Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى


جدید آنلاین: خاطره پروانه، آوازخوان و ردیف دان پیش کسوت موسیقى ایرانى، ماه گذشته در هفتاد و هشت سالگى در تهران درگذشت.

در این صفحه به یاد او نوشته هائى داریم از دو همکار هنرمندش: ارفع اطرائى، نوازنده سنتور، استاد دانشگاه و پژوهشگر موسیقی، و نوشین عقیقى، سرپرست گروه یاوران و نوازنده دف در گروه یاران.

شوکا صحرائى هم گزارش مصورى فراهم کرده که در آن خانم افلیا پرتو، نوازنده سرشناس پيانو، و آقایان حمید و بیژن اسکندانى، فرزندان خاطره پروانه، در باره او سخن مى گويند. 

یکى از تصنیف هاى خاطره پروانه را نيز می توانید در همین صفحه  بشنوید. 

الگوهاى تکرار ناشدنى
ارفع اطرائى

خاطره پروانه، تنها زن خواننده  رسمی در ارکستر استاد ابوالحسن صبا تا آذر ماه ۱۳۳۶ شمسی بوده و حدود یازده ماه بعد از فوت استاد صبا ( آبان ماه ۱۳۳۷)، که برای اولین بار تلویزیون در تهران افتتاح شد، همچنان اولین بانوی آواز خوان با ارکستر تغییر وضعیت داده شده استاد صبا به رهبری و آهنگ سازی استاد حسین دهلوی در تلویزیون بود.

در سال های مفید و سنین شکوفایی صدای خانم خاطره (۱۳۵۷ – ۱۳۳۶ شمسی) ضبط برنامه ها روی کاست و سی دی معمول نبود و آثار ممتاز، مشکل و فراوانی که به آهنگ سازی اساتید دهلوی و فرامرز پایور اجرا می شد بيشتر به صورت زنده بود و ضبط و ثبتى از آنها نیست.

زنگ صدای خانم خاطره، نزد صاحبان فن، صدای هیچ خواننده ی قبل و بعد از او را تداعی نمی کرد و خاص خودش بود، و غلت ها و تحریرهایی که بیان گر تکنیک و آموخته های صحیح او بود، روان و بدون تصنعى بودن از حنجره ی او جاری مى شد.

خاطره پروانه به تلفظ صحیح اشعار و معنی آن ها و تلفیق شعر و موسیقی حساسیت خاصی داشت که حاصل مطالعات همیشگی و جانبی او بود. می توان گفت خانم خاطره ضمن تسلط به ردیف موسیقی ایرانی، حس شنوایی بسیار حساسی داشت و قطعات را بدون کمترین ناکوکی اجرا می کرد و در اجرای ریتم های آهنگ های مشکل استعداد فوق العاده ای از خود نشان می داد. (سرود گل استاد دهلوی، ماهورهای استاد پایور)

تمرکز و تحقیق و شاید تعصب بر روی اجرای خوانندگان قدیمی، سبب شده بود که خانم خاطره نیز فاصله چهارم درست را معتدل شده اجرا می کرد و نا آگاهان آن را ناکوک می پنداشتند، در حالی که ذات موسیقی ایرانی چنین ایجاب می کند.

خاطره پروانه در کار آموزش ردیف به شاگردانش سخاوتمندانه عمل مى کرد و مهربانی و تواضع خاص ایشان زبان زد همگان است.

خانم خاطره به دلیل تجربه سال ها اجرای برنامه های زنده در تلویزیون و صحنه های رسمی کشور و تمامی شهرستان های ایران و اکثر کشورهای دنیا، تبحر و توانایی چشمگیری در صحنه داشت و در برقراری ارتباط بین بیننده و صحنه استاد بود و همیشه با آراسته ترین وضعیت آماده رویارویی با مخاطبین خود بود.

در ۵۱ سال همکاری و دوستی صمیمانه از او بسیار آموخته ام. الگوهایی که شاید هرگز تکرار نشوند.

برداشتی شخصی از خاطره پروانه
نوشین عقیقى

تصنیف بهارعشق، با صدای خاطره پروانه

برای باور پرواز پروانه به کدام خاطره بیاویزم که در خاموشی شمع ها یارای دیدنم نیست و پژمردگی اطلسی ها در باغچه ی آتش گرفته ى دل آزارم می دهد. وقتی صدای شفاف قناری در بغض زرد تنهایی می شکند به کدام بهانه برای بهار منتظر بمانم که پاییز همه ی فصل هایم را در خود جای داده است.

بزرگ بود به اندازه حجم یک قصیده ی عاشقانه. و در نگاهش همیشه رطوبت باران به چشم می خورد. و در خنده هایش طراوت کودکی جاری بود و دست هایش همیشه رنگ مهربانی داشت.

اصیل بود و نجابت خاتون قصه ها را داشت... خاطره را می گویم (خاطره پروانه) بانویی که مثل یک دایرة المعارف، پاسخ گوی همه ی سوالاتم بود و چتر مهربان حمایتش همیشه بر سرم.

تصویری که از او داشتم از دوران بچگی و نوجوانیم بود و بعد دوباره دیدنش را حدود ده سال پیش به یاد می آورم. اجرایی به مناسبت بزرگداشت استاد پایور در تالار وحدت بر پا بود و من به عنوان نوازنده دف در گروه خجسته حضور داشتم. در زمان خروج از تالار بانوی مهربانی را دیدم که به سویم آمد و با لبخندی که همیشه به یادم مانده است از من تعریف کرد و گفت :" من خاطره پروانه هستم و از شما خیلی خوشم آمده."

لحظاتی نگاهش کردم تصویری که در ذهنم داشتم با تصویر آن زمان فاصله ای دور داشت اما نگاه و گونه های زیبایش همه چیز را برایم تداعی کرد. گفتم، دنیا چقدر کوچک است و صورت زیبایش را بوسیدم . دو روز بعد نازنین دیگری که الان همه ی امید من است (خانم افلیا پرتو) به من تلفن زد و مرا به گروه یاران دعوت کرد.

سر از پا نشناختم، با اشتیاق و عشق به سویشان پرواز کردم و افتخار شاگردی این دو عزیز را پیدا کردم. همیشه گفته ام و باز هم می گویم که این بهترین و بزرگ ترین اتفاق زندگی من بود. شیوه کار با این دو عزیز متفاوت بود با آنچه که من می شناختم. در محضر آنان بسیار آموختم.

خاطره پروانه با ترانه ها عشق بازی می کرد. شعر را با تمام وجودش احساس می کرد، در ملودی ها غرق می شد و با هر فراز و فرود زندگی را دور می زد. در انتخاب تصانیف و قطعات آوازی بسیار وسواس به خرج می داد. در زمان تمرین و اجرای روی صحنه، تفاوتی احساس نمی شد.

ملاحت و طنازی خود را در بزم خصوصی مان و جمع رسمی کنسرت به یک اندازه رعایت می کرد. هیچ وقت تمرین هایمان خسته کننده نبود. با غم ترانه ها اشک می ریختیم و با شاد بودن آن به وجد می آمدیم. استادی منحصر به فرد در روی صحنه و تسلط بر بیش از هزار نفر تماشاگر از هنرهای دیگرش بود. همه خاطره را دوست داشتند و با عشق به دیدارش می آمدند.

او قادر بود تمام ردیف های آوازی را با مهارت اجرا کند و خود صاحب سبک در موسیقی سنتی و ملی بود. در هر کنسرت سعی می کرد برای سلیقه های مختلف یک مجموعه بسازد برای کسانی که به ردیف و آواز علاقه مند بودند، برای کسانی که موسیقی جدی را دوست داشتند، برای کسانی که موسیقی لطیف و عاشقانه را پیگیر بودند و برای کسانی که موسیقی شاد را می پسندیدند. همه خوشحال و راضی از سالن بیرون می رفتند.

آداب صحنه یکی دیگر از چیزهایی بود که خاطره پروانه به آن اهمیت می داد. او برای مخاطب خود ارزش و احترام قائل بود و با بهترین لباس و بهترین آرایش به روی صحنه می رفت. خاطره پروانه، بانوی آواز ایران، هنرمند محبوب و انسانی والا بود.

جایش خیلی خالی است و یادش همیشه معطر خواهد ماند.

روانش شاد باد.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

مى گویند روزى حاج حسین ملک (یا چنان که در خراسان شهرت دارد، حاج حسین آقا ملک) همراه مباشر خود در راه مشهد بود. در قهوه خانه اى فرو آمدند تا چاى بنوشند و خستگى از تن به در کنند. کنار قهوه خانه باغى بود بزرگ و زیبا. حاج حسین فریفته اش شد و به فکر خریدش افتاد. مباشر را فرستاد که از قهوه چى بپرسد باغ از آن کیست. مباشر رفت و پرسید و قهوه چى پاسخ داد که مالک باغ را از نزدیک نمى شناسم و تا کنون نیز ندیده ام که بدین جا بیاید. اما نامش حاج حسین ملک است!

 این داستان شاید افسانه اى بیش نباشد؛ افسانه اى که نظیرش درباره حاج حسین ملک، متولد ۱۲۵۵ خورشیدى، بسیار گفته شده است.  اما نشان از آوازه ثروت او میان مردمان دارد؛ ثروتى که گمان مى رفت از اندازه بیرون باشد.

حاج حسین این ثروت انبوه را کجا به کار انداخت؟ قطعا او که از خانواده اى تاجر بود و پدر بزرگش "ملک التجار" خوانده مى شد، راه پول درآوردن و پول روى پول گذاشتن را خوب مى دانست، اما آن قدر علقه فرهنگى و عرق ملى داشت که هم خود از ثروت خویش بهره ببرد، هم چیزى عاید آیندگان سازد.

این که حسین در جوانى فارسى و عربى را نزد دو تن از نام آوران عصر یعنى شیخ مسیح طالقانى و میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت،  نشان مى دهد که پدرش، محمدکاظم ملک التجار، تربیت فکرى فرزند خویش را در کنار پشتیبانى مالى او مهم تلقى مى کرد. این تربیت فکرى بدان پایه بود که وقتى حسین در ۲۵ سالگى همراه پدر به خراسان رفت و در نیشابور نسخه اى از دیوان ابن یمین فریومدى را بدست آورد، بى درنگ به استنساخ آن همت گمارد و به گردآورى کتب خطى علاقمند شد.

گرایش ها و آموزش هاى او تنها به علوم قدیم منحصر نمى شد. چند سال پیش در خانه قدیمى ملک در بازار تهران اسنادى را یافتند که میانشان ترجمه بخش هایى از دانشنامه بریتانیکا به خط او جلب توجه مى کرد. معلوم شد که ترجمه این دانشنامه بزرگ را پراهمیت مى دانسته و یکچند را به ترجمه آن گذرانده است؛ کارى که البته به دلایل نامعلوم ادامه پیدا نکرد.

این علقه هاى فرهنگى ملک را بر آن داشت تا از جوانى به گردآورى کتاب هاى خطى و آثار تاریخى همت گمارد. ۲۷ ساله بود که این کار را آغاز کرد و هنگامى که پدرش حدود سال ۱۲۹۷ خورشیدى از دنیا رفت، خانه پدرى را بدل به کتابخانه عمومى کرد.

ملک در سال ۱۳۱۶ بخش بزرگى از ثروت خود از جمله کتابخانه و مجموعه بزرگى از آثار تاریخى و هنرى را وقف آستان قدس رضوى کرد و تا تابستان سال ۱۳۵۱ که روى در نقاب خاک کشید، پیوسته بر شمار وقفیات و کمک هاى مالى اش افزوده شد، به گونه اى که در آن سال کتابخانه اش افزون بر ۳۰ هزار کتاب خطى و چاپى به زبان هاى مختلف دنیا داشت.

او در تمام زندگى علاقه وصف ناپذیرى به گردآورى آثار هنرى و تاریخى داشت و ثروت هنگفتى را صرف خرید این آثار کرد؛ آثارى که نهایتا به آستان قدس رضوى هدیه شدند. شم اقتصادى و ژرف نگرى فرهنگى اش نیز بدان پایه بود که اموال زیادى را وقف کتابخانه و موزه خود کند تا پس از مرگش درآمدى براى توسعه کمى و کیفى این دو فراهم باشد.

از همین راه است که امروزه کتابخانه ملک داراى ۳۵ هزار کتاب چاپى، ۱۹ هزار عنوان نسخه خطى، ، حدود ۳۲۰۰ جلد کتاب چاپ سنگى، ۲۰۰۰ نشریه ادوارى و بیش از ۲۵ هزار کتاب چاپى قدیمى  و تکرارى است.

حاج حسین ملک تنها ثروتمند ایرانى نبود و تنها ثروتمند نیکوکار نیز به شمار نمى آمد. اما نیکوکارى اش از جنس دیگر بود. در کشورى که بسیارى از ثروتمندان نیکوکار، کسب ثواب اخروى را منحصر به ساختن مسجد و حسینیه و نذرى ماه محرم مى دانند یا حداکثر به ساختن درمانگاه و بیمارستان و تدارک جهیزیه نوعروسان فکر مى کنند و اگر اهل فرهنگ باشند، مدرسه سازى را اوج نیکوکارى مى پندارند، خرید و وقف نسخه هاى خطى کمیاب یا تابلوى نقاشان اروپایى و هدیه آن ها به بارگاه هشتمین امام – آن هم نه امروز که هفتاد سال پیش- ازژرفاى نگاه مردى حکایت مى کند که تا به امروز کمابیش بى تکرار مانده است.

ساختمان پیشین کتابخانه و موزه ملک در خانه پدرى او در بازار تهران قرار داشت، اما چون برای مراجعات مردم  کافی نبود، آستان قدس رضوى در سال ۱۳۶۴ زمینى در باغ ملى تهران را که آن هم از اوقاف ملک بود، به ساختمان جدید موزه و کتابخانه اختصاص داد. کارهاى ساختمانى تا سال ۱۳۷۵ به پایان رسید و از آن زمان این محل پذیراى یادگارهاى حاج حسین ملک است.

گزارش تصویرى این صفحه که با همکارى آقایان سعید نائینى و ناصر تقوى و با آگاهى هاى پربهاى خانم شیرین دخت سعادتى از همکاران موزه ملک  تهیه شده، نگاه کوتاهى دارد به کتابخانه و بخش هاى مختلف این موزه.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

فواد نيک زاد

وقتى صحبت از مترو به ميان مى آيد، شايد ذكر اولين نمونه آن يعنى متروى لندن كه نخستين خط اش در سال ۱۸۶۳ ميلادى شروع به كار كرده اجتناب ناپذير باشد.  امروز متروى لندن با ۴۰۸ كيلومتر طول و ۲۷۵ ايستگاه روزانه حدود ۳ ميليون مسافر را جا به جا مى كند.

اما زمانى كه گفتگو بر سر زيبايى معمارى و كار هاى هنرى در مترو باشد احتمالا نمى توان از نام متروى مسكو چشم پوشيد .اين سيستم بزرگ ترابرى علاوه بر اين كه دومين نمونه پر مصرف اين گونه حمل و نقل در دنياست نمايشگاه بسيار عظيمى از هنر "رئاليستى سوسياليستى" هم محسوب مى شود.

اين نوع هنر بيشتر پس از انقلاب كمونيستى روسيه در اكتبر ۱۹۱۷ و كم كم به طور عمده در شوروى سابق رشد کرد. اين جنبش هنرى مى خواست هدف ها و ايدئولوژى هاى سوسياليستى و كمونيستى را به شيوه اى واقع گرايانه به نمايش بگذارد و براى آنها تبليغ كند و از همين رو برخى از هنر شناسان ارزش هاى هنرى بسيارى از اين آثار را مورد سؤال قرار مى دهند و آنها را بيشتر شعار و تبليغ سياسى مى دانند.

با ين همه اما اكنون متروى مسكو (بنا شده از سال۱۹۳۵) به عنوان موزه اى از بهترين هاى اين نوع هنر در سراسر دنيا مطرح است.

متروى تهران

در تهران اولين خط آهن رو زمينى در حدود ۱۱۰ سال پيش در زمان ناصرالدين شاه قاجار بين دروازه شهر رى  و ميدان باغ شاه ساخته شد.  اما اولين برنامه ريزى ها براى مترو يا قطار زير زمينى اين کلان شهر به سال ۱۳۵۰ خورشيدى باز مى گردد كه كار اجرايش در سال  ۱۳۵۶شروع شد.

اولين خط متروى تهران در سال ۱۳۷۷ آغاز به كار كرد. متروى تهران با طول شبكهٔ ۹۰ كيلومتر رتبهٔ بيستم را در بين قطارهاى شهرى كشورهاى جهان دارد و با وجود اين كه از نظر تعداد جابه جايى مسافر در روز در بين متروهاى بالاى يك ميليون مسافر در روز قرار دارد، وضعيت آن از نظر تعداد ايستگاه ها مطلوب نيست.

اما در بررسى مترو از نظر ويژگى هاى هنرى بايد گفت كه نکته مهم در انتخاب و نصب كارهاى هنرى دراين مكان ها اين است که اولا دكوراسيون فضاى مترو به گونه اى مستقل از محيط شهرى است و با تزيين فضاهاى داخلى هم متفاوت است.

 به عبارتى فضاى مترو چيزى ميان اين دو است. فضاى پيرامون آن بسته است در نتيجه فضائى داخلى ست اما نمايشگاه، موزه ويا خانه نيست. هرچند مردم زيادى در آنجا رفت و آمد دارند اما  قصد و فرصت ديدار كارهاى هنرى را ندارند. حتى شايد بتوان گفت كه آدم ها در مترو بيشتر از روى شهر عجله دارند  چون تنها هدفشان عبور است در حالى كه سطح شهر گردشگر هم دارد .

به همين خاطر بايد كار هنرى كه در مترو نصب مى شود هم بر بيننده اثر خوبى بگذارد و هم ديدن آن وقت گير نباشد و مهم تر از آن با توجه به شلوغى و ويژگى هاى مترو جنس و ساخت آن  طورى باشد كه در صورت بروز حادثه  براى كسى ايجاد خطر نكند و در عين حال به سادگي آسيب پذير نباشد.

آوا-نماى اين صفحه نمايشى است از برخى كارهاى هنرى و تصويرهايى از متروى تهران همراه با صحبت هاى پرويز تناولى و كورش گلنارى مجسمه سازانى از دو نسل و حرف هاى چند دانشجوى مجسمه سازى از نسل سوم تنديس گران نوگراى ايران.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

شهاب میرزائى 

یک سالن کوچک درجنوبى ترین نقطه تهران، چند سالى است که مرکزى براى اشتغال زنان شده، زنانى که همه بار زندگى بر دوش آنان است و اگرهم مردى کنارشان هست باید هم پاى او کار کنند، تا چرخ هاى زندگى بگردد.

تعاونى زنان نیک اندیش سبز، از سال ۱۳۸۲ در شهرک ۱۳ آبان آغاز به کار کرده و با ارائه خدماتى هم چون پاک کردن و خشک کردن سبزیجات، درست کردن ترشى و مربا و بسته بندى مواد غذایى براى زنان منطقه، ایجاد شغل کرده است.

 سرمایه اولیه تعاونى یک میلیون و دویست هزار تومان بود و با فروش سهم هایى که حالا به ۸۵ برگ رسیده است کارش را آغاز کرد. قیمت هر سهم ۳۰ هزار تومان بوده که خیلى از اعضا، همان را هم در ۴ یا ۵ قسط خریده اند.

بیشتر زنان شاغل دراین تعاونى سوادشان در حد خواندن و نوشتن است. همه آنها متاهل اند و از زنان ۳۵ ساله گرفته تا زنان ۷۵ ساله با کار در این تعاونى خرج زندگى شان را درمى آورند.

درآمد این کار خیلى زیاد نیست اما آنقدرهست که کفاف زندگى جمع و جورشان را بدهد. بیشترشان یا شوهر ندارند و خودشان نان آور خانه اند و یا شوهرانشان به تنهایى از پس مخارج برنمى آیند.

شاغلین در تعاونى به طور متوسط  ده نفر هستند، اما  تعداد آنها بیشتر بستگى به سفارش کار دارد و گاه به ۳۰ نفر هم مى رسد. مشکل تعاونى نیک اندیشان سبز اما، نبود بازار مناسب براى فروش محصولات است.

بیشتر مشترى ها کسانى هستند که در بازارچه هاى خیریه با تعاونى آشنا شده اند و عده اى هم از طریق دوستان و آشنایان. سفارش ها اما زیاد نیست و فقط کفاف حقوق اندک اعضاى تعاونى را مى دهد، حقوقى که اغلب به ماهى ۵۰ هزار تومان هم نمى رسد.

به گفته فرخنده گوهرى مدیر این تعاونى، برگزارى نمایشگاه و بازارچه براى ارائه محصولات درآمد را خیلى بالا مى برد، اما متاسفانه بازارچه ها خیلى کم هستند. بزرگ ترین مشکل هم این است که هیچ دستگاه و نهادى در فکر راه اندازى بازارچه براى تعاونى ها نیست. 

کار تعاونى البته محدود به اشتغال زایى و کسب درآمد نیست و در کنار این ها یک کتابخانه نیز براى اعضاى تعاونى و اهل محل راه اندازى شده است. کتابخانه اى که از سال ۷۸ به همت فرخنده گوهرى در منزل شخصى او تاسیس شده بود و حالا در دفتر تعاونى مستقر است.

کتابخانه کارش را با صد و پنجاه کتاب و در یک اتاق شانزده مترى شروع کرد و حالا با نه هزار جلد کتاب، هزارعضو دارد. کارت ها به اسم زن خانواده صادر مى شود و با یک کارت عضویت، همه افراد خانواده مى توانند کتاب به امانت بگیرند.  

براى همین هاست که خانم گوهرى تاکید مى کند: "تعاونى  نیک اندیشان سبز، فقط منبع درآمد این زن ها نیست، بخشى اززندگى شان هم هست. در درجه اول این زن ها اعتماد به نفس پیدا مى کنند. چون زنى که خانه دار بوده و از لحاظ مادى در حد صفر، حالا دارد کار مى کند و پول در مى آورد."

"این پول هر قدرهم که کم باشد ارزش دارد، چون برایش زحمت کشیده اند و دسترنج خودشان است. از لحاظ روحى و روانى هم خیلى براى شان تاثیرگذار بوده، همین که اینجا با چند نفرمثل خودشان مى نشینند، کار مى کنند و در حین کار از مشکلات شان مى گویند و با هم مشورت مى کنند، به آنها کمک مى کند تا راحت تر با زندگى کنار بیایند."

 زن هایى که در این تعاونى کارمى کنند، گاهى با مشکلات ویژه اى هم درگیرهستند که فقط  کارو خارج شدن از محیط خانه به بهبود وضعیتشان کمک مى کند. زنى که شوهرش معتاد است و بچه هاى بزرگى دارد که باید خرج تحصیل شان را بدهد. زنى  که شوهرش رفته و زن دیگرى گرفته و خودش سرطان دارد. زنى که شوهرش از صبح تا شب او را کتک مى زند و بسیارى موارد دیگر...

شرایط زندگى برخى از این زن ها کاملاً دشوار است. کارکردن از سویى کمک مى کند تا چند ساعتى از خانه و فضاى متشنج آن بیرون بیایند و ازسوى دیگر به لحاظ درآمدزایى، موقعیت شان در خانه بهبود یابد.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ثمانه قدرخان

کانون دوستداران حیوانات در سال ۱۳۸۲ توسط فاطمه معتمدی با هدف حمایت از محیط زیست و حیوانات و انجام فعالیت های اجتماعی و فرهنگی تشکیل شد. همکاری با ارگان های دولتی و انجام مطالعات زیست محیطی و ارائه اطلاعات بدست آمده به مراجع مربوطه در مورد مسائل مربوط به حیوانات نیز در برنامه های این گروه قرار گرفت.

این کانون نخستین مرکز خیریه نگهداری از حیوانات بی سرپناه ایران را در سال ۱۳۸۳ در دشت های وسیع شرقی شهر جدید هشتگرد راه اندازی کرد.

در ابتدای شکل گیری این کانون توجه به حیوانات در راه مانده و آسیب پذیر به عنوان فعالیت نخست مورد توجه بود ولی به تدریج این هدف تغییر کرد.

 به دلیل زیاد بودن جمعیت سگ های این منطقه و آسیب پذیری آنها از جانب مردم، "کانون حمایت از حیوانات" شکل دیگری به خود گرفت و به محلی برای پناه دادن به سگ های آسیب دیده تبدیل شد.

"لیدا اثنی عشری" که هم اکنون مدیریت این مجموعه را به عهده دارد سگ هایی را به این مجموعه راه داده که در تصادف های جاده ای آسیب فراوان دیده اند: "فراوانی جمعیت سگ در منطقه هشتگرد و آمار بالای تصادفات جاده ای این حیوان، باعث شد مرکز ما برای سامان دهی به وضعیت این حیوانات تجهیز شود. چون این سگ ها در تصادف جاده های اطراف هشتگرد به شدت آسیب می دیدند و با عفونت های فراوان کنار جاده می ماندند تا بمیرند. بعد از این که تعداد سگ ها در مجموعه افزایش یافت نام "وفا" برایش انتخاب شد و تمام سگ های بی خانه به این خانه آمدند."

 کانون حمایت از حیوانات در تاریخ یازدهم مرداد ۱۳۸۴ از وزارت کشور پروانه تاسیس دریافت کرد و با کمک مردم به اداره امور خود پرداخت.

وفا پیش از این که مرکزی ویژه نگهداری سگ ها باشد میزبان پرندگان به ویژه چندین کبوتر و یک الاغ آسیب دیده و چند گربه بود که بعدا هر کدام برای نگهداری به شخصی واگذار شدند.

تمام این سگ ها امکان واگذاری به افراد متقاضی را دارند و پس از اطمینان از این که از طرف متقاضیان مورد آزار و اذیت قرار نمی گیرند به آنها واگذار می شوند. اعضای انجمن پس از واگذاری حیوانات به طور مرتب به محل نگهداری آنها سر می زنند تا از راحتی حیوان اطمینان حاصل کنند.

هومن ملوک پور دامپزشک این مجموعه ، بیش از ۸۵ درصد سگ های موجود در "وفا" را ولگرد می داند: "این سگ ها یا توسط اعضای انجمن دیده شده یا زنده گیری می شوند. در برخی موارد هم مردم از حضور آنها به ما خبر می دهند که با ماشین می رویم و آنها را می آوریم. بعضی از این سگ ها هم آنقدر پیر شده اند که صاحبان آنها از نگهداری شان خودداری می کنند و به ما تحویل می دهند."

افراد بسیاری به "وفا" کمک می کنند و در واقع اعضای این پناهگاه محسوب می شوند. از گروه هنرمندان می توان این نام ها را به خاطر سپرد: سیمین بهبهانی، هدیه تهرانی، بهرام رادان، رضا عطاران و پژمان بازغی. جالب است در میان این افراد هدیه تهرانی عضو بسیار فعالی است چون از ۱۵ گربه در محل زندگی اش نگهداری می کند و به همین دلیل بیش از سایرین به این پناهگاه سر می زند.

در این مجموعه امکاناتی همچون؛ اتاق جراحی، اتاق بعد از عمل، محوطه خاکی جهت قرنطینه سگ های تازه و محوطه سیمانی محصور و حدود چهل لانه در اطراف آن برای نگهداری سگ ها وجود دارد.

هر کدام از افراد خانواده "وفا" داستان خودش را دارد. یکی را مثل نوزادان سر راه گذاشته اند، یکی را شوخی شوخی برای همیشه کور کرده اند. و یکی هم چند ماهی است که دیگر راه نمی رود و محتاج کمک شده است.

در تهيه گزارش مصور اين صفحه دکتر ملوک پور عکس هائى را از وبلاگ شخصى خودش در اختيار من قرار داد. از ايشان و از اميد صالحى که اين عکس ها را گرفته تشکر مى کنم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

شوکا صحرائى

نى گیاه خاصى ست که به دلیل قابلیت تولید صدایش شاید از قدیمى ترین ابزارهائى باشد که انسان پس از شناخت اصوات موسیقائى براى خود ساخته است. شاخ بریده این گیاه صحرائى با افزودن چند سوراخ روى بدنه آن به ساده ترین و ابتدائى ترین ابزار تولید صداهاى موزون تبدیل مى شود.

این ساز در میان اقوام و ملت های جهان به شیوه ها و شکل هاى گوناگون ساخته و نواخته می شود. تنوع ساختاری نی که تقریبا در اکثر کشورهای جهان به شکلى وجود دارد متاثر از زبان، گویش، شرایط جغرافیایی و فرهنگ موسیقایی آن هاست.

چوب نى در سرزمین های مختلف از لحاظ ساختاری و صدا دهی متفاوت است مثلا نی هایی که در مناطق گرم، خشک و کویری می رویند نسبت به نى هایی که در مناطق مرطوب و باتلاقی روییده می شوند  دارای جنس و صدای به مراتب مرغوب تری هستند.

در ایران هم که اقوام مختلف با زبان و گویش های گوناگون و شرایط جغرافیائى متفاوتى زندگى مى کنند انواع نى و گونه هاى نواختن متنوعى رواج دارد. اما در میان اشکال مختلف نی که در ایران دیده می شود تنها نی هفت بند است که جزء سازهای ملی و رسمی ایرانیان به شمار می آید.

نی هفت بند در اندازه های مختلف ساخته می شود. طول آن شامل هفت بند، شش گره و شش سوراخ است که پنج سوراخ آن در قسمت جلو و یک سوراخ در قسمت پشت نی قرار دارد.

بسیاری از سازندگان این ساز برای زیباتر شدن شکل ظاهری آن پنج گره را با پوست نازک و دباغی شده گوسفند که بر روی دف نیز به کار می رود می بندند و با رنگ آمیزی های زیبا آن را آراسته می کنند.

نی هفت بند ایرانی از سازهای بادی بی زبانه است و شیوه نواختن آن صرفا مختص ایرانیان است. تصور عمومى این است که نواختن نى فقط در چارچوب دستگاه های موسیقی سنتی ایران ممکن است اما طی چند سال گذشته تلاش برای شکستن این چارچوب ها، و یا به نوعی محدودیت ها، توسط بعضی از اساتید و موسیقی دانان بزرگ آغاز شده است.  برای مثال، می توان به نی نوا اثر استاد حسین علیزاده اشاره کرد.

در میان نوازندگان نی که تلاش فراوانی برای نوآوری در ساخت قطعات جدید برای ساز نی نموده اند می توان از مسعود جاهد نیز نام برد.

او که متولد سال ۱۳۴۲ در روستای ساروکلاى شهرستان قائم شهر است می گوید: "به دلیل نبود امکانات مناسب آموزشی محیط پیرامون از یک طرف و علاقه زیاد به موسیقی سنتی از طرف دیگر به صورت خودآموخته ساز نی را فراگرفتم و بعدها در اواسط دهه شصت در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نزد محمدعلی کیانی نژاد آموزش را دنبال کردم. البته طولی نکشید که کلاس را رها کرده و به مطالعه مبانی تئوریک موسیقی پرداختم و به موازات آن به یادگیری آثار استاد حسن کسایی پرداختم."

مسعود جاهد در سال ۱۳۷۴ اولین تجربه خود در زمینه اجرا و آهنگ سازی را با ساختن قطعاتی در قالب ارکستر برای ویلن و نی تحت عنوان آلبوم مهرگان به بازار ارائه داد و از سال ۱۳۷۵ تا به امروز نیز به فعالیت اش ادامه داده که ثمره آن انتشار چندین آلبوم و تالیف دو کتاب در زمینه آموزش نی نوازی است.

آخرین اثر مسعود جاهد که در سال ۱۳۸۷ ارائه شد، گیتار و نی نام دارد. او می گوید:"مدت ها بود که به فکر ساخت قطعاتی جدید برای نی بودم. نی را در کنار گیتار قرار دادم. البته ابتدا اجرای بعضی قطعات توسط این دو ساز کنار هم کمی بعید و دور از ذهن بود اما بالاخره موفق به اجراى این قطعات شدم و فکر کنم  آلبوم گیتار و نی تجربه ای نو و تازه در این حوزه بود."

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

على عطار

دوستان را یاد کردن عار نیست
یک "اس ام اس" کمتر از دیدار نیست

این نمونه ای از پیامک یا "اس ام اس" است که با کاربرد جدید ترین تکنولوژی در قالب سنت های ایرانی تدوین شده و بومی شدن آن می تواند توجه مخاطب ایرانی را جلب کند.

با تعداد حدود نه میلیون در روز تعداد متوسط اس ام اس یا پیامک رد و بدل شده در ایران از تعداد آن در کشور انگلستان که محل اختراع آن است (نزدیک به شش میلیون پیام در روز)  بیشتر است. اس ام اس که مخفف سه واژه Short Message Service و به معنی "سرویس پیام کوتاه" است از اواخر سال ۱۳۸۱ در ایران فعال شد.

در حال حاضراین سرویس در فعالیت های تبلیغاتی، اطلاع رسانی، رادیو و تلویزیون، انجام امور بانکی همچون پرداخت قبوض آب و برق و تلفن، تجارت الکترونیکی و خدمات شهری از قبیل "موبایل پارک" مورد استفاده قرار می گیرد. 

بسیاری ازایرانی ها، بخصوص جوانان برای تماس با دوستان و آشنایان خود از این امکان سریع تکنیکی استفاده می کنند تا آنها را در جریان اخبار گوناگون قراردهند یا بطریقی موجب شادی آنها شوند.

از موارد دیگر استفاده از پیامک، ارسال پیام  برای مناسبت های سیاسی-اجتماعی و فردی است که در صدر آنها بعضی اعیاد ملی و مذهبی قرار دارند. مراکز اقتصادی نیز ازاین پدیده به عنوان ابزاری برای تبلیغ و آگاهی رسانی محصولات خود استفاده می کنند. در این راستا مؤسساتی ایجاد شده اند که ارسال پیام های دسته جمعی را عهده دار هستند.

بنا به تحقیقات "دکتر محمود اکرامی" بیشترین تعداد پیامهای رد و بدل شده در ایران بمناسبت اعیادی مانند قربان، غدیر، فطر و پیش از همه عید نوروز ارسال شده است. 

در نوروز گذشته  بیش از صد و هجده میلیون پیامک ارسال شد و تعداد پیامکی که به مناسبت عید غدیر فرستاده شد، هفتاد و دو میلیون بود. درهمین زمان،  تعداد تلفن همراه درایران بالغ بر ۱۵ میلیون و پانصد هزار بوده است.

به نظر می رسد این پیام ها امروزه  جایگزین کارت تبریک هایی شده اند که در دهه های گذشته رد و بدل می شده اند:

امروز دو نفر شمارتو ازم گرفتن. یکیشون خوشبختی بود، اون یکی موفقیت. امسال دو تاشون می یان سراغت. سال نو مبارک.
آبروی آب ها را برکه ای کوچک خرید/هفت دریا ناگهان افتاد در پای غدیر

محتوای پیام های ارسالی، گاه پند و اندرز است، گاه هجو و طنز و گاه جنبه برخورد با مسائل سیاسی و اجتماعی را دارد: 

بن لادن تهدید کرده تا فردا دو جا را بزنه: ریش و زیر بغل.
می دونی فرق سازمان آب با صدا و سیما چیه؟ سازمان آب به مردم آب می ده، صدا و سیما برنامه های آبکی.
مهم نیست که یک دیونه نگاهت می کنه، مواظب باش که یک نگاه دیونه ات نکنه.

غیرمستقیم بودن پیامک نیز موجب پیدا شدن ویژگی های خاصی برای آن شده است و گاهی به خطوط قرمز اخلاقی، فرهنگی و اجتماعی نزدیک می شود. محتوای بسیاری ازپیام های ارسالی چه بصورت نوشته، چه به صورت صوتی، فیلم یا عکس با تخیل همراه است:

•  درسته که امروز روز سرشماریه ولی نترس تو رو قراره آخر پاییز بشمارن.
•  این روزها مواظب خودت باش، جونت در خطره، عید قربان مبارک.

•  با در نظر گرفتن قیمت جدید سکه، دیه از مهریه ارزان تر تمام می شه. تصمیم با خودتونه.

پیامک ها گاهی نیز محتوایی جدی و ادبی دارند:

•  خورشید باش که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی.
•  خوشبختی مثل پروانه است که اگه دنبالش بری پرواز می کنه ولی اگه بایستی و حرکت نکنی میاد و روی سرت می شینه. برات یک دنیا پروانه آرزو می کنم.     

استفاده از اس ام اس برای رساندن پیام های فردی، خبری یا مناسبتی پدیده ای عمومی است، اما استفاده از این امکان تکنولوژیک، بخصوص با تعدادی که در ایران امروز گزارش می شود، برای ارسال خبرها یا نظراتی که امکان بازتاب درمجامع عمومی را نمی یابند، پدیده ای است که در چارچوب محدودیت های رسانه ای در ایران امروز قابل بررسی است.

بسیاری از پیام ها نکاتی را در بر دارند که طرح آنها از نظر اجتماعی یا سیاسی با محدودیت روبرو می شود. به نظر می رسد که اگرامکان بازتاب بسیاری از مسائل مطرح شده در پیام ها در رسانه ها وجود داشت، استفاده از پیامک در این حد و با محتوای فعلی اهمیت خود را از دست می داد.

در کنار این مسئله تحولات در جامعه معاصر ایران و گرایش به استفاده از تکنیک و امکانات مدرن در سنت های اجتماعی نیز قابل توجه است. علاوه براین بر اثر تحولات و شتاب جامعه که امکان رعایت سنت ها را محدود می کند، بخشی از جامعه پیامک را به عنوان ابزارى براى انجام آداب اجتماعى از جمله تبریک و تسلیت به کار مى گیرند.

در زندگی جوانان امروز ایرانی که مسائل تکنیکی را بطور جدی تری دنبال می کنند، پیامک های نوشتاری، صوتی و تصویری نقش مهمی دارند. در گزارش مصور حاضر چند تن از آنان علل و موارد استفاده از این پدیده را توضیح داده و پیام ها و عکس های دریافتی خود را برای ساختن این گزارش در اختیار ما قرار داده اند.

در نوشتن این متن از پژوهش های دکتر محمود اکرامی در کتاب "مردم شناسی ارتباطات خودمانی"* استفاده شده است.
 

* دکتر محمود اکرامی، مردم شناسی ارتباطات خودمانی، پژوهشی در پدیده اس ام اس، نشر ایوار

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

جواد منتظری

اولین نمایشگاه نقاشی مکرمه که در گالری سیحون برپا شد خودش حضور داشت. وقتی پا به نمایشگاه گذاشت به پسرش گفت: "اینها کارهای منه؟ پسر جان، اگه می خواستی اینجا بگذاری چرا نگفتی من بهتر بکشم."

شهرت مکرمه قنبری زنی روستایی که خواندن و نوشتن نیز نمی دانست از مرزهای ایران فراتر رفته است و نقاشی هایش در آمریکا و اروپا به نمایش در آمده اند. برخی او را با مارک شاگال مقایسه کرده اند.

مکرمه قنبری در سال ۱۳۰۷ در روستای دِریکَنده در بابل به دنیا آمد. در کودکی مادر خود را از دست داد و زندگی بسیار سختی را گذراند. بازتاب این سختی زندگی را در بسیاری از نقاشی های او می توان دید.

در ۱۴ سالگی ازدواج کرد. ازدواجی که به خواسته اش نبود. اما چون خواستگار برادر ارباب محل بود به زور کتک و شلاق بر پدر مکرمه و خود او توانست مکرمه را به چنگ آورد. مکرمه سومین زنی بود که او به خانه اش می برد.

مکرمه اما دل در جایی دیگر داشت. جوانی که از شهر آمده بود و از طرف دولت برای کارهای اداری به آن سو سر می کشید. علی بلبلی فرزند مکرمه از مادر نقل می کند که آن دو به یکدیگر علاقه داشتند، اما وقتی برادر ارباب برایش پا پیش گذاشت، او دیگر هیچوقت پیدایش نشد، حتما فراری اش دادند یا شاید هم او را کشتند.

برخی بر این عقیده اند تصویر های خشنی که مکرمه در نقاشی هایش از مرد به دست می دهد تاثیر اتفاقاتی است که در نوجوانی و جوانی بر او رفته است. مرد هایی که علی بلبلی و احمد نصرالهی نقاش معاصر به آن لقب "دیومرد" داده اند.

مکرمه قنبری به شیوه بسیاری از روستاییان زندگی می کرد با گاو و مزرعه. وقتى کهولت و هجوم بیماری توان نگهداری گاو ها را از او گرفت فرزندانش تصمیم گرفتند گاو ها را بفروشند.

مکرمه در بازگشت از بیمارستان از نبودن گاوها عصبانی شد و فرزندانش را مجبور کرد گاو ها را برگردانند. اما بعد از دو بار تکرار ماجرا، فرزندان تصمیم جدی گرفتند و گاو ها را فروختند.

مکرمه این بار متأثر از این اتفاق شروع به به نقاشی کرد. در این وقت او نزدیک به هفتاد سال داشت. نخستین کسى که ارزش نقاشی او را دریافت فرزندش علی است که می توان اورا کاشف استعداد مکرمه و مشوق او دانست.

علی بلبلی می گوید: «رفتم از بابل یک بسته گواش ایرانی و ۵۰ برگ کاغذ خریدم، مادر نگاه کرد و تمایلی به آنها نشان نداد. من بعد از ۲۰ روز برگشتم به روستا و دیدم تمام کاغذها نقاشی شده. چون حیفش می آمد کاغذ ها را دور بریزد، به عنوان زیر دیگی از آنها استفاده می کرد. کارهاش آنقدر خوب بود که من تحت تاثیر قرار گرفتم، اما حرف مرا قبول نداشت و می گفت تو الکی تعریف می کنی. مقداری کاغذ دیگر برایش گرفتم. بعد از مدتی که برگشتم باز هم دیدم همه آنها نقاشی شده و چون کاغذ کم داشت پشت آنها را هم نقاشی کرده بود.»

در سفر بعدى علی بلبلی، که خودش در آن زمان دانشجوى نقاشى بود، کارهای مادرش را با خودش برد و به نقاش معاصر احمد نصرالهی نشان داد. نصرالهی شیفته کارهاى مکرمه شد و با معصومه سیحون، مدیر گالری سیحون، براى برگزارى یک نمایشکاه از این آثار تماس گرفت. نصرالهی یکی از تابلوهای خود را هم به مکرمه هدیه داد.

"وقتی کار استاد نصرالهی را به مادر دادم، تحت تاثیر قرار گرفت و بیشتر تشویق شد، چون وقتی متوجه شد که استاد نقاشی من از او تعریف می کند و قبولش می کند فهمید که این دیگر اتفاقی نیست."

در جریان دومین نمایشگاه در گالری سیحون تشکیل بود که ابراهیم مختاری کارگردان مشهور سینمای مستند ایران تصمیم گرفت در باره او فیلمى بسازد. مختاری نزدیک به ۴۰ تا ۵۰ ساعت از مکرمه فیلمبرداری کرد که ماحصل آن فیلمی ۴۹ دقیقه ای با نام "مکرمه، خاطرات و رویاها" است. این فیلم در بیش از ۱۰ جشنواره به نمایش درآمده و جایزه هایی را نیز برده است.

اما مکرمه علیرغم شهرت اش در روستای خود با مشکلات زیادى مواجه بود. اهالی روستا با او سر سازگاری نداشتند و نقاشی کشیدن او حتی در خانواده اش نیز کاملا پذیرفته نشده بود.

علی بلبلی می گوید: "مادر تابلوی بسیار بزرگی با موضوع امام رضا کشیده بود و به مسجد محل هدیه داده بود، بعد از مدتی متوجه شدیم تابلو نیست شده، مطمئن هستم آن تابلو دزدیده نشده چون برای کسی ارزشی نداشت ولی احتمالا آن را پاره کردند و دور ریختند."

"یک بار در مراجعه ام به روستا متوجه شدم که خواهر و برادرهایم خانه را تمیز کردنه اند و صندوق قدیمی مادر را به عنوان زباله و وسیله اضافی آتش زده اند. صندوقی که مکرمه روی آن نقاشی کرده بود. متاسفانه من آنقدر دیر رسیدم که دیگر نمی شد آن را نجات داد."

مکرمه قنبری در ادامه نمایشگاه هایش در سال ۲۰۰۱ از سوی بنیاد پژوهش های زنان آمریکا به کنفرانس پژوهشی زنان در دانشگاه استکهلم سوئد دعوت شد و همزمان با افتتاح نمایشگاهش در آن کشور به عنوان زن برگزیده سال انتخاب گردید.

بريده هائى از فيلم 'مکرمه, خاطرات و روياها' ساخته ابراهیم مختارى

علی بلبلی از سفر سوئد به همراه مادرش این خاطره را نقل مى کند: "مادر خیلی دوست داشت کلیسای محل را ببیند، به کلیسا رفتیم و وقتی برگشتیم پرسید ممکن است یکی از تابلوهای مسیح ام را به کلیسا هدیه کنم؟ مادر تابلو را به دست خودش در کلیسا نصب کرد."

 

مکرمه قنبری زنی روستایی که روزی از ترس هم ولایتی هایش مخفیانه نقاشی می کرد،  اکنون شهره آفاق شده است. خانه اش جزء میراث فرهنگی کشور به ثبت رسیده و به موزه تبدیل شده و هر ساله در سالگرد مرگش کارگاه های نقاشی در روستایش برگزار می شود.

مکرمه قنبری در سحرگاه ۲ آبان ۱۳۸۴ از دنیا رفت و به پیشنهاد فرزندش علی بلبلی در حیاط خانه اش به خاک سپرده شد.

گزارش مصور این صفحه را با کمک هاى علی بلبلی تهیه کرده ام که از او هم برای همراهی و همدلی اش در تهیه این گزارش، و هم به خاطر اجازه اى که براى استفاده از بخش هائى از آلبوم تازه اش به نام "۶ جهت و برون۶" در این آوا-نما داد، صمیمانه تشکر مى کنم.

بخش کوتاهى از فیلم "مکرمه، خاطرات و رویاها"، که توسط "ابراهیم مختاری"، کارگردان سرشناس سینمای مستند ایران ساخته شده، را نیز در همین صفحه مى توانید ببینید. از "ابراهیم مختاری" نیز که اجازه استفاده از دقایقی از این فیلم در این گزارش را داد بسیار سپاسگزارم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

عبدالفتاح شفیع یف 

موسیقی رپ در تاجیکستان مخالفان فراوانی دارد و بسیاری راغب اند از سر حوصله به رپ و رپخوانان بتازند و این گونه موسیقی را یکی از نمادهای تنزل فرهنگ جامعه بنامند. ولی با وجود این، رپ میان جوانان تاجیکستان برای خود جای پایی باز کرده است، با این که نتوانسته جایگزین پاپ شود.

نخستین ترانه های رپ در تاجیکستان در میانه های دهه ۱۹۹۰ اجرا شد. رپخوانان آن دوره غالبا جوانان شهری بودند که ترانه هایشان هم روسی و انگلیسی بود و اصالت اندکی داشت. از این رو معمولا شمار طرفداران این هنرمندان از شمار دوستانشان فراتر نمی رفت. بیشتر جوانان شیفته موج تازه ای از موسیقی پاپ تاجیکی و ایرانی بودند.

ظهور جوان قامت بلند و ریشویی با پوشش غریب و نام غریب تر "دکتر امفر" روی صحنه رپ بود که وضعیت را اندکی به سود موسیقی رپ تغییر داد.

دکتر امفر در زندگی واقعی "فیروز امامف" است که مانند بسیاری دیگر از جوانان تاجیک تازه از مهاجرت کاری از روسیه برگشته بود، با عذاب و مشقت صدها هزار هموطن هم سرنوشتش که فشار روزگار به خارج رانده بودشان، آشنا بود و آن ماجراها را در شکل آهنگ های رپ به مخاطبانش تعریف کرد.

دکتر امفر در رپ های تاجیکی خود جوانان را به تحصیل دانش تشویق می کرد، تا زندگی بهتری دست و پا کنند و به ذلت مهاجرت برای کار تن درندهند.

به تدریج آلبوم های فیروز در میان پرفروش ترین لوح های فشرده تاجیکستان قرار گرفت و حتا معروفیت او باعث شد که همراه با ستاره های محبوب پاپ تاجیکستان در امتزاج دو گونه موسیقی پاپ و رپ بکوشد و با آنها آهنگ و ترانه آفریند.

کامگاری آهنگ های پارسی تاجیکی دکتر امفر دیگر جوانان رپخوان را هم تشویق کرد که به زبان مردم رپ بخوانند. برخی از آهنگ های رپ دوزبانه شدند؛ به زبان های روسی و فارسی یا انگلیسی و فارسی.

از میان پیروان دکتر امفر که به شهرت دست یافتند، می توان از اسماعیل اسماعیلف، معروف به "مستر اسماعیل" یاد کرد که بیشتر به موضوع های اجتماعی توجه دارد.

خسرو رجبف، ملقب به "آبادا" هم در ردیف رپخوانان نوظهور معروف تاجیک قرار گرفته است. او می گوید، اگر آهنگ رپ عاری از سخن ناسزا و موضوع آن نزدیک به قلب جوان ها باشد، می تواند به آسانی به دل شنونده ها راه یابد و خواننده آن کمتر سرزنش خواهد شد.

اما انتقاد از رپ و رپخوان ها در تاجیکستان پدیده عجیبی نیست. فرهنگ جوامع سنتی در برابر چیز تازه مقاومت می کند، به ویژه اگر ریشه آن در فرهنگ خارجی باشد. رپ و پوشش رپخوان ها پیوسته مورد انتقاد رسانه های گوناگون کشور قرار می گیرد.

برخی از رپخوان ها که در آهنگ های خود از عبارات رکیک و سخنان ناسزا کار می گیرند، معمولا در برابر این ملامت ها زبان کوتاهند. منتقدان می گویند که این آهنگ ها جوانان تاجیک را به بیراهه خواهد برد. افزون بر این، به گفته آنها، متن آهنگ ها بسیار ضعیف و بی معناست و موسیقی آن هم گوش خراش است.

رپخوان ها در پاسخ می گویند که رفتار و گقتار چند تن را نباید به همه رپخوان ها تعمیم داد و رپ را در کل تقبیح کرد. با وجود این، تا کنون رپ در تاجیکستان رسمیت نیافته است و رپخوان ها اجازه ورود به آزمون (مسابقه) سراسری "سرود سال" را ندارند. این آزمون همه ساله بهترین آهنگ های سال را معرفی می کند و هرگز هیچ رپخوانی روی صحنه آن نرفته است.  

به راستی، بیشتر جوانانی که هوس آوازخوانی می کنند، پاپ را می پسندند و برخی از هنرمندان پاپ مانند "منیژه دولت" رپ را به باد انتقاد می گیرند. اما در همین حال، شماری دیگر از ستاره های پاپ مانند شبنم ثریا و پروین شکرالله همراه با دکتر امفر و مستر اسماعیل پاپ و رپ را در هم می آمیزند و این آمیزش را بیشتر جوانان خوش پذیرفته اند.

بدین گونه، هرچند در حال حاضر شمار هواداران رپ در تاجیکستان چشم رس نیست، اما میزان پذیرش آن از سوی جامعه رو به افزایش است. نمونه آن هم دعوت از دکتر امفر به بزم و سورهای عروسی و ختنه و زادروز است، طوری که دختران با پوشش ملی تاجیکی زیر نوای رپ دکتر امفر می رقصند.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

نوید یوسف 

"یک پسرم از سوء تغذیه و بیماری مرد. دو پسر دیگرم هم مریض بودند و کم مانده بود تلف شوند. من ناچار شدم که هر دو را به کسی که نمی شناختم، بفروشم."

چند ماه از فروش فرزندان این زن می گذرد، اما او هنوز نیازمند است و به این امید گفتگو می کند که شاید کمکی دریافت کند.

تصمیم دشوار فروش بچه ها غالبا ریشه در فقر مفرط  دارد.  درآمد کم، خشکسالی و بی کاری و عدم حمایت های لازم از سوی دولت، سبب شده که فروش فرزند کم کم به یک پدیده فراگیر تبدیل شود.

بسیاری از خانواده های افغان مجبور شده اند با فروش بچه هایشان، خانواده های پر تعداد شان را تامین کنند.   

آنها پسرانشان را به ۲۰۰ دلار و دختران را به نصف این قیمت به فروش می رسانند و مواد خوراکی اولین چیزی است که از این پول فراهم می شود.

گلالی ۴۲ ساله را که صاحب هفت دختر است، در مزارشریف دیدم.  

این زن شکایت از فقر و ناداری دارد. او به خانه یکی از پرستاران مزارشریف آمده، تا دو کودک یک ساله و دو ساله اش را به فروش برساند.  

امیدواری گلالی و خانواده اش این است که با دو صد دلار درآمد ناشی از فروش کودکانش، چهار صباحی هزینه نان و پیاز بقيه را تامین کند.

او می گوید: "ناچار شده ام. شوهرم عایدی کافی ندارد که نه نفر را نان بدهد. پسر کارگر هم ندارم. هیچ کسی که ما را کمک کند، ندارم. چه کار می توانم کنم؟"

زوج هایی که بعد از سال ها ازدواج از داشتن بچه نا امید شده اند، روی دیگر این سکه اند و از این که با صرف هزینه اندک صاحب دختر یا پسری می شوند، خوشحال اند و فکر می کنند امید تازه به خانه آنها آمده است.

پروین، مادری است که پسری را  به ۲۰۰ دلار خریده است.

او پس از آن که در مدت هشت سال از ازدواجش بچه دار نشد، اقدام به خرید این کودک کرد.

شوهرش نخواسته همسر دیگرى برگزیند و آنها تصمیم گرفتند کودکی را به فرزندی بگیرند؛ اما پروین می گوید که کسی به سادگی حاضر به فروش فرزندش نبوده و سرانجام آنها این کودک را از یک زایشگاه خصوصی خریدند.

پروین می گوید: "با آمدن این طفل به خانه ما، زندگی ما رونق پیدا کرده. شوهرم زودتر به خانه می آید و به من هم دلگرم شده. مثل اين که زندگی را از نو شروع کرده ایم."

فینا جان هم آموزگار یکی از مکاتب در شهر مزارشریف است. او هم که سال ها نتوانسته بچه دار شود، پسری را از بیمارستان مزارشریف خریده است.

"من پیش از این خیلی عصبانی و ناآرام بودم. آغوشم را خالی احساس می کردم. اما از وقتی که این بچه به زندگی ام آمده، دنیایم عوض شده است. " 

خرید و فروش یا آن گونه که فعالان حقوق کودکان می گویند، "قاچاق کودک" در زایشگاه های خصوصی بیشتر و در بیمارستان های دولتی هم گاهی گزارش می شود. 

قابله پروین، که در چندین مورد زمینه ساز خرید و فروش کودکان خانواده های تهی دست شده است، می گوید این پدیده دارد به یک مشکل اجتماعی تبدیل می شود.

او می گوید نیاز نیست این معامله غیرقانونی و پنهان نگه داشته شود، زیرا به نظر او دولت باید از این مساله آگاه شود و راهی برای حل این مشکل جستجو کند.

از نظر قانونی، خرید و فروش یا قاچاق کودکان، جرم است و برای عاملان آن تا پنج سال حبس در نظر گرفته شده است.

نهادهای فعال در زمینه حقوق کودکان می گویند، دولت و نهادهای اجتماعی دیگر باید در این زمینه فعال شوند.

سید محمد سامع، رییس کمیسیون مستقل حقوق بشر در بلخ می گوید: "ایجاد نهادهای  امدادرسان به خانواده های فقیر، مجازات عاملان قاچاق کودکان و ایجاد کودکستان از اقداماتی است که دولت می  تواند انجام دهد".

اما تا زمانی که به این پیشنهادها رسیدگی شود، ممکن است ده ها زن فقیر دیگر مجبور به فروش بچه هایشان شوند.
 
Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.