر غول آسایش را که همیشه او را همراهی می کرد، یکایک برشمارد.

گشت و گذار جیمز باند با اسکارلت پاپاوا در شهرهای روسیه دهه ۱۹۶۰ نیز بر ضعف داستان می افزاید. باند و اسکارلت با لباس های پاره و ناپاک از هواپیمای در حال سقوط خود را به آب های روسیه می اندازند و بدون یک قران پول از آنجا تا به شهرهای قزان و گورکی می رسند، در راه چند فرد بی گناه را غارت می کنند، یک خودرو را به یغما می برند، در پایتخت روسیه مخفیانه در خانه ای زندگی می کنند که اقامتگاه اعضای ارشد حزب کمونیست است، در مسکو با تفنگ، یک بانک و چندین مغازه را می زنند... و به عافیت به لنینگراد می رسند.

طی این همه ماجراها هیچ روسی جلو آنها را نمی گیرد و مأمور "دو صفر هفت" با دوست دخترش از طریق فنلاند به پاريس برمی گردند. "اسکارلت" هم که گفته می شود به زبان روسی تسلط دارد، در بیان جمله های روسی اشتباه دارد.

کوتاه سخن، سباستین فاکز هم مانند کینگزلی ایمیس، جان پیرسون و ریموند بنسون که تلاش کرده اند به تقلید از یان فلمینگ داستان های جیمز باندی بنویسند، ظاهرا خیلی در این کار کامگار نبوده است. اما با توجه به این که داستان او به وضوح یک سناریوی نیمه آماده برای یک فیلم سینمایی است، بعید نیست که روی پرده سینما هم برود.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

محیط زیست در وبلاگ های ایرانی
به مناسبت روز جهانی محیط زیست

نازنین معتمدی 

با اینکه وبلاگ نویسان زیست محیطی دو سه سالی است که به جرگه وب نویسان پیوسته اند، اما خیلی سریع جای خود را در میان دوستداران طبیعت باز کرده اند. پیدایش صفحات مخصوص محیط زیست در روزنامه ها و حتی گام نهادن تلویزیون در این حوزه، به سرعت این روند افزود. 

شاید بتوان عنوان های زیر را پر مخاطب ترین مطالب وبلاگ های زیست محیطی ایران در شش ماه گذشته دانست: "قتل عام فلامینگوها در دریاچه بختگان"، "جستجوی پلنگ های ایرانی"، " تخریب جنگل های لویزان"، و"مرگ و میر دلفین ها در خلیج فارس".

برخی از این وبلاگ ها اطلاعات با ارزش و مطالب تحلیلی با ارزش تری از حوادث محیط زیست ایران به دست می دهند. برخی دیگر نیز به واسطه تکیه نگارنده بر مسندی دولتی، بازگو کننده دیدگاهی متفاوت هستند.

ابتکار سبز (وبلاگ معصومه ابتکار ــ نماینده کنونی شورای شهر تهران ومسئول پیشین سازمان محیط زیست)، دل نوشته های محمد درویش، سرود کوهستان، آتش نوشت، فرزند ایران، انجمن کوهنوردان ایران، و دیده بان محیط  زیست ایران  از وبلاگ های زیست محیطی پرمخاطب ایران به شمار می آیند.

در آستانه روز جهانی محیط زیست (۱۶ خرداد- ۵ ژوئن)، وبلاگ نویسانِ این حوزه جنبشی اینترنتی با عنوان "سبز کردن وبلاگستان فارسی" به راه انداخته اند. این جنبش تمام بلاگرها را به انتشار مطلبی زیست محیطی در روز جهانی محیط زیست ترغیب می کند.

البته بانیان اصلی این جنبش بر این باورند که "بی شک حتی اگر همۀ وبلاگ های فارسی هر روز درمورد محیط زیست بنویسند، باز هم با توجه به ضریب نفوذ اینترنت در کشور و میزان تاثیرآن، مشکلات زیست محیطی ما پایان نخواهد داشت!" با  این وجود، سبز کردن محیط وبلاگستان گامی است سبز و قطعا موثر.

یکی از این وبلاگ نویسان سام خسروی فرد است که دغدغه هایش را در حوزه محیط زیست در وبلاگ "آتش نوشت" می نگارد.  در نظرسنجی اینترنتی امسال، آتش نوشت محبوب ترین وبلاگ محیط زیستی ایران شناخته شد.

خسروی فرد در گفتگویی با جدید آنلاین سبز کردن وبلاگستان را "آخرین تیرِ ترکش دوستداران محیط زیست" می داند  و معتقد است، شاید این کار تنها کاری است که می توان در فضای مجازی سایبر برای جلب توجهی هر چند اندک به محیط زیست انجام داد. چرا که روش های آزموده شدۀ دیگر اثراتی همیشگی و چشمگیر نداشته است.

سوژه های محیط زیست ایران اغلب تلخ اند و آنچنان به سیاست تنیده اند که در اکثر موارد بحث کوچکی در یک وبلاگ، مبدل به جنجالی بزرگ در روزنامه ها و گاهی تجمع دوستداران طبیعت می شود.

خسروی فرد دلایل این امر را اینگونه برمی شمارد: "محیط  زیست اصولا پدیده ای سیاسی است. به این مفهوم که در سیاست گذاری ها و برنامه های توسعه کشور نقش تعیین کننده ای دارد. از طرف دیگر، توجه به محیط زیست در طرح های عمرانی و صنعتی، نشانه ای از توسعه یافتگی کشورهاست."

"متاسفانه در ۳۰ سال گذشته از محیط  زیست به شدت غفلت کرده ایم. جاری شدن سیل ها و ضعیف شدن مراتع و آلودگی هوا نشانه هایی از این بی توجهی هستند. نکته مهم این که آثار زیان بار فعالیت های تخریب کنندۀ محیط  زیست در لحظه نمود پیدا نمی کنند و باید چند سالی از آن بگذرد تا خود را نشان دهد. شاید چند سال دیگر وضع نابسامان تر از امروز باشد، چرا که در سه سال اخیر عدم توجه به محیط  زیست بیش از هر زمان دیگری در این ۳۰ سال بوده است." 

شاید بتوان تجمع های متعدد دوستداران طبیعت در اعتراض به مرگ ۲۰۰۰ فلامینگوى دریاچه بختگان، تخریب جنگل های لویزان، برکناری مدیر پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و... را از نتایج فعالیت وبلاگ های محیط زیستی دانست.

سام خسروی فرد، اما بر این باور است که اینگونه تجمع ها در تصمیم گیری های دولتی تاثیری ندارند: "تا زمانی که اخلاق زیست محیطی به عنوان یک اصل جدی در وجود هر فرد نهادینه نشود، چنین مباحثی بیشتر شبیه یک شوخی تلخ است!"

این فعال محیط زیست معتقد است: "پرداختن به محیط  زیست به هر شکل و شیوه قابل تقدیر است، اما خبرگزاری یا هر وسیله ای که برای اطلاع رسانی به کار می رود، نباید مثل یک تب گذرا عمل کند؛ مدتی باشد و بعد محو شود. این موضوع البته آفت دیگری نیز در بر دارد. ایده ای نو یک بار کلید می خورد و بعد تمام."

به نظرم باید ابتدا به استقلال رسید و با رعایت اخلاق زیست محیطی و نه مصلحت اندیشی، کار را دنبال کرد. نگاهی به خبرگزاری های محیط زیست در دنیای مدرن، این حقیقت را نمایان می سازد که استقلال مالی و فکری نخستین ضرورت است و وابستگی به سیستم های دولتی باعث خواهد شد، تریبونی دیگر در اختیار دستگاه های ذی نفوذ قرار گیرد".

در گالرى عكس اين صفحه نمونه هائى از وبلاگ هاى ايرانى محيط زيست را مى توانيد ببينيد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

روستاها پر از زباله می شوند
مهتاج رسولی

اگرچه شهرها در ایران از زباله در امان نیستند اما بیشتر از شهرها، زباله تمام روستاها و جاده های روستایی، حتا جاده های مهم بین شهری را انباشته است.

تا پیش از دوره صنعتی شدن، بشر با مشکل زباله مواجه نبود. همه زباله ها مانند پوست هندوانه و خربزه از جنس طبیعت بودند و بر روی زمین به سرعت تجزیه می شدند و از میان می رفتند اما امروزه جنس زباله بیشتر از موادی مانند نایلون و پلاستیک است که به آسانی فنا پذیر نیست.

اما مردم ــ دست کم در کشورهای کمتر توسعه یافته ــ با آن درست مانند زباله های سنتی رفتار می کنند و آن را در زیباترین کوچه های روستایی و چشم نوازترین جاده های کوهستانی، در کنار زیباترین باغ ها می ریزند و محیط را به موادی آلوده می کنند که به هیچ روی از میان نمی رود.

کوشش مأموران بهداشت و بخشداری ها نیز کمتر ثمر می دهد زیرا مردم به حرف آنان برای گردآوری و سوزاندن زباله ها توجه زيادى نمی کنند. به این جهت زباله های جدید تمام روستاها را بد منظره کرده و هیچ کوره راهی نیست که از دست جلدهای نایلونی یخمک، چیپس، آب میوه، و صدها کالای همانند که به وفور مورد مصرف بچه ها و بزرگسالان است، در امان مانده باشد.

در کوه های نزدیک تهران کوهنوردان هر از گاهی روزی را برای جمع آوری زباله تعیین می کنند و دسته جمعی به پاکسازی کوه مشغول می شوند اما این حرکت مخصوص قشرهای تحصیلکرده ای است که به فناناپذیری زباله های پلاستیکی آشنایی دارند و قدر محیط زیست را می دانند.

در روستاها چنین حرکتی دیده نمی شود و این سبب شده است که جاده ها و کوره راه های روستایی از زباله انباشته شود و کسی به فکر آن نباشد.

اینها به غیر از مشکل بزرگ زباله است که در طی این سال ها تمام شهرهای ایران از آن رنج می برد زیرا انبوه زباله ها را ماشین های شهرداری در جنگل ها یا جاده های نزدیک شهرها خالی می کنند و انباشته شدن آن در طول زمان سبب ایجاد بوی متعفنی می شود که شب ها با وزش باد به درون شهرها می آید و مردمان شهر را می آزارد.

علاوه بر شهرها، بیشتر روستاها نیز با چنین مشکلی دست به گریبانند و به کمتر جایی ــ حتا در دورترین نقاط ایران - می توان سفر کرد که از آلودگى زباله در امان مانده باشد.

این وضعیت تنها حاصل وضع روستاییانی نیست که با پدیدۀ زباله های نایلونی و پلاستیکی آشنایی کافی ندارند. در شهرها و جاده ها چه بسیار اتومبیل های آخرین سیستم را می بینید که به راحتی زباله های تولید شده در داخل ماشین ــ مانند پوست میوه و آجیل را از شیشه به خیابان پرت می کنند.

شهری ها وقتی برای گردش و پیک نیک به روستاها می روند به جای آنکه زباله های برجا گذاشته را جمع آوری کنند و با خود به مکان هایی منتقل کنند که امکان جمع آوری آنها وجود دارد، تمام زباله های تولید شده را در همان اطراف روستا می ریزند و به این امر توجهی ندارند که آنجا که نشسته اند و از طبیعت لذت برده اند، محیط زندگی روستاییان است و باید برای آنها و نیز دیگر گروه هایی که به پیک نیک می روند پاکیزه بماند.

براى همین است که در برخی جاها روستاییان ناگزیر شده اند تابلوهایی بزنند و روی آن بنویسند ورود افراد متفرقه ممنوع! اگر از روستاییان بپرسید که برای چه ورود افراد متفرقه ممنوع است می گویند برای اینکه تمام زباله های خود را به اینجا می آورند و ما نمی دانیم که با این همه زباله چه کنیم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.