Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us

آزاده نوری

وقتی از یک بنای تاریخی که از هفتصد سال پیش باقی مانده بازدید می کنید، هر قدر هم این بنا تغییر کرده باشد یا فرسوده و تخریب شده باشد می توانید تصویر روشنی در ذهن بسازید.

وقتی حکایتی قدیمی یا شعری کهن می خوانید هم می توانید به درک روشنی از آن برسید یا حتی زمانی که به یک نقاشی یا خط قديمى نگاه می کنید تصویر روشنی از آن پيدا مى کنيد. اما از موسیقی هفتصد سال پیش چه تصوری دارید؟

از میان رفتن بیشتر رسالاتی که موسیقی دانان قدیم آثار خود را به قول امروزی ها به صورت نت قابل اجرا در آن ثبت کرده اند و نبود منابع صوتی باعث شده ما تصور دقيقى از موسیقی قرن های گذشته نداشته باشیم.

آنچه امروز از اين موسيقى ارائه می شود، مبتنی بر روایاتی است که بيشتر سینه به سینه منتقل شده و بعضى اشاره ها که در رساله های قدیم آمده است.

عبدالقادر مراغی شاعر، نوازنده و آهنگساز قرن هشتم و نهم، از هنرمندانی به حساب می آید که آثارش سینه به سینه به امروز رسیده است و رسالاتی هم از او باقی مانده که به کارشناسان کمک می کند تا بتوانند موسیقی او را اجرا کنند. با این حال شناخت علائم موسیقایی و زمان طولانی که میان موسیقی او و امروز وجود دارد باعث شده این کار به آسانی ممکن نباشد.  

وارث معلم ثانی

کمال الدین ابوالفضایل عبدالقادر بن غیبی الحافظ مراغی (۷۵۴-۸۳۸ ق) شاعر و خوشنویس، خواننده، نوازنده بربط یا عود و از سرشناس ترین موسیقی دانان ایران در نیمه دوم قرن هشتم و اوایل قرن نهم هجری است. او پس از ابونصر فارابی آخرین موسیقی دان بزرگ و وارث موسیقی کلاسیک ایران  به شمار می رود.

قطعه "سه گاه مرصع، شش آواز" از آلبوم "شوق نامه" کار گروه عبدالقادر- آواز همایون شجریان
عبدالقادر از همان نوجوانی به موسیقی علاقه نشان داد و به آموختن نوازندگی ساز عود و خوانندگی مشغول شد. به سرعت در درک موسیقی و الحان و آهنگسازی و ساختن تصنیف تبحر پیدا کرد.

او در جوانی به بغداد رفت و در دربار سلطان حسین و سلطان احمد جلایری جایگاه خاصی پیدا کرد. اما وقتی تیمور گورکانی در رمضان سال ۷۹۵ ق شهر بغداد را فتح کرد و فرمانروای بغداد سلطان احمد به دمشق گریخت، هنرمندان دربار او را به سمرقند، پایتخت تیمور، بردند. او به سرعت جایگاه خوبی در دربار تیمور پیدا کرد به طوری که تیمور او را «مولانا اعظم، قدوه الفصحا فی العالم، اوحد زمان، نادره جهان» خواند.

دوران زندگی عبدالقادر مقارن با دوره پرآشوب تاریخ ایران، جنگ و ستیزهای آل جلایر، یورش‌های امیر تیمور و حوادث پیچیده و نابسامانی‌های بعد از تیمور بوده و وی را ناگزیر از جابجایی‌های بسیار در طول زندگیش کرده است.

عبدالقادر سال ۸۲۶ از سمرقند به آسیای صغیر رفت و کتاب «مقاصد الالحان» خود را به سلطان مراد دوم، پادشاه عثمانی، تقدیم کرد. مدتی آنجا ماند و به آهنگسازی و نوشتن رسالات موسیقی پرداخت. اما در اواخر عمر به هرات بازگشت.

او پس از مرگ تیمور هم همچنان از هنرمندان محبوب دربار سمرقند بود تا این که در سال ۸۳۸ بر اثر طاعونی که در شهر هرات شیوع پیدا کرده بود درگذشت.  

رسالات عبدالقادر

عبدالقادر سه رساله موسیقی به نام های جامع الالحان، مقاصد الالحان و کنز الالحان نوشته است. برخلاف کتاب های دیگر آن دوران این آثار به زبان فارسی نوشته شده اند. نسخه‌های این رسالات در کتابخانه‌های مهمی از جمله  نور عثمانیه  در ترکیه، اسکندریه در مصر و آستان قدس رضوی مشهد در ایران نگهداری می‌شود.

او در جامع الالحان، به ارائه و شرح قواعد موسیقی می پردازد و در مقاصد الالحان تصنیف ها و آهنگ های خود را شرح می دهد.

او در مقاصد الالحان به سی آهنگ که برای سی روز ماه رمضان ساخته است اشاره می کند و می گوید: "از من آهنگی برای ایام ماه رمضان خواستند، قبول کردم و خواجه رضوان شاه تبریزی گفت محال است. پس از دریافت تأییدیه شیخ الاسلام تصمیم گرفتم برای هر روز ماه رمضان آهنگی خاص بسازم. شعر عربی را جلال الدین عبیدی و شعر فارسی را خواجه سلمان ساوجی می گفت و در سی روز عرضه مجموع را اعاده کردم بلازاید و نقصان. ....خواجه رضوان شاه صد هزار دینار زر و دختر خود را به نکاح شرعی به خانه من فرستاد."

کنز الالحان رساله سوم، مجموعه آهنگ های موسیقی و نمونه کامل ساخته های او با خط و علائمی است که برای ثبت آهنگ هایش از آنها استفاده کرده است. اما متأسفانه نسخه ای از این کتاب یافت نشده و موسیقی دانان در حسرت آن تلاش می کنند تا از آثار باقی مانده به جزئیات آثار او دست پیدا کنند.   

اجرای تصنیف های هفتصد ساله

تنها تصنیف عبدالقادر که چند نت و ریتم آن از دو رساله دیگرش استخراج شده توسط هفت آهنگساز مختلف از سراسر جهان اجرا شده. اما هر کدام از این اجرا ها چنان با دیگری متفاوت است که یک تصنیف مستقل از دیگری را روایت می کند و شنونده نمی تواند بپذیرد که منبع آنها یکی است. یکی از این هفت آهنگساز فرهاد فخرالدینی رهبر ارکستر موسیقی ملی ایران است که بر اساس این تصنیف موسیقی فیلم سریال امام علی (ع) را ساخت.

 محمدرضا درویشی آهنگساز، پژوهشگر و اتنوموزیکولوگ هشتمین آهنگساز و موسیقی دانی است که به اجرای مجدد آثار عبدالقادر دست زده است. اما او به سراغ تصنیفی که نت آن در رساله عبدالقادر وجود دارد نرفته است. درویشی با مطالعه و بررسی سه رساله باقی مانده عبدالقادر تلاش کرده است تا آثار او را دوباره اجرا کند.

بعد از اینکه عبداقادر به عثمانی سفر می کند، سبک آهنگسازی او نیز در ایران کنار گذاشته می شود. اما هنوز تعدادی از آوازها و تصانیف او به صورت گوشه در ردیف های موسیقی ایرانی به جای مانده است.

گرچه سبک آهنگسازی او در ایران کنار گذاشته شد اما خوانندگان عثمانی آن را اجرا کردند. برخی از آهنگ‌هایش هنوز هم به نام‌های کیار یا قبار در ترکیه متداول است.

در دوره آتاترک تعدادی از آثار قدیم که راویان شفاهی و خوانندگان هنوز آنها را در یاد داشتند، جمع آوری و به نت موسیقی بازگردانده شد. سی تصنیف از این مجموعه منسوب به عبدالقادر است که درویشی ۲۲ تصنیف را در سفرهای متعدد به ترکیه و پرس و جو از موسیقی دانان ترک یافته و به اجرای دوباره آنها پرداخته است. 

درویشی از سه سال پیش گروهی به نام عبدالقادر تشکیل داده و مشغول اجرا و ضبط آثار اوست. این گروه از نه نوازنده تشکیل شده است و همایون شجریان نیز به عنوان خواننده آنها را همراهی می‌کند. به زودی مجموعه آثار عبدالقادر به بازار ارائه می شود.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

آصف آشنا

معلوم نیست پیشینه قالی بافی در افغانستان، به کدام دور و زمان بر می گردد. از افسانه قالیچه حضرت سلیمان که پیرزنان روستایی می گویند، پیداست که قالی، مفهوم از دیرباز آشنا با ذهن و زندگی مردم این سر زمین است. بهرحال صنعت بافندگی از گذشته های دور در این سرزمین رایج بوده است.

ارزش و اعتبار قالی افغانی را می شود از پیوند قدیمی و گسترده اش با بخش های متفاوت زندگی افغان ها پی برد. گاهی که شاهان این مرز و بوم هدیه ارزشمندی به همتایان خود می داده اند، به سراغ قالی می رفته اند و دوشیزه گان دم بخت و نازدانه، قالی را مهم ترین بخش جهیزیه و ابزار شکوه عروسی خود می دیده اند.

هنوز هم در جشن های بزرگ ملی،  دولت مردان، هنگام رژه و سان دیدن از بخش های نظامی روی قالی های سرخ رنگ قدم می زنند که پیچش انگشتان یک یا چند قالی باف آنها را به هستی آورده است.  

قالی بافی در افغانستان فراز و فرود های زیادی را پیموده است. در زمان صلح و آرامش هنر و صنعت بوده و متاع تاجران، و در زمان جنگ و بحران، کندوی نان غریبان.

با آن که قالی افغانی در بافت و ظرافتش شهره جهان است، در افغانستان هنوز از کارخانه های بزرگ تولیدی این فرش گران بها خبری نیست، بلکه قالی در خانواده  توسط کودکان و زنان بافته می شود.

این خانواده ها قالی بافی را بیشتر، راه درآمد و تامین مصارف روزمره زندگی می‌دانند، تا هنر. نبود برق و اجازه نداشتن زنان در خانواده های سنتی برای انجام کار در بیرون از خانه، عوامل اصلی نبود قالیبافی های بزرگ عنوان می شود.

مناطق مرکزی و شمال افغانستان، از گذشته تا امروز، مهم ترین مراکز تولید قالی این کشور شمرده می شوند. وقتی طالبان آمدند، با خانه نشین شدن زنان و بلند رفتن میزان فقر در این کشور، قالی بافی در شهرهای این کشور از جمله کابل نیز رونق گرفت.

پس از طالبان، حکومت جدید با شعار"بیایید سبق (درس) بخوانیم"، صفحه تازه ای را در زندگی زنان و دختران افغان، گشود و شمار زیاد دختران و زنان میان سال خانه نشین، بار دیگر به کتاب و آموزش رو آوردند.

به این دلیل، تولید قالی در دو سه سال اول حکومت جدید، تا اندازه ای کاهش یافت. اما با نیامدن تغییر چشم‌گیر در اقتصاد خانواده های فقیر و افزایش بیکاری در میان مردم، اخیراً شمار قالی باف ها بیشتر شده و تعداد دکان هایی که ابزار کار و مواد خام قالی می فروشند، در کابل، بیشتر دیده می شود.

سید سلیمان فاطمی، رئیس اداره انکشاف (توسعه) صادرات افغانستان می گوید: "با آنکه افغانستان از جمله کشورهایی است که بلندترین میزان بیکاری را دارد، صعنت قالی بیشتر از چهار میلیون افغان را شاغل ساخته است".

هم اکنون بیش از پانصد شرکت تولیدی در افغانستان سرگرم کار تولید قالی است. نحوه کار تولید این شرکت ها طوری است که مواد خام، ابزارکار و طرح مورد نظر را به خانواده های بافنده می سپارند و خانواده ها در بدل دستمزد که گفته می شود خیلی اندک است، قالی را می بافند.

با این که هر متر مربع قالی افغانی در بازار جهانی از ۱۵۰ تا ۴۰۰ دلار به فروش می رسد، دستمزد بافندگان برای هر متر مربع کمتر از هزار افغانی (معادل حدود بیست دلار) است.

قالی افغانی، در بیشتر از سی طرح و نوع بافته می شود که ترکمنی، قزاق، بامیانی، مزاری، آقچه، جوزجانی و چوب رنگ، معروف ‌ترین و ظریف ‌ترین سبک های آن اند. یک قالی بامیانی در ماه ژانویه سال میلادی جاری جایزه بهترین طراحی فرش را از آن خود کرد و به عنوان قالی ممتاز سال شناخته شد. این مسابقه در آلمان برگزار شده بود و طراحان فرش ۱۸۴ کشور در آن شرکت داشتند.

حاجی نبی صفری، کسی که این قالی را طراحی کرده است می گوید: "امتیاز این قالی، علاوه بر طرح ساده و زیبا، ظرافت بافت و استفاده از رنگ طبیعی است. در قالی ممتاز سال، چهار رنگ به کار رفته است. رنگ اصلی یا زمینه قالی، رنگ پشم گوسفند است."

قالی ممتاز سال هم اکنون دیوار سالن کنفرانس اداره توسعه صادرات افغانستان را آراسته است. از نام این قالی نفیس پیداست که در ولایت باستانی بامیان، جایی که هنوز در آن از جاده اسفالت و برق خبری نیست، بافته شده است.

با دیدن این قالی پرسشی در ذهن خطور می کند که به راستی، اگر بافندگان این قالی عوض بامیان در ژاپن زاده می شدند، بازهم هوش و ظرافت شان را نخ گره می زدند، یا آن را به ساختن رُبات های قالیباف به کار می بستند؟

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

 جدید آنلاین: در ظرف هفته های گذشته کشورهای اروپا و آمریکا برای پیشگیری سقوط بازارها وافت مالی و اقتصادی هزاران میلیارد دلا هزینه کرده اند. پرداخت این سرمایه هنگفت به اقتصاد جهانی زیان وارد می کند، اما چاره ای جز پرداخت آن نبود. این "سرمایه گذاری ها"ی دولتی به منظور برقراری توان پرداخت بانک های عمده و شرکت های بزرگ مالی صورت گرفت.

اما پیشگویی وضعیت نظام مالی جهان در آینده نزدیک ناممکن است، چون هنوز روشن نیست که آیا مبلغ یادشده توان پرداخت بانک ها و شرکت های مالی را به حد کافی بالا خواهد برد یا نه. زیرا برای این نهادها ميزان "توان پرداخت" جزء اسرار تجاری به شمار می آید که به سختى ممکن است حاضر به افشاى آن شوند.

به هر حال ، درماه های آینده معلوم خواهد شد که این اقدام ضدبحرانی دولت ها چه نتیجه هایی به بار خواهد آورد. در حال حاضر وضعیت مالی جهان دستخوش تحولات عمیق و شدید است و این تحولات با شتاب زیادی انجام می گیرد.  امکان سنجیدن تاثیر بحران مالی جهانی بر اقتصاد کشورهای منطقه هم هنوز کاملا مشخص نیست.

تاجیکستان، ايران و افغانستان هم از این قاعده مستثنا نیستند. مطلبى از خواجه محمد عمرف، کارشناس اقتصاد، در باره تأثير اين بحران بر تاجیکستان. و حرف هاى دکتر هادی زمانی، استاد اقتصاد در امپریال کالج لندن، در مورد تأثير آن بر اقتصاد ایران، و دکتر عمر زاخیلوال، استاد دانشگاه، در باره تأثير آن بر اقتصاد افغانستان را در اين صفحه مى بينيد.

بحران جهانی و تاجیکستان
خواجه محمد عمرف

مقیاس و سطح تاثیر بحران مالی جهانی روی اقتصاد تاجیکستان بی گمان به مدت زمان این بحران وابسته است. اگر این بحران یک سال یا بیشتر از آن به درازا بکشد، مسلما وضع اجتماعی-اقتصادی تاجیکستان ناگوار خواهد شد.

دلایل این دیدگاه به شرح زیر است:

حجم پولی که مهاجران کاری از خارج به تاجیکستان واریز می کنند، به شدت کاهش خواهد یافت. حتا اکنون که از آغاز بحران مالی مدت زیادی نگذشته است، برخی از مهاجران کاری تاجیک در روسیه می گویند که نمی توانند دستمزد خود را از بانک ها بگیرند. این موضوع بیشتر به مهاجرانی برمی گردد که مشغول ساختمان سازی هستند.

 

کاهش میزان انتقال پول از روسیه به تاجیکستان وضعیت اجتماعی کشور را بدتر خواهد کرد، زیرا هفت دهم معاش مردم وابسته به همین مبالغ است. بنا به ارزیابی کارشناسان، یک تا یک و نیم میلیون تن از جمعیت تاجیکستان هفت میلیونی در بیرون از این کشور کار می کنند و همه ساله براى خانواده هایشان دو تا دو و نیم میلیارد دلار پول می فرستند.

احتمال آن هم هست که حجم سرمایه گذاری مستقل خارجی افت کند. چون که در نتیجه بحران مالی جهانی توان پرداخت بانک ها، شرکت های مالی و دولت ها خیلی کاهش خواهد یافت و آنها به اجرای تعهدات خود قادر نخواهند بود. و حتا سرمایه گذاران خصوصی نمی توانند توسط بانک ها در کشورهای دیگر سرمایه گذاری کنند.

با توجه به خراجات گزاف دولت ها برای کاهش شدت بحران، خود آنها نیز قادر نخواهند بود تعهداتشان در برابر دیگر دولت ها را انجام دهند. حالا تاجیکستان بنا به ملاحظاتی بیشتر سرمایه دولت ها را به اقتصاد خود جذب می کند که اساسا خصوصیت ژئوپلیتیک دارد. اگر وضعیت مالی چین، روسیه و قزاقستان بد شود، صادرات سرمایه به تاجیکستان و دیگر کشورهای نیازمند دشوارتر خواهد شد.

این سخنان در واقع مربوط به دهشگران یا کمک کنندگان است. حالا که در کشورهای پیشرفته جهان بحران مالی بیداد می کند، کمک کنندگان که دارای سرمایه های کلان هستند، نیز دچار مشکل پرداخت شده اند. یعنی آنها نمی توانند مبالغ خود را از بانک ها رها کنند و به عنوان یاری بشردوستانه یا مالی به کشورهای رو به رشد بفرستند.

بیش از ۹۰ درصد کمک ها به تاجیکستان از کشورهای پیشرفته می آید. از این رو وضعیت آن قشرهای جامعه که محتاج یاری بشردوستانه هستند، دشوار تر خواهد شد.

دكترهادى زمانى، استاد دانشگاه و مشاور اقتصادى سازمان حمل و نقل بريتانيا، از تأثير بحران مالى جهان بر اقتصاد ايران مى گويد
دکتر عمر زخیل وال، استاد اقتصاد، در باره تأثير بحران جهانى بر اقتصاد افغانستان صحبت مى کند.
یکی از نتیجه های منفی بحران مالی جهانی کاهش میزان احتمال ورود بانک های خارجی به کشورهای رو به رشدی چون تاجیکستان است. مردم تاجیکستان امیدوار بودند که در ماه های نزدیک بانک های عمده جهانی به کشور راه خواهند یافت و بدین گونه رقابت میان بانک ها شدت خواهد گرفت.

وسعت رقابت باعث پایین آمدن میزان بهره وام ها خواهد شد. عدم ورود بانک های بانفوذ خارجی به بازار تاجیکستان مانع از رشد رقابت میان بانک ها در تاجیکستان خواهد شد. بلند بودن میزان بهره وام ها از دلیل های رشد کند اقتصاد و سطح پایین زندگی در کشور است. ورود این بانک ها سیاست "پول گران" را به سیاست "پول ارزان" تبدیل خواهد کرد.

کاهش توان پرداخت بانک ها و شرکت های مالی موجب افت میزان تولیدات خواهد شد. این وضعیت به توبه خود به کاهش میزان تقاضاى کارخانه ها و به ویژه شرکت های صنعتی عظیم به مواد اولیه و غیره خواهد انجامید. در کل، تناسب میان عرضه و تقاضا به هم خواهد خورد.

کاهش تقاضا برای مواد خام قیمت آنها را پایین خواهد آورد. اگر این حالت را در تاجیکستان تجسم کنیم، صحنه رقت انگیزی پیش چشم می آید، زیرا هشتاد تا هشتاد و پنج درصد حجم کل صادرات کشور را ارزیز (آلومینیوم) و پنبه تشکیل می دهد. تداوم بحران اقتصادی بی گمان کاهش تقاضا برای ارزیز و پنبه و در نتیجه، کاهش قیمت این دو کالاى صادراتی عمده تاجیکستان را در پی خواهد داشت.

پایان آمدن نرخ جهانی نفت در نخستین روزهای بحران نشانه ای بود از احتمال کاهش قیمت مواد اولیه صنعتی و کشاورزی در بازار جهانی. این احتمال بار دیگر ضرورت انشعاب و چندگانگی بیشتر تولیدات کشور را برجسته می کند.

بحران جاری، صرف نظر از مدت زمان و برآیند آن، توانست به دولت ها درس هایی بدهد. از جمله درسی که به نظر می رسد برای تاجیکستان حاصل شده باشد، چنین است:

یک- تاجیکستان باید تدریجا از میزان وابستگی خود به اقتصاد جهانی بکاهد. این سیاست حتما باید جزئی از خط مشی اقتصادی دولت باشد. عرصه تبادل واردات را باید توسعه داد. افزایش چند برابری قیمت گندم که مهم ترین آذوقه مردم تاجیکستان است، امنیت خواربار کشور را تهدید می کند.

در عین زمان تاجیکستان از ظرفیت فراوان افزایش حجم محصولات غله ای و به ویژه گندم برخوردار است که از آن استفاده نشده است. چنین ضرورتى در مورد محصولات دیگر، به مانند سیب زمینی، خربزه، هندوانه، کدو و غذای دام نیز وجود دارد. تاجیکستان می تواند با این محصولات نه تنها جمعیت خود را تامین کند، بلکه مازاد آن را به کشورهای دیگر هم بفروشد.

دو- حمایت از توان پرداخت بانک ها و شرکت های مالی گوناگون. این نوع حمایت اعتماد مردم و تولیدگران به سامانه بانکی و بخش مالی را تقویت خواهد کرد.

سه- در بانک های اعتباری تاجیکستان نواقصی وجود دارد که باید برطرف شود. سطح وام های پرداختی به طور دقیق ارزیابی نمی شوند و توان پرداخت مشتری به خوبی سنجیده نمی شود. در نظارت ها (مانیتورینگ) بانکی از کارشناسان کار نمی گیرند.

چهار- یکی از مهم ترین درس های این بحران ضرورت داشتن ذخایر مالی دولتی است که در چنین شرایطی حکم نوشدارو را دارد. اگر کشورهای پیشرفته غربی برای مهار کردن بحران مبالغ هنگفتی هزینه نمی کردند، سرعت بحران کاهش نمی یافت.

این بحران درس های بسیاردیگری هم داده است که به تفصیل و به طور دقیق می توان در باره یکایک آنها صحبت کرد که در حوصله این جستار مختصر نمی گنجد.

در کل، آن چه روشن است، این است که حال حاضر مقیاس تاثیر بحران مالی جهانی به اقتصاد تاجیکستان چندان چشمگیر نیست، چون اقتصاد این کشور هنوز به طور باید و شاید به اقتصاد جهانی نپیوسته است. و حتا در صورت تداوم بحران جهانی، تاثیر آن روی تاجیکستان نسبت به اکثر کشورهای رو به رشد پساشوروی کمتر خواهد بود.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

شهباز ایرج

شاید برای خیلی ها این نکته که بانویی از اعضای خاندان احمدشاه درانی ابدالی شاعر نام آور و محبوبی بوده است، تا حدی جالب و شاید هم باور نکردنی باشد.

اما حقیقت این است که نه تنها خود احمدشاه درانی، بلکه فرزند و جانشین او تیمورشاه، هر دو از حامیان و مشوقان اهل ادب و شعر بوده اند و هر کدام آثار در خور تاملی در شعر داشته اند و عایشه درانی نیز به چنین خاندانی تعلق داشته و درخشان ترین سال های شاعری و محبوبیت خود را در زمان تیمورشاه گذرانده است.

اما عایشه چگونه شاعری است؟ مادری در ماتم فرزند جوانمرگش نشسته است و در گوشه عزلت، اشک های خویش را با کلمه های شعر می آمیزد و در رنج نبود فرزند، مویه سرایی می کند.

 سیمای عایشه درانی را بیشتر می توان این گونه دید و در تنها نسخه تازه از دیوان او که در ایران چاپ شده است، او را شاعر غم های فراق می یابیم. غم های فراق فرزندی که در سراسر شعرها، از او به عنوان یک معشوق و کسی یاد می شود که عاشقی را در آتش فراق و دوری خویش می گدازد و غم های فرزندی که مادر را در ایام جوانی سیه پوش کرده است.

اما مسلما این شاعر پیش از آنکه مادر شود، به قلمرو شعر پا نهاده بود و از غزل های عاشقانه او چنین بر می آید که در بیان دقایق عشق نیز طبعی روان داشته است. اما جزئیات احوال او نیز مانند سایر شاعران زن پارسی گوی، بر ما پوشیده است و نمی دانیم که آیا به کسی دل باخته بوده است یا خیر.

اینک بخشی از یک غزل او:
وصف این حسن خداداد کنم یا نکنم؟

دل غمدیده خود شاد کنم یا نکنم؟

دل و دین برده ز من نرگس مستانه تو

گلرخ! از دست تو فریاد کنم یا نکنم؟

مرغ دل گشته به دام سر زلف تو اسیر

شکوه از ظلم تو صیاد! کنم یا نکنم؟

تلخ کامم ز تو ای خسرو شیرین دهنان!

ناله زار چو فرهاد کنم یا نکنم؟

حاش لله که به غیر تو دهم دل به کسی

دل ز قید غمت آزاد کنم یا نکنم؟

شمع رخسار تو را عایشه پروانه بود

جان فدای تو پریزاد کنم یا نکنم؟

چنان که در این غزل نیز می توان به خوبی مشاهده کرد، در آثار این شاعر زنانگی و بیان تجربه های زنانه در عاشقی زیاد به چشم نمی خورد، به این معنا که اگر از پیش ندانیم که او بانویی است، به سختی می توان از فحوای کلام به چنین نکته ای پی برد.

بر اساس اطلاعات موجود، عایشه در بیست سالگی به شاعری روی آورده و نخستین بار در حضور تیمورشاه درانی این بیت را در تعریف افق کابل سروده و بدین گونه قریحه شعری خود را آشکار کرده است:

شفق را لاله گون دیدم نماز شام در گردون
مگر خورشید را کشتند که دارد دامن پر خون

از آن به بعد تیمورشاه از او حمایت می کرده و پیوسته با بخشش و انعام او را مورد نوازش قرار می داده است.

عایشه در کابل تولد یافته و نام پدرش یعقوب علی خان بارکزایی است، اما او به عایشه درانی یا عایشه افغان شهرت داشته است.

زندگانی او را شامل سه دوره می دانند که مرحله اول به شادکامی و عز و نعمت و محبوبیت در روزگار تیمورشاه درانی گذشته شده است. دوره دوم زمانی است که میان فرزندان تیمورشاه در سراسر قلمروهای تحت فرمان او درگیری های قدرت به راه افتاد و کشور در آتش خشونت و اغتشاش فرو می رفت. دوره سوم هم از زمانی آغاز شد که فیض طلب، پسر عایشه در سن ۲۵ سالگی در سال ۱۲۲۷ هجری کشته شد.

عایشه را متولد نیمه دوم سده یازدهم هجری قمری دانسته اند که تا هشت سال پس از مرگ فرزند در قید حیات بوده و در سال ۱۲۳۵ هجری چشم از جهان فرو بسته است.

هرچند عایشه خود به نحوی به خاندان شاهی تعلق دارد و فرزندش نیز از منصب و جایگاهی ویژه در نظام برخوردار است، اما کشته شدن فرزند چنان در او اثر ناگوار و تلخ داشته که نمی تواند لب از شکایت و نفرین هر که و هر چه باعث این حادثه شده است، بر بندد.

داد از جور فلک، بیداد از ظلم سپهر
قد سروش را به وقت اعتدال آمد خزان

جان شیرین باخت اندر خدمت محمودشاه

مادر بدبخت او را خانه شد شهر زنان

ماندگاری نام و نشان شاعران به توانایی آنان در شاعری بستگی داشته است، این شاعر در روزگاری می زیسته که بیدل خوانی و بیدل گرایی در دربار تیمورشاه اندک اندک رواج می یافته و شاعران زیادی از دیگر مناطق فارسی زبان به قندهار که در اوایل دوران او پایتخت مملکت بوده، جمع می آمدند.

عایشه به نحوی پرورده دربار احمدشاه درانی، پادشاهی است که افغانستان امروز با حدود جغرافیایی و نام کنونی اش از زمان او به این سو رسمیت داشته است و می توان عایشه را یکی از آخرین شاعران برخاسته از دربار دانست که از حمایت بی دریغ تیمورشاه پسر احمدشاه بهره می برد.

استاد عبدالاحمد جاوید از اساتید ادب افغانستان او را از شاعران نامداری می داند که دیوانش در ۳۰۵ صفحه در ۱۸۸۸ میلادی در کابل و در روزگار پادشاهی امیر عبدالرحمان خان به طبع رسیده است و شامل حمدیه، نعتیه، مدحیه و مراثی در رثای فرزند بوده است.

اکنون، دیوان عایشه درانی از سوی انتشارات عرفان که مدیر آن یک ناشر اهل افغانستان است، به اهتمام و کوشش دکتر عفت مستشارنیا در ایران چاپ و منتشر شده است.

اما چنان که در مقدمه اين نسخه هم ذکر شده است، در خیلی از شعرهای عایشه شکستگی های فاحش وزنی وجود دارد و زبان آن نیز از پختگی و قوت لازم برخوردار نیست. در کنار اینها در شعرهای این شاعر کمتر می توان با مضمون آفرینی ها و معناسازی های رایج همان روزگار روبرو شد.

نمونه هایی از لغزش وزنی:

عاشقم بیچاره ام غیر از شکیبم چاره نیست
در تمنای وصالت عمر من بگذشت عبث

یا:

عارض است یا برگ گل یا شمس نور افزاست این
مشتری یا زهره یا بدر جهان آراست این


چنان که از متن دیوان بر می آید، کمتر شعری از اشعار گنجانده شده در این دیوان را می توان یافت که عاری از اشتباهات وزنی و گاهی هم اشتباهات معنایی باشد. البته نسخه مورد استفاده در کار خانم مستشارنیا همان دیوانی بوده که ۱۲۴ سال پیش در کابل چاپ شده است و به احتمال اندک ممکن است گذشت روزگار باعث مکدر شدن متن و مخدوش شدن حروف کتاب شده باشد.

عایشه ظاهرا پس از مرگ فرزند، گوشه ی عزلت اختیار می کند و در کنار بیان سوز و گدازهای مادرانه خویش در قالب شعر، به شکایت از اهل روزگار می پردازد و بعید نیست که این اهل روزگار همان کسانی باشند که به نحوی در کشته شدن فیض طلب مقصر بوده اند و از اهالی قدرت شمرده می شوند.

نجاتم ده ز غم های زمانه
به لطف خویش ای شاه یگانه

چه گویم از قضای آسمانی

فتادم در محیط بی کرانه

یا:

ز کید و مکر این حق ناشناسان
شدم تیر ملامت را نشانه

یا:

تا که از مادر گیتی به وجود آمده ام
هم به جان روز و شب از دست حسود آمده ام

عایشه درانی با غزل های حافظ انس و الفت بسیاری داشته است که نشانه این دلبستگی به حافظ را در بسیاری از شعرهای او می توان دید. مانند:

الا یا ایهاالساقی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی

که مصراع دوم عینا کلام حافظ است و مصراع اول نیز به جای این مصراع حافظ آمده است که گفت:

الا ای آهوی وحشی کجایی

الغرض، دیوان عایشه مجموعه ای از کلمات اشک است که بعضی از شعرهای آن رقت آور و حزن انگیز اند، اما غنیمت این است که نمونه و نشانه دیگری از شعر زنان این آب و خاک حالا در اختیار عموم قرار گرفته است.

مشخصات دیوان عایشه درانی:
ویرایش، مقدمه و فهرست ها: دکتر عفت مستشار نیا

تهران: محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی (عرفان) ۱۳۸۶


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمانه قدرخان

فرمان همایونی که صادر شد یکی از معروف ترین باغ های تهران را نامزد اجرای حکم کردند. شاه می خواست خیابانی مثل شانزلیزه پاریس در تهران ایجاد شود، آخر او در سفرش به فرنگ از دیدنی های شانزه لیزه خیلی لذت برده بود.

لاله زار باغی مصفا در خارج تهران بود که به خاطر داشتن لاله های خودرو، تفرجگاهی بی بدلیل برای شاهان قاجار شده بود. آن لاله زاری که ناصرالدین شاه با فرمانی شاهانه درختانش را برید، نرده های چوبی اش را از جا درآورد و خیابانی از میانش گستراند ارثیه به جا مانده از فتحعلی شاه بود که اتفاقا شهرتی هم داشت. اما لاله زار بی ورثه امروز خیابانی بی شکل و هویت شده است که انگار محصول هوسی یک شبه است.

آن باغ را که تکه تکه کردند، اول شاهزاده ها سر سفره نشستند هرکس لقمه ای گرفت و آخر، قواره های دیگر به تجار و متمولین شهر فروخته شد: "هر ذرع (یک متر و چهار صدم متر) یک تومان تا شش هفت ریال ."

در قطعه زمینی مرغوب، متعلق به نوه های فتحعلی شاه اولین هتل مجلل و مدرن ایرانی به نام" گراند هتل"  ساخته شد که امروز مرد میان سالى در ورودی آن سیم و پیچ و مفتول فروشی دارد.

ناصرالدین شاه با آوردن اسباب مدرنیته از فرنگ کم کم شانزلیزه ای برای خودش ساخت. لاله زار مهد فرهنگ شد از معماری گرفته تا کافه ها و تئاترها و فروشگاه های مدرن. عبور اولین واگن اسبی از این خیابان، راه افتادن برق و رد شدن اولین تراموای برقی موجب ترقی بیشتر لاله‌زار شد. حتی نخستین خط تلگراف هم یادگاری از این خیابان است.

"منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است و بشکر اندرش مزید نعمت" این اولین پیامی بود که دراسفندماه سال ۱۲۳۶ شمسی، یعنی ۱۴ سال پس از ارسال اولین پیام تلگرافی جهان توسط ساموئل مورس ، به وسیله کرشش (یکی ازمعلمان اتریشی دارالفنون) بین کاخ گلستان و لاله زار با موفقیت مخابره شد.

یادگارهای شانزلیزه تهران

یکی از زیباترین یادگارهای لاله زار باغ میرزا ابراهیم خان امین السلطان قهوه چی ناصرالدین شاه و پدر علی اصغر خان اتابک امین السلطان است که اکنون فقط ٩٠٠٠ هزار مترمربع از آن باقی مانده و چون در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده از گزند حوادث مصون است. این عمارت با شکوه ، ته بن بست اتحادیه با در دو لنگه سبز رنگ زمانی لوکیشن سریال معروف "دائی جان ناپلئون" نوشته ایرج پزشک زاد بود که ناصر تقوایی آن را ساخت.

ساختمان سینماهای سارا، ایران، رکس (که به لاله تغییر نام داده)، جهان، شهرزاد و نادر و تئاتر نصرو پارس با گراند هتل و بخشی از باغ باشکوه و تنها عمارت باغ میرزا ابراهیم خان امین السلطان آخرین یادگارهای شانزه لیزه تهرانند.

ولی هنوز روی برخی عمارت های مرده؛ کاشیکاری ها، آجرنماهای بی بدیل و گچ بری های استادانه،  ردى از معروف ترین خیابان تهران به جا مانده است.

شروع لاله زار

دراواخرسلطنت فتحعلی شاه قاجار و اوایل دوره محمد شاه لاله زار فعلی خارج از شهر تهران قرار داشت. چون ارگ سلطنتی منتهی الیه شهر بود فتحعلی شاه و محمد شاه سواره از ارگ برای گردش به باغ لاله زار می رفتند. و هر وقت سفیری یا نماینده ای ازطرف دولت های خارجی به تهران وارد می شد، باغ لاله زار پذیراى آنها بود.

در سال ١٢٨٤ هجری قمری قرار بر این شد که شهر تهران را از چهار طرف بزرگ کنند ناصرالدین شاه دستور داد دوازده دروازه برای تهران بسازند که یکی دروازه دولت بود، با ساختن دروازه دولت باغ لاله زار داخل شهر تهران افتاد.

چون خانه میرزا اصغر خان اتابک در لاله زار واقع شده بود برای تسهیل آمد و رفت او یک خط واگون اسبی از میدان توپخانه تا لاله زار کشیده شد. مدتی هم با آوردن چند حیوان وحشی لاله زار به باغ وحش تبدیل شد. ولی در تاریخ آمده "به خاطر کندن دست یک بچه توسط یک پلنگ ناصرالدین شاه دستور داد باغ وحش را از آنجا به بیرون ببرند".

از وقایع تاسف انگیزی که در خیابان لاله زار قدیم رخ داد ترور صنیع الدوله هدایت وزیر مالیه وقت است، که در عصر روز ششم صفر ١٣٢٩ هجری قمری در سر چهار راه لاله زار بدست چند قفقازی تبعه روسیه تزاری اتفاق افتاد.

بعداز ظهرهای جمعه لاله زار غلغله ای بود. کوچه ها را آب پاشی می کردند و آنها که خوش سلیقگی داشتند ریسه هایی از نورهای رنگی در کوچه ها می آویختند. نزدیک غروب صدای محمدرضا میرزاده عشقی، عارف قزوینی، عبدالحسین نوشین و دیگر هنرمندان چون قمرالملوک وزیری و بعدها هنرمندانی از نسل هاى دیگر چون سوسن، نعمت الله آغاسی و دیگران از گراند هتل و کافه ها به گوش می رسید. مردم برای دیدن سینماهایی که جای "شهرفرنگ" آمده بود سرو دستی می شکستند. سینماهای ٣ فیلمه با یک بلیط.

لاله زار اسطوره ای بود؛ اولین فیلم صامت ایران"آبی و رابی" در یکی از عمارت های لاله زار ساخته شد و در سینما مایاک  روی پرده رفت. اولین فیلم ناطق ایرانی"دختر لر" هم در سینما خورشید همین خیابان نمایش داده شد.

اما لاله زار امروز انبارى است از سیم، کابل، صدای موتور،زباله های مغازه ها و حسرت ٧٠- ٨٠ ساله های تهرانی.نه از  تهرانهشت ضلعی عصرناصری چیزى مانده. و نه از کافه هاى روشنفکر نشین عصر پهلوى. نسل لاله زار که رفت لاله زار هم قصه شد؛ قصه اى بی سرو ته!


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

داریوش رجبیان

فرزانه خجندی از بلند آوازه ترین چامه سرایان تاجیکستان است که اخیرا به دعوت "مرکز ترجمه شعر" انگلستان به لندن آمد و چند جلسه شعر گذاشت.

فرزانه که زمانی اشعارش تحت تاثیر آثار فروغ فرخزاد قرار داشت، می گوید تاثیرپذیری هایش دوره ای است و شاید اکنون تحت تاثیر مولوی باشد. به باور فرزانه، روی آوردن ما به مولوی به معنای تلاش برای پیشرفت در شعر و شاعری است. 

موضوع شعر فارسی امروز را با فرزانه خجندی در میان گذاشتیم که متن زیر فشرده آن گفتگوست.

جدیدآنلاین: نظر شما در باره شعر امروز فارسی در کل چه هست، تا بعدا با جزئیات در باره اش صحبت کنیم. آیا امروزه شعر فارسی کامگار هست یا گرفتار؟

فرزانه: بیشتر پژوهشگران خیال می کنند که شعر در رکود به سر می برد و در مقامی پایین تر از نسل قبلی قرار دارد. ولی من بسیار خوشبین هستم. چون با اشعار جوانان کشورهای فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان تا اندازه ای آشنا هستم، می توانم فال بزنم و خوشبین باشم که آینده شعر فارسی بسیار روشن است.

تنها جرم ما این است که اگر ادبیات کشورهای دیگر همیشه قدمی پیشتر به سوی رشد و برازندگی و پیشرفت می نهد، ما جهاد می کنیم تا به مقام و آن قله بلندی که نیا رسیده بود، نزدیکتر رویم. یعنی بسیار تفاوت بزرگ است. گویا واپس می رویم تا بزرگان خود.

در حالی که اقوام دیگر قدم های گسترده تر به پیش می نهند. مثلا، برای اهل ادب امروز و شعرای معاصر نزدیک رفتن تا حافظ پیشروی است، نه پسروی. یعنی قریب آمدن تا مولانا، این هم پیشرفت بزرگ است.

جدیدآنلاین: آیا این بدین معنی است که شعر ما در واقع پسرفت داشته تا پیشرفت که ما حالا باید به هشتصد سال پیش به مولوی برگردیم تا بتوانیم شعر خوبی بگوییم؟

فرزانه: این پس رفتن اصلا مترادف پیش رفتن است. زیرا مولانا و حافظ قله شعر پارسی هستند و کاری که ما می کنیم، قریب آمدن به سوی آنهاست و من خیال نمی کنم که ما عقب نشینی می کرده باشیم. حتما که روح مولانا و حافظ ارشاد می کنند تا ما را به پیش بکشند.

عقب نشینی در حالی خواهد بود که از گذشتگان خود دور شویم. در ادبیات جهان سخت است کسی را مانای مولانا و همسطح و هم مقام مولانا پیدا کرد. پس اهل ادب کشورهای دیگر هم با این که پیش می روند و صعود می کنند، من فکر نمی کنم تا مولانا رسیده باشند.

جدیدآنلاین: یک عده هم بر این اندیشه اند که وجود چهره های بزرگواری -از رودکی گرفته تا اقبال لاهوری– برای ما، فارسی زبانان شعر گفتن را سخت کرده. برخی می گویند که شاید اینها همه معنای موجود را گفتند و ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم…

 فرزانه: آری. اما مولانا می گوید که: گوش باز و چشم باز و این عمی/ حیرتم از چشم بندی خدا

 و یا سنایی می گوید که: خلق را زیر گنبد دوار/ چشم ها کور و دیدنی بسیار
یعنی که دیدنی و گفتنی هنوز بسیار است. فقط چشمی باید آورد که این دیدنی ها را ببیند. مثل سهراب سپهری که آمد و دنیا را به نوعی دیگر دید و معرفت کرد. مثل فروغ.

مثل استاد لایق که گویا حرف های بزرگان رفته را مکرر می کرد، اما همین تکرار او به نوعی نامکرر بود. خیلی تازه بود، چون روحی داشت بسیار قوی و باعظمت. روحی داشت فراگیر هفت آسمان و نه فلک. و انسان هایی با شخصیتی بسیار مقتدر و با اندیشه و معرفتی بسیار قوی. شعرای تازه بینی آمدند که در کار هنر اعجازها کردند.

جدیدآنلاین: این شعرای تازه بین بیشتر برمی گردند به دهه ۱۳۴۰ هجری خرشیدی و ۱۹۶۰ و ۷۰ میلادی. ولی آیا امروز چنین جنبش و جوششی در شعر فارسی سه کشور فارسی گو و ازبکستان هست؟ چهره هایی به وجود آمده اند که به مانند سهراب سپهری حرف تازه ای گفته باشند یا مثل فروغ دید تازه ای داشته باشند یا مثل شاملو قالب شکنی و بت شکنی هایی داشته باشند؟

فرزانه: حتما که باید افرادی باشند که روح انقلابگر دارند و اقتدار رستاخیز کردن در اقصای هنر دارند. فقط این که دیگر اجتماع ما پذیرنده نیست، به حدی که زمانی بود، به خیال من.

مثلا، این جا در مغرب، می بینیم که مردم به شعر آن قدر رغبت و پیوند ندارند، از شعر بریده اند و تالارهایی که شاعران در آنها شعر می خوانند، خالی است. اما در کشورهای ما ان محبت و عطوفت و گرمی و ربایشی که شعر داشت، هنوز تا اندازه ای هست.

اما کسانی چون فروغ و شاملو و اخوان ثالث و سهراب سپهری و رهی معیری یا استاد قناعت و واصف باختری، استاد لایق، استاد بازار، سلیمان لایق و مثل اینها… به این حد شهرت شاید نرسیده اند، اما هنری دارند، بسیار بلند که زمان می خواهد تا انتشار یابد.

مصاحبه با فرزانه خجندی، شاعر تاجیک درباره شعر امروز فارسی
مثلا، تا حدی با آثار جوانان هم آشنا هستیم و می بینیم که چه قدر جوانان کاوش ها و جستجوها دارند، در جستجوی خود و خدا و حقیقت خود چه قدر پویا هستند و می خواهند با سبک های جدید حرف های تازه و پیام نو منتشر کنند.

اما در این میان مانعی هم هست. در شهر فارسی علم زدن کار ساده نیست. چنانی که شما گفتید، این جا مولانا و حافظ هستند، این جا فروغ و شاملو و استاد لایق و خلیل الله خلیلی و بزرگانی هستند که شهامتشان به حدی است که دیگرها گاه مثل غنچه می مانند و قفس بند خود؛ نمی توانند باز شوند. یعنی در وجود آنها نیرویی نیست که آنها را باز کند. یا نیروهای خارجی اجازه نمی دهند که این کسان اصل خود را دریابند و حقیقت خود را بگشایند.

جدیدآنلاین: ولی با وجود این، در تاجیکستان بودند چهره هایی که یکباره آمدند و در شعر فارسی تاجیکی چیز تازه ای گفتند و خوب درخشیدند. خود شما بهترین نمونه اش هستید. اما بعد از آن چنین پدیده ای دیگر نبود. کسی را نداریم که شعر را طوری گفته باشد که توجه عموم به ان جلب شده باشد و از او به عنوان چهره برجسته شعر نام ببرند. چرا؟

فرزانه: شما چند سال اخیر را در نظر دارید. پنج تا ده سال اخیر را که ما بیشتر گرفتار آب و دانه بودیم. جامعه ما به شعر، ادبیات و عاطفه کمتر توجه داشت. من خیال می کنم، بعد از این سکوت حتما طوفانی خواهد آمد.

یعنی یک چهره بسیار درخشان و تابنده با پیامی تازه و با سبکی نو و با روح باعظمت و باشهامت می آید که حرف های کاملا نو بگوید و قدمی فراتر بگذارد تا بزرگان. و یک نفری باشد با روح جهانگیر. یعنی افرادی با روح مسدود و محدود نمی توانند کاری بکنند...

جدیدآنلاین: ولی آیا شما امروز قاصدک های آن طوفان را می بینید؟

فرزانه: وقتی استاد لایق سرسخن نخستین مجموعه اشعار من را نوشته بودند، گفتند که من از فال زدن خودداری می کنم و خودداری می کنم بگویم که از این شاعر چه پیش آمدی را در جهان شعر انتظار داشته باشیم.

من هم به راستی، نمی توانم به خودم اجازه دهم و بگویم که این یا آن نفر حتما در جاده هنر انقلابی خواهد کرد و مردم بار دیگر ربایش گرم شعر را در وجود خود احساس خواهند کرد.

اما خوشبختانه، چند تنی را می بینم که اگر اینها از دردهای اهل هنر رها باشند و به شهرت کمتر بیندیشند و به هنر بیشتر، واقعا در هنر رستاخیزهای بزرگی خواهند کرد و به ما و شما درودی تازه خواهند گفت.

جدیدآنلاین: به امید خدا. حالا از شعرهای تازه تان که جایی چاپ نشده، می شود نمونه ای را بخوانید؟

فرزانه:
این کیست، این نشسته در چله خانه دل

در چله خانه دل هست آن یگانه دل

کی تن دهد به مردن، بر ذلت فسردن

زیرا تویی تویی تو عذر و بهانه دل

با نام حضرت حق ای عشق از همین دم

دل نازدانه تو، تو نازدانه دل

هم حجم شبنمی شد جغرافیای فکرم

خورشید من بفرما بر بی کرانه دل

نام مرا نوشتی از حاشیه برون تر

نام تو را نوشتم من در میانه دل

با گردخیز ایام، با تندتاز دوران

ماند و یا نماند جمع ترانه دل

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینى

مسیح به روزگار اشکانیان (۲۵۰ پیش از میلاد تا ۲۲۶ میلادى) ظهور کرد و آموزه هایش خیلى زود به ایران رسید. اشکانیان که آگاهى از باورهاى دینى شان اندک و پراکنده است، با هیچ دین و آیینى در ستیز نبودند و از این رو مسیحیت در قلمروشان پایه و مایه گرفت.

اما وقتى نوبت به ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۵۲ میلادى) رسید، اوضاع دگرگون شد. این عصر از یک سو، با گسترش مسیحیت در ایران همراه بود و از دیگر سو با آزار مسیحیان.

به روزگار ساسانیان، مسیحیت علاوه بر ارمنستان، در بخش هاى غربى ایران گسترش یافت؛ به گونه اى که  شهرهاى بسیارى در کرانه خاورى دجله، کردستان و خوزستان اسقف نشین شدند.

هنگامى که شاهان ساسانى در نبرد با رومیان چیره مى شدند، مسیحیان روم را به دوردست ترین نواحى ایران کوچ مى دادند و بذر اندیشه هاى مسیحى را بى آن که بخواهند، همه جا مى پراکندند.

مخالفت ایشان با مسیحیان، رنگ و بوى سیاسى داشت. تا زمانى که امپراتورى روم – دشمن دیرینه اشکانیان و ساسانیان- مسیحیت را به عنوان دین رسمى نپذیرفته بود، مشکلى در کار نبود، اما وقتى چنین شد، مسیحیان ایران مجذوب دولت روم شدند و ساسانیان احساس خطر کردند.

حتى وقتى مسیحیان ایران حساب خود را از کلیساى روم جدا کردند و کلیساى نسطورى را به عنوان یک کلیساى ایرانى بنیان نهادند، سختى ها پایان نیافت. 

پى گرد و آزار مسیحیان از ابتداى سده چهارم میلادى به روزگار فرمانروایى شاپور دوم آغاز شد و کمابیش تا پایان دوره ساسانى ادامه داشت. اگر شاهانى مانند یزدگرد اول با روم پیمان صلح مى بستند، کشتار و شکنجه مسیحیان پایان مى گرفت یا کمتر مى شد و اگر با رومیان وارد نبرد مى شدند، بر مسیحیان تنگ مى گرفتند.

وقتى هم که پى گردى در کار نبود، فرقه هاى گوناگون مسیحى خود به جان هم مى افتادند و روزگار یکدیگر را تباه مى کردند. سرانجام نه امپراتورى روم مسیحى، که عرب هاى مسلمان، به کار ساسانیان پایان دادند.

 فراگیر شدن اسلام در ایران و چیرگى آن بر امپراتورى روم شرقى، از پیشرفت مسیحیت در ایران تا حد زیادى جلوگیرى کرد. اما از آن جا که اسلام، مسیحیان را در زمره اهل کتاب جاى مى داد و آزار ایشان را روا نمى دانست، رخدادهاى محنت بار عصر ساسانى تکرار نشد. البته براى خلفاى اموى و عباسى که همکیشان مسلمان خود را به اتهام خارجى و رافضى و علوى و .... آزار مى دادند، پى گرد مسیحیان ناممکن نبود. 

شواهد تاریخى از وجود مراکز کوچک و بزرگ مسیحى در بین النهرین، آذربایجان، همدان، فارس، سیستان،  خراسان، آسیاى مرکزى، سواحل خزر و حتى قم و رى در نخستین سده هاى اسلامى حکایت مى کند. این مراکز تا سده سیزده میلادى و یورش مغولان کمابیش باقى بودند.

عصر مغول دومین دوره گسترش مسیحیت در ایران را همراه آورد. مغولان به آیین شمنى باور داشتند؛ این آیین ادعاى جهانى بودن یا جهانى شدن نداشت و لاجرم دربرخورد با ادیان دیگر از در تساهل و تسامح وارد مى شد.

این تساهل براى مسلمانان ایران که اکثریت داشتند، نفع چندانى نداشت، اما به پیشرفت کار اقلیت مسیحى یارى رساند. رقابتى سخت میان اسلام و مسیحیت براى تسخیر مغز و قلب مغولان درگرفت و هنگامى که مادر و همسر هولاکو خان ( سرسلسله ایلخانان مغول در ایران) مسیحى شدند، مسیحیت در دستگاه حکومت جایى براى خود باز کرد و همدلى هولاکوخان را برانگیخت.

با زوال مغولان، پیشرفت مسیحیت در ایران –چه در حیطه قدرت، چه در عرصه اجتماع- کاستى گرفت و تا برآمدن صفویه چنین ماند. عصر صفویه (۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲ میلادى) بیش از آن که دوران گسترش مسیحیت باشد، دوران دگرگونى حال و روز مسیحیان، خصوصا ارمنیان بود.

ارمنى یک قوم است، نه یک مذهب. مذهب ارمنیان گریگورى از شاخه هاى مسیحیت ارتدوکس است و چون بیشتر ارمنیان پیرو این مذهب هستند، در باور عام، قومیت آنها با مذهبشان یکى گرفته مى شود و ارمنى بودن، مسیحى بودن معنى مى دهد.

شاه عباس اول، ارمنیان جلفا بر کرانه جنوبى ارس را به اصفهان کوچ داد و محله اى به همین نام برایشان پى افکند که در قلب پایتخت صفویه یک جامعه خودگردان با امتیازهاى ویژه بود.

شاید ترجیع بند هاتف اصفهانی نمونه ای از  تساهلی باشد که در بخشى از دوران صفویه نسبت به مذاهب دیگر روا مى شد. آنجا که او  در باره کلیسا و تثلیث در مسیحیت از زبان دختری مسیحی  مى گويد:

سه نگردد بریشم ار او را/ پرنیان خوانی و حریر و پرند/ ...

ما در این گفتگو که از یک سو/ شد زناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او/ وحده لا اله الا هو

با این حال کوچ ارمنیان جلفا از آذربایجان، موجب ضعف مراکز مسیحى در این ناحیه نشد و آذربایجان تا دویست و اندى سال بعد، یک پایگاه بزرگ مسیحى باقى ماند.

آن چه این ناحیه را تقریبا از وجود ارمنیان تهى کرد، جنگ هاى ایران و روس بر سر قفقاز در دوره قاجاربود. در این جنگ ها ایران به سختى شکست خورد و قفقاز و ارمنستان که بیشتر شهرهایشان مسیحى نشین بود، از خاک ایران جدا شدند.

ارامنه آذربایجان نیز ترجیح دادند که به قلمرو دولت هم کیش خود – دولت روسیه تزارى- بکوچند و کوشش دولت قاجار براى ماندنشان در آذربایجان ناکام ماند.

آنان به تدریج تا پس از جنگ جهانى اول خاک آذربایجان را ترک کردند و آنچه از قرن ها حضورشان در آذربایجان باقى ماند، میراثى از کلیساها، نمازخانه ها و صومعه هاى پراکنده در این سو و آن سو بود.

این کلیساها در تابستان سال ۲۰۰۸ میلادى تحت عنوان "کلیساهاى ارامنه ایران" برابر کنوانسیون ۱۹۷۲ سازمان علمى، فرهنگى و تربیتى ملل متحد (یونسکو) در فهرست میراث فرهنگى جهانى ثبت شدند و در پوشش حمایت و حفاظت بین المللى قرار گرفتند.

اکنون، اگرچه ارامنه آذربایجان کم شماراند و حوالى کلیساهاى بزرگى چون تادئوس مقدس (تاتوس، طاطاوس) و سنت استپانوس خالى از حضور ارمنیان است، اما از میراث پربهاى خود قطع علقه نکرده اند و هر ساله در روزهاى مشخصى از سال از سراسر ایران به زیارتشان مى آیند.

گزارش حاضر روایتى است از سرگذشت کلیساى تادئوس معروف به قره کلیسا ( کلیساى سیاه) که داستان درازش از نخستین سال هاى حضور مسیحیت در ایران آغاز مى شود و با ثبت جهانى، دورانی دیگر را تجربه مى کند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

ایمان شایسته 

"رسوم زنده" عنوان نمایشگاهی است که از چند روز پیش در باغ بابر کابل گشایش یافته است. اهمیت این نمایشگاه که در نوع خود اولین نمایشگاه از این دست است، در نمايش مجموعه ای از آثار مدرن هنرمندانی از سه کشور افغانستان، ایران و پاکستان در كنار يكديگر است.

بیش از ۵۰ اثر که از لندن، نیویورک، ملبورن، کابل، دبی، تهران و اسلام آباد به این نمایشگاه آورده شده در کاخ ملکه در منتهی الیه جنوبی باغ بابر به نمایش درآمده است. این کاخ پس از ویرانی در زمان جنگ، اکنون توسط بنیاد فرهنگی آقاخان بازسازی شده است.

آثار این نمایشگاه تركيبى از سنت و مدرنیته اند. تا جایی که از رسوم کلاسیک اسلامی گرفته تا مدرنیسم و پست مدرنیسم غربی را میتوان در این آثار مشاهده کرد.

آثار ارائه شده در این نمایشگاه که توسط هنرمندان معاصر آفریده شده اند، در واقع رویکردی جدید و امروزی به هنر خوشنویسی اسلامی، حروف نگاری، نقاشی مینیاتور، طرح های هندسی اسلامی، قالی بافی و نساجی را نشان می دهند. همچنین آثاری از هنرهای معماری، عکاسی و رسانه های جدید در منطقه را نیز می توان در میان این آثار مشاهده کرد.

کارهای تحسین برانگیزی از نقاشی مینیاتور مدرسه هنرها در لاهور پاکستان دیدی معاصر و امروزی است به مینیاتور سنتی. در آثاری ازعمران قریشی و نصرا لطیف قریشی از پاکستان و خادم علی از افغانستان می بینیم که بیشتر آنها هم میزان و هم موضوع نقاشی سنتی مينیاتور را تغییر داده اند و به تصویر سازی معاصر از طریق رسانه های جمعی، البته با موضوعات بیشتر سنتی رفته اند.

اما در آثار خوشنویسان ایرانی چون مجید عباسی، سعید مشکی و ژیلا پیکاک (ایرانی مقیم بریتانیا) استفاده از نوآوری هایی در گرافیک و متحرک سازی توسط تکنولوژی دیجیتال واقعاً برشکوه این نمایشگاه افزوده است.

یکی از عناصر مهم این نمایشگاه مشترکاتی است که در اکثر آثار به چشم می خورد. موضوع بیشتر آثار خودی است و رنگ و طرحی خودی دارد. به این معنا که در اکثر آثار از خطوط نستعلیق، شکسته، ثلث و نسخ استفاده شده است، از مینیاتور استفاده شده است و به عبارتی آثار این نمایشگاه برای بازدید کنندگان محلی بیگانه نمی نماید.

هنرمندانی امروزی، خطوطی آشنا، شکل هایی آشنا و حتا اشعار و نمادهایی آشنا و قدیمی را به زبان امروزی و ابزار امروزی برای ایجاد اثری آشنا به کار برده اند.

عنصر مشترک دیگر این نمایشگاه درونمایه اکثر این آثار است که رنگ و بوی اسلامی دارند. در بعضی آثار تذهیب به کار رفته و در بعضی دیگر رد پای محراب و مسجد و عرفان اسلامی را می توان دید.

ویژگی دیگر آثار این نمایشگاه پیچیدگی در فهم این آثار توسط مخاطب است که بر خلاف آثار کلاسیک مخاطب را به تفکر وا می دارد و با ایجاد پرسش هایی در ذهن او را به مشاركت در فهم اثر فرا می خواند. در آثار کلاسیک غالبا هنرمند ایده خود را بر مخاطب به نوعی تحمیل می کند.

البته، این پیچیدگی خود باعث عدم برقراری ارتباط میان مخاطب افغانستانی و آثار نیز می شود. چون نه از منتقد هنری چندان خبری هست که بتواند پلی باشد میان اندیشه هنرمند و مردم و نه مردم سواد کافی بصری و هنری برای درک پیام خالق اثر را دارند.

تفاوت عمده آثار هنرمندان این کشورها، بیشتر در استفاده از رنگ است. در اکثر آثار ایرانی از رنگ های ملایم و ترکیبی استفاده شده است و یا با رنگ های سفید و سیاه شکسته شده و همین طور خیال پردازی بیشتری در این آثار دیده می شود.

اما در آثار پاکستانی، به خصوص در آثار خانم عایشه خالد، بیشتر از رنگ های کلاسیک و خالص استفاده شده است. در این میان در کارهای  افغانستانی، گرچه از رنگ های ترکیبی بیشتری نسبت به آثار پاکستانی استفاده شده، اما گویا محیط و زندگی افغانستانی و اثرات جنگ و ناامنی و فقر روی این هنرمندان تأثیر خود را گذاشته و به همین دلیل بعضی از این کارها کمی شلوغ به نظر می رسد و رنگ ها به همان رنگ های کلاسیک نزدیکی بیشتری دارند.

افغانستان، پاکستان و ایران تاریخ فرهنگی مشترکی دارند. میراث مشترک آنها به دوران ما قبل تاریخ باز می گردد و حضور امپراتورهایی چون کورش، اسکندر مقدونی، چنگیز خان، تیمور لنگ، بابر شاه، و همینطور سلسله های ایرانی در این حوزه جغرافیایی، رسوم و میراث گرانبهای فرهنگی در زمینه های گوناگون موسیقی، ادبی، نقاشی، خوشنویسی، صنایع دستی و معماری را برای ساکنان این حوزه به ارمغان آورده است.

حتا هنوز هم بسیاری از آداب مهمان نوازی، رسوم ازدواج، جشن های باستانی و غذاهای سنتی مردمان این حوزه بسیار به هم شباهت دارند و مشترکات در آثار هنرمندان اين سه کشور نيز تأييدى بر وجود این اشتراکات فرهنگی است.

اما نکته در این جاست که گرچه معمولاً از اشتراکات فرهنگی بین مردمان این کشورها زیاد سخن بر زبان می آید، در عمل قرابت فرهنگی این سه کشور معمولاً به دست فراموشی سپرده شده است.

عمران قریشی، هنرمند پاکستانی که در این نمایشگاه شرکت کرده، می گوید:

"این سه کشور در سال های گذشته تعامل فرهنگی قابل توجهی نداشته اند. این نمایشگاه فرصتی برای درک متقابل ایجاد می کند که از این طریق می شود بر مشکلات دیگری نیز فایق آمد. دانش و فهم درباره فرهنگ های یکدیگر تعادل را در منطقه در پی خواهد داشت."

زلیخا شیرزاد، هنرمند افغانستانی که او هم در این نمایشگاه آثاری دارد، می گوید:

"من از طریق کارهایم نه تنها می خواهم که این مهارت های سنتی زنده بمانند، بلکه می خواهم با بیانی هنری آنها را به جهان معاصر پیوند دهم."

بدون شک چنین برنامه هایی زمینه ساز تعامل و تاثیر گذاری و تاثیر پذیری بیشتر فرهنگی است و می تواند به مردم منطقه کمک کند تا نقاط تشابه یکدیگر را بیابند و برای داشتن رابطه ای بهتر تلاش کنند.

در کنار ارائه آثاری از هنرمندان مطرح در سطح جهانی از این سه کشور، "رسوم زنده" استعدادهای جدیدی را نیز معرفی کرده است که ظاهراً یکی از اهداف برگزاری این نمایشگاه نیز بوده است، به خصوص هنرمندان افغانستان را که تا کنون فرصت چندانی برای نمایش آثارشان در سطح بین المللی نداشته اند.

این نمایشگاه تا تاریخ ۲۰ نوامبر سال روان به روی علاقه مندان باز خواهد بود و Turquoise Mountain (فیروزه کوه)، مؤسسه برگزارکننده این نمایشگاه بر آن است تا پس از کابل این نمایشگاه را در گالری ملی هنر اسلام آباد و موزه هنرهای معاصر تهران نیز به نمایش بگذارد.

تهیه این گزارش بدون همکاری موسسه "فیروزه کوه " و استاد علی بابا اورنگ که صحبت های ایشان را در گزارش مصور این صفحه می شنوید ممکن نبود. از هر دو سپاسگزاريم.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید  


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

غلامعلی لطیفی

 

تهران با افتتاح برج تلویزیونی "میلاد"، بعد از شهر های تورنتو، مسکو و شانگهای، دارای مرتفع ترین سازه مهدسی و معماری در جهان شد.

این برج، با ارتفاع ۴۳۵ متری و تاج گنبدی شکل خود، نه تنها می تواند مشکل پنجاه سالۀ ارسال و دریافت امواج تلویزیونی در تهران را حل کند، بلکه نمادی دیگر باشد برای کلان شهری مانند تهران.

برج میلاد،که طراح و معمار آن دکتر محمود رضا حافظی و سازندۀ آن شرکت "یادمان سازه" است، بخشی از مرکز تجارت بین المللی و ارتباطات راه دور(Telecommunications) تهران است که شامل یک رستوران گردان در طبقۀ دوازدهم، با چشم اندازی هیجان انگیز از شهر، یک " مرکز تجارت بین المللی"، یک "مرکز همایش های بین المللی"، یک هتل ۵ ستاره و یک پارک «فناوری اطلاعات » ( IT ) است که این آخری مدتی بعد آمادۀ بهره برداری خواهد شد.

 

ضرورت ایجاد چنین سازه ای به دهه ها پیش باز می گردد که به لحاظ پستی و بلندی های طبیعی سطح تهران، از همان بدو تأسیس فرستنده های تلویزیونی در ده های ۳۰ و ۴۰، دریافت امواج تلویزیونی برای بخش هائی از ساکنان شهر با مشکل همراه بود و شماری از اهالی  تهران حتا با نصب آنتن های بسار بلند هم قادر به دریافت تصاویر سالم و بی نقص تلویزیونی نبودند.

تهران، که در حاشیۀ شمالی فلات ایران بر دامنۀ جنوبی رشته کوه های البرز واقع شده، علاوه بر شیب شمالی – جنوبی خود،  اساساً طبیعتی ناهموار دارد و این نا همواری با گسترش افقی شهر طی نیم قرن اخیر و وارد شدن بسیاری از روستا ها و تپه های اطراف به درون شهر و احداث شهرک های بی شمار در کنار آن، افزایش فوق العاده یافته و پخش امواج تلویزیونی را به معضل بزرگتری تبدیل کرده است. 

گفته می شود با نصب آنتن فرستندۀ های  تلویزیون بر فراز برج میلاد این معضل برای همیشه حل خواهد شد. در این میان لازم به ذکر است که عده ای از تهرانی ها با استفاده از "دیش" های ماهواره، که همۀ کانال های داخلی، حتا مراکز استان ها، از آن قابل دریافت است، این معضل را، هر چند به صورت انفرادی، حل کرده اند.

برج مخابراتی میلاد –که گاه با این عنوان از آن نام برده می شود– شامل ۴ بخش است و این بخش ها عبارتند از پى، بدنۀ برج، رأس برج و دکل آنتن ها که تا ارتفاع ۴۳۵ متری با بتن مسلح ساخته شده و پس از آن دکل فلزی نصب شده است.

در طبقات دوازده گانۀ برج تا طبقۀ یازدهم تأسیسات مکانیکی و فنی خود برج و دستگاه های پخش امواج تلویزیونی  و سالن های رستوران و تریا و یک رستوران مهمانان ويژه "VIP" قرار گرفته و در دو نیم طبقۀ دوازدهم "گنبد آسمان" واقع شده است.

برج میلاد، بعد از برج های تورنتو با ۵۵۳ متر، مسکو با ۵۳۳ متر و شانگهای با ۴۶۰ متر ارتفاع، مرتفع ترین برج تلویزیونی محسوب می شود و در مقایسه با برج های مشابه خود در جهان دوازدهمین برج از نوع برج های " خود ایستا " است که بدون اتکا به هیچ تکیه گاه جانبی و تنها بر روی پایۀ و بدنۀ خود استوار است. 

به قرار گزارش هائی که از سوی سازندگان انتشار یافته  محاسبات لازم از جهت مقاومت برج در برابر باد های شدید  و زلزله به انجام  رسیده است.

برج میلاد و مجموعۀ پيوسته به آن در محوطه ای به وسعت ۱۴ هکتار در مجاورت بزرگراه های شیخ فضل الله نوری، همت، چمران و رسالت، بر روی تپه ای معروف به تپۀ گیشا احداث شده است.  

اما از جهات فنی، از آنجا که نقش مهندسان در ساختمان این قبیل برج ها بسیار بیش از معماران است.  صاحب نظران، از جمله دکتر قاسم گران تبع، معمار و شهر ساز، این سازه ها را بیشتر یک کار مهندسی می دانند تا معماری و اگر در تزئینات آن ها از موتیف های ملی هم استفاده شده باشد، سهم این موتیف ها در مقایسه با حجم کلی کار بسیار ناچیز است.

برخی دیگر، از جمله نویسنده ای به نام س. جمکرانی، در "ابرار اقتصادی، ۲۴ آبان ۱۳۷۸" معتقدند که "این برج را محاسبات کانادائی ها بر پا داشته و گارانتى آن ها پشتوانۀ فرو نریختن و مقاومت برج در برابر باد و زلزله است".

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شوکا صحرایی

گنجینه بی مانند "خزانه جواهرات ملی" مجموعه ای از گرانبهاترین جواهرات جهان است که طی قرن ها فراهم آمده است.

اهمیت این جواهرات به ارزش اقتصادی آن ها محدود نمی شود بلکه هر قطعه آن نشان دهنده ذوق و سلیقه هنرمندان و صنعتگرانى در دوره های مختلف تاریخ است و گویای بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب ملت ایران و یادآور خاطرات تلخ و شیرین شکست ها و پیروزی هاست.

اطلاعات دقیقی در مورد گنجینه جواهرات تا قبل از دوران صفویه در دست نیست و می توان گفت تاریخچه جواهرات ایران از زمان صفویه آغاز می شود.

بر اساس نوشته های سیاحان خارجی (ژان باتیست تاورنیه، شوالیه شاردن، برادران شرلی و... ) سلاطین صفوی حدود دو قرن ( ۹۰۷ تا ۱۱۴۸ ه.ق.) به جمع آوری جواهرات مشغول بودند و حتی کارشناسان آن دولت جواهرات را از بازارهای هند، عثمانی و کشورهای اروپایی مانند فرانسه و ایتالیا خریداری کرده و به اصفهان، پایتخت حکومت می آوردند.

در پایان سلطنت شاه سلطان حسین و با ورود محمود افغان به ایران بسیاری از این جواهرات به تاراج برده شد. البته پس از ورود شاه طهماسب دوم به همراهی نادر به اصفهان بسیاری از آن ها به دست نادر افتاد و او از خروج آن ها از ایران جلوگیری کرد.

نادرشاه پس از لشکرکشی به هند (۱۱۵۸ ه.ق.) آن قسمت از جواهرات را که به این کشور برده شده بود پس گرفت و به ایران بازگرداند.

پس از قتل نادر، احمدبیک افغان ابدالی از سرداران نادر، جواهرات خزانه نادر را تصاحب كرد. از جمله این گوهرها که از ایران خارج شد و هرگز بازنگشت الماس معروف "کوه نور" بود.

این الماس بعدها به چنگ کمپانی هند شرقی افتاد و در سال ۱۸۵۰م. به ملکه ویکتوریا اهدا شد. از آن پس تا زمان قاجار، باقیمانده جواهرات تغییر چندانی نکرد و مجموعه جواهرات جمع آوری و ضبط شد و تعدادی از آن ها نیز بر تاج کیانی، تخت نادری، کره جواهرنشان و تخت طاووس (تخت خورشید) نصب گردید.

در سال ۱۳۱۶ ه.ش. قسمت عمده اين جواهرات به بانک ملی ایران منتقل شد و از آن زمان بود که این گنجینه پشتوانه اسکناس قرار گرفت.

خزانه فعلی نیز در سال ۱۳۳۴ ساخته و در سال ۱۳۳۹ با تاسیس بانک مرکزی ایران افتتاح و به این بانک سپرده شد.

اما نکته جالب در مورد این مجموعه این است که تا به حال زبده ترین کارشناسان و ارزیابان جهان هم نتوانسته اند ارزش واقعی یا تقریبی آن را محاسبه کنند زیرا در این مجموعه گوهرهایی هست که در جهان نظیر ندارند و از لحاظ هنری و تاریخی منحصر به فرد اند.

و اما فیلم گواهان تاریخ

چندی قبل مسئولین بانک مرکزی سفارش ساخت فیلمی از این گنجینه ملی را به خسرو سینایی پیشنهاد دادند و او نیز مشغول ساخت فیلمی با نام " گواهان تاریخ " شد. ساخت این فیلم در اواخر شهریور۸۷ به اتمام رسید.

سینایی در مورد این فیلم می گوید: "گوهرها، سنگ های کمیاب اند و هر چه کمیاب تر، گرانبهاتر؛ اما به هر حال جامد اند و بیجان. وقتی که قرار شد درباره ی 'خزانه جواهرات ملی ایران' فیلمی بسازم؛ اولین سئوال برایم آن بود که چگونه به این اجسام بی جان در فیلم زندگی ببخشم؟"

"تنها جواب اين بود که آن ها را در ارتباط با کسانی قرار دهم که باآن ها زندگی کرده اند؛ آن گوهرها را گاه بر پیشانی تاجشان نشانده اند و گاه بر شمشیرهای مرصع به کمر بسته اند. آن گوهرها برایم گواهانی شدند بر بخش کوچکی از تاریخ یک ملت."

در فيلم 'گواهان تاريخ' یک جعبه موسیقی که در فرنگ به ناصرالدین شاه هدیه شده است، ما را به 'خزانه جواهرات ملی' هدایت می کند تا اندکی از قصه های نهفته در دل گوهرهای آن خزانه را ببینیم و بشنویم.

در آغاز فیلم دخترکی قاجاری، شمعی را روشن می کند و از زبان جعبه موسیقی می شنویم که: "شعله یک شمع دیروز؛ صدها شمع امروز راروشن می کند، تا شاید کنجی از تاریکی تاریخ روشن شود."

اتمام ساخت فیلم 'گواهان تاریخ' همزمان با دعوت رئیس جمهور لهستان از خسرو سینایی شد. در این سفر ضمن تقدیر از این کارگردان ایرانی به دلیل ساخت فیلم "مرثیه گمشده" نشان شوالیه لیاقت نیز از سوی لخ کاشینسکی ( رئیس جمهور لهستان) به وی اعطا شد.

در گزارش مصور اين صفحه حرف هاى خسرو سينائى در باره خزانه جواهرات سلطنتى و عكس هائى از اين مجموعه را مى بينيد. از مسئولین خزانه جواهرات بانک مرکزی ایران که ما را در ساخت این گزارش یاری دادند سپاسگزاریم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.