امروز، هفتم خرداد، در گالری ۶۶ تهران مراسم رونمایی کتاب "سرامیک: پرویز تناولی" با سخنرانی دکتر علیرضا سمیع آذر، هنرشناس و رئيس پيشين موزۀ هنرهای معاصر تهران، برگزار میشود. همزمان نمونههایی از آثار سرامیک پرویز تناولی در این گالری به نمایش درمیآید. این نمایشگاه تا روز ۱۲خردادماه برپاست. در مراسم امروز همچنين از مهدی سحابی، نقاش، مجسمهساز، نویسنده و مترجم ایرانی که آبانماه ۱۳۸۸درگذشت، یاد میشود. کتاب "سرامیک: پرویز تناولی" حاوی نوشتاری از مهدی سحابی در معرفی آثار سرامیک آقای تناولی است. این مقاله که فشردهاش را در زیر میخوانید، تیرماه سال ۱۳۸۵ نوشته شده، و برای نخستین بار منتشر میشود. در اين صفحه همچنين میتوانيد صحبتهای عليرضا سميع آذر را در بارۀ آثار پرويز تناولی بشنويد.
مهدی سحابی
دوگانگی اسرارآمیز پیکرههای سرامیک از چیست؟ اکثر آثار سرامیک، از دورترین زمانها تا امروز، و تقریباً از همه جاهایی که ما با آنها آشنایی داریم، در یک ویژگی مشترکند: نوعی دوگانگی، که اگر خوب به آنها نگاه کنی، به همهشان حالتی عجیب و اسرارآمیز میدهد.
به نظر من، این شاید از آنجا باشد که هنرمند سرامیککار در وقت ساختن پیکرههایش، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه از یک طرف به گـِلبازی آزادانه و بالبداهۀ دوران کودکیاش بر میگردد و از طرف دیگر، یا به عبارت بهتر در نقطۀ مقابل، با پختنشان در کوره یا حتا فقط خشکاندنشان در آفتاب، به آن ماندگاری و جاودانگی اثر نظر دارد که در ذات آفرینش هنری است. در یک کلمه میشود گفت که او در حرکت واجدی سعی میکند دو بار به بیرون از زمان حال و محدودههای مادیاش برود. یک بار به گذشتۀ دنیای پاک و آرمانی کودکی، و بار دیگر به آیندۀ پایدار و باز هم آرمانی بقای بدون مرگ، یعنی بیزمانی خالص. اما در حالی که اکثر آثار ساختهشده با مواد دیگر، در حرکت به طرف بیزمانی به ایستایی و سکون رسیده و به تعبیری در بیزمانی جامد شدهاند، در آثار سرامیک حرکت زنده لحظههای سازندگی هنوز ضبط است. حرکت دستهایی که گذرایی و بالبداهگی گلبازی کودکانه را هم به سکون و ثبات ماندگاری اثر اضافه کردهاست.
این دوگانگی در سرامیکهای پرویز تناولی بیشتر از هر هنرمند دیگری به چشم میخورد، چون یکی از خصلتهای اساسی آثار او دقیقاً آزادی و نوعی بازگویی است که البته چنان که خواهیم دید، خاستگاه و مفهوم دقیق فلسفی و اجتماعی هم دارد.
اما دوگانگی مورد بحث را در آثار تناولی از دیدگاه دیگری هم میشود و باید بررسی کرد: دیدگاه زمان تاریخی . تناولی هنرمندی عمیقاً امروزی (مدرنیست) و در عین حال به نحو اصیلی سنتی است. در عین همگامی با نگرشها و جهتگیریهای پیشرو و نوآور زمان خودش، اتکای بسیار محکمی هم به سنتهای تصویرگری ایرانی، از زمانهای ماقبل تاریخ تا امروز دارد. با استفاده از تعبیر گلکاری کودکی میشود گفت که در سرامیکهایش کودکی تصویرگری این بخش دنیا، بالبداهگی سفالینههای هزارانساله را هم میشود دید که با فرمها و هنجارهای امروزی در هم آمیخته شده و با هم به آن دوگانگی در عین حال زنده و ایستاده در بیرون از زمان رسیدهاند. دوگانگی امروز مدرن و گذشتههای سنتی و باستانی.
ترکیب عناصر پیشرو و مدرن هنر امروز با عنصرهای وامگرفته از کل سنت نگارگری ایران، از آثار باستانی تا باسمههای عامیانۀ امروزی، البته ویژگی همۀ کارهای تناولی است، اما چنین ترکیبی در سرامیکهای او بارزتر است. و این آثار با خلوصی بسیار بیشتر یک به یک خصیصههایی را به نمایش میگذارند که او را شاخصترین چهرۀ هنر امروز ایران میکند.
پرویز تناولی از گروه کوچک و نخبۀ هنرمندانی است که از همان اول کار با هویتی کامل و مشخص به میدان میآیند، انگار که با همچون هویتی به دنیا آمده باشند! رسیدن به هویتی جاافتاده و ماندگار و فوراً شناختنی، اغلب نیازمند زمانی طولانی و (در مورد هنرمندان اصیل) حاصل کار و تلاش بسیار است، و در مورد هنرمندانی با اصالت کمتر، یا هیچ، ثمرۀ حسابگریها و ملاحظات اغلب سوداگرانه. هویت تناولی و گروه کوچک همگنان او هویتی آنی و همیشگی است، بی آن که به هیچ وجه این گفته نفیکنندۀ کوشش و تلاش و پویایی و پیگیری باشد.
هویت فوراً بازشناختی به آثار این دسته از هنرمندان نوعی حالت بالبداهگی میدهد که اغلب گولزننده است. در واقع، این بالبداهگی، که البته یکی از ویژگیهای همۀ آثار اصیل و بزرگ است، به دلیل تشخصی که ازهویت هنرمند میگیرد و به خاطر سهولتی که به اثر میدهد تا فوراً با مخاطب رابطه برقرار کند، در نگاه اول این احساس را به دست میدهد که خلق اثر آسان و گاهی حتا سرسری بودهاست. جنبۀ گولزنندۀ بالبداهگی همین است؛ چرا که یک جنبه دیگر را در نگاه اول از نظر پنهان میکند، و آن تلاش و پویایی و هوشی است که چنان سهولتی را ممکن کردهاست. میدانیم که طرف دیگر سکه، سهولت بالبداهگی، جستجو و تکاپو و ممارست مداومی است که از قضا محک اصالت و جاافتادگیاش در همین است که هر چه کمتر به چشم بیاید یا اصلاً دیده نشود.
نقش جستجو و تلاش و پیگیری روشن است؛ احتیاجی به گفتن ندارد. آنچه شاید تأکید بیشتری بخواهد و به نظر من، یکی از ویژگیهای اصلی تناولی و آثار او، هوش و زیرکی است؛ عنصری که در نقد آثار تجسمی کمتر به آن پرداخته میشود. نگاه بیش از اندازه عملی به کارکرد آفرینش در هنرهای تجسمی و گرایش به تلقی نقاشی و مجسمه به عنوان فرآوردههای دست و دل و نه چندان ذهن و سر، موجب میشود که اغلب نقش هوش و تیزبینی و موشکافی را در این آثار ندیده بگیریم و آنها را بیشتر خاص ادبیات و فلسفه و غیره بدانیم.
مجموع آثار تناولی شاید یکی از بهترین شاهدها برای تأکید بر نقشی باشد که هوش میتواند در آفرینش آثار تجسمی بازی کند. و شاید آن ویژگی که در اول گفته شد، یعنی آن هویت آنی و همیشگی که آثار تناولی از همان آغاز کار به آنها دست یافته، بیش از هر چیز ناشی از این هوش باشد. هوش کسی که فوراً آنچه را که باید یافت، یافته و به تعبیر بسیار گویای مردمی "توی خال زده است".
از این تعبیر نترسیم اگر بهتر از هر تعبیر دیگری مفهوم را میرساند. و این مفهوم، یعنی موفقیت تقریباً آنی یک هنرمند در رسیدن به ترکیبی از همۀ عناصر، دستمایهها و ذخیرههایی که از مجموعشان آثاری با تشخص و فردیت ماندگار حاصل میشود. به اعتقاد من، در دوران معاصر در ایران هیچ هنرمندی به اندازۀ تناولی در کسب و ذخیره و استفادۀ آگاهانه از این ترکیب پیچیده و بارآور این همه عناصر ناهمگن مدرن و سنتی (و البته با افزودن دستاوردهای شخصی خودش) موفق نبودهاست. هیچ کس به خوبی او نتوانسته این همه تأثیرهای متفاوت و اغلب متضاد از بسیار مدرن گرفته تا بسیار سنتی، از "مکتب"های نخبۀ اشرافی تا سلیقههای عوامانه و بازاری، از ظرایف نظری عرفانی تا باورهای خرافی را بگیرد، با آنها کلنجار برود، آنها را درونی کند و از این فعل و انفعال پیچیده چیزی کاملاً شخصی و بسیار اصیل بیرون بکشد؛ چیزی برخوردار از اصالتی که شاید همۀ این تأثیرها را یادآوری میکند، اما مشخصۀ اصلیاش این است که "کار تناولی" است.
گفتم که به گمان من، کشف این ترکیب نزد تناولی تقریباً آنی بود؛ اما این به هیچ وجه نفیکنندۀ کوشش و پویایی او و نیز تجربههای بسیاری نیست که برای رسیدن به چنین کشفی پشت سر گذاشتهاست. همچنین به هیچ وجه به این معنی نیست که او پس از چنین کشف خجستهای راحت نشسته یا بر راهی که یکباره به رویش باز شده، آسوده قدم زدهاست. از این نظر هم، باز با استفاده از یک تعبیر گویای دیگر عامیانه، و حرفهای، تناولی شاید تنها هنرمند خیلی موفقی باشد که بسیار کمتر از اغلب همگنانش، یافتههای خودش را "رج زدهاست".
این که در مجموعه آثار او میتوان چندین و چند دورۀ متفاوت را سراغ کرد، از همین پویندگی و نوجویی اوست. در حالی که هر یک از چندین "ایدۀ" درخشان و پرباری که او یا به یمن هوش و یا در پی تلاش و پیگیری و تجربه به آنها رسیده، میتوانست برای هنرمندی بااصالت و پویا، کمتر سرمایهای باشد که یک عمر از آن بهرهبرداری کند.
تأکید بر هوش و تیزبینی شاید این تصور غلط را به دست دهد که کشف آنچه تناولی زود به آن رسیده و با تلاش و پیگیری آن را به کار گرفته، اتفاقی بودهاست. چنین نیست، حتا اگر بپذیریم که در هر کاوش و تلاش و تجربهای مقداری تصادف هم هست. و یکی از کارکردهای عمده تلاش و تجربۀ قراردادن خویشتن بر سر راه تصادف یا کمین کردن برای شکار همۀ چیزهایی است که تصادف و اتفاق پیش میآورد.
اما "کشف" تناولی بر زمینههای بسیار عمیقتر و استوارتر متکی است. او از تجربۀ بسیار آگاهانۀ پیشرفتهترین گرایشهای مدرنیسم شروع کرده و به عمیقترین زاویههای نگرش سنتی رسیدهاست. هم هنرمند نوگرای "آوانگارد" بوده و هم به تعبیری، آثاری کاملاً "سنتی" دارد؛ و شاید مهمترین محک اصالت او دید انتقادی و استقلالجویانهای است که از ورای همۀ آثار او چه دوره "آوانگارد" و چه آنهایی که از همه بیشتر به سرچشمههای سنتهای بصری ما نزدیک شدهاند، دیده میشود.
تناولی هر دوی این مشربها را، که در نگاه اول و به اشتباه متضاد به نظر میرسند، به کاملترین وجه، درونی کرده و از آنها ترکیبی ساخته که هم بسیار مدرن و هم کاملاً سنتی است، به نحوی که تقریباً همۀ آثار او را میتوان هم در مجموعهای از آثار مدرن (چه ایرانی، چه غربی) طبقهبندی کرد و هم آنها را ادامۀ مکتبهای مختلف نگارگری ایرانی دانست. در این مورد اخیر با یک ویژگی اضافی که خاص تناولی و میراث منحصر به فرد اوست: آثار او نه ادامۀ یک مکتب تنها (مثلاً مینیاتور) یا یک "مکتب" (مثلاً "سقاخانه")، دورۀ نقاشی "التقاطی" قاجاری یا پیکرتراشی مردمی گورستانها، تصویرسازی استیلیزۀ گلیم و گبه و حجاریهای ماقبل اسلامی، بلکه همه و همه آنهاست؛ از نقشهای سفالینههای پیش از تاریخ گرفته تا باسمههای مذهبی بازار بینالحرمین تهران.
۲۵ تیر ۸۵
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.