تقاطع میرداماد و ولیعصر، در برجهای سربه فلک کشیده اسکان کافه دنجی قرار دارد که قهوه را با عطر عکس سرو میکند.
"کافه عکس" که از سال ۸۴ فعالیت خود را شروع کرده یکی از مکانهایی است که سعی دارد نگاه بصری مردم را نسبت به عکس و دنیای تصویر تغییر دهد. این کافه هر ۱۵ روز یکبار به برپایی نمایشگاه هنرمندان عکاسی میپردازد که سعی دارند با دوربینشان تصویر دنیا را در قاب عکس بنشانند. این بار عکسهای "نبی بهرامی" با نام "کمی از قدیم" بر دیوارهای این کافه نصب شده است. نمایشگاهی که اگر نامش را هم ندانید خود به خود نوستالژیک میشوید. زمان در عکسهای نبی نه تنها ناایستاده بلکه ذهن را وادار به عقب گرد به گذشته میکند.
نبی بهرامی روزنامهنگاری است که هر وقت نوشتههایش را خواندید از احساسش گفته. گاهی دنیا برایش شاد و کودکانه است و گاهی غمگین. عکسهایش هم تکرار تلخ مکررات زندگی روزانهای است که نبی لبخندهایش را در کادر رنگهای کهنه و نخ نما ثبت کرده.
گم شدهای دارد گویا. هیچوقت ندانستم پدر شهیدش گم شدهاش است یا زندگی. هر چه که هست طنز کلامش هم طعنههایی به زندگی است. زندگی که از دوران کودکیاش تاکنون بر مستطیل چهار گوشه مرمر بهشت زهرای بوشهر روایت شد و با عطر گلاب آرام گرفت و مادری که هر چه هست عشق هست.
نبی گذشته و حال را به هم پیونده داده و در هم آمیخته. عکسهایش هم از گذشتهها در حال میگویند. کمی از قدیمها که رنگها شکل دیگری داشت. آبی آسمان کدر نبود و دوچرخه پیرمرد عصا به دست خاکستری بود. کوچههای کاهگلی، ریسههای لامپ آویزان بر در خانهای که آنقدر خاک گرفته که روشناییاش محو میشود و دستهای پیرمرد که از تارهای دار قالی بیرون زده است. هر چه که در عکسهایش هست نمادی از دنیای گذشته است دنیایی که گذشتنش را نبی دوست ندارد. او غرق در رنگهای کهنه و کدر است. حتا رنگهای گرم ثبت شده در عکسهایش هم نشانی از سردی دارند که وجودت را چنگ میزنند.
دنیایی که کودکانش وارونهبودن را دوست دارند همانند خودش که وارونه میاندیشید، مینویسد و تصویر میکند. خودش هم در توصیف حال و هوای نمایشگاه عکسهایش این چنین میگوید: "همیشه دوست داشتم دنیا را وارونه ببینم. آسمان که به زمین نمیآمد اگر مثل کودکانههای آن سه پسرک خندان سر و ته میشد دنیا. شاید آن پیرمرد به آسمان دشنام نمیگفت. شاید آن پیرزن، کمی آنسوتر از فریاد بر سر شوهر از کار افتادهاش مرا میدید که دوان دوان در کوچههای "دوان" آمده بودم تا لبخندش را سوغات ببرم. کاش دنیایم وارونه بود تا کوچههای کودکی میرفتم و همانجا کنار آن گلیمباف تنها که حتا رنگهای گلیم بافته و نبافتهاش را نمیدید بنشینم و روزهای بی دغدغهام تمام نمیشد. کاش چراغهای خانهمان همیشه روشن میماند و دیوارهای کاهگلیمان فرو نمیریخت. همیشه دوست داشتم دنیا را وارونه ببینم اما دنیا نخواست".
در عکسها هم دنیای وارونه نبی مشخص است. دنیایی که همهاش حس است. کادر بندی، کمپوزیسیون، نور و رنگ و حتا محتوا همه از احساس او نشـأت میگیرند. او برای گرفتن کادرهای زیبا تلاش نمیکند بلکه از قدرت احساسش بهره میبرد و گویا بخت یار اوست که احساسش همهچیز را به پیش میبرد.
اعتقادات، نوع نگاه و جهانبینی نبی بهرامی در عکسها کاملا مشخص است هر چند خودش خیلی به صورت جدی در این باره صحبت نمیکند و هرچه میگوید طنزهای تلخ از زندگی است، اما نبی روزنامهنگار و عکاسی است که وظیفه خود را خوب نوشتن و عکس گرفتن میداند و ادعایی هم برای آن ندارد.
نبی اکنون دانشجوی کارشناسی مردمشناسی در شهر یزد است. او با هزاران امید و آرزو روزنامهنگار شد و دوربین به دست گرفت آن هم زمانی که در شهر کوچکشان - که خودش روستا خطابش میکند- هیچکس با عکس و نوشتن میانهای نداشت. هر چه بود گرما و شرجی دریا بود و تلاش برای گذران زندگی.
نمایشگاه عکسهای نبی بهرامی که در کافه عکس برپاست شامل عکسهایی سیاه و سفید نوستالژیک از دو روستا در استانهای یزد و فارس و چند قطعه عکس رنگی مفهومی است. برای در هم آمیختن تصویرهای کهنه، نه پوسیده اما شاد با طعم تلخ قهوه میتوانید به دیدن این نمایشگاه بروید.
در گزارش تصویری این صفحه میتوانید عکسهای نبی بهرامی را که با جدید آنلاین هم از سال ۱۳۸۸ همکاری دارد ببینید و داستان عکسهایش را بشنوید.
موفق و سربلند باشی