Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
Subscribe to RSS - گزارش هاى چندرسانه اى
گزارش هاى چندرسانه اى

گزارش هاى چندرسانه اى

پرویز امینف

پیاله و قوری‌های مینیاتوری آراسته با نقش و نگار ظریف که تنها مورد کاربردشان تزیین خانه و دفتر است، در کنار کوزه و شمعدان‌های کلاسیک اما دارای طرح‌های مدرن که استفادۀ روزمره دارند و تمثال و تندیس‌های خرد و بزرگ و ماکت‌های اماکن تاریخی حصار و خجند و بخارا و سمرقند، از آفریده‌های سهراب سعیدف، سرشناس‌ترین "کُلال" تاجیکستان است.

در تاجیکستان به او به شیوۀ کلاسیک "کُلال" می‌گویند و به حرفه‌اش "کُلالگری" که مترادف همان "سفالگر" و "سفالگری" است. "کُلال" هم یک واژۀ ریشه‌دار فارسی است و در آثار گذشتگان به وفور آمده‌است:

هر کاسه‌ای که ساخت ندانم چرا شکست
گردنده آسمان که چو چرخ کلال گشت  - امیر خسرو
نگر تا در این چون سفالینه تن
بحاصل شد از تو مراد کلال  - ناصر خسرو
گِل را چه مجال است که پرسد ز کلال
کز بهر چه سازی و چرا می شکنی – ابوعلی قلندر

اما کلال‌های دوران حکیم ناصر خسرو و امیر خسرو دهلوی شاید غالبأ کاسه و کوزه می‌ساختند و معروف به کوزه‌گر و کاسه‌گر بودند. در حالی که گِل در دست این سفالگر ورزیدۀ تاجیک شکل هر چیزی را می‌گیرد؛ از کاسه و کوزه گرفته تا مناره‌ها و کاخ‌ها؛ و او بیشتر به مجسمه‌سازی می‌ماند که آثارش را در ابعادی کوچک‌تر و با سفال یا گِل پخته می‌سازد.

با اینکه گِل در دست او چون موم می‌لغزد و شکل می‌گیرد و ظاهرأ برای سفالگر اجرای آن حرکات تند و آنی کاری است بس ساده و سهل، این تنها یکی از مراحل پایانی یک فرآیند طولانی و پررنج است. هر گِلی این همه گیرایی و چگالش ندارد. سهراب سعیدف خاک آن را از ساحل رود می‌آورد و می‌کوبد، در آب خیس می‌کند تا گِل شود و پس از دو سه روز آن گِل را با غربال می‌بیزد و ریگ را از غیر ریگ جدا می‌کند. بعدأ آن ماسۀ گِل‌شده را می‌کاود تا هوا از درونش به‌تمام بیرون آید. سپس آن ماده را برای یکی دو سال کنار می‌گذارد. تنها بعد از آن است که مصالح ساخت ظرف و تندیس‌ها فراهم می‌شود.

کارگاه سهراب یکی از پنج اتاق خانۀ سهراب است. کارگاه بسیار ساده و سنتی است و از ماشین‌آلات در آن خبری نیست. همۀ لوازم سفالگری را سهرب خودش تهیه کرده‌است؛ قالب‌های سفالینه‌ها هم ساختۀ خود اوست.

کار و زندگی او درهم آمیخته‌است و فرزندانش هم میان گِل و کوره و رنگ‌هایش می‌پلکند. پسرش "امان" و دخترش "سعادت" که در گذشته با اسباب‌بازی‌های ساختۀ پدر در کارگاهش بازی می‌کردند، اکنون از سن بازی‌های کودکانه بیرون آمده‌اند و همکار او شده‌اند و خودشان اسباب‌بازی می‌سازند. "سعادت" با مهارت ستودنی گِلی را از درون قالبی بیرون می‌کشد و در عرض نیم ساعت با افزودن وصله‌های گِلی دیگر و رنگ‌پردازی، از آن خرس کوچکی را شکل می‌دهد که به‌راحتی در مغازه‌های شهر به فروش می‌رود.

فرآورده‌های کارگاه سهراب سعیدف خریداران فراوانی دارد و بسیاری از این سفالینه‌ها به عنوان سوغات شهرهای تاجیکستان به خارج رفته‌اند. اما سهراب می‌گوید که مهم‌ترین انگیزۀ او درآمد حاصل از کارش نیست، بلکه معرفی تاریخ و فرهنگ و زیبایی‌های تاجیکستان به جهانیان است. او تا کنون دو بار به خاطر آفریده‌های هنری کم‌نظیرش افتخارنامۀ بنیاد آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) را دریافت کرده‌است.

اکنون تنها آرزوی "کلال" تاجیکستان پایه‌ریزی یک مدرسۀ سفالگری است، تا هنرش بیش از پیش دامن پهن کند و رواج یابد. شاید برای سفالگری که کارگاهش خانۀ خودش است، تأسیس مدرسه یک آرزوی محال جلوه کند. اما محبوبیت کارهای سهراب سعیدف به حدی است که شاید بتواند این محال را هم ممکن کند.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مهتاج رسولی

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
اینهمه نقش در آئینه اوهام افتاد

آدمی با هیچ چیز مانند چوب مأنوس نیست و هنوز در زندگی عادی چیزی جای چوب را نگرفته‌است؛ میز، مبل، کُمُد، تخت، قاب عکس، در و پنجره، پارکت، کابینت آشپزخانه و غیره چیزهایی است که روز و شب با آنها سروکار داریم و چنان با زندگی ما عجین شده‌است که حضور آنها را احساس نمی‌کنیم. چوب از دروان‌های ماقبل تاریخ تا کنون هیچ‌گاه از ما جدا نشده و از ما فاصله نگرفته‌است که حضورش را احساس کنیم. رابطۀ انسان با چوب، همان رابطۀ انسان با خاک و با آب است و همان گرمای آتش را در خنکای صبحگاهی پاییز در ما زنده می‌کند. بدین‌سان است که چوب همواره احساس خوب می‌دهد.

نمایشگاه آینه‌های نسترن امیدوار در باغ موزۀ هنر ایرانی در تهران، شهری که با زندگی ماشینی و آهن و پولاد احاطه شده و آدمی از ترافیک آن سرسام می‌گیرد، ما را به همان عوالم مهرآمیزی می‌برد که در تمام طول تاریخ با چوب داشته‌ایم. آینه‌ها از یک سو و چوب از سوی دیگر ما را به طبیعت خود باز می‌گرداند. در آینه‌ها خود را می‌یابیم و حیرت می‌کنیم از این‌همه ازخودبیگانگی و سرگشتگی در میان آهن و پولاد، اما قاب‌های چوبی با نازک‌کاری‌ها و نقش و نگارهای خود چنان ما را به خویشتن خویش باز می‌آورد که احساس می‌کنیم آنکه بر قاب آینه نقش زده‌است، برای دل خود زده‌است. همان گونه که شاعر برای دل خویش می‌سراید یا آنی که نقش طرح قالی می‌زند، برای دل خود می‌زند.

هنر نسترن امیدوار اگر از حس او نسبت به چوب نیاید، در نگاه او به چوب است و در شناختی که نسبت به کار بر روی چوب دارد. او کارهای انجام‌شده بر روی چوب را می‌شناسد و از آن مهم‌تر می‌داند چه چیزی باید از خود بر آن بیفزاید تا به خلق کارهای تازه بینجامد. همین شناخت از چوب و کم و افزون کردن‌های شاعرانه است که به قاب‌های چوبی آینه‌هایش حالت‌های گوناگون می‌بخشد؛ از حالت‌های ساده گرفته تا حالت‌های غنایی و رمانتیک. همان حالت‌هایی که در نقش‌های قالی به دست هنرمندان از نقش‌های اسلیمی آفریده می‌شود.

آینه‌های او نیز جای حرف دارد؛ آینه‌ها نیز از زمان هخامنشیان و ساخته شدن تخت جمشید (هرچند در آن زمان به شکل سنگ‌های صیقل‌خورده) مورد توجه هنرمندان ایرانی بوده‌اند. آینه‌های نسترن امیدوار، در شکل‌های مختلف مربع و مستطیل، دایره و بیضی در حاشیه‌ تراش خورده‌اند تا بیشتر جلوه بفروشند. حاشیۀ تراش‌خوردۀ قابی از جنس آینه است که نگاه را از قاب چوبین نرم‌تر به درون می‌برد. این آینه‌ها بیش از هر چیز گویای عشق و علاقۀ هنرمند به چوب و مهارت او در به کارگرفتن قاب چوبین در دکوراسیون خانه است. کارهایی از چوب که در هر نقش ظاهر شود، به اندازۀ تابلوهای روی دیوار دیدنی است.

نمونه‌هایی از آینه‌های نسترن امیدوار را می‌توانید در گزارش این صفحه که شوکا صحرایی تهیه کرده‌است، ببینید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمانه قدرخان

جغرافیای سیاسی جمهوری آذربایجان در چند قرن گذشته دستخوش تحولات بسیاری بوده‌است. این سرزمین برای قرن‌ها بخشی از خاک ایران بوده و زمانی خاک مورد مناقشه بین امپراتوری‌های ایران و عثمانی. بیش از هفت دهه حکومت کمونیستی را تجربه کرده و در نهایت کشوری مستقل شده‌است.

اما تحولات سیاسی مانع از آن نشده که بزرگانی که هر کدام به دوره‌ای تعلق دارند و چه بسا به لحاظ فکری یا سیاسی مخالفان همدیگر بوده‌اند، در باغی سرسبز کنار همدیگر نیارمند.

"فخرلر" گورستانی در شهرباکو، پایتخت جمهوری آذربایجان است که در دوران شوروی در سال ۱۹۴۸ و با فرمان هیئت وزیران این جمهوری ساخته شد. فهرستی از افراد سرشناس آذری ضمیمۀ این فرمان بود که می‌بایست مزارشان به گورستان جدید منتقل شود. پس از آن این گورستان به محل خاکسپاری تمام افراد سرشناس و یا تأثیرگذار تاریخ جمهوری آذربایجان تبدیل شد. ساختن و قرار دادن پیکره‌ها با نمادهایی از فعالیت این افراد بر مزار آنها در طول شش دهۀ گذشته این مجموعه را به فضایی مملو از تندیس‌هایی بی‌نظیر تبدیل کرده‌است.

برخی از این افراد زادۀ جمهوری آذربایجان نیستند، ولی اینجا زیسته‌اند یا به اینجا تعلق خاطرداشته‌اند و آن را خانۀ دوم خود می‌دانسته‌اند.

در میان تندیس‌ها یا یادبودهای سنگی در "فخرلر" که قدم بزنید، نوشته‌هایی به زبان فارسی پیدا می‌کنید. بر روی برخی از سنگ‌ها نام شاعر یا نویسنده‌ای حک شده‌است که اصلیت آنها ایرانی بوده، ولی سال‌های بسیاری از عمر خود را در جمهوری آذربایجان سپری کرده‌اند.

این باغ پر از پیکره‌های سنگی که در هنر نیز قریحه و قدرت مجسمه‌سازی هنرمندان این منطقه را به رخ می‌کشد، برای جوانان جمهوری آذربایجان از گذشته‌شان می‌گوید و در میان نقاط دیدنی باکو که به گردشگران توصیه می‌شود، این باغ جذابیت خاصی دارد. از یک سو نگاهی گذرا به تاریخ جمهوری آذربایجان است و از سوی دیگر هنر پیکرتراشی این سرزمین را به گردشگران معرفی می‌کند.

درعین حال، به دلیل دفن حیدرعلی‌یف، رئیس جمهور پیشین این کشور، در "فخرلر" پای رهبران سیاسی جهان نیز برای ادای احترام به وی به این گورستان باز شده‌است و سیاستمداران آذری هم فرصتی پیدا کرده‌اند، تا تصویری زیبا و قدرتمند از خود به جهانیان نشان دهند. انگار که آدمی با ورود به قبرستان مفاخر باکو کتاب قطور تاریخ این کشور را ورق می‌زند.

جلیل محمدقلی‌زاده، صاحب نشریۀ ملا نصرالدین باکو که به زبان آذری و گاه روسی به چاپ می‌رسید، عبدالرحیم‌بیک حق‌وردیف، نجف‌بیک وزیرف، حسن‌بیک زردابی، حسین عرب‌لینسکی، سلیمان ثانی آخوندف، علی نظمی، جبار ریاقدی اوغلو، رستم مصطفی یف، عظیم عظیم‌زاده، حسین‌اوغلی سراب‌سکی و سید جعفر پیشه‌وری از جملۀ افرادی هستند که اجساد آنها بعد از تأسیس گورستان فخرلر به این مکان منتقل شده‌اند.

در میان این افراد اما قبر سید جعفر پیشه‌وری، از چهره‌های سیاسی بحث‌برانگیز آذربایجان و چند قبر دیگر به دلیل ساخت مقبرۀ حیدر علی‌یف، رئیس جمهور پیشین و پدر رئیس‌جمهور فعلی آذربایجان، در سال ۲۰۰۴ تخریب شد.

گورستان مفاخر باکو باغی است که شخصیت‌های سیاسی، دانشمندان، شاعران، آوازخوانان، موسیقی‌دانان، روزنامه نگاران، بازیگران و نویسندگان درگذشتۀ جمهوری آذربایجان را دورهم جمع کرده‌است. در گزارش مصور این صفحه به دیدن این باغ می‌رویم.

 Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
مریم ملک‌زادگان

پرستو فروهر فارغ‌التحصیل رشتۀ نقاشی از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران است. او در دهۀ ۱۳۷۰ خورشیدی تحصیلات خود را در رشتۀ هنرهای تجسمی در آلمان ادامه داد و پس از آن در همان کشور اقامت گزید. امروزه فروهر در صحنۀ هنری آلمان نامی شناخته شده است و سال‌هاست که در این کشور و شهرهای مختلف اروپا و جهان به برگزاری نمایشگاه می‌پردازد.

موزۀ لیتون هاوس (The Leighton House Museum) و گالری "رز عیسی" (Rose Issa) شهر لندن در این روزها میزبان بخشی از آثار هنری پرستو فروهر است که طی چند سال گذشته آفریده شده‌اند.

شاید بین هنرمندان معاصرایرانی به سختی  بتوان فرد دیگری یافت که شخصیت و آثار هنری‌اش این چنین شلاق ناهنجاری‌های سیاسی را خورده باشد. اگر هم تا سال‌ها سیاست در کنار دیگر پدیده‌های زندگی تنها بخشی از منبع الهام هنر برای پرستو فروهر بود، سرنوشت پدر و مادرش که در یک قتل سیاسی جان باختند، او را به سوی هنری راند که بی‌شک سیاست در مرکز آن قرار دارد.

با وجود این، جای پای دیگر مشکلات اجتماعی، به‌خصوص "حقوق زن در یک جامعۀ شرقی"، که هنرمند خود همواره با آن درگیر است، در  کارهای هنری پرستو فروهر به وضوح دیده می‌شود. در همین جاست که هنر فروهر در دو دهۀ گذشته بر بستری آفریده می‌شود که محل برخورد سنت و نوگرایی است. خود او می‌گوید که تقابل این دو و تأثیر آنها بر یکدیگر بیش از هر چیز هنر او را تحت تأثیر قرار داده‌است.

از ویژگی‌های کار هنری پرستو فروهر بکارگیری علامات و اعداد نمادین و استفاده از عناصر سنتی در یک نوع کار هنری است که در زمرۀ هنرهای مدرن، شاید حتا پسامدرن قرار می‌گیرد، شیوه‌ای که پیش از این به‌ندرت مورد توجه هنرمندان مستقل قرار می‌گرفته‌است. بکارگیری علامات تابلوهای رانندگی، نمادها و پارچه‌های عزاداری در آثار هنری و همچنین الهام از مینیاتورهای ایرانی در هنرهای تجسمی که باید به جای مراسم بزم و رقص قهر و خشونت را مجسم سازند، از جملۀ کارهایی است که توجه محافل هنری در اروپا را به این هنرمند ایرانی جلب کرده‌است.  

نمایشگاه کارهای هنری پرستو فروهر در لندن مجموعه‌ای از کارهای او را به نمایش می‌گذارد که او از هفت سال پیش تا به امروز خلق کرده‌است. برای دیدن این آثار هنری بیننده باید از لابلای راهروها، نقش‌ها و نقاشی‌های سنتی رد شود تا به فضای مدرن نمایشگاه آثارهنری پرستو فروهر برسد. فروهر خود این مکان را برای ارائۀ کارهایش بسیار مناسب می‌داند و آن را در راستای استفاده از عناصرسنتی در هنر مدرن و تقابل این دو می‌داند.

از جملۀ آثاری که در شهر لندن به نمایش گذاشته شده، تعداد بیست و دو صندلی اداری است که با پارچه‌های عزاداری مراسم عاشورا پوشانده شده‌اند. صندلی‌هایی که از دیدگاه خانم فروهر، "چیزی بین خالی وپُر بودن هستند"؛ اجسامی که به آنها "شخصیتی" تازه داده‌است.

آثار هنری پرستو فروهر که رنگ و بویی سیاسی- اجتماعی دارند، او را به یک شخصیت هنری ویژۀ این زمان تبدیل کرده‌است. به جرأت می‌توان گفت که هنر پرستو فروهر در نقطۀ برخورد "زیبایی" با "خشونت" آفریده می‌شوند. او خود گفته‌است "وقتی به آلمان آمدم، پرستو فروهر بودم، اما از وقتی که با هنرمندان این‌جا کار می‌کنم، هرچه بیشتر ایرانی شده‌ام".

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رضا محمدی

جایزۀ نوبل ادبیات امسال بالاخره صاحبش را شناخت. جایزه‌ای که این دفعه هیچ کس را متعجب نکرد. مثل وقتی که اسکار را اسکورسیزی گرفت. نوبل ادبیات امسال  نیز به همان نسبت به یکی از بهترین استادانش رسید. این دفعه این جایزه به آدمی ناشناس نرسید که بعدأ او را به سبب این جایزه بشناسند. در گپ‌خانه یا چت ادبیات تویتر کاربران همه راضی به نظر می‌رسیدند. اولین نظر این بود: "خورخه ماریو یوسا به نوبل ادبیات اعتبار بخشید."

صحبت های عبدالله کوثری مترجم آثار "خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا"
یوسا را در زبان فارسی با کتاب‌های مشهور "جنگ آخرالزمان" و "جشن بز نر" که با نام "سور بز" نیز ترجمه شده‌است، تقریبأ همۀ خوانندگان ادبیات می‌شناختند. هر دوی این کتاب‌ها با ترجمۀ عبدالله کوثری در ایران به چاپ رسیده بودند. جز اینها گفتگو در کاتدرال، در ستایش نامادری و چرا ادبیات با برگردان همین مترجم در ایران چاپ شدند. از دیگر کتاب‌های خیلی معروف او رمان به‌یادماندنی "سال‌های سگی" است که با ترجمۀ احمد گلشیری در ایران چاپ شد. این کتاب آن‌قدر در ایران شهرت یافت که دیگر همۀ اهل ادبیات او را بشناسند. به جز این، یک کتاب دیگر او را نیز احمد گلشیری ترجمه کرد با نام "چه کسی پالومینو مولیرو را کشت"، که این کتاب با آنکه در بین منتقدان جهانی به عنوان یکی از دو کتاب مشهور یوسا شناخته می‌شود، در ایران خیلی مشهور نشد. خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا (به اسپانیاییJorge Mario  Pedro Vargas Llosa) داستان‌نویس، سیاست‌مدار و روزنامه‌نگاری  پرویی در ۲۸ مارس ۱۹۳۶ درشهر آرکیپا به دنیا آمد. شعرهای معترضانه‌اش در فضای کاملأ سیاسی آمریکای لاتین آن روزکار در جوانی از او چهره‌ای مشهور ساخت. زندگی خانوادگی‌اش سرشار از ناکامی بود؛ جدا شدن پدر و مادر و اسباب‌کشی‌ها و کوچ‌های مرتب و زندگی در دل اعتصابات و شورش؛ با این‌همه شانس به او وقتی رو آورد که بورسی تحصیلی برای مادرید به دست آورد. یک سال بعد مجموعه داستانش در بارسلون منتشر شد و بعد همراه با موج نویسندگان جهانی سر از پاریس درآورد.

جلد کتاب "جنگ آخر زمان" به زبان اسپانیایی

 

همین جا بود که با بورخس و فوینتس آشنا شد. اولین رمانش در ۱۹۶۳ منتشر شد. مثل بسیاری از آثار آمریکای لاتین روایت دیکتاتوری حکومت نظامیان و فلاکت جامعۀ استبدادزده. حکایتی که به انحای مختلف بارها در آثار او  و دیگر نویسندگان آمریکای لاتین تکرار شده‌است. مثل آستوریاس و فوینتس و مارکز که همه گویی از یک واقعه روایت‌های جادویی خویش را باز می‌گویند و این حکایت هر بار در کتابی تازه با روایتی تازه باز گفته می‌شود.

کتاب یوسا به عنوان کتابی ضاله در مراسمی رسمی در پرو به آتش کشیده شد و البته این بر شهرت او بیشتر افزود. کتاب‌های بعدی‌اش نیز هر کدام شرحی جادویی از تاریخ و زندگی سیاسی مردم آمریکای لاتین بوده‌اند. فیدل کاسترو و دیکتاتوری‌اش در کوبا ونظامیان دست‌نشانده در همۀ کشورهای آمریکای لاتین و و اختناق، فضای فکری او را شکل می‌دهند. کتاب معروف "جنگ آخرالزمان" به نحوی بازگویی تاریخ برزیل است که بسیاری از منتقدان آن را با جنگ و صلح تولستوی مقایسه کرده‌اند.

بعدتر به لندن نقل مکان کرد؛ جایی که او را در ارتباطی تازه با نویسندگان مختلف جهانی قرار داد. سال ۱۹۷۶ به عنوان رئیس باشگاه قلم آمریکا برگزیده شد .

یوسا امروزه یکی از شناسنامه‌های ادبیات امریکای لاتین و یکی از مهمترین و جنجالی‌ترین رمان‌‌نویسان و روزنامه‌نگاران معاصر آمریکای جنوبی و از معتبرترین نویسندگان نسل خود است. آخرین کار او نوشتن کتاب جنجالی "رؤیای سلتیک" است. این کتاب زندگی کیس‌منت را روایت می‌کند؛ مردی که شهرت و اعتبارش را مدیون نوشته‌های افشاگرانۀ دسته ‌اول و موثقش درمورد نقض حقوق بشر در کنگو تحت استعمار بلژیک در اوایل قرن بیستم است. او اوایل قرن بیستم به عنوان سفیر بریتانیا در کنگو فعالیت می‌کرد. و بارها از حقوق بومیان ساکن پرو دفاع کرده بود و در سال ۱۹۱۶ توسط بریتانیا به جرم قاچاق اسلحه به ایرلند به دار آویخته شد.

اما یوسا به جز داستان‌نویسی، دو نمایشنامه با نام‌های "دیوانه ایوان‌ها " (۱۹۹۳) و "شوخی" (۱۹۸۶) نوشته‌است و ده‌ها مقاله در بارۀ ادبیات و سیاست و ادبیات سیاسی درمناطق مختلف دنیا به نشر رسانده‌است. حتا سیاست‌گرایی تند او باعث شد که  به دوست نزدیکش گارسیا مارکز به خاطر دفاع از رئیس جمهور کوبا به شدت حمله کند. به جز این، یوسا در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ میلادی به خاطر مواضع معترضانه‌اش نسبت به هژمونی اقتصاد امریکایی معروف شد. او در سال ۱۹۹۰ برای ریاست جمهوری کشور پرو نیز نامزد شد. رقیبانش او را در انتخابات با کتاب‌هایش شکست دادند. با بریدن بخش‌هایی از رمان‌هایش که بی‌پرده در بارۀ سکس صحبت کرده بود. با این همه، باز او یک دور بالا آمد، اما در دور دوم از "آلبرتو فوجی موری" شکست خورد.

او بالاخره هفتم اکتبر سال ۲۰۱۰ برندۀ جایزه نوبل ادبیات شد. در حالی که حدود ۲۰ سال نام او به عنوان یکی از نامزدهای این جایزه پرافتخار بود.

آکادمی نوبل در خصوص اعطای این جایزه به بارگاس یوسا عنوان کرده‌است: این امر به سبب نقشه‌نگاری‌ او از ساختار‌های قدرت و تصویرسازی نافذ او از مقاومت و عصیان و شکست انسان صورت گرفته‌است.

به قول پتر انگلوند، سخنگوی آگادمی نوبل، ماریو بارگاس یوسا از موهبت داستان‌سرایی خدادادی برخوردا بوده که نوشته‌هایش به ژرفای جان خواننده راه می‌یابد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
زکریا قائمی

کافی است گاهی به پشت بام خانه‌تان بروید و اطرافتان را نگاه کنید؛ احتمالاً چند کبوترباز را در حال " عشق ‌بازی" با کبوترهایشان خواهید دید. و اگر در جایی زندگی می‌کنید که دیدن این آدم‌ها برایتان سخت است، فقط کافی است گاهی به آسمان نگاه کنید.

کسانی می‌گویند که علاقۀ انسان به حیوانات ریشۀ تکاملی دارد. یعنی ادامۀ دوستی هزاران‌سالۀ‌ انسان با حیوان برای شکار، دامپروری و تغذیه که موجب پیوند حیات انسان با حیوان بوده، امروزه به شکل علاقه به حیوانات بروز می‌کند.

نام علمی کبوتر چاهی که بیشتر کبوتران خانگی از نسل آنها هستند، "کلومبا لیویا" Columba Livia است. "کبوتر" یک واژۀ اصیل فارسی است که از دو واژه "کبود" و "تر" تشکیل شده‌‌است. در فارسی محاوره‌ای، به کبوتر، "کَفتر" می‌گویند و نام‌های محلی آن در کردستان و کرمانشاه "کوتر"، "کموتر" و در بعضی نقاط جنوب "کپتر" و "کبتر" است.

از سه هزار سال قبل از میلاد مسیح، از کبوتر به عنوان پِیک استفاده می‌شده‌است. یونانی‌ها چند هزار سال قبل از میلاد نام برندگان ورزش‌های المپیک را به پای کبوتر‌ها می‌بستند و به وطن‌شان می‌فرستادند. پس از مصر و یونان، ایران، چین و روم از قدیمی‌ترین مراکز پرورش کبوتر بوده‌اند. می‌گویند که کورش بزرگ برای ارسال اخبار محرمانه به نقاط مختلف امپراتوری خود، کبوترانی در اختیار داشته و ژولیوس سزار، اولین کسی بوده که برای فتح "گال" (فرانسۀ امروزی) از کبوتران نامه‌بر استفاده کرده‌‌است. دریانوردان فنیقی و قبرسی در هنگام سفر با استفاده از کبوترها خانواده‌هایشان را از وضعیت و تاریخ بازگشت خود آگاه می‌کرده‌اند. بر اساس نوشته‌های دینی، در خانۀ انبیا نیز کبوتر نگهداری می‌شده.

در کتاب تورات به علاقۀ پیامبرانی مثل داود و سلیمان و نیز در متون اسلامی  و ادبیات فارسی هم  به این پرنده اشارات بسیار است. اکنون هم جامعۀ بشریت کبوتر را به عنوان نماد صلح می‌شناسند.

خاورمیانه زادگاه نژادهای معروف کبوتر است: از کبوتر نامه‌‌بر مصری تا کاکل‌‌دارهای لبنانی و کبوتر های "دم‌‌پهن" سلجوقی. گویا سلاطین سلجوقی این نژاد را برای نامه‌‌رسانی تکثیر کرده‌‌اند. از ذکر برج‌‌ها و کبوترخانه‌ها در سیاحت‌‌نامه‌های دورۀ صفوی این‌طور برمی‌‌آید که شهر های اصفهان و قزوین و کاشان و از قاجاریه به بعد تهران و ری، پر بوده‌است از پشت‌ بام‌‌های کبوترنشین و کبوتربازان حرفه‌ای.

مشهور است که کبوتر‌بازان همیشه سر‌ به هوا هستند و در کوچه و خیابان و در همه حال نگاهشان به آسمان است. اگر در یک میهمانی کسی را دیدید که به جای تماشای غذاها و میوه‌ها و نوشیدنی‌ها و گفتگو با بقیه به سقف خیره است، بدانید که او یک کبوترباز و یا به اصطلاح قدیمی‌ها، "عشق‌باز" است.

برای آنانی که کبوتر‌بازی را فقط عادت و علاقه وافر و اغراق‌آمیز به یک پرنده می‌دانند، جالب است اگر بشنوند که این سرگرمی چه راز و رمزها و چه شگردهایی برای خود دارد. از جوجه‌کشی و تغذیه و دمای لانه‌شان گرفته تا جلد کردن و کوتاه کردن پرهاشان. کافی است یک بار عبارتی مانند "اصطلاحات کبوتربازی" را در یک جستجوگر اینترنتی وارد کنید تا با انبوهی از کلمات و عبارات عجیب و غریب روبرو شوید؛ مثل: "وشویی: کبوتری که هیچ گونه محل و مسکنی ندارد و زندگی را باری به هر جهت می‌گذراند و نیز در حد بسیار پایینی از مرغوبیت است." یا "مفلق: کبوترانی که بین سنین جوجگی و بزرگسالی هستند." و یا این یکی: "هِرِش: به معنای دفعه، در اصطلاع کبوتر‌داران هر بار که کبوتران به پرواز در‌آیند، می‌گویند یک هرش پریده‌اند."

همان‌طور که کبوتر به اهلی و وحشی  تقسیم می‌شود، کبوتر‌بازها هم دو دسته اند. دستۀ اول آنانی هستند که کبوتر محور زندگی‌شان است و دیگر اجزای زندگی را دور این محور جمع می‌کنند؛ حال یا از جوجه‌کشی و شرط بندی و خرید و فروش کبوتر بساط کاسبی راه انداخته‌اند و یا کبوتر را تنها به خاطر خود کبوتر نگه می‌دارند. کبوترباز کهنه کاری را دیدم که می‌گفت: "همان‌طور که ترک اعتیاد سخت است، ترک کفتربازی هم برای من سخت است." درست مثل عاشقی که نمی‌تواند علت عشقش را برای کسی توضیح بدهد. یکی دیگر از این کبوتربازان می‌گفت: "من ناراحتی اعصاب دارم، هر روز صبح می‌آیم یکی دو ساعت کفترهایم را تماشا می‌کنم که اعصابم آرام شود."

دستۀ دوم آنانی هستند که کبوتر در حاشیۀ زندگی‌شان است و تنها ساعاتی از روز را به تماشای کبوترها و پرواز و دیگر اطوارشان می‌گذرانند و رفتن و گم شدن یا مردن یکی از کبوترهایشان اثر چندانی بر زندگی‌شان و روان آنها نمی‌گذارد.

شرط‌بندی یکی دیگر از اتفاقات هیجان‌انگیز کبوتربازی است. "شرط‌‌بندی از ۱۵ تیرماه، در گرمترین فصل سال شروع می‌شود." این را کبوتربازی که داور چند شرط‌بندی بوده می‌گوید. ۴۵ تا ۵۰ روز قبل از مسابقه پنج پر مهم و کارساز کبوتر در جریان مسابقه را می‌برند. "ما به این می‌گوییم پنج‌تیز!" او می‌گوید در گذشته شرط‌بندی بر روی ارزن و گندم صورت می‌گرفته، اما این روزها کبوتربازان روی پول و سکه و حتا خودرو شرط می‌بندند. دو طرف شرط‌بندی پول یا چیز دیگری را که در موردش به توافق رسیده‌اند، چند روز قبل از شرط‌بندی پیش داور یا یک فرد مورد اعتماد طرفین می‌گذراند. در روز مسابقه داور و دستیار، یا به قول این کبوترباز قدیمی، "منشی" با دوربین سر قرار حاضر می‌شوند و بعد از مهر زدن زیر بال کبوتر‌ها مسابقه شروع می‌شود. در طول مسابقه داور و کمک‌هایش لحظه به لحظه مشغول تعقیب و رصد کبوتران در آسمان هستند که مبادا کبوتری روی بامی فرود بیاید و به استراحت بپردازد. برندۀ مسابقه کبوتری است که بیشترین مدت پرواز را در آسمان داشته باشد.

این روزها با وجود ذهنیت بدی که در مورد کبوتربازان در میان قشر وسیعی از جامعه شکل گرفته و علیرغم تمام صفات ناخوشایندی مثل "چشم‌چران"، "علاف"، "لات"، "خلافکار" و دیگر کلمات توهین‌آمیز و کاهش چشمگیر کبوتربازان در تمام شهرهای ایران، هستند کبوتربازانی که همچنان به پرورش و پراندن کبوتر می‌پردازند. این در حالی است که با یک جستجوی ساده در اینترنت اسامی کشورهایی را می‌بینیم که تصور کبوتربازی در آنها برای بسیاری از جمله خودم عجیب است. کشورهایی مثل آمریکا، انگلیس، اسکاتلند، آفریقای جنوبی، بلژیک، ژاپن، استرالیا، اسپانیا، هنگ‌کنگ، مالت، ترکیه، چک و کشورهای دیگر. در این کشورها تشکیلات مستقل و اتحادیه‌های غیر دولتی و گاه حتا سازمان‌های دولتی به حمایت از کبوتر و کبوتربازی و مسابقات کبوترپرانی می‌پردازند و برای مسابقات‌شان از تکنولوژی‌های مثل راهیاب (GPS) برای تعقیب و مراقبت از کبوتران در هنگام مسابقه بهره می‌برند.

هر چند که به گفتۀ دوست کبوتربازم، مردم این روزها به دلیل مشکلات و مشغلۀ فراوان نسبت به گذشته چندان رغبتی برای نگهداری کبوتر ندارند، اما از طرف دیگر دنیای نامحدود اینترنت موجب تبادل اطلاعات و به اشتراک گذاشتن تجارب و گسترش ارتباط بین کبوتربازان شده‌است. شاید ما هم که چندین ساعت از روزمان را با اینترنت به سر می‌آوریم، نوعی "عشق‌باز" باشیم و آسمان پروازمان صفحات بی‌شمار اینترنتی. پس آیا بهتر نیست که در نگاهمان به کبوتربازی و کبوتربازان تجدید نظر کنیم؟

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
داریوش دبیر

 این روزها موجودات عجیبی در لندن متولد میشوند که گرچه در غرب پا به زندگی میگذارند، اما ریشه در شرق دارند. معلوم نیست نام اینها را چه می شود گذاشت؟ رؤیا؟ امید؟ مجسمه؟ سردیس؟ تندیس؟ پردیس؟ شاید هم همۀ اینها.

کوچک هستند و صمیمی. گاهی فاخرند و مغرور و گاهی مهربانند و همه‌شان پررمز و راز. گاهی صورت آدمی دارند و تنی پری‌وار. گاهی دلشان این‌قدر شفاف است که همۀ آرزوها و امیدهای مجسم‌شده در آن پیداست.

هرچه هست، بی‌جان نیست. جسم هست، اما بی‌روح نیست. دست سازهای مهتاب شمس، این موجوادت دوست‌داشتنی مشرقی...

تکههایی از روح

مهتاب شمس در تهران تئاتر خوانده. رشتۀ تحصیلی‌اش مجسمه‌سازی نیست، اما آنچه را که تا به حال ساخته، ردی از تبحر داستان‌پردازی در آن گذاشته‌است. هر مجمسه داستانی دارد و نامی و آمالی و خیالی.

اینجا است که انگار سال‌ها خواندن تئاتر و مطالعه در بارۀ آن کار خودش را کرده و هر مجسمه، نمایشی است طولانی.

یکی از آنها زنی است سرخ‌پوش که شبیه سه‌تار است. می‌گوید این داستان زنی است که از فرط عشق به ساز، شکل سه‌تارش شده. یکی انارهای بسیاری در دامن دارد. مهتاب می‌گوید: "این بدهی من است به زنان کاشان که انگار انارها را دامن‌شان پرورش می‌دهند."

پسر خردسالش عاشق انارهاست. می‌خواهد آنها را بردارد و بگیرد و برود. او را بغل می‌کند تا مانع شود و در این لحظه پسرک سخت شبیه عروسک‌ها می‌شود. چشم‌هایش برق می‌زند، انارها را در دامن زن شرقی می‌ریزد و از بغل مادرش بیرون می‌رود و مثل باقی عروسک‌ها برای خودش جایی می‌نشیند.

می‌نشیند پشت سر موجودی دیگر، انگار به چشم های شما خیره است و خودش را تکان نمی‌دهد، تا کبوتری که بر سرش لانه کرده، از جا تکان نخورد.

فرشته‌ای هم هست که دلش زندانی است و پرهایش بسته. یاد چیزی نمی‌اندازدتان؟

آرام‌بخشهای سخن‌گو

می‌گوید، زنی  از دورهای آسیا که گرفتاری‌های روزگار مبتلا و رنجورش کرده، دوستدار مجسمه‌هایش شده و این موجوادت کوچک مایۀ آرامشش شده‌اند.

"عروسک‌ها را از لندن برایش پست می‌کنم. می‌گوید از دیدن اینها آرامش می‌یابد. انگار خودش را در بعضی از آنها می‌بیند."

در اینجا هستند عروسک‌های کوچکی که در تنهایی آدم‌های سن و سال‌دار می‌شوند همدم آنها. عروسک‌های کوچک اسپانیایی که مردم ترس‌هایشان را به آنها می‌گویند و زیر بالش‌شان می‌گذارند تا نگرانی‌هایشان را از دل ببرند. شاید این موجودات کوچک هم با دل آن زن ژاپنی چنین کرده‌اند.

مهتاب شمس روزها وقتی  طرحی تازه در ذهن دارد، این موجودات کوچک را از ذهنش بیرون می‌کشد و می‌آورد و می‌گذاردشان جلو ِ چشم ما. اما گاهی هم رنگ و بوم بر می‌دارد و همین خیالات و رؤیاها را نقاشی می‌کند.

نتیجه‌اش می‌شود زنی که شهر شرقی زیر موهایش زندگی می‌کند یا انارهایی که انگار دانه‌های دل زن است؛ شفاف و رنگی و امیدوار.

تا اینجا تکلیف همه چیز روشن است. زندگی است و امید می‌طلبد و آرزو ها دارد. اینها را می‌شود در آثار مهتاب شمس دید. اما نام  آن موجودات کوچک  چیست؟  مهتاب خودش راه حل دارد:

"مجسمه نمی‌خوانم‌شان ،عروسک می‌نامم‌شان. عروس‌هایی که نه پای رفتن دارند و نه جای ماندن، عروس‌های کوچکی که ریشه می‌دوانند و بارور می‌شوند، آشیانه می‌شوند و آرزوی پرواز دارند، ساز می‌شوند و آواز می‌شوند. می‌شوند خود آرزوهایشان."

حکایت اینها، حکایت قصه‌گویی است که سر شوق در شرق دارد و  پای اجبار در غرب. خودش می‌گوید همه‌اش فکر روزگار و زادگاهش است و نتیجه‌اش می‌شود همینی که ملاحظه می‌کنید:

"پای رفتن که نباشد، با خیالت که هی می‌بافی و می‌شکافی، می‌روی به هر جا که عشقت کشید. پر پریدن که نباشد، دلت را پر می‌دهی. برای خانه که دلتنگ می‌شوند، خود خانه می‌شوند، کاشانه می شوند، یاد می‌شوند، هر چه بادا باد می شوند."

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رویا یعقوبیان

گالری ساعتچی لندن، یکی از شناخته‌شده‌ترین محل‌های نمایش آثار هنر معاصر، از ۲۷سپتامبر تا ۱۳ اکتبر امسال میزبان چیدمان سه بعدی جدید  محمود بخشی است.

دراین اثر محمود بخشی هم پرچم‌ها و پلاکاردها حضور دارند و هم رد پایی از شعارها و علامت‌های سیاسی و مذهبی دیده می‌شود. این اثر شامل فضایی است مرکب از دو پلاکارد از رهبران جمهوری اسلامی و پرچم‌های رنگارنگ ایرانی و مذهبی تکه‌دوزی‌شده بر دو دیوار کناری؛ اما مهم‌ترین بخش چیدمان چند چادر برقع‌مانند سیاه در صحن مرکزی است که از سقف آویزانند و به کمک ماشینی یک به یک فرود می‌آیند و بالا می‌روند و بازدیدکنندگان را در لحظاتی از سر تا پا فرا می‌گیرند.

مانند هر اثر چیدمانی دیگر در هر قسمت از فضا می‌توان تلقی متفاوت و متضادی از اثر داشت و برای درک اثر نیاز به عبور و گشتن و توقف در آن هست.

وجود پلاکاردها در دو گوشۀ فضا و در کنار هم، فضای رسمی ادارات دولتی را تداعی می‌کند و داربست آن یادآور پلاکاردهای راهپیمایی‌های سیاسی و یا مذهبی است. وجود پرچم‌های رنگارنگ و چادرهای سیاه این حس را بیشتر تقویت می‌کند.

زمانی که چادر فرو می‌افتد و تو در زیر آن قرار داری، در وضعیت کمتر تجربه‌شده‌ای قرار می‌گیری، به‌یکباره پنهان می‌شوی؛ رابطۀ تو با بیرون تنگ می‌شود و رابطۀ بیرون با تو قطع. دنیا را از خلال پارچه‌ای سیاه می‌بینی؛ پارچه‌ای که دست و بالت را نبسته، ولی کسی دیگر تو را نمی‌بیند. مانند دیگر آدم‌های پنهان به زیر چادر می‌شوی. مسلمأ این ورای یک تجربۀ صرفأ دیداری است.

دیوارهای پوشیده از پارچه یادآور ترکیب و کلاژ و قوطی‌های هفتِ بیجار خودمان و به طور ساده‌تر، هنر تکه‌دوزی ایران است.

درآخر بازدید کنندگان دانسته یا نادانسته هر کدام با تلقی ویژۀ خود، مشتاق خرید هر یک از این تکه‌های قاب‌شده‌اند، همچون پاره‌ای متبرک که آنان را به گذشته و شهرشان پیوند می‌زند یا چون یادگاری از یک نمایشگاه فاخر هنری.

"محمود بخشی مؤخر" در هنرستان گرافیک خوانده‌است. نخستین نمایش آثارش در موزۀ هنرهای معاصر در سال ۱۳۸۰ برگزار شد، جایی که به همت علیرضا سمیع آذر، مدیر وقت موزه، نخستین دورۀ نمایشگاه هنر مفهومی برپا بود. تشنه‌های هنر مدرن برای اولین بار در ایران با تازه‌ترین شیوه‌های هنر مدرن که توسط استادان نامی هنرهای تجسمی و شاگردان نوپا و جسور آنان ارائه می‌شد، آشنا شدند.

محمود بخشی در سال‌های اخیر علاوه بر اقبال داخلی به دست‌آوردهای بین المللی نیز نائل آمده‌است. دریافت جایزۀ هنر معاصر سال ۲۰۰۹ از سازمان فرهنگی "جادوی ایران" Magic of Persia در لندن از جملۀ اینهاست. به نظر می‌رسد که موفقیت‌های "بخشی" به ویژه در کارهای متأخرش مدیون انتخاب سوژه‌های جسارت‌آمیز و ايهام در ارائۀ آنهاست.

این تلقی‌های چندگانه ازآثار اوست که تولید آنها را همچنان پایدار و فضای کار او را ایرانی نگاه داشته‌‌است.

او در این کارها از پرچم به عنوان دستمایۀ بصری و محتوایی کارش بهره برده‌است. در "آلودگی هوای ایران"(۲۰۰۴) او چند پرچم قاب‌شدۀ ایران را که در اثر آلودگی کثیف شده‌اند، در کنار هم نشان می‌دهد.

در"از خون جوانان وطن لاله دمیده" (۲۰۰۸) او چندین آرم مرکزی پرچم جمهوری اسلامی ایران را به صورت لاله‌های نورانی در کنار هم به نمایش می‌گذارد و در "قالیچۀ ایرانی / پادری" چندین باریکۀ دست‌باف از پرچم آمریکا را همچون پادری‌های لوله‌شده در معرض دید عموم می‌گذارد. خودش این‌طور ادعا دارد که هرگز منظورش ارائه یک اثر سیاسی نبوده‌است، اما خیلی‌ها از کارهای او غالبأ برداشت‌های سیاسی داشته‌اند.

در گزارش مصور این صفحه محمود بخشی از نمایشگاه جدیدش در گالری ساعتچی لندن می‌گوید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
الین نجمی

برپایی نخستین نمایشگاه از میراث عربستان باستان با نام "راه‌های عربستان" کار آسانی نبوده‌است. چرا که نشان دادن ۳۰۰ اثر باستانی، به ویژه تندیس‌ها، در کنار میراث دیگر تمدن‌ها در موزۀ تاریخی لوور در پاریس، برای مقامات سعودی نیاز به مرزشکنی‌های بسیار داشته و خالی از دشواری نبوده‌است.

بخشی از دشواری برخورد با میراث  باستانی عربستان  به مرام  پادشاهی سعودی برمی‌گردد که بر پیوند میان محمد عبدالوهاب، بنیادگذار وهابیت و محمد ابن سعود استوار شده‌است. کشور عربستان سعودی نام خود را از همین محمد ابن سعود گرفته که پدر عبدالعزیز ابن سعود و پدربزرگ پادشاه کنونی این کشور بود. وهابی‌ها در قرن هجدهم  در عربستان کنونی نفوذ خود را گسترش دادند و پس از آن بود که با کمک آنها عربستان سعودی تأسیس شد. آنها با هرگونه نمادی که آفریدۀ بشر بود، به مبارزه برخاستند و بسیاری از آثار باستانی و حتا اماکن و قبور مذهبی را از بین بردند.

بی‌گمان، برگزاری این نمایشگاه در خارج نشان می‌دهد که پادشاهی سعودی، از یک سو از برافروختن خشم  بنیادگرایان مذهبی بیم داشته و از سوی دیگر کوشیده تا به جهانیان نشان دهد که تنها کانون تندروان مذهبی نیست و تاریخی پرافتخار و ستایش‌انگیز دارد.

سرزمینی که در طول سده‌ها با اتکا بر تجارت، به ویژه تجارت کندر، با فرهنگ‌های گوناگون امپراتوری‌های اطراف می‌آمیزد و بنا به گفتۀ مسئول نمایشگاه، نه تنها موفق می‌شود این فرهنگ‌ها را روی خاکش پرورش دهد، بلکه با بهره‌گیری از این فرهنگ‌ها، فرهنگ ویژۀ خود را نیز پدید می‌آورد.

به این شکل دراین چهارراه تجاری و فرهنگی در منطقه، مراکز اصلی اسکان جمعیت، چه محل زندگی یک قبیله و چه پایتخت یک حکومت، در کنار این جاده‌ها شکل گرفته‌اند و نمایشگاه کوشیده‌است با بهره‌گیری از این عامل وحدت‌بخش، روند مسیر خویش را با توقفگاه‌های عمده در این جاده‌ها تنظیم کند.

این مسیر با دوران پیش از تاریخ عربستان و سه سنگ قبر انسان‌شکل (از سومین هزارۀ پیش از میلاد، میراث عصر برنز) آغاز، و با سفالینه‌های جزیزۀ تاروت، که نفوذ هنر ایرانیان را در این خطه از عربستان به‌خوبی نشان می‌‌داد، پی گرفته شده بود.

رد پای نماد‌های ایران باستان را می‌توان به‌خوبی در بقایای تیماء نیز مشاهده کرد؛ به ویژه در "مکعب الحمرا" و نمادهای نقش برجستۀ آسمانی و مذهبی‌اش. گردن‌بندها و دستبندهای ساخته‌شده از صدف که گردن و دستان زنان عربستان را آراسته‌اند نیز یادگار تیماء بودند.

اما این پادشاهی لحیان است که با سه مجسمۀ غول‌پیکر سرخ‌رنگش غریب‌ترین بخش نمایشگاه را شکل می‌داد. به‌تقریب بقایای لحیان همه از ماسۀ سنگ‌ سرخ‌رنگ هستند، که این زیبایی آنها را دوچندان می‌کرد.

قریۀ الفاو، مرحلۀ بعدی این سیاحت، مجموعه‌ای بس متنوع در برابر دیدگان بازدیدکنندگان قرار داد. از بخوردان آهکی و محراب با سمبل‌های آسمانی و نخل خرما گرفته تا ستون سنگی یادبود زنی منقش به دو چشم گرد؛ تعدادی هارپوکرات (Harpocrate) یونانی یا هروس (Horus) بچه‌خدای سکوت در مصر باستان. به این مجسمه‌های برنزی باید اشیاء برنزی بسیار خوش‌ساخت را نیز علاوه کرد. قریۀ الفاو حتا آثاری از شیشه‌گری نیز در خود جای داده‌است.

با این همه، میزان کلمه‌های هم‌چنان ناخوانده‌شدۀ کتیبه‌های این بخش و بخش‌های دیگر، خبر از جوانی بسیار باستان‌شناسی در سرزمین عربستان می‌دهد.

از بقایای قبر کاوش‌شدۀ دختر شش‌ساله‌ای از دوران پادشاهی ثاج (Thâj) مجموعۀ کاملی از جواهرات و تزیینات طلایی (چون دست‌کش، ماسک، گردن‌آویز و غیره) به دست آمده، که نشان از تغییر مناسبات و مناسک در این دوران دارند.

و سرانجام این اسلام است که از راه می‌رسد و با فرا رسیدنش دیگر کمتر می‌توان کوچک‌ترین اثری از پیکره‌های انسانی در بقایای تاریخی یافت.

مهم‌ترین آثار به نمایش درآمده در این قسمت، مجموعۀ پر و پیمان و جذابی است از سنگ قبرهای دوران اسلامی که مطالعۀ دقیق آنها می‌تواند اطلاعات بسیاری در اختیار پژوهشگران قرار دهد.

روند گذر از بخش‌های گوناگون نمایشگاه "راه‌های عربستان"، با نمایش عکس‌های بزرگ سیاه و سفید، که شرایط جغرافیایی این سرزمین را نشان می‌دهند، موزون شده‌است.

بنا به گفتۀ هانری لویرت (Henry Loyrette)، مدیر موزۀ لوور، خاندان سعودی علاقۀ پایداری به موزۀ لوور ابراز می‌کنند که کمک مالی سخاوتمندانۀ شاهزاده "ولید" برای ساختن تالارهای جدید بخش هنر اسلامی در این موزه، نشانۀ بارز این توجه شمرده شده‌است؛ پس پر بی‌راه نخواهد بود اگر در آينده‌ای نه‌چندان دور باز هم شاهد برگزاری نمایشگاه‌های دیگری از سعودی‌ها در این موزه باشیم.

نمایشگاه "راه‌های عربستان" (Routes d’Arabie) در موزۀ لوور پاریس  در روز ۲۷سپتامبر به پایان رسید.

توضیحات بیشتر در مورد نمایشگاه "راه‌های عربستان" را می‌توانید در گزارش مصور این صفحه هم‌زمان با مشاهدۀ بخشی از آثار آن از زبان بیاتریس آندره سالوینی، مدیر بخش خاور باستان لوور و یکی از چهار سرپرست این نمایشگاه بشنوید.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
*عنبر خیری

مجموعه عکس
حالا چرا پاکستان؟ چرا مجلۀ گرانتا چاپ لندن که در زمره معتبرترین نشریات ادبی جهان است، شمارۀ جدید خود را به موضوع نویسندگی در پاکستان و در بارۀ پاکستان اختصاص داده‌است؟

پاسخ به این پرسش را می‌توان در لابلای صفحات این مجله پیدا کرد: نه تنها در اصالت و کیفیت نوشته‌ها، بلکه همچنین در موضوع‌ها و داستان‌هایی که در این شمارۀ گرانتا آمده‌است. این نوشته‌ها روزنه‌ای است رو به واقعیت‌ها و قصه‌هایی از پاکستان امروزی؛ سرزمینی که هم "خطرناک‌ترین محل روی زمین" است و هم سامان قدیسان عارفی که همواره اندیشۀ تحمل و تسامح و ازخودگذشتگی را ترغیب کرده‌اند.

ژئوپلیتیک هم بخشی از این پاسخ است: جهان امروز تشنۀ آگاهی در بارۀ پاکستان است. جهانیان می‌خواهند بدانند که درک خود پاکستانی‌ها از تناقضات موجود در هستی این کشور ۶۳ ساله چیست؛ کشور جوانی که در مدتی کوتاه از امتحان‌‌هایی چون نسل‌کشی و جنگ خانگی، استبداد نظامی و جنبش‌های مردمی، ملی‌سازی و افراط‌گرایی گذر کرده‌است.

شمارۀ جدید مجلۀ گرانتا نمودی از عصیان پرهیاهوی رنگ‌ها را روی جلد خود منتشر کرده‌است، تا از همان آغاز، پیش‌داوری‌ها در بارۀ این کشور را به چالش بکشد. این تابلو کار "اسلام‌گل" است؛ نقاشی که با قلم‌موی خود ظاهر کامیون‌ها و وانت‌ها و ریکشاهای پاکستان را منقش می‌کند و آنها را به حاملان تصویر رؤیاهای رنگین و شلوغ و به آیینه‌های هویت پذیرفته‌شده و فولکلور این سرزمین تبدیل می‌کند.

اما مسلمأ محتوای مجله تیره‌تر از نقش روی جلد آن است: محسن حامد که داستان "بنیادگرای ناراضی" او برای دریافت جایزۀ ادبی معتبر "بوکر" نامزد شده بود، در این شمارۀ گرانتا داستان کوتاهی دارد زیر عنوان "سر بریدن". محمد حنیف که "چمدانی از انبه‌های انفجاری" وی ظلم و ستم فرآیند "اسلامی‌سازی" ژنرال ضیا الحق دیکتاتور نظامی پاکستان را به تصویر می‌کشد، در داستان کوتاهی زیر عنوان "بات و باتی" جامعه‌ای را نشان می‌دهد که خشونت و غیظ متضمن آن یک امر معمولی است. وی از شهری می‌گوید که شبیه یک جعبه گوگرد است و با یک چوبه کبریت تصادفی مشتعل می‌شود.

"گناه‌های مادر" یک داستان تکان‌دهندۀ دیگر است به قلم جمیل احمد. با وجود این که داستان در بارۀ دو جهان متخاصم و "قتل‌های ناموسی" و ستم پدرسالارانه و قبیله‌ای است، سبک نگارش آن واقع‌گرایانه و مستند است. نکتۀ جالب این است که هرچند این نویسنده در شمارۀ اخیر گرانتا "معرفی شده"، جمیل احمد یک جوان پاکستانی نیست که تازه از دورۀ نویسندگی در یک دانشگاه غربی فارغ‌التحصیل شده باشد، بلکه یک کارمند بازنشستۀ دولت است.

داستان کوتاه "یخ، هم‌آغوشی" به قلم عظما اسلم خان، نمونۀ خوبی از کار این نویسندۀ اندیشه‌مند و بی‌باک است. داستان "هندسۀ خدا"ی او با موضوع‌های باور در قبال خرد و علم در قبال مذهب در دوران افغانستان شوروی دست و پنجه نرم می‌کرد که با دورۀ اسلامی‌سازی ژنرال ضیا الحق در پاکستان مصادف بود.

موضوع "هویت" همواره در نوشته‌های نویسندگان پاکستانی عود می‌کند و بازتاب این پدیده را در شمارۀ اخیر گرانتا به‌وضوح می‌بینیم. کامله شمسی که داستان تازه‌اش با نام "سایه‌های سوخته" طیف زمانی وسیعی را - از رخداد هیروشیما تا یازدهم سپتامبر و بازداشتگاه گوانتانامو و بعد از آن - دربر می‌گیرد، در این شمارۀ گرانتا مطلبی دارد زیر عنوان "ستاره‌های پاپ" که حاکی از بحران هویت در پاکستان است. او تصویر این بحران را از میان خاطراتش از روندهای موسیقایی جوانان در گذشته و بازتاب دورۀ پساضیایی (پس از ضیا الحق) یا پسااسلامی‌سازی در پاکستان بیرون کشیده‌است. این نوشته حاوی خاطراتی شخصی است که نه تنها احساسات جوانان آن دوره را بیان می‌کند، بلکه معادلۀ حضور یک موسیقی‌دان خلاق در بستر "قابل قبول" اسلام را مطرح می‌کند.

"محاکمات فیصل شهزاد" به قلم لورین آدامز و عایشه نصیر، گزارش جالبی است حاکی از چگونگی تغییر یک جوان پاکستانی از طبقه ممتاز به یک بمب‌گذار اسلامی.

شمارۀ اخیر گرانتا شامل چندین سفرنامه و گزارش دیگر هم می‌شود که هرچند خوش‌بیان و مهیجند، پیامدار به نظر می‌رسند. "پرترۀ جناح" (به قلم جین پرلز، گزارشگر نیو یورک تایمز) گزارش بسیار خوبی است از این که چه گونه نمود بنیادگذار پاکستان (محمدعلی جناح معروف به قائد اعظم) مورد سوءاستفادۀ رژیم‌های بعدی واقع شده و هر کدام چهرۀ اورا مطابق ایدئولوژی‌ خود تغییر داده‌اند. 

مجموعه نوشته‌های شمارۀ ویژه پاکستان مجلۀ گرانتا عمدتأ کار نویسندگان انگلیسی‌زبان پاکستانی است، اما کارهایی از نویسندگان اردوزبان پاکستان، چون انتظار حسین، یاسمین حمید و حسینه گل نیز معرفی شده‌است. اما به خواننده حسی دست می‌دهد که نویسندگان اردوزبان در این مجله دست‌کم گرفته شده‌اند.

نویسندگان پاکستانی برون‌مرزی هم در این مجله جایگاه سزاواری دارند که مهم‌ترین آنها ندیم اسلم و سرفراز منظور هستند. "دختران سفیدپوست" عنوان خاطرات طنزآلود سرفراز منظور است که معادلۀ پیشاروی تعداد زیادی از مهاجران مسلمان را بیان می‌کند؛ این که به فرمان دل باشند یا دل را به فرمان خود بگمارند و با یک مسلمان هم فرهنگ و مورد قبول خانواده خود ازدواج کنند.

ندیم اسلم از نویسنده‌های بی‌اندازه بااستعداد بریتانیاست. خانوادۀ او در زمان نوجوانی‌اش به بریتانیا مهاجرت کردند. "لیلا در برهوت" عنوان یکی از داستان‌های اوست که در آغاز مجموعۀ گرانتا  منتشر شده وبه درستی مستحق جایگاه اول است. "لیلا در برهوت" هم داستان عشق سوزان لیلی و مجنون روزگار ماست و هم روایت ستم زمین‌داران، فرصت‌طلبی سیاسی و زن‌ستیزی ریشه‌ دار جامعه پاکستان. "اسلم" داستان‌نویسی بسیار ماهر است، با قلبی رحیم و سبک نگارشی آهنگین و افسونگر. او قادر است داستان‌های شرق یا غرب را در روایتی بگنجاند که مرزهای زمانی و مکانی را درهم می‌شکند.

کوتاه‌سخن، شمارۀ ویژه پاکستان مجلۀ گرانتا گیرا و تأثیرگذار است. افزون بر نوشته‌ها، نمونه هایی از آثار هنرمندان پاکستانی نیز در این مجله عرضه شده‌است که توسط  گالری هنری "هل سبز"        Green Cardamom در لندن گردآوری شده‌است. این مجموعه حس مسحورکننده‌ای از صحنه‌ها و موضوع‌های مورد توجه هنرمندان پاکستانی را به دست می‌دهد؛ موضوع‌هایی متمرکز بر تاریخ، هویت، سیاست‌های جنسیتی و عقیده‌های تعصب‌آمیز مذهبی. این شمارۀ مجله، پاکستانی‌ها را به مثابه ملت، یا به باور برخی، جامعه‌ای طراحی‌شده تصویر می‌کند که توسط تکنولوژی به آغوش قرن۲۱پرت شده‌‌اند، توسط دین و مذهب تکه پاره و شاخه شاخه شده‌اند و توسط فقر و جنگ و اختناق شکنجه شده‌اند، اما باز هم به نحو غریبی پویا و جویا هستند واز روحیۀ شادابی برخوردارند که با موقعیت دردسرساز جغرافیایی آنها منافات دارد.

در گالری این صفحه نمونه‌ای از کار هنرمندان پاکستانی را می‌بینید که گالریGreen Cardamom در اختیار جدید آنلاین قرار داده‌است.  

*عنبرخیری، روزنامه‌نگار ومنتقد ادبی پاکستانی مقیم لندن است.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.