Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
لمبسر، دژ تسخیرناپذیر
مهتاج رسولی

دژ لـَمبَسَر امروز خرابه‌ای بیش نیست، اما تاریخ درازی دارد. این قلعه، همانند دیگر قلاع اسماعیلی، محل امن و گریزگاه فدائیان اسماعیلی بود که با تهدید قدرتمندان وقت، از جمله کشتن برخی خلفای عباسی چنان بیمی ایجاد کرده بودند که ناگزیر در سیاست روزگار خود تأثیر می‌گذاشتند. کارد زدن خواجه نظام الملک در خواب به یقین پایه حکومت سلجوقیان را لرزاند.

بی‌تردید کاردی که بر بالای سر سلطان سنجر به هنگام خواب فروشده بود، او را واداشت که با فدائیان الموت از در سازش درآید. فدائیان اسماعیلی شاید راه درستی برای رسیدن به قدرت انتخاب نکرده بودند – هرچند با معیارهای امروز نمی‌توان درباره وقایع هشتصد سال پیش داوری کرد – اما تردیدی نیست که جان بر سر عقاید خود می‌نهادند.

به لحاظ پراکندگی، فدائیان اسماعیلی هم در نواحی شرق ایران و خراسان حضور داشتند، هم در نواحی غرب مانند شام و عراق و هم در صفحات مرکزی، به‌ویژه در قزوین و همین دره الموت. به نوشتۀ منوچهر ستوده به نقل از حمدالله مستوفی، حسن صباح و جانشینانش بر صد و پنج قلعه دست یافته بودند که سی و پنج تای آنها در صفحات طالقان و الموت و رودبار و طارم قرار داشت و هفتاد دژ دیگر در دامغان و بیهق و قهستان در خراسان بود. بیشتر این دژها پیش از اسماعیلیان آباد بود. آنها هم که خراب بود به دست ایشان مرمت و آباد شد. عطاملک جوینی می‌نویسد: حسن (صباح) هر جا سنگی می‌یافت که بنا را می‌شایست، بر آنجا قلعه بنیاد می‌نهاد و "در عهد کیا محمدبن بزرگ امید، بسیار کارها بکردند و دژها برآوردند". این دژها  بسیار مستحکم و دسترسی‌ناپذیر بود. به همین  جهت سلطان سنجر که خواست با اسماعیلیان از در مصالحه درآید، نخستین شرطش آن بود که فدائیان دیگر قلعه نسازند.

این دسترسی‌ناپذیری به دژها اهمیت راهبردی می داد. اگر از راه ری و قزوین به آنها حمله می‌کردند، دیری نمی‌گذشت که مهماجمان را برف و سرمای کوهستان از پای در می‌آورد. از راه مازندران و گیلان نیز چندان گردنه و کوه و دره وجود داشت که حمله کردن به قلاع امکان‌پذیر نبود. بدین سان حسن و جانشینانش چنان جای امنی یافته بودند که توانستند حدود ۱۷۰ سال حکومت خداوندان الموت را نگه دارند. خواجه نصیرالدین طوسی که از علمای عصر خود بود، مدت‌ها در قلعۀ الموت و اطراف آن زندگی می‌کرد و پس از سقوط قلاع اسماعیلی به دست هلاکو، در سلک نزدیکان او درآمد.

گذشته از اهمیت قلاع الموت، دژ لمبسر تاریخ خاص خود را دارد. این قلعه به دژ الموت نزدیک است و فاصلۀ امروزی آن هم که جادۀ آسفالته است، از پنجاه شصت کیلومتر بیشتر نیست. حسن صباح که در قلعۀ الموت ساکن بود، در اوایل ماه ربیع‌الثانی ۵۱۸ بیمار شد و در اواخر همان ماه درگذشت. چون احساس می‌کرد پایان عمرش نزدیک است، ترتیباتی برای رهبری آینده جامعۀ نزاری فراهم کرد. کیا بزرگ امید، منسوب خود را که در دژ لمبسر ساکن بود، فرا خواند و او را به عنوان داعی دیلم و رئیس جامعۀ نزاری ایران منصوب کرد. مشاورانی نیز بهر او گماشت تا خیالش پس از مرگ آسوده باشد. از قضا این شخص، جانشینی لایق از کار درآمد و در دورۀ او بر قدرت فدائیان اسماعیلی افزوده شد. سلطان سنجر که در بیست سال آخر عمر حسن دست به اقدامی نزده بود، پس از مرگ او خواست بخت خود را بیازماید و قلاع اسماعیلیه را در خراسان و الموت درهم بکوبد، اما لشکریانش توفیقی نیافتند و شکست‌خورده بازگشتند.

 قدرت فدائیان اسماعیلی همچنان تا زمان هلاکوخان مغول برجای ماند. هولاکوخان وقتی در سال ۶۵۴ خورشاه، آخرین خداوند الموت را به تسلیم واداشت، تا به اتفاق خواجه نصیرالدین طوسی از میمون‌دژ به زیر آید، باز هم قلعۀ الموت و لمبسر تسلیم نشدند. قلعۀ لمبسر حتا پس از تسخیر قلعۀ الموت نیز به پایداری خود ادامه داد و سالی دیگر در مقابل مغولان مقاومت کرد، اما از شوربختی در میان ساکنانش بیماری وبا شیوع یافت و اکثریت آنان را از پای درآورد. معدودی که زنده مانده بودند، قلعه را دراواخر سال ۶۵۶ هجری تسلیم کردند.

علت پایداری دژ لمبسر را دیدارکنندۀ امروزی نیز می‌تواند به خوبی دریابد. کوهی که قلعه بر بالای آن قرار دارد، از سه جهت کاملاً از کوه‌های دیگر جداست. یعنی دژ از شرق و غرب و جنوب، به پرتگاه‌های بسیار بلند منتهی می‌شود که بالا رفتن از آنها ناممکن است. تنها راه شمالی آن، یعنی همین راهی که امروز به کمک پلکان‌های سیمانی و آهنی از آن بالا می‌روند، راهی است که دسترسی به قلعه را میسر می‌سازد. طبعاً اهالی قلعه از این راه به خوبی محافظت می‌کردند و نمی‌گذاشتند دیاری از آن بگذرد. علاوه بر این، در سمت شرقی قلعه رود بزرگی جریان دارد که خود مانند سدی از سمت شرق قلعه را حفاظت می‌کند . در سمت غربی آن نیز رود "لمه‌در" واقع است که در زمانی که ما آن را دیدیم، یعنی اواخر بهار، آب نداشت. در زمانی که قلعه آباد بوده، از سرچشمه‌های همین رودخانۀ نینه‌رود در ارتفاعات روستای ویار نهری کنده بودند و آب را به قلعه آورده بودند.

دژ لمبسر چنان مستحکم بود که پس از برافتادن فدائیان الموت نیز تعطیل نشد و مورد استفاده امیران و شاهان محلی گیلان و مازندران واقع شد که مغولان نتوانسته بودند آن سرزمین‌ها را تسخیر کنند. تاریخ می‌گوید که  استفاده از این دژ تا دورۀ صفوی و دست کم تا سال ۱۰۰۰ هجری ادامه یافته‌است.

اکنون از قلعۀ عظیم لمبسر که ظاهراً بزرگ‌ترین دژ نواحی الموت بوده‌است، چیز زیادی باقی نمانده. گویا تا همین شصت هفتاد سال پیش نیز آثار برج  و باروها آن باقی بود و دکتر ستوده آثار این برج و باروها را دیده و در کتاب خود (قلاع اسماعیلیه) به آنها اشاره کرده‌است. حالا صرفاً بقایای چند اتاق مانده‌است که تمامی آنها رو به شرق ساخته شده بوده‌اند. از آثار ویران‌شده می‌توان دریافت که پاره‌ای از اتاق‌ها پنجره‌های کوچکی هم داشته‌است. قطر دیوارها زیاد بوده و گاه به هم راه داشته‌اند. بعضی اتاق‌ها دارای طاق‌های ضربی بوده، ولی بیشتر اتاق‌ها سقف معمولی داشته‌اند. بعضی طاق‌های ضربی هنوز هم کم‌وبیش باقی است.

نام قلعه با سه املاء مختلف اما نزدیک به هم در تاریخ‌ها آمده‌است. گاهی لمسر نوشته‌اند، گاه لمبسر و گه‌گاه لمبه‌سر. به نوشتۀ منوچهر ستوده، این نام به هر سه شکل آن به معنای قله و بلندی صاف و هموار است. اتفاقاً وقتی به بالای قلعه می‌رسیم، با زمین همواری مواجه می‌شویم که باز به نوشتۀ دکتر ستوده به طول ۴۵۰ و به عرض ۱۸۰ متر است. این همان جایی است که اکنون اتاق‌ها و آب انبارهای ویران در آن قرار دارد. اینکه در زیر این اتاق‌ها و آب‌انبارها تأسیسات دیگری وجود داشته‌است یا نه، محرز نیست. زیرا هیچ حفاری در آن صورت نگرفته‌است. در بارۀ نام قلعه به گمانم باید نکته‌ای را اضافه کرد و آن این است که وجود رودی به نام "لمه‌در" در سمت غرب دژ نشان می‌دهد که نام درست آن باید "لمه‌سر" باشد. چرا که لمه‌در که هم‌اکنون نیز به همین نام خوانده می‌شود، قاعدتاً باید به معنای درۀ لمه باشد و به این ترتیب لمه‌سر به معنای قلۀ لمه خواهد بود. اینکه لمه چه معنی دارد، محتاج تحقیق بیشتر در زبان مردم هیر و ویار است که هم‌اکنون در همسایگی قلعه روزگار می‌گذرانند.

هوای قلعه حتا در آخر فصل بهار که گرما در ته دره عرق آدم را در می‌آورد، در جریان و خنک است. ما که در حدود ساعت یازده بر بالای قلعه رسیده بودیم، احساس گرما نکردیم.

این دژ بر سر راه رازمیان به روستاهای هیر و ویار قرار گرفته که آخرین روستاهای الموت غربی در کوهستان‌های قزوین به شمار می‌آیند. پس از آن، دهستان اِشکِوَر و روستاهای آن شروع می‌شود که در طول تاریخ همواره قلعه‌نشینان با آن سروکار و دادوستد داشته‌اند. فاصلۀ دژ تا رازمیان از سوی جنوب و تا هیر و ویار از سوی شمال حدوداً برابر است و با خودرو حدوداً ۱۵ دقیقه وقت می‌گیرد.

Flash برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- یک الموتی، 2014/05/21
با سلام و خسته نباشید،
خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدم شما اطلاعات تقریبا خوبی در مورد الموت و قلعه لمبسر را در این سایت قرار داده اید. اگر معنی لمه یا به طور دقیق تر(لم) را می خواهید من آن را می دانم چون از اهالی همان روستاهای اطراف هستم. اگر خواستید میتوانید به وبلاگ من هم سری بزنید.
alirezanasiri(dot)blogfa(dot)com
- امیر، 2011/07/07
ممنون. گزارش خوبی بود.
قبل ترها نوشته ها و گزارش ها اشتباه ویرایشی نداشت.
1.دسترسی‌باپذیری(ناپذیری)
2.این قلعه، همانند دیگر قلاع اسماعیلی، محل امن و گریزگاه فدائیان اسماعیلی بود که تهدید قدرتمندان و از جمله با کشتن خلفای عباسی چنان بیمی در دل قدرت وقت ایجاد کرده بودند(اتصال جملات غلط است)
3.در صدا هم احساس میکنم گوینده ناگزیر را ناگریز میخواند.


جدیدآنلاین: با سپاس از شما اصلاح شد.
- محمود الیاسی، 2011/06/30
دکتر ذبیح الله صفا از عطا ملک جوینی نقل کرده است که مغولان کتابخانه این دژ ها نیز آتش زده اند و او چندی کتاب را نجات داده است که یکی از آنها شرح حالی بوده است از حسن صباح به قلم خودش.
- پدرام، 2011/06/30
دلم پر کشید رفت به اون گوشه دنیا... چقدر زیبا و بکر بود... یک دنیا سپاس از گردآوری این مطالب و عکسها... اسم الموت رو شنیده بودم ولی تابحال هیچ عکس یا مقاله ای در موردش نه دیده و نه خوانده بودم. واقعاً این تارنما در تمام اینترنت تکه. خسته نباشید و باز هم ممنون. صدای گوینده هم واقعا" دلنشین بود.
- ب.ف.، 2011/06/28
این مقالۀ بسیار پر ارزش حاوی حداقل یک غلط دستوری است. در جملۀ "پاره‌ای از اتاق‌ها پنجره‌های کوچکی هم داشته‌است"، "داشته است" باید "داشته اند" باشد. اگر چه "پاره ای از چیزی" مفرد است (پاره ای = جزئی، بخشی - بنقل از فرهنگ دهخدا)، ولی "پاره ای از اطاق ها" اشاره ای است به بیش از یک اطاق (یا فقط یک اطاق پنجره های کوچکی داشته است، یا بیش از یک اطاق-- پاره ای از اطاق ها -- پنجره های کوچکی داشته اند). بنابراین فعل جمله باید فعل جمع باشد. توضیح زیر لازم بنظر می رسد:

در کتاب «انیس الطالبین بخاری» چنین آمده است: "چون صبح شد پالیز را آب دادم و در نزدیکی پالیز پاره ای سبزی و پیاز بود آنرا هم آب دادم." چون "سبزی و پیاز" جمع است (سبزی و پیاز <--> اطاق ها)، شاید "آنرا" در اینجا نادرست بنظر برسد (بر اساس نگاشتۀ بالا)، ولی باید در نظر داشت که با اینکه ضمیر "آن" معمولاً مفرد است (جمع: "آنان" و "آنها" - بنقل از فرهنگ دهخدا)، ولی "آن" بمعانی جمع "آنان" و "ایشان" نیز بکار رفته شده است (به نقل از فرهنگ دهخدا)، همچون در بیت زیر از فردوسی:

ابا هر یکی زآن ده و دو هزار
از ایرانیانند جنگی سوار

ب.ف.

Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.