هجوم شهر به روستا
سیروس علی نژاد
از حدود یک ماه پیش در اتوبان های تهران تابلوهای بزرگی به چشم می خورد که حکایت از فروش آپارتمان های "جواهر شهر" دارد.
این به اصطلاح جواهر شهر همان "جواهر ده" است که حقیقتا تا زمانی که شکل روستایی داشت چون جواهر در ارتفاعات رامسر می درخشید. اما وقتی شهر شود که حالا در تابلوهای تبلیغاتی چنین عنوان می شود، دیگر معلوم نخواهد بود به چه شکلی در خواهد آمد.
ناحیۀ رامسر و کلاچای در شمال ایران دارای دو ده است که پیشوند جواهر دارند. یکی جواهر ده و دیگری جواهر دشت. هر دو پای کوه سومام واقع اند. جواهر ده در سمت شرق سومام و جواهر دشت در سمت شمال آن.
معنی سومام روشن نیست اما « سوماموز » یعنی همان چیزی که محلی ها می گویند به معنی کوه سومام است. موز به معنی کوه و قله است و قله سومام پس از قله دماوند و قله توچال بلندترین قله البرز.
موضوع جواهر ده یا آنطور که حالا در تبلیغات نوشته می شود جواهر شهر، یک موضوع اساسی تر را به خاطر می آورد و آن این که چهرۀ روستاهای ایران، به ویژه چهرۀ روستاهای کوهستانی و ییلاقی ایران هر روز بیشتر تغییر می کند و این یکی دیگر از تغییرات اساسی است که در ایران بعد از انقلاب به سرعت خود را گسترش می دهد.
هر چند این تغییرات پیش از انقلاب شروع شده بود اما هرگز به این وسعت نبود. تازه در آن زمان این همه کوشش برای نگهداری روستائیان در روستا به عمل نمی آمد. اساس این تغییر این است که روستاها یا خالی می شوند یا تغییر ماهیت می دهند. چنان که روستاهای کویری یا خالی و متروک شده اند یا اگر نزدیک به شهرها بوده اند، رشد کرده به شهرک هایی با جمعیت زیاد بدل شده اند.
این کاملا طبیعی است که روستا بزرگ و بدل به شهر گردد اما تغییر ماهیت چنانکه در روستاهای ییلاقی پیش آمده طبیعی نیست. روستاهای کوهستانی و ییلاقی، خالی نشده اند، از حالت روستایی خارج شده اند.
روستاییانش به شهر کوچیده اند و کمتر در آنها زندگی می کنند؛ و برای جبران اندوه دورماندگی، خود یا فرزندانشان خانه های قدیمی را خراب کرده اند و خانه های تازه ای در آنها ساخته اند که شباهتی به خانه های پیشین ندارد؛ خانه هایی هستند با تمام امکانات شهری که در ییلاق واقع اند و هر از گاهی در ایام تعطیل و فراغت مورد استفاده قرار می گیرند.
به این ترتیب ظاهرا ده آبادتر شده است اما در واقع خصلت روستایی ندارد. زیرا قبلا ده محل تولید بود و کالا از ده به شهر می آمد ولی حالا برعکس از شهر به ده می رود. حتا نان و کیسه های آرد که همواره در طول تاریخ، مسیر ده به شهر را طی می کرد، اکنون از شهر به ده می رود.
در پایان دهۀ ٤٠ خورشیدی، زمانی که مهاجرت از ده به شهر به شکل عظیمی گسترش یافته بود، یک نوع میل بازگشت به روستا یا در واقع نوستالژی بازگشت به روستا در روشنفکران ایران قوت گرفت.
قصه ها و شعرها میل به زندگی روستایی را تقویت می کرد. بسیاری از قصه نویسان سعی داشتند آداب و عادات روستایی را به نحو حسرت برانگیزی شرح دهند و شاعران هم حسرت می خوردند که روستا را گذاشته اند و به شهر آمده اند. حتا اگر شاعری مانند شاملو، اساسا از مردم شهر بود و از روستا به شهر نیامده بود ولی موقتا سفری به یوش کرده بود می نوشت "و دریغا بامداد که دره سر سبز را وانهاد و به شهر بازآمد." ناقوس مرگ روستا در واقع از همان زمان زده شده بود.
اما تغییر چهرۀ روستاهای ییلاقی در واقع بیشتر پدیدۀ بعد از انقلاب است. این تغییر، نخست از تهران و اطراف آن شروع شد اما به سرعت به شهرهای دیگر رسید. نمونۀ بارز این روستاها که تبدیل به شهر شد لواسان و لواسانات در اطراف تهران است.
لواسان تا حدود سی سال پیش روستایی بود که کولی ها در آن زندگی می کردند. این کولی ها برای خود پیشه داشتند، آهنگری می کردند و داس و تبر و وسایل کشاورزی می ساختند و در روستاها و شهرهای دیگر می فروختند. چنانکه روستاهای دیگر محل تولید شیر و ماست و تخم مرغ و میوه و چیزهایی از این دست بود.
اما وقتی روستاییان به شهرها کوچیدند، روستا خصلت تولیدی خود را از دست داد. باغ ها خشک شد، دام از بین رفت، مرغ و تخم مرغ قحط شد، و روستا به جای بی خاصیتی بدل شد که هیچ نداشت. انقلاب به سهم خود کوشید با کشیدن برق و جاده به روستاها، جلو بی خاصیت شدن روستا را بگیرد. یک تصور ایده آلیستی که بطالت آن خیلی زود به اثبات رسید. شناخت زندگی شهری به روستائی امان نمی داد که در روستا بماند.
شاید « ابیانه » از این حیث جلوتر از دیگران باشد که روستائیانش پیش از دیگران وارد شهر شدند. به دانشگاه رفتند. مهندس و دکتر و کارشناس شدند و ابیانه یک روستای تاریخی اما خالی، با چند تا پیر زن و پیر مرد خود تنها ماند. پیر زنان و مردانی که در شهر از آنها کاری ساخته نبود وگرنه آنها هم عطای ده را به لقای آن وا می گذاشتند و لزومی نداشت در ده بمانند و به توریست ها صنایع دستی بفروشند.
حکایت روستاهای ییلاقی فرق می کند. در این روستاها مانند شهرها، خانه های تازه سبز شده است. شهری ها بویژه فرزندان همان کسانی که روستا را ترک کرده بودند به شکلی نمادین بازگشته اند. پول های خود را به ده برده اند و در زمین های آبا و اجدادی خانه ساخته اند. دلالان و بنگاه های معاملات ملکی نیز پیدا شده اند و زمین های روستائی را بدل به خانه هایی کرده اند که به قصر خورنق طعنه می زند.
با وجود این روستا با همان طبیعت روستاییش خوب و زیبا بود. این چیزهای حرام زاده ربطی به روستا ندارد. چنانکه امروز وقتی از شمشک و دربند سر و میگون می گذرید دیگر احساس روستا و روستایی ندارید. وارد ده نمی شوید. بلکه وارد شهرهایی می شوید که برای شما ناشناخته اند. درست مانند مساجد نوینی که بنای فاخر دارند اما معنویت القا نمی کنند. اما چه می توان کرد. فعلا زمانه میل به تغییر دارد. جواهر ده نیز که جواهر شهر می شود، شاید همین حال را داشته باشد.
مجموعه اى از عكس هاى ابيانه كار آرش نعمتى را در گزارش تصويرى اين صفحه مى توانيد ببينيد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید
یک توضیح در خصوص اسم آن منطقه از رامسر. در زبان گیلکی که در غرب مازندران نیز استفاده می شود واژه ی "جور" به معنی بالا، بلندی، ارتفاعات و واژی "جیر" به معنی زیر، پایین است که در موقعیت های زبانی و لغوی مختلف به کار می رود.که در اینجا جورده یا جوردی بوده (دی به معنای همان ده یا آبادی می باشد) که نمی دانم به کدام دلیل ذوقی ادبی و یا زبانشناسانه ای واژه جور را به جواهر تغییر داده و بکار می بریم.دوباره سپاسگزارم از مطلب مسئولانۀ شما.
وقتی نمیدونید الکی خودتون رو گنده نکنید
لواسان تمدن 7هزار ساله دارد
و قبل از بوجود امدن تهران یکی از مناطقی بود که ثروتمندان در آن زندگی میکردنند
ضمنا" دهي به نام لواسان وجود ندارد! لواسانات سابقا" بخشي از شهرستان شميرانات بود كه شامل لواسان كوچك و لواسان بزرگ ميشد, هر يك شامل چندين ده بودند و مركز آن گلندوك حالا خود شهرستان است.