Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
در پناه آسمان
فاطمه جمال‌پور

آنها مردمان خوشبختی بودند و در "کند*"هایشان در پای کوه، دل ِ خوش داشتند به دام‌ها، دشت‌های حاصلخیز آذربایجان و فرزندانی که قرار بود میراث دارشان باشد٬ اما در یک غروب سرخ مردادی وقتی به آبادی بازگشتند...

وقتی خانه آوار بود، آواز آوار، سمفونی آوارگان شد و فاجعه‌ای دیگر آفرید و به جای زنانی که خستگیشان را تیمار می‌کردند، کودکانی که صدایشان آوای امیدبخش زندگی بود ویرانی به استقبالشان آمده بود و مرگ در آبادی انتظارشان را می‌کشید.

نخستین بار نیست که ایرانیان گرفتار چنین شبیخونی می‌شوند و آخرین‌بار نیز نخواهد بود. چه تلخ است نظاره کردن کودکانی که در زیر و روی خشت‌های ویران به دنبال پدر و مادر و همبازی‌های گمشده می‌گردند.

چه غمگنانه است سوگ مادرانی که تباهی حاصل عمر خویش را شیون می‌کنند، چه ناگوار است شنیدن مرثیۀ پدرانی که چشمشان به آینده نوگلانشان خشک گردید و بغض‌هایشان در خاموشی فروخرده شد.

راهی "باجه باج" می‌شوم‫؛ یکی از روستاهای "ورزقان". چند روزی از فاجعه گذشته است. در کنار روستا چادرهای هلال احمر حکایت خانه‌خرابی را روایت می‌کنند. در نزدیکی چادرها عزیزانشان را به آغوش خاک سپرده‌اند تا بیش از این میان آنها فاصله نیفتد.

تنها درد بی‌کسی و بی‌خانمانی به جانشان نیفتاده است، با وجود این همه مصیبت هنوز امکاناتی برای ادامه حیات ندارند و حمله شبانه گرگ‌ها به دام هایشان؛ تنها دارایی که طبیعت برایشان باقی  گذاشته است خوابشان را از این که هست هم آشفته‌تر می‌کند.

زنی که  دختر و نوه‌اش را از دست داده است، در میان مخروبه‌ها می‌چرخد و مویه می‌کند "گوزلم ها گددون"، " خوشگلم کجا رفتی". و لالایی زنان نصیب زمینی می‌گردد که دهان باز کرد و فرزندانشان را بلعید.

از کنار چادرهای هلال احمر صدای ناله‌هایی مردانه می‌آید؛ دیوارهای پارچه‌ای  محرم هق‌هق‌های مردانه نیستند. آن سوتر برروی دیوارهایی فروریخته٬ خانه‌ای که دیگر نیست٬ مردی چمباتمه زده است و با حیرت تلاش می‌کند هیچ را باور کند.

مردی که از زیر آوارها بیرون آمده از برادرزاده‌ای می‌گوید که بعد از ۴۸ ساعت زیرآوار بودن جنازه‌اش بیرون آمد و دیگری از نوزاد سه ماه روستا می‌گوید که از این دنیا لوحی سنگی نصیبش شد.

از آبادی چیزی جز درهای بی‌اتکا، سقف‌های فروریخته، نردبان‌های بی‌مقصد٬ و پنجره‌های بی‌منظره باقی نمانده است. دشت در سکوت به عزای فرزندانش نشسته است و باد به دلداری‌اش شتافته. جفای طبیعت؛ طبیعت بی‌انصاف مجال نادر زندگانی را از مردمی گرفت که هنوز شاید فکر زندگی کردن را فراموش نکرده بودند، اما در این روزگار نفرت و فراموشی٬ مهربانی مردم دوباره حماسه‌ای آفرید و ماتم این تلخ فاجعه را تاب تحمل داد.

مسیر تبریز به مناطق زلزله‌زدۀ ورزقان، کم عرض است و صف طویل ماشین‌ها پشت سرهم می‌رانند‫.‬ مردم با هر وسیله ممکن در حال کمک‌رسانی هستند. هر چند ساعتی خودروهای مردمی و دولتی از راه می‌رسند و موج کمک‌ها از نان و خشکبار و کنسروها سرازیر می‌شود‫.‬ مردم، راضی از خورد و خوارک، ترسان از نزدیکی فصل سرما می‌گویند و نبود امکانات اساسی.

آسمان اینجا رنگ آسمان جاهای دیگر نیست؛ غبارآلود است‫.‬ از سویی بوی مرگ می‌آید و از سویی دیگر آوای گریه نوزادی که روز پس از زلزله در های و هوی مرگ و ویرانی به دنیا آمده است‫.‬ به جهانیان می‌گوید من آمدم سرچشمه شادی و زندگی و امید را برای بازماندگان آورده‌ام.

در گزارش تصویری این صفحه مردمان روستای باجه جان از نامهربانی طبیعت می‌گویند. 

*آبادی پای کوه


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
- میثم، 2012/08/20
گزارش مکتوب تاثیرگذاری بود، و گزارش تصویری تاثیرگذارتر.
موفق باشید
- یک کاربر، 2012/08/20
خسته شدم از فقر و عقب ماندگی. ما هیچ چیز از ملت های دیگر کم نداریم.
ممنون فاطمه
- بهزاد، 2012/08/19
تا کی باید دیوار روستاهامون کاهگلی بمونه؟ تا کی باید تیر چوبی باشه؟؟= تا کی باید بعد از هر زلزله ای آه و زاری کنیم و حماسه کمک های مردمی راه بیندازیم؟ چرا باید زلزله شش ریشتری که به قول دکتر عکاشه همه جای دنیا ده تا زخمی به بار می آره، اینجا روستاها را ویران کنه؟ حالا کمپوت و کنسرو فرستادیم فردا تو سرمای آذربایجان بدون خونه این ها چه کار کنند؟
گزارش تون از عکس ها گرفته تا متن و مصاحبه ها خیلی خوب بود.
- یک کاربر، 2012/08/19
salam, aliiii bud,kash zudtar ye sarpanahe amni barashun dorost konan
- mahshid، 2012/08/19
سلام. وقت خوش. از گزارش خوب و تاثیرگذارتان ممنونم.
- آرش، 2012/08/18
تلخی حادثه و زیبایی گزارش بسیار تاثیرگذار بود. مثل همیشه عالی.
- رزوبه، 2012/08/18
خسته نباشید. مردی چمباتمه زده است و با حیرت تلاش می‌کند هیچ را باور کند... بعد خوندن مطلبتون یاد زندگی و دیگر هیچ کیارستمی افتادم. اسمش کافیه و آدم رو بی نیاز می کنه از توضیح. ممنوم برای ترکیبات زیباتون.
- سعیده، 2012/08/18
«ما بیسکوییت لازم نداریم...ما خانه می خواهیم...»
اگه تا الان با فرستادن چند بسته غذا فکر می کردیم که از عمق فاجعه کم کردیم، حالا با این گزارش به ابعاد دیگه ی فاجعه هم پی می بریم....مرسی... و زمین زیر پات سفت :)
- فرهاد ریاضی، 2012/08/18
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی....
- پرستو، 2012/08/18
جمله آخر کودکی که میگفت: اگه دیگه زلزله نیاد خیلی خوب میشه...نفس گیر بود...
خسته نباشی فاطمه عزیز.
- دور از وطن، 2012/08/17
گزارش بسیار قشنگ و در عین حال دردناکی بود. خدا به این هموطنان کمک کنه و صبر بده و امیدوارم هر چه زودتر به خواسته های خودشان برسند.
- فرشید، 2012/08/17
سپاس از جدید آنلاین.
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.