۱۴ می ۲۰۰۷ - ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
هفته فردوسی بهانه ای است دلپذیر برای چند نگاه دیگر به این حماسه سرای چیره دست که در دهکده باژ توس زاده شد و به گفته یکی از ادیبان عرب "قرآن قوم ایرانی" را سرود.
در باره روزگار این افسانه سرای بزرگ مستند کم است و شیوه زندگی و احوال خود او نيز در افسانه ها پیچیده شده.
اما اين حداقل را در باره اش مى توان گفت که: به عنوان یکی از ایرانیان اصیل روزگار خود، شاهنامه را آفرید تا مردم ایران را، پس از حمله اعراب و آمدن اسلام، با میراث و ارزش های گذشته آشنا کند؛ کوشید زبان فارسی را زنده کند و با آمیزه ای از زبان فارسی و تاریخ ایران شاهکاری بیافریند پر از رمز و راز، حماسه و شور، دلیری و شکوه صحنه آرایی که تا امروز آبشخور روانی و معنوی فارسى زبان هاست.
همکاران جدید مدیا به همين بهانه چند گزارش مصور تدارک دیده اند که انتشار آن ها را با گزارشى از روايت نمايشى موسيقائی 'کودکان ايران زمين' از هفت خوان رستم آغاز مى کنيم.
سفر به ایران به روایت رستم
کار گروه "بچه های ایران زمین" به سرپرستی سودابه سالم
علی عطار
گروه "موسیقی کودکان ایران زمین" که در دهه هفتاد به سرپرستی سودابه سالم تشکیل و پس از وقفه ای در سال ١٣٨٣کار خود را از سر گرفت، دست به اجرای کاری "موسیقایی-نمایشی" نو با هنرمندی بیش از پنجاه کودک تهرانی زده است.
در این کار که "سفر به ایران به روایت رستم" نام دارد، سودابه سالم با ابتکاری که حاکی از درک او از نیازهای فرهنگی کودکان از یک سو و شناخت موسیقی نواحی مختلف ایران از سوی دیگر است، داستان اسطوره ای "هفت خوان رستم" شاهنامه را با برداشتی جدید از زبان دختری نوجوان نقل می کند.
نقال داستان فاطمه غلامی (ایراندخت) است که روش نقالی سنتی شاهنامه را با استفاده ازتجربه های فنی تنها زن نقال ایران فاطمه حبیبی زاد (گردآفرید) به خوبی آموخته و بکار می برد.
سودابه سالم که فارغ التحصیل رشته موسیقی است و دوره های مختلفی در مورد موسیقی کودک در داخل و خارج کشور گذرانده است، سال هاست که به آموزش موسیقی کودک مشغول است.
او در کنار استفاده از روش های غربی مانند روش آموزش کارل ارف آلمانی، بر استفاده از عناصر موسیقی و فرهنگ بومی درموسیقی کودک تاکید دارد و می گوید: "تلاشى كه هميشه داشتهام اين بوده كه موسيقى كودك را در ايران تعريف كنم. نقالى و يا شاهنامه خواني آميختهاى از ادبيات، موسيقي، نمايش و حتى نقاشى است و بچهها با خواندن اشعار شاهنامه در قالب اجراى موسيقى با ساير هنرها، نمادها و اسطورهها آشنايى پيدا مى كنند".
در "سفر به ایران به روایت رستم" سودابه سالم با استفاده ازهفت منطقه ای که رستم می پیماید، داستان سفر و حوادثی را که برای او پیش می آید با ملودی ها و ترانه های محلی آن نواحی بیان کرده است.
سفر رستم پس ازنابودی دیوها و اهریمنان ایران زمین با رسیدن به کوه دماوند که مسکن دیو سپید است و پیروزی رستم بر او پایان می یابد. رستم از کوه دماوند سرازیر می شود و به شهری که راوی داستان آن را عجیب توصیف می کند، می رسد.
سرو صدایی که نوازندگان نو جوان با ابزار موسیقی شان روی صحنه ایجاد می کنند و صدای سرفه های متعدد نقال، بیننده را به این فکر وا می دارد که این شهر عجیب همان "تهران امروز" است. گویی رستم که جهان پهلوان و از شناخته شده ترین عناصر تاریخ اساطیری ایران است، در شلوغی و دود و دم تهران امروز گم می شود. در آخرین صحنه، نقال در بین "بچه های ایران زمین" به دنبال رستم می گردد.
برای آماده کردن و اجرای "سفر به ایران به روایت رستم" که چندین بار در تالارهای مختلف تهران اجرا شده و در فستیوال موسیقی فجر از آن تقدیر شده است،جمعی از مربیان موسیقی کودک در تولید این برنامه با سودابه سالم همکاری داشته اند.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۷ می ۲۰۰۷ - ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
در سال های اخیر توجه زیادی به نقاشی کودکان شده است. مهد کودک ها و کلاس های خصوصی مکانی برای آموزش نقاشی به گروهای مختلف سنی است اما شیوه ای که خانم منیرزمانی نیا در کلاس های خود در پیش گرفته، با روش های معمول فرق دارد.
وی حدود بیست سال است که در این زمینه فعالیت دارد. او در کلاس هائى که اغلب از دوره خردسالی در مهد کودک آغاز می شود تلاش مى کند که بچه ها را با شخصیت های تاریخی و آداب ورسوم سنتی ایرانی آشنا سازد.
یکی از موضوع هایی که اخیرا به آن بسیار توجه شده شاهنامه فردوسی است. خانم زمانى نيا معمولا با توجه به علاقه بچه ها داستانى از شاهنامه را انتخاب و تعریف می کند و بچه ها با توجه به درک و برداشتی که از داستان دارند آن را در دنيائى از فرم و رنگ به تصویر می کشند. معمولا در پايان هر دوره که ١٢ جلسه است، این نقاشی ها به صورت کتابی مصور در می آید.
معمولا بچه ها زمانی که به پایان دوره ابتدایی می رسند ضمن آشنایی با اغلب داستان های شاهنامه و بسیاری از داستان های تاریخی دیگر بخش عمده ای از آن را نیزبه تصویر کشیده اند.
به گفته خانم زمانی نیا سعی بر آن است که در آینده ای نزدیک بخش هایی از شاهنامه که به امور زنان، پادشاهان و دلاوران زن اختصاص دارد نیز پرداخته شود.
خانم زمانی نیا به عنوان معلمی که بیست سال با کودکان نقاشی کار کرده است می گوید " خوشحالم از این که شایستگی این را داشته ام که با کودکان کار کنم و سپاسگزارم که این موجودات نازنین نصیبم شده اند که این بختى است که به هر کسی روی نمی آورد. "
یکی از داستان های مورد علاقه بچه ها داستان ضحاک ماردوش است. گزارش مصور شوکا صحرائى از کلاس نقاشى اين بچه ها، که در بالاى اين صفحه مى بينيد، بعضى از نقاشى ها و روايت بچه ها از داستان ضحاک را نشان مى دهد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۱ می ۲۰۰۷ - ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
سودابه اردوان نقاش و مجسمه ساز ایرانی در تبريز به دنيا آمده و از سال ١٩٩٦ ساکن سوئد است. در سال های دانشجویی به علت فعالیت های سیاسی دستگیر و زندانی شده و هشت سال را در زندان گذرانده است.
او در تمام این هشت سال ، با هر چه در زندان به دستش رسیده و از هر چه دیده یا به ذهنش آمده، نقاشی کرده و مجسمه تراشیده است و با آفریدن به جنگ بند و زندان رفته است.
او پس از آزادی، از ایران خارج و به سوئد پناهنده شده است. در آن جا تحصیل هنرهای تجسمی را پی گرفته و نمایشگاه هایی هم برگزار کرده است. کتابی هم درباره ی خاطراتش از زندان و از نمونه ی نقاشی ها و مجسمه هایش چاپ کرده است به نام 'یادنگاره های زندان'.
خود او در باره مجموعه آثارى که در دوران زندان آفريده و کتابى که از آن فراهم آمده مى نويسد:
"هيچکس به آزادى خود از زندان اميدى نداشت. تصوير آينده کاملا مبهم بود و فکر چاپ کتاب نقاشى از زندگى ما در آن زمان، شايد رويائى بيش نبود. اما ما نااميد زندگى نمى کرديم و به شوخى به هم مى گفتيم: آرزو براى زندانيان عيب نيست."
پوپک راد و هيلدا هاشم پور در گفتگو با سودابه اردوان گزارش مصورى از کارهاى او تهيه کرده اند که در اين صفحه مى بينيد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۶ می ۲۰۰۷ - ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۶
فاطمه حبيبی زاد، اولين زن نقال شاهنامه ايرانی است. از آنجا که اساتيدش معتقدند او "گردآفريدانه" قدم به عرصه شاهنامه خوانی گذاشته، لقب گردآفريد را به او داده اند. گردآفريد، از قهرمانان شاهنامه، فرمانده دژ سپيد بود که لباس رزم مردان را پوشيد و به نبرد سهراب رفت.
امروز کمتر کسی است که علاقمند به حوزه ادبيات و داستان های ملی باشد و "گردآفريدِ نقال" را نشناسد. او اهل جنوب است و هفت سالی است که به حوزه نقالی شاهنامه و داستان های بومی و نقلهای مذهبی و گاهی فولکلور وارد شده است. نقالی را آميخته ای از هنرهای ملی، رزمی، بزمی، تاريخی، اسطوره و شيوه معيشت مى داند.
به اعتقاد او نقالى هنری رو به زوال است. همين امر و مرگ يا منزوى شدن اساتيد اين حوزه، تلنگری شد برای او تا قدم در اين ميدانِ پيشتر مردانه بگذارد.
کارش را با تماشا کردن شيوه نقالی "مرشد ترابی" در قهوهخانه ها، زورخانهها و ديگر پاتوقهای شاهنامهخوانی آغاز کرد. پيگيری کار يکی دو نقال ديگر در تهران و پردهخوانهای تهران و شهرری او را بيشتر با روح کار آشنا کرد.
سپس به اين نتيجه رسيد که توشه لازم را برای آغاز اين کار جدی ندارد و بنابراين سفرهايش را شروع کرد؛ با شيوه های نقالی در استانهای خراسان، فارس، اصفهان، کهکيلويه و بويراحمد، چهار محال و بختياری، خوزستان و لرستان آشنا شد و در نهايت سبک نقالی نقالان تهران و اصفهان او را جذب کرد.
خانم گردآفريد می گويد: نقالان چيره دست را "چنته پر" می گفتند؛ به اين معنی که چنته شان پر بوده از پند، حکمت، اندرز، منقبت خوانی، دعا، داستان، احاديث و اشعار ديوانهای مشهور ادب پارسی.
وی در ميان بازماندگان کسانی که به شيوه نمايشی و حماسی نقالی میکنند، از مرشد ولی الله ترابی ساکن ری، سيد مصطفی سعيدی ساکن روستای کدانگه نزديک بروجرد و مرشد علی زنگنه -که شيوه زورخانه ای و موسيقايی را نيز وارد نقالی کرده- نام میبرد.
خانم گردآفريد دغدغههای درونی اش را اينطور بازگو میکند: "ثبت و ضبط شيوههای نقالی اساتيد اين حوزه، تنها کاریاست که هم اکنون میتوان انجام داد. من بارها به ارگان ها و نهادهای ذيربط مراجعه و اين درخواست را مطرح کردم، اما به نظر نمیرسد که تلاش من کار را به جايی برده باشد. از ديگر موضوعاتی که به شدت پيگيرش هستم، ورود شاهنامه در دروس ابتدايی دانشآموزان است."
در گزارش مصورى که نازنين معتمدی و عليرضا واصفی تهيه کردهاند، او از مشکلاتش به عنوان يک زن در فضای مردانهای مثل قهوهخانه، از روياهايش و از تاثيری که شاهنامه در زندگیاش گذاشته، صحبت میکند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۹ می ۲۰۰۷ - ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
'فرهنگنامه زنان پارسیگوی' زندگينامه و مجموعه آثار زنان شاعر فارسی زبانی است که بسياری از آنان پيش از آن در هيچ فرهنگ و ديباچهای معرفی نشدهاند. چرا که بسياری از آنها شعرهايشان را پنهان میکردند و يا تذکرهنويسان ، به تهيه و ثبت زندگينامه و سروده های شاعران زن رغبتى نشان نمى دادند.
نجفعلی مهاجر در اين کتاب نمونه اشعار و زندگينامه زنانی را که از سده چهارم هجری (ابتدای ظهور شعر پارسی دری) تا به امروز در ايران، افغانستان، تاجيکستان و ديگر جوامع به زبان پارسی شعر سرودهاند گردآوری کرده است.
نجفعلى مهاجر درسال ۱۲۹۹ خورشيدی در تبريز متولد شد. دلبستن به اشعار دلکش و جمعآوری آنها در دوران جوانی، اولين گامهايی بود که در مسير علاقهمندیاش به ادبيات پارسی برداشت.وی تحصيلات خود را در دوره کارشناسی زبان و ادبيات فارسی در دانشگاه تهران پی گرفت و با زاويههای تازهای از توانمندیهای شاعران و نويسندگان آشنا شد. نخستين تجربههای اين دوره، بازگشتی به گذشتههای دور بود که خاطرهای از دوران کودکیاش را با عنوان "زير ناودان طلا" در بر میگرفت.
از ديگر کتاب های او میتوان به "ميلاد نور"، "گلپونه" (گلچينی از آثار ادبی ايران) و "شرحی از درد جدايی" (داستان زندگی دو دلداده ارمنی) اشاره کرد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۲ می ۲۰۰۷ - ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۶
يکى از چالش هاى زنان ايرانى در سال هاى بعد از انقلاب اسلامى انتخاب پوششى است که از يکسو معرف سليقه آنها باشد و از سوى ديگرآنها را در مقابله با قوانين مربوط به پوشش زنان قرار ندهد. مهلا زمانى، طراح مد و مدير مجله 'لوتوس' مى گويد در کارهايش ترکيب پوشيدگى و زيبائى را ممکن کرده است.
مهلا زمانى يکى از پرکارترين و مشهورترين طراحان مد در ايران امروز است. او که در انگلستان آموزش طراحى لباس ديده است با الهام از پوشش هاى قديم ايرانى لباس هاى امروزى طرح و توليد مى کند.
خانم زمانى مى گويد با جمع آورى مجموعه اى نفيس از لباس هاى قديمى و پارچه هائى که بعضى چهارصد سال قدمت دارند گنجينه الهام بخشى براى طرح لباس نو در اختيار دارد.
او نه تنها در طراحى هايش دست به ابتکارهاى کم سابقه اى در ايران زده بلکه با انتشار نخستين مجله مد به نام 'لوتوس' و برپائى چندين نمايش زنده لباس زنان بر بعضى تابوهاى سه دهه اخير فائق شده است.
خانم زمانى مى گويد لباس ها و پارچه هاى ايرانى از سابقه و تاريخى طولانى برخوردارند که شايسته است در جهان امروز شناخته شود. او انگيزه اش را در اين کار دلبستگى به فرهنگ ايران و شوق معرفى آن به جهانيان مى داند.
او بارها در خارج از ايران نيز در شوهاى مد لباس شرکت داشته و جوايزى نيز براى طرح هايش دريافت کرده است.
به نظر خانم زمانى يکى از راه هاى شناخت فرهنگ جوامع مختلف بررسى نحوه پوشش مردم در هر دوره اى است و اگر کسانى در جهت طرح و توليد پوشش ويژه دوران حکومت اسلامى فعال نباشند بعدها بررسى اين دوره از تاريخ ايران ناقص خواهد بود.
مهلا زمانى مى گويد در سنت پوشش زن ايرانى، حتى پيش از اسلام، نوعى سربند، هرچند نه به معناى حجاب، متداول بوده و اکثر لباس هاى زنان هم پوشيده بوده اند.
خود او در مواقع معمول و زندگي روزمره اکثرا از لباس هاى طرح خودش استفاده مى کند اما مى گويد اگر سر و کارش با ادارات دولتى باشد سعى مى کند ضوابط تعيين شده براى پوشش از جمله حجاب و مقنعه را مراعات کند.
شوکا صحرائى در گفتگوئى با خانم زمانى گزارش مصورى تهيه کرده که در اين صفحه مى بينيد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۱۱ آوریل ۲۰۰۷ - ۲۲ فروردین ۱۳۸۶
شوكا صحرائى
در تهران ورزش هاى مختلفى وجود دارد كه مردم بیشتر به صورت تفریحی به آنها می پردازند، البته کسانی هم هستند که به صورت خیلی حرفه ای و اصولی این ورزش ها را دنبال و در مسابقات شرکت می کنند. از جمله اين ورزش ها می توان موتور سواری کراس و سرعت و کارتینگ و کایت سوارى را نام برد.
در یکی از روزهای تعطیل به یکی از پیست های موتورسواری که دردامنه یکی از کوههای شمال غرب تهران واقع است رفتم.
این پیست پر از تپه های خاکی بود که جوانان با موتورهای پرشی رنگارنگ با سرعت زیاد از روی آنها می پریدند و صحنه های زیبایی رابه وجود مى آوردند. این نوع موتورسوارى را كراس می نامند.
برایم خیلی جالب بود که در بین این جوانان
با فردی آشنا شدم که حدود٧٠ سال داشت. او از جوانی به موتور سواری می پرداخته و حالا پسرش که ١٢ سال دارد هم بین موتور سواران هنر نمایی می کند.
آريا عاقلی، قهرمان پيشين پرش با موتور ايران فرد دیگری بود كه در اين روز ديدم.
نكته اى كه توجه ام را جلب كرد هزينه هاى گزاف اين ورزش بود. قیمت این موتورها حدود٧ میلیون تومان و قیمت لباس موتورسواران نیز نزديك به يك میلیون تومان است. نگهداری و سرویس این موتورها هم در سال خرج زيادى دارد.
بالای این تپه ها محل تجمع کایت سواران با کایت های رنگارنگ بود. دختران و پسران جوان معمولا مدت زمانى طولانی به انتظار می نشستند تا باد مناسب بوزد. سپس با کمک دوستان خود کایت ها را باز و شروع به پرواز می کردند.
موتور سواری سرعت نیز یکی ازرشته های پر جاذبه براى جوان هاست. محل اين كار اما پيست هاى مخصوصى است كه در روزهای تعطیل محل نمايش موتورها و مسابقه اين موتورسواران مى شود و معمولا جمع زيادى از مردم را به خود جلب می کند.
اكثرا اين موتورسوارها پيست هاى مسابقه ماشين هاى كارتينگ را براى چند ساعتى اجاره مى كنند تا عمليات نمايشى و مسابقه اى خودشان را انجام دهند.
وقتى براى تماشاى آنها رفته بودم پیست پر ازماشین های کارتینگ مسابقه ای بود. چند دوری که آنها زدند، زمانشان تمام شد و پیست آماده بود که موتور سواران وارد شوند.
بیرون پیست، موتور سواران با غرور خاصی ایستاده بودند و موتورهایشان را کنار هم پارک کرده و منتظر بودند که به آنها اجازه ورود به پیست را بدهند.
کلاه هاى زيباى موتورسوارى، موتورها با رنگهای شاد و متفاوت و لباسهائى از چرم كه معلوم بود خیلی قیمتی هستند صحنه پر زرق و برقى ساخته بود.
وقتى زمان ورود به پیست رسید یکی یکی موتورهایشان را روشن کردند و دور درختی که اطراف آن محصور شده و مثل میدانی کوچک بود چرخیدند و وارد پیست شدند.
مردم در جايگاهى پشت حصارهای آهنی براى تماشاى آنها ايستاده بودند. موتورسوارها با سرعت های خیلی زیاد به راه افتادند وهنگامی که به نزدیکی جایگاه می رسیدند هر کدام به نحوی هنر نمایی می کردند و مردم را به هیجان می آوردند.
قیمت موتورهاى اين گروه بين ١١ تا ١٧ میلیون تومان و لباسهایشان از١ تا ٣ ملیون تومان است. بعد از اتمام نمايش هاى جذاب اين گروه پیست دوباره میزبان کارتینگ سواران شد.
از دو گزارش مصورى كه در اين صفحه آمده يكى به حرف هاى آريا عاقلی در مورد موتورسوارى كراس و عكس هائى از اين عمليات اختصاص دارد و گزارش دوم به نمايش موتورسواران سرعت در پيست كارتينگ آزادى مى پردازد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۰۳ آوریل ۲۰۰۷ - ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
مديا مصور در گردش و گفتگو با جمعى از تهرانى ها كه براى گذراندن روز سيزده به پارك ها وباغ هاى اطراف تهران رفته بودند از آنها در باره ريشه هاى اين سنت ايرانى پرسيده است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۳۰ مارس ۲۰۰۷ - ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
بخشى از پارك جنگلى چيتگر در تهران در اسفندماه به كارگاه وسيعى براى جمعى از هنرمندان ايرانى وغير ايرانى تبديل شده بود تا مجسمه هائى را كه براى زيبا سازى فضاى شهرى تهران طراحى كرده بودند، بسازند.
گزارش مصور از کار های مجسمه سازان را در پنجره روبرو ببینید.
اين برنامه كه تحت عنوان "نخستين سمپوزيوم بين المللى مجسمه سازى تهران" برگزار شد به ابتكار و با حمايت سازمان فرهنگى و هنرى و سازمان زيباسازى شهردارى تهران تدارك و در يك مسابقه دو مرحله اى به اجرا گذاشته شد.
در مرحله نخست از هنرمندان مجسمه ساز در سراسر جهان دعوت شده بود تا طرح هائى براى مجسمه هاى شهرى بر محور سه موضوع علم، هنر و معنويت ارائه كنند.
يك هيأت داورى اوليه با حضور هنرمندان و هنرشناسان ايرانى از جمله پرويز تناولى، عباس كيارستمى و داريوش شايگان از ميان پيشنهادات رسيده بيست و دو طرح را براى ورود به مرحله نهائى مسابقه برگزيد.
هنرمندان برگزيده بيست روز فرصت داشتند تا در فضائى كه در پارك چيتگر در اختيارشان گذاشته شده بود با استفاده از مواد مختلف (سنگ، فلز، چوب و...) طرح هاى پيشنهادى خودشان را از ماكت به مجسمه تبديل كنند.
براى برندگان هشتم تا اول مسابقه جوائزى از سه تا هفتاد هزار دلار نيز در نظر گرفته شده بود اما به تصميم هيأت داوران مرحله نهائى، كه متشكل از هنرمندان و منتقدين هنرى بين المللى بود، جايزه اول به كسى داده نشد.
مجسمه اى از على جبار حسين، هنرمند عراقى-دانماركى، كه با ده قطعه سنگ مرمر ساخته شده موفق به دريافت جايزه دوم و لوحه تقدير شد. هيأت داوران در مجموع كار يازده مجسمه ساز را به عنوان آثار بهتر اين سمپوزيوم برگزيدند.
على جبار، كه مجسمه ساخته خودش را هديه اى به مردم ايران مى داند، در مراسم اهداى جوايز ضمن قدردانى از برگزاركنندگان گفت: "پيام اين سمپوزيوم ستايش صلح و زيبائى است."
در گزارش مصورى كه شوكا صحرائى از گردشى در اين كارگاه و گفتگو با بعضى هنرمندان شركت كننده فراهم كرده ابتدا با آقای گلناری، دبير اجرایی سمپوزيوم صحبت مى كند.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
۲۹ مارس ۲۰۰۷ - ۹ فروردین ۱۳۸۶
داریوش دبیر
اردشیر رستمی هنرمند طراح در آستانه بهار نمایشگاه تازه ای از آثارش درتهران برپا کرد. اردشیر چند سالی است که نزدیک نوروز تقویم سال آینده را به همراه نقاشی هایش که شعرهایی مرتبط با حال و هوای آن دارد منتشر می کند.
مثلا چند سال پیش براى ماه اسفند دخترانى را کشیده بود که سر در بالای ابرها داشتند و دامن هایشان طرحی از ماهی های قرمز کوچک سفره هفت سین بود. شعری که برای این ماه و تصویر انتخاب شده بود از حافظ موسوی بود.
" همین دختران سیاه سوخته
با لباس های چرک و موهای شانه نخورده
لااقل گوشت و پوست و استخوانشان واقعی است
و می توانند از همین دریای نفرین شده، ماهی
و از تو – اگر داشتی – دلی صید کنند. "
١٢ ماه سال را به تصویر کشیدن و با شعری همراه کردن کاری بود که اردشیر در اواخر دهه ١٣٧٠ خورشیدى آغاز کرد و در دوره ای که سرخوردگی داشت کم کم فضا را پر می کرد، حرفی تازه و انسانی مى زد که به خلوت آدم ها راه می برد.
در دوره ای که روزنامه های ایران پر از کاریکاتورهای سیاسی و سنگین با مضمونی خاکستری و افسرده بودند، اردشیر در اولین شماره یک روزنامه کوچه ای را تصویر کرد که عشاق در حال قدم زنی در آن بودند و در سطل های زباله تیرهایی قرار داشت که پیش از این لابد به قلب هائى خورده بود.
خودش می گوید "برای این کاریکاتور خیلی به روزنامه زنگ زدند، چقدر تشکر کردند. انگار همه دنبال چنین کوچه ای بودند."
به این شکل بود که اردشیر آرام آرام به پر کردن جای خالی لطافت در زمينه یکی از سیاسی ترین و پر شتاب ترین دوره های ایران معاصر رو آورد.
"ریسمان را بارها دیده ایم از آن هم تاب ساخته ایم و هم طناب دار. با آن تا آسمان رفته ایم و از نشاط و شادی سرشار شدیم ولی با آن نفس آدمی را هم گرفته ایم و از زندگی محرومش کرده ایم. اکنون اگر در زیر حلقه دار چند قطره اشک ترسیم کنیم، پیک موجزی شدیم و آن این که طناب از کشتن بیزار است و به غمباری می گرید."
دلمان برای خودمان تنگ می شود
نمایشگاه تازه اردشیررستمی نام ندارد اما شاید بتوان آن را سنگ و رنگ نامید. اردشیر مدتی است که در میان سنگها به دنبال تصاویری از زندگی می گردد. سنگ ها را خیلی دوست دارد و مشتی سنگ هم مقابل در ورودی نمایشگاه روی زمین چیده و با خودش تا به اینجا اورده است.
در یکی از نقاشی های این نمایشگاه مشتی سنگ روی زمین ریخته که انگار به سوی کسی پرتاب شده اند. سنگ ها صورت زنان را دارند که از این پرتاب غمگین شده اند. مثل آن طناب که گریه می کرد.
"روزهای سختی داریم ولی سنگ ها آرامم می کند. آنها را لمس می کنم، می بوسم، می بویم، کنار بالشم می گذارم و به نوعی گرسنه سنگ ها می شوم ولی حالم خوب می شود."
اردشیر می گوید ناخواسته و بی هدف هنگامی که در کوچه و خیابان قدم می زنیم به نرده حیاط و حریم پارک و تیرهای آهنی دست می زنیم یا دستمان را به آب دریا و رودخانه می زنیم و لذت می بریم. "ما سرشته عناصر هستیم و در درونمان نمک و آهن وجود دارد. ما با عناصر سازنده خودمان مراوده می کنیم در واقع دلمان برای خودمان تنگ می شود."
نگاه انسانی و زمینی اردشیر رستمی شاید یکی از دلایل موفقیت اش در زمانی نسبتا کوتاه باشد. در زمانی که خوبی در بهترین حالت آن نه مربوط به زندگی روزمره که مال آسمان ها و داستان ها است، اردشیر درآثارش مى خواهد نشان بدهد که شاعرانه نگاه کردن به زندگی را می توان زیست. می گوید اگر مهر و عشق و لطفی هست این من هستم، تو هستی، ما هستیم. اینها را ترسیم می کنم تا خودمان را تشویق کنم.
اردشیر می گوید تلاش می کند در آثارش ارزش های ماندگار را از توهمات ذهنی خارج و آنها را زمینی و سرانجام قابل لمس کند تا بتوانیم راحت تر زندگی کنیم.
" هرگز نخواستم به زمین اهانت کنم. روی زمین راه بروم، آب و نان آن را بخورم و آن وقت به آسمان فکر کنم. به قول احمد شاملوی عزیز وحی از زمین می رسد."
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب