فرقی نمی کند فروشنده باشی یا خریدار و یا رهگذر، با قدم زدن در خیابان انقلاب نزدیک دانشگاه تهران صدای "کتاب، کتاب دست دوم، تاریخی، رمان، دانشگاهی" توجه هر رهگذری را جلب می کند.
بساط دستفروش هایی که کتاب دست دوم را بر روی روزنامه کنار خیابان چیده اند همیشه جذاب است و ناخودآگاه آدمی را وامی دارد که لحظاتی به آنها نگاه کند. عناوین بیشتر کتاب ها آشنا هستند و هر کدام خاطره ای را از گذشته زنده می کنند.
کتاب های صادق هدایت، ایرج میزرا و ایرج پزشکزاد از کتاب های پرفروش این بازار هستند که در بساط تمام دستفروش ها دیده می شود. کتاب هایی هم که در خارج از ایران به چاپ می رسند، مخفیانه به شیوه افست چاپ شده و اينجا به دست مشتریان می رسد.
سال گذشته در جلسه کتابخوانی قرار شد کتاب "صد سال تنهایی" را بخوانیم و من آن زمان تازه فهمیدم که نسخه تازه چاپ شده کتاب با نسخه قبلی چقدر فرق دارد. از آن زمان بود که من مشتری پر و پا قرص پاساژ ایران در ضلع غربی میدان انقلاب و دست فروش های کتاب در خیابان انقلاب شدم.
وقتی اسم کتاب و نویسنده اش را می دانم کار آسان است و فروشنده در یک چشم به هم زدن آن را در اختیارم قرار می دهد یا می گوید که می توانم مثلا چند روز دیگر بیایم و کتابم را بگیرم.
اما گاهی هم برای تفریح ساعت ها کتاب های دست دوم را وارسی می کنم بلکه کتابی را میان تلی از کتاب بیابم. نتیجه همیشه راضی کننده است و کمتر پیش آمده که دست خالی از آنجا برگردم.
خیلی از کتاب هایی که بعد از انقلاب به چاپ رسیده و یا تجدید چاپ می شوند به دلیل برخی محدودیت ها تحریف و دستکاری می شوند. حالا دیگر من مکانی را پیدا کرده ام که می توانم نسخه اصلی بسیاری از کتاب ها را آنجا پیدا کنم.
پاساژ ایران برای دانشجویان شهرستانی مکانی آشناست. وقتی پول کم می آورند با چند جلد کتاب از سال پیش به آنجا می روند. هرچند مبلغ ناچیزی دستشان را می گیرد. تخمین قیمت کتاب ها به عهده دلال است و اوست که کتاب ها را ارزان می خرد و گران می فروشد.
این همه کتاب از کجا می آید؟
در اوایل دهه سی خورشیدی آقای دکتر نیازی بعد از تمام شدن تحصیلاتش در فرانسه با چمدانی از کتاب به مملکت باز گشت و بعد از پنجاه سال این چمدان تبدیل به کتابخانه بزرگی شد. پس از مرگ دکتر، نوبت به تقسیم اموال رسید.
در مدت کوتاهی تکلیف همه چیز روشن شد. به غیر از کتابخانه. فرزندان بزرگ همه از قبول کتاب ها طفره رفتند و کوچکتر ها با گشتی در کتابخانه هر کدام تعدادی کتاب انتخاب کردند و بقیه کتاب ها بی مشتری ماند. سمسار را صدا کردند و او تقریبا به رایگان و با منت کتاب ها را قبول کرد و خانواده آقای نیازی را از شر کتاب ها نجات داد.
بخشی از کتاب های دست دوم سرنوشتی اینچنین دارند. گاهی هم به دلیل جابجایی مکان زندگی، افراد مجبور به فروش کتاب های خود می شوند. همه این کتاب ها یکراست سر از دست دوم فروشی ها در می آورند.
یکی از قدیمی های این حرفه با کمک پسرش سایت اینترنتی برای خرید و فروش کتاب های دست دوم راه اندازی کرده است. بیشتر مشتری های او کلکسیونرهایی هستند که در خارج از کشور زندگی می کنند و به دنبال چاپ اول کتاب های قدیمی و یا نسخه های خطی و نفیس می گردند. او کسی را نا امید نمی کند. هر چند که گاهی مبالغ هنگفتی از مشتریانش می گیرد.
مونا از کسانی است که نو بودن کتاب برایش اهمیت دارد. به عقیده او کتاب دست دوم تمیز نیست و او تا به حال به دنبال خریدکتاب دست دوم نبوده است. اما در دانشگاهشان کتاب های ترم قبل را از آنها می خرند و با قیمت کمی کتاب نو برای ترم جدید به آنها می دهند.
دانشگاه معمولا کتاب های دانشجویان سال های پیش را می خرد و آن را به همان قیمت به دانشجویان سال جدید می فروشد. او می گوید خوشحالم که به من کتاب های ترم های پیش را نمی دهند.
اما همه این طور نیستند. امین یکی از این افراد است که می گوید کتابی که قبلاً خوانده شده باشد برایش جذابیت بیشتری دارد.
او در مورد دیوان حافظ قدیمی که در خانواده اش نسل به نسل چرخیده می گوید: "این کتاب روح دارد و هر وقت به آن رجوع می کنم تصور این که چه کسانی قبل از من این کتاب را به دست گرفته اند و در آن زمان چه احساسی داشتند برایم جالب است. من وقتی این کتاب را در دستم می گیرم احساسی دارم که با هیچ دیوان حافظ دیگری قابل قیاس نیست."
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید