Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

گلریز فرمانی

شبه جزیره میانکاله۱ در میان خلیج گرگان و دریای خزر با وسعت حدود ۶۶۹۰۰ هکتار یکی از ۹ ذخیره‌گاه زیست کره در ایران است. این شبه جزیره از سال‌های دور، نه تنها پناهگاه زمستانی پرندگان مهاجر سرزمین‌های شمالی است، بلکه در طول سال نیز منزل‌گاه پرندگان و حیوانات بسیاری است که به مرور در این منطقه سکنی گزیده‌اند. از این‌رو آن را پناهگاه حیات وحش میانکاله می‌خوانند. 
 
در پناهگاه میانکاله بیش از ۲۴۰ گونه پرنده مهاجر و بومی شناسایی شده است که تعداد ۴۰ گونه آن گونه‌های تحت حمایت و در حال انقراض می‌باشند. از میان پرندگان این منطقه می‌توان به گونه‌های کاکایی‌ها، حواصیل و انواع مرغابی‌سانان، فلامینگو، بالکان، انواع قو، اردک، باچلان و انواع آب‌چیلک‌ها و در بخش خشکی به پرندگانی مانند قرقاول، دراج و پرندگان شکاری مثل عقاب و شاهین و سارکه اشاره نمود.
 
پناهگاه حیات وحش میانکاله از دو بخش آبی و خشکی تشکیل شده است. خلیج گرگان و تالاب میانکاله بخش آبی و جزیره اسماعیل سای، سواحل خلیج گرگان و جزایر آشوراده بخش خشکی آن را تشکیل می‌دهد. 
 
بافت ‌گیاهی ‌شبه‌ جزیره‌ میانکاله‌ دارای ‌گونه‌های مختلف است که از آن میان می‌توان به سه ‌بافت‌ درختچه‌زار(اغلب از جنس انار)، بوته‌زار(شامل گونه‌های تمشک) و علف‌زار اشاره کرد. انارترش وحشی، سازیل، ازگیل، داغداغان، سیاه تلو، سپیدار، علف شور از جمله دیگر گونه‌های گیاهی این منطقه می‌باشند. همچنین حیواناتی نظیر گرگ، شغال، روباه،‌ جوجه تیغی، گربه وحشی و گراز و نیز گله‌های اسب وحشی و گاومیش در این منطقه یافت می‌شوند.
 
شن‌زارهای ساحلی، زمین‌های باتلاقی، آبگیرهای پست و گودافتاده، جنگل انارستان، زمین‌های کشاورزی، مراتع و بخش کوهستانی جنوب به جذابیت‌های طبیعی این منطقه افزوده است.
 
تالاب۲ میانکاله با مساحت حدود ۱۰۰ هزار هکتار، و با عمق حداکثر ۵ متر به عنوان اولین تالاب بین‌المللی ایران شناخته شده است. این تالاب متشکل از سه زیست‌گاه مهم و متفاوت است که به واسطه ورودی آب شیرین از هم جدا شده‌اند: زیست‌گاه آب شیرین، زیست‌گاه لب شور و زیست‌گاه آب شور که همین تفاوت زیست‌گاه موجب تنوع گونه‌های زیستی در این منطقه شده است. قرارگیری در میان منابع متنوع زیست محیطی و جمعیت‌های بزرگ پرندگان، مناظر طبیعی بکر و زیبایی را در تالاب بوجود آورده است که در سال‌های اخیر با استقبال زیاد گردشگران داخلی و خارجی و علاقه‌مندان به پرنده‌نگری با اهداف تفریح، مطالعه علمی، فیلم و عکس‌برداری روبرو بوده است. 
 
این منطقه باوجود اهمیت بالای زیست محیطی و نیاز روزافزون به محافظت، با تهدیدها و خطرات نابودی زیادی روبرو است. از جمله مهم‌ترین تهدیدات این منطقه می‌توان به تاسیس بندر تجاری امیرآباد در ضلع شمال شرقی تالاب میانکاله، سرریز شدن فاضلاب‌های صنعتی و سموم نباتی روزانه که اکوسیستم این منطقه را با خطر نابودی مواجه می‌کند، اشاره کرد.  
 
در این منطقه همچنین دو دوره مسابقات تالاب‌نوردی با تعداد بالای شرکت‌کنندگان در فاصله ۱.۵ کیلومتری برگزار شد که  مخالفت زیاد گروه‌های حامی محیط زیست را به همراه داشت.
 
واگذاری قسمتی از جزیره آشوراده به طرح‌های گردشگری برای تاسیس دهکده گردشگری در این جزیره، که در روزهای اخیر شدت گرفته، از دیگر خطراتی است که این منطقه را تهدید می‌کند.
 
 شکار غیرمجاز که به طور پیوسته به دلیل نبود شغل، برای تفرج یا امرار معاش در میان افراد بومی در منطقه رواج دارد، شنیدن صدای تیر را در برخی فصول به امری عادی بدل کرده است.  وجود زباله‌های فراوان در منطقه علاوه بر از بین بردن زیبایی بصری، منجر به بروز مشکلات زیست محیطی در چرخه حیات پرندگان و آبزیان شده است.  
 
اقدام به تاسیس پالایشگاه نفت میانکاله در ۷ کیلومتری جنوب غربی تالاب، که می‌توانست موجب آلایندگی صوتی، آب، خاک و هوا در منطقه گردد،  و طرح احداث جاده دریایی بهشهر که قرار بود از میان این تالاب بگذرد، به دلیل مخالفت محیط زیست فعلا به حالت تعلیق در آمده است.
 
در ایران با توجه به شرایط ویژه آب و هوایی در شمال و جنوب کشور، حدود ۲۵۰ تالاب ‌مختلف به اشکال گوناگون یافت می‌شود که می‌توان به مواردی نظیر تالاب انزلی با آب شیرین،  تالاب شادگان با باتلاق‌های شور ساحلی، و نیز تالاب‌های تاروهویر در ارتفاعات دماوند و دریاچه گهر در ارتفاعات اشتران‌کوه لرستان، اشاره کرد. این تالاب‌ها محل زندگی بیش از ۱۴۰ گونه پرنده مهاجر و بومی است.  
 
نمایش تصویری این صفحه به معرفی تالاب میانکاله اختصاص دارد. تعدادی از عکس‌های این مجموعه متعلق به بهنام صدیقی، و موسیقی متن گزارش ساخته کیهان کلهر است.  
 
 
پی‌نوشت:
۱. گفته شده است که نام این منطقه از نام "میان‌قلعه" تغییریافته است. همچنین در برخی منابع ذکر شده است که این شبه جزیره نام خود را از دو کاله (شکستگی ساحلی یا رودخانه) واقع در طرفین شمالی و جنوبی گرفته است. در قدیم به این شبه جزیره "انجیله" و در مقطعی دیگر "نیم‌مردان"  گفته می‌شد. 
 
۲. تال را نوعی نبات پیچیده جنگلی (دار دوست) گفته‌اند. ولی تال به معنای رشته نیز می باشد و چون تالاب معمولاً به صورت رشته رودها و نهرهای به‌هم پیوسته می باشد، بکارگیری آن همراه با آب میتوا ند معادلWetland  باشد که همان زمین‌های خیس است.
 
انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین: ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۳ - ۱۹ شهریور ۱۳۹۲

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جدیدآنلاین: موزه ملی و کتابخانه ملک  در تهران در گنجینه‌های خود را به روز عموم بازگشایی کرده تا علاقه‌مندان بتوانند از میراث تاریخی گرانبهای این موزه و کتابخانه دیدن کنند. از آثار ارزنده‌ای که اکنون در معرض دید عموم خواهد بود نسخه‌های کمیاب و نایاب از قرآن و دیوان حافظ و نیز نسخه‌ای از "قانون" نوشته "ابن سینا" است که امسال یونسکو هزاره تدوین آن را بزرگ می‌دارد.  

موزه و کتابخانه ملک در تهران پیوسته در حال نوسازی و گسترش است. گزارش تصویری این صفحه درباره کتابخانه و موزه ملک را پیش‌تر حمیدرضا حسینی تهیه کرده که باز نشر می‌شود.

حمیدرضا حسینی

مى‌گویند روزى "حاج حسین ملک" (یا چنان که در خراسان شهرت دارد، حاج حسین آقا ملک) همراه مباشر خود در راه مشهد بود. در قهوه‌خانه‌اى فرو آمدند تا چاى بنوشند و خستگى از تن به در کنند. کنار قهوه‌خانه باغى بود بزرگ و زیبا. حاج حسین فریفته‌اش شد و به فکر خریدش افتاد. مباشر را فرستاد که از قهوه‌چى بپرسد باغ از آن کیست. مباشر رفت و پرسید و قهوه‌چى پاسخ داد که مالک باغ را از نزدیک نمى‌شناسم و تا کنون نیز ندیده‌ام که بدین جا بیاید. اما نامش حاج حسین ملک است!

 این داستان شاید افسانه‌اى بیش نباشد؛ افسانه‌اى که نظیرش درباره حاج حسین ملک، متولد ۱۲۵۵ خورشیدى، بسیار گفته شده است. اما نشان از آوازه ثروت او میان مردمان دارد؛ ثروتى که گمان مى‌رفت از اندازه بیرون باشد.

حاج حسین این ثروت انبوه را کجا به کار انداخت؟ قطعا او که از خانواده‌اى تاجر بود و پدربزرگش "ملک التجار" خوانده مى‌شد، راه پول درآوردن و پول روى پول گذاشتن را خوب مى‌دانست، اما آن قدر علقه فرهنگى و عرق ملى داشت که هم خود از ثروت خویش بهره ببرد، هم چیزى عاید آیندگان سازد.

این که حسین در جوانى فارسى و عربى را نزد دو تن از نام‌آوران عصر یعنى "شیخ مسیح طالقانى" و "میرزا ابوالحسن جلوه" فرا گرفت،  نشان مى دهد که پدرش، "محمدکاظم ملک التجار"، تربیت فکرى فرزند خویش را در کنار پشتیبانى مالى او مهم تلقى مى‌کرد. این تربیت فکرى بدان پایه بود که وقتى حسین در ۲۵ سالگى همراه پدر به خراسان رفت و در نیشابور نسخه‌اى از دیوان "ابن یمین فریومدى" را بدست آورد، بى‌درنگ به استنساخ آن همت گمارد و به گردآورى کتب خطى علاقه‌مند شد.

گرایش‌ها و آموزش‌هاى او تنها به علوم قدیم منحصر نمى‌شد. چند سال پیش در خانه قدیمى ملک در بازار تهران اسنادى را یافتند که میانشان ترجمه بخش‌هایى از دانشنامه بریتانیکا به خط او جلب توجه مى‌کرد. معلوم شد که ترجمه این دانشنامه بزرگ را پراهمیت مى‌دانسته و یک‌چند را به ترجمه آن گذرانده است؛ کارى که البته به دلایل نامعلوم ادامه پیدا نکرد.

این علقه‌هاى فرهنگى ملک را بر آن داشت تا از جوانى به گردآورى کتاب‌هاى خطى و آثار تاریخى همت گمارد. ۲۷ ساله بود که این کار را آغاز کرد و هنگامى که پدرش حدود سال ۱۲۹۷ خورشیدى از دنیا رفت، خانه پدرى را بدل به کتابخانه عمومى کرد.

ملک در سال ۱۳۱۶ بخش بزرگى از ثروت خود از جمله کتابخانه و مجموعه بزرگى از آثار تاریخى و هنرى را وقف آستان قدس رضوى کرد و تا تابستان سال ۱۳۵۱ که روى در نقاب خاک کشید، پیوسته بر شمار وقفیات و کمک‌هاى مالى‌اش افزوده شد، به گونه‌اى که در آن سال کتابخانه‌اش افزون بر ۳۰ هزار کتاب خطى و چاپى به زبان‌هاى مختلف دنیا داشت.

او در تمام زندگى علاقه وصف‌ناپذیرى به گردآورى آثار هنرى و تاریخى داشت و ثروت هنگفتى را صرف خرید این آثار کرد؛ آثارى که نهایتا به آستان قدس رضوى هدیه شدند. شم اقتصادى و ژرف‌نگرى فرهنگى‌اش نیز بدان پایه بود که اموال زیادى را وقف کتابخانه و موزه خود کند تا پس از مرگش درآمدى براى توسعه کمى و کیفى این دو فراهم باشد.

از همین راه است که امروزه کتابخانه ملک داراى بیش از ۹۰ هزار کتاب چاپى، ۱۹ هزار عنوان نسخه خطى، حدود ۳۲۰۰ جلد کتاب چاپ سنگى، ۲۰۰۰ نشریه ادوارى و بیش از ۲۵ هزار کتاب چاپى قدیمى و تکرارى است.

حاج حسین ملک تنها ثروتمند ایرانى نبود و تنها ثروتمند نیکوکار نیز به شمار نمى‌آمد. اما نیکوکارى‌اش از جنس دیگر بود. در کشورى که بسیارى از ثروتمندان نیکوکار، کسب ثواب اخروى را منحصر به ساختن مسجد و حسینیه و نذرى ماه محرم مى‌دانند یا حداکثر به ساختن درمانگاه و بیمارستان و تدارک جهیزیه نوعروسان فکر مى‌کنند و اگر اهل فرهنگ باشند، مدرسه‌ سازى را اوج نیکوکارى مى‌پندارند، خرید و وقف نسخه‌هاى خطى کمیاب یا تابلوى نقاشان اروپایى و هدیه آن‌ها به بارگاه هشتمین امام – آن هم نه امروز که هفتاد سال پیش- ازژرفاى نگاه مردى حکایت مى‌کند که تا به امروز کمابیش بى‌تکرار مانده است.

ساختمان پیشین کتابخانه و موزه ملک در خانه پدرى او در بازار تهران قرار داشت، اما چون برای مراجعات مردم  کافی نبود، آستان قدس رضوى در سال ۱۳۶۴ زمینى در باغ ملى تهران را که آن هم از اوقاف ملک بود، به ساختمان جدید موزه و کتابخانه اختصاص داد. کارهاى ساختمانى تا سال ۱۳۷۵ به پایان رسید و از آن زمان این محل پذیراى یادگارهاى حاج حسین ملک است.

گزارش تصویرى این صفحه که با همکارى آقایان سعید نائینى و ناصر تقوى و با آگاهى‌هاى پربهاى خانم شیرین دخت سعادتى از همکاران موزه ملک  تهیه شده، نگاه کوتاهى دارد به کتابخانه و بخش‌هاى مختلف این موزه.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
فاطمه جمال‌پور

هر وقت با پدربزرگم که کارگر بازنشسته شرکت نفت بود، از کنار محله‌ها رد می‌شدیم، داستانی برای تعریف داشت؛ داستان نام آن محله که همیشه آغازی یکسان داشت: "اینگلیسیا که اومدن" و بعد داستانی که همیشه به نفت و خاطره‌های پدربزرگ گره می‌خورد.

با کشف نفت در "مسجدسلیمان" ودیگر شهرهای خوزستان و احداث پالایشگاه آبادان، شرکت‌شهرهایی ایجاد شدند که همه چیز آنها متأثر از صنعت نفت و امکانات مدرنی بود که نفت با خود آورد و بر تمام جنبه‌های زندگی مردم این شرکت‌شهرها سایه انداخت و در این میان مسجدسلیمان و آبادان سرنوشت مشابهی داشتند.

مردم این شهرها به استخدام شرکت نفت درآمدند؛ زندگی سابق خود را فراموش کرده و زندگی جدیدی را آغاز می‌کردند، در خانه‌های کارگری و کارمندی شرکت نفت ساکن می‌شدند، برای تفریح به سینماها و باشگاه‌های شرکتی می رفتند...

آنها، از کودکان تا پیران، حتا گویش مخصوص به خود را داشتند. گویش مردم شرکت شهرها با دامنه‌ای پرکاربرد از لغات انگلیسی که با لهجه‌ای متفاوت بیان می‌کردند. به بیمارستان شرکت نفت می‌گفتند "هاسپیتال"، به سرپیچ می‌گفتند "هولدر"، مهمان‌خانه را "گست هاوس" می‌نامیدند، تیر چراغ برق را "تیل برق" می‌نامیدند، به یخ زدن "فریج شدن" می‌گفتند، به خیابان می‌گفتند لین... شاید بهتر آن است که بگوییم می‌گویند.

مردم مسجدسلیمان هم جامعه‌ای شده بود از هفتاد و دو ملت از بختیاری‌های بومی گرفته تا مهاجران هندی، ارمنی و انگلیسی. محله‌هایی را که چاه نفت در آنها ساخته شده بود، به شمارۀ چاه نفت می‌خوانند. به محلۀ چاه شمارۀ یک می‌گویند "نمره یک"، به محلۀ چاه شمارۀ دو می‌گویند نمره دو و غیره.

بعد از حفر چاه‌ها که کم کم خانه‌ها یا همان بنگله‌های شرکتی کارگری و کارمندی با معماری متفاوت ساخته شدند، این بار هم نام محله‌ها متأثر از تأسیسات نفتی بود، مانند محله‌های پنج‌بنگله، هشت‌بنگله، افرمبی، ریل ویل (منطقه‌ای که قطار از آن عبور می‌کند)، کمپ کرسنت، کمپ اسکاچ، نرس هاستل (محله‌ای که اقامتگاه پرستاران در آن واقع شده بود) و غیره.

اما آبادان با تأسیس پالایشگاه، رشد پرشتاب‌تری نسبت به سایر شرکت‌شهرها پیدا کرد و نام‌ها همچنان متأثر از صنعت نفت بود. در آبادان خیابان‌های منطقۀ کارگری با توجه به ایستگاه‌های سامانۀ حمل و نقل شهری شرکت نفت به نام‌های ایستگاه ۱، ایستگاه ۲ تا ایستگاه ۱۲ نامیده می‌شوند. محله‌های دیگری به خاطر وجود منبع‌های آب شبکۀ آب‌رسانی در آن محله‌ها به نام‌های تانکی ۱، تانکی ۲ و غیره خوانده می‌شوند.

محلۀ "انکس" به سبب حضورباشگاه و سینمای سابق کارمندان شرکت نفت چنین نامیده می‌شود. محلۀ الفی، یا به قول آبادانی‌ها، دروازۀ ورود فرهنگ غرب به ایران، به خاطر حضور میدان توزیع مجلات و روزنامه‌های روز دنیا و کتاب‌فروشی‌هاست. دیگر نام‌ها مانند بریم، بوارده، کفیشه و غیره هر کدام داستان خود را دارند.

اما شرکت‌شهرهای نفتی هر کدام به دلیلی شاهد مهاجرت عمدۀ ساکنان‌شان شدند و از مدنیت گذشته‌شان فاصله گرفتند. مسجدسلیمان با بهره‌برداری نادرست از چاه‌ها و کاهش ذخیرۀ نفتی، عدم توفیق حکومت پهلوی در تبدیل این شرکت‌شهر صنعتی به شرکت‌شهر نظامی و بی‌توجهی مسئولان، به فراموشی سپرده شد.

این زوال در آبادان با جنگ و پالایشگاهی که با گذشت بیش از بیست سال از پایان جنگ هنوز به دو سوم تولید پیشین هم نرسیده، مهاجرت مردم به خاطر جنگ‌زدگی و باز هم بی‌توجهی مسئولان رقم خورد.

...و این روزها نام محله‌های قدیمی تنها یادآور خاطرات گذشته‌ است. شاید بتوان گفت صنعت نفت به خاطرات مردم این شهرها کوچ کرده.

 

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
بهار نوایی

کانال‌های آبی بریتانیا در گذشتۀ دور برای حمل و نقل کالا از مراکز صنعتی به شهرها و بخصوص لندن احداث شده بودند. در آن زمان قایق‌های باربری سریع‌ترین وسیلۀ حمل و نقل محسوب می‌شد. این قایق‌ها توسط اسب‌هایی که در دو طرف ساحل در حرکت بودند، به پیش رانده می‌شدند. با پیدایش وسایل سریع‌تر حمل و نقل و احداث راه‌آهن، از اهمیت کانال لندن برای حمل کالا کاسته و این راه آبی و طبیعت اطرافش کم کم به جاذبه‌ای توریستی برای گردشگران تبدیل شد. با گذشت زمان، عده‌ای از دوستداران آب و طبیعت، به زندگی بر روی آب و در قایق تمایل پیدا کردند. امروزه کانال‌های آبی لندن، به ویژه کانال ریجنت به محلۀ مسکونی کوچک و دیدنی در قلب شهر تبدیل گشته ‌است. 

این عادت پدیدۀ جدیدی نیست. در گذشتۀ دور قوم‌هایی بوده‌اند که همیشه در قایق زندگی می‌کردند و هیچ‌گاه پا به خشکی نمی‌گذاشتند. امروزه نیز برخی اقوام ساکن و کوچندۀ دریایی در نزدیکی سواحل اندونزی، برمه و تایلند شناخته شده‌اند که از بین آن‌ها می‌توان به قوم "باجو" اشاره نمود. این قوم، زندگی خود را بر روی آب می‌گذرانند و از نعمت‌های دریایی زندگی می‌کنند. بر سفرۀ آن‌ها معمولاً ماهی تازه قرار دارد  که در همان لحظه و در همان قایق صید می‌شود. کوچندگان آبی اقیانوس آرام چنان با آب و دریا انس دارند که کودکانشان قبل از آنکه سخن گفتن بیاموزند، شنا کردن می‌آموزند.

وقتی طوفان آن‌ها را تهدید می‌کند، هیچگاه به خود اجازه نمی‌دهند به خشکی قدم گذارند، بلکه جزایر کوچک را در مقابل طوفان سپر می‌کنند و به پشت آن‌ها پناه می‌برند.

بیمارستان و زایشگاه و پرورشگاه نیز در همین چند متر مربع است که در آن بیشتر عمر خود را به صورت نشسته می‌‌گذرانند. وقتی اولین اروپائیان به این اقوام برخورد کردند، گمان کردند آن‌ها آبشش دارند، چرا که زمان زیر آب ماندن آن‌ها به صورت غیرمعمول طولانی بود. در دهه‌های اخیر دولت اندونزی می‌کوشد کوچ‌نشینان دریایی را به زندگی در ساحل ترغیب کند.

درست در همین زمان که ساکنان دریا به آمدن به خشکی دعوت می‌شوند، برخی از شهروندان لندنی تصمیم گرفته‌اند زندگی در خشکی را رها کرده و روی آب زندگی کنند. شرایط و امکانات زندگی در کشوری که یکی ازقدیم‌ترین کشورهای صنعتی جهان است، با قایق‌های سادۀ باجوها در اقیانوس آرام تفاوت زیاد دارد. بسیاری از قایق‌های موجود در کانال‌های لندن علاوه بر امکانات اولیۀ زندگی، وسایلی که زندگی در قایق را مجلل و مرفه می‌سازد، نیز در خود جای داده‌اند.

برخی به اشتباه بر این باورند که زندگی در کانال‌های لندن به مراتب ارزان‌تر از زندگی در یک خانۀ معمولی است. از جملۀ هزینه‌های ثابت برای داشتن یک قایق می‌توان به هزینۀ سوخت، مالیات و بیمه، هزینۀ نگهداری سالیانه، هزینۀ مربوط به بازرسی فنی و سلامت قایق اشاره کرد.

متوسط قیمت خرید یک قایق در لندن بین ۲۰  تا ۱۵۰ هزار پوند است که عمدتا با وب سایت های مخصوص به این امر و یا واسطه‌گران حرفه‌ای معرفی و خرید و فروش می شوند. اما گرفتن اجازه اقامت در کانال  و استفاده از حق پارکینگ دائمی قایق، بخصوص در مرکز شهر لندن،  محدود و با هزینه بسیار بالا است. فروش یک قایق همیشه به معنی از دست دادن محل پارک دائمی آن نیست و فروشندگان قادرند این حق سکونت را جداگانه  به فروش برسانند. همچنین در بعضی موارد اجازه اقامت در کانال از طریق مزایده به علاقمندان آن واگذار می‌شود.

این قرارگاه‌ها و پارکینگ‌های دائمی در نقاط مختلف کانال‌های لندن پراکنده‌اند که از مهمترین آن‌ها می‌توان به "لیسن گرو" و "لیتل ونیز" در کانال ریجنت اشاره کرد.

در مقابل کسانی که در قرارگاه‌های مسکونی بطور دائمی و ثابت زندگی می‌کنند، ساکنان دیگری در کانال‌های لندن دائماً در حال حرکت و جابجا شدن هستند که  لندنی‌ها به آنها "کولی‌های آبی" یا "مسافران دائمی" می‌گویند.

از سوی دیگر، برخی از ساکنان بصورت دائمی و برخی دیگر بصورت برهه‌ای و گاه و بیگاه در خانۀ دوم خود بر آب‌های کانال زندگی می‌کنند. دو بازیگر معروف بریتانیائی "دیوید سوشت"، "تیموتی وست" و همچنین "ریچارد برانسون"، میلیارد سرشناس، از جملۀ ساکنان کانال لندن هستند. 

امروزه در بریتانیا ۲۲۰۰مایل راه آبی وجود دارد که ۱۰۰ مایل آن در لندن جاری است. در لندن هفت کانال و رودخانه قابل کشتیرانی قرار دارد که در سه نقطۀ "برنت فورد"، "لیمی‌هاوس" و "باو لاک" به رود تیمز می‌پیوندند.

گزارش مصور حاضر نمایشگر لحظه‌هایی از زندگی بر روی کانال لندن است؛ نمایشگر زندگی انسان‌هایی که به قول راوی اصلی این گزارش "ایین فیشر"  یک وجه مشترک دارند: آن‌ها نسبت به دیگران عجیب و متفاوت هستند.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوکا صحرایی

شهناز کیکاووسی (افسانه) در سال ۱۳۲۱ در شهر ری تهران به دنیا آمد. به واسطۀ علاقۀ شدید مادرش به موسیقی ایرانی از کودکی دلبستۀ ترنمات موسیقی اصیل شد. می‌گوید: "مادرم صدای خوبی داشت و می‌خواند. وقتی می‌خواند، من هم با او زمزمه می‌کردم."

در سال ۱۳۳۷ در هنرستان شبانۀ موسیقی به مدیریت مرحوم امیرجاهد نزد استاد عبدالله دوامی و سپس زنده‌یاد محمود کریمی به فراگیری آواز و ردیف‌های موسیقی ایرانی پرداخت. افسانه در مورد آن روزها می‌گوید:

"زمانی که برای اولین بار نزد استاد کریمی رفتم، ایشان گفتند: "چیزی بخوان". من دشتی خواندم. گفتند: "این چه بود که خواندی؟" گفتم: "دشتی". گفتند: "از کجا می‌دانی؟" گفتم: "مادر گفته". و به همین ترتیب چند آواز را خواندم و درست پاسخ دادم که ایشان تعجب کردند."

به دنبال آن بود که در سال ۱۳۴۰ توسط استاد محمود کریمی به ادارۀ کل هنرهای زیبا معرفی شد و به استخدام آن درآمد و تا سال ۱۳۵۷ به عنوان خوانندۀ رسمی در وزارت فرهنگ و هنر به فعالیت خود ادامه داد. او در طی این سال‌ها با ارکسترهای مختلفی همکاری کرد. ارکستر منوچهر صادقی، مرحوم مفتاح، پایور و عماد رام. می‌گوید: "من در همۀ ارکسترها می‌خواندم و برایم فرقی نمی‌کرد، چون یک ملودی را که به من می‌دادند، می‌توانستم آن را درست دربیاورم. به نظرم خواننده باید بتواند همه جور بخواند. اما آقای کریمی دوست نداشتند من تصنیف بخوانم و تأکید روی آواز داشتند که فقط آواز بخوانم."

افسانه معتقد است رکن اصلی آواز ایرانی شعر است و اگر آوازخوانی نتواند شعر را با آوازش تلفیق کند، کارش بسیار ضعیف خواهد بود. "همیشه شعری را که می‌خواندم، با تمام وجودم می‌خواندم. چون خودم را جای شاعر هم می‌گذاشتم و شعر را پیش خودم حلاجی می‌کردم تا هدف شاعر را هم درک کنم. باید خواننده با احساس و با تمام وجودش اشعار را بیان کند و بخواند. یادم می‌آید زمانی در محضر آقای رهی معیری شعرهایی از ایشان را با آواز خواندم که ایشان گریه کردند و گفتند: "دقیقاً تو حس کرده‌ای که من چه گفته‌ام."

از سال ۱۳۵۸ و با ممنوع شدن فعالیت خوانندگان زن افسانه نیز به‌ناچار خوانندگی را کنار گذاشت. در همان سال بود که با استاد حسین ملک ازدواج کرد و با تشویق ایشان به تدریس ردیف‌های آوازی در هنرستان موسیقی ملک پرداخت. در سال ۱۳۸۰ پس از درگذشت استاد حسین ملک مدیریت هنرستان را به عهده گرفت و تاکنون  صدها هنرجو در زمینۀ آواز ایرانی تربیت کرده‌است. می‌گوید: "طی این سال‌ها علاوه بر خانم‌ها به آقایان نیز آواز تعلیم داده‌ام، چون مجوز این کار را دارم."

افسانه در زمینۀ نوازندگی نیز با ساز سهتار آشنایی کامل دارد و سال‌ها نزد استاد احمد عبادی و نصرت‌الله ابراهیمی و استاد حسین ملک به فراگیری این ساز پرداخته‌ است.

در گزارش مصور این صفحه به دیدن افسانه کیکاووسی می‌رویم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

میرزا نصرالله خان شیرازی، منشی وزارت امورخارجه از کمی دستمزد خود ناراضی بود. یک روز به نشانه اعتراض به دفتر وزارتی نیامد. وزیر سراغش را گرفت. گفتند: قربان قهر کرده و در خانه نشسته. اهمیتی نداد. حاضران را یک به یک برانداز کرد. چشمش به میرزا نصرالله خان نائینی(۱) افتاد. لبخندی از رضایت بر لبانش نقش بست. شانه‌ای بالا انداخت و گفت: آن نصرالله نباشد، این نصرالله باشد. او از فردا منشی دفتر وزارتی است.

لابد که میرزا نصرالله از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجید اما بی‌شک نمی‌دانست که در پنجاه سال آینده او و پسرانش، یک بار صدراعظم،  چهار بار رییس‌الوزرا، سه بار رییس مجلس شورای ملی، چهار بار وزیر امورخارجه، هفت بار وزیر عدلیه، دو بار وزیر معارف، سه بار وزیر جنگ، یک بار وزیر تجارت و یک بار وزیر پست و تلگراف خواهند شد.

میرزا نصرالله اهل نائین بود و به یکی از عرفای این شهر به نام میرزا عبدالوهاب نَسَب می‌برد. با این که مزار جدش زیارتگاه بود و خانواده‌اش بین اهالی شهر احترام خاصی داشتند اما در تنگ‌دستی زندگی می‌کرد. ادعیه‌ای را که یکی از خواهرانش به خط نسخ می‌نوشت، به تهران می‌آورد و به درب خانه بزرگان می‌بُرد تا تقدیم کند و به فراخور شأن صاحب‌خانه پولی بگیرد. بعدها در تهران ماندگار و مشغول عریضه‌نویسی برای بی‌سوادان شد. از همین راه به خانه دولتمردان راه پیدا کرد تا این که سر از وزارت امور خارجه درآورد. 

این که او از منشی‌گریِ وزارت امورخارجه تا صدراعظمی مظفرالدین‌شاه در سال ۱۲۸۵چه راهی را طی کرد، داستان درازدامنی است اما چنان که محمد ابراهیم باستانی پاریزی گفته، این پیشرفت را مدیون سه سرمایه بزرگ بود: پشتکار یزدی‌ها، زرنگی اصفهانی‌ها و قناعت و بردباری مردم خور و بیابانک؛ زیرا که نائین جایی است بین این سه ناحیه.

مجموعه عکس
میرزا نصرالله خان علاوه بر قدرت سیاسی و کسب القاب مصباح‌الملک و مشیرالملک و مشیرالدوله، مثل همه دولتمردان آن روزگار، ثروت هنگفتی را دست و پا کرد و البته شایعات زیادی را هم در اطراف خود پدید آورد. اما همه آن‌چه درباره زد و بندهایش گفته‌اند – راست یا دروغ- دست‌کم به دو دلیل در محاق قرار گرفت: یکی این که به عنوان نخستین رییس‌الوزرای مشروطه همراهی زیادی با نمایندگان مجلس شورای ملی و دیگر آزادیخواهان نشان داد و بعد از مرگ مظفرالدین‌شاه حاضر به همکاری با محمدعلی‌شاه مستبد نشد؛ موضوعی که به شایعاتی درباره مرگ ناگهانی او در سال  ۱۲۸۶ خورشیدی دامن زد.

دیگر آن‌که فرزندانش حسن و حسین را به گونه‌ای تربیت کرد که در شمار خوشنام‌ترین رجال سیاسی ایران جای گرفتند و مصدر خدمات بسیار در سیاست و فرهنگ شدند. (علی فرزند دیگر او جوانمرگ شد.) حسن که این گفتار درباره اوست، در نوجوانی برای تحصیل به روسیه رفت. در آن‌جا  ابتدا در مدرسه نظامی ثبت نام کرد و سپس تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد.

بازگویی رویدادهای زندگی شخصی و سیاسی میرزا حسن خان پیرنیا (۱۳۱۴-۱۲۵۲) که مقارن بود با یکی از پرتلاطم‌ترین دوره‌های تاریخ ایران، نه چیزی است که بتوان در چند سطر خلاصه کرد اما می‌توان به مرور خطوط کلی آن پرداخت. او در ۲۶ سالگی و در آستانه جنبش مشروطه، مدرسه عالی علوم سیاسی را تأسیس کرد که در هنگامه خرید و فروش مناصب سیاسی و دیپلماتیک، وظیفه تریبت کادرهای زبده برای وزارت امور خارجه را برعهده داشت.

وقتی در سال ۱۲۸۵ فرمان مشروطه صادر شد، حسن و حسین پیرنیا از معدود کسانی بودند که می‌توانستند قانون اساسی مشروطه را به نگارش درآورند – یا به تعبیری قانون اساسی کشورهای اروپایی مانند فرانسه و بلژیک را متناسب با شرایط ایران ترجمه کنند. بدین سان این دو برادر نقش کلیدی در تدوین قانون اساسی مشروطه و متمم آن داشتند.

حسن که مانند پدرش مشیرالدوله لقب گرفته بود، در سال‌های پس از مشروطه تا روی کار آمدن رضا شاه، با چهار بار ریاست‌الوزرایی ، هفده بار وزارت در کابینه‌های مختلف و پنج دوره نمایندگی مجلس شورای ملی، در قامت یکی از ارکان اصلی دولت‌های مشروطه ظاهر شد و به گونه‌ای رفتار کرد که مورد قبول و احترام همه سیاستمداران روزگار خود بود.

این موقعیت، افزون بر وطن دوستی و پاک‌دستی او مدیون شخصیت مسالمت جو و محافظه کارش بود که در فضای پرتنش و سرشار از کشمکش آن دوران گاه به "نداشتن جرأت و جسارت کافی" تعبیر می‌شد(۲) و گاه با دستاویز "چون ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله" (۳) اسباب هتک حرمتش را فراهم می‌کرد. با این حال، وقتی پای منافع اساسی ملت در میان بود، نه پا پس می‌کشید و نه محافظه‌کاری به خرج می‌داد.

مشیرالدوله در مقام وزیر امور خارجه در برابر قرار داد ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس که ایران را به مناطق تحت نفوذ این دو کشور تقسیم می‌کرد، ایستاد و آن را قاطعانه رد کرد. بعدها نیز به عنوان رییس‌الوزرا از پذیرش قرارداد ۱۹۱۹ که ایران را تحت‌الحمایه انگلستان قرار می‌داد، سرباز زد. آن‌جا هم که خطر تجزیه ایران در کار بود، اگرچه بر مذاکره و مصالحه پای می‌فشرد اما برای بسط  قدرت دولت مرکزی، شدت عمل به خرج می‌داد؛ ولو این که طرف مقابل میرزا کوچک‌خان جنگلی یا شیخ محمد خیابانی باشند و ایستادن در برابرشان به حرف و حدیث‌های بسیار دامن زَنَد. می‌گفت: "من و کابینه وزرای من در مجلس شورای ملی در پیشگاه کلام‌الله مجید قسم یاد کرده‌ایم که اصول مشروطیت را حفظ کنیم. قسم برای این نبود که ملوک‌الطوایفی در این مملکت تأسیس کنیم.... حالا هرچه می‌خواهند، بگویند."(۴)

مشیرالدوله با هفت بار تصدی وزارت عدلیه، در نوسازی تشکیلات قضایی نقش مهمی ایفا کرد. اگرچه دادگستری نوین ایران در دوران سلطنت رضاشاه و به همت علی‌اکبر داور شکل گرفت، اما این مشیرالدوله بود که با نوشتن قانون تشکیلات وزارت عدلیه و قانون اصول محاکمات سنگ بنایش را گذاشت.

با این همه، اوضاع زمانه با اشراف زادگان و تحصیل کردگان دموکرات منشی چون او یار نبود. هرج و مرج سال‌های پس از مشروطه و دخالت دولت‌های بیگانه، شرایطی را فراهم کرد که در فرجام خود به کودتای ۱۲۹۹ و ظهور رضاخان سردارسپه در صحنه سیاسی ایران رسید. مشیرالدوله نه خلق و خوی سیاسی مدرس را داشت که نطق‌های آتشین بکند و توده مذهبی را علیه سردارسپه به میدان بیاورد و نه می‌توانست مثل فروغی و تدین و تیمورتاش اصول قانون اساسی مشروطه را زیر پا بگذارد و در برابر حقوق اساسی ملت، جانب قزاق شصت تیر را بگیرد. رضا خان هم با هوش و ذکاوت مثال زدنی خود، نقطه ضعف او را خوب دریافته بود و می‌دانست که مشیرالدوله با آن تربیت اروپایی و مبادی آداب، توهین به شخصیت خویش را تاب نمی‌آورد. پس غالبا در برابر او از همین در وارد می‌شد.

وقتی در سال ۱۳۰۲ چهارمین و آخرین کابینه مشیرالدوله با کارشکنی‌های رضاخان سردارسپه سقوط کرد و دو سال بعد نیز سلسله قاجار برافتاد، دوران خانه نشینی آغاز شد؛ دورانی که شاید برای سیاست کشور فاجعه‌بار اما برای فرهنگ ایران پربار بود. او در خانه نشست و به تألیف کتاب‌هایی چون "ایران باستانی" و "داستان‌های ایران قدیم" پرداخت. اما سترگ‌ترین کارش تألیف کتاب "ایران باستان" بود که بی‌شک در زمره نخستین پژوهش‌های علمی ایرانیان درباره تاریخ باستانی‌شان جای می‌گیرد. تسلط کامل حسن پیرنیا به زبان‌های روسی، فرانسه و عربی؛ و آشنایی‌اش به زبان انگلیسی و اطلاع نسبی از زبان آلمانی – که در اواخر عمر حاصل شد- بر غنای این کتاب افزوده است.

با این حال، جلد چهارم کتاب ایران باستان که به تاریخ ساسانیان اختصاص داشت، برای بازخوانی به سعید نفیسی سپرده شد و به سبب مرگ پیرنیا در ۲۹ آبان‌ماه ۱۳۱۴ از انتشار بازماند. نفیسی هیچ‌گاه این مجلد را به نام وی منتشر نکرد.

کار بزرگ دیگر حسن پیرنیا، تربیت فرزندی است که نامی بلند در سپهر فرهنگ ایران دارد: داوود پیرنیا، مؤسس کانون وکلای دادگستری ایران و بنیان‌گذار و مدیر برنامه گل‌ها که میراث گرانبهایی را برای موسیقی ایرانی فراهم کرد؛ و این داستانی جداگانه و دراز دامن دارد.

آن‌چه از مشیرالدوله پیرنیا به یادگار مانده، علاوه بر میراث فکری او و اسناد و لوازمی که نزد خانواده‌اش محفوظ است، خانه بسیار مجللی در خیابان لاله‌زار نو، کوچه پیرنیاست که در وانفسای تخریب آثار تاریخی تهران، در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده و به شکل کمابیش قابل قبولی مرمت و حفاظت شده است. خانه پدر او میرزا نصرالله خان نائینی در همسایگی همین خانه قرار دارد اما به رغم قدمت و نفاست بیش‌تر، نه تنها به ثبت ملی نرسیده، بلکه به سرعت رو به نابودی می‌رود. این خانه نفیس در روزهای اخیر از سوی یک نهاد دولتی و با مجوز شهرداری تهران به مزایده گذاشته شد تا در جایش یک مجتمع تجاری و اداری ساخته شود؛ مجتمعی که نه تنها یکی از واپسین یادگارهای مشروطه‌خواهان در تهران را از میان می‌برد، بلکه حریم قانونی خانه میرزاحسن مشیرالدوله به عنوان یک اثر ملی را در هم می‌شکند.

خانه برادرش مؤتمن‌الملک – رییس مجلس شورای ملی – نیز که در اواخر عمر او، یعنی اوایل دهه ۱۳۲۰ ساخته شده و ارزش معماری به مراتب کمتری دارد، در همان کوچه و در دست نوادگان اوست.

اما آرامگاه این دو برادر و پدرشان که هر سه منشأ خدمات بسیار به ایران بودند، چند سال پیش برای توسعه ساختمان امام‌زاده صالح تجریش تخریب شد و اثری از آن نماند. جالب آن که روزنامه دولتی ایران که به این اقدام اعتراض کرد، با شکایت نافرجام تخریب کنندگان روبرو شد و مدیرمسؤولش به دادگاه رفت!

در گزارش مصور این صفحه به خانه مشیرالدوله پیرنیا در خیابان لاله‌زار نو می‌رویم و توضیحات آقای شهرخ پیرنیا، نوه مشیرالدوله و فرزند داوود پیرنیا را درباره آن می‌شنویم. فتوگالری نیز به عکس‌هایی از خاندان پیرنیا و برخی اسناد مرتبط با آنان اختصاص دارد. در توضیحات کنار هر عکس، می‌توانید با زوایای دیگری از پیشینه این خانواده آشنا شوید.  با تشکر از یاری "رضا جهانشاهی"، نوه میرزا حسن خان مشیرالدوله، و همچنین "ایرن پیرنیا"، همسر شهرخ پیرنیا، برای تهیۀ این گزارش.

پی‌نوشت:
۱. در این گفتار شرح زندگی میرزا نصرالله خان نائینی و فرزندش حسن پیرنیا به طور مبتنی بر سه منبع است: رجال ایران، اثر مهدی بامداد؛ مقدمه محمد ابراهیم باستانی پاریزی بر کتاب ایران باستان پیرنیا و کتاب دولت‌های ایران از میرزا نصرالله خان مشیرالدوله تا میرحسین موسوی.
۲. تعبیری از یحیی دولت‌آبادی
۳. شعری از میرزاده عشقی
۴. نطق مشیرالدوله در مجلس شورای ملی در روز ۱۴ شهریورماه  سال ۱۳۰۰ش.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهدی مرعشی

شصت سال پیش بود شاید که "کیوان مهجور" از کوچه پس‌کوچه‌های اصفهان می‌گذشت تا به سراغ دکۀ نقاشی برود که هر روز نقشی تازه رسم می‌کرد و پشت شیشه می‌گذاشت. هنرمند آن روزها همان‌طور که به تشویق مادر طرح می‌کشید به این فکر می‌کرد که روزی او هم دکه‌ای داشته باشد و نقش‌هایش را با مخاطبانش تقسیم کند. امروز پس از آن همه سال این آرزو به بار نشسته و کیوان مهجور هر روز طرحی تازه می‌زند و اگرچه از شهر و دیار خود دور است و نمی‌تواند در آنجا دکه‌ای داشته باشد، اما شبکۀ اجتماعی فیس‌بوک برای او نقش همان ویترین را دارد که از شیشه‌های آن با مخاطبانش در سرتاسر دنیا ارتباط برقرار می‌کند، و این به بار نشستن همان آرزو است.

طرح‌های او تصویرگر انسان‌هایی است که هنرمند همیشه و در همه‌جا می‌بیندشان و در حافظه ثبتشان می‌کند تا کی در طرحی بنشینند و با بیننده سخن بگویند. آدم‌های طرح‌های او موجوداتی هستند که روی کاغذ جانی تازه پیدا می‌کنند و شناسنامۀ جدیدی برایشان صادر می‌شود. طبیعت و اشیا در کارهای او برداشت ذهنی او از عینیت آن‌ها هستند بی‌آنکه تعلق چندانی به حفظ واقعیت وجودیشان داشته باشد. او چند سالی است که طرح‌هایش را هر شب در صفحۀ فیس‌بوک خود می‌گذارد. طرح‌های کیوان مهجور در فیس‌بوک بدون تاریخ و بدون امضا هستند شاید برای این‌که مخاطب، با برداشت خود هر طرح را از آن خود کند و خود، پای هر طرح تاریخ و امضای خود را بگذارد.

کیوان مهجور در طرح‌هایش از خط فارسی بسیار استفاده می‌کند. خطی که او بر طرح‌هایش می‌نویسد، درواقع گریزی است از معناپذیری. در خوانش خط‌های او مخاطب آزاد است تا هرچه خود می‌خواهد برداشت کند. می‌توان گفت هنرمند هر طرح را به هر مخاطب هدیه می‌کند تا فرایند این ارتباط در مشارکت مخاطب با ارسال‌گر پیام کامل شود و ناخوشایندی هنرمند از انفعال مخاطب، به لذت برداشتی تازه از اثر منتهی شود. خود او طرح‌هایش را به مثابۀ جمله‌ای می‌داند که تمام اجزای طرح، حکم کلمات آن را دارند. این "جمله-طرح‌ها" یا "نقش-نوشته‌ها" در نهایت به شعری می‌انجامد که به تعبیر "عین‌القضات همدانی" آینه‌ای است تا هرکس در آن آینه صورت خود را ببیند و پیام خود را دریافت کند.

مهجور متولد تیرماه ۱۳۲۷ در اصفهان است. در همان سال‌های ابتدایی از مینیاتوریست و نقاش بزرگ اصفهانی "حاج مصورالملکی" آموزش گرفته و با فنون مینیاتور و نقاشی ایرانی آشنا شده است و اعتقادش به این‌که نقاشی ایرانی، تصویرگر مفاهیم ادبی است، او را پس از تحصیلات دبیرستان، در دانشگاه پهلوی شیراز به تحصیل ادبیات فارسی کشانده تا با درک بهتر این مفاهیم، طرح‌هایش را به نقش‌نوشته‌هایی بدل کند که همچون شعر، اجزا را یکی یکی و با ظرافت بر کاغذ می‌نشاند تا حاصل کار همانی باشد که بیننده می‌بیند و درمی‌یابد.

طرح‌های کیوان مهجور در ایران در روزنامۀ آیندگان و فرهنگ زندگی به طور مرتب منتشر می‌شده. او در ایران پایه‌گذار «نشر کتاب آزاد» بوده و قبل از آن در فرهنگسرای نیاوران به مدت چند سال برنامه‌ریز این فرهنگسرا بوده است. مهجور سی سال است که در خارج از ایران و در مونترال کانادا زندگی می‌کند و در این مدت همچنان کار نقاشی و کشیدن طرح‌های خود را به صورت روزانه ادامه داده است. طرح‌های کیوان مهجور تا به حال در بسیاری از کتاب‌های منتشرشده در ایران و خارج از ایران منتشر شده و تا به حال دو نمایشگاه در خارج از کشور و در مونترال برگزار کرده است.

کیوان مهجور در شصت و پنج سالگی از این سی سال غربت علاوه بر نقاشی‌هایش، که استقبال طرفدارانش تا به حال فرصت برگزاری نمایشگاه را به او نداده، سی دفتر پر از طرح دارد، هر سال یک دفتر، پر از آدم‌هایی که مابه‌ازایشان در عالم عین راه می‌روند یا راه‌ رفته‌اند و حدیث رفتنشان در لابه‌لای خطوط مهجور ثبت شده، تا کی ما در این آیینه بازبنگریم و تاریخ و امضای خود را پای آنها بگذاریم.  

در گزارش تصویری این صفحه کیوان مهجور از نقش-نوشته‌ها  و خط-نوشته‌هایش می‌گوید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
پرستو قاسمی

انیس‌الدوله یکی از عزیزترین و بانفوذترین زنان اندرونی ناصرالدین‌شاه قاجار بود و نقش مهمی در مسایل سیاسی و اجتماعی ایران داشت. از انیس‌الدوله بیش از سایر زنان ناصرالدین‌شاه عکس و تصویر موجود است و این شاید به خاطر علاقۀ خاص ناصرالدین شاه به او بوده‌ است. همچنین هیچ کس غیر از شخص شاه اجازۀ عکاسی از زنان حرمسرا را نداشت و عکاس تمام عکس‌های انیس‌الدوله ناصرالدین‌شاه است.

"انیس‌الدوله (فاطمه) دختر نورمحمد از طایفۀ گرجی از اهالی قریۀ امامۀ لواسان و زن صیغه‌ای بود که به وسیلۀ فروغ‌السلطنه (جیران) به حرم شاه وارد شد و چون زن عاقله، مدبر، زیرک و موقع‌شناسی بود، سرآمد تمام زنان شاه شد و عنوان بانوی بانوان حرمسرای ناصرالدین‌شاه را دریافت کرد".(۱)

"انیس‌الدوله در واقع ملکه بود، ولی فرزندی نیاورد. شاه او را بسیار دوست داشت و چندین بار خواست وی را عقد کند، ولی او نپذیرفت و اظهار نمود که به اصطلاح ساعت اولیۀ زناشویی خود را برهم نخواهد زد".(۲)

 او که سوگلی ناصرالدین‌شاه بود، القاب خاصی هم از او دریافت کرد. اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات ناصرالدین شاه در یادداشت های روزانه خود می نویسد: "در جمادی‌الثانی سال ۱۳۱۲ هـ.ق. ناصرالدین‌شاه برای تجلیل از خدمات انیس‌الدوله و ادای احترام به او لقب حضرت قدیسه را اعطا کرد.»(۳) "به انیس‌الدوله نشان حمایل آفتاب داده شد. این نشان را قبل از سفر اول فرنگ اختراع فرمودند که در فرنگ به ملکه‌ها داده شد. انیس‌الدوله اولین زنی است در ایران که دارای این نشان است".(۴) و همچنین "به انیس‌الدوله تمثال رحمت داده شد".(۵)

اما نقش انیس‌الدوله در زندگی خصوصی ناصرالدین‌شاه فراتر از القاب همایونی بود و امتیازات او به خاطر تفاوت‌هایی که با دیگر زنان حرمسرا داشت، بیشتر بود. "در آن دوره که زن باسواد کمتر پیدا می‌شد، انیس‌الدوله زنی بود که صرف نظر از زیبایی، انشاء روان و سلیس او را کمتر کسی داشت و روی‌هم‌رفته جمال و کمال انیس‌الدوله باعث چنان سربلندی و امتیاز او نسبت به سایر زنان ناصرالدین‌شاه بود که به مقام بلند ملکۀ کشور رسید. یک نفر وزیر به کارهای او رسیدگی می‌کرد و شگفت این که یک منشی زن داشت و این در تاریخ ملل فرنگ نیز تا کنون بی‌سابقه است که ملکۀ کشوری منشی زن داشته باشد".(۶)

"انیس‌الدوله دارای دستگاه عظیمی بود و ماهیانۀ معینی نداشت. زن‌های درجۀ اول شاه را ماهی هفتصد و پنجاه تومان حقوق بود. زن‌های درجۀ دوم به تفاوت از پانصد الی دویست تومان داشتند و صیغه‌های درجه سوم را از صد الی یکصد و پنجاه تومان مقرری بود. دخترهای بزرگ شاه سالی چهارهزار تومان حقوق داشتند".(۷)

او به جای آن که نقش زن صیغه‌ای و دست چندم ناصرالدین‌شاه را بازی کند، بیشتر به عنوان بانوی اول همچون ملکه‌های رسمی رفتار می‌کرد. "انیس‌الدوله در اعیاد ملی و اسلامی از خانم‌های ایرانی و خارجی مقیم تهران پذیرایی می‌کرده و به عنوان بانوی اول کشور آنها را به حضور می‌پذیرفته‌ است. انیس‌الدوله برای خود شکوه و کبکه و دبدبه و اسکورت خاص داشته، به مهمانی خانۀ درباریان می‌رفته و در ایام عاشورا رسم چنان بود که مراسمی نیز در خانه و تکیۀ او برگزار می‌شد. رسم چنان بود که هر سال روز هفتم محرم علم همایونی را از خانۀ انیس‌الدوله برداشته به تکیۀ نایب‌السلطنه می‌بردند و روز دهم محرم، یعنی عاشورا، آن را به طور مجلل و با تشریفات تمام به خانۀ انیس‌الدوله برمی‌گرداندند. هنگام بردن علم به چند نفر خلعت می‌دادند".(۸)

"انیس‌الدوله نزد ناصرالدین‌شاه شأن و شوکت زیادی داشت. علاوه بر عمارت شهری که در اختیار داشته در صاحب‌قرانیه نیز عمارت جداگانه‌ای در اختیار او بوده که سال‌ها بعد و هنگام درگیری محمدعلی‌شاه با مشروطه‌طلبان زنان درباری که از تهران به صاحب‌قرانیه پناه برده بودند، در آن عمارت که یک اتاقش را فرش کرده بودند، زندگی می‌کردند".(۹)

اما شاید نقش انیس‌الدوله در جریان تحریم تنباکو یکی از مهم‌ترین دلایلی باشد که جایگاه او را در میان زنان حرمسرا برای همیشه پررنگ و برجسته کرد. "در جریان تحریم تنباکو نیز این رقابت ادامه یافت. انیس‌الدوله راه خود را از شاه جدا کرد و استقلال خود را نشان داد. پس از صدور فتوای تحریم تنباکو، به دستور انیس‌الدوله قلیان‌ها را جمع کردند و در پاسخ به شاه که چه کسی تنباکو را حرام کرده گفت: "آن کس که مرا به تو حلال کرده است".(۱۰)

همچنین او یکی از زنان قاجار است که در امور خیریه نیز دستی داشته‌است. "از انیس‌الدوله آثار خیریه به این شرح باقی است: ضریح نقره برای شهدای کربلا، پردۀ مروارید تقدیم آستان حضرت سیدالشهدا، ده باب دکان وقف حضرت رضا برای روضه‌خوانی، جیغۀ الماس تقدیم روضۀ مقدسه حضرت امیرالمؤمنین، نیم‌تاج الماس تقدیم عتبۀ حضرت رضا، بقعه و گنبد شاهزاده حسین در امامه، بنای پل در ناصرآباد سمت لواسان".(۱۱) "چاپ و توزیع مجانی یک جلد از کتاب ناسخ‌التواریخ مربوط به شرح حال حضرت فاطمه (س) و دستور به چاپ رسالۀ عملیۀ زینه‌العباد در سال ۱۳۱۳."(۱۲)

خانۀ انیس‌الدوله

خانه انیس‌الدوله که در خیابان ولی عصر بالاتر از خیابان مولوی قرار دارد، در سال ۱۳۸۲ با شماره ۱۰۴۰۳ در فهرست آثار ملی کشور جای گرفت. به عقیدۀ کارشناسان، این خانه عمارتی است که انیس‌الدوله پس از ترور ناصرالدین‌شاه در آن اقامت گزید که البته از آن شکوه و عظمت خانه‌های اندرونی و بیرونی قجری در آن آثار زیادی باقی نمانده‌است.

این ساختمان در دو طبقه ساخته شده و دارای دو ورودی از سمت خیابان است که یکی به ساختمان و دیگری به فضای حیاط ارتباط دارد. طبقۀ اول این بنا شامل یک راه‌پله با ایوان جنوبی است. در شمال این ایوان دو سالن بزرگ و مرتفع و یک فضای پشتیبانی قرار گرفته و یک پیش‌فضا در ضلع شرقی سالن‌ها واقع شده‌است. و طبقۀ همکف شامل فضاهای ایوان در جنوب، دو فضای اصلی در شمال آن و یک انبار در منتهی‌الیه غربی است.

از تزئینات به‌کاررفته در این عمارت می‌توان به ستون‌هایی با سرستون به سبک یونانی در طبقۀ اول و ستون‌های حجاری‌شده در طبقۀ همکف با پایۀ ستون‌های مزین، گچ‌بری و نقاشی‌شده و شومینه‌های زیبا اشاره کرد.

مالکان قاجاری این بنا را در زمان پهلوی اول فروختند و پس از آن خانه از حالت مسکونی درآمد و درآن مدرسه ای دایر شد. بعدها در سال ۱۳۳۰ این بنا به مالکیت شخصی به نام "نادر اصفهانی" درآمد و از دهه ۱۳۵۰به بعد همT از آنجایی که در نزدیکی محل کشتارگاه تهران واقع شده، اتحادیۀ تهیه وتوزیع گوشت تهران در این ساختمان مستقر شده است. 

در گزارش چند رسانه ای این صفحه به دیدن خانه انیس الدوله می رویم. با تشکر ازهمکاری صمیمانۀ کارمندان این اتحادیه برای تهیۀ گزارش مصور.

پی‌نوشت:
 
-۱ناصر نجمی؛ تهران عهد ناصری، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص.۵۴۷
-۲دوستعلی‌خان معیرالممالک؛ یادداشت‌هایی از زندگی خصوصی ناصرالدین‌شاه
-۳اعتمادالسلطنه؛ روزنامۀ خاطرات، یادداشت روز ۲۱ جمادی‌الثانی ۱۳۱۲، ص.۹۸۷
-۴اعتمادالسلطنه؛ روزنامۀ خاطرات، یادداشت روز ۶ صفر ۱۳۰۵ هـ.ق.
-۵ همان؛ ص. ۴۶۳
-۶ابوالقاسم تفضلی و خسرو معتضد؛ از فروغ‌السلطنه تا انیس‌الدوله، زنان حرمسرای ناصرالدین‌شاه؛ تهران، ۱۳۷۸
-۷دوستعلی‌خان معیرالممالک؛ یادداشت‌هایی از زندگی خصوصی ناصرالدین‌شاه
-۸اعتمادالسلطنه، روزنامۀ خاطرات، یادداشت روز دهم محرم ۱۳۱۳ هـ.ق؛ ص. ۱۰۱۶
-۹به کوشش ایرج افشار، ظهیرالدوله: خاطرات و اسناد؛ تهران، ۱۳۵۱، ص. ۴۲۴
-۱۰اعتمادالسطنه؛ روزنامۀ خاطرات، ص. ۷۸۱
-۱۱جهانگیر تفضلی؛ روستای امامه و انیس‌الدوله؛ تهران، کتابسرا، ص. ۱۱۸
-۱۲دایره‌المعارف زن ایرانی؛ تهران، مرکز امور مشارکت زنان و بنیاد دانشنامۀ بزرگ فارسی، ۱۳۸۲، ج. ۱، ص. ۱۶۴
 

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوکا صحرایی

"فرزانه كابلى"، رقص‌آرا و هنرپيشه، سال ۱۳۲۸ در تهران، درخانواده‌اى هنرمند به دنيا آمد. پدر و مادرش هر دو نوازنده بودند وعمويش "على اكبر گرمسيرى" يكى از پيشگامان هنر تئاتر در ايران بود.

فرزانه از همان دوران كودكى علاقۀ فراوانى به رقص و آواز و بازيگرى نشان مى‌داد و در مدرسه نيز اين فعاليت‌ها را دنبال مى‌كرد. در جشن‌های مختلف رقص‌هایی را طراحى و با هم‌شاگردانش  اجرا مى‌كرد. علاوه بر آن در ورزش نيز پيشرفت شايانى داشت و در رشتۀ پرش طول و ارتفاع  در سه دوره پياپى قهرمان شد و مدال گرفت.

با علاقه بسيارى كه به رقص داشت و همچنين با تشويق و حمايت پدرش وارد هنرستان رقص‌هاى ملى و محلى ايران شد. خيلى زود به دستيارى استادش انتخاب شد و در همان هنرستان و چند موسسۀ ديگر به تدريس پرداخت.

فرزانه هميشه از اساتيدش به نيكى ياد مى‌كند و مى‌گويد كه بسيارى از آموخته‌هايش را از "رابرت دو وارن" وهمسرش "ژاكلين دو وارن" فرا گرفته است.

فرزانه تحصيلاتش را ادامه داد و تبديل به ستاره‌اى در عرصۀ هنر رقص شد.

بعد از انقلاب به دليل محدود شدن فعاليت‌های هنرى بويژه در عرصۀ رقص، فرزانه وارد دنياى بازيگرى شد و نقش‌هاى بسيارى را در سينما، تلويزيون و تئاتر به عهده گرفت. شايد امروز او را بيشتر با بازى در سريال "على كوچولو"، و فيلم هايى مانند "رنو تهران ۲۹"، "شيرك"، "در مسير تندباد" و نمایش‌های زيادى كه به کارگردانی همسرش "هادی مرزبان" بازى كرده مى‌شناسند.

او در فیلم‌ها و تئاترهاى بسيارى، طراحى حركت كرده كه همه مورد توجه و استقبال مردم  قرار گرفته است. آميز قلمدون، شب روى سنگفرش خيس، تنبور نواز، ميرعشق، حماسۀ انقلاب سنگ، نوبت ديوانگى و جشنوارۀ آمين از جمله آثارى هستند كه او در آنها طراحى حركت كرده است.

فرزانه كابلى در سال هاى اخير در زمينۀ آموزش نيز فعال بوده و شاگردان زيادى داشته است كه بسيارى از آنها در حال حاضر در گروه هاى مختلف مشغول كار هستند.

در فضاى كنونى رقص يا حركات موزون در شرايط نابسامانى به سر مى‌برد چرا كه از يك سو يكى از واحدهاى مهم رشته بازيگرى، حركت است و از سوى ديگر هر كسى كه مى‌تواند دست و پايى تكان دهد، به خود اجازه داده كلاس باز كند يا در كلاس هاى آموزش بازيگرى  به تدريس بپردازد و اين خطر بزرگى براى جوانان و دانشجويان است كه اگر اشتباه و غلط آموزش ببينند روى تمام بدنشان تاثير بد مى‌گذارد و در آينده ممكن است آنان را دچار مشكلات جسمانى كند، در حالى كه در كار هنريشان هم از آن آموزش‌ها سودى نجسته‌اند.

در همين زمينه فرزانه كابلى درباره نمایش "لیلی و مجنون" اثر "نظامی گنجوی" و تایید نشدن کار او در جشنواره فجر مى‌گويد: "من سال‌هاست در اين رشته فعاليت مى‌كنم و همه نكات را خوب مى‌دانم و نقاط قرمز را در يك كار حركتى مى‌شناسم. اما با وجود آن كه با يك گروه ۵۰ نفری چهار ماه تمرين كرديم، درنهايت داوران بخش بين‌الملل جشنواره كار مرا رد كردند. داوران پنج تن بودند كه در ميان آنان حتا يك نفر وجود نداشت كه ابتدايى‌ترين اصول حركت را بداند. اى‌كاش در ميان اين خانم و آقايان داور يك نفر بود و صلاحيت صحبت و ارزيابى يك كار حركتى را داشت. به هر حال كار تمام شد و مسلما همين حالا هم از دوستان بپرسيد باور ندارند كه از حركت چيزى نمى‌دانند ولى چه مى‌شود كرد،  به هر حال آن‌ها داورند و ما شركت كننده و آنچه اتفاق افتاد اين است كه ليلى و مجنون رد شد".

باوجود همه مشکلات فرزانه کابلی همچنان به فعالیت خود ادامه می‌دهد و معتقد است رقص یک هنر است.

در گزارش تصویری این صفحه  فرزانه کابلی از فعالیت هنری خود می‌گوید. شماری از عکس‌های این مجموعه متعلق به امید صالحی است.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمر سعیدی

در ماه مبارک رمضان مردم استان گیلان به مصرف یکی از شیرینی‌های سنتی این استان که "رشته خشکار" نام دارد، علاقه بیشتری نشان می‌دهند. این شیرینی در تمام طول سال در کارگاه‌های کوچک پخت رشته خشکار تولید می‌شود اما در ماه رمضان، میزان تولید آن افزایش محسوسی پیدا می‌کند، به گونه‌ای که همزمان با ماه روزه در هر کوی و گذر در گیلان می‌توان مغازه‌هایی را دید که روی پیشخوان آن‌ها رشته خشکارهای بسته بندی شده به چشم می‌خورد.

این شیرینی از برنج تهیه می‌شود. از آن‌جا که قوت قالب مردم استان‌های شمالی کشور، برنج است، ساکنان این خطه از دیرباز آموخته‌اند که از این دانه پر برکت، شیرینی‌های لذیذی را هم تهیه کنند.

در گذشته رشته خشکار به روش سنتی تهیه می‌شد و ابزار آلات تهیه خمیر و تنور پخت آن به شکل سنتی بود و تنور هیزمی و تابه یا سینی قطور مسی و فلزی در پخت رشته نقش اصلی را داشتند. اما امروزه با مکانیزه شدن دستگاه‌ها، خمیرگیری و فرایند تهیه مایه اصلی آن با سرعت بیشتری انجام می‌شود. همچنین تنورها سوخت خود را از گاز شهری می‌گیرند و گاهی تابه‌ها و سینی‌های چهارگوش مخصوص سرخ کردن که در اغذیه فروشی‌ها استفاده می‌شوند در ماه رمضان برای تهیه رشته خشکار به کار گرفته می‌شوند.

نسل قدیم در بازار اصلی رشت و شهرهای بزرگ استان گیلان سالیان درازی‌ست که به تهیه رشته خشکار مشغول هستند. مهارت آن‌ها در ریختن رشته و پیچیدن مواد خشکار مثال زدنی‌ است. هم‌چنین نتیجه کار بسیار خوش‌طعم‌تر از شیرینی مشابه در تهران و یا کارگاه‌های جدید می‌شود. در برخی از این کارگاه‌ها، شغل به پسران و نوه‌ها نیز منتقل شده و جوانانی را هم می‌بینید که مشغول کار هستند.

در تهران نیز در مناطق مرکزی و برخی محلات که شمار گیلانی‌های مقیم بیشتر از سایر جاهاست بساط تهیه رشته خشکار در ماه رمضان برپا می‌شود. با این‌که زولبیا و بامیه به عنوان شیرینی رسمی سفره افطار شناخته می‌شود اما عده‌ای از مردم که برای چشیدن طعم‌های جدید مشتاق هستند رشته خشکار را از محل‌های توزیع در تهران تهیه می‌کنند.

دست‌اندرکاران تهیه شیرینی می‌گویند که مردم به رشته خشکار علاقه نشان می‌دهند و مواد اصلی و طرز استفاده آن‌ را سوال می‌کنند.

بهترین ماده اولیه برای تهیه رشته خشکار، برنجی است که شیرین و چسبان باشد. مایه حاصل از مخلوط آرد برنج و آب را که حالت خمیری دارد در ظرف مخصوص شانه خشکار که یک وسیله فلزی با شش سوراخ بلند استوانه‌ای است می‌ریزند. رشته‌ها را معمولاً روی یک سینی مسی که بر روی حرارت کم قرار گرفته آماده می‌کنند. برای این‌کار، انگشتان را روی تک‌تک سوراخ‌های شانه گذاشته و خمیر تهیه شده را در شانه می‌ریزند. سپس آن را بالای سینی گرفته و یک‌باره انگشتان را بر می‌دارند. این‌کار به مهارت زیادی نیاز دارد که رشته‌ها باریک و یکسان از شانه پایین بریزند. سپس گوشه رشته‌ها را صاف می‌کنند و وسط هر کدام یک قاشق از موادی که به‌عنوان خشکار در نظر گرفته شده قرار می‌دهند. برای مصرف، شیرینی را در منزل با کره یا روغن تفت می‌دهند و سپس بنا به ذائقه، آن‌را با چای میل می‌کنند و یا‌ در شیره می‌غلتانند. این دسر از نظر طب سنتی طبیعتی گرم دارد و از آن‌جا که مواد تشکیل دهنده‌اش شامل برنج، گردو و مواد قندی هستند برای روزه‌داران توصیه می‌شود.

گفته می‌شود که بیش از صد سال قبل، در شهرستان‌ فومن، رشت و روستاهای اطراف آن‌ها این شیرینی تهیه می‌شده و به دلیل خاصیت انرژی‌زایی، بیشتر در ماه رمضان و بر سر سفره‌های افطار مورد استفاده مردم گیلان قرار می‌گرفته است. اکنون در تمام فصول سال و به عنوان یک سوغاتی ثابت می‌توان این شیرینی را از بازارهای گیلان تهیه کرد. مردم سایر شهرهای کشور نیز کم و بیش این شیرینی را می‌شناسند.

در گزارش تصویری به محله‌های فروش این شیرینی در تهران سری زده‌ایم و با تولیدکنندگان آن گفتگو کرده‌ایم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.