۱۸ جولای ۲۰۱۱ - ۲۷ تیر ۱۳۹۰
امیر فولادی
تنها ۱۵ روز تمرین کرده و بعد کمر بسته تا درمسابقات المپیک پکن شانه به شانه رقبای سرسخت و آبدیدهاش بایستد. وقتی مسابقۀ "دو ِ سرعت" شروع میشود او نفر آخر میشود. اما وقتی جلو دوربین قرار میگیرد، میگوید ناراضی نیست و با لبخند تلخی میافزاید: "برای مدال نیامده بودم. میدانستم برنده نمیشوم، ولی آمدم و شرکت کردم تا بگویم ما، زنان افغان، هستیم و میخواهیم حضور داشته باشیم".
از بقیۀ داستان این فیلم (بدو، روبینا، بدو) ساختۀ دیانا ثاقب، میگذریم تا به داستان اصلیمان که داستان سینمای افغانستان است، بپردازیم.
داستان سینمای افغانستان خیلی شبیه داستان روبینا است؛ سینما و سینماگران افغانستان حالا در اکثر جشنوارهها حضور دارند، فیلمسازان ِ عمدتاً جوان افغانستان شب و روز میتپند و میدوند تا بگویند "هستیم" که بگویند "ما هم بخشی از جهان امروزیم؛ این هم تصویر ماست؛ ما اینگونهایم؛ ما را میشناسید؟"
صدیق برمک، کارگردان شناختهشدۀ افغانستان، میگوید تنها امید او برای آیندۀ سینمای افغانستان به "جوانان عاشق سینما" است. جوانانی که به گفته او، نگاه و نگرش متفاوتی را برای سینمای افغانستان به ارمغان آوردهاند. جوانانی که پیوندشان با سینما پیوند عاشقانه است و کارشان، به اعتقاد آقای برمک، از جنس دیگر است.
صدیق برمک میگوید وقتی به کارها و ساختههای بسیاری از این جوانان نگاه میکند، ردپایی از کلیشههای حاکم بر سینمای افغانستان نمیبیند و همین او را به تحقق رؤیاهای سینماگران افغان بیشتر امیدوار میکند.
بیشتر فیلمهای جوانانی که صدیق برمک از آنها سخن میگوید، با یک دوربین کوچک و غیرحرفهای ساختهشده و بعد روی یک رایانۀ کوچک تدوین شدهاند، اما وقتی روی پرده رفتهاند در اغلب موارد که بینندگان نیز سینماگر بودهاند، نگفتهاند حیف وقتمان که برای دیدن چنین فیلمی صرف شد.
این را گفتم که بگویم تا همین چند سال پیش وقتی پای حرف سینماگران افغان مینشستیم، همه از کمبود امکانات میگفتند، عدم سرمایهگذاری دولت و سرمایهگذاران خصوصی و نبود دستگاهها و وسایل حرفهای و آخر امر هم میگفتند که مشکل سینمای افغانستان یکی دو تا نیست و راه حلش هم فقط سرمایهگذاریهای کلان است و تغییر سیاست دولت. این بزرگواران که بیشترشان پیشکسوتان سینما در افغانستان هستند، درست میگویند. بلی، برای ساخت فیلمهای بلند داستانی قصه همین است.
اما اخیراً افراد و گروههایی از فیلمسازان افغان هستند که حتا دفتر ندارند، "جامپ کات" Jump cut یکی از این گروههاست. آنها به صورت گروهی کار میکنند، ایده را به صورت گروهی میپرورانند، فیلمنامه را گروهی مینویسند و آنگاه کار تولید را شروع میکنند.
حرفی که این جوانان و گروههایی از این دست میخواهند بگویند، شاید این است که راه دیگری نیز برای برونرفت از بنبست برای سینمای افغانستان وجود دارد. فقط "چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید".
شاید این سخن غیر منصفانه باشد اگر بگوییم که نسل قبلی سینماگران افغان به حمایتهای دولتی عادت کردهاند و ذهنشان به گونه ای بار آمده است که کارچندانی هم نمیشود کرد. اما نسل جوانتر که درسالهای جنگ بار آمده اند، از یک سو به کارهای کوچک نیز قانع میشوند، و از سوی دیگر با پای خود راه می روند؛ چون آنها در تنگدستی و بی آنکه چتری بر سر داشته باشند، زندگی کردهاند. برای این نسل از افغانها آسمان یک لایه دارد و آن هم خیلی بالاست.
آقای برمک نیز معتقد است که جنگ و فضای نامناسب فرهنگی سبب شدهاست که جوانان افغان به خیلی چیزها بیندیشند، شک کنند، از نو نگاه کنند و سرانجام صاحب نگاه و نگرش تازه و متفاوتی شوند که شاید در شرایط آرام و معمولی تصور چنین رخدادی هم سخت بود.
اگر ایده، تولید و نمایش یا موضوع، فیلمساز و مخاطب را حلقۀ سینما فرض کنیم، در سینمای افغانستان از این مجموعه، چرخۀ "نمایش" شکستهاست. به این معنی که مخاطبان محلی سینمای افغانستان هنوز از دیدن تولیدات سینمای افغانستان بیبهرهاند.
دلایل زیادی دارد. بسیاری از سینماگران نبود یک سیاست فرهنگی روشن و دقیق را عامل اصلی میدانند. آقای برمک میگوید از آنجایی که فیلمهای تولیدشدۀ سالهای اخیر بیشتر مستند و یا هم داستانی کوتاه هستند، تلویزیونهای خصوصی خریدار آنها نیستند که بماند، بلکه حتا برای نمایش آنها از فیلمساز پول میخواهند.
تلویزیون دولتی که به گفتۀ آقای برمک بودجهاش هم از بیتالمال تأمین میشود نیز حاضر به پخش این فیلمها نیست.
ولی در عدم تمایل تلویزیون دولتی به پخش این فیلمها یک نکتۀ دیگر را نیز نمیتوان نادیده گرفت و آن پرداختن فیلمسازان جوان به موضوعاتی است که هنوز جامعۀ افغانستان با آن کنار نیامدهاست. چندهمسری، اعتیاد، طلاق، خشونتهای خانوادگی و مسایلی از این دست که جوانان از زاویۀ متفاوتی به آنها نگاه کردهاند و پرداختهاند، شاید به ذائقۀ مدیران رسانۀ دولتی ناخوشآیند باشد.
باری درسالهای ۲۰۰۴ -۲۰۰۵ رضا دقتی، عکاس شناختهشدۀ ایرانی، که در آن زمان در کابل سرگرم تعلیم عکاسی برای جوانان افغان بود، سینمای سیاری را برای نمایش فیلم در روستاهای افغانستان به راه انداخت؛ یک پروژکتور کوچک و یک پردۀ سفید. صدیق برمک میگوید این برنامه در بسیاری از روستاها استقبال شد و حتا در یکی از مناطق دورافتادۀ افغانستان ملایی حاضر شد فیلم روی دیوار مسجد که رنگ سفید داشت، نمایش داده شود، ولی این برنامه یک بار اجرا شد و بعداً ادامه نیافت.
رشد قابل ملاحظۀ داستاننویسی در نسل جوان افغان از یک سو و تکنولوژی مدرن که به هر فیلمسازی اجازه میدهد خانهاش را به استودیوی تولید فیلم بدل کند، از سوی دیگر، سبب شدهاست که امید به باروری سینمای افغانستان بیشتر شود. حالا پرسش عمده این است که چگونه میشود محصولات سینمایی افغانستان را به مردم افغانستان معرفی کرد.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب