Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

مدیا مصور

سوگواری عاشورا در ميان شيعيان  آداب و مراسم گسترده ای دارد و بر جوانب گوناگون جامعه اثر گذاشته است. اما به گفته مورخان و مردم شناسان بسياری از نشانه ها و نماد های اين سوگواريها ريشه درفرهنگ  ايران دارد. در اين مجموعه در چند گزارش متنی و تصويری، گوشه های گوناگونی از ريشه ها و تاثيرات عاشورا داريم.

پيش از اسلام، روز دهم از ماه تشرين در دين يهود، عاشورا نام داشت. پيامبر اسلام در۲۰ سپتامبر سال ۶۲۲ ميلادی از مکه به مدينه هجرت کرد. در آن روز يهوديان روزه داشتند و چون پيامبر اسلام سببش را پرسيد، يهوديان گفتند که اين روز، روز پيروزی موسی بر فرعون است. پيامبر نيز روزه عاشورا را پذيرفت و تا پيش از تعيين رمضان،  به عنوان ماه روزه، روزه در عاشورا  ادامه داشت. همچنين در روايات اسلامی آمده که خداوند، آسمان و زمين و آدم را هم در اين روز آفريده و نيز نوح از کشتی خود در اين روز خارج شده. و عاشورا برای  مسلمانان روز جشن و شادی بود.

در سال ۶۸۰ ميلادی ( ۶۱ هجری) سرنوشت اين روز ديگرگون شد.  چون در  آن سال و در چنين روزی،  امام حسين به شهادت رسيد و برای شيعيان روز مصيبت و سوگواری شد.

اما برای حاکمان اموی، عاشورا همچنان روزشادی باقی ماند و در آن روز عامه مردم لباس نو می پوشيدند. و اين رسم در بسياری از بخشهای جهان اسلام همچنان ماند.

با قدرت يافتن آل بويه در بغداد،  برای اولين بار در سال ۳۵۲ هجری  فرمان دادند که مردم در اين روز به سوگواری امام حسين واهل بيت پيغمبر بنشينند.

پادشاهان آل بويه که از شمال ايران بودند،  شيعی بودند و بزرگترين موفقيت شان اين بود که شيعيان در عهد آنان اجازه تظاهر علنی به عقايدشان را حتا در بغداد مقر خلافت اسلامی پيدا کردند.  و ديگر نياز به تقيه نداشتند. در اين دوره، تشيع بی آنکه مذهب رسمی حکومت اسلامی شود به عنوان يک مذهب آشکار و علنی برقرار شد. 

به همان اندازه که سامانيان در اعتلای زبان فارسی و فرهنگ ايرانی کوشيدند، آل بويه  در زمينۀ انديشه سياسی و دينی کوشا بودند. آنان نسب خود را به ساسانيان رساندند و نام هايی چون فناخسرو داشتند که نامی ساسانی بود.

بنا به نوشته برخی مورخان، آل بويه و سامانيان، همان چيزی را در جهان اسلام پديد آوردند که ميان پردۀ ايرانی  ناميده شده. يعنی حکومتی ميان سلطه عربها که تا قرن چهارم هجری دوام داشت و آمدن ترکها که در قرن پنجم هجری آغاز شد.

آل بويه از شمال ايران اند. سرزمينهای شمال ايران و آن سوی کوه البرز چون دورتر بود، ديرتر به زيرسلطه اعراب درآمد. اسلام هم ديرتر به آنجا رفت.  از همين رو، بسياری از آداب و رسوم ايرانی درآن جا باقی ماند.

قدرت شيعيان زمانی آغاز شد که احمد بويه، کوچک ترين از برادران بويه پس از فتح بغداد از سوی خليفه لقب معزالدوله گرفت. خليفه که بغداد را در تسخير بويه ئيان می ديد از دادن چنين لقب هايی چاره نداشت. تفاوت اساسی حکومت آل بويه با ديگر حکومت های ايرانی در اين بود که در تمام دوران خلافت اسلامی، حکام محلی و پادشاهان ايرانی به نوعی دست نشانده خلفا بودند اما در اين دوران خلفا دست نشانده آل بويه شدند. آنان بر اوضاع چنان تسلط يافته بودند که خلفا را به ميل خود تغيير می دادند.

اين قدرت سبب نضج گرفتن آئين شيعی شد که در زمان آل بويه به شکل يک مذهب تمام و کمال ظهور کرد و اصول اعتقادی آن توسط علمای شيعه تدوين شد.  به گفته عبدالحسين زرين کوب در تاريخ مردم ايران  تکريم رکن الدوله در حق ابن بابويه (شيخ صدوق) فقيه بزرگ شيعه در ری، علاقه و انس و تفقد عضدالدوله نسبت به شيخ مفيد، عالم بزرگ شيعه در بغداد، و بزرگداشت بهاء الدوله در حق خاندان شريف رضی گردآورنده نهج البلاغه نشانه علاقه مذهبی است.

اما اختلافات بين شيعه و سنی نيز از همين زمان اوج گرفت. اين اختلافات البته کم و بيش به همين شيوه ای که در بغداد امروز ديده می شود، پيش از ظهور آل بويه وجود داشت. تنها تلفات سهمگين اين سالهاست که بين امروز و هزار و صد سال پيش فاصله ايجاد می کند. در آن زمان سنی ها مساجد شيعيان را ويران می کردند و شيعيان عليه صحابه و سنيان بر ديوارها و کوچه های بغداد شعار می نوشتند. ديوار نوشته های شيعيان که سب ودشنام به صحابه را در بر داشت سنيان را به خشم می آورد. معزالدوله در اثنای آشوبهای مذهبی ۳۵۱ هجری نوشتن اعلانهای ديواری را مجاز شمرد تنها تأکيد کرد که اين اعلانها بايد کمتر گستاخانه باشد يعنی به صحابه ناسزا نگويد. او در واقع  به نوعی جانب ميانه را گرفت و گفت « خداوند ستمگران به اهل بيت ( ع ) را از قديم و جديد لعنت کند ».

بنا به برخی نوشته های ديگر، پيش از به قدرت رسيدن آل بويه کشمکش های عقيدتی در بغداد رو به وخامت نهاده بود. به قدرت رسيدن آل بويه نيز بر وخامت اوضاع افزود و نخستين نا آرامی های مذهبی به شکل غارت محله شيعه نشين کرخ از سوی سنيان آغاز شد. اين آشوبها تلفات سنگينی بر جا گذاشت و به محله هايی رسيد که بخشی از ساکنانش شيعه بودند. اين نا آرامی ها ويرانی و آتش سوزی بزرگی را سبب شد و ادامه يافت تا اينکه آتش اختلاف به هر دو سوی دجله رسيد. کار چندان بالا گرفت که مهلبّی، وزير معزالدوله، ناگزير سپاهيان ديلمی را برای اشغال مراکز ناآرامی گسيل داشت و پاره ای از سران و عوامل ناآرامی را به خوزستان و عٌمان  تبعيد کرد.

زرين کوب می نويسد در عهد معزالدوله در برخوردهايی که در محله شيعه نشين کرخ بغداد رخ داد، اختلافات بين شيعه و سنی تشديد شد. اما معزالدوله با توجه به روحيه تساهل و تسامح خود، سعی در ايجاد محيطی آرام تر داشت.

در دوران آل بويه، اماميه فرقه شيعی مسلط در عراق و ايران بود. و به گفته مورخين، اعتقاد به امام غايب، برای شيعيان اماميه از اين جهت مناسب بود که به آنان اجازه می داد بيعت با امام خود را حفظ کنند و در عين حال حکومت امرای آل بويه را نيز بپذيرند. تا به گفته يکی از مورخين "بدان اميد که از اين راه نفوذ تسنن را کاهش دهند".

معزالدوله با وجود در پيش گرفتن سياست آشتی، ترويج رسوم شيعی را دنبال می کرد. توجه او به آئين های شيعی سبب شد که برای نخستين بار مراسم ياد بود عاشورای شهادت امام حسين ( ع ) با عزاداری عمومی در روز دهم محرم ۳۵۲ قمری / ۹۶۳ ميلادی برگزار شود. به گفته مورخين: در آن روز ، کاسبکاران بازارها را تعطيل و کسب و کار را متوقف کردند و به عزاداری پرداختند. زنان با گيسوان آشفته، چهره های سياه کرده و جامه های ژنده به صورت دسته جمعی حرکت می کردند و با حالتی سوکوار بر سر و روی خود می زدند.

اين نوع سوگواری پر اشک و آه برای درگذشتگان از رسوم سنتی ديليمان بود که می بايست از سنتهای پيش از اسلام باشد که در زمان آنها شکل عمومی به خود گرفت. آنها همچنين روز عيد غدير خم را با برپا کردن چادرهای آذين بسته و افروختن آتش و نواختن موسيقی و زيارت اماکن مقدس درکاظمين جشن گرفته بودند. اين رسوم البته واکنش خشونت آميز سنيان و بويژه حنبلی ها را بر می انگيخت.

برگزاری مراسمی از نوع عاشورا تأثيرات اجتماعی و روانی عظيم داشت. سنی ها نيز با پی بردن به تأثيرات اجتماعی آن،  خود به بزرگداشت روزهای خاصی پرداختند. آنان در ادامه مراسم عاشورا در ۱۸ محرم زيارت آرامگاه مصعب ابن زبير  را مرسوم کردند و هشت روز پس از عيد غدير خم، يوم الغار را به يادبود روزی که حضرت محمد و ابوبکر، خليفه اول،  در سر راه خود به مدينه به غاری پناه برده بودند جشن گرفتند. از آن زمان تا کنون مراسم عاشورا نزد شيعيان دوام يافته، هر چند در دوران های مختلف، شدت و غلظت آن تغييراتی به خود ديده اما اصل آن نه تنها به عنوان آئينی ايرانی بلکه به عنوان آئينی شيعی پابرجا مانده است. در انقلاب اسلامی روزهای عزاداری ماه محرم بويژه روزهای عاشورا و تاسوعا نقش بزرگی در پيروزی انقلاب داشت. اکنون در سالهای پس از انقلاب اسلامی نيز مراسم عاشورا  پر هيجان تر از گذشته اجرا می شود و چندان شدت يافته است که گاه علمای بزرگ نسبت به آميخته شدن آن با خرافات هشدار می دهند.

 

 از همین مجموعه


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

دریای خزر سرچشمه انواع نعمتها و مایه کار و زندگی هزاران ماهیگیر است که ابزار ما هیگیریشان سالهاست تغییر چندانی نکرده. چند ماهیگیر از کار و بارشان صحبت می کنند.

صيد ماهی در خزر

دريای خزر، اين درياچه بسته جهان، منبع بزرگ نعمت است. ابری که از آن بر می خيزد البرز را سر سبز، و چشمه های کوهستانی اش را پرآب می کند؛ سواحل شنی و کم عمقش در تمام طول سال بويژه در فصل گرما گردشگران داخلی را به خود می خواند؛ بنادرش کالاهای حمل شده از طريق دريا را به ايران می رساند و مهمتر از همه ماهی های خوشمزه شمال ايران را در خود پرورش می دهد و خورد و خوراک ساکنانش را فراهم می آورد.

در اينجا اما نه به توريسم، نه به بنادر و نه به زيبايی های بی حساب طيبعی، بلکه صرفا به ماهی های آن می پردازيم که صيد آنها حدود ۴۰ هزار فرصت شغلی مستقيم و مرتبط ايجاد می کند.

کارشناسان می گويند هزار و ششصد گونه آبزی در دريای خزر زندگی می کنند که البته فقط بخشی از آنها ماهی است وهمه اين ماهی ها هم خوراکی نيستند. اما ماهيان استخوانی اش که ۱۵ نوع هستند، لذيذترين خوراک مردمان است.

صيد ماهی در دريای خزر به قدمت حضور آدميان در کناره اين درياست. اما صيد سازمان يافته و  نظام مند از حدود سال ۱۳۰۰ به بعد در سواحل خزر شکل می گيرد. صيد دريای خزر اساسا بر سه دسته از ماهيان استوار است: ماهيان خاوياری ( پنج نوع )، ماهيان کيلکا ( سه نوع ) و ۱۵ نوع ماهيان استخوانی. به گفته کارشناسان، ايران به علت شيب و عمق مناسب سواحل جنوبی خزر نسبت به کشورهای ديگر حاشيه دريا از بخت بيشتری برای صيد ماهيان استخوانی برخوردار است.

۱۵ نوع ماهيان استخوانی عبارتند از: سفيد، کفال، کپور، سيم، سوف، کولی، سياه کولی، شاه کولی، ماش، اردک، شک ماهی، سس ماهی، آزاد، اسبله و کولمه. از اين ميان ماهی آزاد خوشمزه ترين است اما نادر و کمياب است. پس از آن بلافاصله ماهی سفيد قرار دارد که مصرف عمومی دارد و از بهترين ماهيان دريای خزر است. به همين جهت سازمانهای دولتی بيشتر تلاش خود را صرف ازدياد اين نوع ماهی می کنند.

 در روزگاری نه چندان دور، يعنی همين شصت هفتاد سال پيش، که جمعيت کمتر بود و زمين به سموم و زباله های مختلف آلوده نبود، نهرها و رودهای اطراف ساحل، مملو از ماهی سفيد بود. مردمان می توانستند با دست و يا اگر خيلی به ابزار صيد احتياج داشتند با کيت ( نيزه ) به صيد ماهی بپردازند. نه فقط صيادان ماهر، که حتا روستاييان نيز از کنار نهرها و رودها دست خالی بر نمی گشتند.
اما امروزه با افزايش جمعيت و انواع آلودگی های کشاورزی و صنعتی،عرصه آبها برای تخم ريزی و پرورش ماهی تنگ شده و صيد بی رويه با قلاب و دهها وسيله ديگر در کنار صيد سازمان يافته وضع را تغيير داده است. ماهی که تا همين ۵۰ سال پيش به قيمت دانه ای پنج ريال و در هر حال کمتر از يک تومان در بازار چوب می خورد، و راهی خانه ها می شد تا به شيوه های سنتی شور و دودی شود و برای فصل های غير صيد بماند، امروز به کيلويی چهارده پانزده هزار تومان رسيده است و دست کمتر تنابنده ای به آن می رسد.
با وجود اين هنوز بازارهای شمال ايران، از آستارا تا بندر ترکمن  پر از ماهی است و بزرگترين کسب و کار اين بازارها نيز فروش ماهی. و فروشندگان گاهی به شيطنت فرياد می زنند: خانم ماهی! خانم ماهی! چرا که بيشتر مشتريان اين بازارها را خانم ها تشکيل می دهند.
بايد گفت که روند صيد در دريای خزر  از سال ۷۸ تا سال ۸۴ به دلايل مختلف، حالت نزولی به خود گرفت. دلايل عمده کاهش صيد، مثل ساير مناطق جهان همان بهره برداری بی رويه، صيد قاچاق، نامساعد شدن شرايط زاد و ولد طبيعی، آلودگی آبها و مانند آنها ست که در زمينه های ديگر نيز بشر را در تمام جهان به مخمصه انداخته است. تازه اين وضعيت کاهش يافته هم بدون دخالت شيلات، که تنظيم صيد را در دست دارد، ميسر نمی شد. شيلات ايران سالانه بيش از ۱۵۰ ميليون فقط بچه ماهی سفيد در رودخانه ها و دريا رها می کند. به گفته دکتر علی اصغر خانی پور، رييس پژوهشکده آبزی پروری آبهای داخلی ايران،  رها سازی بچه ماهی اثر بسيار مثبتی در افزايش صيد ماهيان استخوانی خزر داشته و باعث شده است که صيد  ماهی سفيد  در دو دهه اخير پنج برابر شود.
اما کاهش کلی بسياری ديگر از ماهيها در دريای خزر، اگر ادامه يابد، مايه مشکلات اجتماعی و اقتصادی بسياری خواهد شد. زيرا هنوز شيلات و ماهيگيری دريای خزر به لحاظ ايجاد اشتغال و درآمد برای جوامع محلی از اهميت بسزايی برخوردار است. به تعطيل کشاندن بخش توريسم در کرانه های خزر که خود باعث ايجاد اشتغال فراوان می شد، مايه فشار بيکاری بر جامعه شده و سنگينی اين فشار بر آبزيان خزر وارد می شود.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

برای خیلی ها در تهران که یک هفته کار کرده اند و می خواهند جمعه آرامی داشته باشند، درکه جای دلپذیری است. اکنون دو نگاه به درکه. یک گزارش چند رسانه ای  از ایلیا مشفق، یک تهرانی شیفته درکه، و دیگریاد داشتی از شهباز ایرج، یک روزنامه نگار افغان، که مدتی در تهران زندگی کرده است.

شهباز ایرج که سالها پیش گذارش به درکه افتاده بوی روستای خود در افغانستان را از درکه  استشمام کرده و در باره درکه می نویسد:

درکه پنجاه سال پیش کمتر از هزار نفرجمعیت داشت. اما امروز هزاران هزار در گرد و اطراف آن زندگی می کنند. درکه  از مرکز تهران بسیار دور نیست،  اما اگر در راه  چشم هایتان را ببندید و وقتی وارد درکه شدید آنها را باز کنید حس می کنید در دنیای دیگری قدم گذاشته اید. آدم ها دیگر آن آدم های تهران نیستند که خاموش و سر به زیر و با عجله یا می روند سر کار یا از سر کار بر می گردند.

در هر لبی می تواند نشانی از لبخندی یافت.  بسیاری ها جوان اند، اگر هم نیستند دست کم ادعای جوانی دارند و تا وقتی به عقب بر نگشته ای نمی توانی پیر و جوان را در میان آنهایی که پیشاپیش تو به راه افتاده اند بشناسی.

فضایی غرق در سکوت دارد و کوه و خاک و هوایی که بسیار مهربان است.

صدای لغزیدن سنگریزه ها در زیر پای افراد، ذوق پیاده روی و آرام آرام گرسنگی و تشنگی واقعی.

در شهر از بس دود تنفس کرده اید، احساس خواب تان و خوراک، هیچ کدام در زمان راستین به سراغ تان نمی آید.

اما در این گوشه همه چیز دیگرگونه است.  من زاده ی روستایی در شمال افغانستان هستم.  در ملک ما کلمه ی درک به محلی اطلاق می شود که سرچشمه ی جویبارهای چندین روستا است.

من این کلمه را دوست می داشتم و شبی که قرار بود با دوستان دیگر روانه ی درکه شویم حس می کردم که فردا در وطن خواهم بود.

درکه به خاطر آب و هوای پاکش مرا به یاد روستای خودم می انداخت، حتی در مدخل آن نیز افراد پلیس با مهربانی تبسمی بر لب دارند و هیچ چیزی نیست که آدم را بیازارد.
از بزروها بالا می رفتیم و در هر گردشگاهی دوغ و نوشابه های سرد با تختی در سایه در انتظار ما می بود.
وقتی می آمدیم پایین انگار از آسمان به زمین فرو می افتادیم.  بچه ها که از پایان یافتن ناگهانی یک روز پر از شادمانی و هیجان ناراحت بودند به همدیگر به شوخی می گفتند «از افلاک به خاک بر می گردیم.»
آبگوشتی بی نظیر در قسمت پایانی راه لذت ما را  از آرامشی چندین ساعته در آغوش مهربان طبیعت کامل کرد.
اگر زندگی کردن در گذشته ممکن بود من دوست داشتم همان هشت یا نه ساعت زندگی در درکه را، به تکرار، نفس بکشم.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

'تعلق: صدای  پناهندگان در لندن' نام نمايشگاهی است  در موزه لندن که در باره  زندگی پناهندگان  در لندن به نمايش در آمده و تا ۲۵ فوريه  ادامه دارد.

اين نمايشگاه شامل مصاحبه ، عکس، لوازم زندگی، کارهای هنری و فيلم است که داستان زندگی پناهندگان را با جزئياتش نشان می دهد. در اين نمايشگاه،  پناهندگانی از  ۵۰ کشور مختلف از سراسر آفريقا ، خاورميانه، اروپا، آسيا و آمريکای جنوبی  داستان زندگی خود را  تعريف می کنند و  دلايل گريختن از کشور خود، آمدن  به لندن و مشکلات  زندگی جديد را باز می گويند. آنها نيز از دستاوردها خويش و  خدماتی که به  پايتخت انگستان ارايه کرده اند حرف می زنند.

صدای پناهندگان در قلب اين نمايشگاه قرار دارد. موزه لندن با همکاری  دانشگاه متروپوليتن لندن و ۱۵ سازمان مختلف کمک به  پناهندگان به اين کار پرداخته و  بيش از ۱۵۰ مصاحبه درباره داستان زندگی پناهندگان تهيه کرده است.  اين نمايشگاه با به نمايش گذاشتن عکس ها و مصاحبه های قديمی مربوط به تاريخ پناه آوردن يهوديان از اروپای شرقی در قرن نوزدهم  شروع می شود  و آنگاه به پناهندگانی می پردازد که پس از آنها و به دنبال بحرانهای جهانی و يا منطقه ای به لندن آمده اند.

در گوشه ای از اين نمايشگاه لحافی را  می توان ديد  از کشور  اتيوپی  که برای صاحب خود در شب اول ورودش به هيترو، فرودگاه لندن، مايه تسلی  بوده. در گوشه ای ديگر نقاشی هايی از يک نقاش اکوادوری است  که مبهوت کيوسکهای تلفن قرمز رنگ لندن شده، يا جوايز يک فرد سوماليايی  عضو انجمن شورای شهر  لندن به نمايش در آمده  که به خاطر مبارزه اش  با رفتارهای ناهنجار اجتماعی به او داده شده.

عکسهای فوق العاده ای نيز می توان ديد از پناهندگان که  بازديدکنندگان را شريک قصه و غصه آنها می کند. عکسهايی از افراد مختلف در هنگام انجام کار که در بين آنها  يک آرايشگر، يک راننده اتوبوس، يک رستوران دار، يک دانشمند وجود دارد و  به همراه اين عکسها  داستان های  زندگی شخصی آن هاست که بيانگر  از دست دادن ها، اشکها، شکنجه ها  ، دوباره از نو ساختنها و موفق شدن های آنهاست.

اين نمايشگاه فضايی فراهم می کند که صدای پناهندگان مقيم لندن شنيده شود. خدماتی که پناهندگان به لندن ارايه کرده اند و  روبرو بودن آنها با مشکلات مختلف برای شروع يک زندگی جديد. اين نمايشگاه نه تنها زندگی پناهندگان از سراسر دنيا و چگونگی شکل گيری زندگی جديدشان در لندن را نشان می دهد بلکه به بازديد کنندگان نشان می دهد که پناهندگان در ساختن لندنی که ما امروز در آن زندگی می کنيم نقش بسزايی داشته اند. در واقع موجهای مختلف پناهندگان و مهاجرين،  لندن را به شهری بدل کرده اند که می توان آن را جهانی ترين شهر دنيای امروز ناميد.

به جز دو روز اول کلیه مراسم در خانه هنرمندان برگزار گردید که البته بخشی از آن که شامل تئاتر خیابانی و نمایش های بی کلام و حرکات موزون بود در فضای بیرونی و بر روی سنی که به صورت موقت بر روی حوض خانه هنرمندان آماده شده بود اجرا و بخش دیگر که شامل سخنرانی ، اجرای نمایش های کوتاه و تقدیر از هنرمندان تئاتر بود در سالن های عزت الله انتظامی و ناصری و مراسم اصلی در تالار بتهون برگزار گردید.

 

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

 

 

 

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

صدارت، دانشجوی موسیقی، مثل بسیاری از دانشجویان خجندی، که بیشتر فصل پاییز را به پنبه چینی گذرانده، اکنون به کلاس درس خود بازگشته و از رنج پنبه چینی می گوید.

در فصل پاییز و با آغاز موسم جمع آوری پنبه، جریان تحصیل در بیشتر دانشگاههای تاجیکستان متوقّف می شود و  قطار اتوبوسهای رنگ و رو رفته معمولا پر است از دانشجویانی که در میان بدرقه آشنایان به پنبه چینی فرستاده می شوند. و این رسمی است که از زمان شوروی به جا مانده است.

امسال انتظار می رفت که این رسم ور افتد. چون رییس جمهوری تاجیکستان و وزیر آموزش و پرورش این کشور دستور داده بودند که دیگر دانشجویان و استادان دانشگاهها و شاگردان مدارس متوسطه به کار جمع آوری پنبه مشغول نشوند، اما چنین نشد. به گفته  رییسان دانشگاهها دانشجویان داوطلبانه به پنبه چینی می روند. معاون بخش حقوق، تجارت و سیاست دانشگاه تاجیکستان در استان سغد می گوید که دانشجویان هنگام ثبت نام قبول کرده اند، که در جمع آوری پنبه شرکت کنند و معتقد است که  دانشجویان این دانشگاه به صورت غیرقانونی به پنبه چینی برده نمی شوند  .

ولی دانشجویان می گویند در صورت سرپیچی از شرکت در برداشت پنبه، ریاست  دانشگاهها می توانند آنهارا از دانشگاه اخراج کنند. گر چه برای جبران  متوقّف شدن جریان تحصیل و شرکت دانشجویان در پنبه چینی، به ساعتهای درسی در دانشگاهها افزوده می شود، امّا به گفته  استادان، افزایش مقدار ساعتهای درسی به دانشجویان امکان فراگرفتن همه درسهارا نمی دهد و در نهایت منجر به کاسته شدن سطح دانش آنها می گردد.

البته بردن شاگردان مدارس هم به پنبه چینی ممنوع است. ولی در برخی از نواحی استانهای سغد و ختلان تاجیکستان  شاگردان مدارس نیز به  پنبه چینی برده می شوند.

پس چرا دانشجویان دانشگاهها و شاگردان مدارس را پنبه چینی وادار می کنند؟

این امر دلایل بسیار دارد. تاجیکستان به حدّ کافی دستگاههای پنبه جمع کنی ندارد و بیشتر دستگاههای موجود هم  قدیمی و فرسوده ان . پنبه چینی کاری است موسمی. (مثل چیدن انگور در بسیاری از کشورهای اروپایی که در تابستان از دانشجویان استفاده می شود ولی هم زمان با درس آنها نیست.) در عین حال بیش از یک میلیون نفر از شهروندان مستعد به کار تاجیکستان  در روسیه کار می کنند و منبع مهم درآمد ارزی برای این کشورند.

برای کشورهای شوروی سابق پنبه منبع مهم ارز خارجی، کالایی بسیار مهم است. از همین رو دولتها تولید و فروش آن را در کنترل دارند. تاجیکستان به عنوان کشوری کم درآمد که فقط شش در صد از زمینهایش قابل کشت است، سالیانه حدود   500  هزار تن پنبه تولید می کند.  پول پنبه از جانب سرمایه داران خارجی قبل از کشت آن پرداخته می شود و این باعث می شود که دولت واحدهای کشاورزی را وادار به کشت و پرورش پنبه کند. در نتیجه بالا بردن میزان تولید و برداشت پنبه، در واحدهای کشاورزی، عامل مهمی در انتصاب رییسان این واحدهاست.  به این دلیل  آنها با اعمال نفوذ از دانش آموزان، آموزگاران و دانشجویان،  که نیروی کار ارزانند، سوء استفاده می کنند و این برای  صاحب کاران سود هنگفتی را می آورد.

سازمان بین المللی بحران در گزارش خود موسوم به اقتصاد نابودکننده و تک محصولی  آورده است که  اقتصاد پنبه در آسیای میانه استثمارگرانه است زیرا از زنان و کودکان به عنوان نیروهای کاری ارزان بهره کشی می شود و برخی از آنان سلامتی و گاهی جان خودرا نیز ازدست می دهند. بر اساس گزارش سازمان بین المللی مهاجرت  تا چهل در صد محصول پنبه در تاجیکستان توسّط کودکان جمع آوری می شود و آنها در عوض کار سیاه خود مبلغ ناچیزی دریافت می کنند و سود قابل توجّه به دستگاههای دولتی یا به گروه کوچکی از افراد صاحب نفوذ می رسد.

با وجود اصلاحات در بخش کشاورزی در تاجیکستان و تبدیل کولخوز و  سوخوزهای زمان شوروی به واحدهای کشاورزی، نحوه کار آن ها مثل سالهای زمان شوروی باقی مانده است. صاحب نظران می گویند تا زمانی که روند خصوصی سازی واقعی زمین و حقّ مالکیت بر زمین در تاجیکستان تنظیم نگردد، اصلاحات در بخش کشاورزی ناممکن و پنبه کاران و واحدهای کشاورزی همچنان زیر بار سنگین بدهیهای شرکتهای اعتباری خواهند ماند و در نتیجه بسیاری از دانشجویان در پاییز به جای رفتن به کلاس درس به مزارع پنبه خواهند رفت.

 

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بهمن رضايی در سال ۱۳۱۳ در روستای نامق از توابع کاشمر به دنيا آمد. دورۀ دبستان را در نامق و در مشهد سپری کرد و نقاشی را هم از همان دبستان آغاز کرد. خود می گويد که اطرافيانش او را از نقاشی منع می کردند و می گفتند آدم از نقاشی کردن به جايی نمی رسد. در حالی که او نمی خواست به جايی برسد، عاشق نقاشی بود.

شايد همين ذوق نقاشی رضايی را به سمت نقشه کشی راند. وقتی به تهران آمد و خواست کاری دست و پا کند، به يادگيری نقشه کشی پرداخت و سپس مدتی در دفتر مهندس سيحون که از معماران نامدار ايران است، مشغول به کار شد. سرانجام در ادارۀ ساختمان بيمۀ ايران استخدام شد و امروز بازنشسته همان اداره است.

بهمن رضايی از سال ۱۳۳۸ با مطبوعات همکاری کرده و يکی از کاريکاتوريست های برجستۀ ايران به شمار می آيد. او از جمله بنيانگذاران روزنامۀ آهنگر است که در آغاز انقلاب، انتشار يافت اما عمر درازی نکرد. همکاری رضايی با مطبوعات تا سه سال پيش ادامه داشته است.

در بيست سال اخير رضايی توجه بيشتری به نقاشی نشان داد و نزد اساتيد نقاشی به آموختن بيشتر اين فن پرداخت. اما ذوق طنز پردازانۀ او که پيشتر در کاريکاتور نمود می يافت، در کار نقاشی نيز ادامه يافته است. مجموعۀ طنز آميز فرش نگاره های او که چند سال پيش در گالری گلستان به نمايش گذاشته شد، تصوير تازه ای از رضايی به دست داد و نشان داد که ذوق طنز او با نقاشی عجين شده و هنر تازه ای پديد آورده است. چيزی که خود او دوست دارد مينياکاتور بنامد.

مجوعۀ مرگ او که امسال در گالری آريا به نمايش درآمد، ادامۀ همان ذوق ورزی های طنز آميز اوست. در اين مجموعه، نقاش - کاريکاتوريست مرگ را به بازی گرفته و دنيای مردگان را شادتر از دنيای زندگان تصوير کرده است.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوكا صحرائى

وقتی جوانی تنها نان آورخانواده باشد باید ازصبح تا شب کار کند و اگر بتواند در کنار آن درس هم بخواند مثل سعید سیزده ساله و جلال هفده ساله در تهران. 

بزرگ مردان کوچک

در يکی از خيابان های شرق تهران نوجوانی سرش را به کاپوت ماشين پرايد چسبانده و از راننده می خواهد گاز بدهد. راننده با اشاره دست پسرک پا بر گاز می گذارد و باز با اشاره او پايش را از روی گاز بر می دارد. چند باری اين کار تکرار می شود و سر انجام پسرک می گويد: "بسه ديگه گاز نده".

با دستان کوچک و سياهش کاپوت ماشين را بالا می زند و با موتور آن ور می رود. بعد می گويد:" بنزين خوب به موتور نمی رسد، برای همين گاهی ترتر می کند. بمانيد درستش می کنم."

اسمش حسن است. حسن آقا صدايش می کنند. ١٦ سال بيشتر ندارد و از سه سال قبل، بعد از مرگ ناگهانی پدرش در يک حادثه رانندگی، درس را رها کرده تا به قول خودش کمک حال مادر بيمارش و دو برادر و يک خواهرش باشد. از کارش راضی است. صاحب تعميرگاه نيز می گويد او را به کارگران بزرگسالش ترجيح می دهد.

صاحب تعميرگاه می گويد: سه سال و نيم پيش يکی از آشنايان به من گفت آيا حاضرم پسرک ١٣ ساله ای را به عنوان شاگرد قبول کنم؟ من گفتم که تعميرگاه جای مناسبی برای نوجوانی که می گويی نيست و نمی توانم او را قبول کنم.

"آشنايم توضيح داد دليل اين پيشنهاد وضع بد مالی خانواده ای است که پدر را از دست داده، مادر نيز به سختی بيمار است و نمی تواند کار کند. زندگی سختی دارند. اگر ممکن است اورا به عنوان شاگرد بپذيريد و مبلغی به عنوان حقوق به او بدهيد."

صاحب تعميرگاه اضافه می کند: "با بی ميلی تمام پذيرفتم اما اصلا پشيمان نيستم. چون حسن آقا هم کارش را خوب ياد گرفته و هم به اندازه بقيه کارگرهای بزرگسال حقوق می گيرد."

حسن آقا هم که مثل آدم بزرگ ها حرف می زند از وضعش راضی است و می گويد: "خدا پدر اوستا حسن را بيامرزد که بانی خير شد و من الان شغلی دارم و می توانم با حقوقم به خانواده ام کمک کنم."

اين سرنوشت خيلی ديگر از نوجوانان ايرانی است که به دلايل مختلف ناچار شده اند درس و مدرسه را رها کرده برای کمک به خانواده کار کنند. سرنوشت کودکان و نوجوانان افغانی نيز که در مناطق مختلف شهر به کارهای سخت مشغولند همين است.

آمار دقيقی از کودکان و نوجوانانی که نان آور خانه هستند وجود ندارد اما بدون آمار هم پيداست که تعداد کثيری از آنها به کارهای خدماتی، صنعتی و ساختمانی مشغولند.

در فروشگاه های بزرگ، تعميرگاه های ماشين، آرايشگاه ها و کارگاه های ساختمانی حتا واکسی های سر خيابان، بسياری از اين نوجوانان را می توان ديد که مثل بزرگسالان کار می کنند هر چند موقعيت کاری خيلی از آنها مثل حسن آقا نيست.

در قانون کار ايران، به کار گماردن افراد کمتر از ١٥ سال ممنوع است و به کار گرفتن کارگران ١٥ تا ١٨ سال نيز که قانون کار آنها را کارگران نوجوان می داند تنها با شرايطی امکان پذير است.

کارفرمايان ايرانی اگر بخواهند از کارگران نوجوان استفاده کنند بايد ابتدا آنها را به سازمان تامين اجتماعی معرفی کرده و بعد از آزمايش های پزشکی و مشخص شدن سلامت و تناسب کاری آنها با توانايی فردی استخدام کنند.

بعد از استخدام نيز قانون کار محدويت هايی برای کار نوجوانان در نظر گرفته است و کارفرمايان حق ندارند به آنها کار اضافی محول کنند. علاوه بر اين ارجاع کارهای سخت و زيان آور، انجام کار در شب، و حمل بار با دست بيش از حد مجاز، برای نوجوانان ممنوع است.

با وجود چنين قوانين سفت و سختی، کارفرمايان ايرانی يا از آن بی اطلاع هستند يا آن را جدی نمی گيرند. نوجوانان بسياری در حال انجام کارهای سخت و طاقت فرسا هستند که هيچ تناسبی با توانايی هايشان ندارد.

برخی کارشناسان عقيده دارند که وزارت کار بر اجرای قانون کار نوجوانان نظارت کافی ندارد و همين مسئله باعث شده تا برخی کارفرمايان از نوجوانان نيازمند در کارهای سخت استفاده کنند.

با وجود اين، پرسشی هم وجود دارد که نمی توان به سادگی از آن گذشت. اين که اگر سه سال پيش قانون کار در باره حسن آقا در تعميرگاه ماشين اعمال می شد خانواده اش چه سرنوشتی پيدا می کردند و چطور می توانستند از پس مشکلات زندگی برآيند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

افغانستان زمستانی چنان سرد و سخت دارد که حتی جنگ هم در اين فصل اغلب متوقف ميشود. اما جنگ ديگری برای مردم شروع ميشود که پيدا کردن وسايل گرم کردن خانه هاست.

حبيبه سوسن از زمستان کابل گزارش می کند.

زمستان از راه می رسد. موسمی که در افغانستان آنرا فصل مرگ غريبان می گويند.

گرم کردن خانه در فصل زمستان در افغانستان خيلی دشوار است. در اين کشور که زمستان طولانی و سردی دارد، هنوز مردم به اندازه کافی به برق و گاز دسترسی ندارند، مثلا ساکنان کابل در چهل و هشت ساعت تنها چهار ساعت به برق دسترسی دارند زيرا سی سال جنگ مداوم، همه تاسيسات زير بنايی اين کشور را نابود کرده است.

يک کيلو گرم گاز مايع که عمدتا از ايران و ترکمنستان وارد می شود، در افغانستان معادل يک دلار آمريکايی است در حاليکه حقوق ماهيانه يک کارمند عادی دولت شصت دلار است. از اين رو بيش از هشتاد در صد مردم در زمستان از چوب استفاده می کنند. چوب ارزانتر است چون آنرا از جنگلهای جنوب شرقی افغانستان می آورند. اما برای خيلی از مردم حتی خريدن چوب هم آسان نيست. چون برای گرم کردن فقط يک اتاق در زمستان، بايد بيش از صد دلار چوب خريد. 

چوب فروشان که اين روزها بازار گرمی دارند، از احترام زيادی نيز بر برخوردارند. خيلی از کسانيکه در موسم گرم سال، بی توجه از کنارشان می گذشتند، حالا با ساعتها استدلال بايد چوب فروشان را قانع کنند که به آنها بصورت قرض چوب بفروشند.

کسانيکه موفق به تهيه چوب برای زمستان شده اند، تازه بخشی از مشکل را حل کرده اند. تهيه چری يا بخاری مرحله ديگر کار است. چری وسيله ای فلزی است که چوب را در داخل آن می سوزانند تا هم غذا پخته شود و هم خانه گرم شود. استفاده از چری با خطر نيز همراه است. خطر آتش سوزی و خطر اينکه کودک خانواده در تماس با آن خود را بسوزاند.

ولی تعداد کسانيکه حتی از داشتن امکاناتی در همين حد نيز محروند کم نيستند. آنها در ميان زباله ها می گردند تا چيزی برای سوزاندن بيابند. نام گذاری فصل مرگ غريبان برای زمستان بيش از آنکه تعبيری هنرمندانه باشد، واقعيتی است سخت وتلخ.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

در ایران آمار دقیقی در دست نیست از بچه های نو جوانی که به دلایل مختلف بجای درس و مدرسه تمام وقت کار می کنند و نان آوراصلی خانواده اند.

شوکا صحرایی با چند نفر ازآنان گفتگو کرده است. 

بچه های نان آور

در يکی از خيابان های شرق تهران نوجوانی سرش را به کاپوت ماشين پرايد چسبانده و از راننده می خواهد گاز بدهد. راننده با اشاره دست پسرک پا بر گاز می گذارد و باز با اشاره او پايش را از روی گاز بر می دارد. چند باری اين کار تکرار می شود و سر انجام پسرک می گويد: "بسه ديگه گاز نده". با دستان کوچک و سياهش کاپوت ماشين را بالا می زند
و با موتور آن ور می رود. بعد می گويد:" بنزين خوب به موتور نمی رسد، برای همين گاهی ترتر می کند. بمانيد درستش می کنم."

اسمش حسن است. حسن آقا صدايش می کنند. ۱۶ سال بيشتر ندارد و از سه سال قبل، بعد از مرگ ناگهانی پدرش در يک حادثه رانندگی، درس را رها کرده تا به قول خودش کمک حال مادر بيمارش و دو برادر و يک خواهرش باشد. از کارش راضی است. صاحب تعميرگاه نيز می گويد او را به کارگران بزرگسالش ترجيح می دهد.

صاحب تعميرگاه می گويد: سه سال و نيم پيش يکی از آشنايان به من گفت آيا حاضرم پسرک ۱۳ ساله ای را به عنوان شاگرد قبول کنم؟ من گفتم که تعميرگاه جای مناسبی برای نوجوانی که می گويی نيست و نمی توانم او را قبول کنم.

"آشنايم توضيح داد دليل اين پيشنهاد وضع بد مالی خانواده ای است که پدر را از دست داده، مادر نيز به سختی بيمار است و نمی تواند کار کند. زندگی سختی دارند. اگر ممکن است او را به عنوان شاگرد بپذيريد و مبلغی به عنوان حقوق به او بدهيد."

صاحب تعميرگاه اضافه می کند: "با بی ميلی تمام پذيرفتم اما اصلا پشيمان نيستم. چون حسن آقا هم کارش را خوب ياد گرفته و هم به اندازه بقيه کارگرهای بزرگسال حقوق می گيرد."

حسن آقا هم که مثل آدم بزرگ ها حرف می زند از وضعش راضی است و می گويد: "خدا پدر اوستا حسن را بيامرزد که بانی خير شد و من الان شغلی دارم و می توانم با حقوقم به خانواده ام کمک کنم."

اين سرنوشت خيلی ديگر از نوجوانان ايرانی است که به دلايل مختلف ناچار شده اند درس و مدرسه را رها کرده برای کمک به خانواده کار کنند. سرنوشت کودکان و نوجوانان افغانی نيز که در مناطق مختلف شهر به کارهای سخت مشغولند همين است.

آمار دقيقی از کودکان و نوجوانانی که نان آور خانه هستند وجود ندارد اما بدون آمار هم پيداست که تعداد کثيری از آنها به کارهای خدماتی، صنعتی و ساختمانی مشغولند.

در فروشگاه های بزرگ، تعميرگاه های ماشين، آرايشگاه ها و کارگاه های ساختمانی حتا واکسی های سر خيابان، بسياری از اين نوجوانان را می توان ديد که مثل بزرگسالان کار می کنند هر چند موقعيت کاری خيلی از آنها مثل حسن آقا نيست.

در قانون کار ايران، به کار گماردن افراد کمتر از ۱۵ سال ممنوع است و به کار گرفتن کارگران ۱۵ تا ۱۸ سال نيز که قانون کار آنها را کارگران نوجوان می داند تنها با شرايطی امکان پذير است.

کارفرمايان ايرانی اگر بخواهند از کارگران نوجوان استفاده کنند بايد ابتدا آنها را به سازمان تامين اجتماعی معرفی کرده و بعد از آزمايش های پزشکی و مشخص شدن سلامت و تناسب کاری آنها با توانايی فردی استخدام کنند.

بعد از استخدام نيز قانون کار محدويت هايی برای کار نوجوانان در نظر گرفته است و کارفرمايان حق ندارند به آنها کار اضافی محول کنند. علاوه بر اين ارجاع کارهای سخت و زيان آور، انجام کار در شب، و حمل بار با دست بيش از حد مجاز، برای نوجوانان ممنوع است.

با وجود چنين قوانين سفت و سختی، کارفرمايان ايرانی يا از آن بی اطلاع هستند يا آن را جدی نمی گيرند. نوجوانان بسياری در حال انجام کارهای سخت و طاقت فرسا هستند که هيچ تناسبی با توانايی هايشان ندارد.

برخی کارشناسان عقيده دارند که وزارت کار بر اجرای قانون کار نوجوانان نظارت کافی ندارد و همين مسئله باعث شده تا برخی کارفرمايان از نوجوانان نيازمند در کارهای سخت استفاده کنند.

با وجود اين، پرسشی هم وجود دارد که نمی توان به سادگی از آن گذشت. اين که اگر سه سال پيش قانون کار در باره حسن آقا در تعميرگاه ماشين اعمال می شد خانواده اش چه سرنوشتی پيدا می کردند و چطور می توانستند از پس مشکلات زندگی برآيند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
کمال آقایی

اواخر تابستان است و ما در مرکز ایران به سمت جنوب می رانیم. پنجاه کیلومتری از یزد دور شده ایم. تا چشم کار می کند کویر بی آب و علف است و کوه ها در فاصله ای دور و در زیر شعاع تند نور خورشید تپه هایی کوچک به نظر می رسند. هیچ جنبده ای جز ماشین هایی که با سرعت از کنار همدیگر می گذرند، دیده نمی شود.

از دور کاروانسرايی می بينيم که هيچ شباهتی به همه آنها که در مسير ديده ايم ندارد. اين بنای خشتی در ميانه صحرای خشک به ماشين هايی که با فاصله ای نه چندان دور از کنارش رد می شوند، چشمک می زند. اثری از گذر زمان را نمی شود در آن پيدا کرد و برخلا ف کاروانسراهای متروکی که در مسير ديده ايم، سرپاست.

راهمان را به سمت کاروانسرا کج می کنيم که چند صد متری از جاده فاصله دارد. کاروانسرا پشت به جاده کرده و درش به طرف کوه باز می شود. کنار در بزرگ و پر نقش و نگارش بر کاغذی روی ديوار نوشته شده: "کاروانسرای زين الدين."

از دور جوانی که زير پوشی به تن دارد نزديک می شود خود را رشيد معرفی می کند، افغانی است و چند سالی مقيم آنجا. می گوئيم می شود درون کاروانسرا را ببينم.  می گويد: اشکالی ندارد اما بايد نفری هزار تومان بدهيد. دو هزارتومان می دهيم و در را باز می کند. وارد می شويم. پرده های بزرگی از در ورودی ديده می شود.

با گذشتن از در ورودی به محوطه گنبدی شکلی وارد می شويم که وسط آن سقف ندارد و نور خورشيد از آنجا به درون می تابد و آسمان آبی از آنجا زيبا تر به نظر می رسد. در وسط اين محوطه حوض بزرگ هشت گوشی است که دور تا دور آن گلدان های نخل گذاشته اند. با قطعاتی از چوب بخشی از گنبد را طوری ساخته اند که آفتاب کوير مسافران را آزار ندهد.

رو به روی در ورودی سه در بزرگ دارد. از در وسط وارد می شويم. غذاخوری يا همان رستوران کاروانسراست. همه چيز در حد امکان سنتی است جز ميز و صندلی های فلزی و چند وسيله امروزی ديگر که توی ذوق می زند. کنار رستوران اتاقی است با فرش ها و گليم های دست باف برای استراحت مهمانان بعد از خوردن غذا. جايی برای آن که مسافران لحظاتی روی زمين بنشينند و به پشتی ها سنتی تکيه بدهند و خستگی راه را از تن در کنند.

رستوران در مرکز کاروانسرا قرار گرفته و دور تا دور آن به صورت يک نيم دايره اتاق های کاروانسرا قرار دارد. از يکی از درهای کناری رستوران وارد راهرويی می شويم که سقفی گنبدی شکل دارد. دو طرف اين راهرو اتاقک هايی با چوب و پارچه های ضخيم درست شده که اتاقهايی است برای استراحت و محل خواب مسافران. رشيد خواهش می کند که ساکت باشيم چون چندتا مهمان دارد که در حال استراحت هستند.

اين کاروانسرا ۲۵ اتاق دارد برای ۷۰ مسافر. رشيد همه جا را نشان مان می دهد. دستشويی و حمام کاروانسرا ديدنی است. همه چيز برق می زند، و هيچ شباهتی به کاروانسرا ندارد. رشيد توضيح می دهد که شش سال است آنجا کار می کند. غروب نزديک است و هوا دارد سرد می شود.  دوباره به محوطه گنبدی شکل ورودی برمی گرديم و از يکی از پله هايی که به بالا راه دارد به روی سقف کاروانسرا می رويم. خورشيد در دور دست در حال پنهان شدن است .روی سقف کاروانسرا همه چيز ديدنی تر به نظر می رسيد. کوير، کوه های دور دست و ماشين هايی که به سرعت می گذرند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.