۰۱ سپتامبر ۲۰۰۹ - ۱۰ شهریور ۱۳۸۸
آزاده حسینی
همه جا شلوغ شده است. مردم دسته دسته در گروههای سنی مختلف در حال حرکت هستند. خیابانهای اطراف همه بستهاند. برعکس اکثر اوقات، هوای لندن آفتابی و صاف است که یک نسیم ملایم آن را دلپذیرتر کرده است. به دنبال مردم راه میافتم. کوچهها و خیابانهای فرعی محلۀ ناتینگ هیل لندن را رد میکنم. از دور صدای موسیقی میآید که هر لحظه نزدیکتر میشود.
پلیسها برای حفظ امنیت همه جا هستند و مردم را هدایت میکنند. فکر میکنم، بعد از پیمودن یک مسیر طولانی به مقصد رسیدم. خیابانی نسبتاً عریض که مملو از ماشینهای بزرگ و دکههای فروش غذا، نوشیدنی و لباس است. از هر گوشۀ خیابان صدای موسیقی شنیده میشود که انسان را سر کیف میآورد. بعد از یک ساعت، گروههای مختلف با لباسهای رنگی در قالب یک کاروان چند کیلومتری شروع به حرکت میکنند. موسیقی لاتین و آفریقائی همه را به وجد آورده و اغلب مردم در حال رقص و پابکوبی هستند. به جرأت میتوان گفت که از همۀ نژادهای دنیا در این محله گرد هم آمدند.
کاروان شادی ناتینگ هیل سالانه به طور تقریبی بیش از دو میلیون گردشگر را به شهر لندن انگلستان میکشاند. این جشن هر ساله در آخرین یکشنبه و دوشنبۀ ماه اوت توسط اهالی کشورهای حوزۀ کارائیب و به خصوص کشور ترینیداد و توباگو برگزار میشود که از دهۀ ۱۹۵۰ میلادی بدین سو ساکن محلۀ ناتینگ هیل لندن هستند. این مراسم، دومین کارناوال خیابانی بزرگ دنیاست.
این جشن که برای اولین بار در سال ۱۹۵۹ در سالن سنت پانکراس لندن برگزار شد، در واقع، پاسخی به حملات نژاد پرستانه علیه اهالی سیاه پوست ناتینگ هیل بود. با این که آن جشن در محیط بسته انجام گرفت، استقبال مردم از آن بسیار خوب بود. کاروان شادی برای دومین بار در سال ۱۹۶۴ و این بار به صورت یک جشن خیابانی راه افتاد.
در واقع، ایدۀ برگزاری این جشن را کلودیا جونز مطرح کرد که خیلیها او را به عنوان مادر کارناوال ناتینگ هیل میشناسند. در دهۀ ۱۹۸۰، به دلیل درگیریهای خشونت باری که بین جوانان کارائیبی و پلیس به هنگام مراسم رخ داد، تعداد زیادی از روزنامههای لندن خواهان ممنوعیت این جشن شدند. با این حال، کارناوال با حمایت تعدادی از مسئولان بلند پایۀ دولت بریتانیا، از جمله شاهزاده چارلز، ولیعهد این کشور، به حیات خود ادامه داد.
در سالهای اخیر، برگزار کنندگان کاروان شادی ناتینگ هیل از آزادی بیشتری نسبت به گذشته برخوردارند. با توجه به وسعت این جشن، کن لیوینگ استون، شهردار پیشین لندن، پیشنهاد داد که این کارناوال درهایدپارک، بزرگترین پارک لندن برگزار شود که با آن موافقت نشد. دلیل عمدۀ آن، از دست دادن هویت اصلی این کارناوال، یعنی همان محلۀ ناتینگ هیل بود. ناگفته نماند که برگزاری این کارناوال برای اقتصاد دولت بریتانیا بسیار سودمند بوده، تا حدی که در سال ۲۰۰۳؛ ۹۳ میلیون پوند وارد خزانۀ کشور کرد.
با این حال، آنچه که بیش از هر چیز این کارناوال را با اهمیت میکند، بعد هویتی و فرهنگی آن است. برگزاری کاروانهای شادی جزئی از فرهنگ اهالی کارائیب است. در واقع، آنان با برگزاری کارناوال در شهری مثل لندن، به گونه ای اعلام موجودیت میکنند. شهر لندن به ویژه در دهۀ اخیر شاهد ورود سیل عزیم مهاجران از نقاط مختلف دنیا بوده است که به جرأت میتوان گفت، بسیاری از آنان اگرچه ظاهراً تلاش کردهاند هویت خود را حفظ کنند، ولی با این حال با فرهنگ غربی درآمیختهاند. کاروان شادی ناتینگ هیل به گونهای فریاد یکی از همین خرده فرهنگهاست که میخواهند هویت خود را حفظ کند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۹ سپتامبر ۲۰۰۹ - ۷ مهر ۱۳۸۸
*عباس مشهدیزاده
شکوفایی تاریخ ایران، با گسترش فرهنگ و دانش جهانی نمایانتر میشود. با نگاهی به دویست سالی که پشت سر داریم به نامهایی بر میخوریم که زمینههای گوناگون دانش و اندیشه و فرهنگ و فن و هنر کشورمان ارزشهای والا و بیمانندی داشتهاند! یکی از این بزرگان، استاد ابوالحسنخان صدیقی است.
صد و دوازده سال پیش از این (۱۲۷۶) در محلۀ عودلاجان و پامنار تهران پسری از مادری که اهل خانه او را شاجان مینامیدند و پدری با نام میرزا محمدخان صدیق الدولهزاده شد که برایش ابوالحسن نام نهادند یعنی نیک و نیکو!
ابوالحسن در هفت سالگی به نام نویسی به دبستان اقدسیه که با روش نوین آموزش راه اندازی شده بود فرستاده شد. و پس از گذراندن دوره ابتدایی در این دبستان پنج سال نیز در مدرسه آلیانس درس خواند ولی بیش از پنج سال را دوام نیاورد. سرانجام با همکلاسیاش از این مدرسه (علی محمد حیدریان) رمید و شتابان و با شور و شیدایی فراوان به هنر نقاشی و طراحی خود را به مدرسه صنایع مستظرفه رساندند. استاد بزرگ محمدغفاری (کمالالملک) این دو را با آغوش باز پذیرفت. همین جاست که رشد و شکوه استاد صدیقی ما آغاز میشود. از یک سو شیدایی به هنر، و از سوی دیگر عشق فراوان به استادی چنین مهربان از صدیقی ما هنرمند بیمانندی پدید میآورد که چه در کارگاه و چه در آن دوره و چه هم اکنون و همین امروز نمیتوان همتایی برای او یافت.
صدیقی نخستین پیکرتراش ایران نوین
استاد در سال ۱۲۹۶ درجه دیپلم هنر نقاشی را از این مدرسه صنایع مستظرفه از دست استاد کمال الملک دریافت میدارد. یک سال پس از آن نیز کمال الملک آموزش نقاشی و طراحی گروهی از شاگردان مدرسه را به صدیقی جوان میسپارد.
همین زمان بوده که استاد صدیقی به هنر مجسمه سازی توجه ویژه پیدا کرده و تنها اندوخته و تجربهاش نیز در این رشته گوشههای خمیری نانهای ته سفره نهارها و شامهایی بود که تا آن روز وسواس بار و پاکدلانه از تصوراتش به تصویر و تجلی کشیده بود.
ولی اکنون که دانایی و تواناییهای لازم را در شناخت اندامها و تناسبات و هماهنگیها و طراحیها به دست آورده بود، با چنین دریافتها و دست مایهها، نخستین ساختهاش را، که سردیس دختری بود، که به گونهای کاملا خود آموخته فراهم آورده و ساخته بود، یک روز سراسیمه و پر از شور سرشار و شتابان در سال ۱۳۰۳ نزد استاد کمالالملک برد. استاد با تماشای آن کار و این همه شیدایی و شور، با تشویق و نوازش و تحسین بسیار از او، کارگاهی برای مجسمهسازی صدیقی در همان حیاط مدرسه فراهم میآورد که استاد صدیقی ما در همین کارگاه کوچک تا ۱۳۰۷ مجسمههایی ساخت که اینها همه پیش درآمد راه یابی او بر سریر پادشاهی بیچون و چرای پیکرسازی نوین ایران پس از یکهزار و دویست و اندی سال تعطیلی گردید!
صدیقی در همین دوره کوتاه با دو نگاه گوناگون به جانمایه و درونمایه مجسمهسازی آثار ابتداییاش را ساخت، هم در رئالیسم و هم در(شکوه و ماندگاری) مونومانتالیسم!
از نخستین اثر گچیاش که سردیس آن دختربچۀ چشم بسته بود تا سردیسهایی از مادرش و دیگران، و مجسمههای کامل مانند پیکره حاج مقبل سیاهپوست نی زن، و مجسمههای دیگر که همگی در فرم و محتوی در چارچوب رئالیسم هستند و، تا همۀ مجسمههایی که به پیشنهاد و سفارش انجمن آثار ملی، استاد صدیقی ساخت و همگی این آثار هم در جای خود در فرم و محتوی در چارچوب مونومانتالیسم ناتورئال و کاملا آرمانی بودند و هستند که میبینید و مییابید!
ناگفته نماند که بلبشو و هرج و مرج ناشی از نابسامانیهای دوره پایانی سلسلۀ پادشاهی قاجار و به هم ریختگی گسترده در جامعه آن روزگار که سبب تعطیلی مکرر مدرسه میشد از یک سو، و دلسردیهای استاد کمالالملک از اوضاع بگیر و ببندهایی که پیرامون موجودیت مدرسه، و تقلیل بودجۀ مدرسه که از سوی حکومت اعمال میگردید از سوی دیگر، استاد صدیقی ما را دچار چنان افسردگی و خستگی دماغی نموده بوده که او را واداشته بود تا راهی دیار فرنگ شود.
و سرانجام نیز در ۱۳۰۷ خورشیدی استاد از راه روسیه با کشتی خود را به آلمان و سپس به فرانسه رساند و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس نخست هنر نقاشی و سپس پیکرسازی را نزد پرفسور آنژالبر در کارگاههای بوزار پی گرفت. ولی به هر روی رنج غریبی و بیکسی و غربت استاد را به ستوه آورد تا اینکه در ۱۳۱۱ پس از چهار سال کسب تجربه به میهن باز گشت.
صدیقی در جایگاه کمالالملک
در این زمان از او خواسته میشود که ریاست مدرسه را بپذیرد ولی او در پاسخ میگوید: "دربانی مدرسه را میپذیرم ولی بر مسند آقا در مدرسه تکیه نمیزنم."
حکومت میگوید در مدرسه را تخته میکوبیم، پاسخ میدهد: "از همان لحظه که آقا پا از مدرسه بیرون گذاشت مدرسه تخته بود."
سرانجام میرزاعلیخان، که از پیش آقا از نیشابور آمده بود، فرمان و دستور آقا را به او ابلاغ نمود که: "به میرزا ابوالحسنخان از قول من بگویید، من گریختم که تو بمانی! اطاعت کن و مدرسه را بچرخان."
استاد صدیقی ناگزیر فرمایش استادش را پذیرفت و با شتاب به دیدار ایشان که به تبعید در حسینآباد نیشابور خراسان اقامت داشت سفر کرد. در این هنگام کمالالملک در بحرانهای شدید بیماریاش به سر میبرد و صدیقی نیز پر از ملال از احوال استاد و پر از ملال اوضاع مدرسه مدتی کوتاه در نزد استاد میماند و ناچار دوباره با دلی اندوه بار به تهران باز میگردد و اداره مدرسه را دنبال مینماید.
از دستاوردهای استاد ابوالحسنخان صدیقی در ازای زندگی پر برکت فرهنگی هنری ۹۸ سالهاش جز از تربیت و پرورش استاد سیدعلیاکبر صنعتی و فرزندانشان، دختران و پسران از آثار ایشان در بخش هنر نقاشی و طراحی که هم بسیارند و هم گران سنگ من در این جا فهرستوار از آن بخش و بخش کارهای کارستان پیکرسازی ایشان را برای خوانندگان گرامی یادآور میگردم.
الف: آثار و نگارههای بر روی سطح بوم و یا کاغذ و به هر روی مسطح
- نزدیک به یک صد تابلو آبرنگ از چشم اندازهای ایران و اروپا
- بیش ۵۰ تابلو با رنگ روغن
- نزدیک به ۱۰ طرح ایلوستراسیون یا تصویرگری و شکل دهی شخصیتی صوری برای نخستینبار در هنرهای ایرانی به مشاهیر علم و هنر و اندیشه در ایران همچون: بوعلی سینا- حکیم ابوالقاسم فردوسی– شیخ اجل سعدی– حافظ – خیام – نادر– یعقوب لیث و دیگران. (بیشتر تصویرگریها و ایلوستراسیونهای استاد با تصویب اهل علم و دانش انجمن آثار ملی انجام پذیرفته است.)
ب: پیکره بزرگان تاریخ ایران
- مجسمه نیم تنه حکیم ابوالقاسم فردوسی ۱۳۱۲گچی
- مجسمه کامل حکیم ابوالقاسم فردوسی نشسته بر بالهای سیمرغ ۱۳۱۲ گچی
- پیکره ایستاده شیخ سعدی در میدان سعدی شیراز ۱۳۳۰ با ارتفاع ۲۸۵ سانتیمتر از سنگ مرمریت
- پیکره فرشته عدالت ایستاده با ترازوی عدالت در کاخ دادگستری تهران ۱۳۲۳ با ارتفاع ۲۲۰ سانتیمتر از سنگ مرمریت
- پیکره ایستاده بوعلی سینا میدان آرامگاه در همدان ۱۳۳۳، ۲۸۵ سانتیمتر از سنگ مرمریت
- مجموعه مجسمههایی شامل نادر و سربازان با ۷ متر ارتفاع، مشهد، توس ۱۳۳۵
- نقش برجسته نیمرخ استاد کمالالملک، آرامگاه استاد در نیشابور ۱۳۴۷
- مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی و کودکی زال پدر رستم، تهران میدان فردوسی ۱۳۵۰ ارتفاع ۳ متر
- نیم تنۀ حکیم عمرخیام، آرامگاه خیام در نیشابور۱۳۴۹
- مجسمه حکیم عمر خیام پارک لاله تهران ۱۳۵۴ با ارتفاع ۱۸۵ سانتیمتر
- مجسمه میرزا تقی خان امیرکبیر در کارگاه ریختگری ایتالیا ۱۳۵۵ ، ۲۲۵ سانتیمتر
- مجسمه میرزا تقی خان امیرکبیر در سالن دبیرستان دارالفنون تهران ۱۳۲۲، ۲۲۰ سانتیمتر
- پیکره سوارۀ یعقوب لیث (مشهور شده به مجسمه رستم) میدان مرکزی زابل۱۳۵۶
- مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی نشسته و شاهنامه در دست در میدان ویلابورگز رم ۱۳۴۷
- مجسمه حکیم ابوالقاسم فردوسی در آرامگاه فردوسی۱۳۴۸، ۱۸۵ سانتیمتر
*مجسمه ساز و استاد دانشگاه
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۳ سپتامبر ۲۰۰۹ - ۱۲ شهریور ۱۳۸۸
مهین دوران دخت
زمانی باغ وحش شهر دوشنبه از ممتازترین باغهای اتحاد شوروی بود. در سال تأسیس (۱۹۶۰ میلادی) این باغ وحش، ۱۰۵۹ جانور در آن بود که به ۲۵۶ نوع حیوانات متعلق بودند. اما اکنون تنها ۱۳۰نوع جانور و در کل حدود ۶۰۰ سر حیوان باشندۀ این باغ اند که در میان آنها شمار حیوانات اهلی اندک نیست.
با فروپاشی شوروی و آغاز جنگ داخلی در سال ۱۹۹۲ باغ وحش دوشنبه هم رو به نابودی گذاشت و برای بقایش تلاش میکرد. در آن سالهای سخت جانوران نادری چون دو فیل هندی با نامهای "دهلی" و "راج" در کنار چندین درنده و خزنده و پرندۀ دیگر جان دادند. قفسهای خالی آنها تاکنون صاحبی دیگر پیدا نکرده است. علت اصلی مرگ و میر جانواران در باغ وحش دوشنبه گرسنگی و سوء تغذیه بود.
ولی شماری از گربه سانان سخت جان، به مانند ببر و پلنگ و شیر که از آن ایام پرآشوب جان به سلامت بردند، وجود باغ وحش را حفظ کردند. در کنار آنها جانوران دیگری چون خرس، شتر، روباه، گرگ، شغال، خر، بز و گوسفند تاجیکی، خوک افغانی و انوع مختلف پرنده و خزنده و چرندهها را میتوان در این باغ دید.
بیشتر آنها جانوران محلیاند و برخی را هم از آفریقا، آمریکا یا جمهوریهای شوروی پیشین به این جا آورده اند.
اما اکنون هم به نظر میرسد که هیچ کدام از جانوران باغ وحش دوشنبه خوشبخت نیستند. هر کسی که وارد این باغ میشود، با دیدن جانوران خموده و محزون و قفسهای زندان گونۀ آنها، با ناراحتی باغ را ترک میکند.
برخی از بازدیدکنندگان میگویند از جانوران به خوبی نگهداری نمیشود. اما مسئولان باغ وحش معتقدند که با ۱۰۰ سامانی یا ۳۰ دلار در ماه که پایین ترین دستمزد یک مأمور رسیدگی به جانوران است، نمیتوان توقع زیادی داشت.
گفته میشود، خوراک جانواران از فروش بلیت ورودی بازدیدکنندگان تهیه میشود که نفری یک سامانی یا حدود بیست سنت است. و چون شمار بازدیدکنندگان باغ چندان زیاد نیست، مبلغ زیادی هم به دست نمیآید. تنها بعضاً در روزهای تعطیل ۲۰۰ تا ۳۰۰ تن از باغ دیدن میکنند.
در بسیاری از قفسها خر، بز و مرغهای خانگی نگهداری میشوند که مردم برای دیدنشان نیاز ندارند به باغ وحش بروند.
با وجود این، مسئولان باغ جانوران از بهبود نسبی وضع آن و افزایش شمار جانوران مژده میدهند. از جمله، چندی پیش یک جفت شیر صاحب چهار شیربچه شده اند. اما قرار است به زودی این تولهها در ازاء جانوران دیگر از کشورهای گرمسیر مبادله شوند، تا بدین گونه چند قفس خالی باغ پر شود.
همچنین، قرار است در آیندۀ نزدیک از شهر کالینین گراد روسیه یک بَهموت (اسپ آبی) به باغ جانوران دوشنبه منتقل شود.
بازدیدکنندگان باغ وحش دوشنبه مشتاق دیدن جانوارن کم پیدایی چون بهموت و دلفین و کانگرو هستند. اما روشن نیست که آنها کی به این آرزوی خود میرسند. در حال حاضر هدف اولیۀ مسئولان باغ تعمیر قفسهای تنگ و فرسودۀ باغ است.
سال گذشته شهرداری دوشنبه تنها برای بنیاد یک محل زیست برای بَهموت یا اسپ آبی ۳۵هزار سامانی یا حدود هشت هزار دلار اختصاص داد. ولی در باغ وحش دوشنبه صدها قفس موجود است که برای تعمیر آنها مبالغ هنگفتی لازم است.
شاید به همین دلیل مسئولان باغ در سردر دروازۀ آن آویزه ای نصب کرده اند که در آن از داوطلبان دعوت میشود که در مواظبت از جانوران سهم بگیرند. در این آویزه میخوانیم: "شما میتوانید از جانور دلخواه خود نگهداری کنید." تا کنون یکی دو نفر داوطلب شده اند که کفاف نیازهای باغ را نمیدهد.
اخیراً یک سازمان آمریکایی در پی چند حادثۀ حمله یک خرس خشمگین این باغ به بازدیدکنندگان طرحی را برای بهبود وضع باغ وحش مورد اجرا گذاشته است.
در گزارش مصور این صفحه از باغ وحش دوشنبه دیدن میکنیم.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۶ اگوست ۲۰۰۹ - ۴ شهریور ۱۳۸۸
هاله حیدری
چند روز پیش در وبسایت فیس بوک دعوتنامه ای دریافت کردم در مورد جشنی با عنوان "میهمانی رنگ ها". چند نفر از اعضای جوان مؤسسۀ خیریه ای که به معلولان جسمی-حرکتی آموزش مهارت های زندگی می دهد، تصمیم به برگزاری جشنواره ای گرفته بودند؛ به نفع همین مؤسسۀ خیریه.
قرار بر این بود که در روز پنجشنبه، ۲۹ مرداد، عده ای از هنرمندان و علاقه مندان در محوطه مؤسسۀ خیریه رعد در تهران دور هم جمع بشوند و تیم برگزار کننده که بیشتر جوانان عضو این خیریه بودند، تی شرت های سفیدرنگ در اختیار مدعوان قرار بدهند، تا هر کسی طرحی را بر روی تی شرت ها بکشد و در آخر در یک حراج به فروش بگذارد.
به یاد شیوا، دوست قدیمی ام افتادم. چیزی که شیوا از مشکل حرکتی اش به یاد دارد، این بود که یک روز از مدرسه به خانه آمد، دفتر و کتاب هایش را روی زمین پهن کرد و مشغول نوشتن مشق هایش شد. وقتی مشق ها تمام شد، شیوا دیگر نتوانست از روی زمین بلند شود. مشکل از همان عارضه های پنهان بود که بی دعوت می آید و جا خوش می کند.
شیوا کلاس سوم بود و اکنون که حدود سی سال دارد با یک صندلی چرخدار حرکت می کند. او دیگر به مدرسه بر نگشت و مشکلاتی دیگری باعث شد که از ادامه تحصیل منصرف شود. متأسفانه در آن سال ها در ایران خدماتی که به معلولان حرکتی داده می شد، بسیار کمتر از امروز بود.
معلول جسمی - حرکتی به طور کلی به افرادی گفته می شود که به هر علتی دچار ضعف، اختلال یا ناتوانی در اندام های حرکتی شده و برای حرکت نیاز به استفاده از وسایل کمکی دارند یا در حرکت تعادل ندارند.
خانم دکتر توانگر سال هاست که به این افراد خدمات درمانی می دهد. او از مهمترین مشکلات این قشر جامعه می گوید: "در ایران معماری شهری جایی برای کسانی که معلولیت جسمی - حرکتی دارند، لحاظ نکرده است. این روزها شهرداری کارهایی انجام داده است، ولی بیشتر مراکز آموزشی و حتا ساختمان ها فاقد امکانات برای معلولان است. مثلاً ورودی های ساختمان رمپ ندارد که صندلی چرخ دار در آن حرکت کند."
به گفته خانم توانگر این امر باعث می شود فردی که نارسایی جسمی دارد، حتا نتواند از خانه بیرون بیاید تا از مراکر آموزشی استفاده کند. نسبت به کل تعداد معلولان حرکتی، درصد کمی از شانس آموختن مهارت های زندگی و یا تحصیلات عالیه را دارند.
او می گوید: "برای مثال، ما چراغ های راهنمایی مخصوص نابینایان در محل خط کشی عابر پیاده نداریم. پارکینگ مخصوص برای کسانی که از صندلی چرخ دار استفاده می کنند نداریم؛ اگر هم داشته باشیم حتماً فرد سالمی قبلاً آن را اشغال کرده. حالا شما حساب کنید، معلول می خواهد از خانه بیرون برود؛ آن قدر با مشکل مواجه است که بیشتر آنان خانه نشین شده اند. چون همیشه امکان داشتن یک همراه برای همه وجود ندارد."
در ایران مراکز دولتی این گونه خدمات را ارائه می دهند، ولی مسئله این است که این خدمات جوابگوی همۀ معلولان نیست. به همین دلیل نهادهای مردم نهاد (غیر دولتی) دست بکار شده اند.
رازی شکیبی ۱۴ سال است که عضو یکی از این نهادهاست و پروژۀ جشن رنگ ها با کمک او و تعدادی از دوستانش برپا شده است. وی می گوید: "ابتدا آقای یزدی، مدیر روابط عمومی، موضوع را مطرح کرد و سه هفته طول کشید که تصمیمات گرفته شود و طرح پخته شود. مهمانان دعوت شدند و قرار شد معلولانی که در مرکز آموزش می گیرند هم در این کار شرکت کنند."
مؤسسۀ نیکوکاری، خدمات آموزشی فنی و حرفه ای و درمانی و فیزیوتراپی رایگان در اختیار مددجویان قرار می دهد. گروه جوانان و بانوان خیریه به مناسبت های مختلف بازارچه های نیکوکاری و یا جشنواره هایی را برپا می کنند که کمک های جمع شده در راستای اهداف موسسه استفاده شود.
راضی شکیب می گوید، بنیاد خیریۀ آنها ۲۵ سال پیش آغاز به کار کرده و تا امروز تعداد زیادی از مددجویان جذب بازار کار شده اند که این امر باعث انگیزه برای فعالیت بیشتر او می شود.
شعار جشن رنگ هایی که من در آن حضور یافتم، "رنگ و بلوز از ما طرح از شما" بود. به همین سادگی می توانستید در کار خیری شریک شوید.
فضای شادی حاکم بود که همه را، از پیر و جوان و کودک، وسوسه می کرد، تا دستی به قلمو ببرند و طرحی بر روی بلوز سفیدی بکشند. تا آخر شب جای خالی نمانده بود. میزها و زمین پر بود از کسانی که مشغول نقاشی بودند. بلوزهای نقاشی شده آویزان می شد و مشتری ها آنها را می خریدند.
با خودم فکر کردم، ای کاش درآمد حاصل از این و دیگر برنامه های مشابه برای شیوا، دوست عزیز من که سال هاست در خانه نشسته، و دیگر معلولان هم امکان و فرصتی ایجاد کند که از خانه بیرون بروند، حرفه ای یاد بگیرند و زندگی را مثل بقیه تجربه کنند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۰ سپتامبر ۲۰۰۹ - ۱۹ شهریور ۱۳۸۸
ساناز قاضی زاده
وقتی وارد حیاط خانه می شوی، بیش از هر چیز سنگ هایی خود نمایی می کنند که اگر کمی به آنها نزدیک شوی نقشی از طبیعت بر آنها کنده شده، این منزل خانه پدری و کارگاه زمستانه هنرمند فعال ایرانی در زمینه هنرمحیطی است.
هنر زمین یا همان هنر محیطی از دهه هفتاد میلادی یعنی سال های ۵۰ شمسی به عرصه هنرهای تجسمی آمد. در این روش هنرمندان از طبیعت و در خود طبیعت آثاری را خلق می کنند و همواره بر پیوند هنرو طبیعت تاکید دارند.
احمد نادعلیان از معدود هنرمندان ایرانی است که دهه اخیر زندگی اش را در این راه صرف کرده است. نادعلیان همواره به نقاط مختلف دنیا سفر می کند. اما در دو سال گذشته بیش از پیش بر طبیعت ایران متمرکز شده، آثار بسیاری را خلق کرده و در جشنواره های هنر محیطی نقش اساسی ایفا کرده است.
کارگاه نادعلیان پر است از هر آنچه که در طبیعت یافت می شود او در اتاقی نه چندان وسیع نشانه هایی از گستره طبیعت را جای داده است، چه جنینی که برای تمرکز بر آناتومی بدن انسان از دانشگاه تهران هدیه گرفته، چه لاک لاک پشت یا خار و خاشاک و یا تابلوهای خودش که با خاک های رنگی هرمز رنگ آمیزی شده اند و با سنگ هایی که نادعلیان بر روی آنها نشانه های طبیعت و یا اساطیر را نقش داده و همچون مهرهای غلتان دوره هخامنشی اما در مقیاسی بزرگتر ساخته است.
سنگ هایی که با حرکتشان روی شن و ماسه نقوش ذهنی هنرمند را بر جای می گذارند. نادعلیان در طبیعت روستای پلور در دامنه کوه دماوند کارگاهی دارد به نام پردیس که همواره میزبان هنرمندان ایرانی و یا میهمانانی از کشورهای دیگر است که از طریق فراخوان اینترتنتی به این نواحی می آیند.
او حدود پنج سال اول همراه خانواده اش در چادری در دل طبیعت این منطقه زندگی کرده و کارگاه اصلی اش در دل طبیعت است. اما در زمستان کار را در کارگاه زمستانه اش ادامه می دهد.
نادعلیان همواره در سفر است، طبیعت بیش از ۴۰ کشور دنیا را از نزدیک دیده و در آنها اثری را به یادگار گذاشته است. او گاه اثرش را مدفون می کند که هدیه ای به زمین داده باشد با "گنجی" را در آن پنهان کرده باشد، گاه ماهی های سنگی اش را به آب می دهد و گاه تنها ردی میرا بر لب ساحل می اندازد که به طبیعت آسیبی نزده باشد.
او می گوید که حسن هنر محیطی در این است که هنرمند اثرش را در محیط طبیعی از مواد و ابزار طبیعی خلق کند. در آثاری که با پوست و طبیعت در تماس هستند اولویت بر این است که مواد شیمیایی به طبیعت و انسان آسیبی نرسانند و البته این خیلی جذاب است که مواد را از طبیعت استخراج کنیم و خلاقانه آن را پردازش کنیم.
او در برخی آثارش از پر پرندگان به عنوان قلم، از صدف به عنوان پالت رنگ و از خاک های طبیعی به عنوان رنگ استفاده کرده است. او بر روی شیشه آثاری خلق کرده است و این فن را به زنان بومی "گناوه" نیز آموزش داده تا از آن به عنوان راهی برای کسب در آمد استفاده کنند.
نادعلیان بیش از دیگر هنرمندان ایرانی از اینترنت استفاده می کند و گاه اثری را در آن خلق می کند و در سایت www.reverart.net منتشر می کند. او در مقایسه رسانه های "سنگ" و "اینترنت" می گوید: "این دو رسانه مکمل یکدیگرند. از سویی سنگ نامیراست و هزاران سال باقی می ماند و می تواند تا زمان طولانی بر طبیعت باقی بماند از سوی دیگر گستره عمل اینترنت وسیع است و تعداد زیادی مخاطب می توانند از راه های بسیار دور از چگونگی آثار با خبر شوند."
او در کنار خلق آثار استاد دانشگاه در حوزه تاریخ هنر نیز است و دبیر هنری بسیاری از جشنواره های هنر محیطی در سالهای اخیر بوده است.
آفرینش و باروری موضوعاتی است که نادعلیان را بیش از هر چیز به خود مشغول کرده اند. در حجاری ها حرکت زنان و جنین را به وضوح می توان دید. گویی زنان فرشته وار با موسیقی محبوس در سنگ ها می رقصند و تمنایی آسمانی دارند. او ماجرای خلقت بشر را با توجه به اساطیر و ادیان به تصویر می کشد، و زنان مرکز ثقل این خلقتند، زنانی که نماد عشق و باروری هستند،همانانی که خود عاشقند و خود معشوق، الهه ها، ماهی ها، مهر ها، گنج های پنهان، حیوانات، انسان، ماهی های رها، نیستی و در این اواخر خلیج فارس سرفصل آثار نادعلیان هستند که همه را می توان در سنگ های حیاط کارگاه زمستانه یک جا دید.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۸ اگوست ۲۰۰۹ - ۶ شهریور ۱۳۸۸
پروانه ستاری
عکاسی به فاصلۀ بسیار کمی بعد از ابداع وارد ایران شد و ایران را تبدیل کرد به یکی از گنجینههای غنی تاریخ عکاسی.
موزه عکسخانه شهر با هدف گردآوری، حفاظت و نگهداری، آموزش و پژوهشهای تخصصی عکاسی و پژوهش تاریخ عکاسی از سال ۱۳۷۴فعالیت خود را شروع کرده است.
ایدۀ اولیۀ راه اندازی چنین موزهای توسط مدیر دفتر پژوهشهای فرهنگی، محمدحسن خوشنویس، مدیر گروه عکس دفتر پژوهشهای فرهنگی، رعنا جوادی، و بهمن جلالی در سال ۷۰ مطرح شد.
بعد از این که این ایده با معاونت فرهنگی شهرداری مطرح شد و بنای مورد نظر که ساختمان مخروبهای بود، پیدا شد (این ساختمان قبلا کتابخانه و بعدها شرکت تعاونی بود). از سال ۷۲ بازسازی آن شروع شد و شرکت توسعۀ فضاهای فرهنگی این کار را به عهده گرفت.
در طی این مدت افراد یاد شده به جمعآوری آرشیو عکسهای قدیمی و لوازم مورد نیاز موزه مشغول بودند و بالاخره موزه در ۲۸ اردیبهشت سال ۱۳۷۴، در روز ملی موزهها، افتتاح شد.
این موزه تا سال ۷۶ با مدیریت رعنا جوادی اداره میشد و از سال ۷۶ به بعد مژگان طریقی مدیریت آن را به عهده دارد.
در این مرکز علاوه بر برپایی نمایشگاههای عکسهای قدیمی و معاصر، نمایشگاهی دائمی از ابزار و آلات عکاسی از بدو پیدایش عکاسی در ایران برپاست.
دوربینهای جعبهای، فانوسی، استودیو، پولاروید، ۳۵ میلی متری و تعدادی دیگر از دوربینهای متفاوت در این نمایشگاه دیده میشود.
از دیگر فعالیتهای این موزه برپایی مسابقات عکاسی و انتشار کتابهای تخصصی عکاسی، پوستر و کارت پستال، برگزاری کلاسهای آموزشی و نشستهای عکاسی است.
این موزه همه روزه به جز شنبهها برای بازدید گشوده است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۵ اگوست ۲۰۰۹ - ۳ شهریور ۱۳۸۸
تورج اتابکی
در گوشۀ شمال غربی سرزمین پهناور چین، ایالت "سین جی یانگ" باستانی برابر با ۱.۶میلیون کیلومتر مربع، از نظر تنوع قومی رنگارنگ ترین ایالت چین است.
از ۱.۳میلیارد مردمی که در جمهوری خلق چین زندگی می کنند، چینی تباران یا هان ها ۹۱ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. اما در ایالت سین جی یانگ با جمعیتی برابر با ۲۰میلیون، بیش از ۴۰ قوم گونه گون با فرهنگ و آیین های متفاوت بودوباش دارند. اویغورها که عمدۀ ساکنان این ایالتند، در کنار هان ها، قزاق ها، خوی ها (چینی تباران مسلمان)، قرقیزها، مغولان، خلخال ها، تاجیکان و ازبک ها و دیگر اقوام کم شمارتر، چون روس ها و تاتارها به سر می برند.
در طول ۶۰ سال حاکمیت حزب کمونیست بر چین، مهاجرت هان ها به سین جی یانگ شتاب تازه ای یافت. در قیاس با سال ۱۹۴۹، یعنی زمان پیدایش جمهوری خلق چین، که هان ها شش درصد کل جمعیت این ایالت را تشکیل می دادند، امروزه شمار هان ها در این ایالت به ۴۱ درصد رسیده است که خود یکی از دلایل تنش های قومی در این ایالت است.
در گذشته های نه چندان دور، جغرافیای جهان، سرزمین اویغورها را با نام ترکستان شرقی می شناخت. "سین جی یانگ" عبارتی چینی است، به معنای "مرزهای نو". ترکستان شرقی سرزمینی بود با شهرهای تاریخی ای چون کاشغر، ختن و تورفان بر سر راه ابریشم؛ راه ابریشمی که از دریای مدیترانه آغاز می شد، از شمال ایران کنونی می گذشت، به ماوراءالنهر یا فرارود می رسید، سمرقند و بخارا را پشت سر می گذاشت و با گذار از صحرای "تکله مکان" در جوار شهرهایی چون کاشغر، ختن و تورفان سرانجام به سیان در شرق چین، به فاصله ای نه چندان دور از دریای زرد، منتهی می شد.
حاشیۀ صحرای تکله مکان در مسیر راه ابریشم، زیستگاه اقوام ایرانی و ترک، یعنی تاجیکان - پامیری ها و اویغورها بود. سهم اینان در تجارت راه ابریشم، ارائۀ پارچه های زربفت، سنگ های معدنی گرانبها و میوه های خشک بود. یشم یا عقیق سبز این دیار امروزه نیز بازارهای ارومچی، کاشغر و ختن را پر کرده است.
آمدن اویغورها به این سرزمین به قرن نهم میلادی بازمی گردد. آن زمان اسلام، دینی فراگیر در این دیار نبود. اقوام ایرانی که پیش از اویغورها در این جا بودوباش داشتند، مانویت و آیین بودا را باور داشتند. زبانشان هم تخاری بود؛ از شاخۀ ایرانی زبان های هند و اروپایی. اما با آمدن اویغورها و برپایی سلطنت قره ختائیان یا چینی های تیره پوست، رفته رفته زبان ترکان رایج شد.
مسلمان شدن مردم این دیار اما به قرن ۱۵ میلادی می رسد، و آن هم به همت مغولان خود تازه مسلمان شده. گسترش اسلام سنی در این جا حلقۀ پیوندی شد با مردمان گوشه های دیگر آسیای مرکزی و از جمله فرارود. اما این پیوند دینی در کنار همریشگی زبانی هیچ گاه به شکل دیرپا قوام سیاسی نیافت. در پی لشکرکشی پیاپی چینی ها که از نیمۀ قرن ۱۸ آغاز شد، این سرزمین به تناوب به امپراتوری چین پیوست. تنها دو بار در سال های ۱۹۳۳ و ۱۹۴۴ بود که مردم این دیار رنگ استقلال به خود دیدند و جمهوری مستقل ترکستان شرقی را بپا کردند. عمر این جمهوری اما برف بهاری بود.
با شکل گیری جمهوری خلق چین در ۱۹۴۹ ترکستان شرقی یکسره به زیر پرچم سرخ کمونیسم کشانده شد و نام "ایالت خودمختار اویغور سین جی یانگ" را بر خود گرفت. اما اویغورها همچنان ترجیح می دهند این سرزمین را با نام "ترکستان شرقی" یا "اویغورستان" بخوانند. همگام با این پافشاری، تلاش اینان برای حفظ میراث تاریخی شان هم یادکردنی است. پایتخت این ایالت، شهر ارومچی، هرچند امروز با شاهراه ها و ساختمان های سر به آسمان کشیده بیشتر شانه به شانۀ پکن و شانگهای می زند، اما اینجا و آنجا هنوز می شود نشانی از معماری کهن یافت؛ گنبدهای زراندود با تاج های نیزه وار یادآور کاخ ها و معابد قره ختائیان است. و یا شب کلاه های کاشغری بیشتر به توپی یا طاقی هایی که در بازار سمرقند می فروشند، می ماند و پیلاو pilav ختنی، همان "آش پلو" وادی فرغانه است.
فرجام این مقاومت فرهنگی اما اندیشیدنی است.
جدیدآنلاین: در این صفحه می توانید مجموعه ای از عکس های رضا دقتی، عکاس ایرانی مقیم فرانسه را ببینید که در اواسط دهۀ ۱۹۹۰ میلادی در ترکستان شرقی گرفته است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۱ اگوست ۲۰۰۹ - ۹ شهریور ۱۳۸۸
صبا واصفی
یک و نیم بامداد، اولین وقت خالی اش بود که برای مصاحبه به من داد! آن هم نه با بررسی برنامه تنها یک روز کاری از تقویم اش. بیشتر از یک ماه بود که هر دفعه برنامه ای برایش پیش می آمد و مصاحبه لغو می شد. آن شب زنگ زد. گفت دیگر امشب هرطور شده، همدیگر را می بینیم. دو ساعتی نگذشته بود که یادش آمد به یکی از دانشجویانش قول داده اجرایش را روی صحنه تئاتر ببیند. گفت امشب دیگر نباید بدقول شوم، من را هم به تئاتر دعوت کرد. نیمه شب گذشته بود که به خانه اش رفتیم و شروع به صحبت کردیم.
گوهر خیراندیش خودش هم از این همه کار خسته شده. می گوید دلش می خواهد به زودی سرش خلوت شود تا با خیال راحت اشعار همسر مرحومش،"جمشید اسماعیل خانی"، را جمع آوری کند و به چاپ برساند. "حیف است این همه احساس از بین برود."
گوهر خیراندیش در سال ۱۳۳۳خورشیدی در شیراز زاده شد، اما زندگی هنری اش چهارده سال بعد، رسما آغاز شد. آن طور که اطرافیانش می گویند، از کودکی بیانی تاثیرگذار داشت. خودش می گوید آن زمان ها، ظرفیت مدارس خوب، سریع پر می شد. ده سال بیشتر نداشت که توانست مدیر مدرسه را قانع کند که خواهرزاده هفت ساله اش را در همان مدرسه ای که خودش درس می خواند، ثبت نام کند.
جمشید اسماعیل خانی، بازیگر تئاتر و سینمای ایران راه گوهرخیراندیش را ابتدا به عرصه هنر و بعد به عرصه خصوصی زندگی اش باز کرد. آقای اسماعیل خانی او را برای نقش "عذرا بند انداز" در نمایش "عروس" نوشته "فریده فرجام" انتخاب کرد. او در این نقش خوش درخشید و همین آغازگر فعالیتش با گروه تئاتر "فارس" شد. کلاس یازده دبیرستان بود که دل به جمشید اسماعیل خانی داد و با وجود مخالفت های خانواده، با او ازدواج کرد.
او در سه رشته زبان انگلیسی، بازیگری و پزشکی برای دانشگاه پذیرفته شد. اولین باری که خون از دست امید، پسرش جاری شد، فهمید که برای پزشکی ساخته نشده است. می گوید اتفاقی با یکی از دوستانش که دانشجوی دانشکده هنرهای دراماتیک بود، برخورد کرد و او تشویقش کرد که رشته بازیگری را انتخاب کند. گوهر خیراندیش می گوید: "شاید اگر الان شانس انتخابی دوباره را داشتم، رشته زبان انگلیسی را انتخاب می کردم. آن وقت می توانستم ادبیات نمایشی و کارهای شکسپیر را به زبان اصلی شان بخوانم و در کنار آن بازیگری را نیز ادامه دهم." او در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران موفق شد از محضر استادانی چون دکتر علی رفیعی، رکن الدین خسروی، محمدعلی سپانلو و دکتر محمد روشن بهره مند شود.
اولین حضور سینمایی اش در فیلم "روزهای انتظار" بود و با بازی در فیلم "بانو" که سنگین ترین گریم شناسنامه کاری او محسوب می شود، نظر مثبت بسیاری از منتقدان سخت گیر سینما را به خود جلب کرد.
برای او تمام نقش هایش هیجان انگیز و دوست داشتنی اند و برای همه آنها ساعت ها وقت صرف کرده تا با شخصیت ها "هم ذات پنداری" کند تا نقشش صمیمی و قابل باور شود. او هاجر دردمند، ساده لوح و علیل فیلم بانو را همان قدر دوست دارد که مهین بانو زن بورژوای رو به زوال فیلم "نان، عشق، موتور ۱۰۰۰" را. برای ایفای نقش ننه عطیه، زن آفتاب سوختۀ جنوب، همان قدر کوشیده که برای "سیده"، زن سنتی و مذهبی فیلم دعوت. او همچنین نقش هایی که با سنش سال های زیادی فاصله دارد را به خوبی بازی کرده است.
گوهر خیراندیش، بعد از درگذشت همسرش جمشید اسماعیل خانی، در جشنواره فیلم های دینی در یزد، صورت کارگردان جوانی که قصد بوسیدن دستش را داشت، بوسید. او یکی از شاگردان قدیم همسرش بود. این کار باعث شد او مدتی ممنوع التصویر شود. دو سال بعد از آن در جشن خانه سینما، گوهر خیراندیش با دست کش به محمدرضا شریفی نیا، بازیگر سینما دست داد و باز هم برای مدتی ممنوع التصویر شد.
گوهر خیراندیش برای ایفای نقش در فیلم "رسم عاشق کشی"، توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را از آن خود کند. او همچنین برای بازی در فیلم های "زیر بام های شهر"، "روز باشکوه"، "مدرسه پیرمردها"، "چهره" و "ارتفاع پست" دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش مکمل زن را گرفت.
هم اکنون، گوهر خیراندیش به آموزش بازیگری در آموزشگاه های مختلف مانند کانون سینماگران جوان مشغول است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۷ اگوست ۲۰۰۹ - ۵ شهریور ۱۳۸۸
ولی محمد حدید
اگر خراب بود خانۀ جهان چه عجب
که دید خانه که آباد ماند بر سر آب
فانی (نوایی)
هرات در قرن نهم هجری به سان ستاره ای تابناک در جهان می درخشید و آوازۀ هنر و فرهنگ و تمدن برجستۀ آن طنین افکن بود. تمدنی که در زمان حکمروایی سلالۀ تیموری در این خطۀ تاریخی شکل گرفت و نشانه های بارز آن که تا امروز برجاست، مبین این مدعاست.
این عظمت و شکوه و جلال مدیون تلاش و زحمات بی دریغ بزرگ مردانی چون شاهرخ میرزا، سلطان حسین بایقرا، بایسنقر میرزا و وزیر دانشمند و فاضل این دوران درخشان امیر علیشیر نوایی بود.
توجه امیر علیشیر نوایی به پیشرفت و توسعۀ هرات در این عصر او را در تاریخ هرات به شخصیت ماندگار و مورد احترام خواص و عوام تبدیل کرده است.
امیر نظام الدین علیشیر نوایی بزرگترین شاعر و از رجال پرآوازۀ قرن نهم هجری است که در تاریخ ۱۷ رمضان سال ۸۴۴ قمری (۱۴۴۱ میلادی) در شهر هرات، پایتخت تیموریان دیده به جهان گشود. پدرش امیر غیاث الدین کچگینه بهادر جغتایی از خادمان دربار تیموری و مادرش دختر یکی از امیرزادگان کابل بود.
نوایی اخلاص و ارادتی خاص به مولانا عبدالرحمان جامی داشت و روابط استاد و شاگردی آنها در هاله ای از رفاقت صمیمانه استحکام و تجلی یافت.
وی شخصی کاردان و طرف اعتماد و مشورت سلطان و سایر شاهزادگان تیموری بود و القاب نظام الدین، رکنالسلطنه،امیر کبیر و غیره به او اعطا گردید.
امیر علیشیر در دوران وزارت، علاوه بر کار تألیف و تصنیف، به اصلاح امور کشور و تلاش در جهت بهبود وضع زندگی رعایا و آبادانی مملکت پرداخت و حمایتهای کریمانه ای را از اهل فرهنگ و هنر به عمل آورد و الحق شهر هرات به پاس زحمات بی شائبه وی و سلطان معارف پرور تیموری حسین میرزا – که خود شاعری چیره دست در زبان ترکی بود- به کانون فرهنگی و هنری این عصر تبدیل شد.
خدمات خالصانۀ امیر و قرب بی حد و حصر وی در نزد سلطان وقت رشک و حسد گروهی را برانگیخت. دسیسه چینی های عناصر فاسد درباری باعث بدگمانی سلطان نسبت به این وزیر نیک اندیش شد. لذا امیر مشاغل درباری را ترک گفته (۱۴۷۶میلادی) در کسوت تصوف نقشبندیه به خدمت مراد خود مولانا عبدالرحمان جامی شتافت و به تهذیب نفس و تألیف آثار نفیس خود همت گماشت.
نزدیکترین دوست وهمراز وی مولانا جامی در سال ۸۹۸ ق (۱۴۹۲ میلادی) چشم از جهان فرو بست و نوایی در سوگ وی مرثیه ای سوزناک سرود با مطلع:
هر دم از انجمن چرخ جفایی دگر است
هر یک از انجم او داغ بلایی دگر است
وفات جامی، استاد و یگانه دوست او، نوایی را به گوشۀ تنهایی کشاند و این دوران عزلت، فرصتی پیش آورد تا آثار درخشان خود را بازبینی کند، دیوان هایش را تقسیم بندی کند و برای کتابت آنها از خدمت خوش نویسان و نقاشان هنرمند و نامدار مکتب هرات بهره گیرد.
امیر علیشیر مردی وارسته و فرهیخته و بی توجه به جاه و جلال بود. بیشتر با شعرا و فضلا و هنرمندان در تماس بود و در رشد و بالندگی فرهنگ و هنر قرن نهم هجری نقش ارزنده ای ایفا کرد.
اشعار امیر علیشیر به دو زبان ترکی و فارسی سروده شده و از این رو او را "ذواللسانین" لقب دادهاند، هر چند گرایش وی به ترکی بیشتر بوده است. وی در ترکی "نوایی" و در فارسی "فانی" تخلص می کرد.
نوایی در زبان ترکی چهار دیوان شعر ترتیب داده و همچنین پنج مثنوی را به شیوۀ خمسۀ نظامی پدید آورده است. دیوان و خمسۀ ترکی وی در بیشتر کشورهای ترکی زبان انتشار یافته است. وی همچنین دیوانی به زبان فارسی دارد که در ایران به طبع رسیده است.
چهار دیوان غزلیات ترکی به نام های غرائب الصغر، نوادرالشباب، بدایع الوسط و فوائدالکبر که مجموعۀ آنها تحت نام "خزائن المعانی" در دست است و ۲۲۴۵۰ بیت را شامل می شود. اشعار ترکی وی همگی در اوزان عروضی و قوالب خاص آن سروده شده است و در میان آنها غزل از لحاظ کثرت و موقعیت اهمیتی ویژه دارد. این سروده ها با بهره گیری از تجربۀ غزلسرایی فارسی و متناسب با زبان ترکی پدید آورده شده اند.
دیوان فارسی که با تخلص "فانی" سروده شده، شامل قریب به ۵۰۰۰ بیت است. او بیشتر غزل های خود را به استقبال از شعرای متقدم، خاصه سعدی و حافظ و برخی شاعران قرن نهم ساخته است که با حروف فارسی در سال ۱۹۹۳ میلادی در شهر دوشنبۀ تاجیکستان چاپ شده است.
مثنویات خمسه به نام های تحیه الابرار، فرهاد و شیرین، لیلی و مجنون، سد اسکندری و سبعه سیاره، به تبعیت از کارهای نظامی گنجوی و امیرخسرو دهلوی و نیز "هفت اورنگ" جامی در افزون بر ۲۷۰۰۰ بیت سروده شده و مولانا جامی آن را از نظر گذرانیده و در مثنوی "خردنامۀ اسکندری" خود، قوت طبع نوایی را در شعر ترکی ستایش کرده است:
به ترکی زبان نقشی آمد عجب
که جادو دمان را بود مهر لب
ببخشود بر فارسی گوهران
به نظم دری دُرّ نظمآوران
که گر بودی آن هم به لفظ دری
نماندی مجال سخن گستری
به میزان آن نظم معجز نظام
نظامی که بودی و خسرو کدام؟
چو او بر زبان دگر نکته راند
خرد را به میزانشان ره نماند
نوایی در آثار خود همیشه از اشخاص نیک، کوشا و پرکار قدردانی به عمل آورده، اما برعکس، از عناصر تنبل و بیکاره و بار دوش جامعه انتقاد کرده است. در اکثر سروده های این شاعر "ذواللسانین" این خصوصیت را می توان مشاهده کرد. این بیت نوایی:
ای نوایی خلق نی کوردیم عجایب بی تمیز
سو کیلتیر گن خوار و زار و کوزه سیند ییرگن عریز
مفهوم این بیت معروف حافظ را بیان می کند:
اسب تازی شده مجروح به زیر پالان
طوق زرین همه بر گردن خر می بینم
نوایی افشاگر استبداد قرون وسطی بود. پویایی و بالندگی اندیشۀ او و ستیزش با کهنه اندیشی در آثارش مشهود است. او خواهان آینده ای روشن، زمانه ای نو با مردمی نو بود.
یک نمونه از غزلییات فارسی او:
شکفت چون گل رخسار ساقی ازمی ناب
بنای زهد من از سیل باده گشت خراب
مرا که نقد دل ودین برفت درسر می
ز نام و ننگ دراین کهنه دیر خود چه حساب
بنوش باده و دیوانه باش در عالم
که بهر عالم دیوانگیست بزم شراب
چو امن خواهی از این کارگاه پر آشوب
میا ز میکده بیرون وباش مست وخراب
اگر خراب بود خانۀ جهان چه عجب
که دید خانه که آباد ماند بر سرآب
اگر فنا شدنت میل هست چون فانی
برویت آنچه دهد از سپهر روی متاب
تأثیر اندیشۀ نوایی در ادوار بعد از خودش نیز به ویژه در خلق آثار به زبان ترکی چغاتایی یا ازبکی، در بین شاعران و سخنوران همواره مورد تأکید قرار داشته است.
دکتر ذبیح الله صفا، مولف تاریخ ادبیات در ایران، در جلد چهارم و در صفحۀ ۱۴۸ کتابش امیر علیشیر نوایی را بزرگترین کسی دانسته که شعر ترکی را به حد اعلای کمال رسانده و توانسته است به همۀ انواع شعر فارسی از مثنوی و قصیده و غزل وغیره، شعر ترکی بسراید و سرمایۀ وافری را دستمایۀ شاعران و نویسندگان متعدد بعد از خود کند.
چراغ عمر نوایی در زمستان سخت سال ۹۰۶ قمری به خاموشی گرایید وپیکرش را در مصلی هرات به خاک سپردند که زیارتگاه عام و خاص، به ویژه شیفتگان زبان و ادب ازبکی است.
آرامگاه او که در جوار مقبره گوهر شاد بیگم و مناره های سر به فلک کشیدۀ تاریخی هرات موقعیت دارد، هر چند دارای گنبد قدیمی کوچکی بود و چند بار نیز در طول تاریخ مرمت و باز سازی شده بود، در سال ۱۳۸۲ هجری شمسی به بهانۀ احداث آرامگاه جدید توسط بنیاد فرهنگی بابر کشور ازبکستان خراب شد. از آن زمان تا اکنون که شش سال می گذرد، هیچ اقدامی در این راستا از سوی ارگان های فرهنگی دولتی و یا نهاد های غیر دولتی صورت نگرفته است.
نوایی در زمان حیاتش بانی صد ها بنای عظیم و شکوهمند بود. اکنون هم مزار او مورد عنایت زایرانی است که به امید درمان دردهایشان سر خاکش می نشینند. اما مزار بی گنبدش در میان خار و خاشاک دل هر بیننده ای ادب دوست را به درد می آورد و انتظار نمی رود به زودی این صحنه دگرگون شود.
در گزارش مصور این صفحه به دیدن مزار بی گنبد علیشیر نوایی و آثار تاریخی هرات می رویم.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۱ اگوست ۲۰۰۹ - ۳۰ مرداد ۱۳۸۸
سحر افاضلی
احمد ایلیات کاشانی، ۴۵ساله است و سال هاست در جمعه بازار تهران عکس های تاریخی و قدیمی می فروشد و مالک یکی از بهترین مجموعه های کبریت و برچسب در ایران است.
مجموعه او شامل ۳۵هزار کبریت و ۲۰هزار برچسب کبریت است که طی ۲۵سال جمع آوری شده است.
آقای ایلیات کاشانی می گوید: بعد از انقلاب بازار خرید و فروش اشیاء قدیمی داغ بود اما عتیقه فروش ها دو چیز را نمی خریدند و نمی فروختند؛ یکی کبریت و دیگری عکس. من توانستم با قیمتی ارزان تعداد زیادی برچسب و کبریت و عکس خریداری کنم.
او در تمام این سال ها که به جمع آوری این مجموعه مشغول است هیچ گونه آموزش مجموعه داری ندیده فقط به شکل تجربی، شیوه نگهداری از این آثار را فراگرفته است.
در گوشه ای از اتاق ساده اش تنها چند جعبه بزرگ کبریت قرار دارد. او مجموعه اش را در انبار یکی از دوستانش خارج از شهر نگهداری می کند چرا که کبریت ها باید در فضایی خنک نگهداری شوند.
ایلیاتی که به عنوان یکی از مجموعه داران اصلی کبریت در ایران شناخته شده است سعی دارد مجموعه اش را با خرید کبریت های قدیمی و روز خارجی نیز غنی کند. او می گوید: بین مجموعه داران تبادل کبریت مرسوم است و هر مجموعه داری با مبادله کبریت های تکراری اش سعی می کند کلکسیونش را کامل کند.
او معتقد است کبریت، نخستین رسانه تبلیغاتی جهان بوده است، شرکت های مختلف، رستوران ها و هتل ها برای تبلیغات از کبریت استفاده می کردند.
البته در ایران برای نخستین بار در دوره محمدرضا شاه اجازه چاپ تبلیغات روی جلد کبریت داده شد؛ چیزی که پیش از آن تنها در انحصار دولت بود.
اولین کارخانه تولید کبریت در ایران با مشارکت روس ها تاسیس شد. نقش روی این کبریت ها تلفیقی از پرچم ایران و روسیه بود. بعدها ناصرالدین شاه دستور داد تنها نقش شیر و خورشید روی برچسب کبریت ها منتشر شود. این برچسب ها در کشور اتریش به چاپ می رسید.
اما نخستین کارخانه خصوصی کبریت، حدود ۱۰۰سال پیش، توسط توکلی در تبریز تاسیس شد. کارخانه دیگری نیز چند سال بعد به دست برادران رحیم زاده خویی شکل گرفت: کبریت ممتاز. حاج میرزا احمد وجدانی یکی از معلمان مدرسه ایرانی ها در روسیه نیز کارخانه ای در همدان برپا کرد. کبریت های همدان از مرغوبیت و شهرت بسیار برخوردار بود.
در گذشته چاپ نقش و نگار کبریت ها در اختیار دولت بود. البته کبریت های مختلفی وارد ایران می شد. کبریت های ایرانی با کبریت های خارجی مبادله می شد چرا که کبریت نمادی از فرهنگ جوامع به شمار می رفت.
ایلیاتی می گوید: در دوران محمد رضا شاه به تدریج چاپ تبلیغات روی کبریت های جیبی رایج شد.
بر خلاف تصور همه کبریت هنوز هم در ۹۰درصد خانه ها استفاده می شود حتی برخی از مردم هنوز دوست دارند برای روشن کردن سیگارشان از کبریت استفاده کنند. تولید کبریت بی خطر که بدون اصطحکاک با سطح جیوه ای جعبه روشن نمی شود هنوز در ایران رایج است.
قدیمی ترین کبریت مجموعه ایلیاتی کبریتی متعلق به دوران مظفرالدین شاه است. در مجموعه او کوچکترین کبریت ایرانی با ابعاد یک در یک و نیم سانتی متر هم وجود دارد که به گفته خودش نمونه ای منحصر به فرد است و در ایران بدیل ندارد.
مجموعه کبریت های خارجی او از کشورهای همسایه چون پاکستان و هند و روسیه و تعدادی از کشورهای غربی همچون سویس و آلمان و انگلستان و آمریکاست.
در مجموعه جالب او کبریت تبلیغاتی رستوران قدیمی شاطر عباس، یادبودهای سلطنتی دوران پهلوی، یادمان های نهضت سوادآموزی و کبریت های خارجی گوناگونی وجود دارد که هر کدام متعلق به یک دوره تاریخی در ایران است.
احمد ایلیات کاشانی برای نخستین بار این مجموعه نفیس را در هفته میراث فرهنگی در کاخ موزه نیاوران به نمایش گذاشت که مورد استقبال بسیار نیز قرار گرفت. خودش معتقد است مجموعه اش از این رو ارزشمند است که کبریت های مصرفی ایران در ۱۰۰ سال گذشته را جمع آوری و طبقه بندی کرده است حتی کبریت هایی که مردم عادی برای مصرف روزانه استفاده می کردند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب