فرانسوی در جشن ایرانی
داریوش دبیر
نهال تجدد نویسنده ایرانی ساکن فرانسه است که درباره فرهنگ و ادبیات مشرق زمین کتاب هایی دارد. خانم تجدد سه سال پیش کتابی در باره زندگی مولانا به زبان فرانسه منتشر کرد که همزمان با هشتصدمین سال تولد مولانا در تهران ترجمه شد و انتشار یافت.
خانم تجدد اینک دوباره به تهران آمده تا کار روی طرح کتابی درباره فرید الدین عطار نیشابوری را آغاز کند و در عین حال مراحل ترجمه غزلیات شمس را نیز از نزدیک پیگیری کند. او در گفت و گو با جدید مدیا از طرح تالیف کتاب رومی جان سوخته و نگاه فرانسوی ها به مولانا می گوید.
چرا از میان شعرای قدیم و جدید ایرانی برای معرفی به فرنگی ها و فرانسه زبانان به سراغ مولانا رفته اید؟
آشنایی من با مولانا از زمانی ﺁغاز شد که مادرم، مهین تجدد، هنگامی که من را حامله بود به کلاس استاد بدیع الزمان فروزانفر می رفت. قبل از نگارش زندگینامه مولانا همراه مادرم و همسرم ﮊان کلود کریر Jean Claude Carrière صد غزل از دیوان شمس تبریزی را به فرانسه ترجمه کردیم. در این هنگام متوجه شدیم که مولانا در فرانسه، مانند حافظ و خیام شناخته شده نیست. این انگیزه نگارش زندگینامه مولانا شد. به نظر ما زمان ﺁن رسیده بود که بالاخره غربی ها و بخصوص فرانسوی ها بتوانند با مولانا ﺁشنایی ﭙیدا کنند.
در واقع این مادرم بود که از من خواست تا زندگینامه مولانا را به رشته تحریر در ﺁورم. فصل اول کتاب را با ورود شمس به قونیه ﺁغاز کردم و شرح ستیز درویشی کهنسال با سرما. زمانی که می خواستم تا جمله ای از شمس بنویسم، از مقالات شمس تفأل زدم و این جمله ﺁمد: "و من ﭘیر مرد در این سرما". سراسیمه به نزد مادرم رفتم و این واقعه را برایش شرح دادم. جوابم داد "حالا به راحتی می توانی ادامه دهی".
واکنش همسرتان به این موضوع چه بود؟
او خود قبل از ترجمه صد غزل از دیوان شمس تبریزی با اقتباس از منطق الطیر عطار نمایشنامه ای نوشته بود که با کارگردانی ﭙیتر بروک Peter Brook اجرا شده بود. در نتیجه با عرفان ایران ﺁشنایی داشت. همچنین بر این عقیده بود که همانطور که یک ایرانی از مولییر وموتزارت با اطلاع است و لذت می برد، یک فرانسوی هم باید امکان این را داشته باشد تا به مولانا دسترسی یابد.
واکنش ناشر فرانسوی به این موضوع چه بود؟ استقبال کرد؟ یا مجابش کردید؟ اصلا مولانا را می شناخت؟
من کتاب را بدون در نظر گرفتن ناشر ﺁغاز کردم. حدودﺃ یک سوم از کتاب را نوشته بودم که لوران لفن Laurent Laffont از انتشارات لتس Lattès با من تماس گرفت تا برایش زندگینامه یکی از بزرگان تاریخ و فرهنگ ایران را بنویسم.
وقتئ به او گفتم که در حال نوشتن زندگینامه مولانا هستم فورﺃ صحبت از قرارداد کرد. او مولانا را تنها از طریق علاقه مندان آمریکایی می شناخت. اما امروزه اگر به دفتر او بروید نگاهتان جلب تصویری از مولانا خواهد شد.
آیا مولانا در حال حاضر برای انسان قرن بیست و یکمی اروپایی جذاب است؟
در اروﭙا و اصولاً در غرب تمام موفقیت ها در محور مادیات رخ می دهد و به نظر می آید این ﭘیشرفت ها نه تنها سیرابشان نکرده بلکه بدنبال گمشده ای هستند. این گمشده را بسیاری در بودیسم یافته اند و بدون اینکه به این آیین بگروند از روحانیت آن بهره مند شده اند. دالایی لاما خود نیز در این باب ﭘیوسته می گوید که درهای آیین بودا بروی همگان گشوده است. نگاه غربی ها امروزه به مولانا اینچنین است یعنی بدنبال گمشده خود رفتن.
در ضمن، مولانا همیشه انسان را دعوت به بالاترین، شریف ترین و زیباترین رفتارها و کردارها می کند. تمامی انسان ها می توانند همسفر او باشند و چرا که نه غربی ها. مولانا می گوید: ما ز بالاییم و بالا می رویم / ما ز دریاییم و دریا می رویم
و یا
مقیم خانه ما شو چو سایه/ که ما خورشید را همسایگانیم/
هرﺁن چیزی که تو گویی که ﺁنی/ به بالاتر نگر بالای آنیم
چه بعدی در زندگی مولانا به نظر شما برای اروپایی ها به طور اعم و فرانسوی ها به طور اخص که کتاب شما را مطالعه کردند و با مولانا آشنا شدند جالب است؟
زندگی مولانا ارتباط مستقیم با اشعارش دارد. مولانا خود شخصیت اشعارش است. شناخت زندگی مولانا و یارانش، شمس الدین، صلاح الدین، حسام الدین و ﭘسرش بهاء الدین به درک اشعارش کمک شایانی می کند.
کتاب من بر محور انقلاب روحی مولانا تنظیم شده است و چگونگی تغییر و تبدیل او از استاد و شیخ به بزرگترین سراینده اشعار عرفانی را شرح می دهد. در واقع کتاب عارف جان سوخته گزارشی است از بیان مولانا: خام بدم، ﭘخته شدم، سوختم.
شعر در فرهنگ فرانسه اهمیت فراوانی دارد. از فرانسوآ وییون François Villon گرفته تا سوررآلیست ها با گذشت از بودلر Baudelaire و رمبو Rimbaud ٬ تمامی این شاعران، همچون شاعران ایرانی در سرزمین ایران در تکامل فرهنگ خود سهم عظیمی داشته اند.
به نظر من با این ﭙشتوانه فرهنگی فرانسوی ها بیشتر قادر به جذب شعر هستند. اما متأسفانه ترجمه هایی که امروزه از آثار مولانا به فرانسه در دست است بسیار سخت و ناهنجار است. به عنوان مثال خواندن مثنوی به فرانسه چنان دشوار و غیر قابل فهم است که خواننده بعد از دو صفحه کتاب را برای همیشه می بندد.
در زبان انگلیسی٬ ترجمه های نیکلسون و اخیراً آثار فرانکلین دین لوﺌیس و ویلیام چیتیک در شناساندن زندگی مولانا و تفکر وی بسیار سهیم بوده اند.
حالا که شناخت ابتدایی خوبی از امولانا برای فرانسه زبانان حاصل شده ، تصمیم دارید که در آینده باز از زاویه دیگری به مولانا بپردازید یا سراغ شعرا و عرفای دیگری می خواهید بروید؟
بعد ازترجمه صد غزل از دیوان شمس تبریزی٬ نگارش عارف جان سوخته و باز نویسی ۳۶قصه از مثنوی، به ﭙیشنهاد ناشرم در فرانسه، با همکاری نویسنده افغانستانی عتیق رحیمی، به ترجمه گزیده ای از مقالات شمس تبریزی مشغول خواهم شد.
Paridar