حمام هاى خالى
شهاب ميرزائى
در روزگارى نه چندان دور، زن ها اول صبح و مردها اول شب گروه گروه با بقچه اى لباس راهى مى شدند تا در نوبت گاه به گاه حمام شان غبار آلودگى از تن بزدايند. اما امروز با آمدن آب و برق و گاز بر سر هر كوچه و خيابان حمام هاى شلوغ مكان هاى سوت و كورى شده اند كه فقط حضور تك و توك غريبه اى خالى سكوتشان را مى شكند.
تا چند دهه پیش هر محله یک حمام عمومی داشت و مردم محله هفته ای یکبار دور حوض بزرگ وسط حمام می نشستند و با لیف و کیسه خودشان را می شستند. حالا اما از ٩٠٠ حمام عمومی تهران، فقط ٤٠٠ حمام باقی مانده که بعضی از آنها روزی ١٠ نفر مشتری هم ندارند.
اکثر صاحبان حمام ها سرقفلی ملکشان را اجاره داده اند و طبق آمار اتحاديه گرمابه دارها در حال حاضر بيش از ۸۰ درصد حمام دارها مستاجر هستند.
به گفته حمام دارها امکان تغییر کاربری حمام ها به اماکن تجاری و مسکونی نیز وجود ندارد چون كميسيون ماده پنج شهردارى مجوز تغيير كاربرى ها را صادر نمى كند و صاحبان حمام ها مجبورند با حمام های بی رونقی که تنها مشتری هایشان کارگرهای شهرستانی و سربازها و گاه گاهی پیرمردها و پیرزن های محل هستند، سر کنند.
حمام های عمومی در خاطره مادربزرگ ها و پدربزرگ ها خزینه ای است در وسط حمام كه همه کنار آن می نشستند و خودشان را می شستند. اما آنچه از چند دهه پیش رواج یافته تعدادى دوش است که دور تا دور حمام را گرفته اند و حوضچه اى کم عمق برای آب کشیدن پا.
صحن حمام ها هم عوض شده و دیگر آن حال وهوای سابق را ندارد. حمام های قدیم معمولاً چند متر پایین تر از سطح کوچه و بازار بود تا آب به خزینه برسد.
سر در حمام را هم معمولاً با دیو و رستم و یا شیطان و مالک دوزخ نقاشی می کردند. چند پله پایین تر هم سر بينه یا رختکن بود.
"بینه" حیاط سرپوشیده ای بود که وسط آن حوض بزرگی قرار داشت. اطراف بینه سکوهای بلندی بود که در آنجا رخت ها را می کندند. استاد حمامی با جعبه دخلش کنار یکی از آن سکوها می نشست. یک "جامه دار"، یک "مشتمال چی" و یک "پادو" هم همیشه در بینه بودند.
وقتى مشتری وارد می شد، پادو کفش مشتری را زیر سکو می گذاشت و یک لنگ خشک روی سکو پهن می کرد. مشتری که لخت می شد، پادو یک لنگ دیگر به او می داد. مشتری آن لنگ دوم را به کمر می بست. لباس هایش را توی آن لنگ اول می پیچید و از سکو پایین می آمد. از دالانی می گذشت، و داخل حمام می شد.
این ها البته خاطره های خیلی قدیمی از حمام های عمومی است. آنچه پدر ومادرهای امروز از کودکی شان به یاد می آورند سکوهایی است که در صحن حمام براى نشستن مى گذاشتند و جالباسى هایی برای آويزان کردن لباسها.
مشتری ها به محض ورود كفش شان را در كفش دارى می گذاشتند و به جایش قطعه مقوای شماره داری می گرفتند، ساعت مچى و بغلى، انگشتر، پول نقد و بقیه وسائل با ارزش شان را به "پاچالدار"، مسئول دريافت امانات و وجه استحمام، می دادند و قطعه برنجى مربع شكل كوچكى كه به كش قيطان گره خوره بود، به دستشان می بستند و می رفتند داخل حمام.
حالا اما همه اینها جایش را به کمدهای فلزی داده است که در راهروی بیرون حمام چیده شده اند و یک کلید روی هر کدامشان است. دیگر نه خبری از حوض بزرگ داخل صحن هست که مشتری ها برای بار آخر پاهایشان را آب بکشند و نه نوشابه های تگری و چای های داغ بعد از حمام.
فقط اینها نیست، لنگ هایی که روزگاری نشان حمام بود و هنوز هم هست نیز عوض شده اند.اواخر دهه چهل و از سال پنجاه به بعد ،استفاده از لنگ و حوله مشترک به دستور اداره بهداشت به منظور پيشگيري از سرايت بيمارى هاى پوستى ممنوع شد.
حالا هم که دیگر خبری از هیچ کدامشان نیست و در حمام ها فقط صابون و شامپو و شانه و سفید آب و واجبی هست که برای فروش گذاشته اند و همان معدود مشتری های حمام نیز ترجیح می دهند از نمره های خصوصی که در قدیم مخصوص اعیان بود، استفاده کنند، که هم بهداشتی تر است و هم قیمتش فرق چندانی با حمام عمومی ندارد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
با تقدي رو تشكر از جديد مديا كه نظرات را انعكاس ميده .
چقدر خوب است که شما این مسایل را ثبت میکنید تا آیندگان هم از تاریخ نه چندان دور ما بی اطلاع نمانند!
آفرین و احسنت به شما!
شهاب صنیعی
از اين سايت خوب كه گزارش هاي جالبي داره آدم شك مي كنه چرا اينطوري ميشه
i rememeber those hamoom'chi'ha, they were bad people. ba ma bishtar hasab mikardan, even though i was in uniform and they could see it.
issa-
las vegas