۲۶ فوریه ۲۰۰۷ - ۷ اسفند ۱۳۸۵
نيلوفر بيات
" خدمت سربازی" یک دوره اجباری دوساله برای پسران جوان در ایران است. عده ای آن را وظیفه ای مقدس می دانند که باید در راه حفظ استقلال کشور پشت سر بگذارند. برخی هم دوره سربازی را نوعی اتلاف وقت می دانند که از مهارتهای فنی و تخصصی شان در این دوره هیچ استفاده ای نمی شود.
اکثر جوانهای تحصیل کرده پس از طی مدارج بالای علمی سربازی رفتن را خیلی دشوار می دانند اما در این میان برخی پشت کنکوری ها در سربازی چیزهای زیادی یاد می گیرند.
قاسم جوان مشهدی یکی از کسانی است که هیچ تمایلی به سربازی رفتن و زندگی نظامی نداشت. اما پس از قبول نشدن در دانشگاه تصمیم به اینکار گرفت.
به گفته خودش قاسم یکی از آدم های خوش شانس بود که در یکی از روستاهای دور افتاده خراسان که نیاز مبرمی به معلم داشتند به عنوان سرباز معلم استخدام شد و دو سال سربازی را با وظیفه مقدس معلمی در هم آمیخت و علاوه بر درس دادن به کسانی که به او نیاز داشتند چیزهای زیادی از آدمهای روستا و سختی و تنهایی زندگی یاد گرفت.
از نظر بسیاری جوانان در ایران خدمت سربازی دشواریهای زیادی دارد، دوری از خانواده و بحران های عاطفی ناشی از آن، نداشتن حقوق ماهیانه و در برخی موارد تحمل فشارها و سختی های بسیار در مناطق مختلف خدمت که همه باعث بی علاقگی شان نسبت به این دوره می شود.
قاسم جوانی است که با راحتی و آرامش در جمع صمیمی خانواده اش در شهر بزرگ شده. او امروز در روستایی با امکانات بسیار محدود در میان مردمی که هیچ شناختی ازنوع زندگی و فرهنگشان ندارد زندگی می کند. با این حال او خوشحال است که دو سال دوره سربازی اش را با وجود مشکلات فراوان در زندگی فردی و شغلی در اینجا گذرانده است.
قاسم می گوید خیلی ها ممکن است در دوره سربازی شان شرایط دشوارتری را نسبت به او پشت سر گذاشته باشند و شاید برخی هم شرایط آسانتر. اما آنچه که او در این مدت یاد گرفته احساس مسئولیت نسبت به خودش، زندگی و آدم های اطرافش بوده است. چیزی که قبل از سربازی اصلا به آن فکر نکرده بود.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۶ فوریه ۲۰۰۷ - ۷ اسفند ۱۳۸۵
عزیزه پزشک، همسر و مادر است. دربیرون پزشکی و درخانه آشپزی می کند، لباس می شوید و به بچه ها می رسد. او مثل بسیاری از زنان دیگر نمی خواهد ساکت بماند.
از همین مجموعه
دلیل حنجره بستن چیست
پوشش زنان پس از طالبان
صحنه ای از زنان خالی نیست
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ فوریه ۲۰۰۷ - ۴ اسفند ۱۳۸۵
پته دوزی رشته ای از سلسله دوزی و سوزن دوزی است كه در كرمان، سیرجان، رفسنجان و گوشه و كنارهای دیگر این استان دوخته می شود. شهرت آن كمتر از قالی نیست و پیدایش آن به درستی بر هیچكس معلوم نیست.
تولید این صنایع دستی مختص خانم ها و دختران كرمانی است كه معتقدند این هنر به صورت موروثی به آنها رسیده است. مادربزرگ به دختر و مادر به فرزندانش آموخته كه چگونه سمبلهای خاص ایرانی مانند بته جقه، سرو و دیگر نقوش را با نخ های پشمی یا ابریشمی روی زمینه پارچه پشمی ضخیمی به نام "عریض" بنشانند.
دوخت كامل یك پته، برای خانم شاغلی كه روزی دو ساعت از وقتش را به این كار اختصاص میدهد، شاید بیشتر از دو سال طول بكشد؛ از زمانی كه با نخ های رنگارنگ، اولین گره را می زند و با ساقدوزی، متن دوزی و برگ دوزی مراحل كار را جلو برده، تا وقتی كه با سایه زدن و پتك دوزی، كار را به اتمام میرساند. او سپس پته را به بازار برده و به یكی از مغازههای پته فروشی به قیمتی بسیار پایین تر از آنچه فروشنده به مشتری نهایی خواهد فروخت، میفروشد.
كرمانی ها معتقدند كه جهیزیه عروس را تا حد امكان باید از پته تهیه كرد. بنابراین روی پرده، روتختی، رومیزی، كوسن، زیرلیوانی، جانماز و كیف و كفش را پته دوزی می کنند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۱ فوریه ۲۰۰۷ - ۲ اسفند ۱۳۸۵
شهاب آزاده
"در موسیقی خود ساخته بود و خلاقیت های فراوانی داشت. آهنگ ساز و در ویولن صاحب سبک بود. شیرین و مسلط ساز می زد. موفقیت او به این دلیل بود که عشق در کارهایش نمایان است. او هنرمندی بود بی جانشین."
در ميان نوازندگان بيشمار ويولن، کسانی که توانستند به سبک و شيوه ای در نوازندگی ويولن در موسيقی ايرانی برسند، کم اند. پرويز ياحقی، در اين ميان از کسانی بود که صاحب سبک بود.
فرامرز صديقی پارسی ، در سال ۱۳۱۴ در تهران به دنيا آمد و در دوازده بهمن ۱۳۸۵در گدشت. از کودکی به واسطه دايی هنرمندش حسين ياحقی با موسيقی آشنا شد و به عنوان تکنواز خردسال در راديو آغاز به نوازندگی کرد و نام هنری پرويز ياحقی را برای خود برگزيد.
ياحقی که در هيجده سالگی يک نوازنده تمام عيار شده بود سبک خاص خود را داشت. در همين سال ها بود که آهنگسازی را آغاز کرد. آهنگ های او به اندازه ای زيبا بودند که در ابتدا همه گمان می کردند اين آثار به دايی اش تعلق دارد نه او. اما کم کم استعداد و هنر خلاقانه او بر همه آشکار شد.
اولين اثر او «اميد دل من کجايی» بود که با صدای غلامحسين بنان اجراشد. اعضای ارکستری که اين قطعه را در راديو اجرا کردند هنرمندان برجسته ای چون ابوالحسن صبا، حسين ياحقی، مرتضی محجوبی، علی تجويدی، حبيب اله بديعی، محمد مير نقيبی، نصراله زرين پنجه، حسينعلی وزيری تبار، و حسين تهرانی بودند. اين پيشکسوتان و استادان مسلم موسيقی، اثر اين آهنگساز جوان هجده ساله را اجرا کردند.
ياحقی از بهترين تکنوازان برنامه بسيار برجسته گلها بود و در عمر هنری خود صدها آهنگ زيبا ساخت. او در جوانی با حميرا خواننده خوش صدای موسيقی ايرانی ازدواج کرد. اگر چه اين زندگی مشترک شش، هفت سال بيشتر به طول نيانجاميد اما تاثير عميقی در زندگی هنری اين دو هنرمند داشت. در اين مدت آثار ماندگار بسياری از ياحقی با صدای حميرا به جا مانده است که از آن ميان می توان به صبرم عطا کن، مرانفريبی، هديه عشق، بهار نورسيده، مراتنها نگداری، پنجرهای به باغ گل اشاره کرد. بعد از جدايی نيز دوستی و علاقه اين دو هنرمند با يکديگر باقی ماند و آنها تا همين اواخر نيز از حال يکديگر سراغ می گرفتند.
استاد حسن کسايی نوازنده نام آشنای نی درباره اومی گويد: "بدانيد که ياحقی ها به اين زودی ها دوباره پيدا نمی شوند و به دستمان نمی رسند. مثل پايورها و شهناز ها که در منزل افتاده اند و در سن کهولت هستند و يا علی تجويدی ها و حبيب الله بديعی ها جايگزين نمی شوند. اميدوارم خداوند تفضلی کند تا موسيقی ايرانی از بين نرود و بازهم ادامه پيدا کند."
استاد کسايی درباره شيوه نوازندگی پرويز ياحقی گفت: "من، پرويز ياحقی و منوچهر همايون پور در تهران با هم مانوس و همنشين بوديم. ياحقی با اينکه سنش کمتر بود شيرين و مسلط ساز می زد و آهنگساز خوبی هم بود. فقدان او برای جامعه موسيقی فاجعه است. به ديگران توهين نمی کنم اما جانشينی برای او نداريم. اين موسيقی کليشه ای امروز با آنچه ما اجرا می کرديم تفاوت دارد. انشاءالله موسيقی ما به مقام و شخصيت خود بازگردد."
همايون خرم آهنگساز و نوازنده ويولن که در راديو با ياحقی آشنا شده بود آثار اين هنرمند را می ستايد: "او در موسيقی خود ساخته بود و خلاقيت های فراوانی داشت. موفقيت او به اين دليل بود که عشق فراراهش قرار داشت. اين عشق در کارهايش کاملا نمايان است. آشنايی ما به پنجاه سال قبل باز می گردد. زمانی که خودم نوازنده چهارده ساله ای بودم و در راديو ساز تک می نواختم. ياحقی هم آن زمان به عنوان نوازنده خردسال در راديو ساز می زد. البته آن زمان از نزديک با او آشنا نبودم فقط می دانستم که خردسالی به نام پرويز ياحقی در راديو نوازندگی می کند. چند سال بعد وقتی در جوانی کار نوازندگی را شروع کرد با هم آشنا شديم و دوستی عميقی ميان ما ايجاد شد."
خرم ادامه می دهد : "سال ۳۵ بود که فعاليت های موسيقايی زيادی را با هم شروع کرديم. ارکستری تشکيل داديم . مشغول ساخت آهنگ شديم. آن زمان ناچار بودم به کرج بروم و بيايم. پرويز در اين مدت همه کارهايم را انجام می داد. سالهای سال اين رابطه ادامه داشت. من، پرويز ياحقی، حبيب الله بديعی و علی تجويدی ديدارهای خصوصی زيادی داشتيم و در خانه هم حمع می شديم. يادم است که به ما چهار سوار سرنوشت می گفتند که الحق اين صفت شايسته ياحقی بود و سرنوشت موسيقی ايرانی را در دست داشت."
ياحقی سال های بعد از انقلاب را در خلوت گذراند و تمايلی به ادامه همکاری با راديو و انتشار آلبوم های موسيقی نکرد. اما برخلاف آنچه همه گمان می کردند او اين سال ها را بيکار ننشسته بود و در خانه اش به کمک سيستم ضبط خانگی اش به ضبط تکنوازی و آثاری از خود مشغول بود. علاوه بر اين ياحقی همنوازی های زيادی با استادان به نام موسيقی ايرانی، از جمله جليل شهناز، فرهنگ شريف، حسن کسايی، معروفی، فضل الله توکل، ناصر فرهنگ فر و ديگران دارد. ياحقی در اواخر عمر همچنان با ساز خود دمساز بود. از او در سال های اخير چند اثر تکنوازی و همنوازی خود از جمله راز و نياز ،طوبی منتشر شده بود.
دکتر جهانشاه برومند از موسيقی دانانی بود که در اين سال ها با او دوستی نزديکی داشت. او می گويد: "درست است که گوشه خلوت را برای خودش انتخاب کرده بود اما با سيستم ضبط صدا، آثار بسياری را به صورت تکنوازی و هم نوازی با استادان موسيقی از جمله جليل شهناز، فرهنگ شريف و ديگران ضبط کرده بود. متاسفانه نزديک يک سال و نيم پيش، دست چپ او در اثر تصادف شکست و روزهای سختی را گذراند. و اين موضوع باعث شد بيشتر در اندوه و انزوا فرو رود. آخرين اثری که پرويز ضبط کرد، به دو سال پيش باز می گردد و شامل بيش از ده ساعت هم نوازی با فضل الله توکل است. که بخش هايی از آن قرار است به زودی منتشر شود."
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۹ فوریه ۲۰۰۷ - ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
گرونده به زرتشتيگری بايد نشانه ای از گروندگی بر خود بگذارد. هر زرتشتی بالغ بايد کمر بند مقدس يا کشتی را بر خود ببندد. اين کمر بند مثل ريسمانی است که چند بار دور خود می پيچند. برا ی اين کمر بند تعبيرات بسيار هست و خود آنها می گويند که کمر بند مهر و فروتنی است، به نشانه اينکه جوان به بلوغ رسيده بايد با مردم مهربان باشد، فروتن باشد و درخدمت مردم باشد. کمر بند را روی پيراهن سفيدی می بندند که سدره نام دارد و از همين رو سدره پوشی از مراسم بسيار مهم دين زرتشت است. سدره از ۹ تکه ساخته شده يعنی ۹ فريضه به جوان سدره پوش تفهيم می شود:
يکتايی اهورا مزدا ، پيامبری آشو زرتشت، جهان مينوی، قانونمندبودن جهان، گوهر آدميت، امشاسپندان، نيکوکاری و دستگيری نيازمندان ، چهارآخشيج ( عناصر چهارگانه: آب و باد و خاک و آتش) و باور به تازه گردانی جهان.
زرتشتيان ايران
آمار دقيقی از جمعيت زرتشتيان ايران در دست نيست، کامران لريان موبد زرتشتی می گويد آماری که در سال ۱۳۵۷ خورشيدی منتشر شده جمعيت زرتشتيان را ۳۰ هزار نفر نشان می داده و بعد از آن هم آماری منتشر نشده است.
وجود مراکز خاص و آتشکده و موبدان زرتشتی درايران نشان دهنده اين امر است که زرتشتيان درايران مشکلی در اجرای مراسم ومناسک مذهبی ندارند. آنان يک نماينده هم در مجلس ايران دارند. اما به نظر آقای ليريان دليل مهاجرت زرتشتيان از ايران اين است که در ايران به فرهنگ زرتشتيان توجه نشده است و رفتن زرتشتيان به آمريکا بيشتر ازاينکه يک فرار باشد، يک نوع کشش و علاقه است به فضا و زندگی غربی و فعاليتهايی که انجمن زرتشتيان در آمريکا دارد.
در ايران هم زرتشتيان مراکز و مجامع آموزشی – فرهنگی دارند. روزنامه امورداد(امرداد به معنی جاودانگی و بی مرگی) و مجله پارسيان ازجمله نشريات زرتشتيان است. مجله پارسيان به علت مشکلاتی که دارد شش ماهی است که منتشر نشده. اما نشريه فروهر منتشر می شود. علاوه بر اين نشريه چيستا نيز که متعلق به پرويز شهرياری است گرايش هايی به آيين زرتشت دارد زيرا خود پرويز شهرياری زرتشتی است.
علاوه بر نشريات، زرتشتيان ايران دارای نهادهای متعددی نيز هستند. موسسه خيريه " پورچيستا" ( اسم دختر زرتشت)، کانون دانشجويان، سازمان فره وهر از جمله نهاد های زرتشتی است. زرتشتيان انجمن های دينی و فرهنگی چندی نيز در يزد و تهران دارند.
زرتشت و آيين او
زرتشت، پيامبر ايران باستان که کتاب مقدس او اوستا نام دارد، قرنها پيش از ميلاد مسيح می زيسته است. در باره تاريخ دقيق زندگی او ميان مورخين اتفاق نظر وجود ندارد. « تاريخ کيش زرتشت »نوشته مری بويس، ترجمه همايون صنعتی زاده، می گويد زرتشت پيش از هزار سال قبل از ميلاد مسيح می زيسته و شواهد زبان شناسی حکايت از آن می کند که وی بايستی از ايرانيان شمال شرقی باشد که سر انجام طايفه او در کنار آمودريا در خوارزم سکنی گزيده اند.
به هر حال دين زرتشت( يا آيين بهی) به عنوان دينی که بر اساس نيکی و بدی استوار است، بر اديان ديگر تاثير بسيار داشته است و مثل ساير اديان پر است از نمادها و مراسم و مناسک و احکام مثل احکام ازدواج و پوشش و پاکيزگی.
خرد انسانی
زرتشتيان معتقدند، انسان دونوع خرد دارد: خرد ذاتی که با خود کودک متولد می شود، و خرد اکتسابی. خرد اکتسابی نيز دو بخش دارد: آشنايی با دانش روز ( خرد زمان) و خرد دينی. به باور زرتشتيان اگر به کسی هردوی اين خردها داده شود می توان انتظار داشت که انسانی با وجدان بيدار و آگاه باشد.
احترام به طبيعت و محيط زيست
بزرگترين گناه از بين بردن فرآورده های خداوندی است. آزار به انسان و آزار به چهار آخشيج ( باد، خاک، آب، و آتش) گناه شمرده می شود. درآيين زرتشتيان طبيعت از اهميت خاصی برخوردار است. زيرا معتقدند که نتيجه آسيب رساندن به طبيعت خيلی فوری به خود آدمها برمی گردد. و بر ترين ارزش در آيين بهی هم ( فرشکرد) يا تازه گردانيدن جهان است
آيينه و گلاب
وقتی برای اولين بار وارد خانه يک زرتشتی شويد با گلاب و آيينه از شما استقبال می کنند. گلاب به نشانه اينکه تو خود خوش بويی و معطری. آيينه را هم درست مقابل مهمان می گيرند، به نشانه اينکه بهترين هديه برای ما تويی که واردمی شوی.
تنی و روانی
تنی و روانی، اين کلمه ای است که دختر و پسر زرتشتی به هنگام ازدواج بر زبان می رانند. به باور زرتشتيان اين دو همسر وقتی بر سفره عقد می گويند تنی و روانی، در واقع در دنيا و نيز در آخرت يا دنيای مينوی با هم اند. از اين رو بر اساس آيين زرتشتيان انتخاب همسر بايد با دقت تمام انجام شود.
موبد
موبد( روحانی زرتشتيان) بايد درسها و مراحل ويژه ای را پشت سربگذارد. کسانی که می خواهند دوره های ويژه موبد موبدان را سپری کنند بايد به هند بروند. اما آموزش های موبد ودستيار موبد را می توانند در ايران نيز فرا بگيرند. زنان نيزمی توانند موبد باشند، قيدخاصی در اين زمينه وجود ندارد اما بيشتر موبدان زرتشتی مرد اند. موبدی در آيين زرتشتی هيچ امتياز مادی ندارد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۶ فوریه ۲۰۰۷ - ۲۷ بهمن ۱۳۸۵
کودکان عاشق موسیقی اند و آن را با تمام وجود خود احساس می کنند. روشهای ساده آموزش موسیقی مانند شیوه "ارف" راه یافتن کودکان را به دنیای پر رمز و راز موسیقی آسان کرده است. این شیوه آموزش در ایران نیز بسیار متداول است. یکی ازاین مراکز تدریس" ارف" آموزشگاه پارس در تهران است که شوکا صحرایی از آن دیدن کرده.
همه بچه ها از نوای موسيقی خوششان می آيد نسبت به آن واکنش نشان می دهند و اغلب به پايکوبی می پردازند. شيوه آموزش موسيقی کودکان و نوجوانان که به نام بنيانگذار آن « کارل ارف» ( ۱۹۸۲ – ۱۸۹۵ ) آهنگساز معاصر آلمانی و خالق اپرای معروف « کارمينا بورانا» همراه است ، روش ارف ناميده می شود.
کارل ارف از برجسته تزين آهنگسازان سده بيست است، اما مهمترين و تاثير گذار ترين کار ماندگار ارف شيوه آموزش موسيقی است که به "ارف شولورک" يا "روش آموزشی ارف" معروف است.
کارل ارف هرگز علاقه ای نداشت از گذشته اش بگويد، ولی آنچه از زندگی او برای ما معلوم است، اين است که وی روز ۱۰ ژوئيه سال ۱۸۹۵ در شهر مونيخ المان در خانواده ای نظامی به دنيا آمد. بنا به دانشنانه موسيقی "موسر"، کارل ارف تا سال ۱۹۱۴ در فرهنگستان موسيقی مونيخ تحصيل کرد و در جنگ جهانی نخست به صفوف ارتش آلمان پيوست. بعد از جنگ مدتی در تئاتر های اپرای شهرهای "مانهايم" و "دارم اشتات" مشغول شد و برای ادامه آموزش موسيقی به شهر مونيخ برگشت. از سال ۱۹۲۵ تا پايان عمرش در سال ۱۹۸۲ کارل ارف مدير بخش موسيقی مدرسه "گونتر"شهر مونيخ بود و با افراد مبتدی در عرصه موسيقی کار می کرد. خود او از جمله پايه ريزان اين مدرسه بود. و در همين مدرسه بود که طی دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ نظريه کارل ارف در زمينه آموزش موسيقی شکل گرفت.
شيوه تدريس ارف موسوم به "موسيقی برای کودکان" نيز هست که رهنمود های آن در کتاب "ارف-شولورک" به قلم خود کارل ارف آمده است. اين شيوه در آغاز ويژه آموزش موسيقی برای کودکان بود، اما با مرور زمان به درد مبتدی های بزرگسال هم خورد. اين سبک، مبتنی بر باور کارل ارف است که بايد استعداد ذاتی هر فرد در شناخت موسيقی را بکار گرفت و به او اجازه داد که راه تکامل اين شناخت را خودش بپيمايد، تا به تدريج از الحان ساده و ابتدايی سرانجام به نت های ورزيده و پخته موسيقی صعود کند. سازهای ساده موسيقی کارل ارف به کودکان ناشی هم اين امکان را می داد که در نخستين جلسه هم پاره ای از آهنگ خودشان را بنوازند، چه گوش نواز باشد چه گوش خراش.
کودک بدين گونه آهسته آهسته متوجه وزن و نوای دخيل در آهنگش می شود. جلسه های نخست ارف همراه با کلام و جنبش های موزون و الحان دو نتی ساده است که تا به دنيای پيچيده موسيقی پيشرفته راهی منطقی را می پيمايد. در اين جلسه ها هيچ مقررات دست و پا گيری اعمال نمی شود و برعکس، ابتکار و بديهه سازی شاگردان تشويق می شود. کارل ارف برای تدريس موسيقی بنا به اين شيوه، سازهای ويژه ای طراحی کرد که حالا هم مورد کاربرد است، به مانند گلوکن اشپيل (نوعی سنتور)، زيلوفون (سنتور چوبی)، متالوفون، طبل های ويژه و ديگر سازهای ضربی. در اين روش کودکان و نوجوانان به چند گروه سنی تقسيم می شوند وکلاس ها با توجه به مقطع سنی آنها متفاوت است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۷ فوریه ۲۰۰۷ - ۱۸ بهمن ۱۳۸۵
گلناز، شاعر جوان تاجيک، هم در شعر سنتی و هم شعرنوتجربه های موفقی داشته است. او از ناحيه مستچاه استان سغد درشمال تاجيکستان است. در سال ۱۹۷۲ چشم به عالم گشود و در دانشکده زبان و ادبيات دانشگاه دولتی خجند درس خواند. گلنازاز سال ۲۰۰۵ عضواتحاد نويسندگان تاجيکستان است. از او تا کنون سه دفتر شعربه نشررسانده است:
اشک شيرين، خجند ۱۹۹۹
غوغای سکوت، خجند ۲۰۰۲
از شعر تا نگاه، خجند ۲۰۰۵
سبزش شانه ى چوبين
دير باز
بسته بودم چشم را بر روى خود .
خلوت حوض خموش چشم .
دخت زيباى نگه از آب بيرون شد
اين پرى پر زد
سیر او ميدان رزم برگهايم بود.
شايد آن در چشم ها ى مرد با ايمان
صحنه ى بزم است.
يا دليل آگهی دوش سبز برگزاران از صباى وصل.
زندگى در رشته ى فرصت
مى كشد فيروزه هاى روز.
تحت آهنگ مهين هتمی
دست ها ى مهربان روزن آرامش من
باز مى گردند.
باز مي بينم حقايق را در آن سوى حجاب شِید
دانه ها از كوله بار مهر مى پاشم به گنجشكان.
مرغكی در خرمن تنهايى ساعت مى خورد دان دقايق را.
من شمار موبلت را هر سحر از خاطر تلفون برون آورده مى بوسم
تو را نه.
بی تویی افزودن عشق است
مرگ خواهشی از بی گناهی.
شايدم روز ز كنج بستر خود پير مى خيزم.
دير مى آيم به نزد پنجره.
آن زمان پرنده هاى دهر
نا اميد از روزن من دور خواهد رفت.
خاطر تلفون من هم پير خواهد شد.
كوچه روبِی با اميد سوزش خود
برگها را جمع خواهد كرد.
چشم عالم بين مرگ
زندگى را مى تواند ديد در زندان ياد.
جستجو بيهوده است اين جا.
خلوتی در ذره حتى نيست.
ليك مى آيد بهارا ن
شانه ى چوبين من هم سبز خواهد شد.
شانه ى چوبين من هم سبز خواهد شد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۶ فوریه ۲۰۰۷ - ۱۷ بهمن ۱۳۸۵
در یکی از غرفه های بخش اسلامی موزه بریتانیا مجموعه ای از نقاشی های کوچک آبرنگی از هنرمند ناشناخته ای از ایران به نمایش گذاشته شده است. گرچه تاریخ دقیق کشیده شدن این تصاویر مشخص نیست اما حدس زده می شود که باید از اوسط نیمه دوم قرن نوزدهم باشد. این تصاویر از این جهت جالب است که برخی ازحرفه ها و مشاغل و نیز شیوه لباش پوشیدن صاحبان آنهارا در دوران ناصرالدین شاه نشان میدهد. هویت کسی که این تصویرها را سفارش داده و یا خریده و با خود به بریتانیا آورده نیزنا معلوم است. ولی نوشتههای پشت این عكسها كه به زبان انگلیسی است حاكی از آن است كه وی به احتمال زیاد یك فرد انگلیسی بوده. دیوید مورتون از این نمایشگاه دیدن کرده است:
امروزه، وجود عكس برای ما عادی و پیشپا افتاده است و هر روز در مجلات، روزنامهها و كتابها با آن روبرو میشویم. عكسهای دیجیتالی را روی شبكه اینترنت میگذاریم و در كامپیوترها ضبط میكنیم . با دوربینهای كوچكی كه به آسانی در جیب یا كیف دستی جای می گیرد، خود میتوانیم عكسهایی با كیفیت بالا تهیه كنیم و آنها را چاپ یا بهصورت الكترونیكی برای یكدیگر ارسال كنیم.
ولی همیشه چنین نبوده است. تا پیش از دهه آخر قرن نوزدهم، در مجلات روزنامهها و كتابها تعداد كمی عكس دیده میشد كه از آن میان تنها معدودی رنگی بودند. این عكسها به صورت گراور تهیه و معمولاً از روی تابلوهای نقاشی تقلید میشد و هر یك از گراورها میبایست ابتدا با دقت تمام توسط صنعتگران ورزیده روی صفحات فلزی حكاكی شود.
حال تصور كنید كه برای جهانگردان آن دوران، تهیه عكسهای یادگاری از جاهایی كه از آن دیدن میكردند تا چه حد دشوار بود. همزمان با گسترش صنعت جهانگردی طی قرن نوزدهم، هنرمندان محلی در بسیاری از كشورها از وجود تقاضای روزافزون برای اینگونه عكسها آگاه شدند و راه پاسخ دادن به این تقاضا را پیدا كردند. آنان برای جهانگردان علاقمند به تحقیق، تصاویری از آثار تاریخی و بناهای مهم را با مركب یا آبرنگ نقاشی میكردند ولی برای مسافرانیكه بیشتر در مورد ساكنان كشور كنجكاو بودند، سوژههایی بر اساس زندگی مردم عادی انتخاب میكردند. مردمی كه در عین شباهت كلی، از بسیاری جهات با مردمی كه بازدید كننده عادت داشت در كشور خود ببیند تفاوت داشتند.
هویت صاحب اصلی عكسهاییكه اكنون در موزه بریتانیا (بریتیش میوزیوم) در لندن به معرض نمایش گذارده شده نامعلوم است. ولی نوشتههای پشت این عكسها كه به زبان انگلیسی است حاكی از این است كه وی به احتمال زیاد یك فرد انگلیسی بوده كه شاید در راه سفر به هندوستان یا هنگام بازگشت، از ایران دیدن كرده و علاقمند بوده كه یادگاری بدیع با خود بههمراه ببرد. نكته قابل توجه آن است كه تعداد بازدیدكنندگان غربی از ایران در قرن نوزدهم بسیار اندك بود و با اینحال نقاشانی در ایران وجود داشتند كه از سلیقه مشتریان غربی به خوبی آگاهی داشته و سبك نقاشی خود را با آن همآهنگ كرده بودند.
برخلاف روش معمول در اكثر نقاشيهاي سنتي دوره قاجار كه به آنها حالتي غير واقعي و تصنعي ميبخشيد، شيوه رنگآميزي در اين مجموعه از نقاشيها با نشان دادن برجستگي، عمق و بُعد، و سايه روشنها، تصاوير را به صورتي طبيعي و واقعي تر مجسم ميسازد. تشابه اين سبك با اسلوب نقاشي اروپائي موجب گرديد تا در موزه بريتانيا ابتدا اين مجموعه نقاشيها زير عنوان "اروپائي" فهرست شود.
مسافریكه تصاویری از كشوری دوردست به ارمغان میآورد، میدانست كه عكس بناها و آثار تاریخی برای كسانیكه خود آنها را ندیدهاند چندان جالب توجه نیست در حالیكه تصویر مردم عادی معمولاً برای آنان هیجانانگیز است. مشاغل و حرفهها بهترین سوژهها بودند چراكه شناسائی و تشخیص اغلب آنها برای همه آسان بود. در همه كشورها كمابیش مشاغل مشابهی وجود دارد كه هریك ابزار و پوششهای خاص خود را دارد. بعنوان مثال هركسی میداند كه نجارها ویا نانواها در كشور خودش به چه شكلی هستند وكنجكاو است تا بداند كه نجارها و نانواهای سرزمینهای دیگر در مقایسه با كشور خودش چه تشابه یا تفاوتهایی دارند.
جهانگردان، گردآورندگان كلكسیون، ناشران، گراورسازان و نقاشان همواره در جستجوی یافتن سوژههای جدید ویا نگاهی تازه به سوژههای پیشین بودند. در اواخر قرن هجدهم در انگلستان كتاب مشهوری شامل یك مجموعه گراور با عنوان فریادهای لندن منتشر شد. در آن دوران كه هنوز فن ضبط صدا اختراع نشده بود، ناشر این مجموعه دست به ابتكاری جالب زده و تلاش كرده بود تا صدای فریادهای فروشندگان دورهگرد لندن را كه برای بازدیدكنندگان از این شهر جالب بود، بهصورت تصویر مجسم سازد. در این مجموعه، تصاویر فروشندگان دوره گرد با گاریهای دستی و بساطشان نقش شده و در زیر هریك، عبارتهایی با حروف درشت بهزبان انگلیسی، و نیز فرانسه برای بازدید كنندگان خارجی، نوشته شده كه حاوی كلماتی است كه این فروشندگان برای تبلیغ اجناس خود فریاد می كنند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۰ ژانویه ۲۰۰۷ - ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
مديا مصور
ايام محرم همه چيز در تهران تغيير می کند. بر پا کردن محل عزا داری در کوچه ها ، راه افتادن دسته های عزا داری حال وهوای شهر را کاملا عوض می کند. خيلی چيزها ديدنی می شود از جمله ماشين ها.
خيلی ها روی شيشه های ماشين شان جمله ها وکلماتی می نويسند، " يا امير عرب، ياحسين، يا ابالفضل العباس، جانم حسين و انا مجنون الحسين، يا زينب، يا زهرا و خيلی شعار ها وجمله های جالب ديگر.
اغلب ماشين هايی که اين شعار ها را می توان روی آنها ديد متعلق به پسرهای جوان وشيکی هستند با موهای روغن زده ناخن های بلند وتيپ های مد روز که علی الظاهر خيلی مذهبی به نظر نمی رسند، اما وقتی بپرسی چرا اين شعار را روی ماشينشان نوشته اند جواب معمولا يک کلمه است" حسين عشق منه، ابوالفضل جان منه."
ولی بزرگ تر ها و کسانی که سن و سال بيشتری دارند، از اين کار جوان ها خوششان نمی آيد و می گويند اين بچه ها بجای اينکه عزا داری کنند، بچه بازی در می آورند:
"انسانها امام حسين را بايد در قلبشان بشناسند نه در عکس و تصوير."
"امسال مخصوصأ بصورت مد درآمده."
"استفاده از علم ممنوع شده ولی اين جوانها مثل اينکه لجبازی ميکنند."
"ازنظررانندگی اين نوشته های روی شيشه ماشين و علم برداشتن ديدراننده رامحدودميکند وممکنست باعث تصادف بشود."
حرکت دسته و سينه زنی جوان ها هم جالب است . بخصوص سينه زنی دختر خانم های جوان که اين اواخررايج شده، دخترهای خيلی شيک، با ناخن های لاک زده و بلند، مانتوهای کوتاه، آرايش خيلی غليظ وروسری های کوچک که وقتی سينه می زنند ديگر روسری هايشان تقريبا می افتد روی شانه هايشان.
با خودم فکرمی کنم راستی اين جوان ها آنگونه که بزرگترها می گويند دارند لجبازی می کنند، يا آن گونه که در کتابهای دينی آمده است چون اشک ريختن وعزا داری برای امام حسين سبب بخشش تمامی گناهان می شود، اينها هم دارند معصيت های يک ساله را پاک می کنند؟ شايد هم هردو.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۰ ژانویه ۲۰۰۷ - ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
شقایق عظیمی
ماسوله شهرکی تاریخی است ، که حیاط هر خانه، پشت بام خانه ای دیگر است. به خاطر طبیعت زیبا و پیشینه تاریخی اش در طول سه دهه اخیر به مکانی توریستی تبدیل شده است. این شهر کوچک که در دل کوهسارهای سرسبز گیلان پنهان بود به واسطه راهسازی در همین دوره به دنیا شناسانده شد و شناخت و دسترسی را به این بهشت کوچک آسان ساخت. اما شاید هیچ روزی از سال به اندازه روزهفتم ماه محرم ومراسم علم بندی ماسوله را این چنین پرشور و پر جنبش و هیاهو نیابیم.
امسال در حدود ۶۰۰۰ نفر نزديک مسجد تاريخی "عون ابن محمد ابن علی" و پشت بامها گرد هم آمدند. مردان و زنان و کودکان از همه جای گيلان و همين طور سه نسل از مردمان ماسوله برای شروع مراسم کنارهم ايستاده بودند که ساعت ۳ بعداز ظهر آغاز شد. در ابتدا بنا بر سنت، سنج ها و شيپيورها آواز سر می دادند تا مردان چهار دسته از محله های ماسوله را فراخوانند. با نواخته شدن اين نوا، علاوه بر دسته های چهار محله، ساير ساکنين شهر نيز از آغاز مراسم خبردار می شوند.
اين در حالی بود که بوی پياز سرخ کرده ی غذای نذری زنان محلی فضا را پر کرده بود و گوسفندان آخرين آب زمينی خود را می خوردند تا در اجرای مراسم و تهيه غذای نذری قربانی شوند. تجمع مردم هر لحظه بيشتر می شد و جوانانی در آن ميان سينه زنان نوحه "ای جان داده در راه خدا ابوالفضل / ای اهل علم ميل علمدار نيامد/ ميل علمدار کو / حضرت عباس کو/ ميل علمدارکو" سر می دادند.
سابقه تاريخی اين مراسم، همانند خود شهر ماسوله در دل تاريخ پنهان است. در باره اين مراسم برخی می گويند که در دوره صفويه به شکلی مدون و نظام مند درآمد. چهار علم که متعلق به محله های "مسجدبر، خانه بر، اسدمحله، کَشَسَر" بودند، در سراسر سال تا روز هفتم محرم، در مسجد های همان محله ها نگهداری می شدند. در اين روز به اين علمها به وسيله ريش سفيدان محله ها همراه با مشايعت مردم به دسته ها اعطا می شوند . علم ها به پارچه های سبزرنگی که به طرق مختلف آراسته شده اند ملبس می شوند . دسته ها به نوبت و اولويت مسجدها ( که مسجدبر اولين آنهاست) گرد مسجدها جمع می شوند تا علم از مکانی بالکن مانند واقع دربالای مسجد به آنها داده شود. برای نظم دادن به اين جمعيت عظيم و رعايت اولويت در اعطای علم، هياتی به نام "هيات محترم" وجود دارد که نزديک مکان اعلای علم مستقر می شوند .
مراسم علم بندی ماسوله نيز مانند خود اين شهر زيبا منحصر به فرد است. يکی از دلائل منحصر به فرد بودن، شکل عمودی ميل علم است. برخی معتقدند که اصل علم در آغاز اسلام به اين گونه بوده است. و عده ديگر می گويند به خاطر ساختار معماری اين شهر علم به اين شکل طراحی شده است. علم های افقی که در شهرهای ديگر ايران متداول هستند در اين شهر با وجود پلکان ها و بام های شهر کوهستانی قابل حمل نيستند. علت ديگر ويژه بودن مراسم در ماسوله، اولويت های قوم گرايانه در اجرای آن است. علمدارها و کسانی که علم را به مسجد حمل می کنند خانواده های قديمی و شاخص شهر هستند که بدين سان موقعيت و اعتبار خود را قوام می بخشند. ترتيب سپردن علم ها به دسته ها اهميت زيادی دارد و طبق مقررات دقيقی اجرا ميشود . اتفاقا در دوره های پيشين بين دسته ها عزاداری از قوم های مختلف نزاع و کشمکش پيش آمده بود. لابد جای تعجب است که مردم در حين اين نزاع ها از بالکن ها و پرتگاههای اين شهر سقوط نمی کردند.
مراسم علم بندی ماه محرم در ماسوله عملکرد ديگری نيز دارد. در اين روز همه مردم گرد هم می آيند و با يکديگر ديدار می کنند. در ضمن موقعيتی برای شهر فراهم می شود تا وجوه تاريخی و ميراث فرهنگی آن توسط مردم زنده نگه داشته شوند. همانند ساير نقاط تاريخی ايران ماسوله نيز قربانی مدرنيته شده است تا جايی که اکنون با مهاجرت مردم به شهرها جمعيت ماسوله در زمستان به حدود ۱۰۰۰ نفر و تابستان به اندکی بيشتر تقليل يافته است. اما کمتر ماسوله ای پيدا می شود که حضور در ماسوله را در روز هفتم محرم فراموش کند.
بين روز هفتم محرم تا عاشورا پيوند عجيبی بين ماسوله ای های مهاجرت کرده به وجود می آيد. شهر آرايش تاريخی و معنوی اش را پيدا می کند. همه نسل ها به گويش ماسوله ای با هم صحبت ميکنند و زنان روی پشت بامها گردهم می نشينند. شايد اين گونه رسوم است که معنای ماسوله را زنده نگاه می دارد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب