Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

آزاده حسینی

بسیار پیش آمده بود که خواهان خرید زیورآلات برای خود بودم و ترجیح می‌دادم آنهایی را برای خود خریداری کنم که دارای هویت ایرانی و شرقی و البته مدرن و جدید هم باشد، ولی متأسفانه با صرف ساعت‌ها در بازارها آنچه را که دلخواهم بود، پیدا نمی‌کردم و یا دست خالی برمی‌گشتم و یا به‌ناچار از طرح‌های خارجی استفاده می‌کردم. مطمئنم که آنچه را که گفتم، بسیاری از خانم‌های ایرانی تجربه کرده‌اند.

بارها شنیده‌ایم که هنر و صنعت جواهرسازی و زیورآلات رو به افول و نابودی است و دلیل عمدۀ آن ورود رقیب قدرتمند خارجی عنوان شده. آنچه که شاید بتوان دلیل اقبال زیورآلات خارجی دانست، شکل و طرح‌ها و حتا در بعضی موارد قیمت آنهاست که موجب توجه خریداران نسبت به آن می‌شود. الگوهایی که امروز در بازارهای جواهرسازی ایران وجود دارد، بیشتر منطبق با تقاضا موجود است که بیشتر آن براساس مدل‌های غربی است. اگرچه همچنان طرح‌های محلی و سنتی در مناطق مختلف ایران وجود دارد، حضور طرح و نقش‌های غربی آن‌قدر پررنگ بوده که وجود همتاهای محلی آنها غیرمحسوس شده‌است. 

شکل دادن به طلا و دیگر فلزات قیمتی و زینت دادن آن با سنگ‌های زیبا هزاران سال است که در میان جوامع بشری رواج دارد. هنر و صنعت جواهرسازی  در ایران قدمت چندین‌هزارساله دارد. آثار زیبا و چشم‌نواز بسیاری در ایران  در زمینۀ ساخت زیورآلات از دوران باستان تا کنون به جای مانده که کمتر به آنها توجه شده و مورد بررسی قرار گرفته‌است. از قدیمی‌ترین زیورآلات به‌دست‌آمده می‌توان به آنچه که در گورهای شهر سوخته یافت شده، اشاره کرد.
 
بعد از ورود اسلام به ایران، به دلیل اینکه حجم‌سازی و مجسمه‌سازی نوعی بت‌پرستی به شمار می‌آمد، تا حد زیادی مردم از آن پرهیز کردند، تا آنجا که نقاشی هم تحت تأثیر قرار گرفت. از این رو نقاشی‌های به‌جای‌مانده دو بُِعد دارند. جواهرسازی و صنعت ساخت زیورآلات هم از این امر مستثنی نبوده و همین امر موجب افول این هنر شد.

مناطق مختلف ایران با توجه به جغرافیا و باورهای مردم آن زیورآلات خاص خود را دارد. به عنوان مثال می‌توان به زیورآلات منطقۀ ترکمن‌صحرا اشاره کرد. یکی از اصلی‌ترین عناصر زیورآلات ترکمن‌صحرا، آویزه‌هایی است که صدایی مانند پر زدن پرندگان دارد. علاوه برآن می‌توان به جعبه‌های کوچکی اشاره کرد که ترکمن‌ها برای محافظت خود از نیروهای شر و بد از خود به گردن می‌انداختند. به خودم فکر می‌کردم که ای کاش هنرمند جواهرسازی بتواند با دست‌کاری روی زیورآلات محلی ایران، آویزه‌ها و آرایش‌های نوینی بسازد که با روح زمان بسازد. به عنوان یک مشتری جواهرات و زیورآلات، اگر نقش و نگارهای ایرانی با مقداری خلاقیت همراه بوده و رنگ و بوی مدرن داشته باشد، مطمئناً ترجیح می‌دهم که از آنها استفاده کنم تا نوع غربی آنها.

در صنعت پوشاک و مُد به این مسئلۀ مهم توجه شده و اتفاقاً اقبال زیادی هم داشته‌است. در واقع نیما بهنود از پیشگامان این روند بود که با طراحی لباس‌های مدرن و با نقوش ایرانی توانست هویت و نقوش ایرانی را با مدرنیسم پیوند بزند. و اما در زمینۀ زیورآلات به‌جرأت می‌توان گفت که امیرحسین دلبری همین کار را انجام داد و با طراحی جواهرات مدرن که مزین به خطوط نستعلیق و اشعار فارسی است، یک گام بسیار مهم در راستای احیا و نوسازی هنر جواهرسازی ایرانی را برداشته‌است. در گزارش مصور این صفحه که عکس‌های آن متعلق به حسین مسافری و تارنمای آقای دلبری است، به دیدن آفریده‌های امیرحسین دلبری می‌رویم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ساجده شریفی

"عبدالله کیایی" بیست و چهار سال پیش از تهران روانۀ پاریس شد تا به مدرسۀ گرافیک برود و گرافیست شود. اما سرنوشت گویی خط دیگری برای او کشیده بود که امروز کیایی خطاط آتلیه‌ای در کوچه‌های تنگ "سنت ژرمن" پاریس است و از الفبای گوشه و کنار جهان وام می‌گیرد و حروف و رنگ‌ها را در هم می‌آمیزد تا اثری خلق کند که شباهتی به هیچ چیز ندارد، مگر آثار عبدالله کیایی.

او در سال ۱۳۳۳ در تهران زاده شد. پدربزرگ کیایی یکی از دوستداران خوشنویسی بود که گهگاه به قصد سرگرمی قلم در دوات می‌زد و به قول کیایی: "پدربزرگ شیفتۀ خوش‌نویسی بود، بدون این‌ که خوشنویس حرفه‌ای باشد. افتادن من و اخوی در این دیگ از آن هنگام شروع شد. بعدتر رفتیم خدمت استاد امیرخانی بدون این ‌که غرضی باشد که حرفه‌ای این کار را دنبال بکنیم. بعد یک دفعه به خودم آمدم و دیدم که دارم تدریس می کنم".

او از انجمن خوش‌نویسان ایران مدرک ممتاز گرفت و چندی در تهران به عنوان گرافیست با تلویزیون همکاری کرد و هم‌زمان در انجمن خوش‌نویسان درس داد. سرانجام به هوای تحصیل در رشتۀ گرافیک به فرانسه آمد. در دوران تحصیل کماکان به تدریس خطاطی فارسی و عربی ادامه داد و هم‌زمان این عرصه را در لاتین، هندی و چینی آزمود.

سال ۱۳۷۰ کیایی به همراه گروهی از خطاطان، با هدف گستراندن و شناساندن این هنر، در پاریس انجمن خوش‌نویسی را بنیان گذاشت که سالانه هنرجویان بسیاری را می‌پرورد. اگرچه عمدۀ اتفاقات زندگی هنری در آتلیه‌اش در ساختمان این انجمن روی می‌دهد، به سختی می‌شود آثار او را تنها به خطاطی محدود کرد؛ تابلوهایی که آمیزش غریبی از نقاشی انتزاعی، خطاطی و گرافیک است.

خودش در این مورد می‌گوید: "نکتۀ جالبی که در هنر مدرن وجود دارد، این است که شما نشان بدهید که هر کسی می‌تواند این کار را بکند. اما پشتش پنجاه سال بدبختی و بیچارگی‌ست تا طرف به این‌جا برسد. همه چیز این سیاه‌مشق بر اساس اتفاق و حادثه رخ داده، اما وقتی کسی ذره‌بینش را درمی‌آورد و اثر را می‌کاود، می‌بیند که همه چیز حساب شده‌است".

کیایی در تمام این سال همۀ تلاشش بر این بوده که در کارش " بداهه‌سرایی کودکانه" برسد و به طور منظم، هرساله نتیجۀ این تلاش را به نمایش گذاشته‌است. او مدتی‌ست که رسیدن بهار را بهانۀ نمایشگاهش قرار می‌دهد. در این گزارش تصویری مروری داریم بر  سیاه‌مشق‌های بهاری او و باقی زندگی هنری‌اش.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
طاهره شریفی

سوار تاکسی می‌شوم و به مقصدی که پیش رو دارم فکر می‌کنم. چند لحظه منتظر می‌مانم، مرد جوانی با قیافۀ خاک‌آلود و سر و وضع به‌ هم‌ریخته نزدیک می‌شود. با لحن تردیدآمیز و آهسته‌ای می‌پرسد: "ببخشید، آبجی. این ماشین شهرک جبرئیل میره؟"


لحن کلامش هم مثل لهجه‌اش و مثل غبارآلودگی‌اش غریب است. گفتم: "بله، جبرئیل میره". همین که سوار تاکسی شد، می‌پرسم: "ردمرزی هستی؟"


-  بله، امروز رد مرز شدم. قوم وخویش و خانواده‌ام همه ایران هستند. مرا از سر کار گرفتند و رد مرز کردند. جبرئیل یکی از آشناهایم است، دیگر کسی اینجا نمی‌شناسم، غریبم.


 واژۀ "غریبم" توی گوشم زنگ می‌زند. غریبم! مگر می‌شود که انسان در وطن خود هم غریب باشد؟ می‌پرسم: "چند سال ایران بودی؟"


- سی سال. این اولین باری است که آمدم افغانستان. فکر نمی‌کردم که این‌قدر ملک و آبادی باشه!


نگاه حیرت‌زدۀ مرد را می‌دیدم که به خانه‌ها و ساختمان‌های داخل شهر چشم دوخته بود. انگار که افغانستان هیچ‌وقت شهر و دیارش نبوده، انگار که این سرزمین، سرزمین آبا و اجدادی‌اش نیست وعلاوه بر این که در دیار غربت نیز مهاجر است، حالا که به وطنش برگشته نیز غریب است. وقتی به مقصد می‌رسیم، مرد دستپاچه با لحن شتاب‌زده‌ای به راننده می‌گوید: "ببخشید چند تومن بدم خدمتتون؟"


راننده، در حالی که چپ چپ نگاهش می‌کند، می‌گوید: "ده روپیه".


بدین ترتیب به جبرئیل می‌رسم، شهرکی که در ولایت هرات به عنوان شهرک مهاجرین شناخته شده‌است. تمامی ساکنان این شهرک مردمان هزاره هستند که پس از مهاجرت به ایران یا به صورت اجباری یا به صورت داوطلبانه به افغانستان بازگشتند و در ولایت هرات ساکن شده‌اند. با وجود مشکلات زیادی که در ابتدای ورود به افغانستان بازگشت‌کنندگان با آن روبرو هستند، به نظر می‌رسد که شهرک جبرئیل در عمر ۱۵ساله‌اش سیر رو به رشد چشمگیری داشته‌است. از مهم‌ترین مشکلاتی که مردم جبرئیل مانند سایر مردم افغانستان با آن روبرو هستند، مشکل بیکاری و ناامنی است. 


حسن، یک جوان افغان و بازگشت‌کنندۀ رد مرزی است. او را در بازار شلوغ جبرئیل، در حالی که در گوشه‌ای بیکار نشسته بود، دیدم. چهرۀ آفتاب‌سوخته و لباس‌های کارگری‌اش گویای همه چیز بود. حسن می‌گوید:  سه روز است که به سر گذر- مکانی که کارگرها تجمع می‌کنند تا بر حسب نیاز احتمالی برایشان کار پیدا شود- می‌آید، اما نتوانسته کاری پیدا کند. او باز هم می‌خواهد با پرداخت هزینۀ گزافی به ایران برگردد. شغل او بنایی است و با خانواده‌اش در جبرئیل زندگی می‌کنند. او می‌گوید: در ایران زمینۀ کار برای بنایی و ساختمان‌سازی بسیار مساعد است. وقتی از او می‌پرسم که تا کی می‌خواهد در ایران به کارگری بگذراند، خندۀ تلخی بر لبانش نقش می‌ببندد و می‌گوید تا زمانی که پس‌اندازی فراهم کنم تا بتوانم در این‌جا سرپناهی برای خودم و خانواده‌ام درست کنم.


با وجود این، نمی‌توان گفت مشکل بیکاری گریبان‌گیر تمام مردم شهرک جبرئیل است. افراد تحصیل‌کرده با توانایی‌های لازمه می‌توانند صاحب شغل‌های خوبی با درآمد کافی باشند.


از وجه تمایز ساکنان این شهرک حضور گستردۀ مردم در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی است. وجود بیش از ۱۸مرکز فرهنگی، اجتماعی و آموزشی فعال در سرتاسر شهرک خود دلیلی گویا بر این موضوع است.


در گزارش مصور این صفحه به زندگی یک‌تن از بازگشت‌کنندگان موفق پرداخته شده که جزئیات مشکلات و چند و چون زندگی در افغانستان را بازگو می‌کند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رویا یعقوبیان

از زمان‌های دور، این رسم نوازندگان و نمایشگران و معرکه‌گیران دوره‌گرد ولایات مختلف ایران بوده که از نیمه های اسفند به کوی و برزن می‌رفتند و با مژدۀ فرا رسیدن نوروز و آغاز بهار می‌نواختند، می‌رقصیدند، نمایش می‌دادند و هدیه می‌گرفتند.

برخی از این آیین ها هنوز هم در برخی از نقاط کمابیش اجرا می‌شود، اگرچه شیوۀ اجرای نمایش‌ها در نواحی گوناگون، زمان مراسم و حتا نوع ترانه‌ها و نواها با همسان نیست.

در گیلان پیش‌آهنگان نوروز در قالب نمایش موسیقایی "عروس گوله" و "پیر بابا" با رقص و آواز نوید رسیدن بهار و نوروز را می‌دهند. درکردستان "میر نوروزی" و "مراسم کوسه‌گردی" از جملۀ نمایش‌هایی بود که تا دو دهه پیش به عنوان مقدمۀ نوروز برگزار می‌شد.

در مازندران"نوروزخوانان" در گروه‌های چندنفری اشعاری را در ستایش بهار می‌سرودند که پس از اسلام، ابیاتی در وصف امامان نیز به آن اضافه شد. نوروزخوانان چند نفر هستند که یکی از آنها اشعار را می‌خوانـَد، یک نفر ساز می‌زند، نفر دیگر که به او "کوله‌کش" می‌گویند، به در خانه‌های مردم می‌رود و می‌خواند و صاحب‌خانه نیز با دادن پول، شیرینی، گردو، تخم مرغ و نخود و کشمش از آنان پذیرایی می‌کند.

"کوسه برنشین" یکی دیگر از آیین‌هایی است که در ایران از روزگار ساسانیان و مقارن با بهار مرسوم بوده‌است. در شرح این مراسم ابوریحان بیرونی آورده‌است که در اولین روز بهار، مردی کوسه را بر خر می‌نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادبزن که خود را مرتب باد می‌زد . اشعاری می‌خواند که حاکی از وداع با زمستان و سرما بود و از مردم چیزی به سکه و دینار می‌گرفت. آنچه از مردم می‌ستاند، از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ می‌کرد، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر وی را می‌دیدند، مورد آزار و شتم قرار می‌دادند.

شاید بتوان گفت حاجی فیروزها، مشهورترین و قدیمی‌ترین پیک‌های نوروزی، از همان مراسم کوسه برنشین ریشه می گیرند. در عهد ساسانی "کوسه برنشینان" عموماً غلامان سیاهی بودند ملبس به لباس‌های رنگارنگ و آراسته به بزک خاص خود و لهجه‌ای شکسته که با نواختن دف و دایره و خواندن شعرهای ضربی و ترانه‌های نوروزی مردم را شاد می‌کردند.


آذری‌ها نیز به مناسبت کوچ زمستان و آمدن بهار، جشن‌ها و نمایش‌های مردمی را انجام می‌دهند که بُعد نمایشی‌اش غنی است. یکی از این مراسم، نمایش "کوسه‌ گلین" است. آمده‌است که در این نمایش، نمایشگری به نام "کوسه" - نماد زمستان - با لباسی از پوست و پشم، با کلاهی دارای دو شاخ، به همراه نوازنده و شخصی که مسئول گرفتن هدایاست، به خانۀ مردم می‌روند. اگر پیشکشی مردم کافی نباشد، کوسه خود را به مردن یا غش کردن می‌زند. بازیگر واسطه از خانواده‌ها خواهش می‌کند تا هدایای بیشتری بدهند. او ارمغان‌ها را به کوسه نشان می‌دهد. کوسه به شوق تحفه‌ها بیدار می‌شود و آنها را می‌‌بیند. اگر کم بود، باز غش می‌کند. اما دست‌ آخر بزرگ‌ترها و بچه‌ها با گلوله‌های برفی کوسه را می‌زنند و او که نماد برف و سرما‌ست، به سوی کوه‌های سرد و پربرف عقب‌نشینی می‌کند تا نوروز فرا برسد.


یکی دیگر از آیین‌هایی که از دیرباز در میان کردها رواج داشت و هر سال به مناسبت فرا رسیدن نوروز با تشریفات و شکوه خاصی برگزار می‌شد،"میر نوروزی" یا "میر بهاری" است. در این مراسم ، ضمن تفریح و سرگرمی، انتقاد از برخی حکام زورگوی محلی رایج بود و تمثیل‌های فکاهی مفرح از فرمانروای مستبد به کار می‌رفت. سازهای اصلی که دراغلب این نمایش‌های نوروزی نواخته می‌شد، سرنا و دهل بود. میر نوروزی یا پادشاه نوروزی نمایشی بود که طی آن، شخصی را به عنوان پادشاه، امیر یا حاکم برای چند روزی انتخاب می‌کردند. در جایی دیگر از بین عوام و مردم عادی ودر پاره‌ای موارد شخصی را که کمی آشفته حال بود، پادشاه خود می‌ساختند. دستورهای میر نوروزی باید اجرا می‌شد و حق داشت از کاسبان و بازرگانان وجوهی دریافت کند. با پایان نوروز سلطنت او نیز چون هر پادشاهی به پایان می‌رسید. ریشۀ این مراسم به گذشته های دور بر می گردد؛ همان‌طور که حافظ می‌گوید:

سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی

می‌توان این گروه‌های نمایشی را مجریان موسیقی ستایش بهار و نوروز نیز دانست. چرا که شیوه‌های اجرای آوازهای نوروزی به سه شکل بوده‌است: تک‌خوانی، دوخوانی (آوازهای دونفره) و همخوانی (ترانه‌های گروهی). موسیقی نوروزی انواع گوناگون داشته که یکی از آنها معرکه‌گیری است و می‌توان حاجی فیروز، کوسه‌ها، توره‌ها، عروسک‌گردانان دوره‌گرد، عمو نوروز، باران‌خواهان و لال‌بازها را را در زمرۀ صنف معرکه‌گیران جای داد.

برخی از عکس‌های گزارش مصور این صفحه متعلق به نازنین کاظمی نوا و علی محمدی است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

در آستانۀ نوروز فضا و حال و هوای سرزمین‌های نوروزی با روزها و دوره‌های دیگر سال به‌کلی متفاوت است. جدیدآنلاین کوشیده‌است در این گزارش گسترده از ایران و افغانستان و تاجیکستان فضای نوروزی سه شهر تهران، هرات و دوشنبه را به تصویر بکشد.

تهران نوروزی


مهتاج رسولی


سعدی می‌گفت عَلم دولت نوروز به صحرا برخاست. اما برای ما شهرنشینان که صحرا دیگر در دسترس نیست، عَلم نوروز را شهرداری بر فراز تیر چراغ‌برق بر می‌افرازد. تابلوهایی که شهرداری به مناسبت نوروز بر سطح شهر نصب می‌کند، همان پرچم دولت نوروز است.


اما پیش از آنکه تابلوها نصب شود، نشانه‌های دیگر از راه می‌رسند. گل‌فروش محله از چند هفته پیش بازارش را با سبزه و سنبل گرم کرده‌است. گل‌فروشان خیابانی از مدتی پیش بر سر چهارراه‌ها نرگس می‌فروشند. گل‌فروشان کنار خیابان هر جا که باغچهواری از گل بر زمین پهن کرده‌اند، بنفشه و پامچال را در جعبه‌ها می‌فروشند. جعبه‌هایی که این سال‌ها آدمی را بیشتر یاد شعر شفیعی کدکنی می‌اندازند که: ای کاش آدمی وطنش را / مثل بنفشه‌ها/ در جعبه‌های خاک / یک روز می‌توانست/ همراه خویشتن ببرد/ هر کجا که خواست.


اولین جایی که در تهران بوی بهار از آن به مشام می‌رسد، خیابانی به نام بهار است (به یاد محمد تقی بهار ملک‌الشعرا که خانه‌اش آنجا بود) که لباس بچه‌ها می‌فروشند. پدران و مادران جوان، در حالی که دست بچه‌ای را گرفته و دیگری را بغل کرده‌اند، از دو ماه پیش در این خیابان پیدا می‌شوند. ویترین‌ها از لباس‌های نو پر می‌شود و مردمان جفت جفت به نظاره می‌ایستند تا لباس دلخواه را انتخاب کنند.


اما برای ما مطبوعاتی‌ها شاید نوروز دیرتر از همه و در آخرین روزهای اسفند همراه با حاجی فیروز از راه می‌رسد که ویژه‌نامه‌های نوروزی مجلات منتشر می‌شود و روزنامه‌ها یکی پس از دیگری ویژه‌نامۀ نوروز می‌دهند. غنی و پربار با رنگ و بوی نوروز و یادهای نوروزی. اما صدای زنگولۀ حاجی فیروز که این سال‌ها از ترس مأموران با ترس و لرز در خیابان ظاهر می‌شود، چیز دیگری است. من که هر بار آنها را با آن لباس‌های سرخ می‌بینم، نمی‌توانم از دست بردن به جیب خودداری کنم.


از همان وقت‌ها که بوی عید از خیابان بهار بلند می‌شود، بچه‌های بزرگ‌تر صدای عید را با انفجار ترقه‌هایشان در می‌آورند. این صدا، صدای چهارشنبه‌سوری است. در ماه اسفند هیچ‌ کس از صدای ترقه سر ظهر در خانه‌اش یک چرت نمی‌تواند بزند. سرت را که به اعتراض از پنجره بیرون می‌آوری تا به بچه‌ها بگویی این‌همه سروصدا نکنند، وانت‌های پر از قالی را می‌بینی که وارد حیاط شده‌است تا فرش‌های شسته را تحویل دهد. تازه در می‌یابی که پنجرۀ همسایه هم لخت و عور شده‌است. پرده‌ها از پنجره جدا شده تا شسته شود و این بار پاک و بدون گرد و غبار پنجره را بپوشاند. فکر می‌کنی خانه‌تکانی عجب رسم مطبوعی است و یادت می‌رود که سرت را برای چه از پنجره بیرون کرده بودی.


بوی عید اما از بساط هفت‌سین‌فروشان کنار خیابان خوش‌تر است. درست مانند بید قرمزها و بید مشک‌ها و شکوفه‌های مخصوص بهاری که دم گلفروشی‌ها چشم را به تماشا می‌خوانند. یا مثل بوی اسکناس نو در بانک‌ها. مشتری‌ها می‌گویند: آقا، به جای این چک پول‌های ۵۰ هزار تومانی یک کمی اسکناس نو به من بده، و حیف که متصدی باجه این سال‌ها بیشتر اوقات شرمنده است.


انبوه مردمان اما بوی نوروز را با ترافیک سنگین شهر مزه مزه می‌کنند. از اوایل اسفند خیابان‌ها شلوغ و شلوغ‌تر می‌شود و همه می‌دانند که بعد از ظهرها زمانی که کار در اداره و کارخانه تعطیل شده، دیگر به خیابان نمی‌توان رفت. هر کس به هوای خرید چیزی از خانه بیرون می‌آید و حضور فراوان خودروها شهر را پرغلغله کرده‌است. حتا اگر بخواهی برای پست کردن یک بسته به ادارۀ پست بروی، بهتر است صبح زود حرکت کنی، چون تمام کسانی که بچه‌هایشان در اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند، از یک ماه پیش از نوروز پسته و بادام و آجیل و شیرینی و سوغاتی‌های دیگری را که به کار نوروز می‌آید، به ادارۀ پست می‌برند تا سفرۀ بچه‌ها را در دیار غربت رنگین نگه دارند.

اگر صف پستخانه‌ها در اواسط اسفند دراز است، صف شیرینی‌فروشی‌ها در روزهای آخر سال دراز می‌شود. این روزها از در شیرینی‌فروشی‌های معروف مثل شهرزاد و بی بی و غیره نمی‌توان داخل شد. شیرینی‌ها را قبلاً آماده و بسته‌بندی کرده‌اند و نمونه‌ها را در ویترین چیده‌اند تا مشتری‌ها فقط به اشارۀ انگشت نشان دهند که از کدام نمونه می‌خواهند.

شهرهای شلوغی مثل تهران هرچه در روزهای نیمۀ ماه ترافیک سنگین دارند، در روزهای پایانی سال خلوت می‌شوند. دیگر مسافران راهی جاده‌ها شده‌اند تا به شهر و دیار خود برسند. بوی بهار در جاده از بنفشه‌های صحرایی بهتر شنیده می‌شود. سبزه از درون برف و سرما از خاک سر بر کرده زندگی تازه را نوید می‌دهد، ولی تو ناگهان درمی‌یابی که این‌همه شادی برای این است که یک سال دیگر هم از عمرت برباد شده‌است.
ساقی گل و سبزه بس طربناک شدست
دریاب که هفتۀ دگر خاک شدست
می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شدست و سبزه خاشاک شدست

هرات نوروزی

طاهره شریفی

با این که شهر هرات در مجاورت با ایران واقع است و فرهنگ عامۀ آن با فرهنگ مردمی ایران تفاوت چندانی ندارد، از جشن نوروز در هرات استقبال گرمی صورت نمی‌گیرد. هنوز به باور شمار قابل توجهی از مردم نوروز با سنت‌های مذهبی‌شان همخوانی ندارد و این باور باعث شده که عده‌ای با جشن باستانی نوروز سر ستیز داشته باشند. افزون بر این، عده‌ای نوروز را مصادف با مرگ عثمان، خلیفۀ سوم مذهب تسنن، می‌دانند که باعث کم‌رنگی تجلیل از نوروز در این پاره از پهنۀ نوروزستان شده‌است. این عدم رغبت به تجلیل از نوروز بر اهل تشیع هرات هم تأثیر گذاشته‌است و در منطقۀ بکرآباد هم که جزء نواحی تقریباً شیعه‌نشین ولایت است، استقبال از نوروز رنگ و بوی خاصی ندارد.

نشانه‌هایی از نوروز را می‌توان در غرب ولایت هرات، در محله‌هایی چون باباحاجی و شهرک جبرئیل مشاهده کرد که شیعه‌نشینند. فرش‌های شسته‌شده روی دیوار خانه‌ها گویای رواج خانه‌تکانی در بین مردم این مناطق است که به استقبال نوروز رفته‌اند. بیشتر خانواده‌ها به رسم دیرینه‌شان سبزه می‌کارند، سفرۀ نوروزی می‌گسترند و بزرگ‌ترها به کوچک‌ترها عیدی می‌دهند.

در این محله‌ها فروشگاه‌ها و مغازه‌ها جنب‌وجوش بیشتر دارد. مردمی را می‌توان دید که برای خرید لباس نو برای بچه‌هایشان به این مغازه‌ها می‌روند یا وسایل آرایش سفرۀ هفت‌سین‌شان را تدارک می‌بینند و روزهای نوروز به دیدار همدیگر می‌روند و سال نو خوبی را برای همدیگر آرزو می‌کنند.

اما عدۀ قابل توجهی از مردم هرات، اعم از شیعه و سنی، مایلند که در جشن نوروز (میلۀ گل سرخ) در شهر مزار شریف شرکت کنند. به گونه‌ای که پنج شش روز پیش از نوروز بلیت هواپیما برای مسافرت به مزار شریف نایاب می‌شود.

همچنین روز اول نوروز، مراسم خاصی برگزار می‌شود که با نام "مراسم جَنده بالا" مشهور است، که باز هم این مراسم نسبت به سایر نقاط هرات در شهرک جبرئیل، پرجنب‌وجوش‌تر است. به خاطر اینکه این منطقه از امنیت بیشتر برخوردار است.

در هرات مراسم چهارشنبۀ اول سال  کاملاً شبیه سیزده‌بدر در ایران است. با این که روز سیزدهم نوروز را هم عدۀ زیادی در کنار خانواده و دوستان در دامن سبز طبیعت می‌گذرانند.

دوشنبۀ نوروزی

شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، در آستانۀ نوروزِ امسال گویی نوروزی‌تر از هر سال دیگر است: آویزه‌ها و لوح‌های شادباش در سطح شهر بیش از پیش به چشم می‌خورد و رسانه‌ها را مطالب نوروزی غنی‌تری سبز کرده‌است. اینک دو سال می‌شود که مطبوعات مستقل تاجیکستان در نوشته‌های متعدد از دولت می‌خواهند که نوروز را به عنوان سال نو رسمی این کشور شناسایی کند.

دولت هم در ارج‌گذاری به نوروز وارد سبقت شده و برای نخستین بار نشان ویژۀ نوروز را تصویب کرده‌است. رئیس‌جمهوری اماعلی رحمان در آستانۀ نوروز نشان ویژه‌ای را به عنوان نماد نوروز تأیید کرد که  شکل کرۀ زمین را دارد (به یُمن جهانی شدن نوروز) و تصویر خورشید در زمینۀ تاج زرین و هفت ستاره و پرچم تاجیکستان و نمادهای بهار و شکوفایی در آن پرتوافشانی می‌کند.

گذشته از این، میدان اسب‌دوانی بزرگ پایتخت "نوروزگاه" نام گرفته و برای تجلیل سالانه از نوروز مجهز و مزین شده‌است. برنامه‌های عمدۀ نوروزی امسال و سال‌های آینده قرار است در نوروزگاه نو برگزار شود. در این برنامه‌ها حضور "بابا نوروزِ" آراسته با جامۀ "بی‌قـَصـَب" (پارچۀ سرخ و سپید و سبزرنگ) از جملۀ ابتکارهای نوروزی جدید دولت است. بابا نوروز را ملکۀ نوروز همراهی می‌کند که برندۀ مسابقۀ دختر شایستۀ اخیر است.

در نیمه‌شب روز ۲۰ مارس، در لحظۀ سال‌تحویل مرسوم در تاجیکستان، بر پایۀ تندیس اسماعیل سامانی در مرکز شهر دوشنبه آتش‌بازی بزرگی دایر خواهد شد که آتش‌بازی سال نو میلادی را تداعی می‌کند.

به مناسبت نوروز قرار است طی روزهای ۲۲ تا ۲۸ مارس حدود ۱۲۰ تن از هنرمندان ایران، از جملۀ نقاشان و رامشگران و آوازخوانان و فیلم‌سازان، وارد تاجیکستان شوند و بزرگ‌ترین هفتۀ فرهنگی ایران در تاجیکستان را برگزار کنند. گفته می‌شود که این هیئت را وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران رهبری خواهد کرد. اما وزیر فرهنگ تاجیکستان قرار است روز ۱۹ مارس با شماری از گروه‌های موسیقی کشور به مقر سازمان ملل در نیویورک برود و نوروز تاجیکی را آن‌جا معرفی کند.

در نمایش تصویری این صفحه گشت‌وگذاری داریم در خیابان‌های نوروزی تهران و هرات و دوشنبه. عکس‌های این گزارش را نیلوفر سنندجی‌زاده (تهران)، طاهره شریفی (هرات) و زرینۀ خوشوقت (دوشنبه) تهیه کرده‌اند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فاطمه جمال‌پور

می‌گویند جمشید، چهارمین شاه پیشدادی، در روز اول فروردین‌ماه "روز هرمزد" به جنگ دیوان رفت و آنان را فرمان‌بردار خویش ساخت. سپس بر تختی نشست کـه دیوان آن را می‌بردند و یک‌روزه از دماوند به بابِـل رسید. مردم از شگفتى دیدنش جشن گرفتند و آن روز را "نوروز" خواندند.

فردوسى در شاهنامه پیدایش نوروز را به جمشید شاه نسبت داده و می‌گوید:

به جمشید بر گوهر افشاندند  / مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین  / برآسوده از رنج روى زمین
بزرگان به شادى بیاراستند  / مى و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار / به ما ماند از آن خسروان یادگار

بعد از آن روز هرسال مردم ایران‌زمین نوروز را جشن گرفته و با به‌جا آوردن آیین‌های آن، این روز را گرامی می‌دارند.

اما روایت‌های نوروزی تنها به این داستان از شاهنامه ختم نمی‌شود. کردها نوروز را به داستان شکست ضحاک از کاوه و بر تخت نشستن فریدون نسبت می‌دهند و مردم جمهوری آذربایجان آن را به داستان سیاوش و افراسیاب منسوب می‌کنند.

نوروز، جدا از افسانه‌ها و داستان‌ها، نه تنها روز آغاز سال نو، بلکه روز زایش طبیعت است و راز ماندگاری این کهن‌ترین آیین انسانی شاید همین باشد.

هر جشنی خوانی دارد و خوان نوروز هم  هفت‌سین است و در میان سنت‌های نوروزی فراگیرترین و پررمز و رازترین آنهاست. بسیاری  هفت‌سین را وام‌گرفته از هفت ستارۀ مقدس سومریان می‌دانند و بعضی هم می‌گویند  هفت‌سین اشاره به هفت فرشتۀ کیش زرتشتی دارد که در نزد ایرانیان بسیار ارجمند و والا می‌باشند و هر یک از سین‌های خوان هفت‌سین را نمایندۀ یکی از این فرشته‌ها می‌دانند و می‌گویند: هر یک از آن هفت ‌خوانی را که ایرانیان به هنگام نوروز می‌چیدند، نمایندۀ یکی از این هفت جاوید (امِـشه سپنته/ امشاسپند) است و چون تلفظ سپنتا دشوار بوده، تنها به گفتن " هفت‌سین" بسنده کرده و رفته رفته "هفت‌سین" را در یک خوان گرد آوردند.


سیر نماد اهورامزدا، پزشکی (درمان یا طب)؛ سیب نماد فرشتۀ سپندارمذ، فرشتۀ زن، باروری و پرستاری (اسپند)؛ سبزی نماد فرشتۀ اردیبهشت و نماد زندگی دوباره؛ سنجد نماد فرشتۀ خرداد و نماد عشق، سرکه نماد فرشتۀ امرداد و نماد شکیبایی و جاودانگی، سمنو نماد فرشتۀ شهریور و نماد خواربار فراوانی و برکت، سماک یا سماق نماد فرشتۀ بهمن یا منش نیک و نماد باران یا رنگ طلوع خورشید است.


ایرانیان جز سین‌های فوق سکه را به نشانۀ رزق و روزی و اسپند را برای رفع چشم‌زخم بر سفره‌های خود قرار می دهند.


آینه و آب هم به عنوان نمادی از پاکی و روشنی، ماهی به عنوان نماد زندگی و نیک‌بختی به خاطر پایان اسفند ماه (ماه حوت یا ماهی) و کتاب به نشانۀ تمدن و خردورزی که معمولاً برای مسلمانان قرآن، برای زرتشتیان اوستا در کنار دیوان حافظ و شاهنامه بر سر سفره‌های خود قرار می‌دهند.


آتش‌دان و شمع هم در بیشتر سفره‌ها دیده می شود و البته تخم مرغ‌های رنگی که در جلو آیینه‌ها قرار دارند. در قدیم معتقد بودند وقتی در لحظۀ تحویل سال زمین از این شاخ به آن شاخ گاو منتقل می‌شود، این تخم مرغ‌ها به دور خود می‌چرخند. برخی دیگر گل را به نشانۀ زیبایی و دوستی و نان را به نشانۀ برکت بر  هفت‌سین خود می‌افزایند.


 هفت‌سین مردم تاجیکستان به فراگیری مردم ایران نیست و طی سال‌های دوری از نوروز و هفت‌سین، سفرۀ نوروزی در تاجیکستان انسجام خود را از دست داده و سین‌ها و شین‌ها ترتیب خاصی ندارند، اما اجزاء مشابهی با هفت‌سین ایرانی دارد. مردم افغانستان هم با هفت چیدن هفت‌میوه به پیشواز نوروز می‌روند.


مردم جمهوری آذربایجان هم سفرۀ هفت‌سین پهن می‌کنند، اما با سین‌های متفاوت. در این هفت‌سین "سوماق" نشانۀ آفتاب، سکه نشانۀ بخت خوش، سمنو شیرینی، برکت و حاصل‌خیزی، سبزه خلوص و خوشبختی، "ساری‌کوک" (زردچوبه) شیرینی زندگی، "سوُت" (شیر) سلامتی و زیبایی، "سو" (آب) زایش تازه و زندگی است. ممکن است به‌جای زردچوبه و شیر از سرکه و "ساریمساق" (سیر) هم استفاده کنند. علاوه بر این در سفره، آینه‌ای که دور آن رنگ‌آمیزی شده هم قرار می‌دهند.


در سفرۀ نوروزی قزاقستان، با این که از هفت‌سین خبری نیست، عدد "هفت" حضور حتمی دارد. غذای نوروزی قزا‌ق‌ها موسوم به "نوروز کوژه" Наурыз-коже مرکب از هفت عنصر است که هر کدام نمایندۀ هفت عنصر زندگی است: آب، گوشت، نمک، روغن، آرد، غله (برنج، ذرت یا گندم) و شیر. این ماده ها به نشانۀ شادی، کامگاری، خِـرَد، تن‌درستی، بهبودی، سرعت، رشد و مراقبت الهی در ترکیب یک غذای خوش‌مزه به‌کار می‌رود.


ایرانیان زنگبار هم  هفت‌سین می‌چینند که بی‌شباهت به هفت‌سین ایرانی نیست. فرقی نمی‌کند لحظۀ تحویل سال در خانه باشی، میهمانی یا سفر؛ هر جا که باشی، هفت‌سین را که بچینی، ته دلت قرص می‌شود که سال خوبی را آغاز خواهی کرد.


اخیراً در گالری ایدۀ تهران نمایشگاه هفت‌سین برگزار شد که در آن سفره‌های گوناگون هفت‌سین به نمایش درآمد. در گزارش مصور این صفحه سوسن محمودی، طراح نمایشگاه، فلسفۀ نهفته پشت سفره‌های هفت‌سین این نمایشگاه را توضیح می‌دهد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 

 

جدیدآنلاین: هر سال که می‌گذرد، گستره و ژرفای نوروز فزونی می‌گیرد. مردمان بیشتری نوروز را  جشن می‌گیرند و کشورهای دیگری نوروز را روز ملی و رسمی خود می‌نامند. کسانی که از کشورهای جشن‌گیرندۀ نوروز یا "نوروزستان" به سراسر جهان کوچ کرده‌اند، آیین‌های نوروزی را در آن‌جا پراکنده‌اند و بسیاری از رهبران کشورهای غربی، نوروز را به این شهروندان نو و دیگرانی که نوروز را جشن می‌گیرند، شادباش می‌گویند. نوروز که نهادش بر پایۀ برابری شب و روز در بهاراست، پیشینه‌ای چندهزارساله دارد. چنان که در افسانه‌ها و به‌ویژه شاهنامه آمده، جمشید شاه نخستین کس بود که فرمان داد تا نوروز را جشن گیرند و از این رو مردمان ایران‌زمین، به‌راستی، نوروز را از آن خود می‌دانسته‌اند. اما امروز با پیوستن بسیاری از کشورها و مردمان دیگر به شادمانی‌های این جشن شکوفایی طبیعت، نوروز همانند آغاز سال نو میلادی از آن همه کسانی است که آن را جشن می‌گیرند.

ما، در جدیدآنلاین،  درآستانۀ سال نو، با ارمغان گزارشی مصور از نشان‌ها و نمادها و نیز پیشینۀ این جشن باستانی در تخت جمشید، نوروز را به شما و همۀ آنهایی که آن را جشن می‌گیرند شادباش می‌گوییم. نوروزتان خجسته و پیروز باد!

نوروز در تخت جمشید

هخامنشیان سه پایتخت داشتند: شوش، هگمتانه و تخت جمشید. شوش و هگمتانه به عنوان مرکز اداری و سیاسی به تناوب در زمستان و تابستان مورد استفاده قرار می‌گرفتند و تخت جمشید که از آن دو باشکوه‌تر بود، پایتخت تشریفاتی به شمار می‌آمد.

با شکوهترین آیینی که در تخت جمشید برگزار می‌شد، جشن نوروز بود که تا به امروز فراگیرترین جشن ملی ایرانیان و پارسی‌زبانان و مردمان دیگر  از غرب چین تا آلبانی است.

یکی از صحنه‌هایی که در جای‌جای تخت جمشید به تصویر کشیده شده، نقش شیری است که پنجه و دندان‌های خود را در پشت یک گاو فرو برده و در حال بلعیدن اوست. در بارۀ این نقش، تعابیر گوناگونی وجود دارد. از جمله این که شیر به عنوان نماد سال نو، نماد سال کهنه، گاو را از صحنه بیرون می‌کند.

در تعبیر دیگر، چنین گفته شده که شیر نمادی از خورشید است که به صورت فلکی ثور (اردیبهشت) وارد می‌شود و می‌دانیم که این صورت فلکی از قدیم‌الایام به شکل گاو نر ترسیم شده‌است. در گاهشماری هخامنشیان – که دقت امروزی را نداشت – آغاز اعتدال بهاری مطابق با اردیبهشت بود و در این هنگام، نوروز را جشن می‌گرفتند.

اگر این تعابیر درست باشد، فراوانی نقش جدال شیر وگاو در تخت جمشید، اشاره مکرری است به برگزاری جشن نوروز در این مکان.

جدا از این نقش نمادین، مهم‌ترین منبع برای پی بردن به چگونگی برگزاری جشن نوروز در تخت جمشید، سنگ‌نگاره‌ها و نقش‌برجسته‌هایی است که در بخش‌های مختلف این مجموعه به چشم می‌خورد. مهم‌تر از همه، نقش‌برجسته‌های پلکان‌های کاخ آپادانا است. ساخت این کاخ در زمان داریوش یکم آغاز شد و به روزگار پادشاهی خشایارشا پایان گرفت.

این کاخ دارای دو پلکان شمالی و شرقی است که نقش‌برجسته‌هایشان جزئیات مراسم نوروز در تخت جمشید را با دقت فراوان به تصویر می‌کشد. متأسفانه پلکان شمالی در طول هزاره‌های گذشته به وسیلۀ عوامل طبیعی و انسانی آسیب بسیار دیده، اما پلکان شرقی که از زمان آتش‌سوزی اسکند مقدونی تا سال ۱۹۳۱ میلادی زیر توده‌ای از خاک و خاکستر پنهان بوده، سالم‌تر مانده‌است. نقش‌های این پلکان و سنگ‌نگاره‌های برخی دیگر از کاخ‌ها به ما کمک می‌کنند تا نوروز تخت جمشید را در ذهن خود مجسم کنیم.

در نوروز، سربازان جاویدان با نیزه‌های بلند در دو سوی پلکان‌های آپادانا صف می‌کشیدند تا میهمانان از میان‌شان عبور کنند. تعدادی پیشخدمت نیز تازیانه‌ها، قالیچه‌ها و چهارپایۀ سلطنتی را به تالار می‌آوردند. در نقش‌برجسته‌های پلکان شرقی، پشت سر اینان، سه مهتر در حال هدایت ارابه‌های سلطنتی تصویر شده‌اند. چرخ این ارابه‌ها که ۱۲ پره دارد، این گمان را تقویت می‌کند که شاید قصدی در کار بوده و اشاره‌ای به ۱۲ ماه سال و چرخ روزگار صورت پذیرفته‌است.

میهمانان در دو گروه به نزد شاه بار می‌یافتند؛ یکی بزرگان پارسی و مادی به عنوان ملت‌های غالب و دیگری نمایندگان ۲۳ سرزمین فرمانبردار هخامنشیان. نمایندگان اینان در حالی که هر کدام هدیه‌ای را با خود آورده بودند، به حضور شاه شرفیاب می‌شدند.

برای مثال، آشوری‌ها هفت نفر بودند و ارمغان‌شان شامل چهار کاسۀ فلزی، دو پوست برۀ کوچک، شالی منگوله‌دار و یک جفت قوچ بود. گروه سه‌نفرۀ عرب‌ها نیز شتر جمازه و پارچه می‌آوردند و هدیۀ لیدیایی‌ها عبارت بود از دو گلدان زیبا با دسته‌هایی به شکل گاو بالدار، دو کاسۀ ساده، دو بازوبند و ارابه‌ای که توسط دو اسب کوچک‌اندام کشیده می‌شد. پبشاپیش هر گروه از نمایندگان، ، یک مقام پارسی یا مادی ایستاده و دست سروَر گروه را در دست خویش گرفته بود.

شاه در حالی که جامۀ پارسی با آرایه‌هایی از طلا به تن داشت، وارد کاخ آپادانا می‌شد. در یک دست او عصای سلطنتی بود و در دست دیگر، شکوفۀ نیلوفر. دو خدمتکار پشت سر او راه می‌رفتند؛ یکی‌شان چتری را بر سر شاه گرفته بود و دیگری حوله و مگس‌پران در دست داشت.

بر فراز سر شاه، فرۀ ایزدی دیده می‌شد. در یک دست او حلقه بود که گویا به عهد میان یزدان و شاه اشاره داشت و با دست دیگر علامت بخشش و برکت را به شاه نشان می‌داد.

چگونگی بر تخت نشستن شاه و صحنۀ بار عام او را می‌توانیم با نگاه به دو نقش برجستۀ متعلق به خشایارشا که ابتدا در پلکان‌های کاخ آپادانا قرار داشتند و سپس به دلایل ناشناخته به ساختمان خزانه منتقل شدند، دریابیم. (امروزه یکی از این دو در تخت جمشید است و دیگری که سالم‌تر مانده، در موزۀ ملی ایران نگهداری می‌شود.)

در این نقش‌برجسته‌ها، خشایارشاه با عصایی بلند و شکوفۀ ‌نیلوفری که در دست دارد، بر تخت نشسته‌است. پشت سر او فرزندش داریوش ایستاده، دست راست خود را به نشانۀ احترام بالا برده و نماد سلطنت، یعنی نیلوفر آبی را در دست چپ گرفته‌است (او پیش از رسیدن به سلطنت به قتل رسید). پشت سر شاهزاده یک پیشخدمت ایستاده‌است و پشت سر او فردی با لباس سربازان مادی و پشت او نیز دو سرباز نیزه‌دار.

در برابر شاه یک بخورسوز قرار دارد. مردی با جامۀ مادها در برابر شاه تعظیم کرده‌است. او جلو دهان خویش را گرفته تا نفسش سبب آزار شاه نشود. این صحنه کمابیش تداعی‌کنندۀ حال و هوای  بارگاه شاه هخامنشی در نوروز و هنگام به حضور پذیرفتن بزرگان ماد و پارس و نمایندگان ملت‌های فرمانبردار است.

در گزارش مصور این صفحه همراه با قطعۀ کوتاهی از چهارمضراب‌های زنده‌یاد فرامرز پایور، بخش‌هایی از آیین نوروز در تخت جمشید به روایت نقش‌برجسته‌های این مجموعه را می‌بینید.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
قمر احرار

در بسیاری از مناطق تاجیکستان تجلیل از نوروز با خانه‌تکانی آغاز می‌شود. در شهر خجند (مرکز استان سُغد) و پیرامون آن این آیین "خانه‌برداران" نام دارد: زنان خانواده ابزار و لوازم خانه، چون تـُشـَک و قالی‌ها و ظروف را تک‌تک بیرون می‌آورند و تمیز می‌کنند و گرد و غبار خانه را می‌زدایند تا سال پاک و بی‌آلایشی داشته باشند. مردهای خانواده درخت می‌کارند و به تنۀ درخت‌ها آهک می‌مالند که نمادی است از سرسبزی و بخت سپید.

این آیین که از دیرباز در فلات ایران وجود دارد، با گذار از گرداب حوادث و فراز و نشیب‌های تاریخ تاجیکستان دست‌نخورده مانده و به روزگار ما رسیده‌است. نوری‌خان عبادالله‌اوا، از زنان سالمند استان سغد، می‌گوید که با انجام خانه‌تکانی، گذشته از ارج‌گذاری به آیینی باستانی، آنها به محیط زیست و منازل‌شان رسیدگی می‌کنند تا با دور کردن گرد و غبار فصل سرما نوروز را با صفا و آسایش خاطر آغاز کنند.

در همین روزها در مناطق مختلف سغد آیین دیگری هم انجام می‌گیرد که "عروس‌بینان" یا "کـِلین‌سلام" نام دارد. در این مراسم خویشاوندان تازه‌داماد و مردم محل به دیدن نوعروس می‌آیند و نوعروس ِ آراسته، در حالی که سر پا ایستاده و چشم به زمین دوخته‌است، دست به سینه تعظیم می‌کنند. زنان خانواده با خواندن اشعار ویژه به نوعروس سلام می‌گویند و عروس با تعظیم‌های کوتاه و مکرر پاسخ سلام‌شان را می‌دهد. این مراسم بر سر خوان نوروزی برای معرفی نوعروسان به اعضای خاندان نوِشان برگزار می‌شود.

در گزارش مصور این صفحه صحنه‌هایی از هر دو مراسم "خانه‌برداران" و "عروس‌بینان" در منطقۀ خجند تاجیکستان را می‌بینید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
منوچهر دین‌پرست

"و از گاه جشن آفریدون تا این وقت نهصد و چهل سال گذشته بود و آفتاب نوبت خویش به عقرب آورد، گشتاسپ بفرمود تا کبیسه کردند و فروردین آن روز آفتاب به اول سرطان گرفت و جشن کرد و گفت این روز را نگاه دارید و نوروز کنید" (عمر خیام، رسالۀ نوروزنامه).

نام و آوازۀ عمر خیام، این شاعر خوش‌اندیش و فلسفی مشرب و سرگشته آسمان‌ها امروزه بر کسی پوشیده نیست. خیام نمونۀ کامل روحیۀ ایرانی است و با اندکی طعنه می‌توان او را حکیمی جامع‌الاطراف برشمرد.

در نگاه نخست به آثار فلسفی خیام او را حکیمی متشرع می‌یابیم و رباعی‌هایش چهرۀ دگرگونه‌ای از او را نشان می‌دهد. این تناقض‌ها گاه چنان چشمگیر است که بعضی از پژوهندگان قایل به دو خیام هستند و دو نفر را خالق این دو اثر متناقض می‌دانند که این موضوع سال‌ها پیش توسط استاد محیط طباطبایی طرح شده بود.

اما منظور از چندبُعدی بودن شخصیت خیام آن است که وقتی از خیام ِ رباعی‌سرا دور شویم، به خیامی می‌رسیم که سویۀ شاعری‌اش در مقایسه با سایر ابعاد وی ضعیف‌تر است. از خیام حکیم، آثار پیشرفته‌ای از گونه‌های مختلف علوم عقلی می‌توان یافت و گاه جلوه‌هایی از تصوف را نیز در آثار وی می‌توان سراغ گرفت. در رباعی‌های خیام‌، صرف‌نظر از اصالت آنها، جلوۀ صوفیانه و فلسفی رنگی آشکار دارد و شاید برای ما ایرانیان یا دیگر علاقه‌مندان وی در فرنگ بیشتر این دو چهره از او مد نظر بوده که با زندگی روزمرۀ نسل‌های ایرانی آمیخته شده‌است و از این منظر است که خیام از بین سخن‌آوران ایرانی در جهان شهره می‌شود و گاه به عنوان نمایندۀ‌ طرز تفکر شرق در اروپا طرح می‌شود.

بنا بر این، باید پذیرفت که خیام را زادۀ دورۀ‌ پایان خردگرایی می‌نامند. به همین دلیل است که کسی قصد تتبع در آثار  خیام را دارد، می‌باید تنها به محتوای آثارش دل نبندد، بلکه زمینه و زمانه و روحیات و خلقیات خیام را نیز در نظر آورد. چرا که طی سال‌های اخیر چهره‌ای اسطوره‌ای از خیام در غرب پدید آورده‌اند.

شاید بتوان رمز جاودانگی خیام را به خاطر اندیشه‌هایی دانست که در آن وجود دارد. این اندیشه‌ها، اندیشه‌هایی مقطعی و مربوط به زمان ویژه‌ و به گمان یک گروه و در شرایط خاص نیستند، بلکه مسایلی هستند که با چندین قرن حیات بشر درآمیخته‌اند و در واقع، دغدغۀ‌ خاطر نسل‌های گوناگون است.

ما معمولاً شعری را که با آن احساس اشتراک بکنیم و با درونیات ما بیشتر درگیر باشد، بیش‌تر می‌پسندیم و این رباعی‌ها اندیشه و نمادی از سال‌ها رنج کشیدن بشر است. برای خیام پرسش‌هایی مطرح است که با سؤالات بنیادین بشر درگیر است. به تعبیر فیتزجرالد انگلیسی: "خورشید طلوع می‌کند و میکده باز می‌شود. خیام متفکر است و در بحر فکر فرو می‌رود و شراب می‌نوشد".

حال که سخنمان به رباعیات خیام رسید، این رباعی را از او می خوانیم:

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
 برخیز و به جام باده کن عزم درست
 کین سبزه که امروز تماشاگه توست
 فردا همه از خاک تو برخواهد رست

خیام از جملۀ اندیشمندان نادر ایرانی بود که رساله‌ای در بارۀ نوروز نوشته‌است. این رساله را استاد مجتبی مینوی بر اساس نسخۀ منحصر به‌فرد کتابخانۀ عمومی برلین منتشر کرده‌است. این رساله که در حدود ۴۹۵ هجری نوشته شده، از آثار معروف فارسی خیام است و با نثری ساده و شیوا، پیدایی نوروز و آداب برگزاری آن را در دربار ساسانیان بازگو کرده‌است. او در این رساله با شیفتگی تمام در بارۀ آیین جهانداری شاهنشاهان کهن ایرانی و پیشه‌ها و دانش‌هایی که مورد توجه آنان بوده، سخن رانده و تنی چند از شاهان داستانی و تاریخی ایران را شناسانده‌است.

استاد مینوی در بارۀ این رساله می‌نویسد: "خیام جشن نوروز را که یکی از رسوم ملی ایران است، موضوع رسالۀ خویش قرار داده و بنا بر این، باید گفت به ملیت ایران علاقه‌مند بوده‌است؛ خاصه وقتی می‌بینیم به اصرار زیاد مراعات و حفظ این جشن را حتی بر اقوام ترک و روم نیز واجب می‌شمارد." وی سپس ادامه می‌دهد: "مؤلف از شاهان اساطیری و تاریخی ایران تا زمان یزدگرد شهریار بسیار یاد می‌کند و پیشه‌ها و رسوم و فنونی را که ایشان نهاده‌اند، مطابق با روایاتی که در شهنامه‌ها آورده‌اند، نقل می‌کند."

از توصیفات استاد مینوی که بگذریم، می‌بینیم که خیام در نثری شیوا پدید آمدن نوروز را این گونه توصیف می‌کند: "به فرمان ایزد تعالی حال‌های عالم دیگرگون گشت، و چیزهایی نو پدید آمد، مانند آنک در خورد عالم و گردش بود، چون آن وقت را دریافتند ملکان عجم، از بهر بزرگ‌داشت، آفتاب را و از بهر آن که هر کس این روز را در نتوانستندی یافت نشان کردند، و این روز را جشن ساختند، و عالمیان را خبر دادند تا همگنان آن را بدانند و آن تاریخ را نگاه دارند، و چنین گویند که چون گیومرت این روز را آغاز تاریخ کرد هر سال آفتاب را (و چون یک دور آفتاب بگشت در مدت سیصد [و] شصت و پنج روز) به دوانزده قسمت کرد هر بخشی سی روز، و هر یکی را از آن نامی نهاد و به فرشته‌ای باز بست از آن دوانزده فرشته که ایزد، تبارک و تعالی، ایشان را بر عالم گماشته‌است، پس آن گاه دور بزرگ را که سیصد و شصت و پنج روز و ربعی از شبانروزی است سال بزرگ نام کرد و به چهار قسم کرد، چون چهار قسم ازین سال بزرگ بگذرد نوروز بزرگ و نو گشتن احوال عالم باشد، و بر پادشاهان واجبست آیین و رسم ملوک به جای آوردن از بهر مبارکی و از بهر تاریخ را و خرمی کردن به اول سال، هر که روز نوروز جشن کند و به خرمی پیوندد تا نوروز دیگر عمر در شادی و خرمی گذارد، و این تجربت حکما از برای پادشاهان کرده‌اند".

البته باید به خاطر داشته باشیم که خیام مبدع تقویم جلالی نیز بود. این تقویم را یکی از دقیق‌ترین گاه‌شماری‌ها دانسته‌اند، چرا که تا پیش از تنظیم تقویم جلالی، "کبیسه"ها یا حساب نمی‌شدند و یا این که به شکلی در تقویم جای می‌گرفتند که باز خود مشکلاتی را پدید می‌آورد. بنا بر این، آن چه که تقویم جلالی را برجسته کرده‌است، شیوۀ محاسبۀ کبیسه‌هاست. چنان که می‌دانیم هر سال ۳۶۵ روز و پنج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و منظور از کبیسه همین پنج ساعت و اندی است که منجمان از قدیم در این فکر بوده‌اند که با آن چه کنند. در دورۀ ساسانی، پس از هر ۱۲۰ سال، یک سال را به صورت چرخشی ۱۳ ماهه حساب می‌کردند. به این معنا که پس از ۱۲۰ سال اول، فروردین دو ماه و بعد از ۱۲۰ سال دوم، اردیبهشت دو ماه و به همین ترتیب تا اسفندماه در نظر گرفته می‌شد تا کبیسه محاسبه شود. پس از اسلام این کار به فراموشی سپرده شد و در نتیجه، بین سال عرفی و سال حقیقی اختلاف به وجود آمد؛ به طوری که دیگر نوروز، یعنی اول فروردین، با اول بهار مطابقت نداشت. این بود که جلال‌الدین ملک‌شاه از گروهی از اخترشناسان که خیام جوان در رأس آنها بود، خواست که این مشکل را برطرف کنند.
 
آنها وقتی که رصد کردند، دیدند که ۲۱ روز از سال طبیعی جلو افتاده‌اند، یعنی متوجه شدند که روز نوروز آنها در ۲۱ فروردین واقع شده‌است و به همین دلیل آنها در سال ۴۵۸ هجری سال خود را ۲۰ روز عقب کشیدند.


از سخنان نغز ریاضی و نجومی که بگذریم، باید اعتراف کنیم که سال نو و نوروز در اندیشۀ عمر خیام نشانی از فلسفۀ او در باب هستی و نیستی است.

دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی به‌تازگی کتابی را با عنوان "هستی و مستی" که روایت ایشان در بارۀ دنیای پررمز و راز خیام است، منتشر کرده‌است. دکتر دینانی معتقد است ما با خیامی مواجهیم که در جایگاه فیلسوف - ادیب در رباعیات خود نیز فلسفه‌ورزی می‌کند و با ذوق ادبی که دارد، در مورد مشکل‌ترین مسایل فلسفه می‌اندیشد.

گزارش مصور این صفحه که بار نخست روز ۲۶ تیر ۱۳۸۸ در جدیدآنلاین منتشر شده بود، در بارۀ نقش ادوارد فیتزجرالد در معرفی عمر خیام به جهان غرب است.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
کاوه باغچه‌بان

*جدیدآنلاین: چهارشنبه‌سوری‌ها معمولاً کاوه باغچه‌بان را به ياد يادداشت دريغ‌آلود پدرش ثمين باغچه‌بان می‌اندازد. او که در واپسین سال‌های زندگی در استابنول زندگی می‌کرد، نوشته بود: " چهارشنبه‌سوری از یاد بچه‌های ما رفت..." این سخن باغچه‌بان پیش از آن بود که موج نوروز منطقه و حتا ترکیه را فرا بگیرد و روز نوروز در سازمان ملل به عنوان روز رسمی بین‌المللی شناخته شود.

کاوه با پدر و مادرش ثمين و اِولین باغچه‌بان سال 1983 به ترکيه رفت و آنجا ماندگار شد و اکنون هم در استانبول زندگی می‌کند. او امروز استادیار دانشگاه فنی يولدوز (Yıldız Teknik Üniversitesi) این شهر است و در کنار تدريس موسیقی در دانشگاه، آثار موسیقایی مختلف می‌آفريند؛ ساخته‌هایی که ترکیب و تلفیقی از موسیقی شرق و غرب است.

با درگذشت ثمین باغچه‌بان، کاوه تنظیم و انتشار آثار ناشنیدۀ پدرش را در اولویت کار خود قرار داده‌است. آلبوم "چهارشنبه‌سوری" که از عشق دیرین ثمین باغچه‌بان به فرهنگ و موسیقی ایران حکایت دارد، اولین مجموعۀ در دست انتشار کاوه است. متن زير حاوی خاطرات کاوه باغچه‌بان از پدرش و "چهارشنبه‌سوری" اوست.

پاره ای از پوئم سمفونیک چهارشنبه سوری ساخته ثمین باغچه بان و با صدای خودش

دستش را گرفته بودم و چشم‌هایش در چشم‌هایم بود...

به من گفت: "خیلی خسته هستم پسرم، خیلی خسته‌ام..."

در جواب به او گفتم: "نگران نباشید باباجون. کمی بعد بیهوش‌تان می‌کنند و استراحت می‌کنید...".

می‌دانستم که منظور او از خستگی، صرفاً خستگی از بیماری و درد نبود. این خستگی سالیان دراز دور از وطن و دوستان عزیزش بود. یادم می‌آید که در یکی از نوشته‌هایش خوانده بودم که "دلم تنگ است که کسی اسم مرا صدا کند، دلم تنگ است که کسی مرا ثمین صدا کند...". ما که به او "بابا" می‌گفتیم.

کمی بعد او را به طرف اتاق عمل بردند. سوار آسانسوری شدیم که محل آخرین دیدار ما بود. چشمم دوباره به چشم‌های آبی‌اش افتاد که مثل بلور پاک و زلال بود. تنها چیزی که توانستم در آن لحظه به او بگویم، این بود "موفق باشید، بابا". ولی در همان لحظه که نمی‌دانم یک ثانیه یا یک عمر گذشت، پیام اصلی مرا گرفت: "ممکن است این آخرین دیدار ما باشد، وضعیت چندان هم خوب نیست".

قطعه "نوروز تو راهه" از آلبوم "رنگین کمون" ساخته ثمین باغچه بان
بعد به برادر کوچک‌ترم که گریه می‌کرد، نگاه کرد. اخم‌هایش را در هم کشید و هیچی نگفت، اما ما صدایش را به خوبی شنیدیم: "یعنی چه بچه‌جون؟ گریه کردن به تو می آید؟...".

او برای ما همیشه و تا آخرین لحظۀ زندگی‌اش نمونه بود. او پدر و معلم و بهترین رفیق ما بود.

در اینجا باید بگویم که پدر و مادر ما همیشه دو بال ما هستند و هیچ‌وقت نمی‌توانم آنها را جدا ببینم و یا جدا یاد کنم. آنها مکمل یکدیگر بودند و هرگز زندگی ما را فدای حرفۀ هنری خود نکردند.

اگر بخواهم از موسیقی و آثار او خیلی خلاصه بگویم، این خواهد بود:

ثمین هرگز فقط برای اینکه موسیقی ساخته باشد، موسیقی نساخت. چون در دلش موسیقی داشت، ساخت و سرود.

آثار او مانند خودش پاک، رنگین و صمیمی است. از لحاظ تکنیکی، همیشه دارای یک فرم بخصوص و مربوط به اثری است که به او الهام شده‌است. یعنی یک فرم آزادی که تابع هیچ فرم غربی نیست. خطوط و ریتم‌های موسیقی‌اش کاملاً شرقی است و هارمونی، از کنترپوان خطوط موسیقی او زائیده شده‌است. از لحاظ احساسی پدرم همیشه از انسان و از طبیعت الهام گرفته‌است. آثارش از طرفی روح حماسی، از طرفی دیگر روح ظریفی دارد که عاشق یک ستاره، یک کبوتر یا یک پروانه می‌شود. در ضمن در بعضی از این آثار، طنز قوی وجود دارد که خنده در آن موج می‌زند.

در سال‌هایی که دور از ایران گذشت، او همیشه در اطاق کوچکش مشغول کار بود. قطعات رنگین‌کمون دوم، از رشته‌کارهایی است که او در این دوران انجام داد. ما در ترکیه امکان اجرای آثار او را نداشتیم، چون کارهایش همیشه مربوط به ایران بود و اشعار این آثار همیشه به فارسی بود.

برای اجرای کارهای او، سعی کردم با استفاده از کامپیوتر آنها را به نحوی از این بی‌صدایی دربیاورم. به همین منظور، چهار پنج سال گذشته و پیش از مرگ او تقریباً هر یکشنبه با هم کار می‌کردیم. در این دوره ما فقط روی آثار موسیقی‌اش کار نکردیم، بلکه به اصرار ما که عاشق شعر خواندن او بودیم، صدای او را در ضمن خواندن اشعار بعضی از شعرای ایران، از جمله فردوسی و مولانا و شاملو ضبط کردیم و همچنین فرصتی بود تا بخشی از رباعیات جبار باغچه‌بان را نیز با صدای پدرم ضبط کنیم.

یکی از قطعات رنگین‌کمون دوم، "چهارشنبه‌سوری" است. پدرم به جشن‌های باستانی بسیار علاقه‌مند بود و همیشه حتا دور از ایران، در هر چهارشنبه‌سوری برای ما ترقه‌جاتی می‌خرید، تا شاید به خاطر بیاوریم و آن شب را با هم بگذرانیم. ما هم متأسفانه در چرخ‌ گردان کارهای خودمان همیشه آن شب را فراموش می‌کردیم...

روزی در یکی از نوشته‌هایش خواندم که: "چهارشنبه‌سوری از یاد بچه‌های ما رفت..." و امروز من شخصاً چه‌قدر بابت این فراموشی متأسف هستم.

پدرم درگذشت و روز بعد که به استقبال عمه پروانه و دختر عمه‌ام مرجان به فرودگاه رفته بودم، عمه‌ام گفت: "می‌دانی ثمین در چهارشنبه‌سوری رفت؟.."

پس ما این چهارشنبه‌سوری را هم فراموش کرده بودیم. تمام بدنم داغ شد و به فکر تاریخ روز خاکسپاری او افتادم. روزها را شمردم. اشتباهی نداشتم، آن روز هم با روز نوروز مصادف بود و من یک‌دفعه یاد برگردان قطعۀ "چهارشنبه‌سوری" افتادم که هنوز تمام نشده و داشتیم روی آن کار می‌کردیم:

کاشکه هر روز بود، روز نوروز
کاشکه هرشب بود، چهارشنبه‌سوری

ما در استانبول امکان تهیۀ گروه کری را که فارسی‌زبان باشد و فارسی بخواند، نداشتیم و برای همین هم من قبلاً به شوخی اصرار کرده بودم که آن را با صدای خودش بخواند و ما ضبط کنیم. می‌گفت: "یعنی چه، پسرجون؟ مگه من خواننده هستم". ولی برای این‌که مرا از سرش باز کند، خواند و فقط برای خودمان البته، به عنوان یک یادگاری.

قطعۀ چهارشنبه‌سوری را که برای گروه کر و ارکستر سمفونیک نوشته شده و 12 دقیقه طول می‌کشد، به صورت سه دقیقه‌ای با صدای خود او تنظیم کردم، تا هدیه و یادگاری باشد برای تمام فرزندان کوچک و بزرگ ایران‌زمین از طرف باغچه‌بان باغ کودکی.

 

*این مطلب بار نخست روز ۲۵ اسفند ۱۳۸۸ منتشر شده بود.

 برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.