۱۱ ژانویه ۲۰۱۹ - ۲۱ دی ۱۳۹۷
صبا واصفی
اگر به پیشینه ایرج جنتی عطایی نظری بیفکنید، تنوع کارها و سایه روشن زمینههایی که در آنها هنرنمایی کرده بسیار است. او شعر گفته، ترانه سروده، نمایشنامه و داستان و کتابهای بسیار نوشته، در نمایشهای بسیار نقش داشته، و نمایشنامههای زیاد را به روی صحنه آورده است.
گرچه جغرافیای زندگیاش به شهرهای دزفول و تهران و لندن بر میگردد، اما جغرافیای هنریاش وسیع و محتوای آن بسیار فراگیرتر است.
در واقع باید زندگی او را دو بخش کرد. زمانی که در ایران میزیست و در جرگه سرایندگان عشق و دلدادگی بود ویا در جو پُرستیز و پَُر التهاب سالهای جوانیاش از گل سرخ و دردهای تودهها در ژرفای لایهها میگفت و به عنوان شاعری اجتماعی، به قول شاملو، دست میگذاشت به جراحات شهر پیر و به شب از صبح دلپذیر قصه میکرد. بخش دوم زمانی آغاز شد که جنتی همانند بسیاری دیگر از هنرمندان به ناچار به غرب کوچ کرد و چمدان خستهاش دیگر بوی هجرت و غربت میداد.
در سالهای نوجوانی که شعر سرودن را آغاز کرد از این که سرودههایش را پدرش نپسندد نگرانی داشت و از این رو شعر خود را به عنوان شعر شهریار به پدر معرفی میکرد. پدر او که از خانوادهای آذری میآمد و شیفته اشعار شهریار بود، سروده او را تایید میکرد و ایرج نفس راحتی میکشید و میگفت:"پدر جان شعر خودم بود." و پدر با اخمی مرموز میگفت:" حس کردم بعضی بیتها ضعیف بود!"
شاید برای برخی ایرج جنتی ِ شاعر و هنرمند و فعال اجتماعی- سیاسی اهمیت بیشتری داشته باشد، اما واقع امر این است که این ایرج جنتی ِ ترانهسرا است که بیشتر در ذهنها مانده و بر نسلی از دوستاران موسیقی اثر گذاشته که فراتر از مرزهای ایران است.
شاید نتوان فارسی زبانی را یافت که از سرودههای ایرج جنتی ترانهای نشنیده باشد. و کمتر خواننده نوگرایی را میتوان یافت که ترانههای این ترانه سرای نوین را نخوانده باشد؛ ترانههایی که نه تنها در روزگار ساخته شدن بلکه سالهای سال پس از آن هنوز هم زمزمه میشوند.
این ترانه سرای شناخته شده که در کار سرایندگی تجربههای ارزشمندی دارد از ترانه سرایان نسل جدید اندکی دلگیر به نظر می رسد و از پیامی که در این ترانههاست چندان خشنود نیست.
در گزارش تصویری این صفحه، ایرج جنتی عطایی متولد ۱۹ دی ۱۳۲۵ از زندگی خود میگوید. همچنین در این جا ترانه گل سرخ با صدای ویگن را میشنوید و نیز دو شعر از سرودههای جنتی عطایی را میتواند بخوانید:
آهنگ کوچ
آسمان ابری نیست
و زمستان هم،
دل من اما غمگین است
چشم من اما بارانی.
بوی غربت دارد
کوچهی تنبل پر همهمهمان
بوی هجرت دارد
چمدانِ خستهی من
و هوای گریه
مادر کور دم مردن من.
قصد هجرت دارم
به کجا باید رفت؟
بروم
بروم
قایقی از رنج بسازم
و بهاری از عشق
بین ما دریایی ست
که نخواهد خشکید
بین ما صحراییست
که نخواهد رویاند
من اگر می دانستم
من اگر میدانستم
به کجا باید رفت
چمدانم را میبستم
و از اینجا میرفتم
قصد هجرت دارم
دل من میگوید:
دل به دریا بزنم
و به آن شبه جزیره بروم
میوهی تازهی امید بچینم
دل من میگوید:
سر به صحرا بزنم
بروم شهر سپیداران
و سپیدیها را
ارمغان آورم، آه
چه خیال خامی دارم! نه؟
قصد هجرت دارم
به کجا باید رفت
به کجایی که در آن
آسمان ابری باشد
و زمستان هم
دل غمگین اما نه.
با تو ام ای یاور
ای دوست
تو اگر سنگر امنیت من بودی
من هوای رفتن را...
من هراس ماندن را...
پیش تو می ماندم
و بیابانها را
بارور میکردیم
چه خیال خامی دارم! نه؟
بوی هجرت دارد
چمدان خستهی من
و هوای گریه
مادر کور دم مردن من
قصد هجرت دارم
به کجا باید رفت؟
آنک بهار
به یاد کوچههای مه
- غروب
- خواب
و خانه های خفته در خیال ِ آفتاب
به یاد هیمههای سوخته
در انزوای برفی ِ گرسنگی و مرگ
میان کلبههای خار
- گِل
- پِهِن
- تگرگ
ستارهای
- به نعرهای
شیارهای زخم تازیانه را
جوانههای سرخِ یک سرود میکند.
زمستان ۶۱
انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین: ۹ ژانویه ۲۰۱۲ – ۱۹ دی ۱۳۹۰
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۵ ژانویه ۲۰۱۲ - ۱۵ دی ۱۳۹۰
وارطان داودیان
در واقع سال نو میلادی مناسبت دینی ندارد. گرچه در تقویم کهن ارمنیان که سال با ماه ژوئیه آغاز میشد و محاسبۀ روزها و ماههای سال نیز بر اساس حرکت ماه انجام میپذیرفت، به گفتۀ یکی از مورخان ارمنی آغاز سال نو را به حضرت یحیی تعمیددهنده نسبت میدادند؛ شخصی که برای هموار نمودن راه ظهور حضرت عیسی مسیح مردم را در رود اردن تعمید میداد.
سال نو "آمانور" نیز گفته میشود، (روز آغاز سال نو) و در آن امروز هیچ نشانهای از دین دیده نمیشود. اما، برای تبرک سال، اولین روز آن اول ژانویه در کلیساها مراسم "باداراک" یا قربانی مقدس و عشاء ربانی (مراسمی که هر یکشنبه در کلیسا برگزار میشود) صورت میپذیرد. در زمانهای گذشته نیمهشبی که متصل به روز اول سال میشد، در کنار غذاهای معمولی میوه هم روی میز گذارده میشد. ولی امروز دیگر میوه بر روی میز شام گذاشته نمیشود.
اما میلاد حضرت عیسی مسیح با مراسم سنتی و کلیسائی همراه است. و صبح روز عید بازیها و نمایشهای سنتی، شعرخوانی، ترانهخوانی و پایکوبی در همه جا به چشم میخورد.
مراسم باداراک تنها در صبح روزهای یکشنبه در کلیساها انجام میگیرد، اما در سال تنها دو بار عصرها برگزار میشود. نخست شب میلاد حضرت عیسی مسیح (پنجم ژانویه) و سپس شب عید رستاخیز آن حضرت (عید پاک). برخی برای شرکت در مراسم عشاء ربانی که چشیدن نان مخصوصی به نام "نشخارک" است و در طول مراسم تبرک داده میشود، یک روز کامل از خوردن و نوشیدن هر چیزی امساک میکنند ودر پایان تنها باچشیدن نشخارک، خوردن و نوشیدن را آغاز میکنند. در این شب، مراسم باداراک به طور کامل برگزار میشود.
اما شامگاه، پس از پشت سر گذاردن مراسم باداراک، اهل خانواده دور میز شام گرد هم میآیند. ایتدا بزرگ خانواده دعا میکند و میلاد حضرت مسیح را به این ترتیب تبریک میگوید: "بشارت بر شما و بر ما که مسیح ظهور کرد و ولادت یافت". آنگاه همان شخص مقداری از نان مقدس یا نشخارک را در لیوانهای شراب افراد میریزد. اما نشخارک به عنوان نماد بدن مسیح به هیچ وجه نباید جویده شود. شراب نیز نماد خون حضرت مسیح است. شام شب عید میلاد نباید با استفاده از گوشت قرمز تهیه گردد.
معمولاً شام این اعیاد عبارت است از ماهی، تخممرغ، کوکوی تخممرغ و ماهی دودی با برنج. به هنگام شام، مقدار کمی از نان مقدس نشخارک را درون لیوانی که کمی شراب در آن ریخته شده میانداختند و سپس آن را سر میکشند، بدون آن که نشخارک در دهان جویده شود. این رسمی است که به وسیلۀ حضرت مسیح سفارش شدهاست: "بخورید که این تن من است و بنوشید که این خون من است".
اما صبح روز ششم ژانویه که میلاد حضرت مسیح توأماً همراه با غسل تعمید حضرت گرامی داشته میشود، پس از مراسم باداراک آئین تبرک آب در ظرف مخصوصی که صلیبی به وسیلۀ پسری نابالغ در آن انداخته میشود، روی صحن بالای کلیسا انجام میگیرد و در پایان مؤمنان مقداری از آب را نوشیده و یا برای تبرک خانه و مداوای بیماران به منازل خود میبرند.
نان مقدس (نشخارک)
نان مقدس در کلیسا پخته و طی مراسم مذهبی و اعیاد میان مردم تقسیم میشود. کسانی که مایل هستند به کلیسا بروند و نان مقدس بگیرند، باید از صبح همان روز روزه بگیرند، درمراسم باداراک شرکت کنند و درپایان از دست کشیش نان مقدس بگیرند.
این نان که به شکل گردو به اندازه نیم کف دست است، طی مراسمی در کلیسا مدتی در شراب تبرک میشود و سپس کشیش آن را تکه تکه میکند و به مؤمنان میدهد.
این نان را به غیر از روزهداران، بیمارانی که امید شفا دارند و در بستر هستند و یا افرادی که در بالین احتضار هستند نیز تناول میکنند.
تبرک منازل
در اعیاد میلاد مسیح و جشن رستاخیز (عید پاک) رسم بر آن است که کشیش محل به خانههای پیروان کلیسا میرود و مراسم تبرک و تقدیس را انجام میدهد. این رسم از زمان حواریون به یادگار ماندهاست. در آن زمان حواریون به کلبههای پیروان دین مسیح میرفتند و پیرامون زایش و رستاخیزمسیح سخن میگفتند.
کشیشان با خواندن دعایی از کتابهای مذهبی و رسم صلیب، منازل را متبرک میکنند و به این ترتیب خانوادههای مسیحی را از گزند حوادث ناگوار مصون میدارند و در پناه لطف الهی قرارمیدهند.
شیرینیجات
بر اساس آئین مرسوم در عرف و نه در دین، مردم برای تدارک پذیرائی از میهمانان عید، از تابستان اقدام به ساختن مرباجاتی از قبیل به، زغالاخته، لیمو ترش، سیب، بهار نارنج و میوهجات موجود در فصل میکردند. اما از یک هفته مانده به عید، خانمهای خانهدار خمیر مخصوص شیرینی به نام گاتا یا نازوک را آماده میکردند و با عاریه گرفتن طبقهای مخصوص از نانوائیها شیرینیها را به شکلهای گوناگون در آن جای داده و در تنور نانوائیها پخته و در پارچههایی مخصوص پیچیده و در دیگها نگهداری میکردند.
در گزارش تصویری این صفحه که شوکا صحرایی تهیه کردهاست، نمونههایی از این خوردنیها را میبینید.
*وارطان داودیان، روزنامهنگار و کارشناس الهیات مسیحی است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۰ دسامبر ۲۰۱۱ - ۹ دی ۱۳۹۰
رویا یعقوبیان
احساس نزدیک شدن به ایام کریسمس و سال نو میلادی در شهری مثل تهران که بیشتر ساکنانش مسلمانند، در همۀ محلات، خیابانها و کوچههای شهر امکانپذیر نیست. برای همین دیدن تنها چند فروشگاه کوچک محل فروش تزئینات کریسمس درشهر تهران برایم تأثیرگذارتر و مهیجتر از دیدن نمونههای اروپایی پررونقتر آن است. شاید همین محدود بودن تعداد محلات مسیحینشین شهر است که آنها را منحصر به فرد میکند و باعث بخشیدن هویت متفاوت به آنها میشود.
یکی از این محلات در مرکز شهر و حوالی کلیسای سرکیس مقدس در خیابان کریمخان زند است. خیابان میرزای شیرازی را میگویم که از جنوب منتهی به بلوار کریمخان زند و از شمال به خیابان شهید مطهری است. این خیابان از جملۀ راستههایی است که نزدیک به ایام کریسمس حال و هوای ویژهای دارد. داخل مغازههای این راسته پر است از تزئینات رنگی کریسمس و لوازم جشنهای میلاد مسیح و کنار پیادهروهایش نیز درختهای کاج مصنوعی و طبیعی چیده شده به فروش میرسند.
بر خلاف تصور عامه، تاریخ برگزاری عید کریسمس برای ارمنیها روز ششم ژانویه است، ولی این روز را بیشتر مسیحیان در کشورهای مختلف در بیستوپنجم دسامبر هر سال جشن میگیرند، البته آسوریهای ایران که کاتولیک هستند نیزهمان ۲۵دسامبر را به عنوان عید جشن میگیرند. دلیل این تفاوت به اختلاف نظر شاخههای مختلف مسیحیان بر سر تاریخ ولادت عیسی برمیگردد. علیرغم این اختلاف نظر، عید کریسمس یا نوئل در این دو روز برای هر دو گروه با شکل و شمایلی مشترک و نمادهایی تقریباً یکسان تجلیل میشود.
غذای عید کریسمس ارمنیهای ایران با غذای کریسمس مسیحیان دیگرمتفاوت است. غذای ارمنی در شب کریسمس (ششم ژانویه) نه بوقلمون، بلکه برنج و کوکوسبزی و ماهی است. برخی از آنها این تفاوت در غذا را متأثر از فرهنگ و سنت ایرانی میدانند. آنها معمولاً روز کریسمس را بعد از بازگشت از کلیسا در خانه و در کنار اعضای خانواده جشن میگیرند. البته گاهی نیز جوانها به صورت دستهجمعی به رستوران میروند.
کارهای مربوط به تزئینات خانه و درخت کریسمس طوری تقسیم میشود که خرید و حمل درختان و بستن سیمها و چراغهای درختها بر عهدۀ آقایان و کارهای ظریفترو تزئینات دیوارها و تهیه و تدارک هدایای زیر درخت کریسمس، بر عهدۀ خانمها باشد. مرسوم است که خانوادههایی که یکی از عزیزانشان را قبل از عید کریسمس از دست دادهاند، آن سال کریسمس را جشن نمیگیرند و آرایش خانه و درخت کریسمس را انجام نمیدهند.
سالهای اخیر به دلیل جلوگیری از آسیب زدن به طبیعت، استفاده از درختان کاج مصنوعی به جای درخت کاج طبیعی توصیه میشود که خود باعث افزایش تنوع در اندازه و شکل و رنگ درختها شدهاست. در دو طرف خیابان میرزای شیرازی میتوان درختهای کاج با رنگهای مختلف را دید. بعضی از آنها سفید هستند، شبیه درخت کاجی که بر رویش برف نشسته باشد. البته مسلم است که این کاجهای مصنوعی هیچگاه عطر کاج طبیعی را ندارند و شاید برای همین است که بسیاری همچنان اصرار به استفاده از کاج طبیعی دارند.
در تهران، پاپا نوئلها که این روزها دیگر نمیتوانند از سوراخ دودکش وارد خانههای چندطبقۀ تهران شوند و هدایا را زیر درخت کریسمس و داخل جوراب بچهها بگذارند، از چند روز پیش در همین راسته، جلو فروشگاهها و یا در کوچه و پسکوچهها البته بدون سورتمه و گوزن دیده میشوند که به بچهها و بزرگترهایی که برای خرید به آنجا آمدند، نوید عید و ایام شادی میدهند و با آنها عکس یادگاری میگیرند؛ کاری شبیه به کاری که حاجی فیروزهای ایرانی در هنگام عید نوروز در کوی و برزن میکنند.
گزارش مصور این صفحه دربارۀ حالوهوای جشن سال نو و میلاد عیسی مسیح پیرامون کلیسای سرکیس مقدس تهران در این روزهاست.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۸ دسامبر ۲۰۱۱ - ۷ دی ۱۳۹۰
داریوش رجبیان
"اشعار ابول فروشان، پدیدهای است در نظم، حاوی بینشی تازه که واقعیتهای کهنه را به گونهای جدید و ناگهانی بازبینی میکند و واقعیتهای امروز جهان را با جزئیات ذرهایشان به ثبت میرساند. و در این راستا وی دست به کندوکاو چیزهای مأنوسی میزند که از چشم و قلم ما افتادهاست یا ما با آنها خو گرفتهایم و دیگر به تفسیر و تعبیرش نمیپردازیم. فروشان به مقولۀ زبان، رویکردی چندفرهنگی دارد که در اشعار فارسی و انگلیسیاش به یک پیمانه مشاهده میشود".
این پارهای از معرفینامۀ ابول فروشان در تارنمای "شعر بینالملل" (Poetry International) است که سردبیری بخش ایران آن به دوش ابول فروشان است. وی همزمان ریاست سازمان "جوهر نویسندگان در تبعید" (Exiled Writers Ink) را به عهده دارد. ابول فروشان طی سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ دو مجموعه شعرش را با نامهای "زبانی علیه زبان" (A Language Against Language) و "برای عطسهام به بیابان تو محتاجم" (I need your desert for my sneeze) منتشر کرد که اولی، حاوی اشعار انگلیسی اوست و دومی فارسی و انگلیسی است. اشعار ابول فروشان در مجموعههای دیگر هم در کنار چکامههای شاعران دیگر به طبع رسیدهاست. ترجمۀ اشعار فارسی به انگلیسی هم بخش قابل توجهی از کارنامۀ اوست: از جمله دو مجموعه شعر علی عبدالرضایی با نامهای "من در خطرناک زندگی میکردم" و "سیکسولوژی" (شـِـششناسی) که طی سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹به زبان انگلیسی منتشر شد.
ابول فروشان در نوجوانی، سال ۱۹۷۵، از تهران به لندن آمد و چهار سال بعد از رشتۀ مهندسی مکانیک دانشگاه لندن فارغالتحصیل شد و همینجا ماند. یعنی دوران رشد فکری او با زبان انگلیسی عجین است، به گونهای که اکنون انگلیسی را زبان راحتتری برای اندیشیدن و ابراز اندیشه میداند. "راندمان زبان انگلیسی بالاست، به خاطر این که لغت بیشتر دارد. شما برای خیلی چیزهایی لغت دارید که در فارسی ممکن است نباشد". از اینجاست که اشعار فروشان انگلیسی است. با این که خود او هم فراوانی لغات را لازمۀ ایجاد یک شعر نمیداند، چون شعر لوازم دیگری دارد: "آن چیزی که شعر را شعر میکند، توصیف اشیا نیست، بلکه چگونگی چیدمان مفهومهاست و این که چطور ناگفتنیهایی را میگویید که به زبان عادی محاورهای نمی شود بیان کرد. این جنبه است که موجب میشود شعر باقی بماند، چون میتواند یک جور اکتشاف فضای خارج از واقع یا حقیقت حاضر باشد؛ یا کندوکاوی در حقیقت حاضر. کارهایی که ما میکنیم، مربوط به همین جنبۀ برخورد با واقعیت زندگی انسان در دهکدۀ جهانی است. چون جهان در حال کوچکتر شدن است. شما امروز میتوانید یک شعر بنویسید یا ترجمه کنید به انگلیسی و فردا در آمریکا و استرالیا و اروپا و سراسر جهان خواننده داشته باشد. با استفاده از زبان انگلیسی شعر ما در دسترس افراد بیشتری قرار میگیرد. چنانچه در آمریکا خیلی از کارهای ما استقبال میشود و ماهی نیست که ترجمههای من از آثار شاعران ایرانیتبار بریتانیا در نشریهها و تارنماهای آمریکایی منتشر نشود".
اما اهمیت و جایگاه زبان پارسی در برتری زبان انگلیسی در عرصۀ بینالمللی تحلیل نرفتهاست. شاعران ایرانیتباری که به زبان انگلیسی میسرایند، هر آیینه به اندوختههای پارسی خود روی میآورند و از آنها بهره میگیرند تا چیز تازهای برای گفتن داشته باشند. "در درون، گفتگویی هست بین فارسی و انگلیسی. بین فرهنگ ایران و فرهنگ جدید. و این حالت چندفرهنگی بودن، نگاه جدیدی میدهد به موضوعهایی که در بارهشان فکر میکنی".
در یک چنین مبحثی موضوع عرق و نژاد مطرح نیست؛ عرق ملی بهتدریج ثانوی میشود و جا به مفهومهایی جهانی میدهد. آنچه مطرح میشود، دسترسی گوینده به دو یا چند فرهنگ مختلف است. تقدیری که از ابول فروشان میشود، به دلیل همین چندفرهنگی بودن اشعارش است که هم از حافظ و سعدی بهره بردهاست و هم از شکسپیر. اما ذهن او درگیر مسایل امروزیتر است: "توجه من معطوف به تحولات جدیدی است که در شعر امروز پیش میآید تا تحولات شعر کلاسیک. شعر کلاسیک کار خودش را کرده و ما را به اینجا رساندهاست. این مهم است که از اینجا به بعد به کجا میرویم. یکی از پرسشهای عمدۀ جهانی شدن شعر هم همین است: از اینجا کجا خواهیم رفت؟"
بهراستی، از اینجا کجا خواهیم رفت؟ آیا در سدۀ بیستویکم هم میشود به آیندۀ شعر امیدوار شد؟ جدول پرفروشترین کتابهای انگلیسی گویای حال است که بیشتر کتابخوانها به آثار داستانی رغبت بیشتر دارند و شعر خریدار چندانی ندارد. ابول فروشان معتقد است که شعر در انگلیس ماندگار است، به مانند نقاشی که گاه در خلال چیدمانها یا آثار ویدئویی و عکاسی کمرنگ میشود و گاه به شکل براق آبوروغن به صحنه برمیگردد. میگوید، شعر در گونههای دیگر هنر هم کاربرد دارد و، مثلاً، هنگام بررسی یک فیلم، به جنبۀ شاعرانۀ آن هم میپردازند. گذشته از این، شعر انگلیس با ورود شاعران مهاجر یا مهاجران نسل دوم، جنبۀ چندفرهنگی و جامعهشناختی هم یافتهاست که مورد توجه دیگران هم هست.
"شعر در انگلیس موقعیت اجتماعی شعر در ایران را ندارد. ولی وقتی صحبت از شعر مهاجر یا نسل دوم مهاجران است، اثرش از دایرۀ شعر و دوستداران شعر فراتر میرود، چون یک نوع گفتگو میان فرهنگهاست و مورد توجه آنانی هم قرار میگیرد که مسایل اجتماعی و فرهنگی برایشان مطرح است".
ورود نمایندگان فرهنگهای مختلف به عرصۀ شعر انگلیس، لحن و زبان و بیان و موضوعات و سبکهای تازهای را وارد شعر انگلیسی کردهاست که نمونههایش را میتوان در تارنمای "شعر بینالملل" دید؛ در آثاری از شاعرانی که تبار هندی یا پاکستانی و آفریقایی و آمریکای جنوبی دارند و واقعیتهای روزگارشان را همراه با واقعیتهای بیانیشان وارد شعر انگلیسی کردهاند. این پدیده به اندازهای مهم ارزیابی میشود که کتابخانۀ بریتانیا شعر چهل تن از شاعران غیر انگلیسی را با صدای سرایندگانشان بایگانی میکند. ابول فروشان و علی عبدالرضایی، دو شاعر ایرانیتبار انگلیس هستند که آثارشان در این گنجینه ضبط و حفظ شدهاست.
تبلور فرهنگهای ایرانی و انگلیسی را میتوان در همۀ چکامههای ابول فروشان بهآسانی مشاهده کرد. یکی از این سرودهها "لندن آی" یا "چشم لندن" است، که در این صفحه می شنوید، خاطرهای از یک شب کریسمس در لندن که با خاطرات شاعر از شب یلدای ایرانی درهم آمیحتهاست. در نماهنگ نخست، این شعر را به زبان فارسی میشنوید و در نماهنگ دوم، به زبان اصل که انگلیسی است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۳ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲ دی ۱۳۹۰
محبوبه شیرخورشیدی
زمستانهای سرد و طولانی و روزهای کوتاه. تا به خودت بجنبی، هنوز وسط روز نشده، هوا تاریک است. در این شرایط بهترین بهانه برای شاد بودن و سپری کردن روزها، جشن و تعطیلات کریسمس و سال نو است. مردم از یک ماه پیش، سرگرم تدارکات و برنامهریزی برای این چند روزند و نور و رنگ هفتههای آخر سال فرنگی در خیابانهای شهر بر شادی و انرژی آنها میافزاید.
این روزها روزهای خانواده است. مدرسهها و دانشگاهها تعطیلند و جوانان به خانههایشان بازمیگردند تا دور سفرۀ خانوادگی میلادی مسیح و آغاز سال نو را جشن بگیرند. حتا اگر در شهر یا کشور دیگری مشغول کار یا تحصیل باشند، این فرصت را برای بودن در کنار خانواده غنیمت میشمارند.
برای دانشجویان ایرانی اما داستان کمی متفاوت است. آنها عادت ندارند سال نو را در میانۀ زمستان جشن بگیرند و کریسمس هم برای اغلب آنها بیگانه است. بسیاری از آنها نیز مثل دیگر همشاگردیهایشان از فرصت استفاده میکنند و هرچند کوتاه، سفری به ایران میکنند تا به بهانۀ تعطیلات با خانوادهشان تجدید دیدار کنند. اما برای آنهایی که میمانند، این تعطیلات همیشه هم خوشایند نیست. خوابگاهها و خانههای دانشجویی در این روزها سوت و کور است. روز کریسمس همۀ شهر خالی و تعطیل است و همه در کنار خانوادۀ خود این روز را جشن میگیرند و سرگرم شدن در این روز برای یک دانشجوی ایرانی دور از خانواده کار آسانی نیست.
بعضی ها این آرامش و سکوت را غنیمت میشمارند و به درسها و کارهای عقبافتاده میپردازند. بعضی، اگر خوششانس باشند، با دوستان ایرانی دیگر خود دور هم جمع میشوند و بعضی فقط جلو تلویزیون یا رایانه وقت میگذرانند.
اما همۀ تعطیلات هم این طور نیست. در روزهای دیگر فرصتهای زیادی برای وقتگذرانی و تفریح هست. انواع جشنوارهها و بازارچههای خیابانی که پر از غرفههای سرگرمی، خوراکیها و نوشیدنیهای گرم و خوشمزه است، حراجهای بزرگ فروشگاهها و شور خرید لباسها و وسایل نو و انواع شبنشینیها و بزمهای دوستانه برای کریسمس و سال نو مسیحی. این روزها همینطور فرصتی است برای کسانی که میخواهند با فرهنگ و سنتهای مردم کشورهای میزبانشان آشنا شوند.
در این گزارش تعدادی از دانشجویان مقیم لندن که مایل نبودند تصویرشان دیده شود، از تجربهها و خاطرات این روزهای خود میگویند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۲ دسامبر ۲۰۱۱ - ۱ دی ۱۳۹۰
رویا یعقوبیان
در مرکز لندن و در کنار میدان "ترافالگار" و در شمال رودخانۀ تیمز عمارتی است به نام سامرست هاوس که حیاط بزرگ آن نقش میدان بازیهای باستانی را در این روزها ایفا میکند. زیرا در روزهای نزدیک به جشن میلاد مسیح و سال نو میلادی شور و حال عجیبی در میدان مرکزی این خانه برپاست.
درهای مجتمع "سامرست هاوس" با شمایلی زمستانی و آذینبندیشده و به روی عموم گشودهاست. "سامرست هاوس" در هیبت جدید دارای یک پیست بزرگ یخی روباز و یک درخت بزرگ کرسیمس زرقوبرقدار و چراغانیشده در حیاط مرکزی است و پذیرای عموم مردم از کودکان و بزرگسالان گرفته تا اسکیتبازان و رقصندگان روی یخ حرفهای است. همان رقص روی یخی که راهبی اهل کانتربری با نام "ویلیام فیتز استفن" از بروز آن این گونه گزارش میدهد: "...اگر آبگیرهای باتلاقی فینزبری و مورفیلد یخ بزنند، بچههای لندن به بازی میپردازند. بعضی از این بچهها استخوانهایی به پا میبندند و چوبدستیهایی مستعمل به دست میگیرند."
اسکیت روی یخ (پاتیناژ) یکی از فعالیتهای زمستانی مردم اروپا و امریکای شمالی است که از سالها قبل، یادآور و همراه جشنهای میلاد مسیح بودهاست. شاید به این دلیل که مقرر بوده که این جشنها در ابتدای فصل سرد و در شهرهای سردسیر اروپایی و آمریکای شمالی مسیحینشین برگزار میشد. از این رو امروزه که این امکان برای خیلی از شهرها نیست که در مرکز شهر پیست طبیعی یخی داشته باشند، این امکان را با نصب یک پیست یخی روباز مصنوعی فراهم میآورند؛ کاری که در حیاط مرکزی عمارت "سامرست هاوس" لندن یازده سال است که با نزدیک شدن کریسمس انجام میشود.
تاریخچۀ ساخت این عمارت به سده شانزدهم میلادی و زمامداری هنری هشتم میرسد.
عمارت اولیۀ "سامرست هاوس" که معمار آن ناشناخته است، یکی از نمونههای بارز معماری عصر رنسانس در انگلستان به شمار میآید و عبارت از یک مجتمع ساختمانی با یک حیاط مرکزی بزرگ و یک دروازۀ بزرگ در شمال که در میان یک رشته ساختمانهای سهطبقه واقع شدهاست و در ضلع جنوبی به یک رشته ساختمان دوطبقه و دروازه ای که به روی منظری از رود تیمز گشوده میشود.
در قرن هفدهم این مکان، محل زندگی حکام و همسران آنان از نواحی مختلف انگلستان و اسکاتلند بود. حتا در دورهای به خاطر سکونت ملکۀ دانمارکیالاصل اسکاتلند، نام "خانۀ دانمارک" به خود گرفت. در نیمۀ قرن هفدهم با اوجگیری جنگهای داخلی انگلستان، پارلمان سکونت وابستگان سلطنت در این عمارت را ممنوع کرد و حتا قصد فروش آن را داشت و همینجا بود که جسد "اولیور کرامول" رهبر انقلابی بریتانیا، برای اجرای مراسم، مدتی نگاهداری شد.
در نیمۀ دوم قرن هجدهم بود که بحث نبود یک مرکز تجمع عمومی در مرکز شهر برای اعیاد و مراسم و مناسبتهای خاص، مشابه آنچه در میدان نقش جهان اصفهان سالها پیشتر فراهم شده بود، بالا گرفت. در این زمان ادارات زیادی در این مرکز دفتری داشتند، از سازمانهای وابسته به نیروی دریایی گرفته تا پست و مالیات و حتا دفتر بنگاه بختآزمایی. اینجا بود که در سال ۱۷۷۵ میلادی به "سر ویلیام چمبرز" مأموریت داده شد که در قبال دریافت مقرری دو هزار پوند این بنا را بازسازی کند و به شکل تقریباً کنونیاش درآورد. وی بیست سال آخر عمرش را به این کار اختصاص داد؛ کاری که همچنان تا ده سال بعد از فوت او نیز کموبیش ادامه داشت. و این شد که "سامرست هاوس" به شکل و شمایل امروزیاش درآمد. این عمارت از سال ۱۹۹۷ به یک بنیاد ترویج فرهنگ و هنر بدل شد.
در برنامههای این بنیاد برگزاری نمایشگاههای هنرهای تجسمی در فضاهای داخلی و نیز برگزاری اجراهای موسیقی و رقص و نیز فصلهایی برای نمایش فیلم در فضای باز در نظر گرفته شدهاست. از این جهت، حیاط مرکزی این عمارت به مکانی برای گردهمآیی مردم برای مناسبتهای ویژه مانند کریسمس و تفریح، تفرج و گلگشت تبدیل شدهاست.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۹ آذر ۱۳۹۰
پنج سال پیش در چنین روزهایی جدیدآنلاین را به عنوان نخستین مجله چندرسانهای در فضای مجازی و رو به گسترش اینترنتی گشودیم.
ما با نشر جدیدآنلاین میخواستیم تا آموختهها و تجربههای خود را در زمینۀ کار رسانهای به نسل جدیدی از گزارشگران فارسیزبان در ایران و افغانستان و تاجیکستان برسانیم و آنها را با تولید گزارشهای چندرسانهای فرهنگی آشنا کنیم تا بتوانند به یاری اینترنت و با بهرهگیری از شیوههای گزارشگری چندرسانهای روایتهایی ساده اما با نگاهی نو از روندهای فرهنگی و اجتماعی پیرامون خود ارائه کنند.
ما همچنین میخواستیم فارسیزبانان را به هم نزدیکتر کنیم تا میراثهای فرهنگی مشترک خود را بهتر بشناسند و با روندهای فرهنگی و اجتماعی هم بهتر آشنا شوند.
ما در پنج سال گذشته گزارشگران بسیاری را با ساختن گزارشهای چندرسانهای آشنا کردیم. نام برخی از آنها را در صفحۀ جدیدآنلاین دیدهاید. برخی دیگر از آموزشدیدهها در جدیدآنلاین آن چه را که آموخته بودند، به رسانههای منطقهای و جهانی کوچک و بزرگ بردند و سرچشمۀ نوآوریهایی در آنجا شدند.
چنان که بایگانی جدیدآنلاین نشان میدهد، ما توانستیم با یاری این همکاران و نیز کمک دوستان دیگر در پنج سال گذشته نزدیک به دوهزار گزارش و روایت چندرسانهای به فارسی و انگلیسی نیز به خط سیریلیک برای تاجیکستان نشر کنیم.
نمونههایی که در بایگانی ما میبینید، همه یکدست نیستند. گاه به عنوان نخستین کارهای روزنامهنگاران جوان، کارهایی تجربیاند و نهچندان پرداخته. اما در همانها هم شاید بشود به نکتهای جدید و نگاهی نو به محیط پیرامونی سازندۀ آن برخورد. در این میان شاید نمونههایی درخشان هم ببینید که نوید گونهای نو از روزنامهنگاری حرفهای در زبان فارسیاند.
برخی از این گزارشهای تصویری ما که چند سال پیش تولید شده، هنوز در فضای اینترنتی دستبهدست میگردند تا جایی که هر ماه چندصد هزار نفر به دیدار جدیدآنلاین میآیند. اکنون بسیاری از کاربران ما از طریق صفحۀ جدیدآنلاین در فیسبوک و نیز روی آیفون و آیپد گزارشهای ما را میبینند و اینها همه نشانۀ استقبال کاربران از کار جدیدآنلاین است.
جدیدآنلاین به همت شما تأثیر دیگری هم داشت که ما خود نخست از آن آگاه نبودیم. نامهها و پیامهایی که ما از مراکز آموزشی زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ ایرانزمین و نیز دانشجویان آنها دریافت کردیم، نشان داد که در بسیاری از این مراکز، در سراسر دنیا، برای آگاه شدن از روندهای فرهنگی و اجتماعی و نیز فرا گرفتن زبان فارسیِ معیار از جدیدآنلاین بهره میگیرند.
ما میدانیم که در تبلیغ جدیدآنلاین کوتاهی کردهایم و نیز میدانیم که بهترین تبلیغ برای ما توصیههای کاربرانمان به دوستانشان بودهاست. در این جا فرصتی است تا سپاسگزاری کنیم. نخست از گزارشگرانی که گاه در شرایط دشوار پذیرفتند برای جدیدآنلاین گزارش تهیه کنند. سپس از کسانی که در شناساندن ما به دیگران یاری رساندند. همچنین از کاربرانی که برای ما نامه نوشتند و نظر دادند و یا از ما انتقاد کردند، ممنونیم. گاه گفتند که مطالب کممحتوا داریم یا کیفیت عکسها حرفهای نیست و صداها نا بهنجار و یا نوشتهها ملالآور و بیچفت و بست و یا گزارشها قدماییاند و ناجدید.
اما همۀ نامهها هم انتقادآمیز نبود. برخی کار ما را ستودند که گرفتار ابتذالِ سیاستزدگی نشدهایم. برخی جدیدآنلاین را گوشهای امن و فرهنگی توصیف کردند که میکوشد از شعارهای بیمحتوا بپرهیزد. ما بیشتر این نظرها را در کنار گزارشها نشر کردیم؛ مگر پیامهای خصوصی و یا نظرهایی که همراه با افترا و یا واژهها و تعبیرهای ناشایست بود.
ما میدانیم که هنوز به همۀ هدفهای خود نرسیدهایم، بلکه گامی کوچک به سوی آنها برداشتهایم. آرزوی ما این بود که با رواج ساختار جدید چندرسانهای اندکی به اعتلای مهارتها و ارزشهای گزارشگری به عنوان امری حرفهای در زبان فارسی کمک کرده باشیم. آرزویی بس دراز بود برای بضاعت کوتاهمان. آیا در این راه توفیقی داشتهایم؟ شما داور بهتری هستید.
در هر حال برای بهتر شدن و ادامۀ کار جدیدآنلاین ما به کمک شما نیاز داریم. شما از چند راه میتوانید به ما کمک کنید:
۱. فرستادن نظرهای دقیق انتقادی و ارائۀ راهکار؛
۲. پیشنهاد موضوع برای تهیۀ گزارش دربارۀ آنها؛
۳. همت کردن و تلاش برای ساختن گزارش چندرسانهای؛ شما پیشگام شوید، ما در ساختن آن شما را یاری میکنیم؛
۴. فرستادن نوشته، عکس و یا صدا از پدیدهها و چیزهای جالب پیرامون خود؛
۵. معرفی آثار هنری، مجموعههای عکس یا اسناد تاریخی در میان خانوادهها و یا شخصیتهای فرهنگی و اهل هر فن و حرفه که شما فکر میکنید کاربران ما باید با آنها و کارشان آشنا شوند؛
۶. معرفی جایهای تاریخی و طبیعی کمتر شناختهشده که فکر میکنید دیگران باید آنها را بشناسند.
و دو خواهش دیگر:
۷. لطفاً نظرها و پیشنهادهایتان را به این نشانی بفرستید: info@jadidonline.com
۸. اگر میخواهید شما را از نشر گزارشهای جدید آگاه سازیم، نشانی ایمیل خود را برای ما بفرستید.
در گزارشهای تصویری این صفحه آمیزهای میبینید از برخی از پربینندهترینهای جدیدآنلاین در پنج سال گذشته. یکایک این بیست گزارش را در گوشۀ "مطالب مرتبط" هم کاشتهایم. شما کدام یکی از گزارشهای این پنجساله را بیشتر میپسندید؟ جدیدآنلاین آمیزهای دیگر از گزارشهای محبوب کاربران را بر پایۀ پیشنهادهای شما تهیه خواهد کرد.
از شما سپاسگزاریم
جدیدآنلاین
برخی دیگر از گزارشهای پربینندۀ ما
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۶ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۵ آذر ۱۳۹۰
بهار نوایی
نوای ترانههایش سالهاست که در میان دوستدارانش شنیده میشود و آوازش، نغمههای دورترین روستاهای ایران را به گرد جهان بردهاست. رنگ قلممویش اما در پشت ترانههایش پنهان مانده و از جمع دوستدارانش فراتر نرفتهاست. حالا سیما بینا میگوید از مدتها پیش در لحظههای سنگین و سالهای دشوار وخاموش، آوازهای نخواندهاش را نقاشی میکرده و اتاق کارش پر از نقاشی شدهاست.
میگوید در سالهای اخیر که دوباره امکان اجرای کنسرت برایش فراهم شده، با آنکه کار موسیقی و تهیه و تدارک کنسرتها وقت زیادی از او میگیرد، در هر فرصتی که به دست میآورد، لحظههایی که دلتنگ میشود یا دلش برای نقاشی تنگ میشود، لحظۀ خلاقیت در هنر نقاشی اوست: "بعد طرحهایی در ذهنم میآید و دیگر نمیدانم چطور بقیۀ کارها را انجام دهم تا به سراغ نقاشی بروم. وقتی نقاشی میکشم، بیشتر در سکوت قرار میگیرم، گاهی هم ترنم یک موسیقی مرا همراهی میکند".
سیما بینا از نهسالگی یک دست به میکروفن داشت و در برنامۀ کودک رادیو ترانههای کودکانه میخواند و در دست دیگرش قلممو بود و نقاشی میکرد. وقتی دبیرستان را تمام کرد و پشت کنکوری شد، در مقابل تصمیمی سخت قرار گرفت:
"برای ادامۀ تحصیل و انتخاب رشتۀ دانشگاه هم ادبیات را دوست داشتم وهم رشتۀ نقاشی و طراحی را. شانسی که داشتم با همه مشکلاتی که برای ورود به دانشگاه وجود داشت، هر دو رشته را قبول شدم. این تصمیمگیری سختی بود که کدام را انتخاب کنم و بالاخره برخلاف تصور همه نقاشی را انتخاب کردم".
چند سال بعد از دانشکدۀ هنرهای زیبا در رشتۀ نقاشی فارغالتحصیل شد و مدتی به موازات فعالیتهای موسیقاییاش در رادیو و برنامۀ گلها به تدریس نقاشی پرداخت. اما آوازهاش در موسیقی سنتی و محلی ایرانی چنان بلند بود که هنر نقاشیاش در سایه ماند. سالها بعد، زمانی که آواز خواندن زنان بر روی صحنه ممنوع شد، پناهگاهش نقاشی شد و دلتنگیهایش را با آن تقسیم کرد. در همین دوره بود که با برپایی نمایشگاه جای خود را به عنوان نقاش در بین هنرمندان باز کرد و نقاشی هم در زندگی سیما بینا جای خود را یافت.
با وجود این، برای او موسیقی زبانی پویا برای گفتگو با مردم، چه ایرانی و چه غیر ایرانی است، در حالی که نقاشی وسیلهای است که با آن تأثراتش از محیط طبیعی و جغرافیایی را بیان میکند. نقاشیهای سیما بینا هم مانند موسیقیهایش رنگ مردمی دارد؛ ترسیم محیط زندگی روستائیان و کارگران و لباس و سیمای آنها مضمون بسیاری از نقاشیهای اوست. بیشتر آبرنگ کار میکند، چرا که به نظر او آبرنگ، هم برای فرصتهای کوتاه او مناسبتر است و هم لطافت موضوع را بهتر بیان میکند. نقاشی رنگوروغن و کلاژ هم از علایق اوست، اما وقتی فرصتی برای خلق نگارههایش با رنگوروغن ندارد، به آبرنگ یا حتا طرحی ساده بسنده میکند. "تأثیر و احساس کارهای ونگوگ" و "آرامش نقاشیهای گوگن" را دوست دارد و نقاشیهای پیکاسو را یک "دیکشنری نقاشی" مینامد و در نهایت معتقد است هنر هر هنرمند بازگوی شخصیت و نوع تفکر اوست:
"کسی که به یک کار هنری دست میزند یا ذوق و استعداد هنری دارد، صادقانه خودش را بیان میکند؛ به هر زبانی باشد، نقاشی یا موسیقی. من فکر میکنم حتا خط و رنگی که در نقاشی استفاده میکنم، گویای موسیقی، سلیقه و تفکر من است. در هر هنری، اگر در بیان احوالتان صادق باشید، شخصیت شما در آن پیدا میشود".
از جملۀ آثار منتشرشدۀ سیما بینا مجموعۀ نقاشیهایی است که در کتاب "لالائیهای ایران" تألیف خود او دیده میشود. این طراحیهای اسکیزوار که رابطۀ عاطفی مادر و کودک را بیان میکند، متعلق به دورهای است که او طی شانزده سال خانه به خانه به دیدار مادران ایرانی در مناطق مختلف ایران رفته، تا نجواهای آنها با فرزندانشان را به ثبت رساند و بازخوانی کند.
در گزارش تصویری این صفحه سیما بینا از کارهای نقاشی و طراحی خود و رابطۀ آن با موسیقی میگوید. با تشکر از یاری حسن زارع که عکسهای این مجموعه را در اختیار ما گذاشت.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۵ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۴ آذر ۱۳۹۰
"تلفنساخت" اصطلاح نامأنوسی است، اما شاید از این به بعد تلفنساخت یا همراهساخت تداول پیدا کند؛ بهویژه در مورد فیلمهایی که با استفاده از دوربین تلفن همراه تهیه میشوند. روز ۱۶ دسامبر در شهر لس آنجلس نخستین فیلم هنری ساختهشده با دوربین تلفن هوشمند "نوکیا اِن هشت" روی پرده میرود. مبتکر این طرح هومن خلیلی، فیلمساز ایرانیتبار آمریکاست و "پتریک ژیل"، کارگردان آمریکایی، در ساختن فیلم "زیتون" با او همکاری کردهاست.
"زیتون" داستان دختربچهای دهساله است که در زندگی سه تن حضور مییابد و بدون این که سخنی به زبان آورد، زندگی یک پیرزن بدخلق، یک مرد فربه و یک مهاجر را که میکوشد خودش را با زندگی در آمریکا وفق دهد، دگرگون میکند. خلیلی میگوید که داستان فیلم با الهام از پویانمایی یا انیمیشن "سهقلوهای بـِـلـِـویل" (۲۰۰۳) نوشته شده که بیکلام پیامش را ابلاغ میکند.
چرخۀ تبلیغ فیلم "زیتون" را عمدتاً نام "جینا رولاندز"، بازیگر نقش پیرزن بدخلق، میگرداند. این هنرپیشۀ بنام ِ هشتاد و یکساله دو بار به دریافت اسکار نامزد شده و برندۀ جایزۀ کرۀ طلایی برای بهترین بازیگر زن در سال ۱۹۷۴ است. خلیلی دربارۀ چهگونگی جلب جینا رولاندز به این طرح به خبرگزاریها گفتهاست:
"ما فیلمنامه را برایش فرستادیم و او به من گفت: "در طول هفته من شش فیلمنامه میخوانم و در طول سال شاید یکی از آنها را بپذیرم و نقشی اجرا کنم. این فیلمنامه بسیار خوب است، ولی شما باید من را متقاعد کنید که در این فیلم بازی کنم". من همانجا نشستم و طی یک ساعتونیم هرچه در دل داشتم، به او گفتم. او پیشنهاد من را پذیرفت، اما نه به خاطر پولش. او روح وارسته دارد و خوشش آمد که این نخستین فیلم تلفنساخت است".
فیلم زیتون از آن لحاظ هم حائز اهمیت است که سازندگان آن مستقلند و هزینۀ ساختش را هیچ استودیوی غولآسای آمریکایی نپرداختهاست. در آغاز هومن خلیلی طرحش را با شرکت "نوکیا" در میان گذاشت، با این پندار که شاید جنبۀ تبلیغاتی فیلم که بیگمان به سود نوکیاست، این شرکت فنلاندی را به پرداخت هزینۀ فیلم متقاعد کند. در پاسخ، یک دستگاه "نوکیا اِن هشت" دریافت کرد و بس. و دیگر، پیامهایش بیپاسخ ماند. سرانجام "کریس کـِـلی"، از مقامات مسئول پیشین فیسبوک، به دادش رسید و حدود ۵۰۰ هزار دلار به این طرح اختصاص داد. فیلم زیتون با همین مبلغ ساخته شد و در میان فیلمهایی که چشم به جایزۀ اسکار ۲۰۱۲ دوختهاند، از جملۀ کمهزینهترینهاست. بازی "راندی زوکِربـِرگ"، مدیر پیشین بازاریابی تارنمای فیسبوک و خواهر بنیانگذار این شبکۀ اجتماعی، در این فیلم پیوند میان فیلم زیتون و فیسبوک را محکمتر میکند. خود "کریس کلی" هم در این فیلم نقش "مدیر بانک" را بازی میکند که با نقش او در ساختن این فیلم همخوان است.
بزرگترین کامگاریای که هومن خلیلی تا کنون در عرصۀ فیلمسازی داشته، تهیۀ یک آگهی برای برانگیختن مردم آمریکا به رفتن پای صندوقهای رأی اتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۸ بوده. این ویدئو در تارنمای یوتیوب بیش از پنج میلیون بازدید داشتهاست. اما در سَن فرانسیسکو هومن خلیلی را بیشتر به عنوان گردانندۀ برنامۀ بامدادی "سارا و وینی" میشناسند که معمولاً با چهرههای سرشناسی چون استینگ، جان تراوولتا، تام هنکس، لئوناردو دیکاپریو، جولیان مور، اِد هریس، جورج لوکاس و دیگران همنشین و همصحبت میشود. "زیتون" نخستین کار هومن خلیلی به عنوان کارگردان یک فیلم هنری بلند است.
فیلم زیتون که به شیوهای غیرمتعارف ساخته شده، میخواهد به همین شیوه هم به صدها سینمای آمریکا راه یابد. چون هیچ استودیوی مهمی پشت این طرح نیست، سازندگان فیلم تصمیم گرفتهاند از طریق تارنمای سرمایهگذاری یا تمویل "کیک استارتـِر" هزینۀ توزیع فیلم برای سینماهای آمریکا را فراهم کنند. آنها به جمعاوری سیصد هزار دلار چشم امید دوختهاند، اما تا بامداد پنجشنبه، ۱۵ دسامبر، تنها ۱۲ درصد آن خواسته برآورده شده بود و گمان نمیرود که از این راه مبلغ مطلوب حاصل شود. چون سیاست "کیک استارتر" به گونهای است که اگر صد درصد سرمایه لازم در مدتی معین حاصل نشود، به متقاضی یک قِران هم پرداخت نخواهد شد. خلیلی گفتهاست که چشم امیدش به معجزه است. اما ظاهراً معجزه فقط شامل حال تهیۀ فیلم شده، نه تهیۀ هزینۀ توزیع و نمایش آن در سینماهای متعدد.
در گزارش مصور این صفحه که از تصاویر پنج دقیقۀ نخست فیلم و ویدئوی نحوۀ تهیۀ فیلم ساخته شده، چگونگی اجرای این طرح خارقالعاده را خواهید دید. آهنگ "دوستان پنداری" بـِن لیر که از عناصر فیلم "زیتون" است، این گزارش را همراهی میکند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۴ دسامبر ۲۰۱۱ - ۲۳ آذر ۱۳۹۰
"در تعقیب آیینهها" (Chasing Mirrors) عنوان رشته نمایشگاههایی است که طی سه سال اخیر در گالری پرترۀ لندن برگزار میشود. نخستین آن را سال ۲۰۰۹ فیصل عبدالله، نقاش بریتانیایی، و گروه "در تعقیب آیینهها" متشکل از هنرمندان عربتبار لندن سازمان داده بودند. این هنرمندان در پرترههایی هویت، سنوسال و قومیت خود را به تصویر کشیده بودند و آنها را در گالری ملی لندن به نمایش گذاشتند. سپس دایرۀ برنامهها گستردهتر شد و هنر چهرهنگاری خاور میانه و شمال آفریقا را هم فرا گرفت. در تازهترین نمایشگاه این سلسله که تا روز هشتم ژانویۀ ۲۰۱۲ در گالری ملی پرترۀ لندن برپاست، اثیر موسوی، نقاش عراقیتبار بریتانیا، با استفاده از شکلهای هندسی و خوشنویسی، چهرهنگاریهای هنرمندان عرب و افغان و سومالیایی مقیم لندن را در چیدمانی زیر عنوان "چهرۀ من، شکل به شکل" کنار هم چیدهاست. سال گذشته "آلینا آزاده"، هنرمند بریتانیایی ایرانیتبار، چیدمان مشابهی را در چارچوب نمایشگاه "در تعقیب آیینهها" به نمایش گذاشته بود.
در حاشیۀ این نمایشگاه "در تعقیب آیینهها" سمینارها و سخنرانیها هم انجام میشود که در آنها هنرمندان و شاعران و نویسندگان و تاریخدانان و راویان از سراسر جهان از هنر و فرهنگ دیداری با الهام از خاور میانه میگویند. در این موسم هنری هیچ دیدگاه ثابتی از این پدیده را نمیتوان دید یا شنید، بلکه مجموعهای است از دیدگاهها و منظرهای گوناگون از این پدیده.
"مالو هالاسا"، ویراستار و نویسندۀ بریتانیایی، که بیشتر نوشتهها و کارهایش با فرهنگ دیداری خاور میانه پیوند دارد، اخیراً نمونههایی از ویدئوها و عکسها از خاور میانه را گردآوری کرده است. او تاکنون در برگزاری چندین نمایشگاه در همین زمینه ها نقش داشته است. خانم هالاسا تلاش کردهاست چهرهنگاری در هنر عکاسی مردمان خاور میانه و چهگونگی تغییر برداشت از این چهرهها در برهههای زمانی مختلف را شرح دهد. متن زیر پارهای از سخنرانی او در گالری ملی لندن است:
عکس، به خودی خود، خنثی است. منشوری که عکاس از طریق آن نگاه میکند و انگیزۀ آفرینندۀ اثر است که لایۀ "ارزش" را بر لایههای عکس میافزاید. انگیزه، یعنی این عکس چرا و برای چه کسی گرفته شدهاست.
یاسر علوان، عکاس و هنرمند مصری، از اواخر دهۀ ۱۹۹۰ بدین سو از کارگران کشورش عکسهای نمادینی برداشتهاست. وی در پیامی از قاهره مینویسد: "همین تصویرها پیش از انقلاب ۲۵ ژانویه معمولاً واکنش منفی مردم را برمیانگیختند". علوان در ماه آوریل یک فیلم ویدئویی یازدهدقیقهای را در یوتیوب منتشر کرد، با نام "صوره"، برگرفته از عنوان سرودی به قلم "صلاح جاهین" که سال ۱۹۶۷ ورد زبانها بود و همهروزه چندین بار در میدان تحریر قاهره به صدا در می آمد. ترکیبی از پرترههای علوان و سخنرانیهای جمال عبدالناصر و رباعیات جاهین، به این نمایش تصویری کوتاه بارعاطفی قابل ملاحظهای دادهاست.
یاسر علوان در ادامۀ پیامش مینویسد: "دورۀ پساانقلاب، بافتار تصاویر را تغییر دادهاست. بهجای دیدن تصاویر افراد فقیر و ندار که مایۀ سرافکندگی مصریها هستند، اکنون مردم در این چهرهها آدمانی را میبینند که به هر راه ممکن در برابر محیط تباه و آسیبپذیریشان استقامت میکنند... من چهرهنگاری جمعی افرادی را تهیه کردهام که وقوع این انقلاب را ممکن ساختهاند".
چهرهنگاری بر عمق و جزئیات تجربیات هنری خاور میانه افزوده و ثابت کردهاست که تفاوت چندانی با چهرهنگاری غربی ندارد. رُز عیسی، گالریدار ایرانی- لبنانی و ویراستار کتاب "عکاسی عربی امروز"، چهرهنگاریهای خاور میانه را با دغدغهها و نگرانیهای مردم منطقه عجین میداند و میگوید که طی بیست سال اخیر در همۀ نمایشگاههایی که برگزار کرده، واژۀ "عدل" نقش محوری داشتهاست.
در سراسر خاور میانه هنر عکاسی که صادقترین مفسر رویدادهای خیابانی است، "خطرناک" محسوب میشود. گالری "لو پونت" عیسی طوما، تنها فضای سوریه که به هنر عکاسی مدرن اختصاص دارد، برای چندین سال مورد تعدی و آزار "مخابرات" قرار داشت و اکنون سرویس امنیتی این کشور به معترضان شهرهای حمص و حما روی آوردهاست که با تلفنهای همراهشان حملۀ خشونتآمیز نیروهای دولتی را ثبت میکنند. به گفتۀ یک عکاس خبرنگار ایرانی، در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر ایران، دوربین عکاسی را در مقام "جاسوس" میدیدند. در نتیجه عکاسان بنام ایرانی که آثارشان در نشریههای بینالمللی منتشر میشود، از خیابانها به استودیوهای خود پناه بردند. نیوشا توکلیان موضوع جنجالبرانگیز سکوت زنان آوازخوان در ایران را پوشش میدهد، پیمان هوشمندزاده از همسر محبوبش چهرهنگاری میکند، شادی قدیریان تصویر زنی را بر اسکناس نصب میکند...
در عربستان سعودی "جوهره السعود" با زدودن خطوط چهرۀ حضار مهمانیهای غیرمجاز آثارش را از صافی سانسور میگذراند.
زمانی بود که میشد از جنوب لبنان تا حیفا پای پیاده رفت و با یک پاسگاه بازرسی هم مواجه نشد. هاشم المدنی، در دورۀ جوانیاش یک چنین مسافرتی داشت تا هنر عکاسی را از یک عکاس یهودی در حیفا بیاموزد. سال ۱۹۴۸ میلادی، وقتی میخواست به خانهاش برگردد، با مرزهای نوخاسته روبرو شد. هاشم مجبور بود از راه طولکرم و نابلس و عمان و دمشق به لبنان برگردد. در استودیوی "شهرزاد" در شهر زادگاهش صیدا، هاشم المدنی از نمایندگان اقشار اجتماعی مختلف لبنان عکسبرداری کرد. کتاب بسیار موفق و شگفتانگیز او با نام "هاشم المدنی: تجربههایی در استودیو" پرترههایی را دربر دارد که هاشم از دهۀ ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ گرد آورده. دختران هنر بوسیدن را با بوسیدن دخترانی دیگر فرا میگیرند؛ مردهایی که چادر عروسی به سر انداختهاند و زیورآلات عروسی دور گردن؛ مردهای جوانی که گیتار مینوازند؛ فدائیانی که با اسلحه خودنمایی میکنند؛ زنانی که از فنآوری جدید آن روزگار، رادیو، استفاده میکنند؛ کودک برهنهای که نوار روبان بر سر آپولووار ژست گرفتهاست... سرزندگی و شوخی، احترام به دیگران و اعتماد به نفس در این تصویرها موج میزند، درست به مانند چهرههایی که در عکسهای مدرن امید صالحی و رینه محفوظ یا عکسهای مستند عباس کوثری و نادیا بن شلال و هنر فتحی حسن و حسن حـَجاج میبینیم.
در واقع، مردم خاور میانه نامرئی نیستند، دیدنیاند، و همهشان هم مثل هم نیستند. تصویرها و داستانهای آنها گواه بر قدرت التیامبخش فرهنگند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب