پسربچهها دبستانی هستند. درِ سطل زباله فلزی کوچه را درست زمانی بستهاند که گربهای بینوا در جستوجوی غذا به داخل آن رفته بود. حیوانِ زبان بسته، وحشتزده خود را به در و دیوار سطل میکوبد و سر و صدا در میآورد. بچهها با شیطنت میخندند و به گربه، الفاظ رکیک نسبت میدهند. پیرمرد همسایه از مسجد برمیگردد، بچهها را دعوا میکند و با احتیاط در سطل زباله را بلند میکند. گربه به سرعت خیز برمیدارد و دور میشود. پیرمرد به کودکان میگوید که اگر گربهها را آزار بدهند به جهنم میروند. یکی از بچهها حاضرجوابی میکند: "بابای من تا حالا ۲۰ تا گربه رو دار زده! اونم میره جهنم حاجی؟"
پیرمرد با حوصله پاسخ میدهد که پدرت کار خوبی نکرده. تو هم نباید حیوانها را اذیت کنی. یکی دیگر از پسرها از قول مادرش میگوید که موی گربه باعث مریضی خواهرش شده و نباید به گربهها محبت کرد. پیرمرد دیگر حرفی نمیزند و به سمت خانهاش میرود. بچهها آموزشهای اولیه در مورد رفتار مناسب با حیوانات را از پدر و مادر و مدرسه میآموزند.
سگها و گربههای ولگرد در وضعیت خوبی نیستند اما این روزها، حتا آندسته از مردم که به حیوانات محبت میکنند هم برای پناه دادن به حیوانات سرگردان، تردید دارند. برای مثال در یک مجتمع آپارتمانی در مرکز شهر، همسایهها از اینکه وسایل بدون استفاده را در پارکینگ، انباری و بالکن خانهشان بگذارند هراس دارند. چرا که به سرعت گربههای ولگرد راهی به داخل انبوه وسایل پیدا کرده و در آنجا زاد و ولد میکنند. مردم از بیمار شدن میترسند اما حیوانات بیپناه هم نیاز به غذا و آرامش دارند.
در گذشتهای نه چندان دور، سبک معماری خانهها متفاوت بود و اغلب خانهها از وجود گربه استقبال میکردند. چرا که حداقل میتوانست تعداد موشهایی را که ممکن بود به کیسه بنشن و برنج آسیب برساند، کنترل کند. اما اینروزها مردم، مایحتاج را به روز و مصرفی میخرند و منازل، کوچک شده است. مدیریت شهری هم وجود حیوانات بیآزار ولگرد مثل سگ و گربه را نادیده گرفته است.
این روزها خانوادهها ترجیح میدهند حیوان خانگیِ شناسنامهدار داشته باشند. واکسن زده و مرتب، تمیز و بدون نگرانی. حیوانات خانگی، چه سگ و گربه و چه پرنده و ماهی، لذت خاصی برای صاحبان دارند. نگهداری، تیمار کردن و غذا دادن به حیوانات خانگی، راهی برای فرار از تنهایی و دور کردن استرسهای روزانه است. گربه، پرنده و ماهی، همستر یا حتا ایگوانا موجوداتی هستند که میتوان آنها را درون آپارتمان نگهداری کرد و کسی هم از وجود آنها در چهاردیواریِ اختیاری، مطلع نمیشود. سگ اما، حسابش جداست. سر و صدایش بیرون میرود و اصلاً این موجود دوست داشتنی، باید تحرک داشته باشد تا بتواند بهتر زندگی کند. با اینحال، ظاهراً هیچ جایی برای سگها نیست.
در تمام پارکها و فضای سبزها، تابلوی ورود سگ ممنوع را میبینیم. عبور و مرور این حیوان، اندکی به دلیل حساسیت شرعی که در موردش وجود دارد مشکل و خطرآفرین شده است. ممکن است آنرا توقیف کنند، حتا ممکن است سگ خود را از دست بدهید و این موضوع، برای صاحبِ حیوان، مصیبت است. گاهی آدمها به یک ماهی قرمز توی تُنگ، انس میگیرند. مرگ ماهی قرمز تا یکی دو روز آنها را غصه دار میکند. حالا اگر چندسال از سگی نگهداری کنید، آنرا آموزش بدهید، به صدا و دستورات شما عکسالعمل نشان دهد و بهخصوص اگر تنها هستید، این خلاء را پر کند، دیگر از دست دادنش چیزی بیشتر از غصه خوردن است به خصوص اگر آنرا در خیابان از شما بگیرند.
یک خانم جوان میگوید: "در کوچه ما چند گربه زندگی میکنند که هر یک از سطل آشغالهای فلزی شهرداری، قلمرو یکی از آنهاست. ولی امان از روزی که یکی از همسایهها یادش برود در کیسه زبالهاش را محکم گره بزند. روز بعد در کوچه با صحنه جالبی روبرو نمیشویم. گربهها تمام آشغالها را پخش میکنند. بهخصوص اگر بوی مرغ و گوشت از تهماندهها استشمام کنند. رفتگر کوچه، دلِ خوشی از دو برابر شدن کارش ندارد. بارها دیدهایم که با دسته بلند و چوبی جارویش به گربهها حمله میکند. این حیوانات فقط بهخاطر غذا اینکار را میکنند. اما رفتگر هم حق دارد. همسایهها هم."
از او میپرسم تا حالا شده با همسایهها برنامهای بگذارید که به این حیوانات غذا بدهید، میگوید: "به فکر من رسیده. ولی با کسی مطرح نکردهام. آخر میدانید... همه چیز گران است. مثل آنوقتها نیست که مادرم تعریف میکرد همیشه سهم غذای سگ و گربه خانه را جدا میگذاشتیم. الان زندگیها دیگر مثل سابق نیست."
در گزارش تصویری این صفحه از رفتار مردم با حیوانات در دیروز و امروز صحبت کردهایم.