با انتشار مجموعۀ رباعیات استاد گلنظر کلدی با نام "بیخوابی من خامه ز مژگان تو داشت" در مجلدی با نام "تو و خوبی و رعنایی"، در زندگی ادبی پویای تاجیکستان رویداد زیبایی رخ داد و بر روی هواداران آبوهوای دلکش این سرزمین، گلشن تازهای باز شد؛ گلشنی که "چشمهاش پر از تکلم" و "پشتهاش پر از تبسم نوروزی" است؛ گلباغ "چمنهایش چَکَنپوش" و گلهایش "ایمن از آفت پژمردن". و کسی که وارد آن شد، چون از "نغمۀ تر سیراب گردید"، "چون سبزه به خواب میرود". و هرچند مؤلف در بیتی فروتنانه میگوید" "ازبسکه رباعی از ازل کوتاه است، آهم به شما نمیرسد، من چه کنم؟"، در واقع، بیشتر ابیاتش همانند آه از عمق دل برآمدهاند و بنا بر این، نشانرسند و دوباره بر دل خواننده مینشینند.
موضوع اساسی مجموعۀ نامبرده را اساسأ میتوان به طور ذیل دستهبندی کرد: غنایی (عشقی)، اجتماعی، پند و اندرزی و فلسفی و عرفانی.
اگر رباعیات مذکور را از زاویۀ نقد عوامل تأثیرانگیز شعر، یعنی احساس، وزن، خیال و زبان بررسی کنیم، باید گفت عنصر خیال که جوهر اساسی شعر به شمار میآید، اغلب در بخش اشعار اجتماعی و غنایی مؤلف به چشم میخورد. در صورت برخورداری از تمام عناصر تأثیرانگیز به جز عنصر خیال به اثر ایجادشده نه عنوان "شعر"، بلکه "نظم" اطلاق میشود. در رباعی زیرین پیام اصلی قلمکش چون پاسخ و عکسالعمل به اعمال زمانه و قرن نابسامان اعتراضی است در شکل خواب، خواب اصحاب کهف در زمان دقیانوس؛ خوابی که خوشتر است از بیداری:
نه جای ندامت است و نه جای فسوس / آسوده گذر، هزارۀ دقیانوس!
خوابی که عزیز خانۀ چشم من است / نه بانگ اذان خواهد و نه بانگ خروس!
یا:
نام تو شده سر خط صد نامه / هنگ من و ما کنده از این هنگامه
چون پادشه خیرهسر افسانه / عریانی و لاف میزنی از جامه!
در بخش مورد نظر، شاعر چون فرزند دلسوز ملت در بارۀ مسایل داغ روز همچون مهاجرت اهالی کشور به خارج در جستجوی شغل، برگشتن مرده و تابوت برخی از آنها، ریا و فساد و غیره تأمل میکند:
تابوت پسرهای تو از دوری دور / بار است به روی شانۀ حسرت من
رباعیات عاشقانۀ استاد گلنظر دارای زبانی رسا و تصاویری گویااند که حاکی از عاطفۀ قلبی و معرفت فردی اوست. اگر عاشقید و به دنبال زیباترین بیت عاشقانۀ این مجموعه میگردید، بیگمان این بیت را خواهید پسندید:
یک بوسه بده که زیر گردون ماند / عشق من و تو همیشه هژدهساله!
کنار یار برای شاعر عزیز همچون آغوش تاجیکستان است، آمدنش صبح وطن را میماند و چشمۀ لبهایش یادآور لب ورزاب، رودی در حاشیۀ شهر دوشنبه است. هنگام تجسم سیمای یار نیز کاربست ابعاد و اجزاء متعلق به روزگار و فرهنگ ملی تاجیکانه از قبیل کٌرتۀ الوان، زنگولۀ گوشوار، سیب خوبانی غرمی، روزه گشادن و مانند اینها به مشاهده میرسد:
از روی جهان کنار تو ما را بس / آغوش به از بهار تو ما را بس
خواهی که انیس بخت بیدار شویم / زنگولۀ گوشوار تو ما را بس
یک دسته رباعیات استاد گلنظر در عین سادگی و شیرینی طبیعی، شمهای از ادبیات شفاهی و رباعیات مردمی سمرقند را دارد که از سینه به سینه تا به روزگار ما رسیدهاند:
تو جان زرافشان مرا بندی کن / تلخی بگذار و با مَنَت قندی کن
این فلغری سادهدل عاشق را / مانندۀ دریاش سمرقندی کن!
در اشعار آبخورده از مشرب عرفان و تصوف مؤلف بیشتر متأثر از ولایت و معرفت سرآمدان ان مکتب، از جمله مولانا جلالالدین بلخی و داستان منصور حلاج است:
ای حق! تو ستارۀ تمنا باشی / هرچند نهان کنند، پیدا باشی
تا خون ز لب "انا الحق"اش میشارد / ای لالۀ حلاج، شکوفا باشی!
اکثر رباعیات در همان وزن معمول و مخصوص آن "لا هوله و لا قوت الا باالله" سروده شدهاند، اما در بعضی از آنها ایراد و اشکال وزنی تنها در صورت جایگزینی هجای کوتاه با هجای دراز یا برعکس، جایگزینی هجای دراز با هجای کوتاه محسوس است. برای نمونه:
سامانی اگر بی بخارا آمد / ناموس من و شما پی ما آمد
با پیرهن پارۀ "پارینه" گذشت / با جامۀ جاودان "فردا" آمد.
معمولأ خواب در چشمان آدم، مسکون است و وقتی کسی عاشق میشود و در میهمانی محفل چشمان یارش مجال حضور پیدا میکند، خواب نیز از خانۀ چشمش رخت میبندد. اگر میخواهید بدانید در آن محفل شورانگیز چه گفتگوهای نهانی میان عاشقان رد و بدل میشود، شبی بیدار بمانید و بیخوابی بکشید و کتاب "بیخوبی من خامه ز مژگان تو داشت" استاد گلنظر را بخوانید.