آیا کسانی که ۱۲۰۰ سال پیش سنگ بنای مسجد جامع اصفهان را نهادند، حدس میزدند روزی فرا رسد که این مسجد بخشی از میراث فرهنگی بشریت قلمداد شود؟ آیا فکرش را میکردند که ۱۰ سلسله حکومتگر ایران مسجد خشتی و ساده آنان را به جایی برسانند که سرآمد همه مساجد ایران شود و برازنده القابی چون موزه و دانشنامه هنر و معماری ایران باشد؟
گفتهاند آنان مردانی از اعراب قبیله تیم بودند که در قریه "طهران" از توابع اصفهان زندگی میکردند. ایشان در محله یهودیه اصفهان مسجدی را بنا نهادند و آن را به سال ۱۵۶ه.ق/۷۷۲م صاحب منبر ساختند. چنین شد که آن مسجد را "مسجد جامع" خواندند؛ زیرا جامعِ محراب و منبر بود.
مسجد قبیله تیم حدود ۳۰ درجه نسبت به قبله انحراف داشت. از اینرو، به سال ۲۲۶ه.ق/۸۴۰م تخریب شد تا این بار در محدودهای بزرگتر و رو به قبله ساخته شود. این مسجد، هنوز نشان بارزی از معماری ایرانی نداشت بلکه به سبک و سیاق مسجد پیامبر در مدینه، متشکل از شبستانهای ستوندار به هم پیوسته، دورادور یک صحن بود.
وقتی هم که در اوایل سده یازدهم میلادی، سلسله شیعه مذهب و ایرانی نژاد آل بویه قدرت را به دست گرفتند، این ساختار را دگرگون نکردند، بلکه شبستانها را از طرف صحن مسجد گسترش دادند و با ستونهای آجری منقوش زینت بخشیدند. در واقع، مسجد جامع آل بویه، مسجد دیگری بود که به وسیله "صاحب بن عَبّاد" وزیر دانشمند این سلسله ساخته شد و "مسجد جامع صغیر جورجیر" نام داشت. مسجد جامع قدیمی را نیز "مسجد جامع کبیر عتیق" میخواندند.
مهمترین دورههای گسترش مسجد جامع اصفهان
در اواخر سده یازدهم میلادی، سلجوقیان بر ایران مستولی شدند و اصفهان را به عنوان پایتخت قلمرو بسیار وسیعشان که از ماوراءالنهر تا مدیترانه امتداد داشت، برگزیدند. در این زمان، جامع عتیق اصفهان نه گنجایش جمعیت رو به افزایش این شهر را داشت و نه شکوه آن درخورِ دربار سلجوقیان بود. پس گسترش مسجد در دستور کار قرار گرفت و فصل تازهای در تاریخ آن گشوده شد که در عین حال، دورهای مهم از تکوین الگوی "مسجد ایرانی" بود.
ابتدا به سال ۴۷۳ه.ق/ ۱۰۸۰م "خواجه نظامالملک توسی"، وزیر بزرگ سلجوقیان، گنبد جنوبی مسجد را ساخت و شیوه بنای شبستانهای گنبد دار ایرانی را مرسوم کرد. سپس هشت سال بعد، رقیب سیاسی او، "تاجالملک ابوالغنائم شیرازی"، گنبد شمالی مسجد را (البته به عنوان یک مکان تشریفاتی و بدون کارکرد عبادی) بنا نهاد که خود گامی بزرگ برای شکوهمندی هرچه بیشتر مسجد جامع اصفهان بود. در دهههای بعد، چهار ایوان در چهار سوی صحن ساخته شد که سرآغازی بود بر الگوی مساجد چهار ایوانی؛ الگویی که از حدود ۹۰۰ سال پیش تا به امروز، معرّف مساجد ایرانی است.
از اینجا بود که ساختار مسجد جامع اصفهان قوام و دوام پیدا کرد. آنچه در سدههای بعد و توسط دیگر سلسلههای حکومتگر به انجام رسید، افزودن پارهای بناها به ساختمانهای دوره آل بویه و سلجوقی یا مرمت و تزئین بناهای قبلی بود. جالب این که به شهادت کتیبههای مسجد و کتابهای تاریخی، مردمانی از همه ایران در اعتلای مسجد جامع اصفهان نقش آفریدند. یکی رازی بود و یکی شیرازی؛ یکی اهل خراسان و دیگری اهل اصفهان و مردمانی پرشمار از نواحی دیگر ایران.
مجموعه عکس
مسجد جامع عتیق اصفهان، در سال ۱۳۹۱ توسط سازمان یونسکو در فهرست میراث فرهنگی جهان به ثبت رسید و تحت حمایتهای بینالمللی قرار گرفت.
در ویدئوی این صفحه به دیدار این مسجد میرویم و سخنان "سید محمد بهشتی"، رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، را می شنویم که از اهمیت و وجوه امتیاز این مسجد بر سایر مساجد ایران میگوید. در آلبوم عکس نیز از میان فضاهای متعدد مسجد، ۲۰ فضای اصلی و پراهمیت را معرفی کردهایم. شرح عکسهای این بخش به طور عمده مبتنی بر پژوهشها و پیگردیهای "اوژن گالدیری" مرمتگر ایتالیایی است که از اواخر دهه ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۷ مسؤولیت مرمت مسجد جامع اصفهان را برعهده داشت. همچنین با کلیک روی عکس میانه صفحه میتوانید مراحل مهم گسترش و تحول مسجد را ببینید.
شیراز نخستین و مهمترین شهر ایران بود که عکاسی و فنون مربوط به آن را گسترش داد و بهرهگیری از این فن جدید در دسترس مردم شهر بود. شاید دلیل آن را بتوان جغرافیای شیراز دانست که در راه مواصلاتی بین بوشهر و تهران بود. بوشهر دروازه اصلی واردات از راه دریا به ایران بود. بیشتر شرکتهای خارجی دفتری در شیراز داشتند و فناوری نوین را به این شهر وارد میکردند. البته، نباید این نکته را هم فراموش کرد که نسل اول عکاسان شیراز تحصیلکردۀ فن عکاسی بودند و در گسترش این هنر نقش مهمی ایفا میکردند.
"منصور صانع"، فارغ التحصیل رشتۀ عکاسی که پایاننامۀاش را درباره پیشگامان عکاسی در شیراز نوشته، میگوید: "میرزا حسن عکاسباشی نخستین عکاس شیراز بود. او به زبان انگلیسی مسلط بود و عکاسی را در هند از انگلیسیها فرا گرفته بود. بنابراین، به سبک علمی عکاسی میکرد."
اولین دکان عکاسی در شیراز توسط همین میرزا حسن عکاسباشی باز شد. او پشت بازار وکیل در یک کوچه که حالا کوچۀ عکاسباشی است، مغازۀ عکاسی باز کرد و این امکان را برای مردم عادی که فراهم کرد تا چهرۀ خود را ثبت کنند.
خانۀ او پشت بازار وکیل (نزدیک طاق اسکرو) بود که به سبک خانههای آن زمان اندرونی و بیرونی داشت. در قسمت بیرونی سقف خانه به جای آئینه کاری و نقاشی، پر از عکس بود. نام و مشخصات عکسها روی سقف نوشته شده بود. شیشۀ نگاتیوها هم روی شیشۀ دیگری نصب شده بود، تا به صورت اسلاید در بیاید. شیشهها روی درهای خانه نصب شده بود.
برادران عکاسباشی (یعنی میرزا حسن، میرزا محمدرضا، محمدرحیم و میرزا فتحالله) که بعداً نام "چهره نگار" را برگزیدند، از پیشگامان عکاسی بودند و تاریخ عکاسی شیراز را متحول کردند.
میرزا حسن که به یقین نگرشی فراتر از دید خیلی از عکاسان امروزی داشت، بسیاری از مکانها و نقاط دیدنی شیراز را حدود صد سال پیش ثبت کرده است. به نظرمنصور صانع، این کار نشان دهندۀ نگرش ژرف و جلوتر از زمان این عکاس است؛ این عکسها سندهای معتبر و با ارزشی از زمان زندگی میرزا حسن عکاسباشی است.
میرزا محمد رضا برادر دیگر، دومین عکاسخانه را در شیراز افتتاح کرد. اعلان و قیمت عکاسی و اسناد دکان عکاسی او پس از صد سال هنوز باقی است. در یکی از اعلانهای او آمده بود که امکان گرفتن عکسی به اندازه تمام قد یک انسان که یک وجب از بالا و یک وجب از پایین آن باز باشد، برای او مقدور بوده؛ یعنی او میتوانسته عکسی به طول دو و عرض یک متر چاپ کند. به گفتۀ صانع، الآن این کار با فنون عکاسی دیجیتال برای عکاسان ایران ممکن شده است. خلاقیتهای دور از ذهن آنان برای آن دوران عجیب بوده. در آن زمان عکاسان شیرازی عکس را حتا روی سنگ مرمر یا تخممرغ نیز چاپ میکردند.
میرزا فتح الله هم دکان عکاسی دیگری در شیراز تاًسیس کرد به نام فردوسی که در پشت ارگ کریمخانی واقع بود. این دکان به همت فرزند ارشدش تا چند سال پیش نیز فعال بود.
منصور صانع، که کتابهای "به یاد شیراز" و" پیدایش عکاسی در شیراز" را تالیف کرده میگوید: "یکی از منابع تاریخی برای تحقیق درباره وقایع بعد از جنگ جهانی در فارس عکسهای خانوادۀ چهرهنگار است که از درگیری بین عشایر با ماًموران حکومتی و تحصنها در تلگرافخانه برای اعلام همبستگی با آزادیخواهان تهران و مراسم اعدام گرفته شده است."
"بهمن جلالی"، مدرس و محقق تاریخ عکاسی ایران نیز در باره برادران عکاسباشی یا چهره نگار گفته است: "چهرهنگاران شیراز عکاسان بداهه بودند، یعنی آثارشان دارای خلوص و اصالت است. ساختارعکسهایشان کاملاً ایرانی و به دور از هرگونه تقلید است. بین عکس و مخاطب حایلی نیست و ترکیببندی عکسها ایرانی بودن آن را نشان میدهد."
عکاسخانههای شیرازی نور نداشت. عکاسخانهها را در حیاط خانهها برپا میکردند و برای اینکه نور را کنترل کنند، آلاچیقهایی میساختند که رویش درخت انگور بوده و برگهای این درختها نور را میشکسته و باعث میشده که نور کنتراست نداشته باشد . بیننده در این عکسها نور نرمی را حس میکند که انگار وجود ندارد. درست برخلاف عکسهای امروزی که نور، عنصری مشخص و قابل تشخیص است.
بهمن جلالی میافزاید: "این عکاسان آرایش و دکوری که برای عکسها استفاده میکنند، همان آرایش حیاط خانهشان است. شما در عکسهاشان گلدانهای شمعدانی میبینید، قالی و قالیچه میبینید. در دهۀ ۱۳۳۰با موج تجددخواهی این نوع عکاسی هم از بین برد و به جای قالی و قالیچه، ما مبلمان فرنگی میبینیم و سالهای بعد ما شاهد یک نوع بیقیدی در عکاسی هستیم که در بقیۀ چیزهایمان هم با آن درگیریم." به اعتقاد جلالی، متاسفانه هیچ نشانی از ایران در تاریخ عکاسی دنیا نیست. چرا که ما بهایی به عکاسان قدیم ایران ندادهایم.
گزارش مصور نگاهی دارد به فنون عکاسان شیراز که با توضیحات منصور صانع همراهی میشود.
همه چیز از دهه بیست شمسی آغاز شد. نوگرایی در هنرهای تجسمی، به خصوص نقاشی، زمانی وارد ایران شد که مکتبهای فکری آن، بیش از ۳۰ سال قبلتر در اروپا و غرب پایهریزی شده بود. گرایش به این جریانِ تازه تعداد زیادی از هنرمندان را جذب خود کرد. و حالا موزه هنرهای معاصر ایران در نمایشگاهی با عنوان "نوسنتگرایی در هنر معاصر ایران" میزبان دغدغهای ۷۰ ساله است.
اگر بنیان اصلی جنبش فکری و مکتبی پست مدرنیسم را استفاده از گذشته با نگاه نو بدانیم، نوسنتگرایی در هنر معاصر ایران نگاهی به تلاش پست مدرنیستی هنرهای تجسمی در ایران است؛ تلاشی که در نهایت خواستگاهی فرهنگی با قدمتی چند هزارساله را به رخ میکشد.
فرهنگ ایران ویژگی بارزی دارد؛ ظرفی بزرگ با شکلی منحصربه فرد که هرآنچه در آن بریزید به ناچار شکل ظرف را به خود میگیرد. از هزاران سال قبل تا امروز، این فرهنگ فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته است، اما در تمام این مدت یک اتفاق به طور مشترک بارها رخ داده است؛ «ایرانی شدن هر نگاه و مکتب فرهنگی».
این درست همان ظرفی است که به آن فرهنگ و هنر ایران میگوییم و این درست اتفاقی است که پس از ورود مدرنیسم به ایران برای هنر، فرهنگ و ادبیات هم رخ میدهد. کوبیسم، امپرسیونیسم، ناتورالیسم یا فوویسم، فرقی نمیکند، تمام اینها پس از ورود به ایران، پسوند ایرانی به خود گرفتهاند. کوبیسم ایرانی، امپرسیونیسم ایرانی و...
موزه هنرهای معاصر میزبان چنین رویدادی است. نمایشگاه نوسنتگرایی در هنر معاصر ایران تلاش میکند تا در تونلی تاریخی، "ورود مدرنیسم به ایران و ایرانی شدن مدرنیسم" را به علاقهمندان نشان دهد.
نمایشگاه با آثار نگارگری "محمود جوادیپور" آغاز میشود و پس از طی مسیر از "منوچهر شیبانی" به "جلیل ضیاءپور" میرسد. در ادامه پا به محدوده جنبش سقاخانه میگذاریم؛ جنبشی که گفته میشود مهمترین جریان فکری هنری معاصر ایران محسوب میشود. "حسین زندهرودی" و "فرامز پیلارام" و بسیاری از هنرمندان دیگر، دغدغههای این جریان فکری هنری را به نمایش گذاشتهاند.
ادامه مسیر اما در تونل تاریخی موزه هنرهای معاصر، بازدید کننده را به یکی از مهمترین اتفاقات هنری ایران میبرد؛ استفاده از خط در هنر نقاشی که به آن "خط نقاشی" گفته میشود. اثری از "منصوره حسینی" در این بخش خوشامدگویی و پس از آن آثار "حسین زندهرودی"، "فرامرز پیلارام" و "محمد احصایی" خودنمایی میکنند. "رضا مافی" و "نصرالله افجهای" هم بخش دیگری از این هنر زیبا را نمایش میدهند.
از اینها که بگذریم کم کم به هنر پس از انقلاب میرسیم. جایی که تعدادی هنرمند با جمع شدن در حوزه هنری اتفاقات تازهای را پدید میآورند. توجه به عکس و موضوعات اجتماعی بیشتر در آثار دیده میشود و تا امروز همین نگاه و اندیشه، راهنمای مسیر هنرمندان بوده است.
نوسنتگرایی در هنر معاصر ایران بیشتر از یک نمایشگاه ساده است. این نمایشگاه نشان میدهد که قابلیتهای فرهنگی ایران در روبرویی با مدرنیسم کم نیست و میتواند هنری ناب پدید آورد، هنری که "مدرنیسم ایرانی" را پدید میآورد.
ویدیوی این صفحه گزارشی است از نمایشگاه "نوسنت گرایی در هنر معاصر ایران" که با توضیحات "احسان آقایی" و "سعید فلاحفر" همراهی میشود. این نمایشگاه تا ۱۹ دی در موزه هنرهای معاصر تهران برپاست.
گلبال رشته ورزشی اختصاصی ویژه نابینایان و کمبینایان است و مشابه آن برای غیرمعلولین وجود ندارد. بسیاری از ورزشهای معلولین، که تعدادشان کم نیست، با ورزشهای افراد غیرمعلول تفاوت چندانی ندارند. بازیهایی مثل جودو، دو میدانی، والیبال، شنا، پرتاب نیزه و دیسک ابتدا در ورزش غیرمعلولین پدید آمدند و کمکم جای خود را در ورزش معلولین باز کردند.
گلبال که از ترکیب هندبال و فوتبال پدید آمده، در سال ۱۹۴۶ توسط «هانز لورنزن، Hanz Lorenzen» از اتریش و «سپ ریندل، Sep Reindle» از آلمان طراحی شد. در ابتدا هدف، بازپروری سربازان نابینا شده جنگ جهانی دوم بود، سپس جای خود را در میان ورزشهای جهانی معلولین باز کرد و مسابقات آن نخستین بار در سال ۱۹۷۶ در بازیهای پارا المپیک تورنتو برگزار شد.
تیم ملی گلبال مردان ایران پس از انقلاب اسلامی شکل گرفت و در همان ابتدا توانست در دومین حضور گلبال در مسابقات پارا المپیک شرکت کند. از آن زمان تا امروز، گلبال مردان و بانوان ایران، افتخارات زیادی کسب کردهاند. تیم گلبال ایران سال ۲۰۱۳ در جدول ردهبندی جهانی، در مقام اول جهان ایستاد. امسال نیز در مسابقات پارا آسيايي اينچئون، گلبال مردان با نتیجه ده بر صفر بر تیم چین غلبه کرد و قهرمان این دوره از مسابقات شد.
گلبال در زمینی به ابعاد زمین والیبال یعنی ۱۸ متر بازی میشود. هر تیم متشکل از ۶ نفر است که سه نفر ذخیره و سه نفر دیگر در زمین بازی از دروازهای به طول ۹ و ارتفاع حدود یک و نیم متر دفاع میکنند.
در این ورزش سه سطح نابینایان و کم بینایان میتوانند شرکت کنند. این سه سطح با حرف B تفکیک میشوند که به آنها B2، B1 و B3 گفته میشود. در میان این سطوح، B3 با قدرت دیدی حدود شش متر از بقیه بیناتر است. B2 حدود دو متر را میبیند و B1 نابینای کامل است. اما در این بازی شرایط برای هر سه سطح یا کلاس نابینایان و کمبینایان برابر است؛ چرا که با استفاده از یک پد چشمی (چشمبند) دید آنها به طور کامل گرفته میشود.
این بازی تنها به دفاع ختم نمیشود. هر دو تیم شرکت کننده، در مقابل هم و پشت به دروازههایشان روی زمین به شکلی "نیمه نشسته" و به نحوی که مانع از ورود توپ به دروازههایشان شوند، قرار میگیرند. پس از هر دفاعی، حملهای آغاز میشود و بازی با پرتاب توپ از یک سو و دفاع از سوی دیگر ادامه پیدا میکند.
توپِ بازی گلبال که توسط دو شرکت کانادایی و آلمانی ساخته میشود و حدود ۱۰۰ تا ۳۰۰ دلار قیمت دارد، از مواد پلاستیکی خاصی است که روی آن چندین سوراخ دیده میشود. این توپ توخالی و داخل آن تعدادی زنگ تعبیه شده است. گلبال در سکوت کامل برگزار میشود تا بازیکنان و مدافعان بتوانند، با استفاده از صدای زنگدار توپ مسیر آن را تشخیص دهند.
بازی در دو نیمه دوازده دقیقهای برگزار میشود. اگر حتا در نیمه اول تفاضل گل طرفین بیش از ده گل شود، بازی به پایان میرسد. در این بازی، محدودیتی برای تعویض بازیکنان وجود ندارد و یک بازیکن به دفعات میتواند تعویض شود.
اما آنچه که این بازی را جذاب و در عین حال هیجانانگیز میکند، خطاهای آن است. خطاها به دو دسته تقسیم میشوند. دسته اول خطاهایی هستند که تنها به از دست دادن توپ منجر میشوند. دسته دوم ۸ خطا را شامل و در صورت وقوع منجر به پنالتی میشوند. پنالتی گلبال هم منحصر به خود است. در این بازی معمولا سه دروازهبان وجود دارد اما در هنگام پنالتی تنها یک نفر از دروازه دفاع میکند.
بخشی از خطاهای این بازی به سکوت مربوط میشود. در میان دو نیمه، مربیان و سرمربیان تیم میتوانند با بازیکنان صحبت کنند؛ به همین علت اگر هنگام بازی مربی یا سرمربی به اشتباه حرف بزند، خطای تیمی محسوب شده و پنالتی دارد.
به علت سکوت حاکم در این بازی، فشار زیادی به علت تخلیه نشدن هیجان بر بازیکنان در طول بازی وجود دارد. همه سوتها در این بازی یک بار زده میشود اما سوت گل دوبار و پشت سر هم به صدا در میآید. اینجاست که بازیکنان متوجه گل میشوند و میتوانند با تخلیه هیجان از فشار درونی خود بکاهند.
در حال حاضر بازی گلبال طرفداران زیادی در تمام استانهای ایران پیدا کرده است و نابینایان و کمبینایان از این ورزش استقبال میکنند. با اینحال هنوز امکانات کافی در اختیار نابینایان و کم بینایان قرار ندارد و احتیاجاتشان آن طور که باید برطرف نمیشود.
ویدیوی این صفحه از تمرینات و آمادهسازی تیم گلبال بانوان و مردان ایرانی در ورزشگاه "شهید هرندی" تهیه شده است.
نخستین عکس جهان در سال ۱۸۳۹ میلادی در پاریس گرفته شد و چند ماه بعد خبر آن به ایران رسید. سه سال بعد در ۱۸۴۲ اسباب عکاسی که هدیهای بود از جانب تزار روس وارد ایران شد و یک دیپلمات روسی که فن عکاسی را آموخته بود، در حضور شاه و درباریان نخستین عکس تاریخ ایران را ثبت کرد.
استقبال دربار قاجار از اختراع جدید اروپائیان فوقالعاده بود. همین امر باعث شد که در دوره ناصرالدینشاه عکاسی از هرجهت پیشرفت کند و شخص شاه، نه تنها مشوق عکاسان باشد بلکه خود با شور و علاقه بسیار سرگرم عکاسی شود. همچنان که انتظار میرفت، دوربین عکاسی ابتدا در خدمت شاه و درباریان قرار گرفت و سپس به خانه اعیان و اشراف راه پیدا کرد اما دیری نپائید که با حمایت شاه و به کوشش عکاسان آن دوره - که برخی ایرانی و برخی خارجی بودند - وارد بطن اجتماع شد و زندگی روزمره مردم را به تصویر کشید. در پایان دوره ناصری پیشرفت عکاسی به حدی رسید که به بهترین عکسهای جهان پهلو میزد.
از جمله عکاسان این دوره، یکی هم آنتوان سوریوگین، عکاس گرجی تبارِ زاده تهران بود که میراث بزرگی از عکسهای تاریخی را برای ایرانیان به یادگار نهاد. سوریوگین آن گونه که بر سنگ مزارش نوشتهاند، در سال ۱۸۴۰ به دنیا آمد و از سال ۱۸۶۰ سرگرم عکاسی در ایران شد. او در یک دوره نسبتا طولانی که روزگار سلطنت ناصرالدینشاه، مظفرالدینشاه، محمدعلیشاه، احمد شاه و رضا شاه را دربرمیگرفت، به عکاسی پرداخت. این دوران مقارن بود با تلاطمات شدید سیاسی و دگرگونیهای عمیق اجتماعی و فرهنگی در ایران و سوریوگین که عکاسی پرکار به شمار میرفت، موفق شد بخشی از این دگرگونیها را به تصویر بکشد.
او برای ثبت جلوههای گوناگون زندگی ایرانیان همه جا حاضر بود؛ از دور افتادهترین نقاط کشور و میان فرودستترین مردمان آن روزگار تا کنج خلوت شاه و درباریان. از اینرو، جای شگفت نیست که لابلای عکسهای او چهره گدا و درویش و دستفروش را کنار پرترههای سلطنتی ببینیم؛ یا سیمای زنان چادر به سر و روبنده دار را کنار عکسهای زنان برهنه حرمسرای شاهان قاجار بیابیم. در این مورد اخیر، سوریوگین را باید از پیشگامان عکاسی فیگوراتیو به شکل برهنه و نیمه برهنه دانست و شگفت آن که سوژه برخی از این عکسها ناموس شاه بودند! و این خود میرساند که نفوذ این عکاسِ گرجی تبارِ مسیحی در دبار ایران تا کجا رسیده بود. در واقع، درخشش سوریوگین، از یکسو وامدار کوشش و خلاقیت خود او بود و از دیگر سو، مرهون حمایتی که شاهان قاجار از او به عمل میآوردند.
آنتوان سوریوگین از ناصرالدینشاه لقب "خان" گرفت و در دوره مظفرالدینشاه موفق به دریافت نشان شیر و خورشید الماسنشان شد. دریافت مدال افتخار طلا از نمایشگاه بروکسل در ۱۸۹۷ و مدال نمایشگاه ۱۹۰۰ پاریس نیز نشان میدهد که او عکاسی در قواره برترینهای جهان بود. حتی موزه بریتانیا نیز یک زمان درصدد خرید مجموعه عکسهای سوریوگین برآمد اما برادرش امانوئل، مانع فروش عکسها شد؛ زیرا معتقد بود که این عکسها میراث بزرگی برای ایرانیان هستند و باید که در ایران باقی بمانند. این میراث بزرگ اما، از زمان حیات سوریوگین پیوسته در معرض تهدید بود. برای نمونه، در زمان محمدعلیشاه و در واقعه به توپ بستن مجلس شورای ملی، عکاسخانه سوریوگین به علت همسایگی با خانه یکی از مشروطهخواهان به آتش کشیده و غارت شد و تعداد زیادی از نگاتیوهای شیشهای موجود در آن از میان رفت. بعدها نیز رضاشاه – ظاهرا برای هدم برخی اسناد دوره قاجار – حدود ۲ هزار قطعه از نگاتیوهای شیشهای سوریوگین را مصادره کرد که البته بخشی از آنها به کوشش دخترش ماری، پس گرفته شد.
امروزه نیز عکسهای سوریوگین بسیار پراکنده است و شمار دقیق آنها معلوم نیست. تعدادی از عکسها به خارج از کشور رفتهاند و آنها که در ایران هستند، به صورت پراکنده در آرشیوهای متعدد دولتی و خصوصی نگهداری میشوند؛ آرشیوهایی که حتی نام و نشان برخیشان را نمیدانیم. بدتر از همه این که روند خروج عکسهای سوریوگین از کشور ادامه دارد. به گفته "آرمان استپانیان" عکاس و پژوهشگر تاریخ عکاسی، در میان عکسهای سوریوگین مجموعه پربهایی از مراسم عروسی یکی از دختران ناصرالدینشاه وجود داشت که اخیر توسط یک مجموعه دار خصوصی خریداری و به مقصد اروپا از کشور خارج شد. ظاهرا برای جلوگیری از خروج این عکسها، قوانین سفت و سختی وجود ندارد یا مجریان قانون توجه کافی نشان نمیدهند.
ویدئوی این صفحه شرح کوتاهی است از آثار و احوال آنتوان سوریوگین، معروف به آنتوان خان که با توضیحات آرمان استپانیان و نمایش عکسهای سوریوگین همراهی میشود. آقای استپانیان یکی از مجموعهداران عکسهای سوریوگین است و چند قطعه عکسی که از زنان حرم یا حالات فیگوراتیو زنان در گزارش ویدئویی گنجانده شده، توسط ایشان در اختیار قرار گرفته است.
هرروز از کنارش چون باد میگذری، مستِ غرور میروی و او برایت نامرئی است؛ او بیهیچ گناهی محکوم به سایهوار زیستن است. گمان میکنی او تابلویی باستانی است که هرروز کنار پنجره مینشیند و نگاهش به دوردستها خیره میماند. آنقدر برای تو این منظره، عادی و روزمره شده است که گاه در ناخودآگاهت گمان میکنی، او از همان آغاز زندگیاش همینگونه پیر بوده است. در مخیلهات نمیگنجد که او هم روزی مانند تو جوان بوده است و اکنون تکیه بر عصایش از قابِ پنجره به همان روزها مینگرد. تو چون باد از کنارش میروی، مستِ غرور میروی تا بامِ دنیا را فتح کنی! تا زندگی را تو کشف کنی! او را نمیبینی، او را نمیشنوی! بیخبر از آنکه تقویمِ عمر زودتر ازآنچه گمان کنی، کهنه میشود! تو زمان را از یاد بردهای، اما زمان تو را از یاد نبرده است! از کنارش چون باد میگذری، او باز نامرئی است، او را نمیبینی، چون او محکوم به سایه بودن بیهیچ گناهی است!
و روزی میرسد که به دنبالش میگردی، اما او را نمییابی! و آنوقت است که درمییابی هیچکس، هیچکس جای خالی او را پر نمیکند!
پیش از آنکه دیر شود، دستان پرچروک گرم و مهربانش را در دست بگیر تا « تنهایی غم انگیزش را دریابی»! هر چینی و هر چروکی، اندوهی، شادی، خاطرهای را فریاد میزند. گوشَت را نزدیکتر ببر تا بشنوی! صدایِ قلبش را میشنوی؟! هنوز دلی در سینه دارد که میتپد، با دنیایی پر از عشق!
درد سالمند، درد فشارخون نامنظم و قند خون و چربی بالا و درد مفاصل و استخوانهایش نیست! درد دلی است که در سینهاش آماس کرده و تا مغز استخوانش را میسوزاند! دردِ سالمند، دردِ ندیدن است، دردِ نشنیدن است... سوزِ سردِ فراموشی است که بر تمام جانودلش بیرحمانه میکوبد!
***
صدای قلبش هنوز در گوشم است! صبح است و او دوباره از قابِ پنجره، نگاهش را به افق دوخته است؛ ساعتم را نگاه میکنم، با خودم میگویم اندکی دیرتر از هرروز بروم، نظم دنیا به هم نمیریزد و کارها زمین نمیماند! شادم و این شادی را هرگز پیشازاین احساس نکرده بودم! پتویی برمیدارم، به سویش میروم و آن را روی شانههایش میاندازم، او دست مرا به گرمی میفشارد و میگوید: «الهی پیرشی!»
*رضوان وطنخواه این مطلب را به مناسبت روز جهانی سالمندان (اول اکتبر برابر با نهم مهرماه) برای جدیدآنلاین فرستاده است. شما هم اگر مطلبی برای انتشار دارید، لطفا آن را به نشانی info@jadidonline.com بفرستید.
در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، سازمان یونسکو، میدان نقش جهان اصفهان را همراه با زیگورات چغازنبیل و تخت جمشید در فهرست میراث فرهنگی جهان ثبت کرد. اینها نخستین آثار ایرانی بودند که در این فهرست جای میگرفتند. با این تفاوت که میدان نقش جهان نسبت به دو اثر دیگر، دست نخوردهتر است. در واقع، طی چهارصد سال گذشته تغییرات اندکی در این میدان بوجود آمده که از آن جمله، یکی تبدیل فضای میدان از زمین بازی چوگان به فضای سبز است و دیگری ساخت حوض بزرگی در میانه میدان. همچنین، ساعتی که در شمال مسجد شیخ لطفالله نصب شده بود و نقارهخانهای که بر فراز سر در قیصریه قرار داشت، در گذر زمان از میان رفتهاند.
ساخت میدان نقش جهان در اواخر سده شانزدهم میلادی و پس از آن که شاه عباس اول پایتخت دولت صفویه را از قزوین به اصفهان منتقل کرد، آغاز شد. البته ساخت این میدان و استقرار مراکز مهم شهری در اطراف آن از ابداعات شهرسازان دوره صفویه نبود. ۵۰۰ سال پیش از شاه عباس، اصفهان پایتخت سلسله سلجوقیان بود و دولتخانه آن پیرامون میدان بزرگی قرار داشت که بعدها از میان رفت و در سالیان اخیر با نام میدان امام علی یا میدان عتیق از نو ساخته شد. در تبریز، نخستین پایتخت صفویه نیز میدان حسن پادشاه مرکز حکومتی شهر بود و گفته میشد که شالوده آن را ایلخانان مغول ریختهاند. بنابراین ساخت میدان نفش جهان در تداوم یک سنت شهرسازی و نقطه کمال آن بود.
شهرسازان دوره صفویه این میدان را بیرون از محدوده اصلی اصفهان و در جایی که باغات بزرگ نقش جهان قرار داشت، بنا کردند؛ با این ایده، هم بافت قدیمی شهر سالم ماند و هم آزادی عمل بیشتری به معماران و شهرسازان داده شد تا فضای میدان و بناهای پیرامون آن را بدون محدودیت و به شکل دلخواه طراحی کنند. محور اتصال میدان نقش جهان به بافت قدیمی شهر اصفهان، بازار بزرگ قیصریه در شمال میدان بود که به بازارهای دوره سلجوقی میپیوست و از آن طریق به حوالی میدان عتیق (امام علی امروزی) و مسجد جامع عتیق راه میبُرد.
تهدیدهای موجود برای میدان نقش جهان
مجموعه عکس
جایگیری و طراحی مناسب میدان نقش جهان موجب شده که این میدان اعتبار و اهمیت خود را به مدت چهارصد سال حفظ کند و در جایگاه اصلیترین محور اقتصادی، فرهنگی و گردشگری شهر اصفهان قرار گیرد. با این حال، در سالیان اخیر تهدیدهای زیادی متوجه این میدان بوده که متأسفانه رو به افزایش است. مهمترین تهدیدها را میتوان بدین ترتیب برشمرد:
۱. تخریب بافت تاریخی پیرامون میدان؛ نقش جهان با فضاهای پیرامون خود که شبکه در هم تنیدهای است از گذرها، بازارها، سراها، کاروانسراها، باغها، خانهها و دیگر اماکن تاریخی، ارتباط ارگانیک دارد اما از ابتدای دوره پهلوی تا کنون، بافت پیرامونی آن دستخوش تخریب و تحریف قرار گرفته و تا حد زیادی منهدم شده است. در دهههای اخیر، بخش بزرگی از دیوانخانه صفویه در ضلع غربی میدان از میان رفت و شمار زیادی از خانههای تاریخی واقع در جنوب میدان و پشت مسجد جامع عباسی (شاه/امام) تخریب شدند. در تازهترین نمونه، شهرداری اصفهان قصد دارد تا خیابان جدیدی را در فاصله پنجاه متری شرق میدان احداث کند و بدین منظور بخش بزرگی از بافت تاریخی آن محدوده را با خاک یکسان کرده است. این نهاد بر آن است تا تونل مترو را نیز از زیر میدان نقش جهان عبور دهد.
۲. ساخت و سازهای ناهمگون؛ نه تنها بافت تاریخی پیرامون میدان نقش جهان تخریب شده، بلکه آنچه برجای آن ساخته شده است، از حیث سیما، بلندا و فضای معماری هیچ سنخیتی با شؤونات تاریخی میدان ندارد. مهمترین نمونه از این دست، ساخت برج ۱۲ طبقه جهاننما در فاصله ۷۰۰ متری میدان نقش جهان و در حریم درجه یک آثاری چون کاخ چهلستون است که خط آسمان در میدان نقش جهان و تمام پهنه تاریخی اصفهان را شکست و با اعتراض و اخطار سازمان یونسکو مواجه شد. نهایتا شهرداری اصفهان که سازنده این برج تجاری و اداری بود، تحت فشار شدید رسانهها و با تهدید یونسکو مبنی بر حذف میدان نقش جهان از فهرست میراث جهانی، پذیرفت که ۴ طبقه از برج جهاننما را کوتاه کند اما تا به امروز از انجام کامل این وعده سر باز زده است.
۳. تخریب کالبدی؛ میدان نقش جهان در نگاه نخست، اثری سالم و سرپا به نظر میرسد اما با نگاهی دقیقتر، روشن میشود که ساختمانهای این میدان به علت فرسودگی و عدم رسیدگی لازم در حال تخریب هستند. رطوبت چه از طریق زمین و چه از طریق پشتبامها به دیوارههای میدان نفوذ کرده و شالوده آنها را سست ساخته است. همچنین ترکهای زیادی در سقف حجرههای دورادور میدان به چشم میخورد که گفته میشود ناشی از نفوذ آب باران یا بارگذاری اضافی در طبقه دوم این حجرههاست. مرمت کاشیهای گنبد مسجد جامع عباسی نیز به علت عدم مهارت مرمتگران و نادیده گرفتن اصول فنی با شکست مواجه شده و مرمت ایوان کاخ عالی قاپو پس از ۱۰ سال همچنان در نیمه راه است.
۴. تخریب منظرین؛ علاوه بر جاخوش کردن داربستها بر گنبد مسجد جامع عباسی و ایوان عالی قاپو به مدت بیش از ۱۰ سال که موجب نازیبا شدن این آثار بیهمتا شده، نصب علملکها و بلندگوها و سیم کشیهای غیر اصولی در تمام فضای ۸۰ هزار متر مربعی میدان، منظر آن را به شدت مخدوش ساخته است. در مسجد جامع عباسی، وضع از این هم بغرنجتر است؛ زیرا در فصل تابستان سرتاسر صحن این مسجد را با داربستهای فازی میپوشانند و روی آن گونی یا برزنت میکشند تا برای شرکت کنندگان در مراسم نمازجمعه سایبان ایجاد کنند. این کار موجب شده تا از داخل صحن، هیچیک از ایوانها، منارهها، حجرهها و گنبد مسجد قابل دیدن نباشد. بخشی از فضای مسجد نیز به عنوان انبار زیرانداز نمازگزاران مورد استفاده قرار میگیرد. همچنین در بهار امسال، شهرداری اصفهان نمایشگاهی را به مناسبت هفته نکوداشت این شهر در میدان نقش جهان برگزار کرد که طی آن حریم منظرین میدان به طور کامل آسیب دید و ناخشنودی شدید گردشگران داخلی و خارجی و اعتراض رسانهها را از پی آورد.
۵. تغییر کاربریهای تاریخی؛ نقش جهان مانند تخت جمشید، گنبد سلطانیه، تخت سلیمان یا زیگورات چغازنبیل نیست که فقط کالبد معماری آن باقی مانده و به صورت یک اثر موزهای مورد توجه باشد. نقش جهان یک فضای شهری زنده و پویاست و این پویایی مرهون روح جاری در آن است. این میدان از چهارصد سال پیش تا کنون، بزرگترین مرکز تولید و فروش صنایع دستی ایران بوده است اما در سالهای اخیر به تدریج مغازههای آن کاربریهای دیگری پیدا کردهاند؛ به گونهای که در ضلع جنوبی میدان و در مجاورت بازار قیصریه، راستهای برای فروش اجناس پلاستیکی و اسباب بازیهای بیکیفیت شکل گرفته است. بدین ترتیب کاربریهای تاریخی میدان دستخوش تغییر شده و از آن فراتر شأنیت آن به عنوان یک فضای شهری معتبر مورد تهدید قرار گرفته است.
ویدئوی این صفحه نگاهی دارد به داستان ساخت میدان نقش جهان و مروری بر نام کسانی که در ساخت این اثر بیهمتا نقش آفریدند. در آلبوم تصاویر صفحه نیز حال و روز فعلی میدان و تهدیدهایی را که متوجه آن است، از نظر میگذرانیم. برخی عکسهای این آلبوم متعلق به خبرگزاری ایسنا و آرشیو شهرداری اصفهان هستند.
به تازگی موزه ملی ایران، نمایشگاهی با عنوان "نشانههایی از دویست هزار سال همبودی انسان و جانوران در ایران زمین" برپا کرده است. این نمایشگاه با همکاری سازمان حفاظت محیط زیست برگزار شده و تا روز هشتم مهرماه پذیرای بازدیدکنندگان خواهد بود.
ایران سرزمین بزرگی است که گونههای جانوری آن از تنوع بالایی برخوردارند. به گفته "علی گلشن"، نویسنده و پژوهشگر حوزه محیط زیست، فقط در رده مهرهداران، گونههای شناسایی شده در ایران عبارتاند از ۱۹۴ پستاندار وحشی، ۵۰۲ گونه پرنده، ۱۱۲ گونه سوسمار، ۷۲ گونه مار، یک گونه تمساح، ۲۰ گونه دوزیست، ۱۰ گونه لاکپشت و ۱۷۴ گونه ماهی. این گونهها افزون بر نقشی که در اکوسیستم و چرخه طبیعی دارند، در طول تاریخ بر زندگی و فرهنگ مردمانِ ساکنِ ایران تأثیر چشمگیری داشتهاند؛ تأثیری که برخی نمودهای آن را میتوان در نمایشگاه موزه ملی ایران ملاحظه کرد.
نکته حائز اهمیت در این نمایشگاه، نمایش آثار تاریخی در یک بازه زمانی ۲۰۰ هزار ساله از عصر پارینه سنگی قدیم تا دوره قاجار است. کمتر موزهای را در ایران میتوان یافت که آثارش چنین محدوده زمانی وسیعی را شامل شود. حتا در جهان نیز شمار چنین موزههایی زیاد نیست.
آنچه از دوره تاریخی در نمایشگاه دیده میشود، شامل آثاری چون سنگ صابونهای جیرفت، مفرغهای لرستان، جامهای زرین مارلیک، جامها و ریتونهای هخامنشی، نمونههایی از بشقابهای سیمین ساسانی با نقش شکارگاه، و کاشیها و ظروف سفالین سدههای میانی اسلامی است. اینها آثاری ناشناخته نیستند اما به طور معمول جایشان در تالارهای نمایش موزه ملی خالی است و حالا فرصت کمیابی پیش آمده تا علاقمندان آنها را از نزدیک ببینند.
توضیحات دکتر مهناز گرجی، رییس موزه ملی، درباره نمایشگاه همبودی انسان و جانوران
بخش دیگری از آثار نمایشگاه به دوره پارینه سنگی و پیش از تاریخ مربوط میشود که برای بازدیدکنندگان تازگی بیشتری دارد؛ خصوصا که پارهای از این آثار در کاوشهای باستانشناسی سالهای اخیر کشف شدهاند. از جمله میتوان به آثار به دست آمده از غار "دربند رَشی" در گیلان اشاره کرد که بیش از ۲۰۰ هزار سال قدمت دارند و مربوط به اواخر دوره پارینه سنگی قدیم هستند. این دوره، در خاورمیانه و ایران از حدود یک و نیم تا دو میلیون سال پیش و با ورود بشر به این مناطق آغاز شد و یافتههای آن بیشتر شامل ابزارهای سنگی شکار و سلاخی حیوانات است. به گفته "فریدون بیگلری"، کاوشگر غار دربند رشی، آنچه در سال ۱۳۹۱ در این غار کشف شد، افزون بر ابزارهای سنگی، شامل سنگواره حیوانات مختلف مانند گوزن، گاو وحشی، بز کوهی و یک گونه خرس منقرض شده بود که پیش از این گمان میرفت قلمرو آن از غرب اروپا تا شرق کوههای قفقاز بوده و حالا میدانیم که این خرس بزرگ جثه در غرب کوههای البرز نیز حضور داشته است.
از همین دوره یعنی۲۵۰ تا ۲۰۰ هزار سال پیش، دوره پارینه سنگی قدیم به پایان رسید و با ورود انسان نئاندرتال به ایران و مناطق همجوار، دوره پارینه سنگی میانی آغاز شد. این دوران خود شامل چندین دوره کوتاه گرم و دورههای یخچالی طولانی و سرد است. در این دوره، معیشت انسان نئاندرتال ساکن فلات ایران بر شکار گزینشی علفخواران بزرگ جثه و میان جثه مانند اسب، گور، گاو وحشی، بزکوهی، میش وحشی و آهو استوار بود که بقایای آنها در مناطقی چون کرمانشاه، لرستان، فارس، ارومیه و اصفهان کشف شده است. از این دوره نیز آثار جالبی در نمایشگاه به نمایش درآمده که مهمترینشان مربوط به مجموعه غارها و پناهگاههای "قلعهبُزی" در شهرستان مبارکه اصفهان و در حوضه آبریز زاینده رود است.
نهایتا دوره پارینه سنگی جدید حدود ۴۰ هزار سال پیش آغاز شد و نزدیک به ۲۰ هزار سال پیش همزمان با اوج یخبندان به پایان رسید. در این دوره انسان نئاندرتال منقرض شد و انسانهای خردمند در ایران پراکنده شدند. سپس در فاصله ۲۰ تا ۱۸ هزار سال پیش و همزمان با پایان یخبندان شدید، دوره فراپارینه سنگی از راه رسید. طی این دوره و دوره بعدی که نوسنگی خوانده میشود، به تدریج شرایط زیستی در فلات ایران بهتر شد و ابزارها و شیوههای شکار پیشرفت شایانی کرد. از همه این دورهها آثار جالب توجهی در نمایشگاه دیده میشود.
ویدئوی این صفحه نگاهی دارد به برخی آثار موجود در نمایشگاه و نشانههایی از دویست هزار سال همبودی انسان و جانوران در ایران زمین با توضیحاتی از دکتر فریدون بیگلری، مسؤول بخش پارینه سنگی موزه ملی و نیز دکتر کامیار عبدی، باستانشناس و پژوهشگر در موزه ملی ایران. همچنین در فایل صوتی صفحه میتوانید توضیحات دکتر مهناز گرجی، رییس موزه ملی درباره اهمیت برگزاری چنین نمایشگاهی را بشنوید.
صد سال گذشته، استان خوزستان حوادث مختلفی را پشت سر گذاشت که کشف نفت و ۸ سال جنگ ایران و عراق مهمترین آنها بود. این حوادث نه تنها زندگی اجتماعی مردم که نگاه هنرمندان این استان را هم تغییر دادهاست. هنر خوزستانی، بیانی ویژه دارد؛ داستاناش اختصاصی است و از دل تجربههای زندگی در این زیست بوم ایران بیرون میآید. شاید بهترین مکان برای رشد هنر تجربهگرایی استان خوزستان باشد.
بابک کاظمی، زاده ۱۳۶۲ شهر اهواز است. هنرمندی جوان و تجربهگرا که دست به ابتکارات تازهای در هنر عکاسی و تجسمی زده است. میل عجیب او به جمع کردن مجموعههای تاریخی و غیرتاریخی، زبان هنری او را پدید آورده است. زبانی که بیانی ویژه در تجربههای شخصی او از زندگی در استان خوزستان و شهر اهواز دارد. مجموعههای او، علاوه بر اجناس ناب و قدیمی که بیشتر در سمساریها یافت میشوند، شامل قورباغههای مرده و له شده خوزستان، گلولهها و پوکههای تغییر شکل یافته، پلاکخانههای ویران شده خرمشهر و .... هم هست. همینها ابزار بیانی کاظمی را شکل دادهاند. بیانی که از او هنرمند جوان امروز را ساخته است.
کاظمی با حضور در سینمای جوان اهواز، اولین آشناییها را با هنر نقاشی و عکاسی و سپس فیلمسازی، پیدا میکند. همین آشناییها و شگفتیهای تکنیکی هنر مثل چاپ و ظهور عکس که بیشتر شبیه شعبدهبازی هستند، او را به سمت خلق آثار تجربهگرای خود کشاند. قورباغههای له شده شط" نخستین مجموعه او هستند. کاظمی سالها این قورباغههای مرده را نگه داشت و با خواباندن در نمک مانع از فساد آنها شد. مشابهت این قورباغهها با عکسهای رنگ و رو رفته و خراب قدیمی، جرقه نخستین مجموعه او شد. قرار دادن قورباغهها در کنار این عکسها و گرفتن عکس دوباره از آنها مجموعه اول کاظمی را شکل داد.
پس از آن کاظمی به سراغ فشنگهای مانده از جنگ در خرمشهر رفت. آنها را که شاید از بدن کسی هم عبور کرده باشند را از سوراخ دیوارهای شهر جمع کرد و بعدها در یک فریم با چاپ سریع، آنها را عکاسی کرد. خودش میگوید این روش عکاسی مثل همان شلیک گلوله بود و به موضوع هم جان دوبارهای میداد. نام مجموعهاش را "سوغاتی کشور دوست و همسایه" گذاشت.
پلاک خانههای خرمشهر هم مجموعه دیگری شد. شناسنامه شهر توسط کاظمی جمع شد و بعدها روی عکسویرانهها، تانکها، سربازها و ... قرار گرفت و دوباره عکاسی و با تکینکهای چاپ به شکل آثار هنری درآمدند. پلاکهای خرمشهر اکنون در موزه دفاع مقدس تهران به صورت مجموعه دائمی درآمده است.
اما نفت موضوع دیگر آثار کاظمی است. این پدیده عجیب که تاریخ خوزستان را زیر رو رو کرد به کارها و زبان هنری او مسیر تازهای داد. گزارشی برای دارسی مجموعه عکسهایی بود که کاظمی از حال و روز امروز کارکنان شرکت نفت ثبت کرد. این عکسها که به صورت سیاه و سفید گرفته شدند، توان عکاسی کاظمی را به رخ میکشند.
نفت و بیان هنری کاظمی به همینجا ختم نمیشود. سفرهای او به نقاط مختلف استان خوزستان، سوغات نفت را هم به همراه داشت. او در این سفرهای از وضعیت اجتماعی خوزستان عکاسی کرد و پس از چاپ عکسها آنها را در نفت خواباند. این کار باعث شد که شیرازه عکس از هم بپاشد و تاولهایی روی عکس پدیدار شود. کاظمی این تاولهای عکس را که به تاولهای اجتماعی تاویل میکند آتش میزند و حاصل کار یک مفهوم یا کانسپت جدید هنری میشود.
کاظمی این کشف تازه خود در بیان هنری را به مانند کارگاهی در نقاط مختلف به اجرا در میآورد و علاقهمندان بسیاری پیدا میکند. خودش میگوید، نابود کردن و از بین بردن بخشی از هویت این مفهوم هنری است. نابود کردنی که نمونه عینی آن امروز در اجتماع ایران به خصوص خوزستان دیده میشود.
مجموعه "بله قربان" او هم حاصل عکسهایی است که او در خدمت سربازی از همدورهایهای خود گرفت. بخشی از آن عکسها هم راهی ظرفهای نفت شدند و تاولهایشان آتش گرفت و بخشی دیگر هم به صورت عکسهای تجربهگرا، مجموعههای تازهای را پدید آوردند.
کاظمی در "گامیشها، H2o" سعی میکند پیام تازهای به ماموریت مصدق در ملی کردن نفت بدهد. خودش میگوید، مصدق تلاش زیادی برای ملی کردن نفت کرد اما آنچه هرگز ندید، بلایی بود که نفت بر سر مردم خوزستان آورد. خوبیهای نفت را بردند و گازهای خطرناکی که از پالایشگاهها بیرون میآمد سهم مردم خوزستان شد.
کاظمی در این مجموعه، پروانهها و ماهیهایی که بر اثر اشتعال این گاز مرده بودند را جمع آوری کرد و همراه ابتکارات عکاسی، آنها را روی عکس پالایشگاهها قرار داد. حاصل کار مجموعه خاص و منحصربهفردی شد.
کارهای کاظمی به جنگ و نفت ختم نمیشود. ابرهای او که حاصل عکاسی با موبایل است، ابری زیبا و خاص را روی عکسهایی در مسیر جادههای خوزستان نشان میدهد. این مجموعه او توسط کامپیوتر ساخته شده است.
مجموعه عکسهای او با اتکا بر داستان "آلیس در سرزمین عجایب"، زنی به همراه یک چمدان را نشان میدهد که گویی بر فراز تهران و شهرهای دیگر به پرواز درآمده است.
حالا او ساکن شهر کرج است. سالهاست که از خوزستان فاصله گرفته و همین فاصله باعث شده تا تجربههای تازهتری کند. محل زندگیاش مملو از آثاری است که در گذشتههای دور ساخته شده، و او با زحمت آنها را از سمساریها جمع کرده تا در آینده زبان هنری او شوند. انوع ظروف، شمعدانیها، لالهها، گنجهها و ... همه آنچیزی هستند که کاظمی در این سالها جمع کرده و معلوم نیست چه وقت زبان هنر او میشوند.
افتخار سابرینا غيور اين است که "هیچ وقت برای آموختن به کلاس آشپزی نرفته است، ولی توانسته آشپزی ایرانی را به رسانهها و خانههای بریتانیاییها ببرد". هرچه او آموخته و در آن مهارت دارد از پشتکار و علاقهای است که به آشپزی ایرانی و فنون و شگردهای آن داشته است. او چندسالی است که با سرآشپزهای معروف لندن همکاسه شده و توانسته آشپزی و خوراکهای ایرانی را با امکانات محدودش به ساکنان بریتانیا بیاموزد.
سابرینا نه عروسیهای بزرگ ایران را با سفرههای رنگارنگشان دیده بود و نه تالارهای غذاخوری تهران که بویشان از دور گرسنه و سیر را به سوی خود میکشد. او از کودکی در لندن زندگی کرده و اگر سفره ایرانی دیده، تنها در خانه خودشان یا دوستان و اقوامشان بوده است. خودش میگوید خاله مادرش در میان همه آشپزهای خانگی، بیشتر از همه برایش الگو و سرمشق بوده است.
سابرینا غیور در سال ۱۳۵۵ در تهران به دنیا آمد. اوایل انقلاب خانوادهاش به انگلستان مهاجرت کردند و او در آنجا بزرگ شد. از کودکی به آشپزی و برنامههای آشپزی تلویزیون علاقه زیادی داشت. به گفته او، مادرش سابرینا را برای ورود به آشپزخانه و پخت و پز آزاد میگذاشت و پخت غذا بر اساس برنامههای آشپزی تلویزیون آغازی شد برای آشپزی سابرینا غیور.
هنوز نوجوان بود که تصمیم گرفت بیش از هر چیز وقتش را صرف غذاهای ایرانی کند و برای این هدف با خرید کتابهای آشپزی ایرانی به طور جدی در این راه قدم گذاشت. در آن زمانها هرگز در فکر او خطور نمیکرد که بخواهد غذاهای ایرانی یا خاورمیانه را در انگلستان عرضه کند. حتا تا آن زمان هم هنوز نمیدانست که روزی پا در دنیای حرفهای آشپزی خواهد گذاشت. به همین علت بعد از پایان مدرسه، نه آشپزی، بلکه رشته بازاریابی برای رستورانها و هتلها را برگزید.
بعد از گذشت مدت کوتاهی متوجه شد که دنیای درونش چیز دیگری جز بازاریابی میخواهد. بزرگی دنیای آشپزی و خلاقیتهای بسیاری که در آن جمع شده او را به این سو هدایت کردند. سرانجام تحصیل در رشته بازاریابی به او کمک کرد تا گامی در این راه برداشته و آشپزی حرفهای را برای دوستان و آشنایان شروع کند.
در آغاز او عکس غذاهایی را که درست می کرد در فضای مجازی، از طریق توییتر و فیسبوک منتشر میکرد. کم کم طرفدارانی پیدا کرد که از همان طریق درخواست آزمایش غذاهایش را میکردند تا اینکه تصمیم گرفت یک کلوپ آشپزی به نام“Sabrina Supper Club” (باشگاه شام سابرینا) در خانهاش راهاندازی کند. سابرینا با فراخوانی در صفحه این کلوپ و گذاشتن منوی غذا، توانست ۱۰ تا ۱۲ نفر را برای شام به منزل خود دعوت کند. حالا خانهاش مانند یک رستوران خانگی شده و افراد میتوانند به جای رستوران به آنجا بروند. از طریق همین فراخوان و همین کلوپ بود که ناشر کتابش با او آشنا شد و این آشنایی به تالیف کتابش "پرسیانا" (دختر ایرانی) انجامید.
حالا سابرینا در چند مدرسه آشپزی در لندن آشپزی ایرانی تدریس می کند و تهیه غذاهای ایرانی را آموزش میدهد. علاوه بر آن دستورالعمل غذاهای او به عنوان آشپز ایرانی در بسیاری رسانههای بریتانیا به چاپ میرسد. سابرینا در بسیاری از رویدادها و فستیوالهای غذا و آشپزی در لندن شرکت دارد. او درباره کتاب تازهاش میگوید "می دانم که آشپزهای خوب ایرانی، حتا در بریتانیا کم نیستند، اما قصدم از انتشار کتاب پرسیانا این بود که نسل جوان خارج از ایران و طرفداران غذاهای ایرانی بتوانند غذاهای ایرانی را از سریعترین راه و با کمترین امکانات تهیه کنند".
سابرینا غیور با علاقه و پشتکار خود و استفاده از رسانههای اجتماعی، هم نام خود را به در کنار آشپزهای سرشناس قرارداد و هم توانست بین در میان صدها نوع غذاهای متنوع در بریتانیا، بر شهرت غذاهای ایرانی بیفزاید.
در ویدیوی این صفحه سابرینا غیور از علاقهاش به هنر آشپزی و انتشار کتاب تازهاش میگوید. بخشی از تصاویر این ویدیو متعلق به شرکت "Stock Food" است.