Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
هاله حیدرى

قدیم‌تر در ماه رمضان مردان بعد از افطار در قهوه‌خانه برای بازی تُرنا دور هم جمع می‌شدند. ترنا شباهت زیادی به یک نمایش داشت که در آن مسائل محله و اخبار روز و سیاست هم گاه به گاه مطرح می‌شد.

به قهوه‌خانه‌ای که در آن ترنا برگزار می‌شد "دکه" می‌گفتند و به صاحب قهوه‌خانه "دکه‌دار". در وسط قهوه‌خانه نیمکتی روبروی جمعیت می‌گذاشتند به نام "تخت ترنا". خود ترنا هم پارچه‌اى ضخیم و کتان مانند بود که آن را لوله می‌کردند ، به طول حدوداً یک متر و نیم و قطر چند سانتیمتر. پارچه تبدیل به تسمه‌اى سنگین مى‌شد که با یک نخ‌کشی محکم و مقاوم، مقاومت تسمه را تضمین می‌کردند.

سر تسمه، آن قسمت که قرار است بر کف دست بنشیند، تقریباً دو برابر کف یک دست، پهن و سنگین بود که گاهی به وسیله چرمی که لابه‌لای "کفى" کار مى‌گذاشتند ، آن را سنگین‌تر و چابک‌تر و خوش‌صداتر مى‌کردند . به حکم شاه ترنا بر کف دست کسی که بر تخت نشسته و دستش را برای خودن ترنا دراز کرده می‌خورد.

مردم دسته دسته به قهوه‌خانه یا همان دکه می‌آمدند برای شرکت در ترنا. صاحب دکه یا بانی ترنا شخصی را به عنوان شاه انتخاب می‌کرد و شاه هم وزیری را که در ترنا نقش "ترنازن" دارد را بر مى گزید  و بازی شروع می‌شد.

شاه به تناوب یکی از حاضرین را صدا می‌زد (یا در اصطلاح ترنا پیش می‌کرد). شخص پیش شده بدون هیچ حرفی می‌آمد و بر تخت ترنا می‌نشست و کف دستش را به طرف شاه می‌گرفت. شاه به وزیر امر می‌کرد که ترنا بزند.

نقش شاه در این بازى این است که با اطلاع از اوضاع محل و آشنائى با حاضرین احکام سنجیده‌اى صادر کند که از یک‌سو اسباب سرگرمى جمع باشد و از سوى دیگر به قدر امکان به رتق و فتق امور محله کمک کند. او گاهی از شخص پیش شده چیزى مى‌خواهد و گاهی هم دستور ترنازدن می‌دهد.

تمام حاضرین در بازی شرکت می‌کنند. بازی ترنا گاهی ساعت‌ها به طول می‌انجامد. بانی مراسم برای جالب‌تر کردن بازی کسانی را برای اجرای هنرشان دعوت می‌کند تا مراسم را برای حاضرین دلچسب تر کند.  اکثراً در بازی غزل‌خوان، شاهنامه‌خوان و یا پرده‌خوانى هست که در میان ترنا به ارائه هنر می‌پردازد.

مقررات ترنا
ترنا قهوه‌خانه را به صحنه نمایش و حاضرین را به اشخاص نمایش تبدیل می‌کند. ترنابازان اصیل و قدیم تهران لفظ ترنا را ترنه تلفظ می‌کردند و هرگز کلمه بازی را برای آن به کار نمی‌بردند . عنوان ترنابازی، توهین‌آمیز و نشانه نااهلى گوینده محسوب مى‌شد : "احمد آق ابرام ترنا داره" یا "امشب مى ریم ترنا".

کسی که به عنوان شاه انتخاب می‌شد باید سخن‌ور بود و توانایی اداره بازی و حکم کردن را داشت و مى‌توانست خوب و عادلانه حکم کند. حکم شاه لازم الاجرا بود و اگر کسی توانایی اجرای حکم را نداشت در محله سرافکنده مى‌شد. برای همین شاه همیشه باید متوجه این قضیه بود که حکمش متناسب با شخص پیش شده باشد.

وزیر کسی بود که مهارت زیادی در زدن ترنا داشت. ترنازن باید در هنگام زدن ترنا پای راستش را از زمین بلند مى کرد که بتواند ترنا را درست بر کف دست کسی که حکم به نامش است بنشاند . چرخاندن ترنا بدور سر نشان دهنده اهمیت کسی بود که برای ترنا خوردن بر تخت نشسته. هر چه وزیر ترنا را بیشتر مى‌چرخاند آن شخص صاحب‌ مقام بالاتری بود.

سید و صغیر و پیر ترنا نمی‌خوردند. اگر سیدى بر تخت مى نشست باید دستش را مشت مى‌کرد تا شاه متوجه شود و حکم زدن ندهد. اگر بزرگی بر تخت مى‌نشست جمع با فرستادن صلوات شاه را متوجه مقام پیش شده می‌کردند.

از دیگر مراسم قدیمى ترنا "گلریزان" بود. در این بخش به حکم شاه برای تهیه دارو، تهیه جهیزیه و به طور کل برای کمک به کسانی که توانایی مالی کمتری داشتند، محکومین مبلغی را که شاه حکم مى‌کرد در کاسه‌ای که بر سردر قهوه‌خانه گذاشته می‌شد مى ریختند.

آبدارباشی هم در تمام مدت مشغول پذیرایی از میهمانان بود. شب آخر ماه رمضان را شب وداع می‌گفتند و ترنا تا رمضان سال بعد توقیف می‌شد به امید این که تا سال آینده به لطف ترنا گره از کار همه باز شود.

به دلیل شباهت‌هایی که مراسم ترنا به "میر نوروزی" دارد بعضى معتقدند که ترنا شکل اسلامى شده مراسم میر نوروزی است.

در عهد شاهنشاهان ساسانی به افراد مملکت حق داده شده بود که در آیین میر نوروزى، ارکان سلطنت و اجزای حکومت را آزادانه نقد کنند.

امیر نوروز، در پنج روز اول سال شاه بود، وزیر بود، صاحب حکم و قلم و شمشیر بود. و با این هیبت حکومتى و هیئت نمایشى در شهر مى‌گشت و یک سال فرمانفرمایى شاه وقت و حکومت حاکمان و قضاوت قاضیان را با شیرین‌کاری و طنز مورد انتقاد قرار مى‌داد.

اما این که چه بر سر میر نوروزی آمده و چطور در سده اخیر سر از قهوه‌خانه ها در آورده و با شلاق و صلوات ترکیب شده هنوز مشخص نیست.

در روزگارى که رادیو و تلویزیون در خانه‌ها نبود ترنا نه تنها سرگرمی لذت‌بخشی برای مردم به شمار می‌رفت بلکه در میان بازی توسط بزرگان و ریش‌سفیدان هم براى مردم حکایت و اندرز گفته مى‌شد و هم خبرهاى مهم به گوش آنها مى‌رسید.

در گزارش تصویرى این صفحه که با توضیحات زنده‌یاد "محمود استاد محمد" و نیز "امید داوری" همراهی شده، یکی از اجراهای ترنا را می‌بینید و می‌شنوید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
ثمر سعیدی

نگاه کردن به یک آکواریومِ پر از ماهی برای بسیاری از ما تجربه جالبی‌ست، دنبال کردن مسیر ماهی‌ها در آکواریومی که با تزیینات زیبا و گیاهان آبزی جلوه‌ای خاص پیدا کرده می‌تواند هر بیننده‌ای را برای دقایقی مسحور کند، به‌طوری که بعضی از ما بارها هوس کرده‌ایم خودمان آکواریوم داشته باشیم و تعدادی ماهی رنگارنگ را به عنوان حیوان خانگی در آن نگهداری کنیم.

در تهران برای این‌که به دنبال تهیه ماهی زینتی و آکواریوم برویم دو مکان خاص را به‌عنوان بورس عرضه ماهی به شما معرفی می‌کنند، ساختمان پلاسکو در خیابان‌جمهوری و فروشگاه‌های حاشیه بزرگراه نواب.

ساختمان پلاسکو یکی از برج‌های قدیمی و بلندمرتبه تهران است که واحدهای تجاری و اداری بسیاری دارد. در طبقه زیرین این بازار، از گذشته فروشگاه‌هایی که ماهی تزیینی آب شیرین را عرضه می‌کنند وجود داشته‌اند. در فروشگاه‌های نواب نیز بیشتر ماهی‌های آب شور و تجهیزات ویژه آن‌ها به فروش می‌رسند. هم‌چنین فروشگاه‌های حاشیه‌ای که گیاهان آکواریومی، داروها و مواد خاص مورد نیاز و غذای ماهی‌ها را عرضه می‌کنند در این مکان‌ها دایر شده‌اند و بورسی را تشکیل داده‌اند که همه روزه مبالغی در آن‌ها جابه‌جا می‌شود. پشت ظاهر رنگارنگ موجودات زیر آب در این مکان‌ها نبض بازار ماهی‌های تزیینی می‌زند.

در نگاه اول شاید همه آکواریوم‌ها کم وبیش یکسان به نظر بیایند؛ یک تانک آب با تزئینات داخلش و تعدادی ماهی رنگارنگ. اما طبقه بندی این موجودات از لحاظ فضای زندگی، تغذیه و نحوه رفتار، متفاوت بوده و هر یک محیط نگهداری و تجهیزات خاصی را طلب می‌کنند. در حقیقت این موارد بسیار اهمیت داشته و از سوی آکواریوم‌دارها به دقت پی‌گیری می‌شود چرا که محیط زندگی ماهی‌های تزیینی به دو دسته کلی "آب شور" و "آب شیرین" و "سرد آبی" و "گرم آبی" تقسیم بندی شده و خود ماهی‌ها نیز از نظر تغذیه در دو دسته "گیاه‌خوار" و "گوشت‌خوار" قرار گرفته و از نظر رفتار اجتماعی به "مسالمت جو" و "تهاجمی" تقسیم می‌شوند.

 واضح است که ماهی‌های مخصوص آب شور و شیرین را نمی‌توان در کنار هم نگهداری کرد و ماهی‌های تهاجمی در صورت نگهداری شدن با ماهی‌های آرام ممکن است به آن‌ها حمله کرده و حتا آن‌ها را طعمه خود قرار دهند. هم‌چنین نگهداری ماهی‌های بسیار بزرگ در کنار آن‌هایی که اندازه خیلی کوچکی دارند توصیه نمی‌شود. از سوی دیگر دمای محیط آکواریوم باید براساس تحمل ماهی‌ها یکسان باشد چرا که هرگونه تغییر دما ممکن است منجر به مرگ این موجودات حساس شود.

با این وجود به نظر می‌رسد که نگهداری از چنین موجوداتی به عنوان حیوان خانگی، دردسرهای خاص خود را داشته باشد و امکان ترک منزل برای چند روز وجود نداشته باشد. یکی از فروشنده‌ها به همین نکته اشاره می‌کند و به قول خودش اذعان می‌کند: "کسی که آکواریوم دارد مسافرتش کنسل است." اما دارندگان آکواریوم هم نظرات متفاوتی دارند. از آن‌جا که این‌کار را نوعی عشق و علاقه شخصی توصیف می‌کنند نگهداری از ماهی‌ها را کار چندان مشکلی نمی‌پندارند. یکی از دارندگان آکواریوم می‌گوید: "کاملاً به نوع ماهی و آب آکواریوم بستگی دارد که چقدر برای آن وقت بگذارید. آکواریوم آب شور به رسیدگی چندانی نیاز ندارد اما آکواریوم آب شیرین هر روز به نیم تا یک‌ساعت رسیدگی دایمی نیازمند است و هر چند هفته یکبار نیز ساعاتی را برای تمیز کردن و تعویض آب باید اختصاص دهید."

از جمله تفاوت‌های آکواریوم آب شیرین و آب شور می‌توان به این موارد اشاره کرد: ماهی‌های آب شور نیاز به محیطی دارند که شرایط مشابه آب دریا را برای آن‌ها بازسازی کند. همچنین دسته‌ای از موجودات ریز و سنگ‌های زنده و یا مرجان‌های آب شور برای بازسازی این محیط لازم هستند. موجودات بسیار ریزی که به آب اضافه می‌شود طی فرایندی از آمونیاک ادرار ماهی‌های دریایی اکسیژن تهیه می‌کنند و از این رو در این آکواریوم‌ها نیاز به تعویض آب یا حتا نصب پمپ هوا نخواهد بود. اما نکته‌ای که وجود دارد گران بودن قیمت این ماهی‌هاست که از دریاهای آزاد و عموماً از کشورهای آسیای شرقی به ایران وارد می‌شوند.

در مورد آکواریوم ماهی‌های آب شیرین نیز که قیمت بسیار پایین‌تری دارند به پمپ هوا، فیلتر کف، شن، نور، بخاری و سایر تجهیزات ویژه نیاز هست و هر چند وقت یک‌بار باید به پاک‌سازی و تعویض آب تانک پرداخت که از بو گرفتن و منتشر شدن بوی نامطبوع آب آن در فضای محل نگهداری جلوگیری شود و هم‌چنین با این اقدامات جلوی تلف شدن احتمالی ماهی‌ها به دلیل زندگی در محیط نامناسب گرفته شود.

قیمت ماهی‌ها نیز بر اساس عواملی مانند اندازه، کمیاب بودن، رنگ، طرح و نژاد تعیین می‌شود و اندازه و کمیابی مهم‌ترین عامل گران‌بها شدن یک ماهی تزیینی هستند. در مورد ماهی‌ها از ۱۵۰۰ تومان تا بالای ۱۰ میلیون تومان تنوع قیمت وجود دارد. هزینه راه اندازی آکواریوم نیز بسته به بودجه‌ای که در نظر می‌گیرید تنوع دارد و عمدتاً از ۱۰۰ هزار تومان به بالا خواهد بود. نگه داشتن بعضی از ماهی‌ها نیازمند صرف هزینه‌ای جداگانه‌برای هر ماه است که شامل رسیدگی، غذای خاص و داروهای ویژه خواهد بود. با وجود تمام این‌ها لذت نگه داشتن یک حیوان خانگی که در تانکی پر از آب شنا می‌کند و حالتی آرامش بخش را به انسان القا می‌کند از جمله لذت‌هایی‌ست که بعضی از ما حاضریم پول و وقت مناسبی را برای آن صرف کنیم.

در گزارش تصویری این صفحه به فروشگاه‌های بزرگ‌راه نواب سری زده ایم و نظر علاقه‌مندان ماهی و آکواریوم را پرسیده‌ایم.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
شهباز شکوه

آفتاب در پایان یکی دیگر از روزهای غیر ابری لندن افق را اندک اندک ترک می‌گوید و جای خود را به رنگینی هزاران چراغی می‌دهد که بر هیاهوی تقریبأ همیشگی مرکز شهر پرتو می‌افکنند.

خیابان اشراف‌نشین "اجور رود" در قلب لندن، و در شمال هاید پارک،  با رستوران‌های عربی و ایرانی زیادی که دارد، گذرگاه جهانگردان کشورهای اسلامی و آنهایی است که می‌خواهند با چهره‌ها، سلیقه‌ها و غذاهای خاورمیانه آشنا شوند.

اکثر رستوران‌های این خیابان در قسمت بیرونی خود صندلی‌ها و میزهایی برای قلیان‌کشان دارند و تقریبأ همۀ آنها مشتریانی در طول روزهای رمضان دارند و در هنگام عبور از کنار مشتریان می‌توان فهمید که به زبان سرزمین‌های اسلامی هم حرف می‌زنند.

دقایقی مانده به اذان شام به یکی از رستوران‌های این خیابان می‌روم تا ببینم شام یک روز از ماه رمضان در آنجا چه حالی و هوایی دارد.

دو مرد که از اهالی هندند با مرد دیگری در مورد معامله‌ای که داشته‌اند سرگرم صحبت هستند. یکی می‌گوید چهارصد پوند کافی است، اما دیگری با ناسازگاری پاسخ می‌دهد: "نه بابا، من دو برابر این پول را در یک روز توانسته‌ام از همین راه پیدا کنم."

پیشخدمت آتش قلیان آن سه نفر را تازه می‌کند و به زبان عربی به مشتری تازه‌وارد، که جوانی بیست و اند ساله است، چیزهایی می‌گوید و کمی بعد قلیانی برای او نیز می‌آورد و مشتری جوان به او می‌گوید:  شکرأ.

لیموزین سفیدرنگی پشت چراغ قرمز می‌ایستد. دختران جوان که پیاله‌های شراب در دست در پشت شیشۀ نیمه‌باز لیموزین می‌رقصند، به سوی رهگذران و مشتریان رستوران‌ها دست تکان می‌دهند و انگار می‌خواهند از شادمانی خود همه را باخبر کنند.

پیرمردی با موهای سفید بور که معلوم می‌شود از اهالی آفریقاست، به ما نزدیک می‌شود و می‌گوید: صدقه! یکی از مردان هندی از پیرمرد می‌پرسد: چه می‌گویی؟ پیرمرد تکرار می‌کند: صدقه! مرد هندی می‌گوید: نمی فهمم چه می‌گویی، و چیزی به پیرمرد نمی‌دهد.
دختر و پسری دست در گردن هم از مقابل ما می‌گذرند. با چشم آنها را می‌پایم آن‌طرف‌تر در میانۀ پیاده‌رو می‌ایستند و مشغول بوسیدن همدیگر می‌شوند.

مرد دیگری چلتار(چفیه)  به سر از کنار آنها با بی‌خیالی می‌گذرد. از خود می‌پرسم: آیا این مرد چلتاربه‌سر که حتمأ روزه‌دار است، از رفتار آن دو جوان احساس نفرت خواهد کرد؟ در این لحظه او یک قلیان سفارش می‌دهد و اندکی بعد پیش از آنکه زمان افطار فرا رسیده باشد، مشغول کشیدن قلیان می‌شود.

دو دقیقه مانده به اذان شام از پیشخدمت پرسیدم: آیا روزه تأثیری بر کار شما داشته؟ آیا روزها مشتریان کمتری دارید؟ می‌گوید: ما همیشه سرمان شلوغ است.

نمی‌توانم حرف او را باور کنم. برای آنکه در چنین ساعتی از شام در ماه‌های دیگر اینجا را خیلی مزدحم‌تر دیده بودم. شاید هم حق با اوست و باید منتظر بمانم تا شام شود.

اندکی قدم می‌زنم و از پشت هر کدام از رستوران‌ها نگاهی به درون آنها می‌اندازم. همه مشتریانی دارند، بعضی از مشتریان در حال خوردن غذا هستند، بعضی هم نشسته‌اند و میزشان خالی است.

دقایقی از هشت شب گذشته‌ است و حالا روزه‌د‌اران لندن افطار می‌کنند. باید اکنون نگاهی دوباره به همۀ رستوران‌هایی بیندازم که پیشتر دیده بودم‌شان.

تفاوتی به چشم نمی‌آید. هوا تاریک شده‌است و در شمار جمعیت هم تفاوتی نمی‌بینم. از یک مرد لبنانی که در حال کشیدن سیگار در بیرون یکی از رستوران‌هاست، می‌پرسم: شما امروز روزه‌دار بودید؟ می‌گوید: بله. با اشاره به رستورانی که در پشت اوست، می‌پرسم: اینجا افطار کردید؟ می‌گوید: نه، من منتظر گرفتن غذاهایی هستم که سفارش کرده‌ام تا با خود به خانه ببرم و ادامه می‌دهد: در ماه رمضان حوصله آوردن همۀ اعضای خانه به رستوران را ندارم.

چراغ‌های رنگین حالا روشنایی کامل‌شان را در غیاب آفتاب به رهگذران خیابان "اجور رود" ارزانی می‌کنند. دود آبی‌رنگ قلیان‌ها در هوا می‌پیچد و من در ادامۀ پیاده‌رو به ایستگاه مترو می‌رسم تا به خانه برگردم.

در گزارش مصور این صفحه که فواد خاک‌نژاد ساخته‌است، به سفره‌های شام روزه‌داران ایران و مالزی هم سر می‌زنیم. برخی از عکس‌های این گزارش متعلق به "روشن نوروزی"، "عابد میرمعصومی" و "دامون روزبه" است.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

تألیف ۴۷ عنوان کتاب، نگارش ۲۱۲ مقاله و مقدمه کتاب، تربیت صدها و بلکه هزاران شاگرد در مدت بیش از هفتاد سال، وقف یک باغ ده هکتاری برای چاپ کتاب‌های مربوط به تاریخ و جغرافیای تاریخی و اهدای کتابخانه‌ای با هزاران کتاب و سند به مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، بخشی از کارنامه مردی را تشکیل می‌دهد که امروز صد ساله شد: دکتر منوچهر ستوده.

اما این همه نیز نمی‌تواند بیانگر گستره خدمات او به فرهنگ ایران باشد؛ فقط یک قلم از کتاب‌های پرشماری که نوشته، مجموعه چند جلدی " از آستارا تا اِستارباد" است که برای نوشتنش چندین و چند سال با پای پیاده به تمام نواحی و آبادی‌های حاشیه خزر (در خاک ایران) سفر کرد و ضمن عکس‌برداری، نقشه‌کشی، خواندن کتیبه‌ها و سنگ‌قبرها و گفت‌وگو با افراد محلی، اطلاعات مربوطه را گرد آورد. و بدین سان بود که به قول یار دیرینش، زنده‌یاد ایرج افشار یزدی، کوه را به کوه دوخت و دره را به دره بند زد و پیاده خود را به ستیغ کوهها رساند تا حتی ویرانه‌ای و خرابه‌ای را از قلم نیندازد.

حوالی سال ۱۳۲۵ خورشیدی بود که روزهای تعطیل، برای تفریح به کوهستان توچال می‌رفت. فکر کرد که می‌تواند از این فرصت بهره بیش‌تری ببرد و اطلاعاتی را درباره شمیران گردآورد. هرجا که می‌رسید، به تماشای آثار و ابنیه قدیمی می‌رفت و پای صحبت ریش‌سفیدان محل می‌نشست و از مناظر تاریخی و طبیعی عکس می‌گرفت و این شد کتاب دو جلدی "جغرافیای تاریخی شمیران" که تا به امروز یکی از مهم‌ترین تألیفات درباره تاریخ و جغرافیای این ناحیه است.

در این کتاب اطلاعاتی آمده که اگر ستوده آن‌ها را ثبت و ضبط نکرده بود، شاید برای همیشه از میان می‌رفت. مثلا از پیرمردان تجریش شنید که نزدیک پل رومی در سمت راست جاده قدیم شمیران (خیابان شریعتی امروزی) تپه‌ای بود که دهکده تجریش آن‌جا قرار داشت و چون در آن اطراف گرگ فراوان پیدا شد و مردم به زحمت افتادند، به حوالی امام‌زاده صالح آمدند و تجریش فعلی را بنا کردند. چنین چیزی را که نظیرش در تألیفات ستوده بسیار است، نه در هیچ نوشته‌ای و نه درکورسوی خاطرات هیچ کسی نمی‌توان پیدا کرد.

بعدها عکس‌هایی را که از کوهها و دره‌ها و رودها و باغ‌ها و روستاها و محلات و آثار تاریخی شمیران گرفته بود، همه را یکجا به کتابخانه دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی سپرد. می‌شود گفت تا خداخداست و دنیا به‌جاست، هیچ کس نیست که درباره شمیران پژوهش کند و از دیدن این مجموعه بی‌نیاز باشد. بیش‌تر عکس‌ها از مکان‌هایی گرفته شده‌‌اند که یا دیگر وجود ندارند یا به شدت تغییر چهره داده‌اند.

حکایت بقیه کتاب‌های ستوده نیز چنین است. مانند کتاب "قلاع اسماعیلیه در رشته کوههای البرز" که صورت کاملی از رساله دکترای اوست. ستوده برای نگارش این کتاب، به دیدن دهها قلعه‌ای رفت که بر ستیغ صعب‌العبورترین کوهها جای گرفته بودند تا مبادا چیزی پیدا کند که در نوشته‌های تاریخی از قلم افتاده است. این یعنی به قول خودش "قلم را با قدم همراه کردن"؛ و کاری است که بسیاری از پژوهشگران ایرانی، حتی برجسته‌ترین‌هایشان از انجامش بازمانده‌اند یا دست‌کم به پای ستوده نرسیده‌اند.

در خلال همین قدم برداشتن‌ها و سرک کشیدن‌ها، با آن زیرکی مخصوص خودش فهمید که زبان مردمان این سرزمین نیز مثل چشم‌انداز شهرها و روستاهایشان در حال دگرگونی است و زود جنبید که تا دیر نشده گویش‌های مختلف را ثبت و ضبط کند و این شد کتاب‌هایی مثل "فرهنگ گیلکی"، "فرهنگ کرمانی"، "فرهنگ سمنانی؛ امثال و اصطلاحات و اشعار" و "فرهنگ نائینی". آخرینشان کتابی درباره گویش مردم تهران است که هنوز منتشر نشده است.

وقتی هم که برای مطالعه در تاریخ و جغرافیای ایران به سراغ متون کهن می‌رفت، به صرافت می‌افتاد که برای استفاده بهتر دیگران آن‌ها را تصحیح کند و برایشان حاشیه بنویسد و چنین بود که کتاب‌های مهمی چون "مهمان نامه بخارا" از فضل‌الله روزبهان خُنجی،"تاریخ گیلان و دیلمستان" از ظهیرالدین مرعشی، "تاریخ رویان" از مولانا اولیاء‌الله آملی" و "ظفرنامه خسروی" از مؤلف ناشناخته به همت او تصحیح شدند.

پیر فرهنگ ایران، صد سال پیش در روز ۲۸ تیرماه ۱۲۹۲ درمحله عودلاجان تهران متولد شد؛ از مادری اصالتا تفرشی و پدری اصالتا مازندرانی. پدرش مدیر دبستان آمریکایی تهران بود و چنین بود که او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در این مدرسه و نیز کالج آمریکایی‌(دبیرستان البرز) گذراند. سپس برای تحصیل در رشته ادبیات به دانشسرای عالی رفت و در ۱۳۱۷ موفق به دریافت درجه لیسانس در رشته ادبیات فارسی شد.

بعد از طی دوره نظام وظیفه در دانشکده افسری و مدتی کار در پروژه راه آهن قم-بندرعباس، در خیابان قوام‌السلطنه تهران (سی تیر) مغازه لوازم‌التحریر فروشی باز کرد اما این کار نیز دوام چندانی نداشت؛ نهایتا در ۱۳۲۰ به شغل معلمی روی آورد و گویی که بند نافش را با سفر بریده بودند، مأمور تدریس در مدارس لاهیجان و انزلی شد. سپس برای گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی به تهران بازگشت و به موازات تحصیل در دانشگاه تهران، در دبیرستان‌های شرف و البرز تدریس کرد. استاد راهنمای رساله دکتری او که در سال ۱۳۲۹ از آن دفاع کرد، بدیع‌الزمان فروزان‌فر بود.

البته به دروس دانشگاهی هم اکتفا نمی‌کرد؛ چندان که همان سال‌ها به فراگیری فلسفه در محضر سید محمد مشکوة پرداخت و بعدتر زبان پهلوی را نزد دکتر روبن آبراهامیان آموخت و در دهه ۱۳۳۰ نیز چند بار برای تکمیل معلومات خود به انگلستان و آمریکا رفت.

ستوده از سال ۱۳۳۵ وارد دانشگاه تهران شد و پس از دو سال فعالیت در کتابخانه مرکزی، در سلک استادان این دانشگاه درآمد و تدریس در رشته جغرافیای تاریخی را تا زمان بازنشستگی در آذرماه ۱۳۵۷ ادامه داد. او از بنیان‌گذاران مجله "فرهنگ ایران زمین" با همراهی محمدتقی دانش پژوه، مصطفی مقربی، عباس زریاب خوبی و ایرج افشار یزدی است؛ مجله‌ای که از ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ منتشر می‌شد.

منوچهر ستوده از سال‌های آغازین تأسیس مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، از همکاران این مرکز و عضو شورای عالی علمی آن بود و چند سال پیش کتابخانه خود با ۲۰۹۸ جلد کتاب و ۱۶۹ عنوان روزنامه و مجله را به همراه مجموعه بزرگی از اسناد،  نامه‌ها و فرامین تاریخی، عکس‌ها، دست نویس آثار و یادداشت‌های منتشر نشده‌اش به این مرکز اهدا کرد.

او سال‌هاست که از دود و دم تهران فرار کرده و در دو باغکوشکک لورا (جاده چالوس) و نارنج بن (کلاردشت مازندران) زندگی می‌کند. این باغ اخیر همانی است که وقف بنیاد موقوفات افشار کرده است.

در این صفحه دو گزارش مصور می‌بینید که پیش‌تر در سال ۱۳۹۰ منتشر شده و اکنون به مناسبت صدمین سالروز تولد دکتر منوچهر ستوده بازنشر می‌شوند. نخستین‌شان برش کوتاهی است از دیداری که در مردادماه سال ۱۳۹۰ با ایشان دست داد و فرصت شد که حکایت سال‌های اخیر زندگی‌اش و دل‌نگرانی‌هایش درباره ایران را بازگوید. گزارش دوم که پیش‌تر با مقدمه و به همت آقای سیروس علی‌نژاد تهیه شده است، نگاهی دارد به آلبوم عکس‌های دکتر ستوده در دوره‌های مختلف زندگی و خصوصا در سفرهایش. این عکس‌ها بوسیله آقای علی دهباشی گردآوری شده و در اختیار قرار گرفته‌اند.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
رویا یعقوبیان

در فروردین ماه ۱۲۸۸خورشیدی گروهی مرکب ازهشت نوازنده و خواننده که برخی از آنان از سرآمدان موسیقی ایرانی محسوب می‌شدند، به دعوت شرکت گرامافون انگلستان راهی لندن شدند. این گروه از بیست و سوم فروردین تا سوم اردی‌بهشت‌ماه آن سال بیش از دویست اثر اجرا کردند که صفحات و مدارک بجا مانده از آن‌ها به عنوان یکی از نخستین گنجینه‌های موسیقی ایرانی شناخته می‌شود.

این سفر که نزد پژوهشگران موسیقی به سفر لندن مشهور است، نقش مهمی در بازشناسی سیر تحول موسیقی ایرانی، به‌ ویژه درمواجهه با سازها و موسیقی غربی دارد. پیشتر، در ۱۹۰۷و بعدتر در ۱۹۱۴میلادی ترکیب دیگری از موسیقی‌دان‌های ایرانی برای ضبط موسیقی به پاریس و تفلیس سفر کردند، ولی این سفرها نه به لحاظ تعداد آثار بجای‌مانده از آنها و نه از جهت غنا و تنوع، به اهمیت سفر لندن نبودند.

تصنیف مایۀ ترک با اجرای طاهرزاده و رضاقلی خان، ۱۲۸۸خورشیدی
تهران در سال ۱۲۸۸خورشیدی صحنۀ آخرین تلاش‌های "محمدعلی‌شاه قاجار" در مقابله با آزادی‌خواهان مشروطه بود. قبل از آن، "ناصرالدین‌شاه" در سال ۱۲۶۵در بازگشت از لندن فونوگراف را به ایران به ارمغان آورده بود، ولی آن هیچ‌گاه در ایران به عنوان ابزار تکثیر موسیقی و وسیلۀ سرگرمی خانگی همگانی به کار نرفت. موسیقی اواخر دورۀ قاجار در انحصار دربار، افراد صاحب‌نفوذ و رجال سیاسی وقت بود و نوازندگان طراز اول به نهادهای حکومتی وابسته بودند و مردم فقط از موسیقی کوچه و بازار بهره می‌بردند.

تکمیل فونوگراف و اختراع گرامافون توسط "امیل برنیر" مخترع آمریکایی و تأسیس شرکت گرامافون انگلستان در ۱۸۹۷میلادی، ضبط و تکثیر صفحه را در نقاط مختلف دنیا  به تجارتی سودآور تبدیل کرد. نمایندگان این شرکت، در سال ۱۹۰۶ قبل از اوج گیری قیام مشروطه، به تهران آمدند و نخستین صفحات موسیقی ایرانی را ضبط کردند که تولید انبوه نداشت.

به گفتۀ "محمدرضا شرايلی"، پژوهشگر صفحه‌نگاری، "اولين بار در سال ۱۸۹۹ ميلادی در شهر لندن تعدادی اثر به زبان فارسی توسط "دکتر حبيب احمد" در محل کمپانی گرامافون انگلستان ضبط شد که تا کنون اين آثار به دست نيامده‌است. بعد از آن اولين بار در سال  ۱۲۸۴شمسی در تهران نخستين آثار موسيقی ايرانی ضبط شد که باز هم توسط نمايندۀ کمپانی گرامافون انگلستان انجام شد."

با روی کار آمدن محمدعلی‌شاه و شروع درگیری آزادی‌خواهان مشروطه و حکومت او، فضای ایران برای سفر مجدد نمایندگان این شرکت ناامن شد. به همین رو از گروهی مرکب از "درویش خان" استاد پرآوازۀ تار، "سید حسین طاهرزاده" آوازخوان، "اسدالله خان اتابکی" نوازندۀ تار و سنتور و "باقرخان رامشگر" نوازندۀ بزرگ کمانچه و همچنین "مشیرهمایون شهردار" نوازندۀ پیانو، "رضاقلی‌خان نوروزی" نوازندۀ تنبک و خواننده، "اکبرخان فلوتی" نوازنده فلوت و "حسین‌خان هنگ‌آفرین" نوازندۀ ویولن، دعوت می‌کنند که برای ضبط صفحه به لندن سفر کنند. این چهار هنرمند اخیر دو به دو با یکدیگر خویشاوند بوده و در مناسب حکومتی و نظام مشغول به کار بودند.

گروه در ۱۲جلسۀ صدابرادری، ۲۵۱ اثر بر روی صفحات ده‌اینچی و دوازده‌اینچی ضبط می‌کنند که آثار ضبط‌ شده در پنج جلسۀ اول از لحاظ فرم، سازبندی و هنرمندان شرکت‌کننده کاملاً با آثار ضبط شدۀ هفت روز بعدی متفاوت است. سازهای استفاده‌ شده در پنج روز اول تار، سنتور، کمانچه و تنبک بودند که آواز طاهرزاده را همراهی می‌کردند و در هفت روز باقی‌مانده از سازهای غیر ایرانی چون پیانو، ویولن، اُرگ دستی، فلوت، قره‌نی، طبل، اکسیلفون، سوتک و قاشقک استفاده شد.

تصنیف‌های خوانده‌شده در این اجراها غالباً از تصانیف ترانه‌سرای زبدۀ آن سال‌ها "علی‌اکبر شیدا" و تصنیف‌های قدیمی انتخاب شده‌است. از این نظر نیز آثار بجامانده از این سفر یکی از منابع مرجع برای تصنیف‌های قدیمی است.

هنرمندان سفر لندن پس از پایان ضبط به ایران بازگشتند و چند ماه بعد مشروطه‌خواهان به حکومت مستبد محمدعلی‌شاه پایان دادند. صفحات ضبط ‌شده در سفر لندن خیلی زود منتشر شد و در دسترس عموم قرار گرفت و به این طریق به انحصار مجالس درباری و اعیان و اشراف بر موسیقی اصیل پایان داد.

جدیدآنلاین: اگر شما هم در بارۀ این موضوع نظر یا اطلاعی دارید، لطفاً برای ما بفرستید.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
نبی بهرامی

دبستان که بودم، راه مدرسه‌ام از یک نخلستان می‌گذشت. غروب‌ها وقتی مدرسه تعطیل می‌شد، در آن راه باریک نخل‌ها را هزاران نفر تصور می‌کردم که ایستاده‌اند مرا تماشا می‌کنند. هر نخلی سرباز پیاده‌نظامی بود با موهای ژولیده که وقتی باد می‌وزید، ناله می‌کرد. این خیال‌پردازی‌ها بی‌راه هم نبود. همیشه پدربزرگم می‌گفت: "نخل شبیه آدمیزاده. سرش قطع بشه مرده".

نخل جزو جدایی‌ناپذیر مردم مناطق گرمسیر ایران است. کمتر خانه‌ای در جنوب می‌توان یافت که درخت نخلی در آن نکاشته باشند. به همین دلیل است که این دیار را با نخلستان‌های بی‌انتهایش می‌شناسند و نخل، نماد این خطه شده ‌است.

در دهه‌های اخیر با روی کار آمدن آبیاری با تلمبه، کاشت این درخت آسان‌تر شده‌است. اما در گذشته کشاورزان در جدالی طاقت‌فرسا با بی‌آبی و گرما و خشکی با هزاران مشقت و سختی این درخت را می‌کاشته‌اند. نهال را از فاصلۀ دور با قاطر و الاغ می‌آورده اند و با شیوه‌های آبیاری ستنی همچون گاوه چاه و دلو آب آبیاری می‌کرده‌اند.

انسان‌ها وقتی برای به دست آوردن چیزی زحمت زیاد بکشند، آن چیز برایشان حکم کیمیا پیدا می‌کند؛ مقدس می‌شود. حالا نخل‌های کهن‌سال هم همین حکم را دارند. برای باغبانی که ساعت‌ها برای آبیاری‌شان تلاش می‌کرده ‌است، اینها به مثابه فرزندانش هستند؛ به همان عزیزی و مهمی.

حالا پس از سال‌ها دوباره از آن نخلستان عبور می‌کنم. نخل‌ها پیرتر شده‌اند، کمر خم کرده‌اند و پیرمرد باغبان هم گذر روزها در چهره‌اش نمایان است. بی‌اختیار راهم را کج می‌کنم و کنارش می‌نشینم.

"حمزه" مثل گذشته آرام و صبور حرف می‌زند. حرف‌های تکراری همیشگی، انگار یک نوار ضبط شده است: "هر کدوم از این نخل‌ها یه خاطره‌ای ازشون دارم. قد کشیدن‌شون رو تماشا م کردم. بهشون رسیدگی کردم. نخل بر خلاف قیافه‌اش یکی دو سال اول دلش نازکه. باید باهاش مهربون باشی و الآنم اون‌قدر بزرگ شدن که دیگه توان رفتن بالاشون ندارم و خرماها همان بالا می‌مانند."

بیلش را محکم در زمین فرو می‌کند و دوباره می‌گوید: "یه روزی با هزاران سختی اینا رو کاشتم. اون روز غذامون همین بود؛ نان بود و خرما. اگه نمی‌کاشتیم از گشنگی می‌مردیم. اما حالا دیگه خدا رو شکر همه مغازه‌ها پره از غذا. دیگه کسی محبور نیست نخل بکاره. شاید دیگه آبیاری راحت‌تر شده، اما نخل خیلی درخت پرزحمتیه. از اوایل فروردین شروع می شه تا مهر باید همه‌اش خدمتش کنی. یه روز گرده‌افشانی، یه روز هرس کردن، یه روز مرتب کردن خرماها و در آخر هم برداشت توی اون گرمای زشت و طاقت‌فرسا."

درخت نخل اگر به صورت طبیعی گرده‌افشانی شود، میوۀ آن مرغوبیت ندارد؛ مریض می‌شود. از این رو در هر باغ چند درخت خرمای نر می‌کارند. کشاورز باید اول فروردین شاخه‌های به نام "تاره" از درخت خرمای نر را در دل درخت ماده بگذارد. بعد از آن کم‌کم دانه‌های خرما بزرگ‌تر می‌شود که به آن "پریز" می‌گویند. هنوز سبزند و کال. با گرم‌تر شدن هوا پریزها به خارک تبدیل می‌شوند. در جنوب به آن روزها "گلِ خارک" می‌گویند. شرجی و گرما سرسختانه خارک‌های ترد و شیرین را به رطب تبدیل می‌کند و به همراه آن مردم هم روزهای گرمی را تجربه می‌کنند. در اوایل شهریور هوا رو به خنکی می‌رود و رطب‌ها خرما شده‌اند و وقت برداشت محصول است. با کمربندی که به آن "پرونگ" می‌گویند، دور نخل می‌بندند و بالا می‌روند و خرماها را می‌برند. بعد از آن خرماها را روی حصیری که با برگ درخت نخل بافته‌اند، پهن کرده آن را پاک می‌کنند. خرماها را در حلب یا کارتن می‌ریزند و در انبار منتظر مشتری می‌چینند.

نخل‌ها در نگاه اول همه‌شان شبیه همند، اما با کمی دقت تفاوت عمده‌ای در شکل برگ، قطر تنه و از همه مهم‌تر، مزۀ خرما می‌شود تشخیص داد. از این رو بیشتر از بیست نوع خرما وجود دارد که از نظر قیمت محصول تفاوت چشمگیری دارند.

اینها همه داستان نخل نیست. این درخت پربرکت در دیار جنوب از قداست خاصی برخوردار است؛ برایشان عزیز است و نماد استواری و راست‌قامتی و باروری. هر جزئی از آن برایشان کاربردی دارد. از "سیس" یا همان الیاف دورش که سبد و طناب می‌بافند تا برگ‌هایش که سوخت‌شان است و گاهی سقف خانه‌هایشان و تنه‌اش هم تیر آهن. به همین دلیل برایشان ارزش دارد و اگر نیمه‌شبی رعد و برق نخلی را بشکافد، فردایش در روستا دهن به دهن می‌چرخد و همه می‌دانند که درخت خرمایی بر زمین افتاده‌است.

رو به عصر است و هوا دیگر آن سکون را ندارد. آرام آرام بادی می‌آید. در آن نخلستان گسترده کافی است نخل‌ها بهانه‌ای برای جنباندن سر خود پیدا کنند. غوغایی به‌پا می‌شود؛ برگ‌های خشکش که ده سال هم بریده نشوند وفادار همان بالا می‌مانند، بر هم ساییده می‌شوند و دوباره مرا به همان روزهای دبستان می‌برند؛ روزهای کودکی.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
پرویز امینف

صد سال پیش در منطقۀ بدخشان زمین‌لرزه‌ای  بسیار شدید اتفاق افتاد. پاره‌ای عظیم از کوهی در این منطقه بر روی روستایی به نام "اوسای" فرو ریخت. "اوسای" با همه مردمش زیر خاک رفت و جای آن را بلندترین آب‌بند جهان (به ارتفاع ۵۶۷ متر) گرفت. آب شاخه‌ای از رود مرغاب پشت این سد انباشته شد و روستای مجاور "سریز" را بلعید. بنا به داده‌هایی که سال‌ها بعد آشکار شد، روی‌هم‌رفته ۳۰۰ تن زیر خاک رفتند. این زمین‌لرزه نقشۀ جهان را هم دستخوش تغییراتی کرد: در تاجیکستان دریاچه‌ای نو شکل گرفت که اکنون درازای آن ۵۶ کیلومتر و ژرفای آن حدود ۵۰۰ متر است.

طی سه سال نخست سد دریاچه محکم و بی‌منفذ بود، اما از سال ۱۹۱۴ به بعد با افزایش فشار آب انباشته، شاخه‌هایی از آب از فراز سد بلند سرریز شد. گنجایش دریاچه را ۲۰ میلیارد تـُـن آب برآورد کرده‌اند. میزان آب آن در حال حاضر فقط ۱۷ میلیارد تن است.  با گذشت صد سال از پیدایش دریاچۀ سریز، نگرانی‌ها از ویرانی احتمالی سد آن رو به افزایش است. در صورت ویرانی سد، آب دریاچه  زندگی و خانه و کاشانه حدود هفت میلیون تن از مردم را در تاجیکستان و افغانستان و ازبکستان و ترکمنستان با خود خواهد برد.

مطالعات مکرر میزان ایمنی دریاچۀ سریز نشان داده ‌است که لغزش پاره‌ای از سطح فرسودۀ سد یا ریختن خرسنگ‌های عظیم کوه‌های اطراف به درون دریاچه می‌تواند برای مردم منطقه پیامدهای مصیبت‌باری داشته باشد. به منظور جلوگیری از وقوع چنین حوادثی کشورهای منطقه بارها نشست‌های بین‌المللی برگزار کرده‌اند. سرانجام سال ۲۰۰۴ گروهی از کارشناسان بانک جهانی نتیجۀ تحقیقات خود را منتشر کردند و اطمینان دادند که دیوارۀ دریاچۀ سریز محکم و امن است.

اما از نگرانی مردم منطقه که از زمین‌لرزه‌ها خاطرات تلخ فراوانی دارند، کاسته نمی‌شود و بیم دارند که دریاچه‌ای که زائیدۀ یک زمین‌لرزه بود، می‌تواند با زمین‌لرزه‌ای دیگر از بین برود. به ویژه این که سطح آب آن همه‌ساله تا بیست سانتی‌متر افزایش می‌یابد و دیوارۀ دریاچه را آسیب‌پذیرتر می‌کند. برای کاهش خطر "سریز" عده‌ای از کارشناسان پیشنهاد کرده‌اند که آن به یک نیروگاه آبی تبدیل شود یا آب آن لوله‌کشی شود.

بدین گونه، برخی دریاچۀ سریز را که ماه فوریۀ سال ۱۹۱۱ با یک تکان سهمگین زمین پدید آمد، "اژدهای خفته" می‌نامند که از بیدارشدنش می ترسند. عده‌ای دیگر، فارغ از خطرات نهفته در آن، سریز را به "زیبای خفته" تشبیه می‌کنند که در دل کوه‌های بلند آسمان‌بوس بدخشان به آرامی غنوده‌است.

تاجیکستان سرزمینی کوهستانی است که ۹۳ درصد از خاک آن کوهسار است. دادن این سرزمین به تاجیکان شوروی و جدا کردن شهرهای پارسی‌گوی منطقه از این جمهوری در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۳۰ میلادی از معضلات اصلی تشکیل جمهوری‌های شوروی آسیای میانه بوده‌ است. روشنفکران تاجیک تقسیمات آن دوران را "تبرتقسیم" می‌نامند، چون باورمندند که آنچه بین این ملل تقسیم شد، ناروا بود.

اما این "تبرتقسیم" بیشترین تعداد رودخانه‌ها و دریاچه‌ها را به تاجیکستان کوهستانی داده که امروزه از ثروت‌های عمدۀ این کشور به شمار می‌آید.

در گزارش مصور این صفحه به دیدار این اژدهای خفته می رویم.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
حمیدرضا حسینی

در دوم تیرماه جاری، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) کاخ گلستان تهران را در فهرست میراث فرهنگی جهان به ثبت رساند. از ۳۷ سال پیش تا کنون، شانزده اثر ایرانی در این فهرست جای گرفته‌اند. 
 
کاخ گلستان که شامل یک باغ تاریخی و چندین کاخ و تالار سلطنتی است، دست‌کم از دو نظر حایز اهمیت تلقی می‌شود؛ نخست این که معماری آن معرّف دوران تحوّل و انتقال در معماری ایرانی است؛ دورانی که در آن معماری بومی ایران تحت تأثیر مراودات سیاسی، تجاری و فرهنگی با کشورهای اروپایی، با معماری نئوکلاسیک اروپا درآمیخت و سبک نویی را به وجود آورد که گاه با قید احتیاط از آن به عنوان "مکتب معماری تهران" یاد می‌شود. 
 
مجموعه عکس
دیگر آن که کاخ گلستان صرفا یک سازه معماری نیست بلکه مجموعه بزرگی از نفایس تاریخی ایران و جهان را در خود جای داده؛ و این وجه تمایز کاخ گلستان با پانزده اثر دیگری است که پیش‌تر در فهرست میراث جهانی ثبت شده‌اند. در واقع، در میان آن ۱۵ اثر، تنها بقعه شیخ صفی‌الدین اردبیلی است که از قدیم‌الایام برخی اشیاء نفیس تاریخی در آن نگهداری می‌شده است. 
 
تعداد نفایس موجود در کاخ گلستان به قدری زیاد است که حتا فهرست اجمالی آن‌ها را نمی‌توان در این گفتار ارایه داد. شاید از همه مهم‌تر، کتابخانه بیوتات سلطنتی باشد. هسته اصلی این کتابخانه را کتاب‌های نفیسی تشکیل می‌دهند که نادرشاه افشار با فتح هندوستان از دربار گورکانیان هند به دست آورد و بعدها به دست آقا محمدخان قاجار افتاد؛ و البته در طول دوره قاجار کتاب‌های نفیس دیگری بدان افزوده شد. 
 
در کنار این کتابخانه، آلبوم‌خانه سلطنتی کاخ گلستان قرار دارد که ۴۲۵۰۰ قطعه عکس تاریخی و چند هزار نگاتیو شیشه‌ای از دوره قاجار را در خود جای داده است. جالب این که این آرشیو بزرگ هنوز مورد شناسایی کامل قرار نگرفته؛ چندان که در دهه ۱۳۷۰ فیلم کوتاه اما مهمی از دوره مظفرالدین شاه در آن شناسایی و توسط مرکز ملی سینماتوگرافی فرانسه بازیابی شد.
 
افزون بر این‌ها، در تمام بناهای کاخ گلستان اسناد و اشیاء تاریخی و آثار هنری نفیس نگهداری می‌شود. این آثار عبارت‌اند از هزاران برگه از مکاتبات و مراسلات دوره قاجار؛ دهها تابلوی نقاشی از بزرگ‌ترین نقاشان ایرانی و اروپایی در سده نوزدهم و بیستم میلادی؛ مبلمان‌، ظروف، فرش‌ها، اشیاء زینتی و دیگر اثاثیه ‌مورد استفاده دربار قاجار؛ و نیز هدایای نفیسی که از سوی سران دیگر کشورها مانند ناپلئون بناپارت، ملکه ویکتوریا و تزارهای روس به شاهان قاجار هدیه شده است. 
 
البته برخی از نفایس موجود در کاخ گلستان مانند تخت طاووس و تخت نادری که در دوره پهلوی جزیی از پشتوانه پول ملی ایران قرار گرفتند، به موزه جواهرات ملی بانک مرکزی منتقل شده‌اند. اشیائی هم هستند که از حیث تاریخی بسیار پراهمیت تلقی می‌شوند؛ مانند پیراهن تیرخورده و خون آلود ناصرالدین‌شاه و تعدادی از طرح‌های سیاه قلم او.  
 
با تأسف بسیار باید گفت که کاخ گلستان کنونی، تنها بخش کوچکی از ارگ سلطنتی تهران است که به مدت ۱۳۸ سال مقر فرومانروایی سلسله قاجاریه بود. بخش اعظم این مجموعه بزرگ در دوره پهلوی برای ساخت بناهای اداری نظیر کاخ دادگستری و ساختمان‌های وزارت امور اقتصادی و دارایی خراب شد. با وجودی که در دوره پهلوی زمین‌های وسیعی در تهران برای چنین ساخت و سازهایی وجود داشت، به سختی می‌توان باور کرد که قاجار ستیزی پهلوی‌ها نقشی در تخریب ارگ سلطنتی تهران نداشته است.
 
به هر روی بخش‌های باقیمانده کاخ گلستان در دوره پهلوی همچنان مورد استفاده بودند و بخشی از مراسم رسمی و تشریفاتی دربار در آن‌ها برگزار می‌شد. پس از انقلاب، کاخ گلستان تقریبا بی‌استفاده ماند تا این که در اوایل دهه ۱۳۷۰ بخش‌هایی از آن به روی مردم گشوده شد. 
 
در سالیان اخیر با نامزدی کاخ گلستان برای ثبت در فهرست میراث فرهنگی جهان، بخش‌های بیش‌تری از این مجموعه مرمت و تعداد بیش‌تری از کاخ‌ها و تالارها برای بازدید عموم، آماده شدند. با این حال هنوز هم درب برخی از کاخ‌ها مانند طبقات فوقانی عمارت شمس‌العماره به روی مردم و حتا پژوهشگران بسته مانده ‌است.
 
در عین حال، شهرداری تهران با پیاده راه کردن معابر اطراف کاخ گلستان مانند خیابان باب همایون، خیابان داور، میدان ارگ و خیابان بوذرجمهری (پانزده خرداد) و سنگفرش کردن معابر و ایجاد باغچه‌ها و آب‌نماهای متعدد، فضای آرامش‌بخشی را در آن حوالی به وجود آورده که یکی از نتایج فوری‌اش افزایش چشمگیر بازدید کنندگان کاخ گلستان بوده است. 
 
نخستین گزارش مصور این صفحه، به پیشینه تاریخی کاخ گلستان اختصاص دارد و در آن بیش از ۵۰ قطعه از عکس‌های تاریخی کاخ گلستان که در آلبوم‌خانه سلطنتی نگهداری می‌شوند، نمایش داده شده است.
 
در فتوگالری نیز می‌توانید عکس‌هایی از وضع فعلی بناهای موجود در کاخ گلستان را با توضیح مختصری درباره هریک از آن‌ها ببینید. برخی عکس‌های این فتوگالری متعلق به آرشیو کاخ گلستان هستند.
 
دومین گزارش مصور، نگاهی دارد به عکس‌های موجود در آلبوم‌خانه سلطنتی کاخ گلستان، خصوصا عکس‌هایی که توسط شخص ناصرالدین‌شاه و یا به دستور مستقیم او گرفته شده‌اند. این گزارش نخستین بار در آذرماه سال ۱۳۹۱ در جدیدآنلاین منتشر شد.
 
در بخش مطالب مرتبط، در سمت چپ صفحه نیز سه گزارش مصور وجود دارد. نخستین آن‌ها که با عنوان "بهاران خجسته باد" به مناسبت عید نوروز سال ۱۳۸۸ منتشر شده است، حال و هوای بهاری باغ گلستان و بازتاب بهار در کاشی‌کاری‌های این باغ را به تصویر می‌کشد. گزارش دوم با عنوان "خاطرات روی شیشه" روایتی است از کشف فیلم‌های نیتراته در آلبوم‌خانه سلطنتی و بازیابی آن‌ها مرکز ملی سینماتوگرافی فرانسه.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
بهار نوایی

"آن روزها کاغذ و دفترچه نبود؛ ما روی حلبی می‌نوشتیم... حلبی را می‌شستیم و دوباره روی آن می‌نوشتیم...

ما مکتب می‌رفتیم و سیاق می‌نوشتیم. بعد مدرسه شد و ریاضی جای سیاق را گرفت..."

وقتی صحبت از درس و حساب می‌شود، "حاج مهدی نیلچی" روزهای مکتب رفتنش را به خاطر می آورد. او که در یکی از بازارچه‌های قدیمی اصفهان یک دکّان کوچک سقط‌فروشی دارد، حالا سال‌هاست به کمک آن آموخته‌ها حساب و کتاب‌هایش را انجام می‌دهد.

"حاج مهدی" در محاسبات روزانه‌اش هنوز از علائم و نشانه‌هایی استفاده می‌کند که تا اوایل سلطنت "رضاشاه پهلوی" در حسابداری و دیوان‌سالاری ایران مرسوم بود و به آن "حروف سیاقی" می‌گفتند. اما شاید صدها گردشگری که روزانه برای دیدن این بازارچه که بین اهل محل به "چارسوی علی‌قلی‌آقا" مشهور است و "حمام علی‌قلی‌آقا" که چند سالی است به جاذبه‌های گردش‌گری اصفهان افزوده شده از جلو دکان او رد می‌شوند، نمی‌دانند که او در لابلای برگ‌های دفترهای حساب و کتابش مصرانه یک سنت منسوب به ایرانیان را نگهداری می‌کند. حاج مهدی امروزه در دفتر حسابش در مقابل هر نشان سیاقی مقدار آن را به ریاضی هم می‌نویسد و می‌گوید این تنها به این دلیل است که به‌ندرت افرادی دیگری، حتا فرزندانش قادر به خواندن نشانه‌های سیاق هستند.

در دایره‌المعارف مصاحب هم خط سیاق را به تاریخ سپرده‌اند: "سیاق طریقه‌ای در دفترداری و محاسبات روزمرۀ زندگی که سابقاً در ایران معمول بود و پس از رایج شدن حساب کنونی عمدتاً منسوخ گردید. حساب سیاق مشتمل بر حساب نقدی و حساب جنسی، و هر یک دارای "ارقام" متعدد است. ارقام نقدی دارای پنج مرتبه – از یک دینار تا نـُه دینار؛ از ۱۰ دینار تا ۹۰ دینار؛ از ۱۰۰ دینار تا ۹۰۰ دینار؛ از ۱۰۰۰ دینار (یک قران) تا ۹۰۰۰ دینار (نـُه قران)؛ و از یک تومان تا نـُه تومان می‌باشد، که جمعاً مشتمل بر ۴۵ "رقم" می‌شود، و سایر اعداد را با ترکیب آنها با همان‌ها با اندک اختلافی می‌نویسند".

حروف سیاق که در گذشته برای نشان دادن مقادیر نقدی (سکه و پول) و همچنین مقیاس‌های جنسی (وزن) معمول بوده، نه شباهتی به اعداد ریاضی عربی که در فارسی استفاده می‌شود، دارد و نه به اعداد مرسوم لاتینی مورد استفاده در علوم کشورهای غربی. این شیوۀ عددنویسی رمزگونه ۵۴ نشانه دارد که با تغییر و ترکیب آنها کوچک‌ترین و بزرگ‌ترین مقدار و واحدهای اجناس مشخص می‌شود.

بعضی پژوهشگران ریشۀ حروفی سیاقی را در زمان ساسانیان می‌جویند و بعضی به دورۀ اسلامی نسبت می‌دهند. گفته می‌شود که دیوان‌سالاران و محاسبان ِ زمان ساسانی برای خرج و دخل کشور از علائمی استفاده می‌کردند که بعد از سقوط این سلسله برای حکمرانان عرب ناآشنا بود. به همین علت برخی دبیران ایرانی این ارقام حرفی را طی چهل سال برگرداندند و تغییر شکل دادند و همین برگردان پایه‌گذار خط سیاق شد. اختراع خط سیاق به شکلی که امروز موجود است، به "عبدالحمید بن یحیی فارسی"، وزیر"عبدالملک مروان" خلیفه پنجم اموی نسبت داده شده‌است. 

خط سیاق در زمان سلجوقیان و ایلخانیان تنها در سامانۀ دیوان‌سالاری کشور استفاده می‌شد؛ در زمان صفویه کاربرد گسترده یافت و تا آخر دورۀ قاجار کم‌کم برای محاسبات تجاری و کسبی بین مردم عادی هم رواج یافت. از زمان قاجار کتاب‌های مختلفی چون محاسب التجّار، بحر الجواهر، خلاصة السیاق، احسن المراسلات و احسن المحاسبات، سیاق مظفری، تعلیمات ابتدایی، اقبال ناصری و سیاق خطیر جهت تعلیم و آموزش سیاق و تدریس و آموزش نام برده می‌شود که نشان از رواج و اهمیت آن در آن دوره دارد.

آموزش خط سیاق تا اوایل سلطنت رضاشاه پهلوی رسماً ادامه داشت. ظاهراً آخرین کتاب درسی سیاق که در این زمان برای تدریس در مدارس چاپ و منتشر شده "مجمع المراسلات" یا به گفته‌ای "جامع المراسلات" نام داشت که در سال ۱۳۰۷ خورشیدی به چاپ رسید. سرانجام در سال ۱۳۰۸ آموزش خط سیاق به طور قانونی متوقف و محاسبات رسمی با خطوط ریاضی معمول شد. با وجود این، به گفتۀ "جواد صفی‌نژاد" در کتاب "کوششی در آموزش خط سیاق"، که از جملۀ تازه‌ترین منابع پژوهشی در خط سیاق محسوب می‌شود، تقریباً تا نیم قرن پس از حذف تدریس سیاق در مدارس، بسیاری از کسبه و بازاریان همچنان از این شیوه برای امور دفترداری و حسابداری استفاده می‌کردند.

بنا بر تحقیقات "انشمن پندی" (Anshuman Pandey) در دانشگاه میشگان، خط سیاق به جز ایران در کشورهای دیگر نیز معمول بوده، ولی نام دیگری داشته‌است. در شبه جزیرۀ عربستان به آن "خط دیوانی" می‌گفتند، در جنوب آسیا به "خط رقم" معروف بود و در ترکیه "سیاقات" نامیده می‌شد.

از بین شهرهای ایران در ارتباط با سیاق از شهر سمنان به طور خاص نام برده می‌شود و معروف است که آن شهر سیاق‌دانان ماهری داشته‌است، تا جایی که عبدالله بهشتی هروی، از شاعران قرن ۱۱ قمری، در "مثنوی نورالمشرقین" مردمان شهر سمنان را این‌گونه توصیف می‌کند:

خلقـَـش متدین و امینـند/ در علم سیاق بی‌قرینـند

با وجود این که بیش از ۸۰ سال است که خط سیاق آموزش داده نمی‌شود و افرادی چون حاج مهدی نیلچی که این خط را در حسابداری روزمره به کار می‌برند، انگشت‌شمار هستند، توجه به این سنت ایرانی در سال‌های گذشته هم از طرف پژوهشگران و هم از طرف علاقه‌مندان به یادگیری این خط افزایش یافته‌است. دراین راستا تشکیل دوره‌‌های آموزش عملی خط سیاق در شهرهای مختلف قابل ذکر است. برخی از پژوهشگران افول خط سیاق را به دلیل قابلیت‌های کم آن در مقابل علم ریاضی می‌دانند، ولی حاج مهدی نیلچی همچنان به این خط وفادار مانده‌است و می‌گوید: حتا "حساب ده سال نفت ایران را هم می‌توان با خط سیاق انجام داد". گفتگوی صمیمانه با او و همچنین "نادرقلی نادری رارانی"، پژوهشگر خط و زبان فارسی، مبنای این گزارش در مورد خط سیاق و تاریخ آن است.

* انتخاب از آرشیو جدیدآنلاین.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب

عکاسی یعنی تقسیم لحظه‌های زیبایی که عکاس تجربه می‌کند با کسانی که به هر دلیلی فرصت لمس چنین لحظه‌هایی را ندارند. شاید آن‌ها با دیدن این عکس‌ها از طبیعت لذت ببرند و از فضای خسته‌کننده شهری دور شوند".
 
علی دوستی * عکاس ۲۹ ساله اهل کرمانشاه، لنز دوربینش را بکار گرفته تا مشاهداتش از لحظه‌های زیبایی که شهر کرمانشاه و طبیعت اطراف آن می‌آفرینند را در اختیار کسانی بگذارد که امکان تجربه مستقیم این زیبایی‌ها را ندارند. حاصل فعالیت هنری چند ساله او صدها عکس از لحظه‌های خاص، در محل‌های خاص و از زاویه‌های خاص است که او با شناخت عمیقی که از جغرافیای زادگاهش دارد، تهیه کرده است.  
 
علی دوستی خود را عکاس طبیعت می‌داند. او درباره مجموعه تصاویر کرمانشاه که از ارتفاع بالا گرفته می‌گوید: "شهر کرمانشاه از شمال و جنوب با کوه‌های بلند و زیبایی احاطه شده است. می‌توان گفت که همه مردم کرمانشاه به نحوی کوهنورد هستند، حتا اگر کوهنورد حرفه‌ای هم نباشند کوه جزء جدایی‌ناپذیری از زندگی مردم شده است. از همین‌رو با صعود به هر یک از این قله‌ها مناظر زیبایی در پیش چشم ظاهر می‌شود".  
 
علی دوستی عکاسی  را به صورت تجربی با یک دوربین غیرحرفه‌ای آنالوگ شروع کرد و با همین دوربین کوچک بود که بعد از خراب کردن صدها و هزاران عکس کم کم با اصول اولیه عکاسی آشنا شد. علاقه زیادش به این هنر موجب شد تا بعد از یک دوره یکساله دیپلم عکاسی بگیرد. او بعد از نه سال با دنیای عکاسی دیجیتال آشنا شد. علی دوستی حالا در رشته معماری در دانشگاه ارمنستان مشغول به تحصیل است. او چند نمایشگاه کوچک با موضوع طبیعت در ارمنستان برپا کرده است.  
 
در نمایش تصویری این صفحه مجموعه‌ای از عکس‌های علی دوستی که در طی ده سال و در فصول مختلف از فراز کوه‌های اطراف کرمانشاه  تهیه کرده است را می‌بینید.
 
*علی دوستی از کاربران جدیدآنلاین است.

 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2025 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.