Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى


یکی ازآداب نوروزی، تحویل سال نو در کنار اعضای خانواده و بر سر سفره هفت سين است اما براى آنها كه بايد اين مراسم  را در گوشه و كنار جهان بر گزار كنند هميشه چنين امكانى فراهم نيست.

اگر شما در ميان مردم و كشورى ساكن باشيد كه نوروز را  شروع سال تازه نمى دانند براى گرفتن حتى چند ساعت تعطيلى از كار يا مدرسه هم ممكن است با دردسر مواجه شويد. به خصوص اگر كارتان در يك مؤسسه نسبتا كوچك و با كارمندان اندك باشد و يا نوروز با زمان تحويل كار يا امتحانى در مدرسه و دانشگاه همزمان بشود. براى كاركنان رستوران ها و فروشكاه هاى مواد غذائى گرفتن اين تعطيلى از ديگران هم دشوارتر است.

اما به هرحال اكثر كسانى كه در گزارش پوپك راد و هيلدا هاشم پور در باره  نوروز بدون تعطيلات حضور دارند، به شكلى عيد را به محل كار خود برده اند:  یکی با گذاشتن تنگ کوچک ماهی سر پیشخوان، یکی با ظرفی سبزه، یکی با گلدانی سنبل و یکی با سبدی تخم مرغ رنگین.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

می گويند روياندن سبزه در روزهای پيش از بهار برای کشاورزان آزمونی برای انتخاب کشت اصلی سال بوده است. آنها سبزه هائی از هفت دانه مهم غذائی، گندم، جو، ماش، عدس، لوبيا، ترتيزک و ارزن را برای سفره هفت سين می روياندند و هرکدام را که بارورتر رسته بود زراعت اصلی سال می کردند.

گزارشی از مديا مصور در آداب روياندن سبزی برای سفره هفت سين را ببينيد.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

سومریها با پرستش هفت اختر، به رقم هفت نیرویی ماورای طبیعی دادند. اقوام و ادیان دیگرهم یاد گرفتند. در زبان ما بیش از  ٢٠٠  ترکیب با هفت هست: ازهفت آسمان گرفته تا هفت شهرعشق. نوروزهم که بر مدار طبیعت می گردد نمی تواند بی هفت باشد مثل هفت سین، هفت شین، هفت چین و هفت میوه. این گزارش تصويرى را محمد پويا از آداب فراهم
كردن هفت میوه نوروزى در بين افغان ها فراهم كرده است.

در باره لوازم  سفره يا خوان نوروز و از جمله مهم ترين های آن، هفت قلم جنسی که قرار است اسباب برکت و رونق سفره خانواده ها در سال تازه بشود، زياد نوشته اند. بعضی ها از هفت سين بعضی ديگر از هفت شين و مردم بخش هائی از افغانستان و تاجيکستان از هفت چين يا هفت ميوه صحبت می کنند. مهم اين است که برای رقم هفت نمادی پيدا کنيم از آنچه داريم و دوست داريم. 

مقدس بودن هفت از سومريها به ساير مردم جهان باستان از جمله آريايی ها رسيد.  نوروز هم برای مردمانی که زندگی شان و سال و ماهشان برمدار طبيعت می گردد، آغاز زنده شدن دوباره طبيعت است و بايد جشن گرفته شود. پس چه بهتر که با عدد هفت آميخته شود. برگزاری يک سنت تاريخی و چيدن خوان نوروزی  بسته به گرمی و سردی هوا و وفور چيزهايی داشت که می توانستند برای جشنهای خود داشته باشند.

به ياد داشته باشيم که بدست آوردن خوردنی ها و آراستنی ها در اين فصل سال در کوه های پر برف بدخشان تا هوای ملايمتر غرب آسيا يکی نيست. اين امر سبب شده تا اقوامی که در جغرافيايی گسترده در آسيای مرکزی و قفقاز و ايران و افغانستان  و غرب آسيا پراکنده اند سفره نوروزشان متفاوت باشد.  در متون تاريخی از سفره آراييهای گوناگون ياد شده از جمله انواع متفاوت نوشيدنی ها و خوردنی ها.

در ايران سفره ای را می آرايند که هفت سين چون سيب و سماق و سبزه از عناصر اصلی آن است ولی ساير عناصر آن می تواند متفاوت باشد. ضمن آنکه در همين مرز و بوم گفته می شود که در قديم اين سفره  شامل عناصری چون، شهد (عسل يا انگبين)، شمع و شراب بوده و  نام آن نيز در اصل هفت شين بوده است. آنچنانکه در برخی از مناطق  خراسان مردم  به نظم می گويند:

جشن نوروز از زمان کيان
می نهادند مردم ايران
شمع و شير و شراب و شيرينی
شکر و شهد و شای اندر خوان

در افغانستان کنونی و نواحی ای از تاجيکستان معتقدند نه هفت سين بوده و نه هفت شين، بلکه هفت چين بوده است. مراد از هفت چين نيز، هفت ميوه ای بوده است که از هفت درخت متفاوت چيده شده و به عنوان برکت خانه در آغاز سال نو در سفره گرد آوری شده باشد. در تاجيکستان به هويج سبزی می گويند و بر سر سفره هفت سين آن را می توان ديد.

با توجه به اينکه فصل چيدن ميوه های تازه از نظر زمانی با روز اول سال فاصله زيادی دارد، در قديم  ميوه های سر سفره سال نو تازه نبوده و به جای آن ميوه های خشک مانند  قيسی و سنجد و کشمش و انجير و غيره می گذاشته اند. ميوه های خشکی که در تمام زمستان جزئی از آذوقه مردم را تشکيل می داده است.

اکنون نيز در بخش وسيعی از افغانستان خصوصا شهرهای تاريخی بلخ (مزار شريف)، کابل، کهندژ (قندوز) و مناطقی ديگر مردم به همين روش وفادار مانده اند و در سر سفره بساط هفت ميوه را می چينند. به اين شکل که هفت ميوه خشک را می شويند، و سپس مخلوطی از اين ميوه ها را شبی در تنگ آب می گذارند تا عصاره هفت ميوه درهم ترکيب شود. صبح روز اول سال نو، هرکدام از اعضای خانواده با آروزی داشتن سالی شيرين و پر برکت از اين آب می نوشند و از دانه های آن می خورند.آنها معتقدند که اگر سال با نوشيدن عصاره هفت ميوه آغاز شود، بسيار پرميمنت و با شگون خواهد بود.

 
 

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

براى بسيارى از پدر و مادرهائى كه مشتاق آموختن آداب ملى و سنتى به كودكانشان هستند مراسم رنگ كردن تخم مرغ براى سفره هفت سين فرصت مغتنمى ست. تخم مرغ را به اميد بركت و بارورى در سفره هفت سين مى گذارند.

براى رنگ كردن تخم مرغ هفت سين آداب و وسائل گوناگونى وجود دارد. از استفاده از رنگ هاى ساده و يكدست گياهى تا چسباندن عكس برگردان روى تخم مرغ. بعضى ها تخم مرغ هاى پخته را رنگ مى كنند و بعضى ديگر با ايجاد سوراخ ظريفى در دو سر تخم مرغ آن را قبل از رنگ كردن خالى مى كنند. اما در دو سه دهه اخير رنگ كردن تخم مرغ ها بيشتر به يك تجربه نقاشى خانوادگى تبديل شده است. چند روز قبل از نوروز در بسيارى از خانه ها سفره اى از روزنامه هاى كهنه و كيسه هاى پلاستيكى پهن مى كنند و انواع قلم هاى رنگى و قلم مو و آبرنگ در اختيار بچه ها مى گذارند كه ذوق نقاشى و شوقشان براى نوروز را روى تخم مرغ ها ثبت كنند.

گروهى از اين بچه ها در گزارش چندرسانه اى بالا كه شوكا صحرائى تهيه كرده آثار نوروزى خودشان را نمايش مى دهند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

براى اكثر جوان ها چهارشنبه سورى فرصتى براى زدن و رقصيدن و مهمانى رفتن است. هرچند همه شان از ريشه ها و آداب اين جشن مطلع اند اما انگيزه هايشان براى شركت در مراسم چهارشنبه سورى به سنت هاى قديمى ارتباطى ندارد.  يكى قصد نقاشى روى ديوارها را دارد؛ ديگرى اميدوار است در يك مهمانى بى مزاحمت با دوستانش تا ديروقت شب خوش بگذراند و آن يكى مى خواهد در شلوغى و سر وصداى اين شب به خرده خرابكارى هائى دست بزند.

شوكا صحرائى در گزارش چند رسانه اى ديگرى در باره مراسم چهارشنبه سورى با يك گروه از جوان هاى به قول خودشان ‘پانك’ تهرانى گفتگو كرده كه از انگيزه هاى شركت و برنامه هاى خودشان در اين شب حرف مى زنند.

چهارشنبه سوری متفاوت
داريوش دبير

مراسم چهارشنبه سوری سال ۸۵ در ايران به کلی به چهارشنبه سوری هايی که نزديک به سه دهه از عمر آن می گذرد متفاوت بود.

در پايتخت  در شرايطی که تهرانی ها بر سر برگزاری جشن در روز ۲۲ اسفند توافقی نا نوشته و اعلام نشده داشتند، شهرداری و پليس برای اولين بار به شکل رسمی برای برگزاری اين جشن باستانی به کمک مردم آمدند.

مغازه ها و فروشگاه ها به درخواست پليس پايتخت فقط تا نيمروز باز بودند و شهرداری باز هم به در خواست پليس مقدماتی فراهم کرده بود تا مردم به آسانی آتش روشن کنند و سنت های اين روز را به جا بياورند.

چهارشنبه سوری در واقع جشن استقبال و سيزده به در جشن بدرقه نوروز محسوب می شود. مراسم چهارشنبه سوری از معدود جشن های باستانی ايرانی است که در کنارسه جشن ديگر يعنی نوروز و سيزده به در و شب چله هنوز در سرتاسر ايران و بخش هايی از حوزه تمدن فارسی زبان و ايرانی گرامی داشته می شود.

مراسم چهارشنبه سوری در ايران در سه دهه اخير در هر دوره به شکلی متاثر از فضای اجتماعی ايران برگزار شده است. در سال های نخست دهه شصت و انقلاب، گرچه برگزاری چنين جشن هايی که رنگ و بوی ملی داشت مورد حمايت رسمی نبود اما با اصرار ايرانيان که در حفظ رسوم ملی پافشاری به خرج می دادند، همچنان برگزار شد.

در سالهای بعد که آتش جنگ ايران و عراق شعله گرفته بود، شهرهايی که زير بمباران قرار داشتند، آتش چهارشنبه سوری خود را به زير سقف هايی بردند تا نور آن دشمن را به وجود شهر آگاه نکند و به دنبال آن بمبارانی شکل نگيرد. افروختن آتش در آن سال ها می توانست شهری را تا مرز بمباران هوايی پيش ببرد اما ساختن سقف برای آتش، تدبيری بود تا هم مردمان زنده بمانند و هم سنت ها.

پس از پايان جنگ و خاموش شدن صدای انفجار نوجوانانی که در زير اين صداها و دلهره ها بزرگ شدند و به مدرسه رفتند، گويی برای آن دلتنگی می کردند. سنت آتش افروزی يک چندی جای خود را با صداهای انفجار و  ترقه تقسيم کرد. با قدم گذاشتن بچه های دوران جنگ به سن جوانی، نه حوصله ای برای توليد صداهای مهيب از سوی بچه ها ماند و نه طاقتی از سوی پا به سن گذاشتگان که يادآوری سالهای جنگ را با آن دلهره مرگ و زندگی تاب نمی آوردند.

حالا چند سالی است که فشفشه و نورافشان های چينی به مدد توليدات ارزان و افتصاد پرسرعت اين کشور همراه با عروسک های حاجی فيروز ساخت چين  که به فارسی ترانه " نوروز اومده اخماتو وا کن" می خوانند به کمک جشن چهارشنبه سوری ايرانی آمده است.

در کنار پذيرش رسمی اين جشن پس از نزديک به ۲۸ سال و عوض شدن شرايط زندگی  که ورود عروسک های حاجی فيروز چينی نمادی از آن است، چهارشنبه سوری امسال در فضايی متفاوت برگزار شد. تعطيلی نيمه رسمی اين روز و دعوت رسمی از مردم برای خوشگذرانی در کنار خانواده و عبور بی عقوبت اتومبيل پليس از کنار جوانانی که دور آتش در حال شادی بودند همه از آغاز دوره ای تازه در برگزاری چهارشنبه سوری خبر می دهند که گوشه ای از تحولات اجتماعی ايران است .


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

امسال در مورد اين كه جشن چهارشنبه سورى در چه روزى برگزار شود ابهام هائى وجود داشت. اسم چهارشنبه سورى به روايتى از روزشمارى قديمى مى آيد كه از غروب تا غروب آفتاب را يك روز حساب مى كند و چهارشنبه سورى در واقع شبچره و پایكوبى هاى آخرين چهارشنبه سال بوده كه از غروب سه شنبه شروع مى شده است.

بنا بر اين روايت اكثر ايرانى ها امسال جشن چهارشنبه سورى را در سه شنبه بيست و دوم اسفند برگزار مى كنند.

اما روايت ديگرى مى گويد دهه هاست كه ما روز را از نيمه شب تا نيمه شب حساب مى كنيم و جشن چهارشنبه سورى را در غروب و شب آخرين سه شنبه سال مى گيريم. آنها كه اين روايت را درست مى دانند معتقدند جشن چهارشنبه سورى امسال بايد در سه شنبه بيست و نهم اسفند برگزار شود. ظاهرا اکثر مردم در ایران با نظر اول موافقند و مراسم چهارشنبه سوری را امشب، سه شنبه شب بیست و دوم اسفند دارند جشن می گیرند.

به هرحال شما مراسم چهارشنبه سورى را در هركدام از اين روزها برگزار كنيد بايد مقدمات و وسائلى فراهم كنيد كه شوكا صحرائى در گزارش چند رسانه ای بالا به آن پرداخته است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

اگرچه قهوه خانه ها هنوز هم صبح ها از کله سحر باز می کنند اما دیگر شبها تا دیر وقت کار ندارند. دیگر مرکز تفریح و سرگرمی نیستند. در آنها از نقل و نقالی و شاهنامه خوانی خبری نیست. تلویزیون و سریال های جفت و تاقش دیگر راه به اسکندر نامه و امیر ارسلان نامدار و سمک عیار نمی دهد. با وجود این در دوران ما شهرداری ها برای آنکه صورت زندگانی قدیم بکلی محو نشود دست به اقداماتی زده اند و برخی قهوه خانه ها را کم و بیش مانند دوران های گذشته ساخته اند.

رونق کار این قهوه خانه ها کاسبکاران بخش خصوصی را هم به شوق ایجاد قهوه خانه هایی انداخته است که مانند قهوه خانه های شهرداری، نام قهوه خانه سنتی دارند و مانند آنها از مشتریان خود پذیرایی می کنند.

به لحاظ شکل و شمایل این قهوه خانه ها بسیار شبیه قهوه خانه های صد سال پیش اند. جعفر شهری در کتاب تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم درباره شکل قهوه خانه ها توضیح می دهد که دیوارهایشان با اشیاء زینتی مانند تابلوها و شمایل ها و عکس های پهلوانان و سرجنبانان محل پوشانده می شد، یا وجود پرنده های خوش الحان که به همخوانی و دهن گیری می پرداختند زینت بخش درختان سرسبز بود.

در قهوه خانه های سنتی تهران، همین شکل و شمایل ها دیده می شود. پیش از هر سخنی اما باید توضیح داد که سنتی عنوانی است که به این قهوه خانه ها داده اند تا یادآور رسم و رسوم قهوه خانه های گذشته باشد، وگرنه این قهوه خانه ها که از آن صحبت می کنیم هیچ دخلی به آن قهوه خانه ها ندارند.

قهوه خانه سنتی راه آهن که تابلو « قهوه خانه سنتی آذری » بر سر در آن خودنمایی می کند، سراسر از تابلوهایی پوشیده است که زمانی کریم امامی بدانها نام نقاشی قهوه خانه ای داد. ورودی قهوه خانه یا سالن اصلی آن که همیشه از صبح تا شب دایر است، سالن وسیعی است با حوض آبی در وسط، و پر از سماورهای برنجی بزرگ که حالا دیگر نقش زینت پیشخوان قهوه خانه را دارند و قوری های متعدد از بزرگ تا کوچک از هر رنگ و هر شکل که بر تاقچه ها نهاده اند و البته مهمتر از همه تابلوهای زیبایی که دیوارهایش را پوشانده اند. هنوز ننشسته اید و چشم از تابلوهای نبرد رستم و اشکبوس، یا رستم و سهراب و انواع دیگر نقاشی های مذهبی و ملی برنداشته اید که قهوه چی می پرسد صبحانه چه میل دارید؟ تا به خود بجنبید و بدانید که چه میل دارید موبایل بغل دستی زنگ می زند و شما را که قصد کرده اید ساعتی در فضای صد سال پیش زندگی کنید به خود می آورد: « محمود جان سلام. ساعت چند بیام؟ ... باشد، سر وقت، حتما سر وقت ». وقتی قهوه چی سینی چای را حاوی یک قوری زیبای پر از چای و یک استکان و نعلبکی خوش رنگ روی میز شما می گذارد، بار دیگر به همان فضاهای صد سال پیش پرتاب می شوید. هر چند شک می کنید که صد سال پیش پدرانمان چای را در استکان ها و قوری های به این پاکیزگی نوشیده باشند، و به یاد می آورید که صد سال پیش اصلا قندان روی میز نبود و در قوری چای نمی آوردند بلکه قهوه چی دسته ای از استکان های پر از چای را هنرمندانه روی دست و ساعد خود می گرداند و تا به شما می رسید یک استکان پیش شما می گذاشت و « قندگیر » که معمولا جوانکی چون حب نبات بود، پشت سرش می آمد و سهم قند شما را تحویلتان می داد و از آنجا که قند چیز گرانبهایی بود که تعلیم کردن تجارش می توانست انقلاب مشروطه راه بیندازد سهم تان هیچگاه بیشتر از سه حبه نبود.

تابلوهای این قهوه خانه استثنایی اند. مخصوصا تابلوهایی که در سالن اصلی که تا نیمروز و وقت ناهار بسته است کم مانندند. شاید در هیچ قهوه خانه دیگر نتوان آنها را یافت. آثاری از معروف ترین نقاش های قهوه خانه ای چشمان شما را به ضیافت می خواند. اثری از استاد اسماعیل زاده که یکی از معروف ترین و از آخرین باز ماندگان نقاش های قهوه خانه ای بود، شما را به یاد این می اندازد که همین یکی دو هفته پیش در روزنامه خوانده اید که به دیار باقی شتافت.

از سفره خانه سنتی تا رستوران سنتی

در بسیاری از پارک ها و اماکن عمومی هم قهوه خانه های سنتی می توان یافت. پارک شهر صاحب یک قهوه خانه دیگر از همین دست است که بر سر درش « سفره خانه سنتی سنگلج » بر روی کاشی های سرمه ای نقش بسته است. پارک شهر هنوز پارک شهر است. هنوز درختانش در شلوغ ترین ناحیه شهر شما را به گردش می خوانند، هنوز می توان در گوشه و کنارش مثل ایام جوانی درس خواند، هنوز می توان چند کلاغ زیر درختانش دید و صدای پرندگان دیگر را شنید، حتا هنوز می توان با دخترها راندوو گذاشت و بر نیمکت هایش دور از چشم محتسب نشست، اما قهوه خانه اش حال و هوای دیگری دارد. آنجا جای نشستن و چای نوشیدن و قلیان کشیدن است که بیشتر مردان جا افتاده در آن می نشینند. فضای آن به اندازه فضای قهوه خانه راه آهن پر از دود قلیان نیست اما غلغل قلیانش هست و به جای میز و صندلی های معمول هم، نیمکت هایی گذاشته اند که یاد صد سال پیش و پیشتر را در شما زنده می کند. نیمکت هایی که بر آنها قالیچه انداخته اند و شما می توانید نوشته های جعفر شهری را در کتاب تهران قدیم به یاد بیاورید که وقتی قهوه خانه های دوران گذشته  را توصیف می کند می نویسد بر سکوهای دور تا دور محوطه اش که نشیمنگاه مشتریان بود قالیچه های خوش نقش و نگار مفروش بود که طبق قرارداد با فرش فروش همه ساله تعویض می شد.

به جای تابلوهای نقاشی در قهوه خانه راه آهن هم اینجا ابتکار دیگری به کار بسته اند که باز راه به سنت قهوه خانه های پیشین می برد. دیوارهای بلند این قهوه خانه از بالا تا پایین پر از عکس های  تهران قدیم است. در قدیم قهوه خانه ها را از عکس های پهلوانان و سرجنبانان محله پر می کردند اما امروز دیگر پهلوان زیادی پیدا نمی شوند که عکسشان را به دیوار بزنند. تختی تنها پهلوان دوران ماست که عکسش را اینجا و آنجا در بعضی قهوه خانه ها می توان دید اما قهوه خانه سنگلج عکس هایی دارد که حسرت تهران خوب، حسرت تهران دلپذیر، حسرت تهران آرام سالهای بیست و سی را در شما زنده می کند. عکسی که میدان توپخانه را در سال 1335 نشان می دهد می تواند به ما بگوید که ما چه مهارتی در زشت کردن زیباترین میدان های شهر داشته ایم؛ یک عکس زیبای خیابان چراغ گاز می تواند نشان دهد که ما یک شهر آرام و خلوت را در عرض چهل پنجاه سال به پارکینگی از انواع ماشین های ساخت داخل و خارج تبدیل کرده ایم؛ یک عکس میدان حسن آباد، عکسی از چهار راه کالج، یک عکس از خیابان سعدی و دهها عکس از جاهای مختلف تهران حسرت یک تهران زیبا، حسرت یک تهران دلاویز و حسرت یک تهران خوش آب و هوا را در ما زنده می کند و به یادمان می آورد که این شهر همیشه تا این اندازه غیر قابل زندگی نبوده است.

اما همه قهوه خانه ها متعلق به شهرداری نیستند. به تبع شهرداری، بخش خصوصی هم دست به کار شده و در برخی خیابانها بویژه در خیابان کریمخان زند شماری قهوه خانه سنتی دایر کرده است. در این قهوه خانه ها شما نمی توانید تابلوهای زیبایی ببینید اما در هرحال در آنها فضای قدیمی قهوه خانه ها زنده می شوند. دور تا دور یک قهوه خانه سنتی در همان خیابان نزدیک خیابان ایرانشهر،  مملو از قفس پرندگانی است که دهن به دهن آواز سر می خوانند و یک سنت دیگر قهوه خانه های ایران را زنده می کنند. معلوم است که صاحب قهوه خانه به اصطلاح اهل بخیه بوده و در کتابهای قدیمی خوانده است که « جاروی صبح و عصر و آب پاشی « گل نم » ساعتی یکی دو بار قهوه خانه ها از واجبات بود و به زمین خاکی طراوت می بخشید و پرنده های خوش الحان قهوه خانه و دیگران که به همخوانی و دهن گیری از هم می پرداختند زینت بخش فضای سر سبز درختان می شد ».

صحبت از قهوه خانه های سنتی تهران بدون ذکر نام رستوران دیزی در خیابان ایرانشهر کامل نیست. این رستواران دیزی که نام قهوه خانه ندارد و قهوه خانه هم نیست، بیش از هر قهوه خانه در شهر تابلوی نقاشی دارد. از یوسف زلیخا گرفته تا به میدان رفتن علی اکبر و داستانهای شاهنامه و گذشتن سیاوش از آتش و صدها مضمون و موضوع مذهبی و پهلوانی دیگر. اما در اینجا به شما دیزی می دهند و چندان ارزان هم نمی دهند.

فضای قهوه خانه ها طوری است که از همان ابتدای ورود با مکان های دیگری که نام کافی شاپ و مانند آن دارند متفاوت است. تمام سالن ها تا کمرکش به کاشی های خوش رنگ مزین شده، چند تابلو یا عکس در کنار چند ابزار جنگی قدیمی مانند سپر و تبرزین بر دیوارها نصب است و میزهای همه شان با رومیزی های ایرانی از نوع ترمه مفروش است. بسیار پاکیزه تر از تمام کافی شاپ های شهر و حتا رستورانهای معتبر. موسیقی اغلب آنها سنتی است هرچند موسیقی پاپ را هم در برخی می توان شنید.

تقریبا هیچ یک از قهوه خانه ها حوض آب وسط سالن را فراموش نکرده اند. همه در استکان های کمر باریک چای می دهند. در بیشتر آنها چای با بامیه سرو می شود. اما آنها که مربوط به بخش خصوصی است منوی غذایشان فرق می کند و چه بسا در منوی آنها قهوه، نسکافه، شیرکاکائو و انواع کباب ها هم وجود داشته باشد، در حالی که قهوه خانه های قدیمی مطمئنا شیر کاکائو و چلو کباب نمی دادند. تمام این قهوه خانه به مشتریان خود قلیان می دهند اما قلیان دادن به خانم ها ممنوع است. در یک قهوه خانه سنتی این عبارت بر دیوار نصب شده است تا مشتریان حساب خود را از پیش بدانند: « به دستور اداره محترم اماکن عمومی ناجا مصرف دخانیات برای خانم ها ممنوع می باشد ».

  

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
آیدا مهاجر

رسول ملاقلی پور،کارگردان سینمای دفاع مقدس ایران در سن پنجاه و یک سالگی درگذشت. او فعالیت هنری حرفه ای خود را به عنوان عکاس جنگ آغاز کرد و سپس به ساخت فیلم های مستند جنگی رو آورد.

اولين فيلم سينمايی داستانی اش" شاه کوچک" در قالب ۱۶ ميلی متری بود. که برنده جايزه بهترين فيلم در جشنواره فيلم وحدت شد.از همان سالها به صورت تجربی سينما را آموخت و از هيچ کاری در سينما روی گردان نبودتا اينکه در سال ۱۳۶۳ نخستين فيلم بلند سينمايی خود در قالب ۳۵ ميلی متری با عنوان" نينوا" را ساخت.يک سال بعد با ساخت فيلم" بلمی به سوی ساحل" در سينمای حرفه ای ايران مطرح شد و چند سال بعد فيلم بسيار پر مخاطب" افق" را ساخت که به زعم خيلی ها جذاب ترين فيلم جنگی ايران به شمار می رود و جالب است بدانيد که اين فيلم در ايران اولين فيلمی بود که در حين فيلمبرداری دوربين را زير آب بردند.

دغدغه رسول ملاقلی پور جنگ و آدم های جنگ بود.می گفت:" دينی به جنگ و آدم هايی که در جنگ بودند دارم که بايد ادا کنم".تمام پانزده فيلمی که در طول عمر کوتاه زندگی اش ساخت با موضوع اصلی جنگ بود.گاهی وقت ها در بعضی فيلم هايش مثل" ميم مثل مادر" و" نسل سوخته "جنگ در حاشيه می رفت اما نمی شد که فيلمی بدون اشاره به جنگ بسازد يا به قول خودش بلد نبود غير از اين فيلم بسازد هر چند که آدم هايی که از نزديک او را می شناختند معتقدند که رسول آدم با مزه ای بود و اتفافا اگر فيلم کمدی می ساخت بسيار فيلم خوبی از کار در می آمد که البته هيچ وقت نساخت.فيلمنامه ای آماده ساخت داشت با اسم بسيار جذاب" هيچ کس سرباز به دنيا نمی آيد" که زمان ساخت آن فرا نرسيد اما تم اصلی فيلمنامه هرگز ساخته نشده اش "ظهر روز دهم" از بن مايه آن فيلمنامه شکل گرفت.

ميم مثل مادر

اين روزها کمتر کسی در ايران  است که آخرين ساخته اش" ميم مثل مادر" را نديده باشد يا حداقل چيزی درباره اش نشنيده باشد.فيلم قصه جنگ است.قصه  دختر جوانی به نام سپيده است که  ويولن  می زند و شوهرش ديپلمات است .چند سال بعد از زندگی مشترک شان سپيده باردار می شودو بعد از سونوگرافی متوجه می شوند که به دليل حضور در جبهه های جنگ ايران و عراق ،سپيده شيميايی بوده و آثار آن بر روی جنين خودش را نشان داده است.شوهر از وضعيت به وجود آمده ناراحت است و  تنها راه ادامه را سقط جنين می داند سپيده اما به هر دری می زند بچه نمی افتد.شوهر او را ترک می کند و سپيده بی پناه مجبور می شود تنها به زندگی خود و پسرش که مشکل تنفسی ريه و راه رفتن دارد ادامه دهد.مادر سپيده که حضورش از زندگی واقعی رسول ملاقلی پور آمده بود و در واقع قصه مادرخودش بود در اواسط فيلم می ميرد و سپيده بيشتر از پيش احساس تنهايی می کند. اما زندگی سپيده را شکست نمی دهد و با پسرش تمرين موسيقی می کند .يک سال بعد بيماری  سپيده دوباره به سراغش می آيد و به کنسرتی که پسرش موفق به برگزاری آن می شود نمی رسد و در پايان فيلم می ميرد.

"ميم مثل مادر" به لحاظ کارگردانی فيلم سختی بود.بعضی سکانس هايش به لحاظ دکوپاژآنقدر پيچيده بود که خيلی از کارگردان هايی که فيلم را می ديدند می پرسيدند: "رسول، اين سکانس را چطور گرفتی؟" . رسول ملاقلی پور در عرصه سينمای دفاع مقدس آدم بی همتايی بود و در کارگردانی فيلم هايش روش های جديدی داشت.يکی از هنرهايش اين بود که در تهران، در ترافيک تهران صحنه های جنگ را آن چنان می ساخت که هيچ کس متوجه اين تغيير مکان نمی شد.مثلا در همين" ميم مثل مادر" تمام سکانس های جنگ و بيمارستانی که سپيده در آن ايزوله می شود را در حياط زندان قصر تهران که الان متروکه است بازسازی کرد.ملاقلی پور طراح صحنه بسيار خوبی بود و در اکثر کارهايش ايده های صحنه مال خودش بود.سريال پر بيننده" سفر به چزابه" که بارها و بارها از تلويزيون جمهوری اسلامی ايران پخش شده يکی از کارهای درخشان او به شمار می رفت.در سال  ۱۳۷۷ برای کارگردانی فيلم" هيوا" از جشنواره بين المللی فيلم فجر سيمرغ بلورين بهترين کارگردانی را گرفت هر چند که خودش هيچ وقت به اين جوايز اعتقاد نداشت و هميشه می گفت: "جايزه من را مردم می دهند".

همه کسانی که ملاقلی پور را از نزديک می شناختند معتقدند که رسول آدم شريفی بود، بسيار مهربان بود هر چند ظاهر تندخويی داشت. هيچ وقت آرام نبود،هميشه در تلاطم  و طوفان بود .هميشه دلش می خواست هيچ کس به هيچ کس دروغ نگويد اما ای کاش خبر مرگ اش دروغ بود.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
پروانه فيروز

فيروزه ايوبجانوا سال ۱۹۵۰ در شهر خجند به دنيا آمد. سال ۱۹۶۸ از آموزشگاه رقص شهر تاشکند در ازبکستان فارغ التحصيل شد. وی طی ٤٠ سال اخير با رقص سر و کار داشته و دهها رقصنده جوان پرورده است. بانو ايوبجانوا مدتی در تئاتر اپرا و باله صدرالدين عنيی شهر دوشنبه کار کرد. ادامه فعاليت های او با موسسه های فرهنگی شهر خجند پيوند می خورد. از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۹۸ رقصنده تئاتر مرکزی شهری خجند بود، که نام کمال خجندی را دارد.

با گشايش تئاتر تماشابين نوجوان  به عنوان مربی رقصندگان جوان کارش را ادامه داد. همزمان، در آموزشگاه هنر و موسيقی شهر خجند به تدريس دانشجويان پرداخت

در تربيت رقصندگان حرفه ای گروه های هنری "شبنم" و "مهستی" سهم بارزی داشتند. فيروزه ايوبجانوا هم اکنون رهبری گروه هنری "چمن آرا" را بعهده دارد. وی به عنوان بازيگر در ۳۰ نمايشنامه تئاتری هم نقش آفريده است. بيش از ۶۰ نفر شاگرد او امروز در کشورهای مختلف ويژگی های رقص تاجيکی را که از استاد خويش آموخته اند، ترويج می کنند. فيروزه ايوبجانوا حاصل تمرين و تلاشهای خود در اين عرصه را در کتابی گرد آورده که با نام "رقص عنعنوی (سنتی) تاجيکی" سال ۲۰۰۱ به زبانهای روسی و فارسی تاجيکی منتشر شد. وی به دريافت عنوان "هنرمند ممتاز تاجيکستان" مشرف شده است.

فيروزه ايوبجانوا راجع به ويژگی های حرفه ای اين نوع هنر و رواج آن در کشور چنين نظر دارد:

"رقص در گستره فرهنگ مردمی تاجيکها از دو شيوه شناخت برخوردار است. شيوه اول مربوط به ذوق و سليقه انفرادی تک تک افراد جامعه است و اين را می توان شيوه عاميانه ناميد. در اين راستا در مراسم و سورها هر نفری می تواند زير صدای موسيقی به دلخواه خودش برقصد و هدف از آن تنها اظهار مسرت آنی فرد است يا نشان سهيم بودن در شادی دوستان است. اما شيوه دوم، رقص حرفه ای است که ويژگی هايی دارد و شايد بتوان آن را نوع خاص شناخت رقص ناميد.

ميان مردم تاجيک شناخت جنبه حرفه ای اين نوع هنر به دوران دور تاريخی بر می گردد. وجود آثار فراوان تاريخی در هنر نقاشی و کتيبه ها ی مصور قرون وسطی از رواج رقص ميان تاجيکهای آن دوران گواهی می دهد. از سوی ديگر، به نظر من، نگاه شايسته مردم تاجيک به اين نوع هنر شايد به آن هم مربوط باشد که در قرون وسطی آن توانست جنبه عرفانی کسب کند و به عنوان سماع يا رقص صوفيانه به يکی از رکن های مهم در طريقت معنوی تبديل شود.

امروز هم رقص در فرهنگ معاصر تاجيک از جايگاه ويژه ای برخوردار است. هرچند هنر رقصندگی ميان اقوام ديگر خاورزمين نيز رواج دارد، اما رقص تاجيک با نزاکت و لطافت خاص خود متمايز است. شايد کسی که از اصالت اين نوع هنر آگاه نيست، بر اين نظر باشد که رقص چيزی بجز از دست افشانی های پريشان و جست و خيز نيست. ولی يک هنرمند می تواند رمز اين حرکات و جلوه و جاذبه های شيوای رقص را دريابد، چون در تحرک دستهای رقصنده حالات و ويژگی زندگی زن بيان می شود. به همين دليل دست در رقص تاجيکی عنصر اصلی بازتاب اصالت آن محسوب می شود،  به مانند جايگاه انگشت ها در رقص سنتی هندی.

و اما رقص تاجيکی با يک نوع واحد محدود نمی شود، بلکه  متنوعست به مانند رقص بدخشانی، ختلانی و مسچاهی و غيره که هر کدام ويژگی های خود را دارد.

طی چند سال است که رهبری گروه رقص چمن آرا را بعهده دارم. هدف اصلی ما در اين گروه سهم گذاشتن در تحول فرهنگ معاصر تاجيکی است. شايد در تعيين جايگاه رقص در گستره فرهنگ امروز ديدگاه های مختلف وجود داشته باشد، اما جلوه های عناصر مهم زيبايی شناختی ملی در آن می تواند رفص را به مثابه يک رکن بسيار ارزشمند هنر تاجيک معرفی کند."

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
غلامعلی لطيفی

کاريکاتور ايران در سال ۱۹۰۳ متولد شده است. يعنی ۷۰ سالی بعد از آمدن روزنامه و روزنامه نگاری از غرب به ايران. اولين روزنامه ای که در آن سال اقدام به چاپ  کاريکاتور کرد روزنامۀ ادب، چاپ مشهد بود و اين کاريکاتور اثر خامۀ يک تصويرگر به نام « حسين الموسوی، نقاشباشی آستان قدس رضوی » کشيده شده است.

اما از آنجا که اين رشته از روزنامه نگاری در ايران سنت و سابقه ای نداشته است، همين کاريکاتور هم، که امضای يک نقاشباشی رسمی را در پای خود دارد، چندان نشانی از رنگ و بوی طنز و تصوير ايرانی ندارد. به ويژه که از کلاه فينۀ « مردم آسيا » و ساير خصوصيات تصويری اين نخستين کاريکاتور ايران چنين بر می آيد که بايد الگو و سر مشق خارجی – احتمالاً عثمانی- داشته باشد. طبيعتاًً در نبود مکتب و مدرسه ای برای آمورش اصول و قواعد اين حرفه، به ناچار  مدت زمانی طولانی صرف تمرين و تجربه برای به دست آوردن رموز و ريزه کاری های آن گرديده است. از همين روی است که صفحات روزنامه های دورۀ مشروطيت ، سال ها جولانگاه سياه مشق هائی است که هر از راه رسيده ای، که خود را کاريکاتوريست می پندارد، آن را سياه کرده است. در نتيجه آنچه به عنوان کاريکاتور از اين دوره به يادگار مانده، خطوط بچگانه ای است که برای سر در آوردن از معنی و مفهوم آن ها خواننده می بايد يک مقالۀ سه صفحه ای داخل نشريه را می خواند تا منظور استاد را در می يافت.  از همين روی است که ادوارد براون در کتاب   تاريخ مطبوعات ايران خود ، در بخش روزنامه های طنز می گويد : چون در ميان روزنامه های طنز اين دوره کاريکاتور قابل اعتنائی نيافتم ، شش قطعه از کاريکاتورهای نشریۀ ملا نصرالدين، چاپ قفقاز را در اينجا می آورم.

با اين حال برای اين که روشن شود که آيا حق با براون بوده يا نه ما يک نمونه از « کاريکاتور» های آن دوره را در اينجا  می آوريم که از روزنامۀ جنگل مولا انتخاب شده  و در تهران انتشار يافته است.

باری ، در چنين شرايطی ، که بر اين رشته از روزنامه نگاری ما حاکم بود، در سال ۱۳۰۳ خورشيدی، فردريک تالبرگ به  ايران آمد. تالبرگ آلمانی الاصل (و به گفته ای سوئدی) بود. به قراری که فرامرز جودت ، در سپيد و سياه (۱۳۴۷) می نويسد، او در جوانی، قبل از جنگ جهانی اول در روسيه اقامت داشته و رموز نگارگری و تصويرسازی را هم در مدارس هنری شهر پتروگراد آن زمان، لنين گراد بعدی و سن پترزبوگ امروز، فرا گرفته بوده است .

اولين روزنامه ای که  تصاوير طنز آميز او را چاپ کرد روزنامۀ ناهيد بود. تالبرگ در اين تصاوير، که برخلاف معمول آن روزگار از پرداختی هنرمندانه و حرفه ای  بر خوردار بودند، با نگاهی آلمانی مشکلات و مسايل آن روز ايران را مورد انتقاد شوخ طبعانه قرار می داد. اما بزودی روزنامۀ ناهيد توقيف شد و تالبرگ به روزنامۀ  قانون  پيوست. از قضای روزگار عمر قانون هم چندان نپائيد و به دستور دولت انتشار آن متوقف و مديرش به اصفهان تبعيد گرديد. تالبرگ از آنجا به روزنامۀ  اميد رفت. در روزنامۀ  اميد بود که کاريکاتور های تالبرگ مورد توجه خوانندگان و محافل مطبوعاتی واقع گرديد و به عنوان  يک کاريکاتوريست هنرمند نامش بر سر زبان ها افتاد.

تالبرگ در سال ۱۳۱۴ خورشيدی به تابعيت ايران پذيرفته شد و به استخدام بنگاه راه آهن دولتی ايران در آمد و از آن پس در کاريکاتورهای يک صفحه ای که برای پشت جلد مجلۀ  اطلاعات هفتگی می کشيد، يا شعار های تبليغاتی راه آهن را موضوع کارهايش قرار می داد و يا شعارهای « پرورش ا فکاری» را، که در آن زمان سخت رايج بود.

با استخدام در يک ادارۀ مهم دولتی و رهائی از دغدغۀ امر معاش ، تالبرگ به تدريج کار در مطبوعات را  رها کرد و اوقات فراغتش را صرف مصور کردن کتاب کرد . علاوه بر نشريات فراوانی که برای بنگاه راه  آهن مصور کرده از او سه کتاب به يادگار مانده است . يکی کتاب  موش و گربه، اثر عبيد زاکانی، و ديگری لطيفه های ملانصرالدين و کتاب سومش  از کوروش تا پهلوی. هر چند تصاوير کتاب اخيراز جهت اين که بر زمينۀ سنت های تصويرگری ايرانی پرداخته شده ، قابل توجه است ، ولی محتوای آن شعار های معمول رژيم گذشته است.

اما تصاوير دو کتاب موش و گربه و ملانصرالدين، که هردو ازسوی انتشارات ابن سينا انتشار يافته اند، چنان شيرين و چشم نوازند که پس از گذشت چندين دهه از انتشار آن ها به باور اين قلمزن هنوز هم هماوردی نيافته اند.

با آن که نگاه اروپائی  تالبرگ در اين دو اثر به وضوح به چشم می خورد ، اما اين نگاه به هيچ وجه از اصالت و شيرينی آن ها نمی کاهد و بسيار  بر تر و استادانه تر از اسلاف و اخلاف خود از عهدۀ ايجاد حال و هوای سنتی ايرانی  بر آمده و تصويرگری ما را از سبک  های « عجايب المخلوقات »ی به در آورده و در راه و روالی تازه  سوق داده است . تالبرگ برای اولين بار در تاريخ تصويرگری ( ايلوستراسيون ) ايرانی  عناصر و نقشمايه های فولکلوری و ملی ايران را به شيوه ای صحيح و آگاهانه مورد استفاده قرار داده است.

در نمونه هائی که در اينجا نقل می گردد و از دو کتاب ياد شدۀ او بر گرفته شده، دقت و توجه تالبرگ بر مظاهر هنر و معماری ايرانی، مانند موتيف ها و نقشمايه های داستانی و فولکلور ايرانی، طاق ضربی، کاشيکاری، پنجره های مشبک، ديوارهای خشت و گلی و کوچه باغ های روستائی، آداب و اسباب سفره و شيوۀ غذا خوری، به راستی چشم نواز و ستودنی هستند و نشانه توجه و آگاهی عميق او به  آداب و رسوم ايرانی. از اينها گذشته،  اين عناصر با رعايت اصول و قواعد تصوير سازی و به اصطلاح به روش حرفه ای  انجام شده است. افزون بر همۀ اين ها  ذوق و ظرافت  تالبرگ در نوشتن خط فارسی و ساختن عناوين و سر فصلها که آن ها را  منطبق و متناسب با مضامين فولکلوری و طنزآميز موضوع پرداخته جالب توجه است. او با اين کار  بر اصالت و غنای آثار خود بسی افزوده و نمونه و الگوی بی نظيری برای آيندگان باقی گذاشته است.

با اين حال بايد افزود  هر چند که کاريکاتور های تالبرگ از استحکام طراحی و قلم گيری و پرداخت حرفه ای نيرومندی بر خوردار است، اما چنانکه در نمونه های ما هم مشاهده می گردد  اين آثار همسنگ کارهای تصويرگری او نيست و اين کاريکاتورها بيشتر « تصوير » گفتگوی طولانی آدم هائی است که در صحنه ديده می شوند و کاريکاتور به اين همه شرح و گفتگو  نياز ندارد و خود قادر است  پيامش را تنها به وسيلۀ  خطوط و تصوير به روشنی و وضوح بيان کند.

 شرح تصاوير

 نخستين کاريکاتور ايران

اين نخستين کاريکاتور تاريخ مطبوعات ايران است که در” روز چهاردهم شوال ۱۳۲۰ قمری،  مطابق با چهاردهم ژانویۀ فرانسوی ۱۹۰۳” در صفحۀ ۲، شمارۀ ۵، سال سوم « روزنامۀ ادب به مدير کلی ميرزا صادق خان اديب الممالک در شهر مشهد مقدس، کوچۀ دو در » چاپ شده که « هيئت ترقی اهل اروپا » را با « هيئت تنزل مردم آسيا» مقايسه می کند و « اثر خامۀ حسين الموسوی، نقاشباشی آستان قدس رضوی » است.

در مورد این که چرا این کار « حسین الموسوی » شایستگی عنوان « نخستین کاریکاتور»  مطبوعات ما را یافته، شاید توضیحات زیر لازم باشد. بی گمان سر زمین ایران از سرچشمه ها و خاستگاه های تصویر سازی به شمار می رود و سابقۀ آن به زمانهای بسیار دور باز می گردد و نقوش روی ظروف و سفالینه های دوران های باستان بهترین و گویاترین اسناد و مدارک این سابقه است. از این روی می توان احتمال داد که تصاویر شوخ طبعانه هم  بخشی از این سابقه بوده باشد، و حتا نمونه های بسیار ارزنده ای از آثار استادان مینیاتور دورۀ صفوی در دست است که بعضاً در کتاب ها هم  چاپ شده است.

اما روشن است که هر تصویر غیر جدی و شوخ طبعانه را، هر قدر هم که استادانه و هنرمندانه تهیه شده باشد، کسی کاریکاتور نمی داند.  به همین قیاس آثار آن استادان  هم کاری در زمرۀ شوخی های شخصی و شیطنت های  تفننی دسته بندی می گردد.

به قرار تعریف های مختلفی که کتب و مراجع معتبر، از فروید گرفته تا فرهنگ ها و دائرة المعارف های با اعتبار هنر از این اصطلاح به دست می دهند، کاریکاتور بطور خلاصه عبارت است از «طنز تصویری » و مخاطب آن هم عامۀ مردم است. بدین قرار کاریکاتور چیزی نیست جز یک انتقاد و اظهار نظر طنز آمیز اجتماعی در قالب تصویر، یا همان چیزی که غربی ها به آن  طنز دیداری ( ویژوال هیومور) می گویند و آن کاری است در حیطۀ روزنامه نگاری و ژورنالیزم.

به این ترتیب « حسین الموسوی» برای نخستین بار در مطبوعات ما یک موضوع عمومی، یعنی روحیۀ تشتت و تفرقه در میان آسیائیان ( در واقع هموطنان خودش) را، به صورت طعنه آمیز و در قالب تصویر،  مورد انتقاد قرار داده و آن را در یک نشریۀ عمومی و علنی منتشر کرده و با این کارش نخستین کاریکاتور ایرانی را – به معنای واقعی کلمه-  « رقم» زده است.

البته با معیارهای امروز ممکن است بر کار حسین الموسوی عیب و ایراد هائی  وارد کرد. مثلاً به دلیل کلاه های فینۀ « مردم آسیا» آن را کاری تقلیدی و به اصطلاح کپیه برداری  از کاری خارجی دانست و یا ضعف های آشکاری که در طراحی و ترکیب آن وجود دارد . اما به فرض صحت چنین احتمالی هم  در این که کار حسین الموسوی نخستین کاریکاتور  ایران است، مطابق تعاریفی که به آن ها اشاره شد جای هیچ  شک و شبهه ای نیست. 

  تصویر روزنامۀ جنگل مولا

این تصویر، که از شمارۀ 8 روزنامۀ جنگل مولا، چاپ تهران، گرفته شده  نمونه ای است از آنچه که به نام کاریکاتور در مطبوعات دورۀ مشروطیت به خوانندگان روزنامه  ها عرضه می شده است. در این به اصطلاح کاریکاتور، هیچ روشن نیست میرزائی که با قلم و دواتش در  وسط تصویر نشسته مشغول نوشتن چه چیزی است. یا آن خان بختیاری که در کوهستان ها به تاخت و تاز مشغول است با میرزا و  سواری که خودش واسبش نقش زمین شده اند، و  آن سه بیماری که بر روی تخت های عمودی خوابیده اند، و  مرده و زنده ای که از گوشۀ چپ تصویر به سوی میرزا مشت حواله کرده اند، چه رابطه ای با او دارند.

البته همۀ این ها بعد از خواندن یک مقالۀ  سه صفحه ای داخل روزنامه  تا حدی روشن می شود و خواننده نفس راحتی می کشد. اما بدیهی است که اگر معنی کاریکاتوری موکول به خواندن یک مطلب سه صفحه ای باشد، چنین تصویری اساساً کاریکاتور نیست. مضافاً این که تمام عناصر یاد شده در سطح تصویر  بسیار ناشیانه و بچگانه کشیده شده اند و نه فقط عاری از اصول اولیۀ نگارگری و تصویر سازی است، حتا خالی از هر گونه ظرافت و زیبائی بصری هم هست. 

 عکسی از چهرۀ فردریک تالبرگ در میانسالی
نمونه ای از کار تالبرگ با طرحی از چهرۀ خودش 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

رادیو: شوخی هفته کاری از تالبرگ

در این تصویر، که رسماً به آن « کاریکاتور» اطلاق می شود،به رغم این که فیگورها از طراحی محکم و شوخ طبعانه و به اصطلاح کاریکاتوری بر خوردارند، با این حال این کاریکاتورها به خودی خود چیزی را بیان نمی کنندو تنها در خدمت مصور و قابل رویت کردن شرح مفصل ومقپز زیرشان هستند.

 

 

 

 

 

 

شوخی هفته، راه آهن
از تالبرگ

این تصویر هم کاری است در ردیف کار قبلی و برای سر در آوردن از مفهوم آن باید شرح مفصل زیر آن را خواند.

 

 

 

 

 

 

قیام ملت بر ضد استبداد
از تالبرگ، نقل از کتاب از  کورش تا پهلوی

این تصویر که به رغم جدی بودن محتوای آن اندکی کاریکاتوری است، قیام مشروطیت را مصور کرده و تمام اصول مصور سازی در آن رعایت شده است. از آسمان ایران گرفته تا خورشید که پشت کوه دماوند طلوع کرده  و امواج جمعیت و رهبران و شهدای قیام در جلو و باغ سفارت روس درمندرج یا اینست  همه در جای مناسب خود نقش شده و ورقۀ استعفای محمد علی شاه آن را کامل کرده است.

 

 

 

 

سامانیان
از تالبرگ

یک مصور سازی « ایلوستراسیون»  به سبک قصه های عامیانه است که در آن صورتی پنداری از رودکی و چنگی که نماد شاعر است  در داخل صفحه  مندرج یا "اینست" شده و در مجموع دوران سامانیان در تاریخ ایران را هنرمندانه و حرفه ای مجسم می سازد.

 

 

 

 

 

گنجینه ادبیات ایران 
از تالبرگ

ترکیب بسیار هنرمندانه ای است که تالبرگ از مجموعۀ کتاب های ادبیات فارسی ساخته است. برای اشاره به هنر ایران یک فیگور مینیاتوری در بالا و برای ستایش از هنر و ادب ایران یک حلقۀ برگ زیتون به دور مجموعۀ کار کشیده است.

 

 

 

 

 


مشروطیت 
از تالبرگ

تالبرگ برای مصور کردن  متن فرمان مشروطیت بسیار هوشمندانه آن را در زمینه ای از سر در مجلس شورای ملی و نقشمایه ای ازدورۀ قاجار و شماری از وکلای مجلس اول قرار داده است.

 

 

 

 

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.