از میان این سه اما، ملکالشعرای بهار به قول قدما جامعالاطرافتر بود: نامی بلند در سیاست داشت و ذوقی سرشار در شعر و دانشی ژرف در تصحیح متون ادبی و تاریخی. او زاده ۱۲۶۵ خورشیدی در مشهد بود و پدرش، میرزا محمدکاظم صبوری در مقام ملکالشعرای آستان قدس رضوی خدمت میکرد اما خانوادهاش ریشه در کاشان داشتند و پدربزرگش – میرزا احمد کاشانی – در زمره قصیده سرایان توانای عصر فتحعلیشاه جای میگرفت. پس عجیب نبود که محمدتقی علاوه بر لقب پدر، ذوق و سواد او در شعر و ادب را نیز به ارث بَرَد.
بیست سالگی او مقارن شد با جنبش مشروطه ایران. بهار نیز مثل بسیاری دیگر از جوانان طبقه برکشیده و تحصیل کرده، به خیل هواداران پرشور مشروطهخواهی پیوست. این سرآغازی بود بر بیش از چهار دهه حضور او در صحنه سیاست ایران در مقام روزنامهنگار، لیدر حزبی، نماینده مجلس و وزیر فرهنگ. نقطه عطف فعالیتهای سیاسی بهار، در سالهای ظهور و قدرتیابی رضاخان سردارسپه رقم خورد. او به همراهی اقلیتی از نمایندگان مجلس شورای ملی به مخالفت سرسختانه - و البته بیفرجام - با استبداد نوظهور پهلوی پرداخت و حاصل این شد که در دوره سلطنت رضاشاه دوره مشقتباری از حبس و تبعید و خانهنشینی و تنگدستی را سپری کرد. شاید هم توفیقی اجباری برای بهار بود که در خزان سیاست، هوایی تازه در کالبد فرهنگ و ادب پارسی بدمد و میراث گرانبهایی از تحقیقات ادبی و تاریخی را به یادگار بگذارد.
با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، فضای سیاسی ایران دگرگون و راه برای از سرگیری فعالیتهای سیاسی باز شد. بهار یکچند به زورآزمایی دوباره در این میدان روی آورد اما زمانه یارش نبود. رنجهای سالهای استبداد که حالا با اندوه اشغال ایران بوسیله متفقین و هراس جدایی آذربایجان از خاک ایران درآمیخته بود، تن و روحش را بیش از پیش رنجور کرد و به بیماری سل گرفتار آمد. پس از دوره کوتاهی انتشار روزنامه قدیمی "نوبهار" و وزارت چند ماهه در کابینه قوامالسلطنه و نگارش کتاب "تاریخ احزاب سیاسی ایران"، تحقیقات ادبی خود را پی گرفت و در مقام استاد ادبیات دانشگاه تهران، نسلی از نامدارترین چهرههای ادبی پس از خود همچون حسین خطیبی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری و محمد دبیرسیاقی را پرورش داد.
بهار در تمام این سالها یک عادت ترک ناشدنی داشت: شعر سرودن! گاه برای کبوتران، گاه در وصف گلهای تازه شکفته بهاری، گاه در سوگ جامعه خوابآلوده و استبداد زده ایران، گاه در بزرگداشت وطن و گاه به عنوان موضعگیری در قبال رویدادها و جریانهای سیاسی –در ایران و جهان. بدینسان، اشعار او نه تنها گنجی بزرگ در ادبیات معاصر و سرآمد اشعار شاعران سبک بازگشت به شمار میآید بلکه منبعی کممانند برای درک اوضاع و احوال زمانه اوست.
بیشترین ایرانیان اما، بهار را به تصانیفش میشناسند؛ تصانیفی که با آهنگهای کسانی چون درویش خان و مرتضی نی داوود و در صدای خوانندگانی چون قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی، محمدرضا شجریان و هنگامه اخوان، بانگی جاوید یافته است. آیا هیچ ایرانی هست که تصنیف مرغ سحر را نشنیده یا زیر لب زمزمه نکرده باشد؟
اول اردیبهشت ماه ۱۳۹۵مقارن است با شصت و پنجمین سالروز درگذشت ملکالشعرای بهار. در گزارش ویدئویی این صفحه به سراغ بانو چهرزاد بهار، کوچکترین فرزند او و نیز دکتر فتحالله مجتبایی، ادب پژوه برجسته رفتهایم و همپای این دو، فرازهایی از زندگی بهار را مرور کردهایم. عکسهای این گزارش از سوی خانواده بهار و به کوشش آقای افشین معاصر، نوه او در اختیار قرار گرفته است. همچنین سراینده کلیه تصانیفی که در این گزارش ویدئویی میشنوید، ملکالشعرای بهار است.