این، مطلع یکى از حکایات کتاب گلستان است در فضیلت قناعت. اما سعدى در خلال آن –بى اختیار- از رونق بازرگانى کیش به روزگار خویش سخن گفته است؛ وگرنه بازرگانى با چنان دبدبه و کبکبه که دیباى رومى را به هند مى برد و فولاد هند را به حلب و آبگینه حلب را به یمن و برد یمانى را به پارس، در آن جا چه مى کرد؟
جزیره کیش از دوران باستان جاى آباد و شناخته اى بود. یونانیان آن را به "ونوس" الهه رویش، عشق، زیبایى، شادى و اصالت؛ و "مرکور" خداى فصاحت و تجارت و فلاحت نسبت مى دادند و بدیهى است که این نام گذارى بى ربط با حال و هواى جزیره در آن روزگار نبوده است.
با این حال، کیش از چهارمین سده پس از اسلام به شکوفایى رسید. درباره اسباب و علل شکوفایى اش چنین گفته اند که از روزگار باستان، بندر سیراف مرکز تجارت دریایى در خلیج فارس بود، اما چون در سال ۳۶۵ هجرى دچار زمین لرزه اى شدید شد و به زوال گرایید، جاى خود را به کیش داد.
در این زمان، خاندان "بنى قیصر" حکومت کیش را در دست داشتند و خراج گزار ایالت فارس به شمار مى رفتند. معمولا هدایایى را براى حاکمان فارس مى فرستادند و بقاى حکومت خود را تضمین مى کردند. اما در آغاز سده هفتم هجرى، زیادى و نفاست این هدایا نتیجه عکس بخشید و اتابکان فارس را به این فکر انداخت که کیش را مستقیما زیر نظر خود اداره کنند و بنى قیصر را براندازند.
تختگاه این اتابکان که چندى بعد خراج گزار مغولان شدند، شهر شیراز بود و یکى شان که "مظفرالدین ابى بکر بن سعد بن زنگى" نام داشت. کیش را ضمیمه قلمرو خود ساخت. این مظفرالدین ابى بکر، پدر "سعد بن ابى بکر زنگى" است که سعدى او را "سلطان البر و البحر" لقب داده و کتاب گلستان را به نامش کرده است.
به هر روى وقتى استاد سخن در سده هفتم هجرى به کیش رفت، این جزیره بزرگ ترین مرکز تجارت در خلیج فارس و دریاى عمان بود و با عربستان، هند، چین، سواحل دریاى سرخ و آفریقاى شمالى داد و ستد داشت. مروارید و اسب و ابریشم و پنبه و کتان و انواع و اقسام پارچه را به آن نواحى صادر مى کرد و عاج فیل و جواهرات و ادویه را وارد مى ساخت.
گویا یک ناوگان دریایى بزرگ هم داشت که از پس گوشمالى دزدان دریایى خوب برمى آمد و از این رهگذر هیمنه ملوک کیش را دو چندان مى کرد؛ پس شگفت نیست که در تواریخ نوشته باشند در برخى شهرهاى هند از جمله سومنات و گجرات، نام ملک کیش را در خطبه مى خواندند.
اما کیش چرا و چگونه رو به افول نهاد؟ افولش تدریجى بود و چند سده به طول انجامید. علت هم کشف دماغه امید نیک توسط "بارتلمى دیاز" پرتغالى در سال ۱۴۶۸ میلادى (۸۹۱ ه.ق) بود. با این رخداد، اروپائیان گامى بزرگ به سوى شرق برداشتند و با دور زدن آفریقا پاى به هندوستان نهادند. بدین ترتیب ابتکار عمل تجارى، رفته رفته از دست حکومت هاى محلى بیرون رفت و سمت و سویى دیگر یافت.
در این میان نه فقط کیش که تمام جزایر و بنادر خلیج فارس جایگاه تجارى خود را از دست دادند و آرام آرام به انزوا رفتند. داستان این افول، داستان دور و درازى است. همین قدر بگوییم در سال ۱۳۲۶ خورشیدى، جمعیت جزیره اى که یک زمان بازرگانانى با صد و پنجاه شتر بار و چهل بنده خدمتکار را در خود جاى مى داد، از هزار نفر فراتر نمى رفت.
دولت ایران که این وضع را تهدیدى براى قدرت و امنیت خود در خلیج فارس تشخیص مى داد، ابتدا کوشید تا با گسترش کشاورزى از مهاجرت اهالى به سرزمین اصلى جلوگیرى کند و سپس طرح هاى بزرگ ترى را پى ریخت.
طرح هایى که تا امروز، گاه کامل و گاه نصف و نیمه به اجرا درآمده اند و در پرتو نام هایى چون "سازمان عمران کیش" و "سازمان منطقه آزاد کیش"، به این جزیره زیبا رونقى دوباره بخشیده اند.
از درخشش روزگار کهن اما، چیزى نمانده مگر تلى از خاک در بخش شمالى جزیره معروف به "شهر حریره". برخى گفته اند این نام، همان صورت بى نقطه جزیره است؛ برخى دیگر چنین پنداشته اند که باید با حریر و ابریشم یا حرارت و گرما نسبتى داشته باشد و گروه سومى آن را برگرفته از "هار" دانسته اند که در زبان سانسکریت مروارید و گردنبند معنى مى دهد.
هرچه هست، برگه هاى هویت کیش را باید در دل تل ها و پشته ها جست. از همین رو، چند دهه اى است که باستان شناسان مى کوشند این برگه ها را از زیر خاک بیرون کشند.
گزارش مصور این صفحه نگاهى دارد به یافته هاى باستان شناسى در شمال جزیره کیش و بناهاى تازه یابى که دور از نظر نیست گام هاى سعدى شیراز را هنوز به یاد داشته باشند!
شاید ماندن همین ها نیز از دعاى خیر او باشد:
یا رب زباد فتنه نگهدار خاک پارس
چندان که خاک را بود و باد را بقا