در تهران هر چیزی که رنگ تاریخ دارد، یک جور خاطره و نوستالژی است و مردم بیشتر با خاطرۀ چیزهای قدیمی دلخوشند تا خود آنها. مثلأ همۀ ما لااقل یک دوجین فیلم تاریخی دیدهایم که داستانشان در اواخر دورۀ قاجار یا اوایل پهلوی سیر میکند و محل وقوعشان تهران قدیم است و گویی این تهران قدیم خیابانی جز لالهزار نداشته که همۀ قهرمانان و ضد قهرمانان از آنجا عبور میکنند ، کسب و کار همۀ آدمها آنجاست و هر اتفاقی نیز همانجا رخ میدهد!
و نماد این لالهزار گراند هتل معروف است، اما نه گراند هتل واقعی، بلکه گراند هتل بدلی که مرحوم علی حاتمی برای "هزاردستان" ساخت و حالا در شهرک سینمایی غزالی بدل به یک رستوران شده تا مردم پس از خرید بلیت و دیدن ماکت لالهزار در آن بنشینند و لذت غذا خوردن در یک فضای بدلی شبه تاریخی را تجربه کنند.
اما خود لالهزار چه؟ خود لالهزار یکی از شلوغترین، کثیفترین، پرسر و صداترین و نابسامانترین خیابانهای تهران است که تا کسی مجبور نشود، حتا فکر عبور از آن را به ذهنش خطور نمیدهد و گراند هتل واقعی هم بدل به پاساژ شدهاست. حیاطش را بارانداز کالا کردهاند و هر کدام از اتاقهایش تبدیل به یک مغازۀ دوپلکس شدهاست، البته بعد از ثبت در فهرست آثار ملی ایران!
ناف تهرون هم یکی از همین نوستالژیهاست. در بخش نخست این گزارش گفتیم که ناف تهرون همان روستای کوچک تهران در سدۀ نهم میلادی (سوم هجری) است که پژوهشگران با بررسی شواهد موجود هستۀ آن را مسیر اصلی بازار تهران تشخیص دادهاند. یعنی به تقریب جایی در فاصلۀ خیابانهای پانزده خرداد (بوذرجمهری) در شمال و مولوی در جنوب و همین طور بخشی از محلههای قدیمی چالمیدان و عودلاجان در شرق و محلۀ سنگلج در غرب.
این محدوده که خاستگاه ابرشهر تهران است و ما آن را "ناف تهرون" میدانیم به این صفات شناخته میشود: فرسودگی کالبدی، فقدان دسترسی ه و تسهیلات ایمنی مناسب خصوصأ در مواقع اضطرار و خطر، کمبود سرانههای خدماتی و رفاهی، آلودگی شدید هوا، آلودگی صوتی، ترافیک شدید، درهمریختگی بصری، ناامنی و معضلات اجتماعی ناشی از حضور مهاجران غیربومی و امثال اینها.
با این وصف، در شهری که همه دوست دارند از باب تفاخر خود را بچۀ ناف تهرون معرفی کنند، کدام تهرانی است که دوست داشته باشد در ناف تهرون زندگی کند؟ خلاصه این که به مصداق "آن چه خوبان همه دارند تو یکجا داری" تمام مشکلات پایتخت ایران، یک جا در ناف تهرون جمع شدهاست.
این همه مشکل ناشی از گسترش بازار (و نه وجود بازار) در مرکز شهر تهران یا همان ناف تهرون است. از دویست سال پیش تا دهههای اخیر بازار تهران یک محله با دو بخش تجاری و مسکونی بود و در دورۀ قاجار به تناوب بین ۱۶ تا ۱۹ درصد کل جمعیت شهر در آن زندگی میکردند. ساکنانش اغلب از تجار و کسبۀ بازار بودند و از نظر اجتماعی محلۀ متوسط الحالی بود. گاه نیز برخی اعیان یا شاهزادگان قاجار در آن ساکن بودند.
از دورۀ پهلوی که شهر تهران به سرعت گسترش پیدا کرد، بازار تهران نیز چه برای رفع نیازهای شهر و چه به عنوان بزرگترین مرکز تجاری کشور گسترش یافت. در وضع جدید، بازاریان ابتدا سراغ تیمچهها و سراهای بزرگ بازمانده از دورۀ قاجار رفتند، تا با قطعه قطعه کردن و افزایش تراکم آنها واحدهای کوچکتر اما فعالتری را ایجاد کنند. مثلأ در وسط حیاط کاروانسرای امیر که زیباترین و بزرگترین سرای بازار و ساختۀ میرزاتقیخان امیرکبیر بود، یک ساختمان تجاری دوطبقه ساختند.
آن گاه نوبت به راستههای بازار رسید. چون عرض راستهها را نمیتوانستند افزایش دهند، تاقهای ضربی را که از مشخصات بازارهای ایرانی است، خراب کردند، تا با افزایش طبقات فضای تجاری را گسترش دهند. حتا جرزهای بدنۀ آثار تاریخی بازار را که ۲ یا ۳ متر قطر داشتند، تراشیدند و با کار گذاشتن تیرآهن، مغازههایی به عمق یک و نیم تا دو متر درست کردند.
همۀ این کارها را که کردند، نوبت به بخش مسکونی محلۀ بازار رسید که خانههای قدیمیاش را بکوبند و پاساژ بسازند یا به همان شکل بارانداز کالا کنند. این کار هم معدۀ پراشتهای بازار را سیر نکرد و نوبت به محلههای قاجاری همسایۀ محلۀ بازار، یعنی چهار محلۀ چالمیدان، عودلاجان، سنگلج و دولت رسید که شاهد نفوذ بخش تجاری در بافت تاریخی و مسکونی شهر باشند. بازاریانی که سابق بر این یا در محلۀ بازار یا در نزدیکی آن سکونت داشتند، به شمال شهر رفتند و ناف تهرون را گذاشتند برای پادوها و باربرها و شاگرد مغازههای بازار.
حالا در نظر آورید که بازار تهران یک بازار همچنان سنتی و دور از روشهای مدرن بازرگانی است. یعنی بازاریان از حجرههای خود به عنوان دفتر تجاری استفاده نمیکنند، بلکه میخواهند کالاهایشان را هم همانجا بفروشند. اگر این کالا لوازم التحریر یا چند توپ پارچه باشد، مشکلی نیست. اما وقتی نوبت به کابل و لاستیک و لوازم خانگی میرسد، پیادهروهای خیابان و معبر عمومی هم بخشی از دکان بازاریان میشود؛ آن هم بازاریانی که نه شهرداری، نه سازمان میراث فرهنگی، نه نیروی انتظامی، نه وزارت بازرگانی و نه هیچ سازمان دیگری حریفشان نیست. آنها خود کانون قدرت اقتصادی و سیاسی هستند و چون پس از انقلاب به مناصب سیاسی حساس دست یافتهاند، تقریبأ مانع و رادعی در کار خویش نمیبینند.
حکایت بازار تهران که خود ناف تهرون است و خود خویشتن را از درون میبلعد، حکایت مفصلی است. گزارش مصور این صفحه شما را به این محدوده میبرد و معضلات آن را به تصویر میکشد؛ البته بخش کوچکی از این معضلات را. راوی این گزارش آقای ناصر پازوکی، رییس پیشین سازمان میراث فرهنگی استان تهران است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
جان کلام و همه واقعیت درباره تخریب بافت تاریخی ارزشمند تهران در همین جمله نهفته است.