Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى


ساناز قاضی زاده

یک بعد از ظهر ماه اکتبرسالن حراج ساتبی در لندن پر شد از عده ای که هر یک پس از چند کلمه انگلیسی لهجه یکدیگر را شناختند و گفتگو را به فارسی ادامه دادند.

آنها ایرانیانی  بودند که در خارج از کشور زندگی می کنند یا مسافرانی که خود را به لندن رساندند تا در یکی از قدیمی ترین حراج های بزرگ دنیا شاهد خرید و فروش آثار هنرمندان نام آشنا یا نا آشنای ایرانی باشند. این آثار در حراجی ارائه مى شدند که به آثار هنرمندان عرب و ایرانی اختصاص داشت.

تابلوی اول طبق قرار و سر ساعت چکش خورد، اما پس از فروش نرفتن تابلوهایی با امضای معروف هنرمندانی چون "عباس کیارستمی" سالن هیجان اولیه را از دست داد.

گویی رکود اقتصادی آمریکا و اروپا تاثیر خود را بر این حراج گذاشته و از حضور خریدان اروپایی و آمریکایی کاسته بود، حتی ارایه آثارکسانی چون محمد احصایی، فرهاد مشیری، سهراب سپهری، پرویز تناولی، حسین زنده رودی بازار فروش را داغ نکرد.

سردی بازار به حدی رسید که برخی از آثار از حراج خارج شدند .این انجماد بازار، فروشندگان آثار را برآن داشت تا برای گرمی بازار، خود آن را بخرند تا جایی دیگر با قیمتی بالاتر بفروشند.

چکش آخر از فروش نرفتن آثار بزرگانی چون عباس کیارستمی، مصطفی دره باغی، حسین زنده رودی، مسعود عربشاهی، ناصر اویسی، کامران دیبا و علی اکبر صادقی خبر می داد.

حراج با فروشی معادل ۵/۲ میلیون پوند(۴ میلیون دلار) به کار خود پایان داد که ۶۰ درصد آن به فروش آثار هنرمندان ایرانی اختصاص داشت که  بیشتر آنها توسط ایرانیان خریداری شد چراکه برخلاف انتظار  خریداران خوش شانس آثاررا به قیمتی کمتر از داخل کشور خریداری کردند.

در حالی که در حراج ماه مارس سال ۲۰۰۸ توسط بنیاد "بونامز" یک اثر بی نام حسین زنده رودی که قیمت پایه اش دویست هزار دلار بود، به قیمت بیش از ۵۶۰ هزار دلار به فروش رفت.

اما گران ترین اثری که در حراج نقاشی های ایرانی و هندی و پاکستانی بونامز خریداری شد، تابلوی "عشق" فرهاد مشیری بود که با قیمت پایه دویست هزار دلار، بیش از یک میلیون و صد هزار دلار درآمد داشت. جالب این جاست که در صدر گران ترین آثار این مزایده، نقاشی ها و چیدمان های ایرانی قرار داشتند.

ولی به گفته بسیاری از کارشناسان هنری، افت میزان فروش نقاشی های ایرانی دلیلی بر بد اقبالی این آثاردر خارج از کشور نیست، چراکه در مقایسه با آثار عربی و هندی که این روزها رقیب آثار ایرانی به حساب می آیند، هنرمندان ایرانی هنوز مشتریان خود را از دست نداده اند.  به گفته این کارشناسان، در شرایطی مشابه، فروش آثار هنرمندان عرب در شعبه نیویورک این حراج به صفر رسیده است.

از نظر آنها در چنین شرایطی فروش آثار هنری با قیمت پایه حراج هرچند از حد انتظار کمتر است اما این موضوع را نمی توان به شکست نقاشی ها  و مجسمه های ایرانی تعبیر کرد و قیمت این آثار به دوران رکود باز نخواهد گشت.

روزنه ها

مانلی کی کاوسی، مدير بازار هنر خاورميانه در "بنياد هنرهای زيبا"

بسیاری از فعالان حوزه هنرهای تجسمی، دو دهه اول پس از انقلاب را دوره رکود اقتصاد هنر ايران می دانند. در این سال ها بود که به دلیل جنگ و شرایط حاکم بر جامعه ارتباط هنرمندان معاصر ایرانی با هنردوستان خارج از کشور قطع شد و آثار آنها در خارج از کشور نمایش داده نشد.

پس از روی کار آمدن "دکترعلیرضا سمیع آذر" در دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، در فرهنگسرای نیاوران تهران جلسه معارفه ای بین نگارخانه داران ومسئول هنرهای تجسمی برگزار شد. در این جلسه آقای سمیع آذر به عنوان نماینده دولت از حمایت های بخش دولتی برای برگزاری نمایشگاه های خارج از کشور خبر داد.

نگارخانه های آریا، نور و والی به عنوان اولین نگارخانه داران ایرانی با اعتماد به این حمایت، ۱۶۰ تابلو از هنرمندان معاصر را به آرت اکسپوی نیویورک بردند و با ۷۰۰ نگارخانه از سراسر دنیا رقابت کردند. 

آنها پس از سه سال هیچ اثری را با خود به کشور برنگردانند، این میزان فروش و حضور این نگارخانه ها درخارج از کشور در میان نگارخانه داران، هنرمندان، بخش دولتی وخریداران آثار هنری موج جدیدی را ایجاد کرد.

رابطه دولت و بخش خصوصی در این زمینه ترمیم شد و با برگزاری نمایشگاه آثار هنرمندان خارجی در موزه هنرهای معاصر، فرهنگسرای نیاوران و دیگر مراکز هنری هنرمندان و دانشجویان رشته های هنرهای تجسمی تا حدی با هنر روز دنیا از نزدیک آشنا شدند و فراگیر شدن اینترنت به روند شناخت آنها شتاب بیشتری داد.

آخرین گام بخش دولتی به عنوان متولی هنرهای تجسمی، اکسپوی ۱۳۸۴ بود که در تالار وحدت تهران برپا شد.  این موضوع با اختصاص دادن بودجه نیم درصدی از عمران کل کشور به هنر به اوج خود رسید.

اما در سال های بعد بحث بودجه نیم درصدی فراموش شد و بخش خصوصی این روند را ادامه داد.

این  بخش توانست با برقراری ارتباط بین هنرمندان و مجموعه داران خارجی و داخلی این روند را ادامه دهد وآثار هنری را از موضوعی لوکس به کالایی سرمایه ای تبدیل کند.

پس از آنکه با پیشنهاد برپایی حراج های خاورمیانه کریستی در داخل کشور مخالفت شد، پیشنهاد ایجاد این حراج بزرگ در امارات متحده عربی تحقق یافت، حضور موفق هنرمندان ایرانی در دور اول حراج کریستی هفت نگارخانه دار تهرانی را به تشکیل گروه "هفت نگاه" و فروش های بزرگ در روزهای پایانی هر سال ترغیب کرد.

به دنبال کارنامه موفق این گروه دیگر دست اندر کاران حوزه هنر نیز خود را به این جرگه رساندند و هر یک متصدی بر پایی نمایشگاهی در داخل و یا خارج از کشور شدند.

در این میان بانک ها نیز بی کار ننشستند و با خرید آثار هنری و تشکیل نگارخانه سیر صعودی قیمت آثار هنری را شتاب بیشتری دادند.

کار به جایی رسید که حراج های خارجی به صورت غیر مستقیم بر قیمت های داخل کشور تاثیر گذاشت و گاه هنرمندان ایرانی فروش در خارج از کشور را به کار در داخل کشور ترجیح دادند.

مصاحبه با مژگان والی پور نگارخانه دار ایرانی را پس از حراج ۲۳ اکتبر شعبه لندن ساتبی درباره دلایل گرمی بازار ایرانیان می شنوید.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

فواد نیک زاد

مجموعه عکس

معمولا در بحث هاى نظرى آثار هنرهاى دیدارى را به دو بخش واقع گرا و انتزاعى تقسیم مى کنند. اما اگر بخواهیم دراین میان به حجم سازى نگاه نزدیک ترى بیندازیم چاره اى نداریم جز آنکه در این شاخه تقسیم بندى اساسى دیگرى را نیز قبول کنیم و آن عبارت است از کار فیگوراتیو یا پیکرنما و کار غیر فیگوراتیو.

در  شاخه رئالیستى یا واقع گرایانه مجسمه سازى معمولا تنها کار هاى فیگوراتیو و بیشتر باز سازى پیکر انسان مورد توجه است که دلیل هایش را شاید بتوان در ریشه داشتن تندیس گرى امروز در شیوه هاى نگرش و ساخت کار هاى هنرى بوسیله یونانیان انسان گراى دوران باستان و همینطور جذب کنندگى و جادویى بودن چهره و پیکر انسان براى خودش جستجو کرد .

به هر شکل در حجم سازى واقع گرا کمتر دیده مى شود که هنرمندى  مثلا منظره ساز باشد.  اما در گرایش انتزاعى هر دو شیوه فیگوراتیو و غیر آن به  چشم مى خورد، در ساخت فیگور انتزاعى دست هنرمند باز است که تصور ذهنى اش از سوژه مورد نظر را بدون در نظر گرفتن تناسب هاى واقعى آن سوژه به وجود  بیاورد و در بخش غیر فیگوراتیو هم مى تواند هر ماده اى را که سه بعدى باشد و حجمى داشته باشد کار هنرى بداند بى آن که کار لزوما از تکنیکى برخوردار باشد.

ايرج محمدى، مجسمه ساز شرکت کننده در بى ينال
درادامه حرکت هایى که از سال ۱۳۸۵ با سمپوزیوم مجسمه سازى تهران و ۱۳۸۶ دوسالانه پنجم تهران در کارحجم سازى ایران پدیدار شده، اکنون سازمان زیبا سازى شهر تهران با همکارى فرهنگستان هنر، خانه هنرمندان و انجمن مجسمه سازان ایران نخستین دوسالانه مجسمه سازى براى فضاهاى شهرى را در نگار خانه برگ در تهران برگزار کرده که شوراى انتخاب ۱۱۲ اثر از ۸۷ هنرمند را برگزیده و به نمایش گذاشته است. 

اکثریت قاطع کار ها (به جز ۲ یا سه مجسمه، با قدرى تفاوت دیدگاه تقسیم بندى) انتزاعى هستند. مى توان  این گرایش بسیار زیاد به کار آبستره را به عوامل بسیارى از جمله نوگرایى در هنر نسبت داد ولى یکى از نکته هایى که در این باب به نظر مى رسد و خانم زهرا رهنورد، عضو هیات داوران بى ینال، هم در مصاحبه با مجله تندیس به آن اشاره مى کند کمبود توان ساخت کار هاى واقع گرا به دلیل نبودن برنامه آموزشى لازم در دانشگاه ها و مرکزهاى آموزشى  است.

شاید همین کمبود هاى تکنیکى (حتى دربرخى از  کارهاى آبستره) سبب مى شود که آقاى سعید شهلا پور عضو شوراى انتخاب آثار و هیات داوران در مصاحبه با همان مجله تندیس به صراحت نکته عجیبى را در داورى کار ها بیان کند. او مى گوید یکى از معیارهایش براى انتخاب "سابقه اى است که از افراد(شرکت کننده)(در ذهن) دارد."

طاهر شيخ الحکمائى، مجسمه ساز و داور بى ينال
این گفته شاید از یک سو اشاره اى به برخى ضعف هاى تکنیکى در پاره اى از آثار ارائه شده باشد اما از سوى دیگر نشان دهنده دشوارى ارزیابى یک کار انتزاعى است و این واقعیت که هنوز پذیرفته شدن یک اثر انتزاعى از جانب محافل هنرى نیازمند پشتوانه توانائى هاى هنرمند در عرصه کلاسیک هنر خودش است.

به هر شکل داورى کار هنرى همیشه مسئله اى بحث انگیز و پیچیده است و نشانه هاى این دشوارى را در گزینش آثار ارائه شده در دوسالانه مجسمه سازى براى فضاهاى شهرى  نیز مى توان دید.

اما نکته بسیار مهمى که تقریبا تمامى هنرمندان، داوران و منتقدان را در ارتباط با این رویداد شادمان کرده مجموعه حرکت ها و پویایى هایى است که با اتفاق هاى اخیر در جامعه هنرى ایران به وقوع پیوسته و بسیارى را امیدوار کرده که با پایدارى و ادامه یافتن این جریان ها، کاستى ها به تدریج  برطرف شوند و ما به فضاى هنرى ایده آل تر و قابل رقابت ترى با فضاهاى هنرى جهانى دست پیداکنیم.

بهروز دارش، مجسمه ساز شرکت کننده در بى ينال
در آلبوم عکس هائى که در این صفحه آمده گزیده اى از گزیدۂ داوران نمایشگاه را مى بینید.

در بخش هاى صوتى این گزارش طاهر شیخ الحکمایى، مجسمه ساز و داور دوسالانه، درباره داورى و مقایسه اولین دوسالانه مجسمه هاى شهرى با بى ینال پنجم تهران وسایر بى ینال ها صحبت مى کند.

ایرج محمدى، مجسمه ساز شرکت کننده در بى ینال، درباره  چرایى بوجود آمدن این جریان هاى اخیر مجسمه سازى و به طور کلى اهمیت مجسمه سازى حرف مى زند.

و بالاخره بهروز دارش، مجسمه سازى که دو کار در نمایشگاه دارد، درباره فضاى نمایشگاه  که ساختمانى قدیمى مربوط به دوره قاجاریه است و کیفیت کار ها از دید خودش سخن مى گوید.

  Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بهمن کورونی

سالانه هزاران نفر پناهجوى ایرانى به امید رسیدن به آینده اى بهتر، خود را از سخت ترین راه ها به دروازه اروپا، ترکیه، می رسانند. در این میان عده ای موفق مى شوند و عده ای هم در این کشور سرگردان و آواره می مانند.

کشور ترکیه به دلیل همسایگى با ایران میزبان پناه جویان ایرانی زیادی است، که در اولین گام پس از ترک ایران باید خود را به کمیسیاریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد (UNHCR) معرفی کنند. اکثر این افراد در صورت پذیرشِ درخواستِ پناهندگی شان، به کشور دیگرى منتقل خواهند شد.

جلال که یکی از همین پناهندگان است، دلیل اصلی فرار خود از ایران را مهاجرت به غرب و ادامه تحصیل می داند. او برای رسیدن به هدفش، راه ارزان تر و کم خطرتر پناهندگی در ترکیه  را به جاى در خواست پناهندگی در کشورهای  اروپایی برگزیده است.

بسیارى از پناهجویان مرد از سربازى گریخته اند اما مشکلات اقتصادی و محدودیت های اجتماعی و مذهبى دلائل  آشکار و پنهان دیگرى هستند که عده ای را به گریختن از وطن شان وادار مى کند.

معمولا برای یک پناهجو در ترکیه پس از ثبت نام در کمیسیاری عالی پناهندگان سازمان ملل، تاریخ مصاحبه ای در نظر گرفته می شود که از دلایل پناهندگی خود دفاع کند. کسانی که از نظر این کمیسیاریا دلایل موجهى براى پناهندگى داشته باشند، به یکی از کشورهای پناهنده پذیر(آمریکا، کانادا، استرالیا و سوئد) اعزام مى شوند.

مطابق کنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو پناهنده کسی است که خارج از وطن خود باشد و به خاطر ترس موجه از مورد ظلم واقع شدن به دلیل نژاد، دین، ملیت، عقاید سیاسی و یا عضویت در یک گروه خاص اجتماعی قادر و یا مایل به دریافت حمایت و مراجعت به کشور خود نباشد.  

ماهرخ، زن ۳۸ ساله ای که با فرزندش به ترکیه فرار کرده، می گوید: "درخواست پناهندگی شامل موارد خاصی است. اما به خاطر دروغ های بسیاری که از سوی پناهجویان گفته می شود، تشخیص درست و غلط بودن بسیاری از پرونده ها برای UNHCR سخت شده است. به همین خاطر ایرانی های زیادی  در ترکیه بلاتکلیف به سر مى برند."

بر اساس اعلام دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در ترکیه  تعداد مراجعه کنندگان به این کمیساریا در سال ۲۰۰۸ نسبت به دوران مشابه آن در سال ۲۰۰۷ تقریبا دو برابر شده است. در شش ماه اولیه سال ۲۰۰۷ کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد تقاضای ۳۰۱۱ نفر را بررسی کرده و برای همین مدت در سال ۲۰۰۸ شمار تقاضاکنندگان  ۴۷۵۴ بوده است.

به گفته مقامات کمیساریا در حال حاضر مدت انتظار پناهجویان به طور میانگین از زمان ثبت نام تا مصاحبه ۹ ماه است که معمولا جواب آن یک ماه بعد از مصاحبه به پناهجویان داده مى شود. اما بعضی اوقات، بسته به تعداد متقاضيان، مدت انتظاربرای مصاحبه ممکن است طولانی تر بشود.

پناهجویان تنها حق اقامت در شهرهایی را دارند که پلیس ترکیه تعیین می کند. در حال حاضر تقریبا ۳۰ شهر در ترکیه پناهنده نشین است از جمله، آدانا، آفیون، کاراحصار، آقری، آکسارای، آماسیا، قونیه، وان و یزگات.

بسیاری از پناهجویانی که در ترکیه به سر می برند  از نظر مالی در وضعیت  چندان مناسبی قرار ندارند، و  در شرایط سختی زندگی می کنند و با توجه به مدت زمان طولانی انتظار برای  دریافت پاسخ ، عده ای  در میانه راه پشیمان شده و باز می گردند.

عده ای نیز هستند که دلیل دیگری برای بازگشت در میانه راه دارند، آرش پناهجویی بهایی است که خانواده اش در سوئد به سر می برند  و از بخت بالایی براى پذیرش پناهندگی اش بر خوردار است، اما با این وجود شب های آبادان و دور همنشینی با دوستانش را به مهاجرت ترجیح داده و عزم بازگشت دارد .

در گزارش مصور این صفحه سیامک، پناهجوی ایرانی که در انتظار رسیدگی به درخواست پناهندگی خود  در ترکیه است، از زندگی خود و دوستانش تعریف می کند.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

زلزله خرداد ماه ١٣٦٩ خورشیدى در رودبار و منجیل استان گیلان، با همه مصایبى که به بار آورد، یک فرزند فرخنده داشت: موزه روستایى گیلان.

پس از زمین لرزه، روند تخریب بناهاى سنتى گیلان شدت یافت و آن چه تحت نام پرطمطراق "توسعه" انجام مى گرفت، واپسین نشانه هاى فرهنگ و معمارى گیلان را در معرض زوال قرار داد. در این اوضاع و احوال، فکر بنیاد موزه روستایى گیلان و گردآوردن یادگارهاى گذشته در آن نضج گرفت و جدى شد.

گرچه تا آن زمان، موزه روستایى در ایران نه ساخته و نه چندان شناخته شده بود، اما در اروپا پیشینه اى دیرینه داشت. سوئد نخستین کشورى بود که حدود صدسال پیش نخستین موزه هاى روستایى را برپا کرد. پس از جنگ جهانى دوم، سایر کشورهاى اروپایى نیز با تماشاى زوال یادگارهاى روستایى خود، راه این کشور را در پیش گرفتند و موزه هاى مشابهى را بنیان نهادند.

دکتر "محمود طالقانى" استاد دانشگاه تهران که سال هاى زیادى را در فرانسه به تحصیل و تحقیق و تدریس جامعه شناسى گذرانده بود، با این تجربه از نزدیک آشنا بود و مقام هاى محلى گیلان را به برپایى موزه روستایى تشویق کرد.

گرچه ایده او از همان ابتدا پذیرفته شد، اما تا راه اندازى موزه راهى دور و دراز در پیش بود. ابتدا چندى جابجایى مدیران و پیچ و خم هاى ادارى کار را به کندى کشاند و سپس، تحقیق درباره وجوه فرهنگ و معمارى گیلان و نمودهاى مردم شناختى آن به طول انجامید.

پس از مطالعات دامنه دار، روشن شد که گیلان را مى توان به ۹ حوزه فرهنگى تقسیم کرد. به گفته آقاى طالقانى  گیلان شمال و جنوب ندارد. شرق و غرب دارد. سفید رود چون خطى میان شرق و غرب، این سرزمین را به سه بخش شرقى و غربى و مرکزى تقسیم کرده است و چون در هر بخش، جلگه و کوه و کوهپایه مقتضیات خاصى را براى زندگى رقم زده اند، ۹ حوزه فرهنگى را مى توان از یکدیگر تشخیص داد؛ ۹ حوزه اى که در آن  گیلک و طالش و گالش و ترک و کرد کنار هم روزگار مى گذرانند و تنوع فرهنگى خلاقانه اى را به نمایش مى گذارند.

تصمیم گرفته شد که موزه روستایى گیلان در ۹ مرحله سامان بگیرد و هر مرحله به یکى از این حوزه هاى فرهنگى اختصاص داده شود. وقتى تکلیف معلوم شد، گردآورى اسناد فرهنگى در دستور کار قرار گرفت. این اسناد گاه یک آفتابه لگن قدیمى و لباسى متعلق به مادربزرگ بود و گاه خانه اى روستایى با ۲۲ متر ارتفاع!

وقتى دست اندرکاران موزه، روستاهاى گیلان را یک به یک زیر پا نهادند و خانه هاى قدیمى و ارزشمند را نشان کردند، تازه به دنبال آموختن فن واچینى و دوباره چینى بناهاى قدیمى رفتند. آن گاه تجربه اى را که از اروپا گرفته بودند، به قول طالقانى "ابتدا ایرانى و سپس گیلانى" کردند و به کار بستند.

خانه ها از کیلومترها آن سوتر به محل موزه که زمینى به وسعت ۲۶۰ هکتار در جنگل هاى سراوان (۱۸ کیلومترى جاده رشت – تهران) بود، منتقل شدند و به مثابه برگه هاى هویت و افتخار میان شاخ و برگ درختان جنگل جا گرفتند. اما خانه و روستا بى آدم ها چه محلى از اعراب دارد؟

پس موزه به گونه اى طراحى شد که خانه هاى سنتى پذیراى اسباب و ابزار سنتى باشند و آدم ها لباس هاى اجدادى را به تن کنند و فضا را مثل روزگار اجدادى سر و صورت دهند؛ شیوه پدران خود در کشاورزى و باغدارى و دامدارى و نوغاندارى و خوردن و پوشیدن و راه رفتن و بازى کردن و جشن گرفتن و... را نمایش دهند و خلاصه چنان کنند که آمدن به موزه روستایى قدم گذاردن از جایى به جاى دیگر نباشد، سفر از روزگارى به روزگار دیگر باشد.

سرانجام نوزادى که نطفه اش روز بعد از زلزله بسته شده بود، در اردیبهشت سال ۱۳۸۵ خورشیدى، متولد شد و فاز اول موزه روستایى گیلان با ۶ مجموعه مسکونى شامل ۲۷ سازه مربوط به حوزه فرهنگى و معمارى جلگه شرقى سفید رود پا به عرصه وجود نهاد.

فاز دوم با ۴ مجموعه مسکونى شامل ۱۴ سازه از حوزه جلگه مرکزى در فروردین ۱۳۸۷ راه اندازى شد و امید مى رود که  تا چند سال دیگر همه فازها به بهره بردارى برسند.

پروژه موزه روستایى گیلان توسط  سازمان میراث فرهنگى، صنایع دستى و گردشگرى ایران، با همکارى استاندارى گیلان و دانشگاه تهران، با مشاوره مؤسساتى از چند دانشگاه اروپایى، زیر نظر سازمان علمى، فرهنگى و تربیتى ملل متحد (یونسکو) در حال انجام است.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

بابک اخوان*

نیاکان ما با استفاده از منابع گوناگون گياهى و حيوانى مثل پنبه، کتان، کنف، پشم و ابریشم (تاری که از بزاق کرم ابریشم تنیده می شود) الياف فراهم می آوردند و با استفاده از رنگ هاى طبیعى، دست بافته هایى خلق مى کردند که تفاوت زیادى با بافته هاى ماشینى امروزى داشت؛ تفاوت هایى که چه بسا گوشه اى از احساس بى قرارى انسان امروز را بتوان در آن ها جستجو کرد.

امروزه الیاف پلى استر و نایلونى به دلیل قابلیت تولید انبوه، فرآورى ارزان، استحکام، یکنواختى و نظم مقاطع رشته ها، عدم چروک شدن و نیز برق و جلا و لطافت هاى مختلفى که مى توان از کار در آورد، بیشترین تولیدات صنایع ریسندگى و نساجى را تشکیل می دهند.

کارخانه هاى رنگرزى با استفاده از رنگ هاى شیمیایى بسیار ساده تر و سریع تر از رنگ هاى طبیعى، و بدون دخالت دست انسان، تولیدات خود را به میزان قابل توجهى افزایش داده اند. صنایع عظیم بافندگى فرش و موکت با به کارگیرى الیاف آکریلیک که جاى پشم را گرفته اند، تولیداتى ارائه مى کنند که در طرح ها و رنگ هاى متنوع حتى در روستاها هم جاى گلیم و جاجیم و قالى دستباف را گرفته اند.

تولیدکنندگان پوشاک هم به تأثیر از بازار تولید پارچه اکثر تولیدات شان غیرطبیعى و نایلونى شده است. همه این تحولات شگرف در صد و پنجاه سال اخیر، با ضرب آهنگى تصاعدى رخ نموده است. و این گونه است که امروزه در صد بالایى از منسوجات و بافته هاى مورد نیاز زندگى، با فرآورى هاى شیمیایى و اغلب از مشتقات نفتى، در کنار ما، بر بدن ما و زیر پاى ما نشسته اند. محصولاتى که از نظرزیست شناختی بدن ما با آنها ناآشناست.

الیاف گیاهى مثل پنبه، کتان و کنف به دلیل دارا بودن خاصیت موئینگى، به راحتى عرق و رطوبت هاى سطحى بدن را به خود کشیده و در طول الیاف پخش مى کنند. با این کار اول از ایجاد بوى نامطبوع بدن که در اثر جمع شدن عرق روى پوست به وجود مى آید جلوگیرى مى شود و دوم در اثر تبخیر این رطوبت ها فضاى بین بدن و لباس خنک باقى مى ماند. چیزى شبیه مکانیزم کولرهاى آبى، که در آن آب پخش شده روى پوشال ها با جذب حرارت درون محفظه کولر تبخیر مى شود و دماى درون کولر پایین تر از محیط باقى مى ماند.

عکس این وضعیت در الیاف حیوانى مشاهده مى شود. پشم حیوانات به خاطر دارا بودن مقدارى چربى آب را به خود جذب نمى کند. حتى روى سطح خود نگاه نمى دارد و به همين خاطر با خیس شدن سمتى از این الیاف رطوبت به طرف دیگر منتقل نمى شود.

پشم با طبیعت گرم خود مناسب ترین اختراع طبیعت براى پوشش پستانداران و حتى خود انسان در سرما بوده است. پوشش هاى پشمى حیوانات به دلیل تراکم بالا این امکان را به وجود مى آورد که هوا را در خود محبوس کند. این هواى محبوس عایق بسیار خوبى است در مقابل تبادل حرارت و نفوذ تشعشعات اضافى تابشى.

ضخیم شدن این عایق با افزون شدن مقدار پشم مکانیزمى طبیعى است براى نگهدارى بهتر حرارت بدن در فصول سرما و ریختن پشم ها در فصل گرما نیزعکس آن. استفاده از لباس هاى پشمى ، شبیه سازى مناسبى است از این مکانیزم.

 در کلاه هاى نمدى با همین عایق هوایى از نفوذ تشعشعات تابشى اضافى جلوگیرى مى شده است.

متأسفانه در زندگى مدرن دیگر جایى براى پشم و بافته هاى پشمى نمانده است و در بسیارى، حتی نوعی احساس پرهیز از پشم به وجود آمده. احساسى که شاید دلیلش عادت به تماس دایمى با الیاف نرم، لطیف و صیقلى باشد. در کل، تمایل جوامع مدرن امروزى نه تنها در زمینه پوشاک که در انتخاب تمام لوازم زندگى به سمت چیزهای براق، جلادار و صیقلى کشیده شده است.

رنگ هاى گیاهى، حیوانى و معدنى در فرآیند رنگرزى، آلودگى براى آب، خاک و هوا ایجاد نمى کنند حتى تفاله هاى آنها به صورت کود قابل استفاده است و بر خلاف رنگ هاى شیمیایى که در مقابل آفتاب کمرنگ مى شوند این رنگ ها در برابر نور خورشید بسیار پردوام اند ؛ حساسیت هاى پوستى ایجاد نمى کنند و درخشش و نور خاص خود را دارند.

کسانى که به دلایل مختلف از حساسیت هاى پوستى رنج مى برند، تنها با استفاده از لباس هاى نخى و طبیعى مى توانند آن را کنترل کنند. الیاف طبیعى قابلیت ذخیره الکتریسیته ساکن را درخود ندارند. بنابراین به هنگام پوشیدن و درآوردن لباس، بار الکتریکى تخلیه نمى کنند و در تعادل الکتریکى و مغناطیسى بدن خللى ایجاد نمى شود.

تبادل انرژى هاى ماورایى بین بدن و منابع مرجع انرژى ها با پوشش هاى الیاف طبیعى مختل نمى شود و به عبارتى اين پوشش ها سدى بین بدن و محیط پیرامون نیستند.

مطلب دیگری که شاید فقط بصورت حسى و تجربى بتوان به آن اشاره کرد احساس سبکى است که در پوشش هاى طبیعى وجود دارد. نمونه محسوسى از این تفاوت را شاید در پوشیدن جوراب نایلونى و نخى بتوان درک کرد.

 

* بابک اخوان توليدکننده پوشاک با الياف طبيعى است که در گزارش تصويرى اين صفحه نيز حرف هاى او را در اين زمينه مى شنويد.

  Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حسن آرا ميرزا

پشت کوه های بلند و پرچین بدخشان فرهنگی نهفته است که بخش هایی از آن طی هزاران سال ناب مانده. زبان های ایرانی شرقی مانند شغنی، یزگلامی، منجی، اشکاشمی و وخی از جمله همین ویژگی های فرهنگ دیرینه این منطقه تقسیم شده میان تاجیکستان و افغانستان است.

منطقه بدخشان در دنیای باستان، به مانند سغد و باختر و خوارزم، با قوم های سکایی مسکون بود. سکایی ها کوچیان ایرانی تباری بودند که مناطق پهناوری را –از سیبری و آسیای میانه گرفته تا غرب چین و افغانستان و شمال پاکستان– فرا گرفته بودند. در یکی از کتیبه های داریوش یکم هخامنشی نام گروهی از سکایی ها به شکل "سکا تیگره خودا" (سکای تیزخود یا دارای کلاهخود نوک تیز) آمده است.

بنا به شواهد باستان شناختی، مردم شناختی و زبان شناختی، سکایی ها مهرپرست و سپس مزدیسنی بودند و زبانشان از جمله زبان های شرقی ایرانی بود. اکنون هم زبان های بدخشی از نزدیک ترین گویش ها به زبان اصیل سکایی دانسته می شود. زبان اوستیایی یا ایرونی قفقاز نیز از خویشاوندان نزدیک زبان های بدخشی است.

به نوشته هرودت، تاریخ نگار یونانی، سکایی های "دراز چانه" آسیای میانه بودند که به سلطه یونان بر سرزمین باختر پایان نهادند. به نوشته او، سکایی ها چشم های سبز آبی گونه ای داشتند که از چشم مردمان دیگر متفاوت بود. تاریخ نگاران چین باستان نیز از سکایی های "چشم آبی و روشن" گفته اند که کنترل باختر را از دست یونانیان ربودند. این ویژگی های ظاهری را اکنون نیز در بسیاری از مناطق کوهستانی تاجیکستان، به ویژه در بدخشان می توان مشاهده کرد.     

جمجمه یک انسان غارنشین ۱۲۰ هزار ساله که در غار دره کور بدخشان افغانستان کشف شده، گواه است که در این منطقه از دوران باستان انسان های اولیه زندگی می کرده اند. کاوش های باستان شناختی در منطقه مرغاب بدخشان تاجیکستان که طی سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ میلادی انجام گرفت، شواهدی را از موجودیت دهکده های باستانی در این ناحیه روی خاک آورد که قدمتشان به هزاره هشتم تا پنجم پیش از میلاد برمی گردد. 

رود پنج، بدخشان تاجیکستان را که بخش اعظم این منطقه است، از بدخشان افغانستان جدا می کند. این جدایی از سال ۱۸۹۵، از زمان معاملات امپراتوری های روسیه و بریتانیا موسوم به "بازی بزرگ"، به یادگار مانده است.

اما زبان های بدخشی تا کنون در هر دو بدخشان زنده است، هرچند شمار گویش وران آنها رو به کاهش است. تعداد زبان های بدخشی نیز زمانی بیشتر از این بوده، اما با گذشت زمان زبان پارسی جای زبان های کهن را گرفت. زبان ونجی بدخشان که در سده ۱۹ از بین رفت، از تازه ترین نمونه های اضمحلال یک زبان ایرانی است.

اما تا کنون هزاران تن دیگر به زبان های بدخشی یا پامیری حرف می زنند که همگی به شدت از پارسی تاثیر پذیرفته اند. بیشتر گویش وران این زبان ها در تاجیکستان به سر می بردند و از لحاظ قومی نیز تاجیک به شمار می آیند.

در زبان شغنی که زبان عمده پامیری است، به "چه حال داری؟" می گویند "تسه رنگت؟" که با "چه رنگی" یا "چه رنگت" پارسی هم ریشه است.

افزون بر زبان های باستانی، مردم بدخشان توانسته اند رسوم دیرین را از دل آشوب های تاریخ گذر دهند و به روزگار ما برسانند. ارج گذاری به آتش، نحوه خاص خانه سازی که روزنه را در سقف قرار می دهد، رسوم مفصل نوروزی، موسیقی که گویی از فراسوی تاریخ به گوش می رسد، رنگ سپید جامه و کلاه های سرخ زنان و مردان، همه از نوادر حوزه تمدن ایرانی است، که هرچند ریشه های ایرانی ناب دارد، در اندک جایی حفظ شده است.

یکی دیگر از وجوه عمده تفاوت تاجیکان بدخشان از مردم ایرانی تبار دیگر مذهب اکثریت آنهاست. بیشتر جمعیت استان بدخشان پیرو کیش اسماعیلیه اند و حکیم ناصر خسرو، شاعر و فیلسوف سده ۱۱ میلادی را به عنوان دین گستر اصلی در این منطقه، بزرگ می دارند.

چه چیزی باعث شده که بدخشی ها این همه خودویژه باشند؟

کوهستان صعب العبور که همواره سپر این منطقه در برابر خطرها و نفوذ خارجی بوده است، می تواند دلیل اصلی این خودویژگی باشد. بلندترین قله اتحاد شوروی پیشین که قبلا کمونیسم نام داشت و اکنون اسماعیل سامانی، در همین منطقه واقع است. از این جاست که بدخشان را مردم محلی "بام جهان" نیز می نامند.

اما این موقعیت جغرافیایی استثنایی تبعات منفی فراوانی نیز دارد.

برای مردم بدخشان، زمستان به معنای گسستگی ارتباط زمینی با دوشنبه، پایتخت این کشور است. ارتباط هوایی نیز به دلیل بدی هوا دچار اختلال می شود. گردنه هایی که بدخشان را با دوشنبه می پیوندند، طی پنج تا شش ماه فصل سرما زیر برف انبوه می مانند. این گردنه ها بدون سرما و برف هم برای حرکت خودرو چندان مساعد نیستند، چون سال هاست که ترمیم نشده اند.

برای سفر از شهر دوشنبه به استان بدخشان تاجیکستان دو راه زمینی وجود دارد: یک جاده ۵۷۰ کیلومتری بازمانده از دوران شوروی که پایتخت را با وادی رشت در شرق و سپس با گردنه خابورباط می پیوندد که به شهر خارغ، مرکز استان بدخشان منتهی می شود.

گردنه خابورباط در ارتفاع حدود ۳۵۰۰ متر از سطح آب، یکی از سخت ترین تکه های این مسیر است. این مسیر همه ساله از ماه نوامبر تا اواخر مارس زیر برف می ماند و مسدود است.

جاده دوم که بخش هایی از آن پس از استقلال تاجیکستان ساخته شده، حدود ۷۰۰ کیلومتر طول دارد و از طریق استان ختلان در جنوب کشور به مرکز استان بدخشان می پیوندد. این جاده از شرایطی بهتر از جاده نخست برخوردار است، اما بخش هایی از آن در دست تعمیر است.

این جاده ها گاه در فصل بهار نیز بسته می شوند، چون حادثه های زمین لغزه، ریزش بهمن و سیل در این منطقه به وفور اتفاق می افتد. ناسازگاری جاده ها با استانداردهای بین المللی پی آمدهای این حادثه ها را فجیع تر می کند. طی هشت ماه نخست سال میلادی جاری در جاده های تاجیکستان بیش از سیصد تن کشته و حدود هزار و دویست نفر زخمی شدند.

گزارش مصور این صفحه پیش از بسته شدن گردنه خابورباط تهیه شده است که انتظار می رود تا چندی دیگر باز زیر برف سنگین بماند و بسته شود.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمانه قدرخان

فرمان همایونی که صادر شد یکی از معروف ترین باغ های تهران را نامزد اجرای حکم کردند. شاه می خواست خیابانی مثل شانزلیزه پاریس در تهران ایجاد شود، آخر او در سفرش به فرنگ از دیدنی های شانزه لیزه خیلی لذت برده بود.

لاله زار باغی مصفا در خارج تهران بود که به خاطر داشتن لاله های خودرو، تفرجگاهی بی بدلیل برای شاهان قاجار شده بود. آن لاله زاری که ناصرالدین شاه با فرمانی شاهانه درختانش را برید، نرده های چوبی اش را از جا درآورد و خیابانی از میانش گستراند ارثیه به جا مانده از فتحعلی شاه بود که اتفاقا شهرتی هم داشت. اما لاله زار بی ورثه امروز خیابانی بی شکل و هویت شده است که انگار محصول هوسی یک شبه است.

آن باغ را که تکه تکه کردند، اول شاهزاده ها سر سفره نشستند هرکس لقمه ای گرفت و آخر، قواره های دیگر به تجار و متمولین شهر فروخته شد: "هر ذرع (یک متر و چهار صدم متر) یک تومان تا شش هفت ریال ."

در قطعه زمینی مرغوب، متعلق به نوه های فتحعلی شاه اولین هتل مجلل و مدرن ایرانی به نام" گراند هتل"  ساخته شد که امروز مرد میان سالى در ورودی آن سیم و پیچ و مفتول فروشی دارد.

ناصرالدین شاه با آوردن اسباب مدرنیته از فرنگ کم کم شانزلیزه ای برای خودش ساخت. لاله زار مهد فرهنگ شد از معماری گرفته تا کافه ها و تئاترها و فروشگاه های مدرن. عبور اولین واگن اسبی از این خیابان، راه افتادن برق و رد شدن اولین تراموای برقی موجب ترقی بیشتر لاله‌زار شد. حتی نخستین خط تلگراف هم یادگاری از این خیابان است.

"منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و بشکر اندرش مزید نعمت" این اولین پیامی بود که دراسفندماه سال ۱۲۳۶ شمسی، یعنی ۱۴ سال پس از ارسال اولین پیام تلگرافی جهان توسط ساموئل مورس ، به وسیله کرشش (یکی ازمعلمان اتریشی دارالفنون) بین کاخ گلستان و لاله زار با موفقیت مخابره شد.

یادگارهای شانزلیزه تهران

یکی از زیباترین یادگارهای لاله زار باغ میرزا ابراهیم خان امین السلطان قهوه چی ناصرالدین شاه و پدر علی اصغر خان اتابک امین السلطان است که اکنون فقط ٩٠٠٠ هزار مترمربع از آن باقی مانده و چون در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده از گزند حوادث مصون است. این عمارت با شکوه ، ته بن بست اتحادیه با در دو لنگه سبز رنگ زمانی لوکیشن سریال معروف "دائی جان ناپلئون" نوشته ایرج پزشک زاد بود که ناصر تقوایی آن را ساخت.

ساختمان سینماهای سارا، ایران، رکس (که به لاله تغییر نام داده)، جهان، شهرزاد و نادر و تئاتر نصرو پارس با گراند هتل و بخشی از باغ باشکوه و تنها عمارت باغ میرزا ابراهیم خان امین السلطان آخرین یادگارهای شانزه لیزه تهرانند.

ولی هنوز روی برخی عمارت های مرده؛ کاشیکاری ها، آجرنماهای بی بدیل و گچ بری های استادانه،  ردى از معروف ترین خیابان تهران به جا مانده است.

شروع لاله زار

دراواخرسلطنت فتحعلی شاه قاجار و اوایل دوره محمد شاه لاله زار فعلی خارج از شهر تهران قرار داشت. چون ارگ سلطنتی منتهی الیه شهر بود فتحعلی شاه و محمد شاه سواره از ارگ برای گردش به باغ لاله زار می رفتند. و هر وقت سفیری یا نماینده ای ازطرف دولت های خارجی به تهران وارد می شد، باغ لاله زار پذیراى آنها بود.

در سال ١٢٨٤ هجری قمری قرار بر این شد که شهر تهران را از چهار طرف بزرگ کنند ناصرالدین شاه دستور داد دوازده دروازه برای تهران بسازند که یکی دروازه دولت بود، با ساختن دروازه دولت باغ لاله زار داخل شهر تهران افتاد.

چون خانه میرزا اصغر خان اتابک در لاله زار واقع شده بود برای تسهیل آمد و رفت او یک خط واگون اسبی از میدان توپخانه تا لاله زار کشیده شد. مدتی هم با آوردن چند حیوان وحشی لاله زار به باغ وحش تبدیل شد. ولی در تاریخ آمده "به خاطر کندن دست یک بچه توسط یک پلنگ ناصرالدین شاه دستور داد باغ وحش را از آنجا به بیرون ببرند".

از وقایع تاسف انگیزی که در خیابان لاله زار قدیم رخ داد ترور صنیع الدوله هدایت وزیر مالیه وقت است، که در عصر روز ششم صفر ١٣٢٩ هجری قمری در سر چهار راه لاله زار بدست چند قفقازی تبعه روسیه تزاری اتفاق افتاد.

بعداز ظهرهای جمعه لاله زار غلغله ای بود. کوچه ها را آب پاشی می کردند و آنها که خوش سلیقگی داشتند ریسه هایی از نورهای رنگی در کوچه ها می آویختند. نزدیک غروب صدای محمدرضا میرزاده عشقی، عارف قزوینی، عبدالحسین نوشین و دیگر هنرمندان چون قمرالملوک وزیری و بعدها هنرمندانی از نسل هاى دیگر چون سوسن، نعمت الله آغاسی و دیگران از گراند هتل و کافه ها به گوش می رسید. مردم برای دیدن سینماهایی که جای "شهرفرنگ" آمده بود سرو دستی می شکستند. سینماهای ٣ فیلمه با یک بلیط.

لاله زار اسطوره ای بود؛ اولین فیلم صامت ایران"آبی و رابی" در یکی از عمارت های لاله زار ساخته شد و در سینما مایاک  روی پرده رفت. اولین فیلم ناطق ایرانی"دختر لر" هم در سینما خورشید همین خیابان نمایش داده شد.

اما لاله زار امروز انبارى است از سیم، کابل، صدای موتور،زباله های مغازه ها و حسرت ٧٠- ٨٠ ساله های تهرانی.نه از  تهرانهشت ضلعی عصرناصری چیزى مانده. و نه از کافه هاى روشنفکر نشین عصر پهلوى. نسل لاله زار که رفت لاله زار هم قصه شد؛ قصه اى بی سرو ته!


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمید رضا حسینى

سنت استپانوس از قدیسان مسیحی است که در بیت‌المقدس سنگباران شد زیرا  به گفته کتاب مقدس، مخالفانش " با آن حکمت و روحی که او سخن می‌گفت  یارای مکالمه نداشتند."  از او در مسیحیت هم چون شهید یاد می‌شود و يکی از  نخستین کلیساهای ارامنه در ایران به نام اوست.

در واقع این کلیسا که به صومعه سرخ هم معروف است، مدت‌هاست که متروک مانده. گرچه مسيحيان ارمنی از جلفا و اطراف آن کوچ کرده‌اند، اما بازهم در در روزهاى خاص،  بسیاری از ارامنه به زیارتش مى‌آیند. در طول سال هم  گردشگران بسیاری ــ چه مسلمان، چه مسیحى ــ از این اثر فرهنگی بازدید مى‌کنند که تعداد آن‌ها هم رو به فزونى است.

"وانک سنت استپانوس" یا کلیسای سنت استپانوس، بزرگترین کلیساى آذربایجان ایران هم هست که  در کنار کلیسای تادئوس مقدس ( نزدیکى شهرستان ماکو و از بخش هاى شهرستان چالدران) دارای شهرت جهانى‌اند.  

در سال ۲۰۰۸ میلادى، این دو کلیسا  و حدود ۲۰ کلیسا و عبادتگاه مسیحی دیگر مانند کلیساى زر زر، چوپان و ننه مریم در آذربایجان در فهرست میراث فرهنگى جهانى ثبت شدند و تحت حفاظت بین‌المللى قرار گرفتند.

ساز و کار ثبت جهانى آثار

ثبت جهانى آثار تاریخى-فرهنگى طبق کنوانسیون " حمایت از میراث فرهنگى و طبیعى جهان" صورت مى‌پذیرد که به سال ۱۹۷۲ میلادى در سازمان تربیتى، علمى و فرهنگى ملل متحد (یونسکو) تصویب شد و ایران در سال ۱۹۷۴ بدان پیوست.

برابر این کنوانسیون آثار تاریخى و فرهنگى، فارغ از مرزهاى جغرافیايى و سیاسى متعلق به فرهنگ بشرى هستند و تمام ملت ها در قبال نگاهدارى شان مسئول‌اند.

در ماده ۷ کنوانسیون گفته شده است: "مقصود از حمایت بین‌المللى میراث فرهنگى و طبیعى جهان، ایجاد یک نظام همکارى و مساعدت بین‌المللى به منظور تأیید دولت‌هاى متعاهد کنوانسیون در کوشش‌هايى است که به خاطر حفاظت و تشخیص میراث فرهنگى خود مبذول مى‌دارند."

ثبت آثار فرهنگى و طبیعى در فهرست جهانى از طریق یک کمیته بین‌الدولى به نام "کمیته میراث جهانى" صورت مى‌پذیرد که اعضاى آن از میان کشورهاى عضو کنوانسیون ۱۹۷۲ انتخاب مى‌شوند. این کمیته تقاضاى دولت‌ها براى ثبت آثار را بررسى و در صورت احراز شرایط پیش‌بینى شده، تصویب مى‌کند.

مزایاى ثبت جهانى

کمیته بین‌الدولى میراث جهانى در موارد لزوم، فهرستى از آثار فرهنگى و طبیعى را که در خطر هستند  و نجات آنها مستلزم همکارى‌هاى بین‌المللى است، تنظیم، تکمیل و منتشر مى‌کند. در صورت وقوع حوادثى مانند سیل، زلزله، آتش‌سوزى، آتشفشان، جنگ، توسعه سریع شهرى و جهانگردى یا هر عامل آسیب زاى دیگر، عملیات بین‌المللى براى نجات اثر آغاز مى‌شود.

بخشى از حمایت‌ها به صورت مالى و از طریق "صندوق میراث جهانى" به عمل مى‌آید. منابع این صندوق از طریق سهمیه اجبارى یا داوطلبانه اعضاى کنوانسیون و وجوه پرداختى، هدیه دولت‌ها، مجامع بین‌المللى، دستگاه‌هاى عمومى یا خصوصى و یا اشخاص تأمین مى‌شود.

سایر حمایت‌ها عبارت است از کمک‌هاى فنى و مطالعاتى، در اختیار گذاشتن کارشناسان و نیروى انسانى لازم، تربیت کارشناسان در همه سطوح و تهیه تجهیزات فنى.

این کمک‌ها اگرچه براى آثار در خطر فورى‌تر و گسترده‌تر ارایه مى‌شوند، اما شامل حال همه آثار جهانى هستند و براى پژوهش و معرفى اثر یا مرمت‌هاى معمول به کار مى‌آیند.

شرایط ثبت جهانى

اثرى که در فهرست آثار جهانى ثبت مى‌شود، باید یکى از شرایط زیر را دارا باشد:

ـ نمایانگر و دستاورد بى‌نظیرى از نبوغ هنر بشرى باشد.

ـ تبادل فرهنگى و ارزش‌هاى مهم بشرى را در محدوده زمانى خاصى و داخل یک حیطه فرهنگى جهانى نشان دهد.

ـ نمونه منحصر به فرد یا حداقل استثنايى از یک سنت فرهنگى و تمدنى زنده یا از میان رفته باشد.

ـ نمونه برجسته‌اى از بنا، مجموعه معمارى یا محوطه تاریخى باشد که نشانگر مرحله یا مراحل مهمى از حیات بشر در طول تاریخ محسوب مى‌شود.

ـ نمونه برجسته‌اى از یک مکان مسکونى بشرى باشد که معرف کامل یک یا چند فرهنگ باشد.

ـ به نحوى مستقیم و ملموس با رویدادها، آداب و سنن، افکار و عقاید، معتقدات، آثار هنرى یا ادبى واجد اهمیت جهانى مرتبط باشد.

آثار جهانى ایران

تا کنون هیچ اثر طبیعى از ایران در فهرست میراث جهانى ثبت نشده و این بدان علت بوده که دولت ایران آثار طبیعى خود را به کمیته بین‌الدول پیشنهاد نکرده است. اما غیر از کلیساهاى ارامنه، تا کنون هشت  اثر تاریخى فرهنگى به ترتیب زیر ثبت جهانى شده‌اند:

١- معبد چغازنبیل در استان خوزستان (۱۹۷۸ میلادى)
۲- تخت‌جمشید در استان فارس (۱۹۷۸)
۳- میدان نقش جهان در استان اصفهان (۱۹۸۷)
۴- تخت سلیمان در استان آذربایجان غربى (۲۰۰۳)
۵- آرامگاه کورش و آثار تاریخى پاسارگاد در استان فارس (۲۰۰۴)
۶- ارگ بم و منظر فرهنگى آن در استان کرمان (۲۰۰۴)
۷- گنبد سلطانیه در استان زنجان (۲۰۰۵)
٨-مجموعه آثار تاریخى بیستون در استان کرمانشاه (۲۰۰۶)

چرا کلیساهاى اصفهان ثبت نشدند؟

غیر از کلیساهاى تاریخى ارامنه آذربایجان، در سایر نقاط ایران و خصوصا در محله جلفاى اصفهان کلیساهاى بزرگ و پراهمیتى وجود دارند که شایسته ثبت جهانى‌اند.

دولت ایران از سال‌ها پیش، مى کوشد تا غیر از میدان نقش جهان، تمام بافت تاریخى اصفهان را به ثبت جهانى برساند و چون با انجام این کار، کلیساهاى جلفا نیز ثبت مى‌شوند، پرونده آن‌ها از پرونده کلیساهاى آذربایجان جدا شده است.

ایران در پیشنهاد اولیه خود به کمیته میراث جهانى، از عنوان "کلیساهاى ارامنه آذربایجان" استفاده کرده بود، اما از آن‌جا که کشورى به نام آذربایجان در شمال ایران قرار گرفته و به نوبه خود داراى کلیساهایى از ارامنه است، ممکن بود استفاده از نام آذربایجان، پاى این کشور را به میان بکشد و موجب پیچیدگى پرونده شود. بنابراین پرونده ارسالى به "کلیساهاى ارامنه ایران" تغییر نام داد؛ هرچند که این نام دقیق و فراگیر نیست.

گزارش مصور اين صفحه به معرفى "وانک سنت استپانوس" مى‌پردازد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

داریوش رجبیان

فرزانه خجندی از بلند آوازه ترین چامه سرایان تاجیکستان است که اخیرا به دعوت "مرکز ترجمه شعر" انگلستان به لندن آمد و چند جلسه شعر گذاشت.

فرزانه که زمانی اشعارش تحت تاثیر آثار فروغ فرخزاد قرار داشت، می گوید تاثیرپذیری هایش دوره ای است و شاید اکنون تحت تاثیر مولوی باشد. به باور فرزانه، روی آوردن ما به مولوی به معنای تلاش برای پیشرفت در شعر و شاعری است. 

موضوع شعر فارسی امروز را با فرزانه خجندی در میان گذاشتیم که متن زیر فشرده آن گفتگوست.

جدیدآنلاین: نظر شما در باره شعر امروز فارسی در کل چه هست، تا بعدا با جزئیات در باره اش صحبت کنیم. آیا امروزه شعر فارسی کامگار هست یا گرفتار؟

فرزانه: بیشتر پژوهشگران خیال می کنند که شعر در رکود به سر می برد و در مقامی پایین تر از نسل قبلی قرار دارد. ولی من بسیار خوشبین هستم. چون با اشعار جوانان کشورهای فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان تا اندازه ای آشنا هستم، می توانم فال بزنم و خوشبین باشم که آینده شعر فارسی بسیار روشن است.

تنها جرم ما این است که اگر ادبیات کشورهای دیگر همیشه قدمی پیشتر به سوی رشد و برازندگی و پیشرفت می نهد، ما جهاد می کنیم تا به مقام و آن قله بلندی که نیا رسیده بود، نزدیکتر رویم. یعنی بسیار تفاوت بزرگ است. گویا واپس می رویم تا بزرگان خود.

در حالی که اقوام دیگر قدم های گسترده تر به پیش می نهند. مثلا، برای اهل ادب امروز و شعرای معاصر نزدیک رفتن تا حافظ پیشروی است، نه پسروی. یعنی قریب آمدن تا مولانا، این هم پیشرفت بزرگ است.

جدیدآنلاین: آیا این بدین معنی است که شعر ما در واقع پسرفت داشته تا پیشرفت که ما حالا باید به هشتصد سال پیش به مولوی برگردیم تا بتوانیم شعر خوبی بگوییم؟

فرزانه: این پس رفتن اصلا مترادف پیش رفتن است. زیرا مولانا و حافظ قله شعر پارسی هستند و کاری که ما می کنیم، قریب آمدن به سوی آنهاست و من خیال نمی کنم که ما عقب نشینی می کرده باشیم. حتما که روح مولانا و حافظ ارشاد می کنند تا ما را به پیش بکشند.

عقب نشینی در حالی خواهد بود که از گذشتگان خود دور شویم. در ادبیات جهان سخت است کسی را مانای مولانا و همسطح و هم مقام مولانا پیدا کرد. پس اهل ادب کشورهای دیگر هم با این که پیش می روند و صعود می کنند، من فکر نمی کنم تا مولانا رسیده باشند.

جدیدآنلاین: یک عده هم بر این اندیشه اند که وجود چهره های بزرگواری -از رودکی گرفته تا اقبال لاهوری– برای ما، فارسی زبانان شعر گفتن را سخت کرده. برخی می گویند که شاید اینها همه معنای موجود را گفتند و ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم…

 فرزانه: آری. اما مولانا می گوید که: گوش باز و چشم باز و این عمی/ حیرتم از چشم بندی خدا

 و یا سنایی می گوید که: خلق را زیر گنبد دوار/ چشم ها کور و دیدنی بسیار
یعنی که دیدنی و گفتنی هنوز بسیار است. فقط چشمی باید آورد که این دیدنی ها را ببیند. مثل سهراب سپهری که آمد و دنیا را به نوعی دیگر دید و معرفت کرد. مثل فروغ.

مثل استاد لایق که گویا حرف های بزرگان رفته را مکرر می کرد، اما همین تکرار او به نوعی نامکرر بود. خیلی تازه بود، چون روحی داشت بسیار قوی و باعظمت. روحی داشت فراگیر هفت آسمان و نه فلک. و انسان هایی با شخصیتی بسیار مقتدر و با اندیشه و معرفتی بسیار قوی. شعرای تازه بینی آمدند که در کار هنر اعجازها کردند.

جدیدآنلاین: این شعرای تازه بین بیشتر برمی گردند به دهه ۱۳۴۰ هجری خرشیدی و ۱۹۶۰ و ۷۰ میلادی. ولی آیا امروز چنین جنبش و جوششی در شعر فارسی سه کشور فارسی گو و ازبکستان هست؟ چهره هایی به وجود آمده اند که به مانند سهراب سپهری حرف تازه ای گفته باشند یا مثل فروغ دید تازه ای داشته باشند یا مثل شاملو قالب شکنی و بت شکنی هایی داشته باشند؟

فرزانه: حتما که باید افرادی باشند که روح انقلابگر دارند و اقتدار رستاخیز کردن در اقصای هنر دارند. فقط این که دیگر اجتماع ما پذیرنده نیست، به حدی که زمانی بود، به خیال من.

مثلا، این جا در مغرب، می بینیم که مردم به شعر آن قدر رغبت و پیوند ندارند، از شعر بریده اند و تالارهایی که شاعران در آنها شعر می خوانند، خالی است. اما در کشورهای ما ان محبت و عطوفت و گرمی و ربایشی که شعر داشت، هنوز تا اندازه ای هست.

اما کسانی چون فروغ و شاملو و اخوان ثالث و سهراب سپهری و رهی معیری یا استاد قناعت و واصف باختری، استاد لایق، استاد بازار، سلیمان لایق و مثل اینها… به این حد شهرت شاید نرسیده اند، اما هنری دارند، بسیار بلند که زمان می خواهد تا انتشار یابد.

مصاحبه با فرزانه خجندی، شاعر تاجیک درباره شعر امروز فارسی
مثلا، تا حدی با آثار جوانان هم آشنا هستیم و می بینیم که چه قدر جوانان کاوش ها و جستجوها دارند، در جستجوی خود و خدا و حقیقت خود چه قدر پویا هستند و می خواهند با سبک های جدید حرف های تازه و پیام نو منتشر کنند.

اما در این میان مانعی هم هست. در شهر فارسی علم زدن کار ساده نیست. چنانی که شما گفتید، این جا مولانا و حافظ هستند، این جا فروغ و شاملو و استاد لایق و خلیل الله خلیلی و بزرگانی هستند که شهامتشان به حدی است که دیگرها گاه مثل غنچه می مانند و قفس بند خود؛ نمی توانند باز شوند. یعنی در وجود آنها نیرویی نیست که آنها را باز کند. یا نیروهای خارجی اجازه نمی دهند که این کسان اصل خود را دریابند و حقیقت خود را بگشایند.

جدیدآنلاین: ولی با وجود این، در تاجیکستان بودند چهره هایی که یکباره آمدند و در شعر فارسی تاجیکی چیز تازه ای گفتند و خوب درخشیدند. خود شما بهترین نمونه اش هستید. اما بعد از آن چنین پدیده ای دیگر نبود. کسی را نداریم که شعر را طوری گفته باشد که توجه عموم به ان جلب شده باشد و از او به عنوان چهره برجسته شعر نام ببرند. چرا؟

فرزانه: شما چند سال اخیر را در نظر دارید. پنج تا ده سال اخیر را که ما بیشتر گرفتار آب و دانه بودیم. جامعه ما به شعر، ادبیات و عاطفه کمتر توجه داشت. من خیال می کنم، بعد از این سکوت حتما طوفانی خواهد آمد.

یعنی یک چهره بسیار درخشان و تابنده با پیامی تازه و با سبکی نو و با روح باعظمت و باشهامت می آید که حرف های کاملا نو بگوید و قدمی فراتر بگذارد تا بزرگان. و یک نفری باشد با روح جهانگیر. یعنی افرادی با روح مسدود و محدود نمی توانند کاری بکنند...

جدیدآنلاین: ولی آیا شما امروز قاصدک های آن طوفان را می بینید؟

فرزانه: وقتی استاد لایق سرسخن نخستین مجموعه اشعار من را نوشته بودند، گفتند که من از فال زدن خودداری می کنم و خودداری می کنم بگویم که از این شاعر چه پیش آمدی را در جهان شعر انتظار داشته باشیم.

من هم به راستی، نمی توانم به خودم اجازه دهم و بگویم که این یا آن نفر حتما در جاده هنر انقلابی خواهد کرد و مردم بار دیگر ربایش گرم شعر را در وجود خود احساس خواهند کرد.

اما خوشبختانه، چند تنی را می بینم که اگر اینها از دردهای اهل هنر رها باشند و به شهرت کمتر بیندیشند و به هنر بیشتر، واقعا در هنر رستاخیزهای بزرگی خواهند کرد و به ما و شما درودی تازه خواهند گفت.

جدیدآنلاین: به امید خدا. حالا از شعرهای تازه تان که جایی چاپ نشده، می شود نمونه ای را بخوانید؟

فرزانه:
این کیست، این نشسته در چله خانه دل

در چله خانه دل هست آن یگانه دل

کی تن دهد به مردن، بر ذلت فسردن

زیرا تویی تویی تو عذر و بهانه دل

با نام حضرت حق ای عشق از همین دم

دل نازدانه تو، تو نازدانه دل

هم حجم شبنمی شد جغرافیای فکرم

خورشید من بفرما بر بی کرانه دل

نام مرا نوشتی از حاشیه برون تر

نام تو را نوشتم من در میانه دل

با گردخیز ایام، با تندتاز دوران

ماند و یا نماند جمع ترانه دل

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

صفرعلی میرزا

فلک گونه ای از موسیقی مردمی تاجیکستان و افغانستان است که سرآغاز آن به عمق تاریخ باستان برمی گردد. آهنگ های روستایی و کوچه باغی اصیل ایران هم بی شباهت به فلک نیست. اما این نوع سرود و آهنگ بیش از همه در جنوب تاجیکستان رایج است.

فلک، غالبا ترنم درد و رنجی است که خطاب به فلک یا چرخ گردون ادا می شود و اشعار آن مرکب از رباعیات و دوبیتی های مردمی مانند این قطعه است: ای چرخ فلک، مرا به چرخ آوردی/ کولاب بودم، مرا به بلخ آوردی/ کولاب بودم آب شیرین می خوردم/ از آب شیرین مرا به تلخ آوردی.

آوازخوان، خطاب به فلک از اندوه و درد دل و خشم و نومیدی و ناخوشنودی اش از سرنوشت و آرزو و آمالش برای آینده می گوید. در اشعار و نوای فلک اندیشه ها و تاملات آوازخوان و آرمان های او بازتاب می یابد.

اما در برخی موارد فلک که به آهستگی آغاز می گیرد، با پیچشی تند بر ضرب هایش می افزاید و شاد و تند می شود. از این جاست که فلک را به مناسبت های مختلف، از سور عروسی گرفته تا مراسم خاک سپاری، اجرا می کنند.

 

در تاجیکستان سه نوع فلک معروف است: فلک دشتی، فلک آزاد و فلک راغی. رایج ترین و مردمی ترین آن فلک دشتی است که از اصالت بیشتر هم برخوردار است. فلک دشتی بدون ساز موسیقی اجرا می شود و عبارت است از همان دوبیتی ها و رباعیات مردمی قدیمی که کشاورزان، مرد یا زن، به هنگام کار در مزرعه خود با صدای بلند می خواند.

در منطقه اشکاشم بدخشان به این نوع فلک "فریاد" می گویند، چون فریاد، مهمترین عنصر فلک دشتی است که با لحن گریه در صدای آوازخوان اجرا می شود. فریادی که از اعماق قلب برخاسته و انتظار می رود که به گوش دور فلک برسد و خواسته های خواننده را برآورده کند.

گروه های هنری، تک خوانی فلک دشتی را با چندخوانی فلک راغی درآمیخته اند و نوای نی و کمانچه هم گاه آن را همراهی می کند.

تاجیکستان آوازخوانان برجسته ای دارد که در روشن نگاه داشتن شعله فلک در این کشور تلاش کرده اند و به آن جانی تازه بخشیده اند. رجب مد ولی یف، شریف جوره یف، آدینه هاشم، گرمینج ذوقی بیکف و صفرمحمد مرادف از جمله چهره های برجسته در این عرصه اند.

فلک خوانی دولتمند خال
سرشناس ترین فلک سرای تاجیکستان  هم اکنون دولتمند خال است که در باره او مهدی جامی، روزنامه نگار ایرانی مقیم غرب، فیلم مستند "چرخ و فلک" را ساخته است.

در افغانستان میرافکن شغنانی، کریم فلک، جوره بیک کریم و رجب محمد جوره زاده از جمله خوانندگان و نوازندگان معروف فلک بوده اند. 

اما همان گونه که اشاره شد، فلک صرفا ویژه مردان نیست و غالبا در روستاها زنان هستند که فلک دشتی می سرایند. روی صحنه هنر تاجیکستان نیز زنان فلک خوان خوب درخشیده اند که گلچهره صادقوا سرشناس ترین آنهاست.

گلچهره صادقوا زاده منطقه کوهستانی "دشت جم" استان ختلان در جنوب تاجیکستان است. او از اوان نوجوانی شیفته فلک بود و روی تپه بلند روستا اش ایستاده با صدای بلند فلک می خواند و به گفته خودش، پس از مدتی کوتاه به "گلچهره فلک خوان" ملقب شد. فلک گلچهره بزم های عروسی را گرم می کرد.

او می گوید: "من خردسال ترین عضو کولخوز (مزرعه اشتراکی زمان شوروی) بودم و همراه پدر و مادرم به گندم درو می رفتم. اما وظیفه من درو کردن نبود. سر تپه ای می رفتم و برای دهقان ها فلک می خواندم و مزد من بیشتر از دستمزد دیگران بود."

پیوند زناشویی با "داستی آرزویف" از موسیقی دانان شهر کولاب، راه گلچهره صادقوا را به سوی موسیقی حرفه ای هموار کرد. آرزویف همسر جوان خود را تشویق می کرد و دانستنی های موسیقی حرفه ای را به او یاد می داد. بدین گونه آوازه شهرت گلچهره از روستا و منطقه اش فراتر رفت و در سراسر کشور پیچید. 

درگذشت داستی آرزویف در سال ۱۹۸۴ در فعالیت گلچهره وقفه ای دوساله ایجاد کرد. اما پس از آن او دوباره روی صحنه رفت و فرزندانش را نیز با خود برد. آرزو، قربانعلی، بازارعلی، محمدعلی و محمدولی، پسران گلچهره صادقوا و داستی آرزویف، همگی  دردانشگاه هنرهای زیبا دانش آموخته اند.

گلچهره و فرزندانش گروه هنری خانوادگی "آرزو" را سازمان دادند که طی سفرهای هنری فلک تاجیکی را در سرزمین های دوردستی چون فرانسه و آلمان و هلند و بلغارستان و سوئد و هندوستان معرفی کرده است. اعضای این خانواده هنرمند به رهبری گلچهره صادقوا در کنسرواتوار موسیقی تاجیکستان نیز تدریس می کنند.

گلچهره صادقوا با عنوان افتخاری "هنرمند مردمی تاجیکستان" و جایزه دولتی رودکی تاجیکستان تقدیر شده است.

 در گزارش مصور این صفحه گلچهره صادقوا از کار و زندگی خود می گوید.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.