Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

حمیدرضا حسینی

در نخستین بخش از گزارش ایل بوربور با عنوان "بوربورها، همزاد مادها" گفته شد که تا گذشته‌ای نه چندان دور، بخش بزرگی از جمعیت ایران را ایلات و عشایر تشکیل می‌دادند و در دوره‌های طولانی از تاریخ ایران، حکومت در دست ایلات بوده است.

با وجودی که ایلات یکی از پایه‌های اساسی اقتصاد و اجتماع ایران بودند و بر غنا و تنوع فرهنگی ایران می‌افزودند، اما با روی کار آمدن دولت پهلوی (۱۳۵۷-۱۳۰۴ خورشیدی) افول سیاسی‌شان آغاز شد. در واقع، قاجارها آخرین سلسله حکومتگر ایران با خاستگاه ایلی بودند. با فروافتادن ایشان، ایلات نه تنها جایگاه سیاسی ممتاز و دیرپای خود را از کف دادند بلکه از نظر اقتصادی به شدت تضعیف شدند.

تمایل دولت پهلوی به از میان بردن ایلات ناشی از ستیز ایلات با یکدیگر و همچنین به خاطر تهدیداتی بود که برای جامعه شهری و روستایی و دولت مرکزی ایجاد می‌کردند. در واقع ایلات ایران با انگیزه‌های گوناگون قومی، اقتصادی و سیاسی در جنگ دایم با یکدیگر بودند و شرکت در اتحادیه‌های سیاسی برای جنگ با رقبا و مخالفان، یکی از رایج‌ترین اشکال ستیزه‌های ایلی و عشیره‌ای در دوره قاجار بود. برای نمونه، ایلات کرد که از دوره صفویه به شمال خراسان کوچ داده شده بودند، دایما با ترکمانان در ستیز بودند و این ستیز به حدی بود که زنان یکدیگر را به اسارت گرفته و در تهران و دیگر شهرها می‌فروختند.(۱)

افزون بر این، ایلات و عشایر در طول تاریخ، هر زمان که دولت مرکزی تضعیف می‌شد به شهرها و روستاها یورش می‌بردند و غارتگری می‌کردند. بسیاری از قلعه‌هایی که از گذشته در شهرها و روستاهای ایران به جای مانده‌اند، نه برای مقاومت در برابر یورش بیگانگان، بلکه برای مصون ماندن از غارت ایلات ساخته شده‌اند. البته باید توجه داشت که این نوع ستیزها منحصر به ایلات نبود و جماعت‌های شهری و روستایی نیز کشمکش دامنه‌داری با یکدیگر داشتند و حتا درون شهرها نزاع گروه‌های مختلف اجتماعی از جنس دعواهای حیدری و نعمتی فراوان بود.

بسیاری از حکومت‌ها نیز که خاستگاه ایلی داشتند، با تشکیل اتحادیه‌های ایلی به قدرت رسیده بودند و همچنان که از ایلات متحد خود پشتیبانی می‌کردند و دفاع از مرزها و تأمین امنیت نواحی مختلف را بدانان می‌سپردند، ایلات رقیب یا مخالف را تحت فشار قرار می‌دادند. همچنین می‌کوشیدند تا از ایلات به عنوان اهرمی برای موازنه قوا استفاده کنند.(۲)

این وضع، برای دولت پهلوی که ریشه شهری داشت و پس از چند سده حکومت بی‌وقفه سلسله‌های ایلاتی قدرت را به دست گرفته بود، قابل تحمل نبود و آن را مخلّ قدرت مطلقه خود می‌دانست. رضا شاه در یادداشت‌های خود گفته است: "تصمیم نهایی گرفته بودم که کاخ و بنیان ملوک‌الطوایفی را از بیخ براندازیم و رؤسای مناطق و عشایر را سرکوب نماییم و برای همیشه سر جای خود بنشانیم و در عوض مملکت واحدی و زیر تاج واحدی و امر حاکم واحدی و مجرای قانون واحدی به وجود بیاوریم."(۳)

او سرکوب ایلات را حتا پیش از رسیدن به پادشاهی و در زمانی که وزیر جنگ کابینه‌های مشروطه بود، آغاز کرد. بدین ترتیب از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۱۲ ایلات خوزستان، آذربایجان، فارس، کهکیلویه و بویراحمد، کردستان، لرستان و بلوچستان یکجانشین و به اصطلاح "تخته قاپو" شدند و چون این کار با نارضایتی و مقاومت آن‌ها همراه بود، غالبا از طریق سرکوب نظامی و اعدام رؤسای ایلات به انجام رسید.(۴)

این اقدامات موجب تقویت قدرت مرکزی شد اما از نظر اجتماعی و اقتصادی آثار زیانباری داشت؛ به گونه‌ای که جمعیت ایلاتی ایران که تا پیش از تخته قاپو کردن ایلات حدود ۲،۵ میلیون نفر (معادل ۲۵ درصد جمعیت کل کشور) بود به حدود یک میلیون نفر کاهش یافت. این کاهش علاوه بر یکجانشینی، ناشی از مرگ و میری بود که بر اثر شرایط سخت تخته قاپو شدن و از دست دادن منابع زیستی رخ داد. از آن‌جا که تولید دام به طور عمده در دست ایلات بود، عرضه فرآورده‌های دامی نیز به شدت محدود شد و صدمات اقتصادی زیادی به بار آمد.(۵)

با سقوط دولت رضاشاه در سال ۱۳۲۰ بسیاری از ایلات یکجانشین، دوباره کوچ روی را از سر گرفتند و جمعیت‌شان از یک میلیون به دو میلیون نفر رسید. (همان، ۳۹۳) اگرچه اشغال ایران بوسیله متفقین و کشمکش‌های داخلی مجالی برای پرداختن به امور ایلات باقی نگذاشته بود اما حتا پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و احیای قدرت مطلقه پهلوی نیز، سیاست سرکوب ایلات دنبال نشد بلکه دولت درصدد برآمد تا با روش‌های تشویقی، ایلات را به سوی یکجانشینی سوق دهد. در این دوره، یکجانشین کردن ایلات بیش از آن که دلایل سیاسی داشته باشد، تابع ملاحظات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی بود. این چنین بود که دولت در سال ۱۳۵۰ "سازمان دامداران متحرک" را تشکیل داد که البته نامش به منزله قَلب هویت تاریخی ایلات و عشایر بود. این سازمان ضمن نظارت بر چرای دام در مراتع عشایری، کمک‌هایی را برای صنعتی کردن دامداری عشایری؛ ایجاد واحدهای تولیدی تعاونی و گروهی؛ و آموزش دامداران متحرک در امور مختلف عرضه می‌کرد و تسهیلات گوناگون اقتصادی، بازرگانی، اعتباری و آموزشی را در اختیار ایلات اسکان یافته قرار می‌داد.(۶)

پس از انقلاب این سازمان به سازمان امور عشایری تغییر نام داد که خود نشان دهنده به رسمیت شناختن هویت تاریخی ایلات و عشایر بود. دولت‌مردان انقلابی در ابتدا جنبه‌های اجتماعی، فرهنگی و حتا نظامی- امنیتی زندگی عشایر را مورد توجه قرار دادند و با آغاز جنگ ایران و عراق کوشیدند تا از توان رزمی عشایر برای دفاع از مرزهای کشور استفاده کنند. اما پس از مدتی به همان سیاست‌های اواخر دوره پهلوی بازگشتند؛ زیرا چنان که گفته شد ملاحظات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی با تداوم کوچ‌روی ایلات به صورت گسترده همخوانی نداشت و در عین حال، شرایط سخت این شیوه از زندگی، جماعات ایلاتی را به یکجانشینی متمایل کرده بود.(۷)

بنابراین پس از انقلاب نیز تعداد زیادی از ایلات به صورت داوطلبانه و با تشویق دولت یکجانشین شدند اما هنوز هم بخشی از آن‌ها به کوچ‌روی ادامه می‌دهند. ایل بوبور که در گزارش قبلی با پیشینه تاریخی آن آشنا شدیم، یکی از این ایلات است. تعداد زیادی از جمعیت این ایل یکجانشین شده‌اند و تعداد دیگری هنوز به روال هزاران سال گذشته به کوچ‌روی ادامه می‌دهند اما چنین می‌نماید که آن‌ها نیز به مرز یکجانشینی رسیده‌اند.

در گزارش مصور این صفحه آقای داریوش بوروبور(۸) درباره فرهنگ ایل بوروبور و روند یکجانشینی آن‌ها سخن می‌گوید‌ و به معرفی آخرین گروهای کوچنده این ایل می‌پردازد. همچون گزارش نخست، تمام عکس‌های این گزارش متعلق به آرشیو آقای داریوش بوربور است و تمام حقوق مادی و فکری آنها به شخص ایشان تعلق دارد.    

پی‌نوشت:
۱. اکبری، محمدعلی: تبارشناسی هویت جدید ایرانی، عصر قاجاریه و پهلوی اول، تهران، ۱۳۸۴،ص ۲۹-۲۸
۲. همان، ص۲۹
۳. پهلوی، رضا: یادداشت‌های رضاشاه، به کوشش علی نصیری، تهران، ۱۳۴۵، ص۵۴
۴. نک: آبراهامیان، یرواند: ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران، ۱۳۷۷، ص۱۷۷-۱۷۶ و اکبری: همان، ص ۱۸۹-۱۸۸
۵. فوران، جان: مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، ۱۳۷۸،ص ۳۴۸
۶. روزنامه رسمی، ش۸۸۰۱، ص۵۷-۵۴
۷. نک: معاونت پژوهش، تدوین و تنقیح قوانین و مقررات ریاست جمهوری: مجموعه سازمان‌های دولتی؛ مشتمل بر قوانین و مقررات معتبر،ج۵، تهران، ۱۳۸۱، ص ۹۶
۸. Dariush Borbor


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

از گذشته‌های دور جمعیت ایران به سه گروه شهرنشینان، روستائیان و ایلات و عشایر تقسیم می‌شدند. بر اساس سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ خورشیدی۷۱ ،۴ درصد از جمعیت کشور را شهرنشینان و ۲۸، ۶ درصد را روستائیان تشکیل می‌دهند و جمعیت ایلات و عشایر کوچ‌رو بسیار اندک است.(۱) اما تا گذشته‌ای نه چندان دور، ایلات و عشایر بخش بزرگی از جمعیت ایران را شامل می‌شدند، چندان که امروزه نیز بسیاری از ساکنان شهرها و روستاها تبار ایلاتی دارند.

از خلال داده‌های موجود در منابع تاریخی، چنین برمی‌آید که در آغاز سده بیستم میلادی، حدود یک چهارم از جمعیت کشور را ایلات و عشایر تشکیل می‌دادند و این در حالی است که جمعیت این گروه در سال‌های آغازین سده نوزدهم، تا نصف جمعیت ایران برآورد شده است.(۲)

برخی از ایلات ایران مانند ایلات کرد و لر ریشه آریایی دارند و برخی دیگر پس از رویدادهایی چون حمله اعراب مسلمان، هجوم جمعیتی ترکان آسیای میانه و یورش مغولان وارد ایران شده‌اند. البته این بدان معنا نیست که تمام ایلات ترک زبان ریشه ترکی-مغولی دارند یا خاستگاه همه ایلات عرب زبان، سرزمین‌های عربی است؛ زیرا جا به جایی شدید ایلات در پهنه فلات ایران و آمیزش آن‌ها با یکدیگر، دگرگونی‌های فراوانی را در زبان و فرهنگ‌شان پدید آورده است. برای نمونه، ایل بوربور که موضوع گزارش حاضر است، در زمره ایلات لُر جای می‌گیرد اما بخشی از جمعیت آن به علت آمیزش با ایلات ترک و کرد به ترکی و کردی سخن می‌گویند.

ایلات به طور عمده به دامداری از طریق رمه‌گردانی اشتغال دارند و بدین ترتیب در سرزمینی که دامداری یکی از پایه‌های اقتصادی آن به شمار می‌آمد، نقش‌آفرینی تاریخی ایلات بسیار پررنگ بود و دامنه تأثیرات آن علاوه بر حوزه‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، عرصه سیاسی و نظامی را نیز دربرمی‌گرفت. گستره این تأثیرات تا جایی پیش رفته که اکثر حکومت‌های ایران خاستگاه ایلی و عشیره‌ای داشته‌اند و تقریبا در بخش بزرگی از ادوار تاریخی ایران، حکومت در دست جماعات ایلاتی بوده است. اشکانیان، غرنویان، سلجوقیان، خوارزمشاهیان، ایلخانان، قراقویونلوها، آق قویونلوها، صفویان، افشاریان، زندیان و قاجاریان از جمله سلسله‌های حکومتگری هستند که خاستگاه ایلی داشته‌اند.(۳)

با این وجود، تحولات دامنه‌داری که طی صد سال اخیر در ایران رخ داد، موجب کاهش قدرت ایلات و عشایر شد و به یکجانشینی اکثر آن‌ها انجامید اما همچنان که گفته شد، بسیاری از ساکنان ایران که در شهرها یا روستاها زندگی می‌کنند، خاستگاه ایلاتی دارند و هنوز هم برخی ایلات به زندگی مبتنی بر شبانکارگی و کوچ‌روی ادامه می‌دهند.

یکی از این ایلات، ایل بوربور است که هنوز بخش محدودی از جمعیت آن به کوچ‌روی ادامه می‌دهد. این ایل از چند جهت حایز اهمیت است. نخست این که از قدیمی‌ترین ایلات ایران به شمار می‌آید و پیشینه آن تا دوران ورود آریایی‌ها به ایران و تشکیل دولت ماد عقب می‌رود. این که یک ایل بتواند به رغم آن همه رویدادهای سهمگین در تاریخ ایران نزدیک به سه هزار سال دوام بیاورد، چیز کمی نیست.

دوم آن که ایل بوربور در طول زمان جابه‌جایی‌های وسیعی در فلات ایران داشته و جمعیت آن در غرب، شمال، شمال غرب، شمال شرق و جنوب ایران پراکنده شده‌اند و حتا برخی‌شان تا حوالی باکو در منطقه قفقاز پیش رفته‌اند. آن‌ها در این کوچ‌های بزرگ با ایلات دیگر درآمیخته‌اند و تنوع فرهنگی و زبانی جالب توجهی را رقم زده‌اند؛ ضمن آن که یادگارهای زیادی را در این قلمرو پهناور از خود برجای گذاشته‌اند.

و سرانجام این که بخشی از بوربورها که هنوز به کوچ‌روی ادامه می‌دهند، در حال یکجانشینی هستند. از این‌رو برای مطالعه آخرین نمودهای فرهنگ ایلی-عشیره‌ای و از آن مهم‌تر چگونگی انتقال از کوچ‌روی به یکجانشینی حایز اهمیت بسیارند.

خوشبختانه در شرایطی که مطالعات جامعی درباره تاریخ ایلات ایران صورت نگرفته، ایل بوربور از این فرصت برخوردار بوده است که پژوهش‌های دامنه‌داری درباره تاریخ و فرهنگ آن صورت پذیرد. دکتر داریوش بوربور(۴) که پدرانش از بزرگان ایل بوربور بوده‌اند و خود چهره‌ای نام‌آشنا در جامعه معماران و شهرسازان ایران به شمار می‌آید، از حدود بیست سال پیش مطالعه درباره ایل بوربور را آغاز کرد. او دارای لیسانس و فوق لیسانس شهرسازی از دانشگاه لیورپول انگلستان و دکترای معماری مناطق گرم و خشک از دانشگاه ژنو است و علاوه بر عضویت در جامعه مهندسان معمار کشورهای سوئیس و فرانسه، نخستین ایرانی است که به عضویت ممتاز در انجمن سلطنتی شهرسازان بریتانیا درآمده است.

آقای بوربور، علاوه بر حرفه معماری و شهرسازی، در حوزه ایران‌شناسی نیز فعالیت می‌کند و تا کنون مقاله‌های گوناگونی از او درباره معماری و شهرسازی در نشریات علمی همچون دانشنامه ایرانیکا و یادنامه مایرهوفر در آکادمی علوم اتریش به چاپ رسیده است. پژوهش‌های دکتر بوربور درباره تاریخ و فرهنگ این بوربور شامل بررسی اسناد و مدارک تاریخی و نیز مطالعات میدانی در مناطقی است که بوربورها در گذشته یا حال در آن‌جا حضور داشته‌اند.

در گزارش مصور این صفحه که بخش نخست از یک مجموعه دو قسمتی است، آقای بوربور توضیحاتی را درباره پیشینه تاریخی ایل بوربور ارایه می‌دهد. عکس‌ها و نقشه‌هایی که در این گزارش می‌بینید، توسط یک گروه تحقیقاتی زیر نظر ایشان و در خلال سفرهای متعدد به مناطق کوچ یا اسکان ایل بوربور تهیه شده‌اند و تمام حقوق مادی و فکری آنها متعلق به شخص آقای داریوش بوربور است.  

پی‌نوشت:
۱. نک: سایت مرکز آمار ایران در نشانی
http://www.amar.org.ir
۲. فوران، جان: مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، ۱۳۷۸، ص ۲۰۷
۳. نک: شعبانی، رضا: مبانی تاریخ اجتماعی ایران، تهران، ۱۳۷۱، ص ۵۷ به بعد
۴. Dariush Borbor


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
محمدتقی پوراحمد جکتاجی*

بَل یا وَل در زبان گیلکی به معنی شعلۀ آتش است و "نوروز بَل"، یعنی شعلۀ آتش نوروزی. منظور از نوروز، نه نوروز ملی و سراسری ایران و حتا فراتر از آن فلات ایران، بلکه نوروز بومی خودمان، یعنی نوروز گیلان باستان است و هیچگونه ارتباطی با جشن خرمن یا برداشت محصول ندارد.

"نوروز بَل" جشنی است که عصر آخرین شب سال و شب اولین روز سال، یعنی اول "نوروز ما" به تقویم مردم قدیم گیلان برگزار می‌شود و با مراسم خاصی همراه است.

در این شب گالش‌ها، یعنی چوپانان و دامداران کوهستان‌های گیلان برفراز قله کوه‌ها که تمیز و پاک و به دور از هر آلودگی و پلیدی است، جمع می‌شوند و آتش نوروزی برپا می‌دارند. به دور آن حلقه زده، خداوند را در ازای نعمت‌ها و برکت‌هایی که عطا کرده، همراه برداشت محصولات دامی و زراعی شکرگذاری می‌کنند، برای درگذشتگان و شادی روح آنها دعا می‌کنند، همدیگر را بغل گرفته می‌بوسند و سال نو را به هم تبریک می‌گویند.

آیین نوروز بَل در نیمۀ امرداد، یعنی وسط تابستان یا به تعبیر گذشتگان قلب الاسد برپا می‌شود و امرداد هم طبق نجوم قدیم ماه خورشید و شیر است، یعنی برجی که خورشید در آن قرار دارد. از گذشته‌های دور مردم به هفت ستاره باور داشتند که خورشید یکی از آنها و بزرگترین آنها بوده است. این ستاره‌ها هر کدام فراز و فرودی داشتند که خورشید هم از این قاعده مستثنی نبود. حرکات زمین و آسمان، شب و روز، ماه و سال را با آن می‌سنجیدند. این سنجش که بر مبنای خورشید بود، سال خورشیدی را رقم می‌زند.

تفاوت سال خورشیدی رسمی کشور با سال خورشیدی گیلان باستان در این است که در تقویم ملی و رسمی جانب اعتدال شب و روز، به اصطلاح، اعتدال بهاری گرفته شده است. ولی در نوروز بومی گیلانی جانب انقلاب تابستانی، یعنی نهایت اوج طول روز و شب و گرما و آغاز فرود آن گرفته شده است. همچنان که در تقویم میلادی جانب انقلاب زمستانی، یعنی اوج سرما و کوتاهی شب و روز و فرود آن گرفته شده است.

باری، اجرای مراسم "نوروز بل" نشان دهندۀ پشت سر گذاشتن اوج و از سر گرفتن فرود ستارۀ خورشید است؛ ابتدای تدارک و تهیۀ کوچ از ییلاق به طرف دشت گیلان است و این مقارن زمانی است که اغلب محصولات دامی و زراعی برداشت شده (در قدیم خراج و مالیات پرداخت شده) و اوقات فراغت حاصل شده است. مردم به انواع و اقسام مراسم و جشن‌های آیینی رو می‌آورند که نمونۀ آن امروزه به صورت انواع جشن خرمن، علم واچینی و غیره در جای جای روستاهای منطقه برگزار می‌شود.

لازم به تذکر است مردم کوه‌نشین سر تا سر رشته کوه‌های البرز از غرب گیلان تا شرق مازندران به دو گروه تقسیم می‌شوند. یکی گالش‌ها که دامدار و کوچنده‌اند و دیگری کِلایی‌ها که کشاورز و باغدارند.

برگزاری مراسم نوروز بل و افروختن آتش بر فراز کوه‌ها، البته، بر عهدۀ گالش‌ها بوده است که با گله‌های گاو و گوسفند و بز خود، اغلب به مراتع و ارتفاعات کوچ می‌کنند و سابق بر این به هنگام تحویل سال که به تناوب بین ۱۳ تا ۱۷ امرداد می‌باشد، در بالای کوه‌های مرتفع و دور از هم آتش می‌افروختند و به این وسیله تحویل سال را به یکدیگر اطلاع می‌دادند.

شعله‌های آتشی که آنها از فراز کوه‌ها می‌افروختند، علامتی بود برای مردم تمامی روستاهای اطراف و جنگل نشینان که مطلع شوند، سال نو فرا رسیده است، تا به پیشواز آن بروند. جشنی نه فقط برای گالشان و دامداران، بلکه برای تمامی ساکنان روستاها و همین طور به خاطر علائق زمین و کارشان در مناطق پائین دست جلگه‌ای، در دشت گیلان، برای همۀ گیلانیان.

در نوشته‌های قدما اشاره‌ای به این جشن باستانی شده است. ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیۀ خود که در شهر گرگان در شمال ایران کنونی تألیف کرده، آورده است که در دامنۀ شمالی البرز، در نواحی گیلان و مازندران رسم آتش افروزی دایر بوده و گفته شده که در خوارزم هم این رسم وجود دارد و خوارزمی‌ها هم سال تابستانی دارند.

اسم ماه‌های نوروز بَل به ترتیب از اول سال به این شکل است: امرداد /نوروز، شهریور/کورچ، مهر/اَریه، آبان /تیر، آذر/موردال، دی /شَریر، بهمن /امیر، اسفند /آوَل، فروردین/سیا، اردیبهشت/ دیا، خرداد/ ورفنه، تیر/ اسفندار.

گزارش تصویری این صفحه پاره ایی از مراسم نوروز بل در دیلمان، سال ۱۵۸۳ (۱۳۸۸) را نشان می‌دهد.
 

*محمدتقی پوراحمد جکتاجی صاحب امتیاز و مدیر مسئول ماهنامه گیله وا، چاپ رشت است.

 * انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
هاله حیدرى

قدیم‌تر در ماه رمضان مردان بعد از افطار در قهوه‌خانه برای بازی تُرنا دور هم جمع می‌شدند. ترنا شباهت زیادی به یک نمایش داشت که در آن مسائل محله و اخبار روز و سیاست هم گاه به گاه مطرح می‌شد.

به قهوه‌خانه‌ای که در آن ترنا برگزار می‌شد "دکه" می‌گفتند و به صاحب قهوه‌خانه "دکه‌دار". در وسط قهوه‌خانه نیمکتی روبروی جمعیت می‌گذاشتند به نام "تخت ترنا". خود ترنا هم پارچه‌اى ضخیم و کتان مانند بود که آن را لوله می‌کردند ، به طول حدوداً یک متر و نیم و قطر چند سانتیمتر. پارچه تبدیل به تسمه‌اى سنگین مى‌شد که با یک نخ‌کشی محکم و مقاوم، مقاومت تسمه را تضمین می‌کردند.

سر تسمه، آن قسمت که قرار است بر کف دست بنشیند، تقریباً دو برابر کف یک دست، پهن و سنگین بود که گاهی به وسیله چرمی که لابه‌لای "کفى" کار مى‌گذاشتند ، آن را سنگین‌تر و چابک‌تر و خوش‌صداتر مى‌کردند . به حکم شاه ترنا بر کف دست کسی که بر تخت نشسته و دستش را برای خودن ترنا دراز کرده می‌خورد.

مردم دسته دسته به قهوه‌خانه یا همان دکه می‌آمدند برای شرکت در ترنا. صاحب دکه یا بانی ترنا شخصی را به عنوان شاه انتخاب می‌کرد و شاه هم وزیری را که در ترنا نقش "ترنازن" دارد را بر مى گزید  و بازی شروع می‌شد.

شاه به تناوب یکی از حاضرین را صدا می‌زد (یا در اصطلاح ترنا پیش می‌کرد). شخص پیش شده بدون هیچ حرفی می‌آمد و بر تخت ترنا می‌نشست و کف دستش را به طرف شاه می‌گرفت. شاه به وزیر امر می‌کرد که ترنا بزند.

نقش شاه در این بازى این است که با اطلاع از اوضاع محل و آشنائى با حاضرین احکام سنجیده‌اى صادر کند که از یک‌سو اسباب سرگرمى جمع باشد و از سوى دیگر به قدر امکان به رتق و فتق امور محله کمک کند. او گاهی از شخص پیش شده چیزى مى‌خواهد و گاهی هم دستور ترنازدن می‌دهد.

تمام حاضرین در بازی شرکت می‌کنند. بازی ترنا گاهی ساعت‌ها به طول می‌انجامد. بانی مراسم برای جالب‌تر کردن بازی کسانی را برای اجرای هنرشان دعوت می‌کند تا مراسم را برای حاضرین دلچسب تر کند.  اکثراً در بازی غزل‌خوان، شاهنامه‌خوان و یا پرده‌خوانى هست که در میان ترنا به ارائه هنر می‌پردازد.

مقررات ترنا
ترنا قهوه‌خانه را به صحنه نمایش و حاضرین را به اشخاص نمایش تبدیل می‌کند. ترنابازان اصیل و قدیم تهران لفظ ترنا را ترنه تلفظ می‌کردند و هرگز کلمه بازی را برای آن به کار نمی‌بردند . عنوان ترنابازی، توهین‌آمیز و نشانه نااهلى گوینده محسوب مى‌شد : "احمد آق ابرام ترنا داره" یا "امشب مى ریم ترنا".

کسی که به عنوان شاه انتخاب می‌شد باید سخن‌ور بود و توانایی اداره بازی و حکم کردن را داشت و مى‌توانست خوب و عادلانه حکم کند. حکم شاه لازم الاجرا بود و اگر کسی توانایی اجرای حکم را نداشت در محله سرافکنده مى‌شد. برای همین شاه همیشه باید متوجه این قضیه بود که حکمش متناسب با شخص پیش شده باشد.

وزیر کسی بود که مهارت زیادی در زدن ترنا داشت. ترنازن باید در هنگام زدن ترنا پای راستش را از زمین بلند مى کرد که بتواند ترنا را درست بر کف دست کسی که حکم به نامش است بنشاند . چرخاندن ترنا بدور سر نشان دهنده اهمیت کسی بود که برای ترنا خوردن بر تخت نشسته. هر چه وزیر ترنا را بیشتر مى‌چرخاند آن شخص صاحب‌ مقام بالاتری بود.

سید و صغیر و پیر ترنا نمی‌خوردند. اگر سیدى بر تخت مى نشست باید دستش را مشت مى‌کرد تا شاه متوجه شود و حکم زدن ندهد. اگر بزرگی بر تخت مى‌نشست جمع با فرستادن صلوات شاه را متوجه مقام پیش شده می‌کردند.

از دیگر مراسم قدیمى ترنا "گلریزان" بود. در این بخش به حکم شاه برای تهیه دارو، تهیه جهیزیه و به طور کل برای کمک به کسانی که توانایی مالی کمتری داشتند، محکومین مبلغی را که شاه حکم مى‌کرد در کاسه‌ای که بر سردر قهوه‌خانه گذاشته می‌شد مى ریختند.

آبدارباشی هم در تمام مدت مشغول پذیرایی از میهمانان بود. شب آخر ماه رمضان را شب وداع می‌گفتند و ترنا تا رمضان سال بعد توقیف می‌شد به امید این که تا سال آینده به لطف ترنا گره از کار همه باز شود.

به دلیل شباهت‌هایی که مراسم ترنا به "میر نوروزی" دارد بعضى معتقدند که ترنا شکل اسلامى شده مراسم میر نوروزی است.

در عهد شاهنشاهان ساسانی به افراد مملکت حق داده شده بود که در آیین میر نوروزى، ارکان سلطنت و اجزای حکومت را آزادانه نقد کنند.

امیر نوروز، در پنج روز اول سال شاه بود، وزیر بود، صاحب حکم و قلم و شمشیر بود. و با این هیبت حکومتى و هیئت نمایشى در شهر مى‌گشت و یک سال فرمانفرمایى شاه وقت و حکومت حاکمان و قضاوت قاضیان را با شیرین‌کاری و طنز مورد انتقاد قرار مى‌داد.

اما این که چه بر سر میر نوروزی آمده و چطور در سده اخیر سر از قهوه‌خانه ها در آورده و با شلاق و صلوات ترکیب شده هنوز مشخص نیست.

در روزگارى که رادیو و تلویزیون در خانه‌ها نبود ترنا نه تنها سرگرمی لذت‌بخشی برای مردم به شمار می‌رفت بلکه در میان بازی توسط بزرگان و ریش‌سفیدان هم براى مردم حکایت و اندرز گفته مى‌شد و هم خبرهاى مهم به گوش آنها مى‌رسید.

در گزارش تصویرى این صفحه که با توضیحات زنده‌یاد "محمود استاد محمد" و نیز "امید داوری" همراهی شده، یکی از اجراهای ترنا را می‌بینید و می‌شنوید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمر سعیدی

نگاه کردن به یک آکواریومِ پر از ماهی برای بسیاری از ما تجربه جالبی‌ست، دنبال کردن مسیر ماهی‌ها در آکواریومی که با تزیینات زیبا و گیاهان آبزی جلوه‌ای خاص پیدا کرده می‌تواند هر بیننده‌ای را برای دقایقی مسحور کند، به‌طوری که بعضی از ما بارها هوس کرده‌ایم خودمان آکواریوم داشته باشیم و تعدادی ماهی رنگارنگ را به عنوان حیوان خانگی در آن نگهداری کنیم.

در تهران برای این‌که به دنبال تهیه ماهی زینتی و آکواریوم برویم دو مکان خاص را به‌عنوان بورس عرضه ماهی به شما معرفی می‌کنند، ساختمان پلاسکو در خیابان‌جمهوری و فروشگاه‌های حاشیه بزرگراه نواب.

ساختمان پلاسکو یکی از برج‌های قدیمی و بلندمرتبه تهران است که واحدهای تجاری و اداری بسیاری دارد. در طبقه زیرین این بازار، از گذشته فروشگاه‌هایی که ماهی تزیینی آب شیرین را عرضه می‌کنند وجود داشته‌اند. در فروشگاه‌های نواب نیز بیشتر ماهی‌های آب شور و تجهیزات ویژه آن‌ها به فروش می‌رسند. هم‌چنین فروشگاه‌های حاشیه‌ای که گیاهان آکواریومی، داروها و مواد خاص مورد نیاز و غذای ماهی‌ها را عرضه می‌کنند در این مکان‌ها دایر شده‌اند و بورسی را تشکیل داده‌اند که همه روزه مبالغی در آن‌ها جابه‌جا می‌شود. پشت ظاهر رنگارنگ موجودات زیر آب در این مکان‌ها نبض بازار ماهی‌های تزیینی می‌زند.

در نگاه اول شاید همه آکواریوم‌ها کم وبیش یکسان به نظر بیایند؛ یک تانک آب با تزئینات داخلش و تعدادی ماهی رنگارنگ. اما طبقه بندی این موجودات از لحاظ فضای زندگی، تغذیه و نحوه رفتار، متفاوت بوده و هر یک محیط نگهداری و تجهیزات خاصی را طلب می‌کنند. در حقیقت این موارد بسیار اهمیت داشته و از سوی آکواریوم‌دارها به دقت پی‌گیری می‌شود چرا که محیط زندگی ماهی‌های تزیینی به دو دسته کلی "آب شور" و "آب شیرین" و "سرد آبی" و "گرم آبی" تقسیم بندی شده و خود ماهی‌ها نیز از نظر تغذیه در دو دسته "گیاه‌خوار" و "گوشت‌خوار" قرار گرفته و از نظر رفتار اجتماعی به "مسالمت جو" و "تهاجمی" تقسیم می‌شوند.

 واضح است که ماهی‌های مخصوص آب شور و شیرین را نمی‌توان در کنار هم نگهداری کرد و ماهی‌های تهاجمی در صورت نگهداری شدن با ماهی‌های آرام ممکن است به آن‌ها حمله کرده و حتا آن‌ها را طعمه خود قرار دهند. هم‌چنین نگهداری ماهی‌های بسیار بزرگ در کنار آن‌هایی که اندازه خیلی کوچکی دارند توصیه نمی‌شود. از سوی دیگر دمای محیط آکواریوم باید براساس تحمل ماهی‌ها یکسان باشد چرا که هرگونه تغییر دما ممکن است منجر به مرگ این موجودات حساس شود.

با این وجود به نظر می‌رسد که نگهداری از چنین موجوداتی به عنوان حیوان خانگی، دردسرهای خاص خود را داشته باشد و امکان ترک منزل برای چند روز وجود نداشته باشد. یکی از فروشنده‌ها به همین نکته اشاره می‌کند و به قول خودش اذعان می‌کند: "کسی که آکواریوم دارد مسافرتش کنسل است." اما دارندگان آکواریوم هم نظرات متفاوتی دارند. از آن‌جا که این‌کار را نوعی عشق و علاقه شخصی توصیف می‌کنند نگهداری از ماهی‌ها را کار چندان مشکلی نمی‌پندارند. یکی از دارندگان آکواریوم می‌گوید: "کاملاً به نوع ماهی و آب آکواریوم بستگی دارد که چقدر برای آن وقت بگذارید. آکواریوم آب شور به رسیدگی چندانی نیاز ندارد اما آکواریوم آب شیرین هر روز به نیم تا یک‌ساعت رسیدگی دایمی نیازمند است و هر چند هفته یکبار نیز ساعاتی را برای تمیز کردن و تعویض آب باید اختصاص دهید."

از جمله تفاوت‌های آکواریوم آب شیرین و آب شور می‌توان به این موارد اشاره کرد: ماهی‌های آب شور نیاز به محیطی دارند که شرایط مشابه آب دریا را برای آن‌ها بازسازی کند. همچنین دسته‌ای از موجودات ریز و سنگ‌های زنده و یا مرجان‌های آب شور برای بازسازی این محیط لازم هستند. موجودات بسیار ریزی که به آب اضافه می‌شود طی فرایندی از آمونیاک ادرار ماهی‌های دریایی اکسیژن تهیه می‌کنند و از این رو در این آکواریوم‌ها نیاز به تعویض آب یا حتا نصب پمپ هوا نخواهد بود. اما نکته‌ای که وجود دارد گران بودن قیمت این ماهی‌هاست که از دریاهای آزاد و عموماً از کشورهای آسیای شرقی به ایران وارد می‌شوند.

در مورد آکواریوم ماهی‌های آب شیرین نیز که قیمت بسیار پایین‌تری دارند به پمپ هوا، فیلتر کف، شن، نور، بخاری و سایر تجهیزات ویژه نیاز هست و هر چند وقت یک‌بار باید به پاک‌سازی و تعویض آب تانک پرداخت که از بو گرفتن و منتشر شدن بوی نامطبوع آب آن در فضای محل نگهداری جلوگیری شود و هم‌چنین با این اقدامات جلوی تلف شدن احتمالی ماهی‌ها به دلیل زندگی در محیط نامناسب گرفته شود.

قیمت ماهی‌ها نیز بر اساس عواملی مانند اندازه، کمیاب بودن، رنگ، طرح و نژاد تعیین می‌شود و اندازه و کمیابی مهم‌ترین عامل گران‌بها شدن یک ماهی تزیینی هستند. در مورد ماهی‌ها از ۱۵۰۰ تومان تا بالای ۱۰ میلیون تومان تنوع قیمت وجود دارد. هزینه راه اندازی آکواریوم نیز بسته به بودجه‌ای که در نظر می‌گیرید تنوع دارد و عمدتاً از ۱۰۰ هزار تومان به بالا خواهد بود. نگه داشتن بعضی از ماهی‌ها نیازمند صرف هزینه‌ای جداگانه‌برای هر ماه است که شامل رسیدگی، غذای خاص و داروهای ویژه خواهد بود. با وجود تمام این‌ها لذت نگه داشتن یک حیوان خانگی که در تانکی پر از آب شنا می‌کند و حالتی آرامش بخش را به انسان القا می‌کند از جمله لذت‌هایی‌ست که بعضی از ما حاضریم پول و وقت مناسبی را برای آن صرف کنیم.

در گزارش تصویری این صفحه به فروشگاه‌های بزرگ‌راه نواب سری زده ایم و نظر علاقه‌مندان ماهی و آکواریوم را پرسیده‌ایم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهباز شکوه

آفتاب در پایان یکی دیگر از روزهای غیر ابری لندن افق را اندک اندک ترک می‌گوید و جای خود را به رنگینی هزاران چراغی می‌دهد که بر هیاهوی تقریبأ همیشگی مرکز شهر پرتو می‌افکنند.

خیابان اشراف‌نشین "اجور رود" در قلب لندن، و در شمال هاید پارک،  با رستوران‌های عربی و ایرانی زیادی که دارد، گذرگاه جهانگردان کشورهای اسلامی و آنهایی است که می‌خواهند با چهره‌ها، سلیقه‌ها و غذاهای خاورمیانه آشنا شوند.

اکثر رستوران‌های این خیابان در قسمت بیرونی خود صندلی‌ها و میزهایی برای قلیان‌کشان دارند و تقریبأ همۀ آنها مشتریانی در طول روزهای رمضان دارند و در هنگام عبور از کنار مشتریان می‌توان فهمید که به زبان سرزمین‌های اسلامی هم حرف می‌زنند.

دقایقی مانده به اذان شام به یکی از رستوران‌های این خیابان می‌روم تا ببینم شام یک روز از ماه رمضان در آنجا چه حالی و هوایی دارد.

دو مرد که از اهالی هندند با مرد دیگری در مورد معامله‌ای که داشته‌اند سرگرم صحبت هستند. یکی می‌گوید چهارصد پوند کافی است، اما دیگری با ناسازگاری پاسخ می‌دهد: "نه بابا، من دو برابر این پول را در یک روز توانسته‌ام از همین راه پیدا کنم."

پیشخدمت آتش قلیان آن سه نفر را تازه می‌کند و به زبان عربی به مشتری تازه‌وارد، که جوانی بیست و اند ساله است، چیزهایی می‌گوید و کمی بعد قلیانی برای او نیز می‌آورد و مشتری جوان به او می‌گوید:  شکرأ.

لیموزین سفیدرنگی پشت چراغ قرمز می‌ایستد. دختران جوان که پیاله‌های شراب در دست در پشت شیشۀ نیمه‌باز لیموزین می‌رقصند، به سوی رهگذران و مشتریان رستوران‌ها دست تکان می‌دهند و انگار می‌خواهند از شادمانی خود همه را باخبر کنند.

پیرمردی با موهای سفید بور که معلوم می‌شود از اهالی آفریقاست، به ما نزدیک می‌شود و می‌گوید: صدقه! یکی از مردان هندی از پیرمرد می‌پرسد: چه می‌گویی؟ پیرمرد تکرار می‌کند: صدقه! مرد هندی می‌گوید: نمی فهمم چه می‌گویی، و چیزی به پیرمرد نمی‌دهد.
دختر و پسری دست در گردن هم از مقابل ما می‌گذرند. با چشم آنها را می‌پایم آن‌طرف‌تر در میانۀ پیاده‌رو می‌ایستند و مشغول بوسیدن همدیگر می‌شوند.

مرد دیگری چلتار(چفیه)  به سر از کنار آنها با بی‌خیالی می‌گذرد. از خود می‌پرسم: آیا این مرد چلتاربه‌سر که حتمأ روزه‌دار است، از رفتار آن دو جوان احساس نفرت خواهد کرد؟ در این لحظه او یک قلیان سفارش می‌دهد و اندکی بعد پیش از آنکه زمان افطار فرا رسیده باشد، مشغول کشیدن قلیان می‌شود.

دو دقیقه مانده به اذان شام از پیشخدمت پرسیدم: آیا روزه تأثیری بر کار شما داشته؟ آیا روزها مشتریان کمتری دارید؟ می‌گوید: ما همیشه سرمان شلوغ است.

نمی‌توانم حرف او را باور کنم. برای آنکه در چنین ساعتی از شام در ماه‌های دیگر اینجا را خیلی مزدحم‌تر دیده بودم. شاید هم حق با اوست و باید منتظر بمانم تا شام شود.

اندکی قدم می‌زنم و از پشت هر کدام از رستوران‌ها نگاهی به درون آنها می‌اندازم. همه مشتریانی دارند، بعضی از مشتریان در حال خوردن غذا هستند، بعضی هم نشسته‌اند و میزشان خالی است.

دقایقی از هشت شب گذشته‌ است و حالا روزه‌د‌اران لندن افطار می‌کنند. باید اکنون نگاهی دوباره به همۀ رستوران‌هایی بیندازم که پیشتر دیده بودم‌شان.

تفاوتی به چشم نمی‌آید. هوا تاریک شده‌است و در شمار جمعیت هم تفاوتی نمی‌بینم. از یک مرد لبنانی که در حال کشیدن سیگار در بیرون یکی از رستوران‌هاست، می‌پرسم: شما امروز روزه‌دار بودید؟ می‌گوید: بله. با اشاره به رستورانی که در پشت اوست، می‌پرسم: اینجا افطار کردید؟ می‌گوید: نه، من منتظر گرفتن غذاهایی هستم که سفارش کرده‌ام تا با خود به خانه ببرم و ادامه می‌دهد: در ماه رمضان حوصله آوردن همۀ اعضای خانه به رستوران را ندارم.

چراغ‌های رنگین حالا روشنایی کامل‌شان را در غیاب آفتاب به رهگذران خیابان "اجور رود" ارزانی می‌کنند. دود آبی‌رنگ قلیان‌ها در هوا می‌پیچد و من در ادامۀ پیاده‌رو به ایستگاه مترو می‌رسم تا به خانه برگردم.

در گزارش مصور این صفحه که فواد خاک‌نژاد ساخته‌است، به سفره‌های شام روزه‌داران ایران و مالزی هم سر می‌زنیم. برخی از عکس‌های این گزارش متعلق به "روشن نوروزی"، "عابد میرمعصومی" و "دامون روزبه" است.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

تألیف ۴۷ عنوان کتاب، نگارش ۲۱۲ مقاله و مقدمه کتاب، تربیت صدها و بلکه هزاران شاگرد در مدت بیش از هفتاد سال، وقف یک باغ ده هکتاری برای چاپ کتاب‌های مربوط به تاریخ و جغرافیای تاریخی و اهدای کتابخانه‌ای با هزاران کتاب و سند به مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، بخشی از کارنامه مردی را تشکیل می‌دهد که امروز صد ساله شد: دکتر منوچهر ستوده.

اما این همه نیز نمی‌تواند بیانگر گستره خدمات او به فرهنگ ایران باشد؛ فقط یک قلم از کتاب‌های پرشماری که نوشته، مجموعه چند جلدی " از آستارا تا اِستارباد" است که برای نوشتنش چندین و چند سال با پای پیاده به تمام نواحی و آبادی‌های حاشیه خزر (در خاک ایران) سفر کرد و ضمن عکس‌برداری، نقشه‌کشی، خواندن کتیبه‌ها و سنگ‌قبرها و گفت‌وگو با افراد محلی، اطلاعات مربوطه را گرد آورد. و بدین سان بود که به قول یار دیرینش، زنده‌یاد ایرج افشار یزدی، کوه را به کوه دوخت و دره را به دره بند زد و پیاده خود را به ستیغ کوهها رساند تا حتی ویرانه‌ای و خرابه‌ای را از قلم نیندازد.

حوالی سال ۱۳۲۵ خورشیدی بود که روزهای تعطیل، برای تفریح به کوهستان توچال می‌رفت. فکر کرد که می‌تواند از این فرصت بهره بیش‌تری ببرد و اطلاعاتی را درباره شمیران گردآورد. هرجا که می‌رسید، به تماشای آثار و ابنیه قدیمی می‌رفت و پای صحبت ریش‌سفیدان محل می‌نشست و از مناظر تاریخی و طبیعی عکس می‌گرفت و این شد کتاب دو جلدی "جغرافیای تاریخی شمیران" که تا به امروز یکی از مهم‌ترین تألیفات درباره تاریخ و جغرافیای این ناحیه است.

در این کتاب اطلاعاتی آمده که اگر ستوده آن‌ها را ثبت و ضبط نکرده بود، شاید برای همیشه از میان می‌رفت. مثلا از پیرمردان تجریش شنید که نزدیک پل رومی در سمت راست جاده قدیم شمیران (خیابان شریعتی امروزی) تپه‌ای بود که دهکده تجریش آن‌جا قرار داشت و چون در آن اطراف گرگ فراوان پیدا شد و مردم به زحمت افتادند، به حوالی امام‌زاده صالح آمدند و تجریش فعلی را بنا کردند. چنین چیزی را که نظیرش در تألیفات ستوده بسیار است، نه در هیچ نوشته‌ای و نه درکورسوی خاطرات هیچ کسی نمی‌توان پیدا کرد.

بعدها عکس‌هایی را که از کوهها و دره‌ها و رودها و باغ‌ها و روستاها و محلات و آثار تاریخی شمیران گرفته بود، همه را یکجا به کتابخانه دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی سپرد. می‌شود گفت تا خداخداست و دنیا به‌جاست، هیچ کس نیست که درباره شمیران پژوهش کند و از دیدن این مجموعه بی‌نیاز باشد. بیش‌تر عکس‌ها از مکان‌هایی گرفته شده‌‌اند که یا دیگر وجود ندارند یا به شدت تغییر چهره داده‌اند.

حکایت بقیه کتاب‌های ستوده نیز چنین است. مانند کتاب "قلاع اسماعیلیه در رشته کوههای البرز" که صورت کاملی از رساله دکترای اوست. ستوده برای نگارش این کتاب، به دیدن دهها قلعه‌ای رفت که بر ستیغ صعب‌العبورترین کوهها جای گرفته بودند تا مبادا چیزی پیدا کند که در نوشته‌های تاریخی از قلم افتاده است. این یعنی به قول خودش "قلم را با قدم همراه کردن"؛ و کاری است که بسیاری از پژوهشگران ایرانی، حتی برجسته‌ترین‌هایشان از انجامش بازمانده‌اند یا دست‌کم به پای ستوده نرسیده‌اند.

در خلال همین قدم برداشتن‌ها و سرک کشیدن‌ها، با آن زیرکی مخصوص خودش فهمید که زبان مردمان این سرزمین نیز مثل چشم‌انداز شهرها و روستاهایشان در حال دگرگونی است و زود جنبید که تا دیر نشده گویش‌های مختلف را ثبت و ضبط کند و این شد کتاب‌هایی مثل "فرهنگ گیلکی"، "فرهنگ کرمانی"، "فرهنگ سمنانی؛ امثال و اصطلاحات و اشعار" و "فرهنگ نائینی". آخرینشان کتابی درباره گویش مردم تهران است که هنوز منتشر نشده است.

وقتی هم که برای مطالعه در تاریخ و جغرافیای ایران به سراغ متون کهن می‌رفت، به صرافت می‌افتاد که برای استفاده بهتر دیگران آن‌ها را تصحیح کند و برایشان حاشیه بنویسد و چنین بود که کتاب‌های مهمی چون "مهمان نامه بخارا" از فضل‌الله روزبهان خُنجی،"تاریخ گیلان و دیلمستان" از ظهیرالدین مرعشی، "تاریخ رویان" از مولانا اولیاء‌الله آملی" و "ظفرنامه خسروی" از مؤلف ناشناخته به همت او تصحیح شدند.

پیر فرهنگ ایران، صد سال پیش در روز ۲۸ تیرماه ۱۲۹۲ درمحله عودلاجان تهران متولد شد؛ از مادری اصالتا تفرشی و پدری اصالتا مازندرانی. پدرش مدیر دبستان آمریکایی تهران بود و چنین بود که او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در این مدرسه و نیز کالج آمریکایی‌(دبیرستان البرز) گذراند. سپس برای تحصیل در رشته ادبیات به دانشسرای عالی رفت و در ۱۳۱۷ موفق به دریافت درجه لیسانس در رشته ادبیات فارسی شد.

بعد از طی دوره نظام وظیفه در دانشکده افسری و مدتی کار در پروژه راه آهن قم-بندرعباس، در خیابان قوام‌السلطنه تهران (سی تیر) مغازه لوازم‌التحریر فروشی باز کرد اما این کار نیز دوام چندانی نداشت؛ نهایتا در ۱۳۲۰ به شغل معلمی روی آورد و گویی که بند نافش را با سفر بریده بودند، مأمور تدریس در مدارس لاهیجان و انزلی شد. سپس برای گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی به تهران بازگشت و به موازات تحصیل در دانشگاه تهران، در دبیرستان‌های شرف و البرز تدریس کرد. استاد راهنمای رساله دکتری او که در سال ۱۳۲۹ از آن دفاع کرد، بدیع‌الزمان فروزان‌فر بود.

البته به دروس دانشگاهی هم اکتفا نمی‌کرد؛ چندان که همان سال‌ها به فراگیری فلسفه در محضر سید محمد مشکوة پرداخت و بعدتر زبان پهلوی را نزد دکتر روبن آبراهامیان آموخت و در دهه ۱۳۳۰ نیز چند بار برای تکمیل معلومات خود به انگلستان و آمریکا رفت.

ستوده از سال ۱۳۳۵ وارد دانشگاه تهران شد و پس از دو سال فعالیت در کتابخانه مرکزی، در سلک استادان این دانشگاه درآمد و تدریس در رشته جغرافیای تاریخی را تا زمان بازنشستگی در آذرماه ۱۳۵۷ ادامه داد. او از بنیان‌گذاران مجله "فرهنگ ایران زمین" با همراهی محمدتقی دانش پژوه، مصطفی مقربی، عباس زریاب خوبی و ایرج افشار یزدی است؛ مجله‌ای که از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ منتشر می‌شد.

منوچهر ستوده از سال‌های آغازین تأسیس مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، از همکاران این مرکز و عضو شورای عالی علمی آن بود و چند سال پیش کتابخانه خود با ۲۰۹۸ جلد کتاب و ۱۶۹ عنوان روزنامه و مجله را به همراه مجموعه بزرگی از اسناد،  نامه‌ها و فرامین تاریخی، عکس‌ها، دست نویس آثار و یادداشت‌های منتشر نشده‌اش به این مرکز اهدا کرد.

او سال‌هاست که از دود و دم تهران فرار کرده و در دو باغکوشکک لورا (جاده چالوس) و نارنج بن (کلاردشت مازندران) زندگی می‌کند. این باغ اخیر همانی است که وقف بنیاد موقوفات افشار کرده است.

در این صفحه دو گزارش مصور می‌بینید که پیش‌تر در سال ۱۳۹۰ منتشر شده و اکنون به مناسبت صدمین سالروز تولد دکتر منوچهر ستوده بازنشر می‌شوند. نخستین‌شان برش کوتاهی است از دیداری که در مردادماه سال ۱۳۹۰ با ایشان دست داد و فرصت شد که حکایت سال‌های اخیر زندگی‌اش و دل‌نگرانی‌هایش درباره ایران را بازگوید. گزارش دوم که پیش‌تر با مقدمه و به همت آقای سیروس علی‌نژاد تهیه شده است، نگاهی دارد به آلبوم عکس‌های دکتر ستوده در دوره‌های مختلف زندگی و خصوصا در سفرهایش. این عکس‌ها بوسیله آقای علی دهباشی گردآوری شده و در اختیار قرار گرفته‌اند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رویا یعقوبیان

در فروردین ماه ۱۲۸۸خورشیدی گروهی مرکب ازهشت نوازنده و خواننده که برخی از آنان از سرآمدان موسیقی ایرانی محسوب می‌شدند، به دعوت شرکت گرامافون انگلستان راهی لندن شدند. این گروه از بیست و سوم فروردین تا سوم اردی‌بهشت‌ماه آن سال بیش از دویست اثر اجرا کردند که صفحات و مدارک بجا مانده از آن‌ها به عنوان یکی از نخستین گنجینه‌های موسیقی ایرانی شناخته می‌شود.

این سفر که نزد پژوهشگران موسیقی به سفر لندن مشهور است، نقش مهمی در بازشناسی سیر تحول موسیقی ایرانی، به‌ ویژه درمواجهه با سازها و موسیقی غربی دارد. پیشتر، در ۱۹۰۷و بعدتر در ۱۹۱۴میلادی ترکیب دیگری از موسیقی‌دان‌های ایرانی برای ضبط موسیقی به پاریس و تفلیس سفر کردند، ولی این سفرها نه به لحاظ تعداد آثار بجای‌مانده از آنها و نه از جهت غنا و تنوع، به اهمیت سفر لندن نبودند.

تصنیف مایۀ ترک با اجرای طاهرزاده و رضاقلی خان، ۱۲۸۸خورشیدی
تهران در سال ۱۲۸۸خورشیدی صحنۀ آخرین تلاش‌های "محمدعلی‌شاه قاجار" در مقابله با آزادی‌خواهان مشروطه بود. قبل از آن، "ناصرالدین‌شاه" در سال ۱۲۶۵در بازگشت از لندن فونوگراف را به ایران به ارمغان آورده بود، ولی آن هیچ‌گاه در ایران به عنوان ابزار تکثیر موسیقی و وسیلۀ سرگرمی خانگی همگانی به کار نرفت. موسیقی اواخر دورۀ قاجار در انحصار دربار، افراد صاحب‌نفوذ و رجال سیاسی وقت بود و نوازندگان طراز اول به نهادهای حکومتی وابسته بودند و مردم فقط از موسیقی کوچه و بازار بهره می‌بردند.

تکمیل فونوگراف و اختراع گرامافون توسط "امیل برنیر" مخترع آمریکایی و تأسیس شرکت گرامافون انگلستان در ۱۸۹۷میلادی، ضبط و تکثیر صفحه را در نقاط مختلف دنیا  به تجارتی سودآور تبدیل کرد. نمایندگان این شرکت، در سال ۱۹۰۶ قبل از اوج گیری قیام مشروطه، به تهران آمدند و نخستین صفحات موسیقی ایرانی را ضبط کردند که تولید انبوه نداشت.

به گفتۀ "محمدرضا شرايلی"، پژوهشگر صفحه‌نگاری، "اولين بار در سال ۱۸۹۹ ميلادی در شهر لندن تعدادی اثر به زبان فارسی توسط "دکتر حبيب احمد" در محل کمپانی گرامافون انگلستان ضبط شد که تا کنون اين آثار به دست نيامده‌است. بعد از آن اولين بار در سال  ۱۲۸۴شمسی در تهران نخستين آثار موسيقی ايرانی ضبط شد که باز هم توسط نمايندۀ کمپانی گرامافون انگلستان انجام شد."

با روی کار آمدن محمدعلی‌شاه و شروع درگیری آزادی‌خواهان مشروطه و حکومت او، فضای ایران برای سفر مجدد نمایندگان این شرکت ناامن شد. به همین رو از گروهی مرکب از "درویش خان" استاد پرآوازۀ تار، "سید حسین طاهرزاده" آوازخوان، "اسدالله خان اتابکی" نوازندۀ تار و سنتور و "باقرخان رامشگر" نوازندۀ بزرگ کمانچه و همچنین "مشیرهمایون شهردار" نوازندۀ پیانو، "رضاقلی‌خان نوروزی" نوازندۀ تنبک و خواننده، "اکبرخان فلوتی" نوازنده فلوت و "حسین‌خان هنگ‌آفرین" نوازندۀ ویولن، دعوت می‌کنند که برای ضبط صفحه به لندن سفر کنند. این چهار هنرمند اخیر دو به دو با یکدیگر خویشاوند بوده و در مناسب حکومتی و نظام مشغول به کار بودند.

گروه در ۱۲جلسۀ صدابرادری، ۲۵۱ اثر بر روی صفحات ده‌اینچی و دوازده‌اینچی ضبط می‌کنند که آثار ضبط‌ شده در پنج جلسۀ اول از لحاظ فرم، سازبندی و هنرمندان شرکت‌کننده کاملاً با آثار ضبط شدۀ هفت روز بعدی متفاوت است. سازهای استفاده‌ شده در پنج روز اول تار، سنتور، کمانچه و تنبک بودند که آواز طاهرزاده را همراهی می‌کردند و در هفت روز باقی‌مانده از سازهای غیر ایرانی چون پیانو، ویولن، اُرگ دستی، فلوت، قره‌نی، طبل، اکسیلفون، سوتک و قاشقک استفاده شد.

تصنیف‌های خوانده‌شده در این اجراها غالباً از تصانیف ترانه‌سرای زبدۀ آن سال‌ها "علی‌اکبر شیدا" و تصنیف‌های قدیمی انتخاب شده‌است. از این نظر نیز آثار بجامانده از این سفر یکی از منابع مرجع برای تصنیف‌های قدیمی است.

هنرمندان سفر لندن پس از پایان ضبط به ایران بازگشتند و چند ماه بعد مشروطه‌خواهان به حکومت مستبد محمدعلی‌شاه پایان دادند. صفحات ضبط ‌شده در سفر لندن خیلی زود منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت و به این طریق به انحصار مجالس درباری و اعیان و اشراف بر موسیقی اصیل پایان داد.

جدیدآنلاین: اگر شما هم در بارۀ این موضوع نظر یا اطلاعی دارید، لطفاً برای ما بفرستید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نبی بهرامی

دبستان که بودم، راه مدرسه‌ام از یک نخلستان می‌گذشت. غروب‌ها وقتی مدرسه تعطیل می‌شد، در آن راه باریک نخل‌ها را هزاران نفر تصور می‌کردم که ایستاده‌اند مرا تماشا می‌کنند. هر نخلی سرباز پیاده‌نظامی بود با موهای ژولیده که وقتی باد می‌وزید، ناله می‌کرد. این خیال‌پردازی‌ها بی‌راه هم نبود. همیشه پدربزرگم می‌گفت: "نخل شبیه آدمیزاده. سرش قطع بشه مرده".

نخل جزو جدایی‌ناپذیر مردم مناطق گرمسیر ایران است. کمتر خانه‌ای در جنوب می‌توان یافت که درخت نخلی در آن نکاشته باشند. به همین دلیل است که این دیار را با نخلستان‌های بی‌انتهایش می‌شناسند و نخل، نماد این خطه شده ‌است.

در دهه‌های اخیر با روی کار آمدن آبیاری با تلمبه، کاشت این درخت آسان‌تر شده‌است. اما در گذشته کشاورزان در جدالی طاقت‌فرسا با بی‌آبی و گرما و خشکی با هزاران مشقت و سختی این درخت را می‌کاشته‌اند. نهال را از فاصلۀ دور با قاطر و الاغ می‌آورده اند و با شیوه‌های آبیاری ستنی همچون گاوه چاه و دلو آب آبیاری می‌کرده‌اند.

انسان‌ها وقتی برای به دست آوردن چیزی زحمت زیاد بکشند، آن چیز برایشان حکم کیمیا پیدا می‌کند؛ مقدس می‌شود. حالا نخل‌های کهن‌سال هم همین حکم را دارند. برای باغبانی که ساعت‌ها برای آبیاری‌شان تلاش می‌کرده ‌است، اینها به مثابه فرزندانش هستند؛ به همان عزیزی و مهمی.

حالا پس از سال‌ها دوباره از آن نخلستان عبور می‌کنم. نخل‌ها پیرتر شده‌اند، کمر خم کرده‌اند و پیرمرد باغبان هم گذر روزها در چهره‌اش نمایان است. بی‌اختیار راهم را کج می‌کنم و کنارش می‌نشینم.

"حمزه" مثل گذشته آرام و صبور حرف می‌زند. حرف‌های تکراری همیشگی، انگار یک نوار ضبط شده است: "هر کدوم از این نخل‌ها یه خاطره‌ای ازشون دارم. قد کشیدن‌شون رو تماشا م کردم. بهشون رسیدگی کردم. نخل بر خلاف قیافه‌اش یکی دو سال اول دلش نازکه. باید باهاش مهربون باشی و الآنم اون‌قدر بزرگ شدن که دیگه توان رفتن بالاشون ندارم و خرماها همان بالا می‌مانند."

بیلش را محکم در زمین فرو می‌کند و دوباره می‌گوید: "یه روزی با هزاران سختی اینا رو کاشتم. اون روز غذامون همین بود؛ نان بود و خرما. اگه نمی‌کاشتیم از گشنگی می‌مردیم. اما حالا دیگه خدا رو شکر همه مغازه‌ها پره از غذا. دیگه کسی محبور نیست نخل بکاره. شاید دیگه آبیاری راحت‌تر شده، اما نخل خیلی درخت پرزحمتیه. از اوایل فروردین شروع می شه تا مهر باید همه‌اش خدمتش کنی. یه روز گرده‌افشانی، یه روز هرس کردن، یه روز مرتب کردن خرماها و در آخر هم برداشت توی اون گرمای زشت و طاقت‌فرسا."

درخت نخل اگر به صورت طبیعی گرده‌افشانی شود، میوۀ آن مرغوبیت ندارد؛ مریض می‌شود. از این رو در هر باغ چند درخت خرمای نر می‌کارند. کشاورز باید اول فروردین شاخه‌های به نام "تاره" از درخت خرمای نر را در دل درخت ماده بگذارد. بعد از آن کم‌کم دانه‌های خرما بزرگ‌تر می‌شود که به آن "پریز" می‌گویند. هنوز سبزند و کال. با گرم‌تر شدن هوا پریزها به خارک تبدیل می‌شوند. در جنوب به آن روزها "گلِ خارک" می‌گویند. شرجی و گرما سرسختانه خارک‌های ترد و شیرین را به رطب تبدیل می‌کند و به همراه آن مردم هم روزهای گرمی را تجربه می‌کنند. در اوایل شهریور هوا رو به خنکی می‌رود و رطب‌ها خرما شده‌اند و وقت برداشت محصول است. با کمربندی که به آن "پرونگ" می‌گویند، دور نخل می‌بندند و بالا می‌روند و خرماها را می‌برند. بعد از آن خرماها را روی حصیری که با برگ درخت نخل بافته‌اند، پهن کرده آن را پاک می‌کنند. خرماها را در حلب یا کارتن می‌ریزند و در انبار منتظر مشتری می‌چینند.

نخل‌ها در نگاه اول همه‌شان شبیه همند، اما با کمی دقت تفاوت عمده‌ای در شکل برگ، قطر تنه و از همه مهم‌تر، مزۀ خرما می‌شود تشخیص داد. از این رو بیشتر از بیست نوع خرما وجود دارد که از نظر قیمت محصول تفاوت چشمگیری دارند.

اینها همه داستان نخل نیست. این درخت پربرکت در دیار جنوب از قداست خاصی برخوردار است؛ برایشان عزیز است و نماد استواری و راست‌قامتی و باروری. هر جزئی از آن برایشان کاربردی دارد. از "سیس" یا همان الیاف دورش که سبد و طناب می‌بافند تا برگ‌هایش که سوخت‌شان است و گاهی سقف خانه‌هایشان و تنه‌اش هم تیر آهن. به همین دلیل برایشان ارزش دارد و اگر نیمه‌شبی رعد و برق نخلی را بشکافد، فردایش در روستا دهن به دهن می‌چرخد و همه می‌دانند که درخت خرمایی بر زمین افتاده‌است.

رو به عصر است و هوا دیگر آن سکون را ندارد. آرام آرام بادی می‌آید. در آن نخلستان گسترده کافی است نخل‌ها بهانه‌ای برای جنباندن سر خود پیدا کنند. غوغایی به‌پا می‌شود؛ برگ‌های خشکش که ده سال هم بریده نشوند وفادار همان بالا می‌مانند، بر هم ساییده می‌شوند و دوباره مرا به همان روزهای دبستان می‌برند؛ روزهای کودکی.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
پرویز امینف

صد سال پیش در منطقۀ بدخشان زمین‌لرزه‌ای  بسیار شدید اتفاق افتاد. پاره‌ای عظیم از کوهی در این منطقه بر روی روستایی به نام "اوسای" فرو ریخت. "اوسای" با همه مردمش زیر خاک رفت و جای آن را بلندترین آب‌بند جهان (به ارتفاع ۵۶۷ متر) گرفت. آب شاخه‌ای از رود مرغاب پشت این سد انباشته شد و روستای مجاور "سریز" را بلعید. بنا به داده‌هایی که سال‌ها بعد آشکار شد، روی‌هم‌رفته ۳۰۰ تن زیر خاک رفتند. این زمین‌لرزه نقشۀ جهان را هم دستخوش تغییراتی کرد: در تاجیکستان دریاچه‌ای نو شکل گرفت که اکنون درازای آن ۵۶ کیلومتر و ژرفای آن حدود ۵۰۰ متر است.

طی سه سال نخست سد دریاچه محکم و بی‌منفذ بود، اما از سال ۱۹۱۴ به بعد با افزایش فشار آب انباشته، شاخه‌هایی از آب از فراز سد بلند سرریز شد. گنجایش دریاچه را ۲۰ میلیارد تـُـن آب برآورد کرده‌اند. میزان آب آن در حال حاضر فقط ۱۷ میلیارد تن است.  با گذشت صد سال از پیدایش دریاچۀ سریز، نگرانی‌ها از ویرانی احتمالی سد آن رو به افزایش است. در صورت ویرانی سد، آب دریاچه  زندگی و خانه و کاشانه حدود هفت میلیون تن از مردم را در تاجیکستان و افغانستان و ازبکستان و ترکمنستان با خود خواهد برد.

مطالعات مکرر میزان ایمنی دریاچۀ سریز نشان داده ‌است که لغزش پاره‌ای از سطح فرسودۀ سد یا ریختن خرسنگ‌های عظیم کوه‌های اطراف به درون دریاچه می‌تواند برای مردم منطقه پیامدهای مصیبت‌باری داشته باشد. به منظور جلوگیری از وقوع چنین حوادثی کشورهای منطقه بارها نشست‌های بین‌المللی برگزار کرده‌اند. سرانجام سال ۲۰۰۴ گروهی از کارشناسان بانک جهانی نتیجۀ تحقیقات خود را منتشر کردند و اطمینان دادند که دیوارۀ دریاچۀ سریز محکم و امن است.

اما از نگرانی مردم منطقه که از زمین‌لرزه‌ها خاطرات تلخ فراوانی دارند، کاسته نمی‌شود و بیم دارند که دریاچه‌ای که زائیدۀ یک زمین‌لرزه بود، می‌تواند با زمین‌لرزه‌ای دیگر از بین برود. به ویژه این که سطح آب آن همه‌ساله تا بیست سانتی‌متر افزایش می‌یابد و دیوارۀ دریاچه را آسیب‌پذیرتر می‌کند. برای کاهش خطر "سریز" عده‌ای از کارشناسان پیشنهاد کرده‌اند که آن به یک نیروگاه آبی تبدیل شود یا آب آن لوله‌کشی شود.

بدین گونه، برخی دریاچۀ سریز را که ماه فوریۀ سال ۱۹۱۱ با یک تکان سهمگین زمین پدید آمد، "اژدهای خفته" می‌نامند که از بیدارشدنش می ترسند. عده‌ای دیگر، فارغ از خطرات نهفته در آن، سریز را به "زیبای خفته" تشبیه می‌کنند که در دل کوه‌های بلند آسمان‌بوس بدخشان به آرامی غنوده‌است.

تاجیکستان سرزمینی کوهستانی است که ۹۳ درصد از خاک آن کوهسار است. دادن این سرزمین به تاجیکان شوروی و جدا کردن شهرهای پارسی‌گوی منطقه از این جمهوری در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۳۰ میلادی از معضلات اصلی تشکیل جمهوری‌های شوروی آسیای میانه بوده‌ است. روشنفکران تاجیک تقسیمات آن دوران را "تبرتقسیم" می‌نامند، چون باورمندند که آنچه بین این ملل تقسیم شد، ناروا بود.

اما این "تبرتقسیم" بیشترین تعداد رودخانه‌ها و دریاچه‌ها را به تاجیکستان کوهستانی داده که امروزه از ثروت‌های عمدۀ این کشور به شمار می‌آید.

در گزارش مصور این صفحه به دیدار این اژدهای خفته می رویم.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.