اوایل دهه ۱۳۳۰ خورشیدی بود که مؤسسه انتشارات فرانکلین نیویورک، شعبهای در تهران دایر کرد و چند سال بعد تدوین کتابهای درسی یکنواخت برای مدارس ایران را عهدهدار شد. بدین منظور گروهی از نویسندگان، پژوهشگران و آموزگاران زبده که فتحالله مجتبایی نیز از آن جمله بود، به دانشگاه کلمبیا رفتند تا روشهای نوین تدوین کتابهای درسی را فراگیرند. یک سال بعد که این گروه به ایران بازگشت، مجتبایی به همراه "مصطفی مقرّبی" و "زهرا کیا" زیر نظر "پرویز ناتل خانلری" نگارش کتابهای "قرائت و دستور زبان فارسی" دبیرستان را آغاز کرد.
این تنها یکی از خدمات پرشمار و گوناگون مجتبایی به فرهنگ ایران معاصر است. او چه آن سالهایی که عهدهدار تدریس متون عرفانی فارسی در "مرکز تحقیقات ادیان جهان" در دانشگاه هاروارد بود؛ چه در روزگاری که وابستگی فرهنگی و مدیریت خانههای فرهنگی ایران در لاهور پاکستان را بهعهده داشت؛ چه امروز که ضمن تدریس در دانشگاه، در شورای عالی علمی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی حضور دارد و به عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی به پژوهش و راهنمایی پژوهشگران جوان همت گمارده، لحظهای از خدمت به فرهنگ کشورش بازنایستاده است.
مجتبایی در گزارش مصور این صفحه، شرحی از زندگی و کارنامه فرهنگی خود را بازمیگوید اما آنچه در این مقدمه باید به اجمال مورد اشاره قرار گیرد، زمینه پرورش فکری و اخلاقی اوست. خانواده او پشت در پشت از مستوفیان عصر قاجار بودند و میدانیم که زادگاه او فراهان و شهرهای حوالیاش مثل تفرش و آشتیان و گرَکان، خاستگاه کثیری از مستوفیان عصر قاجار و ماقبل آن بودهاند: از قائم مقام فراهانی و میرزا تقیخان امیرکبیر گرفته تا میرزا حسن مستوفیالممالک و خاندان دکتر محمد مصدق. مجتبایی اما، غیر از تعلق به خاندان مستوفیان، اجدادی داشت از مشایخ صوفیان نعمتاللهی. از اینرو شاید بتوان گفت که فضل و دانش خود را از مستوفیان و علاقه وافرش به عرفان شرقی را از صوفیان به ارث برده است.
تحصیلاتش نیز آمیزهای است از نظام سنتی و مدرن تعلیم و تربیت؛ نظامی که یکسرش به ملّای مطوّلی میرسد و در سوی دیگر به دانشگاه هاروارد راه میبَرَد. نخستین آموزگارش، مادرش بود که ذوق و قریحهای شاعرانه داشت و فرزندش را از چهار سالگی با خواندن و نوشتن فارسی و قرائت قرآن و بوستان و گلستان آشنا کرد.
در شش سالگی اما، معلم سرخانهای را از تفرش به روستای محل زندگیشان آوردند تا فتحالله و یک خواهر و دو برادرش را تحت آموزش قرار دهد. این معلم، ملایی بود بهنام "شیخ ابراهیم" و معروف به "مُطَوّلی" که به خاطر تبحرش در تدریس کتاب "مطول" بدین لقب خوانده میشد. مطول کتابی است در معانی و بیان و بدایع ادبیات عرب که خواندش از قدیمالایام در حوزههای علمیه رواجی تمام داشت و جزء لاینفک آموزش مقدماتی به شمار میرفت. فتحالله، مطول و مُغنی و جامعالمقدمات را نزد شیخ ابراهیم خواند و به قول خودش "از شش سالگی تا دوازده سالگی پایه و مایه فکری و سواد من را او ریخت". شبها نیز در غیاب رادیو و تلویزیون و شبکههای مجازی، همه خانواده گرد شیخ ابراهیم حلقه میزدند و به اتفاق شاهنامه و مثنوی معنوی و کلیات سعدی و خمسه نظامی و دیوان حافظ را میخواندند.
در چهارده سالگی راهی اراک شد تا تحصیلات دبیرستانی را آنجا بیاغازد. از میان معلمانش بیش از همه "ابراهیم دهگان" را به یاد میآورد، این مرد "نیک نفس که بایدش پدر فرهنگ نوین اراک خواند" یکچند در کسوت روحانیت بود، سپس عبا و عمامه را کنار گذاشته و به دبیری روی آورده بود. دهگان ادبیات فارسی و تاریخ دوران اسلامی را چنان به فتحالله آموخت که وقتی برای تحصیلات دانشگاهی به تهران آمد، بسیاری از درسها برایش تکراری مینمود و در اغلب کلاسها حرف تازهای به گوشش نمیخورد.
البته در محیط دانشگاهی هم بودند کسانی که او سخت تحت تأثیرشان قرار گرفت و از محضرشان بسیار آموخت؛ از جمله: دکتر لطفعلی صورتگر که زبان و تاریخ ادبیات انگلیسی را نزدش فرا گرفت؛ دکتر باقر هوشیار که فلسفه آموزش و پرورش و روانشناسی آموزشی را تدریس میکرد؛ دکتر علی اکبر سیاسی که تعلیم و تربیت میگفت و از همه اینها بیشتر، پرویز ناتل خانلری و "سعید نفیسی" که رابطهشان با مجتبایی از استاد و شاگردی به رفاقت کشیده بود و غالبا در جلسات ادبی و خانگی آنها در شمیران و تهران شرکت میجست.
حالا او خود استادی است ارجمند در قواره همین استادان بزرگ و نامآور. چندانکه در ۸۸ سالگی همچنان میخواند و مینویسد و درس میدهد و در جذبه عرفان شرقی ره میسپارد.