در ایام نوروز و آمدن بهار، نگاه به جزوهای از ماشین نوشتهها که یادآور فرهنگ ساربانی است میتواند جالب باشد. به خصوص که هرساله بسیاری جان خود را در جادهها از دست میدهند. این جزوه که "اتولنامه" نام دارد در زمانی کوتاه چند چاپ شده است.
اتولنامه که سید جمالهادیان آن را گردآورده از مقوله کتاب نیست، متاب است. اما در تنظیم آن ذوقی به خرج داده شده است که به تورقش میارزد. کتاب نیست برای آنکه محتوای کتاب ندارد بلکه شکل و بستهبندی کتاب به خود گرفته است. محتوای آن عبارت است از شعرها و شعارها و نوشتههایی که در ایران مرسوم است پشت کامیونها و اتوبوسها و ماشینها مینویسند. اما ذوق به خرج داده شده است برای آنکه ماشین- نوشتهها اولا در لابهلای نوشتههای گزارش گونهای شکل تألیفی به خود گرفتهاند. ثانیا دسته بندی خوبی پیدا کردهاند. چنانکه هر دسته از آنها زیر نام یا فصل ویِِژهای جا گرفته است. یکی از بهترین این نامها "شور نامه" است که به مفهوم عشق و شور و مستی نیست بلکه به معنای شوری چشم و چشم زخم است که در چنین متنی خوب جا افتاده است.
پیش از ورود به این بخش بندیها، مقدماتی آمده است که به سابقه اتومبیل یا پیشینه موضوع میپردازد و سعی میکند مربوط و نامربوط را سرهم کند و از هیچ، چیزی بسازد. خود این کار تا حدی قابل ستایش است. در صفحه فهرست اولین مطلب "مقدمه مولانا جلالالدین محمد بلخی" نام گرفته که عبارت از شعری است از مثنوی مولانا با مطلع "از محبت تلخها شیرین شود" که دخلی به موضوع ندارد الا آنکه مولف آن شعر را دوست داشته است.
پس از مقدمه و پیشگفتار، متاب ما از تهران عصر ناصری آغاز میکند و از شهرداری تهران و نخستین شهرداران و ماشین دودی و تراموای اسبی و نخستین اتومبیل در ایران و رواج اتومبیل و نخستین اتوبوس و نخستین تصادف و از این قبیل چیزها مینویسد و این همه به شیوه فصلهای هفتگانه کتاب که همه با کلمه نامه ترکیب شدهاند "آغاز نامه" نام گرفته است.
پس از این مقدمات است که فصلهای کتاب با عناوین "نیایش نامه، عشق نامه، طنز نامه، شورنامه، پندنامه، گله نامه، و سرانجام فرنگی نامه" یکی پس از دیگری آمده است. لطف این فصلها این است که سبب شده اند ماشین نوشتهها در کتاب یا متاب فهرست وار قطار نشوند بلکه لا به لای نوشتههایی گنجانده شوند که آنها را از حالت فهرست وار مطلق درآورد و خواندن آنها را آسانتر کند.
در بستهبندی مطالب همان گونه که گفتیم ذوق قابل توجهی به خرج داده شده حتا نام اتولنامه برای آن بسیار پسندیده مینماید. رنگ کاغذ، گرافیک جلد، شکل دادن به متن با کمک عکسها، حروف چینی و همه چیز در جای خودش خوب است. تنها ایرادی که میتوان گرفت عکسها هستند که نه در گرفتنشان و نه در چاپ آنها ذوق و مهارتی به کار نرفته و بخصوص چاپ بد آن ماحصل کار و سعی دیگران را تا حدی ضایع کرده است.
اما آن بحثی که جدیتر است اینها نیست. کتاب پر از عشق و شور نسبت به فرهنگ رانندگی در ایران است و از ماشین نوشتهها با تمجید و ستایش یاد میکند و در این راه به افراط میرود. در حالی که خود مولف در پیشگفتار یادآور میشود که این نوشتهها بازمانده دوران سفر کاروانی است: "صدها سال ساربانان در سفرهای طولانی و سخت خویش و در تنهایی و غربت چند ماهه و گاه چند ساله زیر لب زمزمه میکردند و گاه به آواز میخواندند. تجربههای نغز و شیرین، گفتههای پندآموز دیرین و دلتنگیها و غصههای غم آگین را و شترهای سماعی که به این زمزمهها عادت داشتند پشت سر ساربان میرفتند. این روایتها سینه به سینه و نسل به نسل منتقل شد تا قریب یکصد و ده سال قبل "اتول" یعنی همان اتومبیل به سرزمین ایران نیز راه پیدا کرد و فصل جدیدی از ادبیات سفر ورق خورد..."
یعنی ماشین نوشتهها که اینک اتول نامه را میسازند از دوره فرهنگ ساربانی تا کنون که عصر اتوبوسها و کامیونهای سریع با فرمان هیدرولیک و نرم در جادهها و شاهراهها میرانند خود را کشانده است. اگر این حرف درست باشد یعنی ماشین نوشتهها ریشه در فرهنگ ساربانی ما داشته باشد به مفهوم آن است که صد سال است که به جای شتر و اسب و قاطر و گاری و درشکه با اتومبیل سفر میکنیم اما فرهنگ عصر ساربانی را حفظ کردهایم. در حالی که آن موقع در شبانه روز مثلا هفت فرسنگ راه میپیمودیم و امروز در شبانه روز قارهای را در هم مینوردیم. این به مفهوم درجا زدن در گذشته و همسفر شدن با شتر در پشت فرمان کامیونهای آخرین مدل است که جای هیچ ستایشی ندارد.
همین ناهمزمانی است که باعث میشود پشت کامیون یا اتوبوس خود بنویسیم بیمه ابوالفضل یا مشارکت با ابوالفضل و رعایت مقررات رانندگی را نکنیم و خیال کنیم حضرت ابوالفضل بدون رعایت مقررات هم ما را از گزند حوادث در امان نگه خواهد داشت یا خداوند تبارک و تعالی چون بر همه چیز قادر است و "شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد" بیاحتیاطی ما را خواهد بخشید.
ما در زمانی زندگی میکنیم که وقتی هواپیمایی از تهران حرکت میکند با دقت دقیقه اعلام میشود که چه ساعت و چه دقیقهای مثلا در فرودگاه هیترو لندن یا اورلی پاریس به زمین خواهید نشست ولی ما خیال میکنیم مثلا میتوانیم هواپیما را بدون چک کردنهای لازم با انشاءالله و ماشاءالله به حرکت در آوریم و سالم هم به مقصد برسیم.
معلوم است که نتیجه چه میشود. برای همین است که روزی چند صد نفر در جادههای ایران جان خود را از دست میدهند و سوانح هوائی جان صدها تن را میگیرد. اتول نامه میتوانست به جای تحسین و تمجید از ماشین نوشتههایی که امروز دیگر جز پرت کردن حواس رانندگان پشت سر خاصیت دیگری ندارند به آنها به مثابه یک فرهنگ از مد افتاده نگاه کند که نکرده است.
در این نمایش تصویری آوازی که میشنوید ترانهای است با صدای ایرج از فیلم گنج قارون.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
لاستيك قلبمو با ميخ نگات پنچر نكن / بوق نزن ژيان، ميخورمت / بر در ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع، عشق آمد و گفت من بی سوادم / قربان وجودت که وجودم ز وجودت بوجود آمده مادر / شتاب مكن، مقصد خاك است / رادياتور عشق من ازبهر تو، آمد به جوش / گر نداري باورم بنگر به روي آمپرم / تو هم قشنگی / کاش جاده زندگی هم دنده عقب داشت / سر پايينی برنده، سر بالايی شرمنده / داداش مرگ من يواش / كاش ميشد سرنوشت را از سر نوشت / تند رفتن که نشد مردی، چشم انتظارم كه برگردی / يا اقدس، يا هيچكس / زندگی، نگه دار پياده ميشم / آيی بی وفا کجا ميری، اون طرفی که ورود ممنوعه / ای ماشين با مرام، نشو نامرد با ما / عشق يعنی، بهش بگی دوسش نداری، و بعد بري يه گوشه و حسابی گريه کنی / محبت از درخت آموز که سايه از سر هيزم شکن هم برنميدارد / درياي غم ساحل ندارد / بابا تو ديگه کی هستی / قربون دل غريب پرستت / داداش، جون من يواش / خوش غيرت / از عشق تو ليلی... رفتم زير تريلی / دنبالم نيا اسيرم میشی / همه از مرگ می ترسند من از رفيق نامرد / در پناه مولا / به مد پرستان بگو آخرين مد کفن است.