کاریکاتور ایرانی با موضوع جهانی. شاید این بهترین توصیفی باشد که بتوان از چهرههای کاریکاتوری افشین سبوکی به دست داد.
کاریکاتورهایش هم استعاره و طنز دارد و هم، آنچنان که فضای ایران میطلبد، صریح و رک و راست نیست. موضوع آن هم آنقدر همهگیر و آشنا هست که چه برای هموطنش و چه برای شهروندی از ترکیه و افغانستان و روسیه یا حتا دورهای دور در کوبا و کانادا و آمریکا، معنادار و دلنشین باشد.
بیجهت نیست که ولادیمیر پوتیناش با آن چهرۀ یخی ششلول به دست، جایزۀ جهانی میگیرد و کارل مارکساش کوکاکولا به دست حتا سینهچاکان فیلسوف چپگرای آلمانی را به لبخند وا میدارد و صورت اصلاحشدۀ صدام حسین که از زیر انبوهی مو، اسکلتهایی را نشان میدهد که یادآور گورهای دستهجمعی است، ناگاه غمی در دل مینشاند. این چهرهنگاری برای مردمان شرق و غرب عالم نه یک کاریکاتور ساده که داستانی از زجر و دردی است که در وجود ملتی ماندهاست.
طنز فکورانهای که پشت تصویرسازیهای افشین جا گرفته، بیش از آنکه صورت چهرهها را دست بیندازد، به سیرت آنها رجوع میکند. به همین دلیل است که در هنگامۀ جنگ نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا در عراق، سبوکی با الهام از داستن رابین هود، جورج بوش به شکل پرنس جان در میآید و کولین پاول، وزیر خارجۀ وقت آمریکا به قامت داروغه ناتینگهام و تونی بلر به شکل ماری در آستین آنها.
نویسندگان و هنرمندان در ایران برای انتقال معنا، و همزمان گرفتن مجوز انتشار، یا مصون ماندن از عقوبتهای ناخواسته، به ناچار از زبان استعاری و پیچیدهای استفاده میکنند که برای مخاطبان غیر ایرانی درک آن آسان نیست.
این پیچیدگی در انتقال مفاهیم تولیدات روزمرۀ هنرمندان ایرانی را تا آستانۀ طرحهایی فیلسوفانه ارتقا داده و ظرفیتهایی تازهای هم به زبان طراحی و کاریکاتور بخشیدهاست.
قدری از این خلاقیت مدیون فضای رسانهای بعد از جنگ هشتسالۀ ایران و عراق است. اقتصاد ایران پس از جنگ گامهایی به سوی توسعه برداشت و فضای اجتماعی این کشور هم پس از جنگ و خونریزی و ویرانی به سوی زندگی و رنگ تمایل پیدا کرد.
"همشهری" نخستین روزنامۀ رنگی در ایران بود که در این فضا منتشر شد و به جای خبرهای رسمی خبرهایی در بارۀ شهر و به جای عکس مقامات، تصویر بوستانهای تازهتأسیس تهران را منتشر میکرد.
همشهری بخشی از صفحات خود را به کاریکاتور بخشید. افشین و خیلی از کاریکاتوریستهای نامی امروز ایران نگاه روزانه به مسائل اجتماعی و شهری ایران را از همین جا شروع کردند.
اگر برای درک اشارات روزنامهنگاران باید سطرهای نانوشته را حدس زد، کاریکاتور کار را برای مخاطبان کمی راحتتر کرد، اما صراحت آن به اندازهای نمیتوانست باشد که هنرمندان را از زبان استعاری و رمزآلود بینیاز کند.
نگاه انتقادی همراه با زبانی که بتواند از زیر تیغ سانسور و عسس بگذرد و در عین حال زیبایی هنری را هم حفظ کند، کاری است که هنرمندان ایرانی قرنهاست با آن خو دارند. نمونۀ عالی و کمنظیر و آشنای آن غزلهای حافظ است.
همین ویژگیهاست که آثار طراحان و کاریکاتوریستهایی همچون افشین را که از قضا همشهری حافظ است، ایرانی یا در نگاهی منطقهای، شرقی میکند.
باز شدن نسبی فضای سیاسی در دهۀ ۱۳۷۰ در ایران و افزایش مراودات بینالمللی، فرصت تازهای هم به کاریکاتوریستهای ایرانی برای نگاه به مسائل جهانی داد که آثار آن تا به امروز پا برجا وحتی جاندارتر شدهاست.
در این دوره افشین به جای خلق کاریکاتور در بارۀ گرانی و آلودگی زیستمحیطی در تهران، رغبت بیشتری به کاریکاتور چهره نشان داد و طرحی از عبدالله اوجالان، رهبر حزب کارگران کردستان ترکیه که به اعدام محکوم شده بود ساخت که نشان میداد خاویر سولانا، مسئول وقت سیاست خارجی اروپا، با نشان گرافیکی این اتحادیه مانع از پایین آمدن تیغۀ گیوتین شده بود.
یا جورج بوش را بدون آنکه زمختی صورتش را برجسته کند، نقش زد که پاهایش برجهای دوقلو در نیویورک بود که با اصابت هواپیماها فروریخت.
او پنج سال پیش نقشی هم ساخت از اولین رئیسجمهور ایران که پس از سالها کسی بود کسوت روحانی نداشت و میشد با طنز تصویری کمی با او شوخی کرد.
افشین ۴۴ ساله حالا چند سالی است از ایران مهاجرت کردهاست. او به تازگی به کاریکاتورهایش جان هم بخشیده و چندتایی از آنها را به شکل انیمیشن یا پویانمایی درآوردهاست.
او در همکاری با رسانههای کانادایی هم رهبران و مقامات ملی و محلی این کشور را در قاب کاریکاتور نشانده تا شهروندان این کشور رهبرانشان را به خط و نشان کشیدهشده توسط یک ایرانی از زاویۀ یک هنرمند شرقی نگاه کنند.
زبانش با برداشته شدن تیغ سانسور کمی صریح شده، اما هنوز نسبت به همتایان غربیاش به مراتب پردهپوشتر و استعاریتر است. با این همه میگوید، زبان رمزآمیزی را که در ایران به کار میگرفت، بیشتر از زبان صریح میپسندد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
برایت آرزوی موفقیت روز افزون دارم.