چند نگاه به آدمیت
سیروس علی نژاد
آدمیت و تاریخ مشروطیت، آدمیت و تاریخ نگاری، آدمیت در آئینه آثارش، آدمیت در نثر، نقد آثار آدمیت، آدمیت و حقوق بین الملل، از جمله عنوان هایی است که در زیر هر یک از آنها مطالب متعددی آمده است.
پس از مقاله علی دهباشی، سردبیر بخارا، باعنوان "پایان شب سخن سرایی"، دکتر هما ناطق، مورخ، همکار و دوست دیرین آدمیت، "به یاد فریدون" را نوشته است. در این نوشته هما ناطق پس از آنکه دربارۀ اندیشه های آدمیت و آثار مشترک سخن می گوید، از طرح مشترکی سخن به میان می آورد که به جایی نرسید و عنوانش را دکتر آدمیت "دولت بر باد رفته، دولت بادآورده" گذاشته بود. همچنین از گرفتاری هایی یاد می کند که در سفر انگلیس برای آدمیت پیش آمده بود و گذرنامه اش را انگلیسی ها گرفته بودند. نه می توانست به پاریس برگردد و نه راهی وطن شود. "تا اینکه از ایران آقای عطاءالله مهاجرانی به داد او رسید. دستور داد فریدون را بدون پاسپورت و بدون بلیط سوار هواپیما کنند و به ایران برگردانند." معلوم نیست این کار چگونه ممکن شده است و خود آقای مهاجرانی باید در این زمینه توضیح دهد ولی در عین حال ارزش کار مهاجرانی را نمی توان و نباید فراموش کرد.
نوشتۀ سیما کوبان اگرچه تاریخ سال ۱۳۷۶ را دارد و همچنان بار دیگر در زمان مناسب چاپ شده است. او اول بار با دکتر کریمی حکاک به دیدار آدمیت می رود تا برای نشریۀ چراغ که آن روزها منتشر می کرد و الحق نشریه جاندار با فروغی بود مطلبی بگیرد. در راه بازگشت سخن از جزوه "آشفتگی در فکر تاریخی" است که آدمیت درباره آل احمد، فردید و بازرگان نوشته بود." ... به دکتر کریمی حکاک گفتم: تنها چیزی که در نوشتۀ دکتر آدمیت مرا آزار می دهد این است که خواننده احساس می کند نویسنده جز خودش هیچ کس را داخل آدم به حساب نمی آورد. دکتر کریمی حکاک گفت: انگلیسی ها ضرب المثلی دارند که می گوید بهترین صفت بزرگان افتادگی نیست."
خاطرات حجت الله اصیل، مولف کتابی درباره آدمیت، با همۀ کوتاهی از خواندنی ترین مطالب است. اصیل که سرگرم گردآوری مقالات میرزا ملکم خان بوده، نخستین بار آدمیت را در سال ۵۸ در هتل اینتر کنتینانتال ملاقات کرده است. ( غالبا آدمیت اشخاص را در همینجا ملاقات می کرد) بعد در دیدارهایشان مفارقت می افتد و بار دوم در سال ۷۶ به دیدار او می رود. "پس از هیجده سال او را پیر و تکیده یافتم. از بیماری ریوی و عروقی رنج می برد، با این حال حافظه اش نیرومند بود و در دیدارهای مکرری که با وی داشتم دریافتم که تاریخ ایران معاصر را در حافظه دارد. حتی برخی از مطالب تاریخی را با ذکر شمارۀ صفحۀ کتاب ها باز می گفت". در جای دیگر خاطرات اصیل، موید سخنان سیما کوبان است. اصیل به آدمیت می گوید که گاهی به آثارش خرده می گیرند و علتش گویا این باشد که با صراحتی مغایر با رسم زمانه سخن گفته است. آدمیت پاسخ می دهد "من به سالیان آثاری پدید آورده ام که اکنون بر درستی آنها پافشاری نمی کنم".
تأیید حرف های سیما کوبان را در نوشتۀ محمد قائد و حمید اکبری باز می یابیم. به نوشته قائد تلقی آدمیت "از افراد تا حدی یادآور طرز فکر اشراف قاجار بود که در اشاره به مردمِ فاقد القاب و عناوین می گفتند "یک مشت آب حوضی". آدمیت دربارۀ مولفی می نویسد: "او یکی از پادوهای تاریخ پردازی بود" و دربارۀ یکی دیگر: "خانم معلمی که گویا درس تاریخ می دهد" و "این هم از افاضات معلمی است که درست تاریخ می دهد... ".
به نوشتۀ حمید اکبری که برداشت های خود را از آثار آدمیت با خواننده در میان می گذارد، "ممیزۀ نخست تاریخ نگاری آدمیت، صراحت کلام وی در قضاوت های تاریخی است. او در قضاوت تاریخی، ولو به مذاق خواننده خوش نیاید، عاری از تعارفات متداول در فرهنگ ایرانی است." این نویسنده به تأکید می گوید: اعتقاد راسخ و خدشه ناپذیر به اصالت عقل و تعقل زیر بنای آثار آدمیت است. او مشروطیت را محصول تفکر و تعقل روشنفکران میهن دوست ایران می داند و نیز به عقیدۀ آدمیت "از ردۀ کثیر درس خواندگان دوران طولانی پهلوی دوم به اطلاق، یک مرد سیاسی هوشمند، حتی در حد متوسط، برنخاست."
خاطرات باقر مومنی از فریدون آدمیت به سال های چهل برمی گردد. او حکایت می کند که بر سر میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی بین آنها بحث هایی وجود داشته و یادآور می شود که آدمیت از میرزا آقاخان کرمانی با یک شیفتگی صحبت می کرد. "من تکرار می کردم که اگر به میرزا فتحعلی آخوندزاده توجه بکنی می بینی که او خیلی جلوتر از اوست و خیلی کامل تر و قاطع تر و روشن تر از او در این زمینه ها صحبت می کرده و دکتر آدمیت مرتباً بحث را بر می گرداند به اینکه چون زبان میرزا آقاخان کرمانی زبان بسیار شیرین و زیبای فارسی بود و خودش هم لغت های فارسی مناسب زیادی ساخته بود و به کار می برد و ... خلاصه ناسیونالیسم شدیدی که مورد علاقۀ خود دکتر آدمیت هم بود در آن منعکس بود، مدام دکتر آدمیت از آن تعریف می کرد که البته خوب بعدها بیشتر با میرزا فتحعلی آشنا شد و کتاب اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده را نوشت".
فریدون زندفر در خاطراتش از نکته ای یاد می کند که در نوشته های دیگران دیده نمی شود. "...از سفر هند ناراضی بود و از هندی ها خوشش نمی آمد؛ و بر این باور بود که هندی ها هنوز تحت سلطۀ فکری ارباب قبلی شان انگلیس اند. از این برداشت حتی در آن زمان در تعجب بودم".
به نوشتۀ محمد قائد "آدمیت روش، لحن و نثری جدید وارد تاریخ نویسی ایران کرد و با این اسلوب نوین به درکی تازه از تاریخ کشورش در قرون نوزدهم و ابتدای بیستم رسید". به قول کاظم کردوانی "در حوزه ای که آدمیت کار کرده است ما تا به امروز شوربختانه کسی در قد و قوارۀ آدمیت نداریم".کردوانی تأکید می کند که از جنبه های مهم کار آدمیت، فهمیدن و درک کردن و فهمانیدن تاریخ است با روش تعقلی و نه قضاوت کردن. قائد وقتی به خاطرات خود با آدمیت می رسد می نویسد: "در سال هایی که همسایه بودیم گاه با کت و شلوار سورمه ای و کراوات و سطل ماست به دست به خواربارفروشی محل می آمد. چند بار هم در اتاق کارش که حال و هوای اداره جاتی داشت به دیدنش رفتم. یک بار که به ناهار دعوتش کردم، خواهشی کرد به این مضمون که جمع مهمانان کوچک و عاری از افراد متفرقه باشد. در آن زمان که نسل ما خیال می کرد کراوات به تاریخ پیوسته است و از درگیر شدن در هر جر و بحثی استقبال می کرد، این خلق و خو بوی نا می داد. بعدها به تجربه دریافتم طرز سلوک او عاقلانه است و در بحث بیهوده و قاطی شدن با افراد متفرقه نباید افراط کرد".
به گفته علی میرسپاسی که در گفتگو با فرشاد قربان پور نظراتش را درباره آدمیت عنوان کرده است "نظیر آدمیت از دانشگاه های ایران بیرون نیامده است."
با توجه به حمله آدمیت به برخی همکاران غربیش فکر نمی کنم که او صفت غربگرا را در مورد خود بپذیرد. در عوض مسلم است که او خود را متعلق به مدرنیته ای غربی شده می داند، یعنی مدرنیته ای که وارث عصر روشنگری و برداشت ترقی خواهانه از تاریخ است. او به مقابله با طرفداران دین، یا کسانی که به عقیده او برای روحانیت اهمیت تاریخی بیش از حد قائلند، از جمله آل احمد که مدتی دوست او بود بر می خیزد.
آدمیت نمی خواهد اسنادش را در اختیار ما قرار دهد و ارجاعات او بسیار کوتاه هستند. به طوری که دسترسی به منابعی که به ما اجازه دهند تا درباره نتیجه گیری هایش بحث کنیم بسیار دشوار است. البته باید او را باور داشت، می توان غالبا به او اعتماد کرد و با صفت عقل گرا او را توصیف کرد.
ملتی که تاریخ خود را نمی داند، به ناچار آنرا تکرار می کند. خدایش بیامرزاد که بسیاری از گذشتگان و اندیشه هایشان را بدون تعصب و جانب گیری بر نسل های فراموشکار ایران زمین شناساند تا ببینیم که خواسته ها و آرزوهای ما از صدر مشروطه تا کنون بارها و بارها باز تولید می شود. افسوس آنکه گذشتگان بس بینا تر و دلیرتر بودند از ما!
یاد او و 14 مرداد ماه گرامی
با سپاس