خرمشهر و آبادان چنان که از نامشان پیداست، نماد آبادانی و خرمی به شمار میآمدند و خاطرات شیرینی را در ذهن چند نسل از ایرانیان رقم زده بودند. آبادان به سبب وجود نخستین و بزرگترین پالایشگاه نفت خاورمیانه رونق فراوان داشت. راهآهن جنوب به شمال ایران از بندر خرمشهر آغاز میشد و نبض بازرگانی کشور در گمرک این شهر میتپید.
این همه در نخستین هفتههای جنگ از میان رفت. آبادان محاصره و خرمشهر اشغال شد. تقریبا تمام تأسیسات صنعتی و اقتصادی آبادان نابود شد و خرمشهر چنان ضربه خورد که تا مدتها خونین شهر خوانده میشد.
درست است که حمله عراق به ایران تلخ و ناگوار بود، اما شاید در طول هشت سال جنگ، هیچ رخدادی به اندازه ویرانی آبادان و خرمشهر کام مردم ایران را تلخ نکرد؛ چندان که هیچ چیز مانند شکست حصر آبادان (پنجم مهر ۱۳۶۰) و آزادی خرمشهر (سوم خرداد ۱۳۶۱) کامشان را شیرین نساخت.
تا پایان جنگ، بازسازی این دو شهر ممکن نبود. گرچه از محاصره و اشغال رها شده بودند، اما همچنان زیر آتش توپخانه دشمن قرار داشتند. جنگ هم که تمام شد، ایران و عراق تا مدتها در وضعیت نه جنگ و نه صلح بودند و احتمال از سرگیری نبرد – اگرچه اندک – وجود داشت.
بدین سان، مردمانی که با آغاز جنگ خانه و کاشانه خود را ترک کردند و در شهرهای دیگر پراکنده شدند، برای بازگشت مردد ماندند. اگر هم باز میگشتند، چیزی جز انبوه خرابهها در انتظارشان نبود. بازسازی آبادان و خرمشهر، به بازگشت جنگ زدگان بستگی داشت و بازگشت جنگ زدگان ممکن نبود مگر با بازسازی خرابهها!
تا به امروز که حدود هفتاد درصد از اهالی این دو شهر بازگشتهاند و زندگی نسبتا رونق گرفته، راه سخت و صعبی طی شده است. در حالی که هنوز خرابههای جنگ در این سو و آن سو به چشم میخورند، مردم چیزی فراتر از بازسازی ساختمانها و تأسیسات شهری را میخواهند.
آنها در جست و جوی هویتی هستند که با آوارگی و پراکندگی جمعیت شهری از میان رفت. بازسازی روابط فرهنگی و اجتماعی برایشان مهمتر از بازسازی خانهها و خیابانها و میدانهاست، اما روند بازسازی به گونهای پیش میرود که شاید هویت پیشین را زنده نمیکند و گاه آن را به محاق میبرد.
"کورش کرمپور" از روزنامهنگاران جوان آبادانی است که آبادان قدیم را به یاد نمیآورد، اما میاندیشد شهری که بزرگانی چون نجف دریابندری و ناصر تقوایی را در دامن خویش پرورده، شهری که دهها سینما داشته و به همان اندازه حسینیه، شهری که در آن مردمانی از سراسر ایران و بلکه جهان کنار یکدیگر میزیستهاند، پیش از هر چیز، یک مفهوم فرهنگی و هویتی بوده است.
او میگوید: "خواسته ما بازسازی همان مفهوم فرهنگی و هویتی است، اما مسئولان شهر به این موضوع توجه کافی ندارند." شواهدی را هم ارایه میدهد: "هرگونه که فکر کنیم سینما رکس آبادان جای وقوع یکی از تأثیرگذارترین حوادث انقلاب بود، اما خواسته مردم برای حفظ این یادمان بزرگ به جایی نرسید و بدل به پاساژ شد. بنای یادبود سرباز گمنام محل دفن سربازانی بود که در جنگ جهانی دوم در برابر تجاوز ارتش انگلستان ایستادند و جان باختند، اما این بنا هم در اثر خیابانکشی از بین رفت."
سپس میپرسد: "چرا شهری که آن همه شاعر و نویسنده و هنرمند را پرورش داد، امروز نباید یک فرهنگسرا داشته باشد؟"
به هر حال کنکاش در وضع این دو شهر و جست و جو در حال و روز مردمانشان بررسی بسیاری را طلب میکند.
گزارش مصور این صفحه، حاصل سفری کوتاه روایتی از نخستین نگاه به آبادان و خرمشهر است.
*اين گزارش قبلا در ۱ آوريل ۲۰۰۹ در جديد آنلاين منتشر شده بود و به مناسبت سىامين سالگرد آزادى خرمشهر بازنشر شد.
زهی افسوس که این تنها یادبودعموی ناکام اینجانب همچون خودش و دیگر یاران جانباخته اش از صفحه آن خاک پاک محو گشت!
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت
گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
ب. ف.