۰۶ مارس ۲۰۰۹ - ۱۶ اسفند ۱۳۸۷
ياسمن عامرى عکاسى را در مدرسه عالى تلويزيون و سينما در تهران شروع کرد. خودش مى گويد آموختن هنر عکاسى و انضباط و وسواس در کار را مديون استادش احمد عالى در اين مدرسه است.
شايد با همان آموخته ها و قواعد پايه اى عکاسى و بعد هم پى گرفتن تحصيلاتش در عکاسى در پاريس و مونترال است که امروز زبان تصويرهاى او در مجموعه تازه ترين کارهايش 'آن جاى ديگر' زبانى ساده اما به غايت شاعرانه شده است.
ياسمن عامرى در سال هاى تحصيل اش در دانشگاه کنکورديا در مونترال اولين مجموعه بزرگ کارش 'تبعيدهاى خود خواسته' را به نمايش گذاشت. در اين مجموعه هنوز توجه او بيشتر به حضور دوربين در صحنه براى ثبت واقعيت هاست.
اهميت اين مجموعه شايد بيشتر از آن که در پرداخت تصويرى اش باشد در محتواى اجتماعى و بيان موقعيت کسانى است که موضوع عکس هاى او هستند. جمعى از پناهندگان ايرانى که تنها يا با خانواده در فضاى زندگى خصوصى شان در ميان اندکى ابزار زندگى که فراهم کرده اند با چشمانى منتظر در برابر دوربين او مى نشينند. آدم هائى که تازه به شهر مونترال وارد شده اند اما انگار هنوز به مقصد نرسيده اند.
دو مجموعه بعدى کارهاى ياسمن عامرى 'مو' و 'رويا و تاريخ' اولين کارهاى او در تلفيق تجربه هاى عکاسى با دغدغه هاى زنورانه -فمينيستى- اش است. جايگاه گمشده زنان در متن هاى تاريخى در سراسر جهان و به ويژه در جهان اسلام او را به بازنگرى در اين تاريخ جلب مى کند.
توانائى هاى عکاسى او که با صرف نزديک به دو دهه وقت به تکامل رسيده با پيدا شدن ابزار و فناورى هاى تازه و دامنه ى فراخى که کامپيوتر و اسکنر و دوربين ديجيتال و نرم افزارها پيش رويش مى گذارند به قلمروى تازه راه مى يابد.
مجموعه 'ارثيه' با جستجوئى براى يافتن هويت زنانى که در يک مجموعه کوچک عکس هاى قاجارى به دست او رسيده آغاز مى شود. همين جستجوى بى سرانجام در تعيين هويت اين زن هاست که ياسمن عامرى را به ساختن نخستين کلاژهايش در مجموعه 'ارثيه' مى کشاند.
او که از پيدا کردن تاريخچه زندگى اين زن ها نا اميد شده مجموعه عکس هاى 'ارثيه' را در متن تاريخى که خودش با همگذارى عواملى از نقاشى هاى قاجارى و عکس هائى از مردان و بزرگان تاريخ قاجار و تصاويرى از پارچه و قلمدان و اشياء ديگر آن دوره فراهم کرده بازنگارى مى کند و به يک معنا شاهدى بر حضور اين زن ها و جايگاه تاريخى شان مى سازد.
مينه پروکتار، تحليل گر هنرى مجله اپرچر (Aperture)، معتقد است تصويرهاى ياسمن عامرى هرکدام فضا و صحنه يک نمايش اند. نيم تنه زنى قاجارى که عامرى دور تا دورش را با پرتره هاى مردان قدرتمند عصر قاجار پوشانده يا مرد تنهائى که در اتاقى با دو سه تکه اثاثيه در تبعيد خود خواسته اش انتظار مى کشد هريک صحنه هائى از جهانى هستند که در دوره اى ذهن عکاس را به خود مشغول کرده اند.
در مجموعه 'ارثيه' و بعد از آن در مجموعه 'محتوى عکس-لطفاً تا نکنيد' ياسمن عامرى بيشترين بهره را از فن آورى هاى تازه مى برد و با آسودگى آنچه را لازمه بيان مقصودش است به عکس هايش ضميمه و اضافه مى کند.
مجموعه هاى قبلى کارهاى عامرى هرچند جلوه هاى مختلف دغدغه هاى جارى زندگى او هستند اما بيشتر تمرکزشان بر مسائل اجتماعى و مفاهيم تاريخى است. تنها در مجموعه 'آن جاى ديگر' است که روايت عکس هاى او کاملا شخصى مى شود.
در اين مجموعه که از هفتم تا بيست و نهم مارس در گالرى مکيک در شهر مونترال به نمايش در مى آيد ياسمن عامرى به دنبال خواب تکرار شونده اى که از کودکى با او بوده پا به پا و همراه کبوترها در لندن، استانبول، نيويورک و مونترال به جستجوى معناى اين خواب ها رفته است.
حاصل اين پروازها مجموعه اى ست که ديگر نه به صورت کلاژ بلکه عکس هائى بسيار ساده از ترکيب حرکت او و پرنده ها و دوربين ساخته شده است.
خود او اما اين مجموعه را هم بخش ديگرى از کارهاى قبلى اش مى داند و اين قول را نقل مى کند که انسان ها با دو رويا يا دو حسرت زندگى مى کنند. 'روياى وطن' و 'روياى آن جاى ديگر'. آنها که از وطن شان دور اند روياى وطن دارند و آنها که در سرزمين مادرى شان مانده اند در روياى جاى ديگر اند.
براى ياسمن عامرى مجموعه 'ارثيه' ادامه روياى وطن است و اين مجموعه تازه روياى 'آن جاى ديگر' براى کسى که در وطنِ 'زمين' مانده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۹ مارس ۲۰۰۹ - ۱۹ اسفند ۱۳۸۷
امید صالحی
"سال هاست که خانواده های افغانی در ایران زندگی می کنند اما تازه پذیرفته اند تا دخترانشان کمی از محیط خانه فاصله بگیرند و وارد اجتماع شوند." این را نادیا پروانی دختر۱۹ ساله پر انرژی یک خانواده افغان می گوید که مدتی است مشغول آموختن تآتر و عکاسی است. دخترهای افغان هم سن و سال او همه ازدواج کرده اند، آن هم به میل پدرشان. اما او و خواهرش با موافقت پدرشان مشغول یادگیری اند تا شاید بتوانند زندگی خود در محله شوش تهران را تغییر دهند. نادیا می گوید: "مرد افغان نمی تواند قبول کند دخترش بازیگر یا عکاس باشد، اما پدر من این اجازه را به ما داده است."
بسیاری از زنان افغانی به واسطه مشکلات اقتصادی قادر به تحصیل نیستند. تعدادی کارت تردد به ایران را ندارند و نمی توانند در مدارس ایرانی تحصیل کنند. تعدادی هم مجبور به پرداخت شهریه اند اما توانایی پرداخت آن را ندارند. با این حال دختران افغان گاه در مدرسه افغان ها که به همت خودشان تاسیس شده و گاه به کمک موسسات مردمی و خیریه موفق به تحصیل می شوند.
نادیا هم مثل بسیاری از کودکان افغان تا ۱۱ سالگی بیسواد بود. در کوچه ها تیله بازی می کرد و امکانی برای درس خواندن نداشت. بعد هم به جای دختر دیگری در مدرسه حضور یافت و قبل از اینکه به خانه کودک شوش ملحق شود نتوانست مدرک تحصیلی اش را بگیرد. اما حالا وضعیت تغییر کرده او مطالعه می کند و در حال تجربه اندوزی در کارهای هنری است.
موسسات مختلفی با هدف حمایت از کودکان مهاجر دایر است. هرچند این موسسات محدودیت هایی دارند اما برای پیشرفت کودکان افغان تلاش بسیار کرده اند. سمیه شعبانی، کارشناس مددکاری بنیاد امید مهر که نادیا در آن مشغول به یادگیری عکاسی است می گوید:
"دختران افغان در مقایسه با افغانستان محدودیت کمتری دارند اما باز هم برای استفاده از امکانات دچار مشکلاتی هستند. مثلاً بعضی از دختران اجازه حضور در فضایی دور از خانه و محله شان را ندارند یا نمی توانند در فضایی مثل خانه کودک شوش که پسران نیز در آن مشغول به فعالیت اند، رفت و آمد کنند. با این حال خیلی از دختران نیز که خانواده های تحصیل کرده و متجددتری دارند از امکانات موجود بهترین استفاده را می کنند و گاه بهتر از ایرانی ها در یادگیری موفق می شوند."
نادیا آرزو دارد بتواند کاری مطابق با خواسته و استعدادش بیابد. با این حال نسبت به محدودیت ها نیز آگاه است. او می گوید: "وقتی دولت ایران می گوید باید برگردیم حس خیلی بدی پیدا می کنم مثل اینکه اضافه ای و جایی برایت نیست. در حالی که ما مجانی در ایران زندگی نمی کنیم برای هر چیزی که استفاده می کنیم پول می دهیم. پولی که به سختی به دست آورده ایم. گاهی تبعیض ها در ایران آدم را اذیت می کند."
بسیاری از دختران افغانی شانس اشتغال در بسیاری از حرفه ها را پیدا نمی کنند. خانم شعبانی می گوید: "برای دختران افغان محدودیت وجود دارد. سازمان فنی و حرفه ای به این دختران مدرکی نمی دهد و این پیدا شدن کار را برایشان مشکل می کند. بنیاد امید مهر تمام تلاش خود را برای یافتن کار انجام می دهد اما این فرصت شغلی به شکل برابر در اختیار دختران بنیاد قرار نمی گیرد."
تا به حال چند دختر افغان از طریق این بنیاد موفق به کار در کارگاه خیاطی و شرکت طراحی گرافیک شده اند اما بازهم احتمال پیدا شدن کار برایشان اندک است.
با این حال نادیا امیدوار به یافتن کار است. او ایران را دوست دارد : "راستش هیچ وقت فکر نکردم در چه کشوری زندگی کنم. فقط دوست دارم جایی باشم که اطرافم اتفاقاتی مثبت و دوست داشتنی بیفتد. هیچگاه در ایران احساس بیگانگی نکرده ام و می خواهم زندگی ام را تغییر دهم."
با اینکه سیاست دولت ایران در سال های اخیر بازگرداندن مهاجران افغان به کشورشان است اما این اتفاق برای زنان تبعات سخت تری نسبت به مردان دارد چرا که به گفته بسیاری از جامعه شناسان تغییرات بسیاری در جامعه مهاجران افغان به ویژه زنان رخ داده است. ارزش های سنتی خانواده مردسالار در میانشان رنگ باخته و برای زنان افغانی بسیار مشکل است به جامعه ای برگردند که زن در آن از حق زیادی برای تصمیم گیری برخوردار نیست.
در زمان جنگ بسیاری از مهاجران به پاکستان پناه بردند اما وابستگی و تعلق خاطر مهاجران افغان به پاکستان بسیار کمتر از ایران است چرا که در پاکستان اردوگاه های خاص و جدا از جامعه برای افغان ها تدارک دیده شد و مهاجران جز راه و رسم خود شیوۀ دیگری را تجربه نکردند.
اما مهاجران به ایران در شهرهای مختلف میان مردم پراکنده شدند و "این سکونت در میان ایرانیان، اختلاط فرهنگی را به طور خواسته یا اجباری در بسیاری از آداب و رسوم و حتا پوشش ظاهری مهاجران ایجاد کرده است."
این اختلاط فرهنگی علاوه بر اینکه وضعیت افغان ها به ویژه زنان و دختران را بهبود بخشیده باعث شده است علاقه به اقامت همیشگی افغان ها در ایران افزایش یابد و حتی مهاجرانی که متاثر از فرهنگ ایران به کشور خود باز می گردند شرایط بهتری را برای خود و اطرافیانشان رقم زنند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۵ مارس ۲۰۰۹ - ۱۵ اسفند ۱۳۸۷
حسن آرا میرزا
اگر در فصل پاییز، هنگام برداشت محصول کشاورزی و در فصل بهار، هنگام کشت و کار، به استان بدخشان تاجیکستان سفر کردید، از دیدن آن همه زن و کودک در مزارع تعجب نکنید. اگر چشمتان به مردی می خورد، یا سالمند است، یا علیل و یا نتوانسته به خارج مهاجرت کند.
جستجوی کار و درآمد مناسب، جوانان مستعد کار این منطقه کوهستانی را به شهر دوشنبه، شهرهای روسیه و دیگر کشورهای اطراف کشانده است.
در مورد شمار دقیق مهاجران کاری بدخشان آمار دقیقی در دست نیست، اما به گفته مردم این منطقه کوهستانی، اکنون از هر خانواده دو یا سه تن در بیرون از تاجیکستان کار و زندگی می کنند.
زندگی در شرایط سخت بدخشان هرگز کار ساده ای نبود. در زمان شوروی هم مردم تلاش می کردند برای زندگی آسوده تر خود را به وادی ها و شهرها برسانند. اما پس از فروپاشی شوروی و با آغاز جنگ داخلی پنج ساله تاجیکستان در سال ۱۹۹۲ میلادی زندگی در بدخشان طاقت فرسا شد.
یکی از دلایل مهاجرت سیل آسای جوانان بدخشان به مرکز و خارج درصد بیشتر افراد تحصیل کرده در این منطقه است. جوانانی که از دانشگاه ها فارغ التحصیل شده اند، برای نیل به آرزوهای بلند پروازانه شان فضای بدخشان را محدود می بینند. کمبود فرصت های شغلی و ناچیز بودن دستمزد در موسسات و کارخانه های بدخشان نیز از دلایل عمده مهاجرت است. در حالی که در مدارس بسیاری از مناطق روستایی تاجیکستان نیاز مبرم به آموزگاران احساس می شود، در برخی از روستاهای بدخشان آموزگاران بیکاراند.
بیشتر افرادی که مهاجرت کاری را اختیار می کنند، زیر سی سال سن دارند. گفته می شود که مقصد نهایی ۹۵ درصد از جوانان بدخشی که در خارج به سر می برند، روسیه بوده است. شماری از آنها از احتمال توسعه اقتصادی تاجیکستان در آینده نزدیک نومید شده، خانواده های خود را نیز به روسیه برده اند. این دسته از مهاجران بدخشی غالبا افراد تحصیل کرده اند که در روسیه به آسانی شغل های مناسبی پیدا کرده اند.
با این که رنج دوری از فرزند پدران و مادران بدخشی را آرام نمی گذارد، آنها اقامت فرزندانشان در خارج را تنها وسیله زنده ماندن در سال های تنگ دستی می دانند. زیرا اکثر خانواده ها در روستاهای مرتفع بدخشان با پولی که از بستگانشان در روسیه دریافت می کنند، نیازهای روزگار برآورده می سازند.
یکی دیگر از مشکلات عمده بدخشان مربوط به زنان و بهداری می شود. به ویژه در فصل سرما، هنگامی که ریزش برف و بهمن راه ها را مسدود می کند، برخی از زنان آبستن مجبوراند در خانه هایشان وضع حمل کنند که چه برای مادر و چه برای نوزاد خطرات فراوانی را در پی دارد.
مردم روستاهای بدخشان نگران اند که با ادامه مهاجرت جوانان این استان به مناطق و کشورهای دیگر ممکن است به زودی بدخشان با بحران کمبود نیروی کاری مواجه شود. آنها امیدوار اند که دولت به وضع اقتصادی مناطق کوهستانی هم رسیدگی کند و برای استفاده از نیروی کاری جوانان فرصت های شغلی بیشتر و مفیدتری را ایجاد کند.
در گزارش مصور این صفحه برخی واژه های محلی به کار رفته اند که معنای آنها را در زیر می آوریم:
قشلاق – روستا
کارتوشکه – سیب زمینی
بادِرِنگ – خیار
سوتیخ – برگرفته از روسی به معنای یک صدم هکتار
سامانی (سوم) – واحد پولی تاجیکی، معادل حدود بیست و پنج سنت آمریکایی
نفقه – حقوق بازنشستگی
سووخوز – شبیه کلخوز، مزارع اشتراکی
کمبینات – کارخانه
محنت – کار، زحمت
خواجگی داری – مدیریت اقتصاد
قیمت شدن – گران شدن
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۲ مارس ۲۰۰۹ - ۱۲ اسفند ۱۳۸۷
بهار نوائی
غلام رضا تختی از معدود کشتی گیران و پهلوانانی است که همسان با پوریای ولی در قلب ایرانیان جای گرفته و جاودانه شده است. شخصیت مردمی تختی و جایگاه اجتماعی او در ایران باعث شده امروز ۴۱ سال پس از مرگ او، آوازه اش توسط نقاشی که در هنگام مرگش تنها چهار سال داشته به موزه بریتانیا راه یابد؛ و این شخصیت خاص تختی است که امروز مسئولین موزه بریتانیا را کنجکاو کرده که از راه و رسم جوانمردی و فتوت در ایران سر در آورند.
شانزده پهلوان، دو نو پهلوان و یک مرشد، همگی ساکن لندن در سالن اصلی موزه بریتانیا کوشیدند تا فضای زورخانه یعنی فضایی که در آن شخصیت مردمی جهان پهلوان تختی بارور و شکوفا شده بود را برای بازدید کنندگان موزه مجسم سازند. ارزش هایی که این روزها در مامن اصلی خود همواره کم رنگ تر و کم رنگ تر می شوند و جایشان را به ارزش هایی می دهند که مدرن نامیده می شوند.
به نظر می رسد خسرو حسن زاده، نقاشی که اگر تختی زنده بود اکنون نیم سن او را داشت از جنس خود او باشد. هر دو در یک خانواده سنت گرای تهرانی پرورش یافته اند، هر دو عاشق کارشان بوده اند و هر دو به شیوه ای غیر معمول به شهرت جهانی دست یافته اند.
خسرو حسن زاده در گذشته میوه فروشی می کرده. سال های زیادی را، آنطور که خودش تصویر می کند، مانند بچه محله هایش در جبهه های جنگ گذرانده و همزمان به نقاشی پرداخته است. اگرچه نگاه حسن زاده به اطرافش نگاهی تجریدی است، نگاهی عمیقا درونگرایانه است. نگاهی که از خود خویشتن شروع می شود و تا دور دست محله و شهر ادامه می یابد.
برای همین است که قهرمان های نقاشی هایش عناصر مردمی هستند؛ از مادر و خواهرش گرفته تا بچه های هم محله ای که با آنها بزرگ شده، کار کرده و به جبهه رفته است. عکس شهیدان روی دیوارهای شهر هم در قاب کارهایش جای گرفته اند و حالا هم که وارد جرگه هنرمندان شده و به قول خودش جعبه های جدیدی از کار هایش را به پرتره خوانندگان اختصاص داده، شخصیت هایی مثل گوگوش و جواد یساری را انتخاب کرده که باز هم هنرمندان مردمی هستند. انگار دست حسن زاده نمی رود که آدم های قاب هایش شمال شهری یا خارج نشین باشند. حسن زاده ارزش کارش را تنها در توصیف فرهنگ عام ایران می داند.
او خود می گوید "من ناسیونالیست نیستم اما فرهنگ ما فرهنگ مردانگی، پهلوانی و جوانمردی است و من می خواهم این خاکساری و فروتنی که از زمان زرتشت در فرهنگ ما وجود داشته و در زورخانه ها به نهایت خود رسیده را در آثارم معرفی کنم و از فرهنگ یک توصیف هنری داشته باشم".
"تختی" یکی از هفت اثر جعبه ای خسرو حسن زاده است که اکنون درفهرست آثار دائمی موزه بریتانیا قرار گرفته است. این اثر پر است از عناصری که ریشه در بازارچه های جنوب تهران دارد؛ جاهایی که ضرب زورخانه، صدای صلوات و "یاعلی" مرشد و نام تختی هنوز به گوش می خورد. گویی حسن زاده با خلق این اثر هنری می خواسته بگوید تختی که بود و چطور زندگی می کرد.
شاید بیهوده نیست که دو شخصیت غلام رضا تختی و خسرو حسن زاده در زیر سقف موزه بریتانیا گرد هم آمده اند تا فرهنگ اصیل ایرانی را به جهانیان بشناسانند. فرهنگی که جوانمردی، فتوت، گذشت و فروتنی را از اصول خود می دانست.
گزارش مصور این صفحه به بهانه "جلسه مطالعاتی تختی و زورخانه" که روز ۱۱ اسفند در موزه بریتانیا برگزار گردید تهیه شده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۹ فوریه ۲۰۱۲ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۰
شوکا صحرایی
ژازه تباتبایی، شاعر، نقاش، مجسمهساز، نویسنده و نمایش نامهنویس و هنرپیشه فیلمهای سالهای قدیم، در ۱۳۰۹، در خانهای قدیمی و بزرگ، در خیابان بهار، یکی از بهترین خیابانهای آن زمان تهران، متولد شد. اسم شناسنامهاش سیدعلی طباطبایی بود. اما "علی" را "ژازه" کرد و سالها بعد که هنرمندی صاحب فکر شده بود فامیلیاش را با "ت" دو نقطه نوشت تا فارسی را پاس بدارد.
نوزده ساله بود که در همین خانه دست به تاسیس گالری زد تا بتواند آثار همنسلان خود را به دیگران نشان دهد و در واقع با اهمیتترین گالری تهران را اول بار او تاسیس کرد با نام "گالری هنر جدید"، گالری که بعدها پاتوق بسیاری از هنرمندان هم عصر او شد.
وقتی دوازده سال داشت، نخستین اثر خود به نام "شن و ماسه" را منتشر کرد که شرح حال کودک چوپانی است که در شن روان کویر با زندگی میجنگید و چنگ بر سراب میزد.
در سن بیست سالگی بسیاری از داستانهای او در مطبوعات آن زمان به چاپ میرسید. در سال ۱۳۳۳ که بیست و چهارساله بود، در رشته کارگردانی و مبانی تئاتر دانشگاه ادبیات تهران شاگرد اول شد. در همین سال نمایشنامه پیراهن ملوان را به روی صحنه برد و این در شرایطی بود که به عنوان هنرمند مینیاتور نو ما بین نقاشان شهرت یافت. شگرد او در خلق مینیاتورهایی نوین او را به دانشکده هنرهای زیبا کشاند و در ۱۳۳۷بود که فارغالتحصیل شد.
ژازه هیچگاه ازدواج نکرد. به مادرش علاقه بسیار داشت و زندگی خانوادگیاش را به دو قسمت تقسیم کرد، زندگی با مادر و پس از مرگ او.
همیشه تنها بود و این احساس در آثارش همواره جای محکمی دارد. ولی هرگز خود را تنها حس نمیکرد، چون همیشه در میان مخلوقات هنریاش پرسه میزد.
او مینویسد: "یک روز نویسندهام و یک روز نقاش از خواب بر میخیزم و یک روز شخص دیگر و این آتش درون من همیشه هست ولی من قالب را هر روز یکجور مییابم. باید حرفی داشت، شکل بیان پیدا میشود."
ژازه مجسمههای عجیبی از قراضه اتومبیلها میساخت البته پیشتر از آن تجربه ساختن مجسمههای آهنی با سیمهای فلزی را تجربه کرد. اما در همه این مجسمهها طنز و شوخی را با رنج موجودات بیجان مخلوط میکرد. با آهن آدمهایی مسخره میساخت که با بدنهایی فلزی رنج میبردند.
او مینویسد: "... زمان، زمان مرمر و چوب و گل و سفال نیست. زمان، زمان حجر نیست. زمان ما، زمان حرکت برادهآهن است و فلزات که در خون ما جریان دارند. این طبیعی است که من از این مواد استفاده میکنم تا حرف این مواد را گویا باشم و این بهترین راه است که فلز سرد بتواند گویای گرمترین سخنها باشد. این هنر است که بتوان با این سردی، گرمترین و تازهترین حرفها را بیان کرد."
ژازه سالها در میدان شوش میان اسقاط فروشیها و قراضه داریهای ماشین، به دنبال دست و پا و چشم و دماغ برای آدم آهنیهایش گشت.
نورالدین زرین کلک مینویسد: "یک روز، در خانهاش را باز میکنم و ناگهان خود را در یک فضای اثیری میبینم در حالی که یک صف دراز از سربازهای آهنی کوتاه که از فضا آمدهاند سر راهم قرار گرفته اند، مرغهای آهنی، گردنهای دراز فنریشان را برایم تکان میدهند، طاووس آهنی رادیاتورش را به پهنای سقف باز کرده، مردان قالپاقوار، زنان پیستونوار، سرداران یاتاقان سوار و جنگلی از مار و مور و هزارپاهای سنگین وزن، سالنها و راهروهای پیچ در پیچ و تاریک و مرموز را پر کرده است. اگر ژازه بچه پراگ بود با همین کارنامه، قطعا لقب هنرمند ملی یا یک همچو چیزی را گرفته بود."
بی شک ژازه تباتبایی مهمترین گالری دار تهران، شاعر فانتزی، نقاش مهم ایرانی و یکی از ده مجسمهساز بزرگ قرن بود. بهمن ماه ۱۳۸۶ زمانی که در گورستان پایین شهر تهران جنازهاش را به خاک میسپردند، روی تابلوی فلزیای که نام مرده را بر آن مینویسند، نوشته شده بود، ژازه تباتبایی برای ملت چه کرد! ملت برای او چه کردند؟
اما گالریاش ـ گالری هنری جدید ـ هنوز نبش کوچه پاییز است. میگویند: مجسمههای آهنی هنوز در گالری صف کشیده اند، با این اطمینان که بلاخره روزی کسی میآید و میگوید: "حیف دیر فهمیدیم."
اگر این گالری و این آثار در پاریس یا لندن یا نیویورک بود، صاحبش را به شهرت و ثروتی هم پای همه آن کسانی میرساند که معیار سازان عالم هنرند اما چه باید کرد؟ گالری هنری جدید، مجسمههای آهنی و ژازه؛ سرنوشتشان آن بود.
*این گزارش قبلا در ۳ مارس ۲۰۰۹ در جدید آنلاین منتشر شده بود.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۷ فوریه ۲۰۰۹ - ۹ اسفند ۱۳۸۷
ایمان شایسته
بالاخره انتظار به سر رسید؛ شب های سیاه بی برقی به سرآمد و شب های روشن برقی از ازبکستان به کابل رسید. باشندگان بیشتر نواحی شهر کابل که تا چندی پیش بهره شان از نعمت برق فقط پنج ساعت در سه شبانه روز بود، هم اکنون برق تقریباً همیشگی دارند.
شهروندان کابل که سال های سال صبورانه در انتظار برق موعود شب را صبح و روز را شب می کردند، از این رویداد به گرمی استقبال کرده اند.
از هم اکنون فروشگاه های لوازم الکترونیکی وقت سرخاراندن ندارند و برقی ها و سیم کش ها کارشان پررونق شده است.
مردم افغانستان همواره گله می کردند که میلیاردها دلار کمک سرازیر شده به افغانستان در هفت سال گذشته تغییر محسوسی را در زندگی آنها وارد نکرده است. اما آیا اکنون می توان گفت که تغییر محسوسی در زندگی حداقل مردم پایتخت خودی نشان داده است؟
داستان شور و شعف مردم از به قول خودشان ۲۴ ساعته شدن برق شنیدنی است. آنها اکنون کارهایی را می توانند انجام دهند که در گذشته قادر به انجامش نبودند.
ذبیح الله، نوجوانی که دوسال پیش به شوق یادگیری، کامپیوتری خریده بود، اما به علت نبود برق و چند بار خرابی بر اثر استفاده از برق ژنراتور نومیدانه دستگاهش را در گوشه ای انداخته بود، اکنون به تمیزکردن و پاک کاری کامپیوترش مشغول است، تا یادگیری را از سر بگیرد.
صابره، دختر جوانی که در دانشگاه کابل درس می خواند، می گوید که اکنون می تواند تا هر وقت شب که بخواهد، بیدار بماند و درس بخواند و یا از طریق اینترنت با نامزدش در آمریکا گپ زند.
البته، این خبر خوشایندی برای عده ای دیگر نبود. برای کسانی که در سال های گذشته در نبود برق شهری، به نحوی متولیان برق بودند. صاحبان شبکه های خصوصی و کوچک برق، وارد کنندگان و فروشندگان ژنراتورها و باطری ها و همین طور لوازم قابل شارژ از این دسته هستند.
دیروز و امروز برق افغانستان
اولین دستگاه تولید برق در افغانستان ۱۱۵ سال قبل، در سال ۱۲۷۲ خورشیدی توسط یک مهندس انگلیسی به نام میستر براون (Mr. Brown) و برای قصرعبدالرحمن خان، پادشاه وقت نصب و راه اندازی شد که تنها قادر به روشن کردن چهل لامپ الکتریکی بود.
بعد از آن تعدادی دستگاه تولید برق کوچک دیگر، مانند دستگاه تولید برق بیست کیلوواتی باغ ارگ کابل، دستگاه نوزده کیلوواتی شهر جلال آباد و دستگاه پانزده کیلواتی پغمان نصب و فعال شدند که همگی با نیروی بخار کار می کردند.
آن وقت ها که مصادف بود با صنعتی شدن سریع ممالک شرقی، افغانستان هم ضرورت این انرژی حیاتی را درک کرده و کار مطالعه بند (سد)ها در سراسر کشور آغاز شد. در سال ۱۲۹۹ دستگاه آبی جبل السراج با سه توربین ۵۰۰ کیلوواتى وظرفیت تولید ۱۵۰۰ کیلووات برق آماده بهره برداری شد و پس از آن اولین شبکه انتقال برق از جبل السراج به کابل به طول تقریبی صد کیلومترساخته شد که حتی تا ۱۴ سال بعد از آن نیز به علت کمبود مصرف کننده، نیمی از آن به هدر می رفت.
با تصویب لایحه اداره و توسعه صنایع در افغانستان در سال ۱۳۱۴، اولین کارخانه هاى صنعتی داخلی و خارجی در افغانستان تاسیس شدند و پس از آن نیاز روز افزون به این انرژی خارق العاده و جادویی احساس شد.
مدتی پس از آن حکومت یک برنامه ۱۰ ساله اقتصادی را آغاز کرد که بر اساس آن باید ظرفیت تولید برق کشور به ۱۰۰ مگاوات ساعت برق می رسید. بر این اساس در فاصله سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۰ چند سد آبی و نیروگاه حرارتی در افغانستان به بهره برداری رسید که از آن جمله می توان به بند سروبی اشاره کرد که در سال ۱۹۵۷ کار آن به پایان رسید و برای اولین بار در افغانستان دو خط انتقال برق فشار قوی ۱۱۰ کیلوولت به طول ۸۶ کیلومتر ساخته شد.
بعدها در سال های جنگ های میان گروهی زیربناهای برق رسانی هم مثل سایر عرصه ها آسیب فراوان دید که آثار زیانبار آن تا کنون همچنان بر زندگی مردم این کشور سایه افکنده است چنانچه بازسازی ها و تلاش های هفت سال آرامش نسبی هنوز نتوانسته این کشور را به جایگاه ۳۰ سال پیشش برساند.
بعضی از شهرهای بزرگ افغانستان در سال های گذشته به برکت همسایگی با کشورهای آسیاى میانه و ایران وضعیت برق بهتری داشته اند. از آن جمله شهرهای مزار شریف و هرات از چند سال قبل برق تقریباً شبانه روزی داشته اند.
اکثر روستاها و مناطق دورافتاده اما هیچ گاه برق دولتی نداشته اند؛ چه در گذشته ها و چه در سال های اخیر. اما ابتکارات محلی و کمک های سازمان های بین المللی باعث شده که در بسیاری از روستاها و قصبات، مردم هم اکنون به انرژی برق دسترسی داشته باشند. با نصب توربین های کوچک آبی و اهدای باطری های رایگان خورشیدی این امر محقق شده است.
گفته می شود که برق مورد نیاز شهر کابل در حال حاضر ۳۰۰ مگاوات ساعت است. از این مقدار هم اکنون ۴۰ مگاوات ساعت برق وارداتی از ازبکستان، ۴۰ مگاوات ساعت برق حرارتی و حدود ۹۰ مگاوات ساعت برق دیگر از ۳ بند اطراف کابل که امسال خیلی زود آب گرفته اند، به شبکه برق کابل تزریق مى شود.
اما هنوز یک مشکل جدی وجود دارد. مردم نواحی گسترده ای در شهر هنوز از برق محرومند. مسؤلین برق شهر کابل اعلام کرده اند که برای توسعه شبکه برق به نواحی ای که بیرون از آن است و نو سازی شبکه کهنه وفرسوده برق، پروژه ای با بودجه ای ۱۲۰ میلیون دلاری را روی دست دارند.
قرار است حدود ۲۵۰ مگاوات ساعت برق دیگر تا ماه جوزا (خرداد) از ازبکستان وارد این شبکه شود، تا علاوه بر تآمین کامل برق شهروندان کابل مازاد آن به دیگر ولایات مجاور انتقال یابد. بدین ترتیب، امید می رود که تا سال آینده همه شهروندان کابل از برق مطمئن و ثابت بهره مند شوند و دیگر بی برقی را تجربه نکنند.
در مطلبی با عنوان "برق، یعنی روشنایی" که در پیوند های مرتبط همین صفحه می بینید، در مورد اوضاع نابسامان انرژی برق در گذشته برایتان مفصل نوشته بودم.
در گزارش مصور این صفحه به تغییرات و حال و هوای شهر پس از بهبود وضعیت برق و واکنش مردم پرداخته شده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۶ فوریه ۲۰۰۹ - ۸ اسفند ۱۳۸۷
شمسیه قاسم
سرانجام، پس از سال ها انتظار جانکاه از لوله های آب شهر دوشنبه آب بی رنگ جاری شد. در پی آغاز جنگ داخلی و فرسودگی سامانه تصفیه آب در پایتخت تاجیکستان بسیاری از ساکنان مجتمع های مسکونی شهر فراموش کرده بودند که آب آشامیدنی باید چه رنگی باشد. و شاید برای بسیاری از کودکان تفاوت چندانی میان رنگ قهوه و رنگ آب شیر وجود نداشت.
اما اخیرا بانک اسلامی توسعه و بانک جهانی با واریز کردن ۴۱ میلیون دلار در سامانه آب رسانی دوشنبه، سه مخزن آب این شهر را با دستگاه های مدرن تصفیه آب مجهز کرده اند.
حدود دو دهه پیش بود که برای نخستین بار از شیرها به جای آب، گندابه گل آلود همراه با چرک رود و جوی ها ریخت و دست و پای مردم را در انجام کارهای روزمره شان بست. آن آب را نمی شد نوشید، با آن نمی شد شستشو کرد یا حتا ظرف ها را شست.
در آن سال ها آب رود دوشنبه که شاخه ای از رود بزرگ تر ورزاب است، به سه مخزن آب شهر می ریخت و بدون پالایش و تصفیه مستقیما به خانه های صدها هزار تن از مردم شهر توزیع می شد.
در زمان شوروی زندگی در مجتمع های مسکونی با خدمت رسانی متمرکزشان یک امتیاز محسوب می شد. اما با فروپاشی سامانه آب رسانی ساکنان این ساختمان ها به باشندگان خانه های ویلایی یا "حولی ها" غبطه می خوردند. چون آب "حولی ها" از چشمه های زیرزمینی می آمد و به مراتب پاکیزه تر از آب شیرهای دولتی بود.
در اواخر دهه ۱۹۹۰ میلادی سازمان های بین المللی بهداشت متوجه وضعیت اسفناک مردم شهرهای بزرگ تاجیکستان در زمینه آب آشامیدنی شدند.
تا چندی پیش بیش از شصت درصد مردم تاجیکستان به آب آشامیدنی دسترسی نداشتند و استفاده از آب آلوده منجر به بروز بیماری های مختلفی چون سل، اسهال و زردی یا یرقان می شد.
دولت تاجیکستان برای حل این گرفتاری از جامعه بین المللی کمک خواست که در نتیجه آن کشورهای مختلف و سازمان های امدادرسان برای بهبود سامانه آب رسانی تاجیکستان میلیون ها دلار وعده یا تخصیص کردند.
بیشتر این مبلغ ها وام های درازمدت هستند و برای بازپرداخت آن دولت قیمت آب را در اواسط سال میلادی گذشته ده برابر افزایش داد. منتقدان دولت بارها این نگرانی را مطرح کرده اند که نحوه استفاده از وام های خارجی شفاف نیست و آنها تردید دارند که اعتبارات مالی به طور کامل در طرح های مربوطه به کار رفته اند.
هرچند سازمان ملل متحد، بانک جهانی، آژانس توسعه ژاپن، آمریکا و سازمان های بین المللی برای تسهیل دسترسی مردم تاجیکستان به آب آشامیدنی وام و کمک های بلاعوض اختصاص داده اند، مسئولان سازمان آب و کاریز شهر دوشنبه می گویند، برای عرضه آب آشامیدنی به همه ساکنان شهر دوشنبه به حدود یک میلیارد دلار دیگر نیاز دارند.
تناقض تلخ قضیه این است که شصت درصد آب منطقه آسیای میانه از کوهستان تاجیکستان جاری می شود، در حالی که این کشور بدترین وضع را در زمینه آب رسانی در منطقه دارد.
بیشتر پمپ های آب در تاجیکستان در دهه ۱۹۴۰ نصب شده اند و اکنون غالبا از کار افتاده اند. در زمان جنگ داخلی ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ هم زیربنای آب رسانی در برخی از مناطق جنگ زده آسیب دید.
اکنون دسترسی مردم شهرنشین به آب بهتر شده است و بنا به یک گزارش سازمان ملل، میزان دسترسی مردم تاجیکستان به آب آشامیدنی از سال ۲۰۰۲ میلادی تا کنون حدود ده درصد افزایش داشته و ۶۷ درصد کل جمعیت را فرا گرفته است.
اما در روستاها پیشترفت چندانی در این زمینه مشاهده نمی شود. بنا به داده های رسمی، هم اکنون تنها ۴۷ درصد مردم روستاها که بخش اعظم جمعیت کشور را تشکیل می دهند، به آب پاک دسترسی دارند و مابقی آب آلوده مصرف می کنند.
گزارش مصور این صفحه در حومه شهر دوشنبه تهیه شده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۵ فوریه ۲۰۰۹ - ۷ اسفند ۱۳۸۷
حمیدرضا حسینی
دیگر نمی توانیم به صد سال پیش بازگردیم و مانند مردمان آن روزگار زندگی کنیم. نمی توانیم خانه ای مثل خانه آنان داشته باشیم. ما از زمینه و زمانه ای دیگریم، پس خانه هایمان نیز به گونه ای دیگراند.
امروزه، خانه هایی همچون خانه های تاریخی کاشان که برخی شان هفت دست حیاط و ۸۵ اتاق دارند، بیش تر به موزه می مانند تا جایگاه زندگی. در این موزه های شگفت آور بینش و دانش نیاکانمان را تماشا می کنیم و درمی یابیم که چگونه خانه های خویش را بر باورهای خویش استوار ساختند.
حرمت زندگی خصوصی که با آموزه های دینی درآمیخته بود، آنان را به سوی درون گرایی در معماری سوق می داد. خانه ها را گرداگرد یک یا چند میانسرا می ساختند و ساختمان را از جهان بیرون جدا می کردند. خانه ها رو به درون داشتند و خانواده را در آغوش بسته خویش نگه مى داشتند.
اگر بیرون خانه باغ و بوستانی نبود، در عوض، حیاط خانه با آبنما و باغچه های پیرامونش بهشت کوچکی را پدید می آورد. همه پنجره ها رو به این بهشت زمینی چهره می گشود.
گذشته از باور، اقلیم نیز سبب ساز درون گرایی بود. در شهرها و روستاهای کویری ایران، تنها خانه های درون گرا می توانستند در برابر گرما، خشکی هوا، آفتاب سوزان، بادهای پرآزار و شن های روان تاب بیاورند. آن جا که اینها نبود، مانند گیلان و مازندران و کردستان و لرستان، خانه ها برون گرا بودند.
اما امروزه چنین نیست. خانه های ایران در همه نواحی با هر اقلیم و فرهنگی رو به یکسان شدن می روند و شهرها شکل و شمایل تکراری به خود می گیرند. شاید اگر چشمانمان را ببندند و در جای دیگری باز کنند، ندانیم که در کاشانیم یا رشت؟ در بوشهر یا مشهد؟ مگر آن که آب و هوا یا کوه و جنگل و هامون رهنمونمان شود.
اگر نمی توانیم خانه هایی مثل خانه نیاکانمان داشته باشیم، اما دست کم می توانیم و باید خانه هایمان را بر پایه اقلیم، خلقیات و باورهایمان بنا کنیم. آیا چنین کرده ایم؟
گزارش مصور این صفحه پاسخ به این پرسش نیست، کوششی است برای طرح این پرسش؛ پرسشی که شاید پاسخ های فراوان و گوناگون داشته باشد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۴ فوریه ۲۰۰۹ - ۶ اسفند ۱۳۸۷
حمیدرضا حسینی
اگر به آپارتمان های تنگ و ترش عادت کرده ایم، اگر پنجره خانه مان رو به حجم های بتونی چهره می گشاید، اگر ده ها پنجره به خلوت زندگی مان سرک می کشد، سخت است معنای زندگی در کاشانه های کاشان را بفهمیم.
کاشانه یعنی خانه ای که در تابدان هایش شیشه هایی برای روشنایی گذاشته اند. اینک در روزگاری که برج ها، خورشید خانه ها را به کسوف برده اند، روشنایی چه معنا دارد؟
کاشان اما، کاشانه های بسیار دارد. اگر به یکی از آن ۷۰۰ خانه تاریخی بروی، می توانی روشنای زندگی را به چشم خود ببینی. می توانی پشت هر پنجره ای، عشق بازی نور با شیشه های الوان را تماشا کنی. می توانی در کنج های خلوت، به سکوت و آرامش برسی و آن گاه از خود بپرسی: ما به میراث نیاکانمان پشت داده ایم یا پشت کرده ایم؟
این میراث، به شهادت تپه های باستانی سیلک (Sialk) ره آورد کوششی ۹ هزار ساله است. این تپه ها که تا روزگاری نه چندان دور بیرون کاشان بودند و اینک پاره ای از آن شده اند، سرآغاز زندگی در این شهر را بازمی تابانند.
ساکنان سیلک در هزاره هفتم پیش از میلاد در این ناحیه ساکن شدند. آنان کلبه های خود را از شاخ و برگ درختان می ساختند و رویشان را گل اندود می کردند. بعدتر، دیوار خانه ها را با چینه بالا بردند و سپس فن خشت زنی و ساخت خانه های خشتی را آموختند.
خانه هایی که در مرکز کاشان، درمحله سلطان امیراحمد شانه به شانه هم داده اند، چنین تباری دارند. آن ها واپسین تلألؤ معماری ایرانی را نمایش می دهند: خانه عامری ها، خانه عباسیان، خانه بروجردی، خانه طباطبایی و خانه تاج همگی از عصر قاجار به یادگار مانده اند و برخی شان افزون بر دویست سال قدمت دارند.
گزارش مصور این صفحه روزنه کوچکی است به زیبای بی انتهای این پنج خانه با روایت دو تن از اهالی کاشان که کمابیش همه عمر خود را صرف نگهداری چنین خانه هایی کرده اند؛ چه در کاشان، چه در دیگر جاهای ایران.
نخستینشان "سیف الله امینیان" است. می گوید: "وقتی به دنیا آمدم، مردم کاشان هنوز به شکل سنتی و در خانه های تاریخی زندگی می کردند. من و هم سن و سالانم آخرین کسانی بودیم که زندگی در این خانه ها را به شیوه اجدادی تجربه کردیم."
بعدها، مزه خوش این گونه زندگی، او را به اداره میراث فرهنگی کشاند. مدتی مدیر میراث فرهنگی کاشان بود. سپس مدیرکل میراث فرهنگی استان اصفهان شد. آن گاه تا معاونت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور پیش رفت و در همین مقام بازنشسته شد.
راوی دیگر، " اکبر حلی" است که خود را چنین معرفی می کند: "شش کلاس بیش تر درس نخواندم. از یازده سالگی به کار بنایی پرداختم و در ۱۶ سالگی با طراحی و ساخت یک پاساژ معمار شدم. دو سال بعد که می خواستم به سربازی بروم، ۱۸ ساختمان در کاشان ساخته بودم."
اکبر حلی، استاد دانشگاه در رشته معماری و مرمتگر بسیاری از بناهای تاریخی ایران از جمله خانه های تاریخی کاشان است. او با اندوخته سالیان عمر، خانه تاج را که رو به ویرانی بود، خرید و مرمت کرد. سپس نام "خانه هنرمندان کاشان" بر آن نهاد تا جای گردآمدن اهالی فرهنگ و هنر باشد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ فوریه ۲۰۰۹ - ۵ اسفند ۱۳۸۷
بهار نوائى
درمیان کارناوال هایی که در کشورهای مختلف دنیا برگزار می شود کارناوال شهر کلن آلمان یکی از دیدنی ترین هاست. این مراسم در چند دهه گذشته همواره با استقبال زیاد مردم این شهر همراه بوده است.
تعداد توریست هایی که در زمان برگزاری این مراسم به شهرکلن سفر می کنند آنقدر زیاد است که یافتن هتل و مسافرخانه، رستوران و کافه در این ایام به آسانی ممکن نیست. بعضی از دوستداران کارناوال این روزهای پر شور و شعف را "فصل پنجم سال" می نامند.
مراسم کارناوال روز یازدهم ماه نوامبر ساعت ۱۱ و ۱۱ دقیقه با صدای طبل و شیپور در میدان مرکزی شهر شروع می شود اما مراسم اصلی، ۴۷ روز قبل از عید پاک -عید معراج مسیح- و به مدت هفت روزاجرا می گردد.
از آنجایی که عید پاک در تقویم میلادی روز ثابتی ندارد و در فاصله ۲۲ مارس تا ۲۵ آوریل برگزار می شود، زمان اجرای کارناوال نیز متغیر است. این مراسم پیشوازی است برای ایام روزه داری کاتولیک ها، زمانی که معتقدان مسیحی از خوردن گوشت خودداری می کنند.
اگر چه کارناوال کلن در گذشته ریشه دینی داشته و تا امروز هم بعضی از مردم به آن اعتقاد دارند، اما در دهه های اخیر این مراسم بیشتر به نوعی شادمانی دسته جمعی تبدیل شده است که مردم شهر کلن و مهمانانشان با رقص وموسیقی و آواز اجرا می کنند.
برگزارکنندگان کارناوال این ایام را روزهای بی خیالی و سبکسری می نامند. در مقابل همدیگر بسیار خوش برخورد و شوخ می شوند و بنظر می رسد روزمره گی را از یاد مى برند. از هفته ها قبل فروشگاه های شهر، لباس های رنگارنگ و غیر معمول و ماسک های مختلفی را برای استفاده در روزهای کارناوال عرضه می کنند.
روز دوشنبه، که دوشنبه رُزها نام دارد اوج مراسم کارناوال است. گردانندگان این جشن، رژه روز دوشنبه را یک رژه حرفه ای می دانند که برای معرفی کارناوال به جهانیان در نظر گرفته شده است. اگر چه این روز تعطیل رسمی نیست، اما شرکت همگانی و یکپارچه مردم در این مراسم شهر را تعطیل می کند.
هرسال در روز دوشنبه رزها شعاری مناسب با مسائل اجتماعی روز یا مرتبط با فرهنگ مردم شهر در نظر گرفته می شود. "کارناوال ما: آسمانی، شوخ و شنگ و دیوونه واره" شعار کارناوال امسال بود.
سلام مردم شهر هم در این ایام به Kölle Allaf تبدیل می شود، عبارتی که درگویش محلی می تواند به معنی "جاوید و سربلند باد کلن" تعبیر شود. اگرچه پژوهش گران عدد ۱۱ را که در این مراسم نقشی مهم دارد، دارای ریشه های جادویی می دانند، کارناوالیست ها آن را به معنی تساوی همه مردم برای شرکت در مراسم شادی تفسیر می کنند.
امسال کارناوال شهرکلن در روز دوشنبه رزها با شرکت ده هزار و دویست کارناوالیست، ۴۴۰ اسب، ۱۲۴ گروه موسیقی، ۹۹ واگن و ۸۷ تراکتورتزئین شده، ۷۸ ماشین حمل کننده هدایا و ۸۰۰ نفر نیروی محافظ کارناوال برگزار مى شود.
کارناوالیست ها در حالی که ۱۵۰ تن آب نبات و شیرینی جات، ۹۲۰ هزار شکلات بسته بندی شده، ۳۰۰ هزار شاخه گل و هزاران هدایای کوچک را پیاده یا سوار بر اسب و تراکتور به طرف مردم پرتاب می کنند مسیری در حدود هفت کیلومتر را طى مى کنند.
شادی و دست افشانی کارناوال در شهر کلن در نیمه شب سه شنبه با سوزندان نوعی عروسک پارچه ای که "نوبل" نامیده می شود و درتمام ایام کارناوال برسردر کافه ها آویزان است به پایان می رسد. روز چهارشنبه آغاز زمان روزه داری است که ۴۰ روز به طول می انجامد.
پیشینه اجرای مراسم کارناوال بدرستی مشخص نیست، ولی از آنجا که این جشن بطور معمول چند هفته پیش از فصل بهار برگزار می شود، مورخین احتمال می دهند که با مراسم آئینی "راندن ارواح خبیثه زمستانی" که در گذشته دور اجرا می شده در ارتباط باشد. مردم آن زمان با استفاده از ماسک های مختلف این آئین را اجرا می کردند؛ سنتی که امروز نیز در کارناوال کلن دیده می شود.
براساس شواهد تاریخی در قرن چهارم میلادی، زمانی که مسیحیت در منطقه امروزین کلن به عنوان مذهب رسمی پذیرفته شد، ایام روزه داری با جشن راندن زمستان پیوند خورد. اجرای مراسم کارناوال- نزدیک به شکل امروزین آن- در اواسط قرن ۱۸ میلادی گزارش شده است. از سال ۱۸۲۳ برای اولین بار یک کمیته برگزاری جشن بوجود آمد و در ده فوریه همان سال برای اولین بار "دوشنبه رزها" برگزار شد.
اگرچه کارناوال کلن هرسال با شکوه تر از سال قبل برگزار می شود، اما به گفته دیتر بولس، یکى ازفعالین و دست اندر کاران مراسم کارناوال، هزینه سنگین این جشن بدون وابستگی وحمایت مالی دولت و تنها توسط مردم تامین می شود. او مى گوید در شهر کلن حدود ۴۰۰ باشگاه کوچک و بزرگ در برگزارى مراسم کارناوال شرکت دارند.
اعضای این باشگاه ها در مدت یک سال با تمرین رقص و اجرای موسیقی برای برگزاری این جشن آماده می شوند وهزینه کارناوال تنها از طریق حق عضویت در این باشگاه ها، کمک های مردمی و حق ورودی کنسرت هایی که در عرض یک سال اجرا می شود تامین می گردد.
امروزه ابعاد گسترده این جشن باعث شده صدها شغل از طراحی و تولید لباس، ساخت ماکت های کارناوال و گروه های موسیقی که صرفا اجرا کننده موسیقی کارناوال هستند به وجود آید.
مراسم امسال از روز پنج شنبه ۱۹ فوریه (اول اسفند) آغاز شده و تا نیمه شب سه شنبه ادامه پیدا میکند. در گزارش مصورى که در این صفحه مى بینید دیتر بولس از گردانندگان امروزین کارناوال از چگونگی برگزاری این جشن مردمی سخن می گوید.*
*از "کارین فرخی فر" و "هاینس شولته" که تعدادی از عکس های این مجموعه را در اختیار ما قرار داده اند سپاسگزارى مى کنیم.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب