زلزله خرداد ماه ١٣٦٩ خورشیدى در رودبار و منجیل استان گیلان، با همه مصایبى که به بار آورد، یک فرزند فرخنده داشت: موزه روستایى گیلان.
پس از زمین لرزه، روند تخریب بناهاى سنتى گیلان شدت یافت و آن چه تحت نام پرطمطراق "توسعه" انجام مى گرفت، واپسین نشانه هاى فرهنگ و معمارى گیلان را در معرض زوال قرار داد. در این اوضاع و احوال، فکر بنیاد موزه روستایى گیلان و گردآوردن یادگارهاى گذشته در آن نضج گرفت و جدى شد.
گرچه تا آن زمان، موزه روستایى در ایران نه ساخته و نه چندان شناخته شده بود، اما در اروپا پیشینه اى دیرینه داشت. سوئد نخستین کشورى بود که حدود صدسال پیش نخستین موزه هاى روستایى را برپا کرد. پس از جنگ جهانى دوم، سایر کشورهاى اروپایى نیز با تماشاى زوال یادگارهاى روستایى خود، راه این کشور را در پیش گرفتند و موزه هاى مشابهى را بنیان نهادند.
دکتر "محمود طالقانى" استاد دانشگاه تهران که سال هاى زیادى را در فرانسه به تحصیل و تحقیق و تدریس جامعه شناسى گذرانده بود، با این تجربه از نزدیک آشنا بود و مقام هاى محلى گیلان را به برپایى موزه روستایى تشویق کرد.
گرچه ایده او از همان ابتدا پذیرفته شد، اما تا راه اندازى موزه راهى دور و دراز در پیش بود. ابتدا چندى جابجایى مدیران و پیچ و خم هاى ادارى کار را به کندى کشاند و سپس، تحقیق درباره وجوه فرهنگ و معمارى گیلان و نمودهاى مردم شناختى آن به طول انجامید.
پس از مطالعات دامنه دار، روشن شد که گیلان را مى توان به ۹ حوزه فرهنگى تقسیم کرد. به گفته آقاى طالقانى گیلان شمال و جنوب ندارد. شرق و غرب دارد. سفید رود چون خطى میان شرق و غرب، این سرزمین را به سه بخش شرقى و غربى و مرکزى تقسیم کرده است و چون در هر بخش، جلگه و کوه و کوهپایه مقتضیات خاصى را براى زندگى رقم زده اند، ۹ حوزه فرهنگى را مى توان از یکدیگر تشخیص داد؛ ۹ حوزه اى که در آن گیلک و طالش و گالش و ترک و کرد کنار هم روزگار مى گذرانند و تنوع فرهنگى خلاقانه اى را به نمایش مى گذارند.
تصمیم گرفته شد که موزه روستایى گیلان در ۹ مرحله سامان بگیرد و هر مرحله به یکى از این حوزه هاى فرهنگى اختصاص داده شود. وقتى تکلیف معلوم شد، گردآورى اسناد فرهنگى در دستور کار قرار گرفت. این اسناد گاه یک آفتابه لگن قدیمى و لباسى متعلق به مادربزرگ بود و گاه خانه اى روستایى با ۲۲ متر ارتفاع!
وقتى دست اندرکاران موزه، روستاهاى گیلان را یک به یک زیر پا نهادند و خانه هاى قدیمى و ارزشمند را نشان کردند، تازه به دنبال آموختن فن واچینى و دوباره چینى بناهاى قدیمى رفتند. آن گاه تجربه اى را که از اروپا گرفته بودند، به قول طالقانى "ابتدا ایرانى و سپس گیلانى" کردند و به کار بستند.
خانه ها از کیلومترها آن سوتر به محل موزه که زمینى به وسعت ۲۶۰ هکتار در جنگل هاى سراوان (۱۸ کیلومترى جاده رشت – تهران) بود، منتقل شدند و به مثابه برگه هاى هویت و افتخار میان شاخ و برگ درختان جنگل جا گرفتند. اما خانه و روستا بى آدم ها چه محلى از اعراب دارد؟
پس موزه به گونه اى طراحى شد که خانه هاى سنتى پذیراى اسباب و ابزار سنتى باشند و آدم ها لباس هاى اجدادى را به تن کنند و فضا را مثل روزگار اجدادى سر و صورت دهند؛ شیوه پدران خود در کشاورزى و باغدارى و دامدارى و نوغاندارى و خوردن و پوشیدن و راه رفتن و بازى کردن و جشن گرفتن و... را نمایش دهند و خلاصه چنان کنند که آمدن به موزه روستایى قدم گذاردن از جایى به جاى دیگر نباشد، سفر از روزگارى به روزگار دیگر باشد.
سرانجام نوزادى که نطفه اش روز بعد از زلزله بسته شده بود، در اردیبهشت سال ۱۳۸۵ خورشیدى، متولد شد و فاز اول موزه روستایى گیلان با ۶ مجموعه مسکونى شامل ۲۷ سازه مربوط به حوزه فرهنگى و معمارى جلگه شرقى سفید رود پا به عرصه وجود نهاد.
فاز دوم با ۴ مجموعه مسکونى شامل ۱۴ سازه از حوزه جلگه مرکزى در فروردین ۱۳۸۷ راه اندازى شد و امید مى رود که تا چند سال دیگر همه فازها به بهره بردارى برسند.
پروژه موزه روستایى گیلان توسط سازمان میراث فرهنگى، صنایع دستى و گردشگرى ایران، با همکارى استاندارى گیلان و دانشگاه تهران، با مشاوره مؤسساتى از چند دانشگاه اروپایى، زیر نظر سازمان علمى، فرهنگى و تربیتى ملل متحد (یونسکو) در حال انجام است.
شيمه بلا اوشان سر
مرداویج
اگه دونیا بداره صد تا خوبی
همه خوبی ایجا داره می گیلان
در خارج از ایران زندگی میکنم و با دیدن این فیلم کوتاه ، تمام خاطرات زیبا وآرامش بخش کودکی دیگر بار زنده شد.خسته نباشید .سیمای مهربان وشانه های پر توان شما را می بوسم. با آرمان تندرستی وسرفرازی همۀ شما مهـربانان. بدرود
دلتان مثل گیلان همیشه سبز باد.
ساماندهی امور دهیاری ها برنامه ریزی شد و تمام امور مربوط به آنها مدنظر قرار گرفت. مثل ساماندهی غسالخانه ها، گورستان ها و شوراهای روستا و برگزاری انتخابات به موقع بخشداری ها.
بخشداری ها و دهیاری ها در دوران مدیریت وی پا گرفتند.در همان دوران به دنبال موزه روستاها بود و حتی برخی روستاهای نقاط کویری را برای طرح"پایلوت" انتخاب کرده بود. نمی دانم اجرایی شدن این موزه چه میزان برگرفته از آن طرح در سال 1382 و 83 است. ولی هرچه هست پروژه بسیار خوبی است. به ویژه برای مردم گیلان که بی اغراق فرهنگی غنی دارند ولی متاسفانه به آنها توجه در خور نشده است.
آقای حسینی عزیز به عنوان یک گیلانی از شما خیلی ممنونم کلی کیف کردم.
آقا تی قوربان