جشنوارۀ کتاب کریم خان، ۲۵ بهمن تا ۵ اسفند، هر چند نام جشنواره دارد در واقع نوعی حراج کتاب است. به همین جهت بهانهای برای نگاه به بازار کتاب ایران به دست میدهد. راستۀ کتاب کریم خان به خاطر فضای متفاوت آن و نیز به خاطر آنکه در طول دو سه دهۀ اخیر کتابفروشیهای بزرگی در آن مستقر شدهاند، مهمترین راستۀ کتاب تهران و شاید بتوان گفت تنها راستۀ فعال کتاب تهران است.
راستۀ جلو دانشگاه سالهاست که عمدتاً مشغول کتاب تخصصی به معنی کتابهای آموزشی (پزشکی و دانشگاهی) کنکور یا کتب درسی و کمکدرسی شده و به غیر از این به راستۀ کتابفروشیهای وابسته به نهادهای رسمی، مانند امیر کبیر، آستان قدس، کیهان، اطلاعات، علمی و فرهنگی، بدل شدهاست.
تازه بسیاری از کتابفروشیها هم مانند تیراژه تغییر کاربری دادند و به نوشتافزارفروشی بدل شدند. حالا راستۀ جلو دانشگاه بیشتر راستۀ کتابهای آموزشی و کمکآموزشی و نوشتافزارفروشی و فروشگاههای دولتی کتاب و از این قبیل است. هر چند حضور برخی کتابفروشی های قدیمی، مانند آگاه، طهوری، خوارزمی، گوتنبرگ، مروارید و طوس، هنوز خریداران کتاب را به سوی آن سوق میدهد، اما به هر حال جلو دانشگاه آن حالت پیشین بازار کتاب و فرهنگ را از دست دادهاست.
در عوض راستۀ کریم خان هنوز زنده است. فضای عمومی خود را حفظ کرده و کتابفروشیهای مستقر در آن سعی بسیار در ایجاد یک فضای فرهنگی داشتهاند. هرچند تمام تلاش آنها گاه با یک دستورالعمل نهادهای دولتی بر باد رفته و فضای ایجادشده از میان رفتهاست. برای مثال، چند کتابفروشی خیابان کریم خان سالها پیش کافۀ کتاب درست کردند و طبقهای از کتابفروشی را به محلی برای بحث و فحص در عین نوشیدن یک فنجان قهوه اختصاص دادند، اما ادارۀ اماکن نیروی انتظامی در یک حرکت فضای ایجادشده را برهم زد. از آن پس فضاهای ایجادشده برای پارهای جلسات و رونمایی کتاب بر جای ماند، اما دیگر روح نداشت.
راستۀ کتاب کریم خان از روز پیدایش خود در دهۀ ۱۳۶۰ خورشیدی، همواره خبرساز بودهاست. سالها پیش از این، کتابفروشی مرغ آمین در همین راسته به خاطر انتشار داستانی آتش زده شد. این امر سبب شد که صاحب مرغ آمین عطای کتابفروشی را به لقای آن ببخشد.
با وجود این راستۀ کریم خان از پا ننشست و آهسته آهسته به بازار بزرگ کتاب بدل شد. نشر چشمه، نشر گویا، نشر ثالث، و حتا شهر کتاب به این خیابان یا خیابانهای اطراف آمدند و با باز کردن فروشگاههای مدرن بازار فرهنگ را شکل دادند. نشر کسری و نشر نقره هم بودند که چندی بعد تعطیل شدند. نشر کسری به یک تریکوفروشی بدل شد و نشر نقره جای خود را به فرهنگسرای یساولی داد. کتابفروشیهای راد، پارت، ویستار، شاهنامه، نی، رود و خیلیهای دیگر وارد همین بازار شدند و به آن رونق بخشیدند. کتابفروشی گویا، لاروس را خرید و محل خود را بزرگتر کرد. گیتاشناسی هم کتابفروشی بزرگ خود را در همین خیابان دایر کرد. خلاصه در طول ده بیست سال خیابان کریم خان به مرکز کتاب و فرهنگ بدل شد، اما رونق این بازار چندی است شکسته شده و خبر از تعطیلی پارهای فروشگاههای کتاب آن، اهل فرهنگ را نگران میکند. کتابفروشی پارت تعطیل شده و نشر ویستار در حال تعطیل است. نشر نی همین چند روز پیش فروشگاه خود را بست. گفتگوی مطبوعات با مدیران فروشگاههای کتاب کریم خان نشان میدهد که دیگر کار کتاب رونقی ندارد و همۀ آنها در واقع نفسهای آخر را میکشند و اگر ماندهاند، به خاطر تعصبی است که به کار کتاب میورزند، وگرنه به لحاظ اقتصادی دیگر نمیتوان ماند.
پارهای هم میگویند با درآمدی که از راه نشر به دست میآورند، میتوانند کتابفروشی را باز نگه دارند، وگرنه باز نگه داشتن کتابفروشی مقرون به صرفه نیست. از جملۀ اینها نشر ثالث است که مدتی پیش، پیشنهاد وسوسهانگیز بانکی را برای خرید محل آن رد کرد و به این ترتیب، دوستداران کتاب نفس راحتی کشیدند.
اما ببینیم وضع بازار کتاب در ایران چیست که سبب اینهمه گفتگو در باب راستۀ کریم خان و نیز تلاش بیحد آن برای زنده نگه داشتن فضای فرهنگی خیابان شدهاست. کتاب کالایی نیست که از چین وارد کنیم تا بتوانیم فروشگاههای خود را پرمشتری نگه داریم. این کالایی است که فقط خودمان میتوانیم تولید کنیم. بنابراین، اگر وضع تولید کتاب خوب باشد، بازار کتاب رونق دارد، وگرنه بازار کتابی نخواهد ماند. همه میدانند که بازار تولید کتاب هم به خاطر محدودیتهای بیش از اندازۀ نشر تعریفی ندارد.
همین هفتۀ پیش در مراسم رونمایی کتابی در مرکز فرهنگی شهر کتاب که یکی از بزرگترین عرضهکنندگان کتاب در سطح شهر تهران است، بحثی درگرفته بود و دوستی چنین استدلال میکرد که در ده ماه گذشتۀ امسال، بیش از ۵۰ هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شده و اگر ۴۵ هزار عنوان آن را کتابهای مذهبی و درسی و غیره حساب کنیم، باز هم پنج هزار عنوان کتاب در ایران منتشر شده که رقم درخور توجهی است. با شنیدن این آمار که برگرفته از آمار منتشرشده توسط وزارت ارشاد است، یاد سرمقالۀ مجلۀ "جهان کتاب" افتادم که همین چند روز پیش به دستم رسیده بود. به خاطر آوردم که ارائۀ این آمارها تا چه حد میتواند "شبههانگیز" باشد. شبههانگیز را در گیومه گذاشتم، برای اینکه عنوان سرمقالۀ "جهان کتاب" چنین بود: آمارهای واقعی، ولی شبههانگیز.
نويسندۀ سرمقاله نخست آمار توليد كتاب در ايران را به نقل از خانۀ كتاب، وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى نقل كرده بود و نوشته بود كه در سال ۱۳۸۸ مجموع توليد كتاب بيش از ۶۰هزار عنوان است و شمارگان كل اين كتابها نيز حدود ۲۰۶ميليون نسخه است كه به ازاى هر نفر از مردم ايران سه نسخه مىشود. اما اين آمار شامل كل كتابهاى درسى و مذهبى و كلاسيک و كودک و نوجوان است. مىدانيم كه تعداد كتابهاى مذهبى و درسى و كمکدرسى بسيار زياد است و چاپ و انتشار كتابهايى مانند قرآن و حافظ و مفاتيح يا كتابهاى درسى مانند رياضيات و تاريخ و جغرافيا را نبايد به حساب چاپ كتاب گذاشت يا لااقل بايد حسابشان را جدا كرد تا تكليف ما با كتابهاى عمومى روشن شود. نويسندۀ مقاله استدلال كرده بود كه "آمارهاى پردازشنشدۀ توليد كتاب در ايران نمىتواند تصوير روشنى از شرايط كنونى نشر و بهطور مشخص نشر فرهنگى كشور به دست دهد". زيرا ارائۀ آمار به صورت درهم سبب مىشود كه در همين آمار سال ۱۳۸۸ از جمله با اين موضوع مواجه شويم كه تعداد كتابهاى تأليفى در ايران حدود ۴۹ هزار عنوان و شمار عنوانهاى ترجمه حدود ۱۱۵۰۰ باشد. يعنى كتابهاى تأليفى سه برابر كتابهاى ترجمه است. در حالى كه هر كس كه با كتاب سروكار داشته باشد، مىداند كه شمار كتابهاى ترجمهشده در بازار نشر ايران چندين برابر رقم تأليف داخلى است.
نويسندۀ مقاله سپس به شمارگان كتاب پرداخته بود و از تقسيم مجموع شمارگان بر تعداد عناوين كتاب به اين نتيجه رسيده بود كه متوسط شمارگان كتاب در ايران بايد حدود ۳۴۰۰ نسخه باشد، اما بعد نشان داده بود كه اين رقم چه اندازه جاى مناقشه دارد و چنانچه كتابهاى آموزشى و كمکآموزشى و كودک و نوجوان و غيره را جدا كنيم، متوسط شمارگان به زحمت ممكن است ۱۵۰۰ نسخه باشد.
در واقع بررسى آمار كتابهاى عمومى نشان مىدهد كه متوسط شمارگان كتاب طى سه دهه، يعنى دهههاى ۶۰، ۷۰ و ۸۰ سير نزولى داشته و از ۵۰۰۰ نسخه در اوايل دهۀ ۶۰ به ۳۰۰۰ نسخه در اوايل دهۀ ۷۰ و سپس ۲۰۰۰ نسخه در اواخر دهۀ ۸۰ رسيده و امروز اين ميزان با برآورد دست بالا ۱۵۰۰ نسخه است.
در همان حال كه سخنهاى آن دوست را مىشنيدم، ويژهنامۀ كتاب خردنامه (از انتشارات روزنامۀ همشهرى، مورخ دى و بهمن ۱۳۸۹) را كه در كيف داشتم بيرون آوردم و يك بار فقط براى پى بردن به شمارگان پارهاى كتابهاى تازهانتشار ورق زدم و اينجا شما را در جريان آن مىگذارم: درختان ممنوع ۱۰۰۰ نسخه، خانۀ ابرى ۱۱۰۰ نسخه، شرم نوشتن ۱۶۵۰ نسخه، ديدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زيباى ماه آوريل ۱۶۵۰ نسخه، جنگ آمريكا با تروريسم ۱۱۰۰ نسخه، جهانشناسى هراكليتوس افسسى ۵۰۰ نسخه، فوكو در ۹۰ دقيقه ۱۶۵۰ نسخه، مفاهيم كليدى ۱۱۰۰ نسخه، ساخت ايتاليا ۱۲۰۰ نسخه، خشكسالى و دروغ ۱۱۰۰ نسخه، تفسير فرات كوفى ۱۰۰۰ نسخه، ريشههاى هويتى تشيع و عرفان ۱۰۰۰ نسخه.
هر کدام از کتابها را که نگاه کنید، شمارگان آن در همین حدود است. البته کتابهايی با شمارگان دو هزار و سه هزار نسخه هم در بین کتابهای تازهانتشار پیدا میشود، اما تعدادشان کم است. بیشتر کتابها با تیراژ هزار و هزار و پانصد نسخه منتشر میشوند.
به گمانم همین آمار بتواند نشان دهد که تلاش راستۀ کریم خان برای فروش بیشتر – چه نامش را جشنواره بگذاریم، چه حراج – تلاش مرگ و زندگی است. بیهوده نیست که روزنامهها خبر از مرگ کتابفروشیها میدهند.