Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى


سه سال پس از زلزله ويرانگر در شهر بم در جنوب شرقی ايران که به تخريب ٨٥ درصد شهر منجر شد ،سيمای شهر همچنان خاطره روزهای نخست يک زلزله را تداعی می کند.  زلزله در بم سحرگاه  ٢٦ دسامبر ٢٠٠٣ در  روز جمعه که تعطيلی آخر هفته بود  اتفاق افتاد و ظرف ١٢ ثانيه شهر را تقريبا با خاک يکسان کرد. بيش از٥٠ هزار نفر جان خود را از دست دادند و ٣٠ هزار نفر ديگر مجروح شدند.

مجموعه خسارات از نظر اقتصادی  اين زلزله معادل يك و نيم ميليارد دلار ارزيابی شده است. خواب بودن مردم در هنگام وقوع زلزله و اين واقعيت که خانه های خشت و گلی با خراب شدن بر سر ساکنان شهر عمدتا به خفگی آنها انجاميد از مهمترين دلايل وسعت خسارات انسانی در اين زلزله بوده است.

شهر بم در ١٩٣ کيلومتری جنوب شرقی کرمان در منطقه دشت و بين رشته کوههای ميان ارز و رشته کوه کبودی قرار گرفته است. همين رشته کوههای مرتفع اطراف بم باعث فراوانی و غنی بودن آبهای  زير زمينی منطقه است. ثروت شهر بم مربوط به نخل های فراوان و محصول مرغوب آنها است که يکی از بهترين خرماهای جهان را عمل می آورد. داريوش دبيری در دو گزارش از  بم می گويد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
جنيد رفيع

                           جنید رفیع

دگرگونيهای ريشه ای اجتماعی و فرهنگی افغانستان در سايه جنگ و هرج و مرج در سی سال گذشته چه اثری برجريان  شعر نو گذاشته است؟ جنيد رفيع، شاعر و منتقد، در تحليلی بودشناسانه ازشعر معاصر امروز افغانستان به اين پرسش پاسخ داده است که  اين متن  فشرده آن است:  

وقتی مسأله نو بودن در هر چيز مورد مطالعه قرار می گيرد، زمان با تمام هيبتش خود را می نماياند. برای آنکه نو در بستر زمان به سر می برد و اتفاقی است که در يک مقطع تعريف شدۀ زمانی روی می دهد. موجوديت نو وابسته به زمان و قائم به آن است.

خصوصيات نو بودنی که در اينجا به آن نظر داريم، شکستن عناصر فرمی شعر گذشتگان نيست، بلکه به حيات درونی شعر معاصر مربوط است؛ ورود به قلمرو درون بودی در شعر، و مرکز قرار گرفتن فرد در منظومۀ شمسی شعر مورد نظر است. در بين شاعران دهه های قبل، ممکن است شعر پاره ای از آنها، آن درون گرايی و بيان فرديت و تن ندادن به سلايق جمع را داشته باشد اما در بين شاعران امروز، بخصوص در بين شاعرانی که در قالب های غير عروضی شعر می گويند، شعر فرد گرايانه عموميت يافته است. شاعران به دنبال دگرديسی های مختلف و شکننده و تجربۀ حال های متناقض که اغلب انعکاس صدای من ِ اجتماعی در نهادشان به شعر بدل می شد، حال به دنبال آن گم کردۀ درونی خويش اند و سعی در به سخن آوردن آن دارند. 

شعرهای سالهای اخير شاعران افغانستان بازگو کننده من تنهايی است که فقط خود شاعر است، يعنی اکثر شعرها فقط از شاعر خود نمايندگی می کنند و زبان حال خاص اويند، نه بيشتر. درست مانند صحنه سياسی افغانستان، اين فرد است که دست به اقدام می زند، انتخاب می کند؛ خواه انداختن برگ رأی باشد و خواه امور ديگر، شاعر اين روزگار می خواهد من ِ غمزدۀ خود را بسرايد و در اين ابزار، هستی به روايت اوست که عينيت می يابد. در يک نگاه ويژگی های شعر معاصر افغانستان را در چهار مورد زير خلاصه می توان کرد.

۱ – من به عنوان ستاينده معشوق عرفی
۲ – من به عنوان مصلح و روشنفکر اجتماعی
۳ – من انقلابی و گروه گرا
۴ – من مغموم و تنها و فرد

در سه بخش اول شاعر در ميان جمعيت به چشم می خورد و اکثرا در لباس کسی که در مردم چيزی را بر می انگيزد، عمل می کند و اين برانگيختن مانند گفتگويی است که بين شاعر و مخاطبان جريان می يابد؛ بدين معنی که شعر شاعر کاملا متاثر از اتفاقات پيرامون است در حالی که بخش چهارم اين گونه نيست. شاعر حتا در ميان جمعيت نيز تنها است.

در شعر دهه سی و چهل هنوز باقيماندۀ مقلدانه و عرفی "من ِ" غنايی در قالب های بجا مانده از گذشته سروده می شد. به سنت شعری قرون گذشته، تغزل شاعرانه، با لحن حکيمانه و با اشاره ها و نکات اخلاقی، پند و اندرز، حکايات منظوم و ... همراه بود. جريان آن سالها در واقع ادامه همان خطی بود که از گذشته تا سدۀ سيزدهم در افغانستان رايج بود. حتا معشوق به عنوان قبله شعر تغزلی و غنايی – در تمام ادوار شعر فارسی، آن جان جاويدان و بالنده را در شعر معاصر نداشت. شايق جمال، شايق افندی، صوفی صاحب عشقری، نويد، ملک الشعرا قاری عبدالله، نديم کابلی، مولانا قربت، نديم قيساری، استاد بی تاب و ديگران، از اين دسته اند، و من شاعری شان، معشوق – الگوی شان را می ستود، نه از آن خود را. بی آنکه قصد تخطئۀ شعر اين شاعران در ميان باشد ناچار تأکيد می کنيم که من شاعری آنان، ما به ازای شعرهای گذشته زبان فارسی است و از آن فراتر نمی رود.

در کنار اين شاعران برخی ديگر از شاعران بوده اند که شعرشان را می توان مقدمه يی بر جريان های روشنفکری معرفی کرد. من ِ شاعر اين گروه در پی آن است تا مردمش را به بيداری و مبارزه با جهل بر انگيزد. افکار ترقی خواهانه سياسی – اسلامی به پيروی از سيد جمال افغانی و اقبال لاهوری و برخی ديگر از روشنفکران و فيلسوفان عربی بين اين شاعران برجسته است. در جريان قبلی شاعر فقط نسبت به معشوق مسئوليت و وظيفه داشت، اما در اين جريان شاعر وظيفه حرفه ای خود را روشنگری می داند و مولفه های دنيای جديد را به مخاطبان خويش  می شناساند و دغدغه های اصلی مردم يعنی استبداد را بيان می کند. شاعر روشنگر مجرايی است برای بيان شخصيت جمعی اش. هيچ خط حايلی بين من فردی و من جمعی شاعر وجود ندارد. قالب های شعری نزد اين شاعران البته تا دهۀ سی و چهل همان قالب های شناخته شده قديمی بود. ولی در همين دوره بود که فرم های نو تجربه شد. 

دسته سوم شاعرانی هستند که در دهۀ چهل و پنجاه زندگی می کردند و فعل و انفعالات احزاب سياسی و سقوط و شکل گيری حکومت ها و رواج مشی انقلابی چپ را در دنيا و کشور تجربه می کردند. برای اين گروه آنچه در درجه اول اهميت قرار داشت، بيان و طرز ديد گروهی خودش بود، گروهی در ميان گروههای فراوان سرگردان ديگر. من شاعر در اين دوره اسلحه ای بود که به قصد نابود کردن طرف مقابل، به سمت دشمن شليک می کرد. و باز هم من حقيقی شاعر، من مفرد او نبود که شعر می شد. بلکه من شعر متاثر از من جمعی اش بود. معراج شاعر اين بود که پرچم آزادی مردم را به باور خويش بر چکاد جايی بر افرازد. به اين ترتيب باز هم شاعر به جای بازنمايی من خويش، به بازنمايی موهوم يک من جمعی می پرداخت. شعر در اين دوره شعاری است از طرف يک ايدئولوژی خاص. چه چپ و چه راست. نکته جالب اين است که تا پيش از اشغال افغانستان چنين چيزی را شاهد نبوده ايم اما بعد از اشغال من ِ ديگر شوندۀ شاعرانگی از فضاهای انتزاعی يا کمتر اجتماعی پيش از دوره اشغال به صورت من ِ انقلابی، من ِ ايدئولوژی زده، من ِ رزمنده، من ِ وطن پرست، من ِ قهرمان، من ِ چريک و من ِ.... در آمد. در اين دوره شاعران گاه به اوزان نيمايی و گاه به شعر سپيد روی می آورند. برای اينکه اين قالب ها با مضمون اجتماعی سازگار ترند.

از درون اين من مغلوب، من ديگر باره ای که با خصوصيات آن من های ديگر شاعران کمی متفاوت است سر بر می کشد ( دسته چهارم ) و در بردارنده همه کسانی است که دگرگونه می نگرند. اين شيوه رويهمرفته حاصل شکست است. از شکست قهرمانان و فروريختن آنان در ذهن مخاطبان تا شکست دولتها و سياستها و شکست عواطف و سرخوردگی وسيع اجتماعی. با وجود اين عوامل ديگر نيز در اين امر موثر بوده اند. از جمله اينکه شاعران مهاجر در ايران جريان های دگرگون شونده ادبيات ايران و هوای هر دم ديگر-شونده اش را زندگی کردند و در پاره ای موارد تأثير گذار بودند.

در اين دوره ديگر شاعر در پی قبولاندن باور و اعتقاد خودش نيست. خودش را می سرايد و لاغير. گو اينکه فراموش شود و به نسيان سپرده شود. چنين وضعی که توصيفش را کرديم، آخرين مرحله حرکت شعر معاصر فارسی افغانستان است که خود نتيجه مقدماتی است که در دهه های قبل چيده شده بود. می توان حتا آن را « شعر بن بست » ناميد چرا که به ندرت در آن دشت های باز و راههای بی نهايت ديده می شود.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 شهناز  درسال  ۱۹۷۹  در شهر خجند در خانواده ای اهل فرهنگ و علم متولّد شد. در سال ۲۰۰۴ رشته ادبيات فارسی را در دانشگاه تهران ختم نمود. هم اکنون مدير مسؤل مجله ادبی و علمی  خجند است. از سال ۱۹۹۸ عضو اتّحاد نويسندگان تاجيکستان می باشد. او در سال ۲۰۰۱  جايزه جوانان جمهوری تاجيکستان را برد. 

از شهناز دو  مجموعه شعری به چاپ رسيده است:


ميلاد آرزو، خراسان،۱۹۹۸
فاصله دستها،خراسان، ۲۰۰۱


با من قرار بگذا ر


با من قرار بگذار در آستان غربت
با من قرار بگذار قبل از قرار تربت


نوروز ما چو طی شد، دوران فصل دی شد
کی آمد عشق کی شد در انتظار قربت؟


بگذار پای ساعت بی ما رَود  پس و پيش
با من قرار بگذار با ساعت دل خويش


حتی برای يک بار، با من قرار بگذار
تا ممکن است ديدار، تا هست فرصتی بيش


با من قرار بگذار، با من قرار بگذار
اندر سراب رويا، يا پلک چشم بيدار


از بعد بيست و يک قرن عمری که بی تو شد خا ر
در اين نفس که حتی تنهاييم نشد يار!


بر قصد دهر غدّار، با من قرار بگذار

سوگند بر عشقی

بگذار از خاموشيت آوا بگيرم
چون آه در بغض گلويت جا بگيرم

آواز ده، تا همچو يونس ماهيان را
در رودها بگذارم و دريا بگيرم

هرچند دور از تو سوالی بی جوابم
هر بار از يک  بودنت معنا  بگيرم

ای کاش، چون نينی اشک آرميده
در گاهوار ديده ات مأوا بگيرم

مگذار حکم سرنوشت بی بدل را
اين بار بی چون و چرا اهدا بگيرم

سوگند بر عشقی که آدم را بياموخت
اين جرم را از گردن حوا بگيرم

بيا که عمر منی


اگر وجود تو را اتفاق و بس گيرم
چگونه حرف دلم را ز خويش پس گيرم؟

بده ضمانت خاطر که عين رويايی
 که پشت عينک آبی سراغ کس گيرم

قسم به برق نگاهت که کرد ارشادم
 قصاص عشق از اين پير بلهوس گيرم

تو را که بال و پرم را ربوده ای خير است
 که گوشه ای ز دلت جا  چو در قفس گيرم 
 
دلم هوای تو را کرد   و من ندا نستم
 بيا که عمر منی و تو را نفس گيرم
 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

دخترچه های کابلی، کيف و کتاب در دست، با روسری های سفيد با هم می گويند و می خندند و با شتاب از مدرسه ها بيرون می آيند و به سمت خانه هايشان می دوند يا دست مادرشان را می گيرند که در انتظارشان ايستاده اند.

دختر و پسر جوانی در راديو برنامه دارند يا بر صفحۀ تلويزيون ظاهر می شوند، کنار هم می ايستند يا روبروی هم می نشينند، از موسيقی و از آرايش و پوشش های نوی که به بازار آمده گپ می زنند و گاه هم با لبخندی و شايد ناز و کرشمه ای معصومانه.

زنان افغانستان، که پس از سکوتی طولانی، بار ديگر و با هويتی وسيعا قانونی شده به صحنه آمده اند، در همه جا  خود را نشان می دهند. هر چند به گفته صاحب دلی برخی از زنان افغان هنوز برقع از روی برنداشته اند، زيرا يا زيبا هستند و می ترسند، يا زشتند و می شرمند، و يا چون مادر کلان من از خدا و روز قيامت هراسناکند.

ميليونها زن و مرد پای صندوقها می روند تا نمايندگان زن و مرد خود را برای لويه جرگه برگزينند تا آنها رئيس دولت را برگزينند، و باز تا قانون اساسی را بنويسند و باز خود آنها رئيس جمهور را بر می گزينند.

تابستان در هوای گرم، شش هزار زن و مرد با اشتياق به مراکز ثبت نام انتخابات می روند تا برای کانديدا شدن کاغذهايی را خانه پری کنند.

برای چندمين بار ميليونها زن و مرد رای می دهند تا نمايندگان زن و مرد خود را در شوراهای ملی و ولايتی برگزينند.

در روزنامه و کتاب و مجلات از زندگی، از سياست، از چند پارچگی ملی، از ناتوانی رئيس جمهور و حکومت، از فساد مقامات دولت، از تکبر امريکاييان، و تيراندازی نابجای اروپاييان و از کشته شدن عابرين بی گناه می نويسند. کاريکاتور مقامات را می کشند و به آنها نيشخند می زنند.

با وجود اين امروزه راههای بهتری ميان شهرها کشيده شده و رفت و آمد آسانتراست. اقتصاد بار ديگر در حال رونق گرفتن است و ابتکار عمل بخش خصوصی چهرۀ شهرها و حتی برخی از روستاها را دگرگون کرده است.

با شکل گيری نظام نوين، افغانستان پويا شده و ديگر خارج از محدودۀ تاريخ متوقف نمانده است. اميد بسيار است و راه درازی در پيش. اما اگر اميد هست، بيم هم هست.

کشت کوکنار بيشتر می شود، مقامات و فرماندهان پيشين و کنونی از آن سهم می گيرند؛ در زمينهای غصب شده خانه های چند آشيانه به آسمان می رود؛ ميليونها نفر هنوز خوراک و پوشاک و آب پاکيزه در خور يک شهروند را ندارند. دستشان  به طبيب و به دارو نمی رسد.

در بسياری از مناطق امنيت نيست. در جنوب و شرق جنگ ادامه دارد. شورشيان محلی و خارجی با کمک نهادهايی در پاکستان و شايد کشورهای ديگر در خليج فارس و نيز از پول  فروش ترياک دوباره جان گرفته اند. مدرسه ها را می سوزانند. زنان معلم و فعال کشته می شوند.

ارتش و پليس ملی هنوز تربيت نشده اند. فساد در حال گسترش است و حکومت در حالت ضعف.

شتاب امريکاييان و اروپاييان در رفتن به عراق بی آنکه افغانستان را سامان دهند، نه تنها برای عراق که برای افغانستان هم فاجعه بار بود يعنی  افغانستانی را که می توانست رو به رشد  و آرام  باشد، بار ديگر درگير جنگی کرد که پايانش نيازمند هزينه، همت و رهبری جمعی دورانديشانه ای است که تا کنون کمتر ديده شده است.

پنچ سال پيش در چنين روزهايی، که کنفرانس بن در بارۀ  افغانستان با موفقيت پايان يافته بود، اميد همه جا گير بود. امروزه  بيم از آينده ای نا روشن دارد همه جا را می گيرد. از همين رو نگاههايی داريم به افغانستان از زوايای گوناگون.  در انتظار نظرات شماييم تا آنچه را آورده ايم بهتر کند.

 

از همين مجموعه


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

فرزانه ، شاعر تاجیک، باشنده شهر باستانی خجند، ازپیشگامان شعر امروز فارسی در تاجیکستان است. زبان غنایی و روشن او در عین آنکه بیان احساس برخاسته از تجربه شخصی است، روایتگر دردها و آرزوهای انسانی است.

 فرزانه به سال  ۱۳۴۲خورشيدی (۱۹۶۴) در خانواده ای فرهنگی در شهر خجند به دنيا آمد. پس از طی کردن دوران مقدماتی تحصيل، به دانشکده زبان و ادبيات دانشگاه دولتی خجند رفت و از آنجا فارغ التحصيل شد. فرزانه  صاحب عنوان "شاعر خلقی"  تاجيکستان است. از وی تا کنون چندين دفتر شعر منتشر شده است که عبارتند از:

طلوع خنده ريز، دوشنبه، ۱۹۸۷

شبيخون برق، دوشنبه،  ۱۹۸۹
 
برگ های زرين، روسی، مسکو، ۱۹۹۰

آيت عشق، دوشنبه، ۱۹۹۴

تابيکرانه ها، ۱۹۹۷
 
پيام نياکان، تهران، ۱۳۷۶
 
قطره ای از موليان، ۳جلد، خجند ۲۰۰۳
 
 سوز ناتمام، تهران،۱۳۸۵ 

 گل سپاس

دوست!  بادسته مژگان
ابرها را بيا به پشت افقها رانيم.
در تبسمکدۀ نرگس و نيلوفر صبح
گيمن* خورشيد را بيا خوانيم.
اين سحر جويبار نوخط
می برآرد  سواد روشن
اولين بار در برابر ناز عفيف يک گل پيچک به لرزه می آيد
در سينه کسی دل تهمتن
مينۀ** شرينکامی
در سر شاخۀ  آلوبالو
قصيدۀ نشاط می گويد.
در سر گور نوی می رويد
علف نورس سلام وعليک
علف خيروخوش نمی رويد

من به تالار سايه و روشن خواهم رفت
که در آنجا نيم مردم شايد
زندگانِی قيمتی خود را بهر بد ديدن من می بخشند.
نيم ديگر شايد
به نغز ديدن من
من به هر يک گل سپاس هديه خواهم کرد
گل سپاس به آنی که دوست می دارد
برای چشم حبيب اش که چشمهای مرا
درود روشن گفت
برای پيک نجيبش که به دی ماه بی نجابت من
سلام گرم گل بهمن گفت

برای خانم دلاوری که چندين ماه
می نهد درم به درم
عاقبت می خرد کتابک کم ظرف مرا.
ضامن کفش کودکان وی ام
ضامن جامۀ پشمين زمستانۀ او.
سحر خوش بختی
که مستجاب شود در زمين تشنه دعای باران
می روم با سخن می گيرم
بار نه چرخ را ز شانۀ او.

گل سپاس هديه خواهم کرد
به همانی که بدم می بيند
برای ياد مرا در دلش گذر دادن
برای سوز مرا جای در جگر دادن.
برای آن که با بدی هم باشد
می کند ذکر نام من
يعنی می برارد مرا به عالم روشن
ز قعر دخمۀ خاموشی.
برای روح مرا بردنش به سوی نافراموشی.
گل سپاس هديه خواهم کرد

گل سپاس هديه خواهم کرد
به تمام سپاسمند و ناسپاسان
به شناش و ناشناشان.
به همانی که چشمهای مرا
شيوۀ دگر ديدن آموخت
با نگاهم چقدر تجربۀ زيبا کرد
به دل تو که با دل من بعد از اين
رابطه مستقيم
 پيدا کرد
گل سپاس هديه خواهم کرد
به کسی که تمام نيکی عالم
صفات اصلی اوست.
به تو
آری به تو
تنها به تو
 ای دوست.

 

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
------------------------ 
*گيمن، روسی: ترانه، سرود
**  مرغ مين

شعری دیگر از فرزانه


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.