Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
آخرين بخشى بزرگ
شهاب آزاده

وقتی سه ساعت تمام در خانه فیلم کلن، تماشاگران ایرانی و آلمانی به تماشای فیلم مستند آخرین بخشی ساخته فرشاد فدائیان، از زندگی حاج قربان سلیمانی نشستند و خسته نشدند، برایم حجت تمام شد که باید ببینمش. مادرعلیرضا، همسرش، رفته بود و او هم باید به قول خودش به پیشواز خوابی ابدی می رفت که دیر یا زود، به تانی یا تعجیل می آید.

براى شنيدن ساز و آواز حاج قربان اينجا را کليک کنيد

سال گذشته در سفر خراسان، از قائن و بیرجند در جنوب، بالا رفتم تا خواف و کلات در شرق  و بعد رسیدم به قو چان در شمال . مرتضی پور صمدی، فیلمبردار، گفته بود در قوچان از هر که سراغش را بگیری، خانه اش را نشانت می دهد. شب هنگام وارد  بنگاهی شدم تا نشانی اش را بپرسم. کسی گفت فردا راهنمایت می شوم. با اندرز مادر برایش کله قندی خریدم و در کوله پشتی گذاشتم و راهی زادگاهش شدم، علی آباد در پنج کیلومتری قوچان.

هوا سرد بود و سرمای استخوان سوزی، صورتم را  می خورد. خانه ای گلی با دری چوبی خانه حاج فربان بود. در زدم. علیرضا، پسرش، در را باز کرد و به خانه دعوتم کرد. حاجی گوشه اتاق نشسته بود، بر پوستینی در زیر وبا پوستینی بر دوش.

نجابت نگاهش، عمق وجودم را شکافت. دستانش را بوسیدم و گفتم آنها از طلا هستند. تلخ خندی زد و گفت: "ما سال هاست از طلا گذشته ایم ومس شده ایم." اول سختی می کرد و بی حوصله بود. گله داشت از روزگار و آدم هایش و این آخری ها هم خست آسمان و خشکی زمین .

خشکسالی را جواب خدا به بدی بندگان خدا می دانست و وقت نماز دعا می کرد زمین نمناک شود برای حیوانات وحشی کوه ها و دشت ها، تا از بی آبی تلف نشوند.

وقتی به سخن گفتن افتاد، دیگر سرِ باز ایستادنش نبود. ازآشنایی موروثی خانواده اش با موسیقی گفت و عشقی که بعد از کار بر روی زمین او را تا پاسی از شب بر سر دوتارش می نشاند تا با آن راز و نیازکند.

از ترک دوتارش گفت وقتی یک روحانی در مجلسی آن را سازی شیطانی خواند تا سال ها بعد که باز هم دو روحانی به سراغش آمدند و مجابش کردند برای نواختن ساز. اما در این سال های فراق آن چه گم شد، نرمی انگشتانش بود و الفتش با ساز.

از شب آوینیون گفت که وقتی بر صحنه رفت، فهمید سازش همچون پنبه برآتش می گیرد که او زبان ساز را می دانست و ازامیدش به حیدر نوه اش، که او را وارث دم مسیحایی خود می پنداشت.

اداره ارشاد ماهی دویست هزار تومان به او می داد و بارها آدم های مختلف به بهانه های مختلف، صدایش را ضبط کرده بودند و فروخته بودند و خود ش خبر نداشت که اگر داشت در سرمای زمستان پناهش در آن اتاق بزرگ، این چراغ نفتی کوچک نبود.

و آن گاه که نواخت، آن چنان بر ساز زخمه زد که گویی گرمی پنجه هایش، زخم های روزگار را از روح و تنش پاک می کرد.

حالا وقتی گورکن ها خاک را کنارمی زنند تا جسدش را در آن بگذارند، زمین نمناک، گونه هایش را نوازش می دهد.

حاج قربان! چشمان بسته ات را باز کن و ببین آسمان دلتنگیش را گشود تا  گشادگی خاک در آغوشت بگیرد. درامتزاج  سیاهی خاک و سپیدی برف ، سازت کجاست؟


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- دكتر عطااله اميدوار، 2008/02/04
ايران زمین (خراسان بزرگ) يكي از بزرگترين هنرمندان زمانه حاج قربان سلیمانی را از دست داد

از خداوند بزرگ مي خواهم كه كار و عمل ما وهمه جويندگان هنر موسيقى را به او نزديك كند.

يا هومسافر دكتر عطااله اميدوار
- تادانه، 2008/01/25
اينجا از شما تشكر شده
http://tadaneh(dot)blogspot(dot)com/2008/01/haj-qorban(dot)html
- یک کاربر، 2008/01/24
حاج قربان رفت بدانجا که در حیاتش بارها با نوای سازش بدان نزدک شده بود اما ایا براستی بقیه این پیران هنر را دریافته ایم که نوحه سرایی بیاغازیم راستی که خوب نوحه میخوانیم مرده که چیزی از ما نمیخواهد جز لقلقه ی زبان که دریغ نداریم! نوازنده دونلی سیستانی کجاست؟ نتنها نوازنده استاد بجنوردی که قوشمه شب سکوت کویر را زده بود چطور؟شجریان که با بیماری دست به گریبان است هنوز جای طعنه زدن برای ثروتی که پیش هنرش هیچ است را دارد! لطفی را بییایید سرزنش کنیم چطور است؟ کیوان ساکت را با نفرت خود از توانایی خاصش برنجانیم! بد نیست ساز علیزاده را به خراشیدن ته دیگ تشبیه کنیم و بخندیم ؟! کاش از این نفرت ورزیدن به یکدیگر وهمدیگر را به چشم رقیب دیدن دست برداریم
- یک کاربر، 2008/01/24
آنچه از دل برآید لاجرم بردل نشیند. مثل نوشته شما که خیلی از خواندن آن متاثر شدم، ایکاش قدر داشته ها را تا بودند می دانستیم. ممنون از تجربه ی زیبایتان که با ما قسمت کردید.
- یک خراسانی پیرو خراسانیانی چون ح، 2008/01/24
برای حاج قربان بزرگ:
آمد ندا از آسمان، جان را که باز آ الصلا
چان گفت ای نادی خوش، اهلاً و سهلاً مرحبا
سمعاً و طاعه ای ندا، هر دم دوصد جانت فدا
یک بار دیگر بانگ زن، تا بر پرم بر هل اتی
ای نادره مهمان ما، بردی قرار از جان ما
آخر کجا می خوانیم، گفتا: برون از حان و ما

روانش شاد و یادش گرامی باد.
امید که بتوانیم روزی در ملکوت صدای تارش را که این بار هستی را از شوق به لرزه در می آورد، بشنویم.
- یک کاربر، 2008/01/23
مقاله شما خوب بود. روحش شاد. اين نوشته کوتاه هم که در سايت مکتوب خواندم و آقاي مهاجراني نوشته بسيا ر جالب است:

ساز حاج قربان سلیمانی خاموش شد...
صدای ساز حاج قربان خاموش شد... او و سازش از هم جدا نبودند. مثل رستم و رخش. چه کسی دیگر می تواند آن ساز را به صدا در آورد؟ علیرضا پسر حاجی قربان و یا حیدر نوه اش؟ حاج قربان می گفت:
"وقتی ساز می زنم همه چیز را از یاد می برم. در وضعیت معمولی نشستن برایم سخت است؛ نیم ساعتی که می نشینم، خسته می شوم. اما ساز که می زنم؛ تو بگو دوساعت؛ سه ساعت می زنم. دیگر حواسم به چیز دیگری نیست." در جشنواره آوینیون؛ که حاجی قربان ستاره جشنواره شد و به او عنوان: گنجینه راستین ملی داده شد، وقت برنامه اش 40 دقیقه بود. او دو ساعت ساز زد...
حاج قربان انگار نشانه ای از خراسان بزرگ بود. چهره او؛ سلوک او؛ صفای او که مثل باران بهار بود. سادگی اش که مثل آب بود. داستان ها و حکایت هایی که با سازش می خواند...
می گفت من با سازم حرف می زنم. سازبه من می گوید؛ حالا بزن یا نزن. مثل پرنده است. نمی دانم او ساز من است یا من ساز او...وقتی ساز می زنم سیم هایش زنده می شود...کار عشق است.
در آغاز میانسالی، وقتی از سفر مکه باز گشته بود، طلبه قشری به او گفته بود؛ سازش را کنار بگذارد. شانزده سال دوتارش خاموش مانده بود تا روحانی درس خوانده حکیمی به او توصیه کرده بود، که ساز بزند. می گفت: وقتی سازم را کنار گذاشتم، از حسرت و دلتنگی دو سه سالی مریض بودم...گفتم؛ حاجی قربان اصلا شنیدن ساز تو نه تنها حرام نیست که به فتوای غزالی واجب است! صدای ساز تو انسان را به خدا نزدیک می کند. یاد خدا را در دلها بیدار می کند...
شاید بتوان حاج قربان را از بعد حالی که داشت با آقا حسینقلی فراهانی مقایسه کرد؛ که سحر به پشت بام می رفت و تا دمیدن آفتاب ساز می زد. تا سپیده صبحی ، همچنان که تارش در آغوشش بود؛ جان سپرد. عارف در باره او سروده بود:
کاسه تار بعد از او زیبد
که در آن عنکبوت بندد تار
حاج قربان و سازش، ترکیب شگفت انگیزی بودند. شمیم خراسان بزرگ، عطر فرهنگ؛ از صدای او و سازش به مشام می رسید.


- پرزاد، 2008/01/22
آخرين جمله اين نوشته كلام آخر بود از دل هنرمندان موسيقي مقامي اين ديار در نوشته شهاب ميرزايي

خوب گفتيد و تلخ...
حاج قربان! چشمان بسته ات را باز کن و ببین آسمان دلتنگی اش را گشود تا گشادگی خاک در آغوشت بگیرد. در این امتزاج و آشتی سیاهی خاک و سپیدی برف ، سازت کجاست؟

راهش همچون هميشه ي بلنداي تاريخ اين ديار
پر رهرو

در اين مجال هميشگي‌ توجه به هنرمنداني كه پسوند فقيد را بر نام خود مي بينند
نوشته اين سايت حرف ديگري داشت.

پيروز باشيد
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.