جواد منتظرى
وقتى احمد عالى مى خواست اولين نمايشگاه اش را برگزار كند، هنوز در اداره هنرهاى زيباى كشور پيش بينى نشده بود انجام امور نمايشگاه يك عكاس مربوط به كدام بخش از آن اداره است.
خود او در اين مورد مى گويد: "كميسيونى تشكيل شد و صلاحيت كارها را تاييد كرد. بعد از آن قريب به ده ماه اين كار در دست اندازهاى ادارى گير كرد. هر ده پانزده روز يك بار سر مى زدم و جواب تقاضاى خود را مى خواستم. بهانه هاى مختلفى مى آوردند. بعدا معلوم شد كه ترتيب دادن نمايشگاه يك عكاس در شرح وظايف هيچ كدام از ادارات تابعه پيش بينى نشده بود."
"معنى ديگر اين حرف اين بود كه عكاسى به عنوان هنر هنوز پذيرفته نشده بود. من با اصرار و سماجت توضيح مى دادم و پافشارى مى كردم كه عكاسى هنرى مستقل است و مى تواند مثل نقاشى و مجسمه سازى مطرح شود و نمايشگاه داشته باشد. بالاخره در ارديبهشت ماه ۱۳۴۲ رضايت دادند و مجاب شدند در تالار فرهنگ آن زمان نمايشگاهى از كارهاى عكاسى من به نمايش در آيد.
و اين مى شود اولين نمايشگاه عكاسى هنرى در ايران كه استقبال مردم و هنرشناسان از آن جاى عكاسى را به عنوان هنرى مستقل در ايران تثبيت مى كند.
احمد عالى در سال ۱۳۱۴ در تبريز در خانواده اى متوسط اما مرفه به دنيا آمد، چهار سالش كه بود، پدرش از دنيا رفت. او به ياد دارد وقتى ۷-۶ سال بيشتر نداشت، پدربزرگش كه آدمى اهل مطالعه بوده و كتاب هاى مذهبى مى خوانده، هميشه با دوستانش در خانه در مورد كتاب و مسائل مختلف بحث مى كرده اند. شايد همين بحث ها بوده كه كنجكاوى هاى اوليه او را برانگيخته و راهگشاى بعدى او در عرصه هاى هنرى شده است.
مادرش آدم بسيار دقيقى بوده و كار هايش را هميشه در حد وسواس با نظم و ترتيب انجام مى داده. اين نظم حتى زمانى كه به خواهر احمد خياطى و گلدوزى ياد مى داده نيز به چشم مى خورده است.
آقاى عالى مى گويد: "من هم پابه پاى خواهرم، تعليمات مادرم را پى مى گرفتم. فكر مى كنم كه مادر و دايى من دو شخصى بودند كه ذهن مرا به سمت يك نظم كلى سوق دادند و بهمين نظم است كه در كارهاى مختلفى كه بعدا من انجام دادم ديده مى شود."
دايى اما پزشكى بود كه در فرانسه تحصيل كرده بود و علاوه بر دقت و نظم بسيارش در كنار كار پزشكى به كارهايى نظير نجارى نيز علاقمند بود و در اوقات فراغت به آن مى پرداخت. احمد نيز در اين كارها با او مشاركت داشت. خودش مى گويد: "حضور دائى ام اين تاثير را بر من داشت كه بعدها راهم را پيدا كنم و سعى كنم هميشه در كارهايم با انضباط و دقيق باشم."
احمد عالى در مورد نقاش شدن خودش مى گويد: "در خانواده ما كسى گرايش به هنر نداشت و من نمى دانم چرا گرايش به نقاشى داشتم. فقط يادم است كه در دوران كودكى نمره هاى نقاشى مدرسه ام هميشه ۲۰ بود. و تنها الگويى كه داشتم يك نقاش بود در تبريز كه مغازه داشت و تابلو مى فروخت. ويترين او الگوى من بود، تماشا مى كردم و در خانه كارهايش را كپى مى كردم."
چون در تبريز موقعيتى براى ادامه نقاشى او وجود نداشت. در سال ۱۳۳۱ به تهران آمد و در هنرستان كمال الملك به تحصيل در رشته نقاشى پرداخت.
در اواخر دهه سى به اين نتيجه رسيد كه گرافيك كارى نيست كه او واقعا در زندگى خود مى خواسته. دفترش را تعطيل كرد و با راه اندازى دفتر ديگرى با نام "آتليه جارچى" پى گير عكاسى شد. آرام آرام عكاسى برا ى او مهم شد و متوجه شد كه عكاسى قابليت هاى بيانى نوترى را به اومى دهد.
اين زمان مقارن است با اواخر دهه ۳۰ و موج نوى هنر نقاشى در ايران با نام هايى مانند مرتضى مميز، قباد شيوا، مسعود عربشاهى، محمد رضا جودت، كامران كاتوزيان، فرامرز پيلارام، روئين پاكباز، سيروس مالك، صادق تبريزى و منصور قندريز.
اين هنرمندان و تعدادى ديگر در ديدارهايى كه در كافه فردوسى، كافه فيروز، كافه نادرى، هتل مرمر، تهران پالاس و ريويرا برگزار مى شد گرد مى آمدند و از خلال ديدار و گفتگوهاى آنها موج نوى نقاشى ايران در حال شكل گرفتن بود.
از آن جمع منصور قندريز به احمد عالى بسيار نزديك بود. او تنها كسى ست كه عالى با او در مورد هنرهاى تجسمى به بحث مى نشسته است. پس از مرگ زودهنگام قندريز احمد عالى ترجيح داد آن بحث ها را فقط در خلوت خودش پى بگيرد.
احمد عالى در باره اين كه چگونه به اين نتيجه رسيد كه از كنار هم گذاشتن عكس هايش به مفهومى متفاوت برسد مى گويد: "مى خواستم عكسى رادر اندازه بزرگ چاپ كنم و به خاطر محدوديت هاى كارى و كمبود كاغذ بزرگ عكس، فكر كردم كه عكس را بر كاغذهاى كوچك چاپ كنم تا در نهايت با كنار هم گذاشتن آنها به يك عكس مترى برسم. اما موقع كنار هم قرار دادن عكس ها تعدادى از شماره هايى كه در پشت آنها نوشته بودم پاك شده بود و يك عكس بى هويت در دستم باقى ماند. بالاخره با چپ و راست كردن و اين طرف و آن طرف كردن توانستم آنها را كنار هم قرار دهم. همان جا به اين نتيجه رسيدم كه كار را به همان شكل بگذارم و اين يك شيوه جديد شد در كارم كه هنوز هم آن را ادامه مى دهم."
دو سال پس از اولين نمايشگاه، احمد عالى در سال ۱۳۴۴ نمايشگاه ديگرى را در تالار ايران كه بعداً به نام "قندريز" تغيير نام مى دهد، ترتيب داد و در آن مانيفست و نظراتش را در باره عكاسى عنوان كرد: "من به دنبال فرم ها و خطوط و تناسب هاى جديدى هستم كه در ريتم هاى نامحدود طبيعت پراكنده اند و اگر اين تناسب را گاهى در پرتره يك انسان و گاهى در يك در قديمى و گاهى در پديده هاى زندگى پيدا مى كنم، هيچگونه جاى تعجب نخواهد بود. مهم اين است كه بهانه اى پيدا شود، كليدى كه بتوان درهاى بسته را باز كرد و انديشه و احساس را بيرون كشيد. كوشش من صرفا به همين خاطر است."
"من در طبيعت جستجو مى كنم كه كشف نمايم و اين طبيعت نيست كه به افكار و انديشه هاى بيان شده ام صورت واقعيت مى دهد، بلكه من زمينه هر ديده اى را قبلا چيده ام و براى پيدا كردن قالب است كه مى كاوم و جستجو مى كنم. عكاسى براى من كپى محض از طبيعت و واقعيت هاى عينى نيست. من مى خواهم در طبيعت و واقعيت هاى آن تصرف نمايم."
احمد عالى در سال ۱۳۴۹ به مدرسه عالى تلويزيون و سينما دعوت شد تا رشته عكاسى را در آنجا پايه ريزى كند. اين همكارى تا سال ۱۳۵۲ ادامه داشت. اوايل ۱۳۵۷ مجددا از او دعوت شد و اين بار همكارى او تا انقلاب فرهنگى به طول انجاميد. اما در بازگشايى مجدد دانشگاه ها احمد عالى به خاطر اختلاف سليقه و تضاد ديدگاه ها ترجيح داد از كار آموزشى كناره گيرى كند.
"اگر چه در مقايسه با هنرهاى ديگر هنوز هم عكاسى را بيشتر دوست دارم، اما اگر يك بار ديگر زندگى را شروع كنم، چنانچه وضعيت اين گونه باشد كه هست و حق انتخاب نداشته باشيم، من عكاسى را انتخاب نمى كردم چون خيلى فكر ها در ذهن من جارى مى شود كه با محدوديت هاى اين دوره و زمانه نمى توانم آنها را اجرا كنم."
بخش هائى از اين متن با استفاده از منابع زيرنوشته شده است:
نشريه كلك - شماره ۸۳ ، آبان ۱۳۷۵
نشريه عكس - اسفند۱۳۶۹
THANKS FOR THIS REVIEW.
منتظر کارهایی از این دست هستم و روایات دلنشینت.