درسالهای آغاز دهه ۱۳۳۰ در راه بازگشت از مدرسه به منزل، از صدای رادیوی قهوه خانهها و مغازههای طول مسیر با نوایی دلکش و سحرآمیز آشنا گردید و این نوای نی "استاد حسن کسایی" بود که آتش برجانش زد و از آن به بعد مدرسه و شیراز بر جان و تن بیقرارش به تتگنایی میمانست که تنها پنجرهاش، همانا صدای روحپرور و جانبخش سازی بود که درآن وقت حتی نمیدانست چیست و نوازندهاش کیست. مدرسه را دوست داشت چون به هنگام بازگشت از مدرسه میتوانست گوش جان را بر نغمه هوشربای نی استاد کسایی بسپارد.
شدت علاقهمندی و اشتیاق او را بر آن داشت به رغم محدودیتها و نبود استاد نی، خودساخته، در سالهای میانی دهه ۳۰ به عنوان نفر برگزیده استان فارس در نوازندگی نی به اردوی دانشآموزی رامسر اعزام شود. سال ۱۳۳۸ بود که گروهی از تهران به شیراز اعزام شدند تا فیلم مستندی از شهر شیراز و به ویژه حافظیه و سعدیه برای فرهنگ و هنر وقت تهیه کنند. این گروه شاهد هنرنمایی جوان ۱۶ سالهای شدند که در حافظیه شیراز ساز نی را به نیکویی مینواخت در حالیکه محضر هیچ استاد و کلاس هیچ معلمی را تجربه نکرده بود. او فقط و فقط هر آنچه که از صدای نی استاد کسایی از رادیو پخش میشد٬ بر لوح ضمیر و ذهن حکاکی کرده و عیناَ مینواخت. در همان دیدار سرپرست گروه فیلمبرداری آقای "مازیار پرتو"٬ که امروزه از اهالی خوشنام و خوشپرونده سینماست٬ به نوجوان شیرازی گفت: "حتما سعی کن به تهران بیایی و از اساتید مرکز استفاده کنی وگرنه در این شهر و به علت محدودیتهایش استعدادت به هدر خواهد رفت."
آتش در دل و جانش فتاده بود در حالی که پدر مخالف رفتن او به تهران بود. چه کند؟ با ترفندی نامهای را از قول مراکز هنری تهران خطاب به خویش نوشت و خود را دعوت به تهران کرد و با تمبر باطلهای، نامه را توجیهپذیر ساخته و به منزل فکند، پدرش نامه را خوانده با مدیر مدرسه او مشورت میکند و پس از راهنماییها و تذکراتی موافقت مینماید که به تهران سفر کند و این از مقوله همان شوریدگیها و جنونمندی هاست که مرزهای دانایی را هم پشت سر مینهد و فراتر از هر معیار و آدابی، نقش میبندد و عاشق را به فعل عاشقی وامیدارد که هرگونه نگاه حسابگرانه و عافیتجویانه را فاقد است. این سدشکنیها و دیوار شکافیها به رغم ظاهر و شکل شاید غیرصادقانه، خبر از اشتیاق و شوری زایدالوصف و غیرقابل تصور و تصویر میدهد که هر چه هدف در این شوریدگیها متعالیتر، ترفندهای بکار رفته شیرینتر و دلنشینتر به چشم و نظر میآید.
به هر حال با مهاجرت به تهران توفیق دیدار استاد "مهدی کمالیان" را یافت و سپس توسط ایشان آشنایی با اساتیدی چون " نورعلی برومند"، "سلیمان امیر قاسمی"، "سعید هرمزی" و بعد برای آموختن الفبا و خط موسیقی به محضر "استاد حسین دهلوی" راه یافت. پس از فراگیری این مقدمات٬ در ۱۷ سالگی به مرحوم "نصرت الله گلپایگانی" معرفی میشود و کار در ارکستر و نوازندگی در گروههای موسیقی را شروع مینماید. آن نوجوان پرشور و شیرین کار امروز به تحقیق از برجستهترین نوازندگان نی هفتبند "استاد حسن ناهید" است.
گرچه هنر و کسوت حسن کسایی پیش و بیش از هر نوازنده دیگر او را در اوج هنر ایران و جهان قرار میدهد، اما حسن دوم ( حسن ناهید) نیز در آسمان هنر ایران که خود به غریبستانی شگفت و نیستانی شگرف میماند و حاوی حسرتها و حاکی از حلمها و حمیتها است، با درخشش بینظیری نوازندگی میکند. ایشان اکنون در دانشگاه هنر و چند آموزشگاه خصوصی به تدریس ساز نی که درونیترین و کهنترین و خویشاوندترین ساز جهان با انسان به شمار میآید، اشتغال دارد. ساز نی با بیشترین نقطه اتصال و تماس با انسان (لب و دندان و انگشت و از همه مهمتر نفس) به هنگام نوازندگی جزئی از پیکره نوازنده محسوب میگردد.
استاد ناهید در کارنامه پربار خود با اجراهای بسیاری تقریبا در تمام کشورهای جهان و با گروههای مختلف هنری و همینطور نوازندگی در بسیاری از تولیدات موسیقی مانند سیدی و برنامههای رادیو تلویزیونی، با مهارت و تسلط ، مشارکت داشته است که تکنوازی در بزرگترین تالارهای انگلستان و همکاری با ارکستر سلطنتی انگلستان از آن جمله است.
در گزارش تصویری این صفحه، که شوکا صحرایی آن را تهیه کرده، استاد حسن ناهید از خاطرات و فعالیتهای موسیقایی خود میگوید.
*علیرضا پورامید شاعر، نویسنده و پژوهشگر موسیقی است.