ساجده شریفی
این روزها روزنامه ها تب دارند. نیامده یا دولت تعطیلشان می کند یا خودشان تاب نمی آورند و به میانه راه نرسیده کرکره شان را می کشند پایین. خیلی از روزنامه ها، از دوم خرداد به بعد، سنت در حال فراموشی طنز مطبوعاتی را دوباره زنده کردند. اگرچه بحث های زیادی درباره ماهیت آن بود و کماکان ادامه دارد.
یکی از این طنزنویسان علی میر فتاح است که با روزنامه "مهر" ، شکل متفاوتی از طنز گل آقایی را به مطبوعات آورد. عده ای نام آن را طنز تلخ گذاشتند. در واپسین سال های دهه هفتاد آن دسته طنزنویسان محبوبیت یافتند که ناگهان یک جریان یا گروه سیاسی را به توپ می بستند و از باقی فارغ می شدند.
در این دوره طنز(موسوم به) گل آقایی که از مفاهیم فقر و بیکاری و وام و ... می نوشت و نیز طنز زندگی روزمره مربوط به میرفتاح و حلقه مهر چندان بازاری نداشت. سال های سیاسی ایران که از تب گردن کشی و جنگ های تند دسته ای افتاد، میرفتاح با ستونی به نام "کرگردن نامه" در روزنامه شرق کارش را پس از سال ها از سرگرفت.
اگرچه این ستون (روایت قلندران پیژامه پوش دور بساط چای اعلای سناتوری) بسیار طرفدار داشت اما به همان اندازه نقد و مخالفت بر این نوع نوشتار به نام طنز بود و یک بار هم، سبب تعطیلی روزنامه شد.
کتاب "قلندران پیژامه پوش" اثر همین نویسنده، در سال ۱۳۸۷ خورشیدی توسط نشر افق تجدید چاپ شده است. میرفتاح در این باره می گوید: من خیلی نثر ایرج پزشکزاد را دوست داشتم و تصمیم گرفتم در قلندران پیژامه پوش، از روی "آسمان و ریسمان" ایشان مشقی بکنم. کم کم کارآکترها جان رفتند و حلقه قلندران جدی شد.
علی میرفتاح، دوازده مهر ۱۳۴۶، در شهرری به دنیا آمد. از کودکی، به واسطه پدرش که معلمی اهل کتاب و ادبیات بود؛ به مطالعه و نوشتن خو گرفت: کتاب خواندن و نوشتن و نقاشی، عادات دوران نوجوانی من بود. تنها کاری که نمی کردم همان درس های مدرسه بود. پدرم به ما می گفت: پیش از کتاب خواندن، آدم نمی تواند بفهمد در دنیا چه خبر است. مثل آدم زکامی که راه نفسش بند آمده باشد. مطالعه کار همان قطره بینی را می کند.
او مانند بسیاری از نوجوانان ایرانی دهه شصت، راهی جبهه شد و در بخش فرهنگی-تبلیغاتی بسیج فعالیت می کرد:
من به واسطه نقاشی جذب فعالیت ها پروپوگاندای انقلابی شدم و برای همین هم به جبهه رفتم. دوره انقلاب کشور به هم ریخته بود. مثل غربیل همه چیز بالا و پایین می رفت. در این شرایط شما کافی ست بگویید من بلدم به خط خوش شعار بنویسم یا خوب روی دیوار نقاشی کنم. بعد به راحتی می توانی بروی کار کنی. حالا اگر در شرایط آرامی بخواهی همان کارها را بکنی باید زحمت زیادی بکشی. امتحان بدهی. گزینش بشوی و خودت را ثابت کنی. من در همین شرایط بحرانی که اوضاع درست کرده بود توانستم در سن نوجوانی نقاشی را شروع کنم.
پس از پایان دوران متوسطه، به "دانشگاه هنر" رفت تا نقاشی را آکادمیک بیاموزد: اول بحث پروپوگاندا بود. یعنی می خواستم برای جنگ، انقلاب و مفاهیمی که به آن ها معتقد بودم نقاشی بکشم. اما وقتی آدم عمیق شود، تاریخ هنر بخواند، آثار نقاشان بزرگ را ببیند، با مفهوم دیگری از هنر آشنا می شود. من فهمیدم نام کاری که من می کنم نقاشی نیست و جذب مفهومی از هنر شدم که دیگر روی دیوارهای شهر امکان ارائه اش نبود.
در دانشگاه او به گرافیک علاقه مند می شود و نخستین کار مطبوعاتی اش هم، کار گرافیک مجله "بیان" بود. تا سال ها بعد هم همواره در کنار نوشتن، بخشی از درآمدش از راه طراحی، گرافیک و نقاشی بوده است:
من کماکان کار گرافیک می کنم. بیشتر پوستر سازی برای فیلم اما شرایط کار الان خیلی بد شده است چون زیباشناسی کامپیوتر بر زیباشناسی گرافیک غلبه دارد. سطح سلیقه خیلی پایین آمده که من پیش بینی خوبی برایش ندارم. یعنی خیلی سخت سفارش دهنده ها فرق کار خوب و بد را می فهمند.
حالا دو دهه از فعالیت مطبوعاتی میرفتاح می گذرد و او سردبیری مجلاتی مانند "فصلنامه سوره" و "هفته نامه مهر" را در کارنامه اش دارد. میرفتاح در زندگی روزمره اش اصلا آدم شوخ طبعی نیست و بیش از آنکه یک روزنامه نگار باشد، مرد نوشتن و ادبیات است. او در رونق یا رکود بازارش به هر حال به همان شیوه نوشتن همیشگی اش اصرار دارد. نثر فاخر اما متواضع، سوژه های روزمره اما مهم.
منتقدین این سبک، او و مشابهانش را به جزیره های روشنفکری جدا افتاده از جامعه تشبیه کرده اند که گاهی قلمشان از رسالت اجتماعی یک نویسنده دور می شود. خودش در این باره می گوید: توی مملکت ما هنوز سر واژه روشنفکر دعواست و توافقی درباره مفهوم آن وجود ندارد.
تا این که از یک جایی به بعد این واژه تبدیل به فحش شد. به قول سارتر روشنفکر کسی ست که در کارهایی که به او مربوط نیست دخالت می کند. از این نظر من هم در خیلی کارهایی که به من مربوط نیست دخالت می کنم. اما معتقد نیستم که روشنفکر رسالتی دارد. اصلا هیچ کس رسالتی ندارد.
رسالت به این معناست که جبرئیلی به پیامبری می گوید تو این کار را بکن. جبرئیلی به من حرفی نزده است. به هیچ کس دیگری هم حرفی نزده است. ما یک سری وظایف اجتماعی داریم که باید سعی کنیم آن ها را به بهترین شیوه انجام دهیم. همچنان که یک دندانپزشک برای احراز پست دندانپزشکی باید مقدماتی را بگذراند، روشنفکر هم باید چیزهایی داشته باشد. اما الان کسانی در این پست هستند که این مقدمات را ندارند.
این روزها "قصه های زن و شوهری"، اثر دیگری از علی میرفتاح در نوبت انتشار است. همچنین، او مشغول آماده کردن کتاب دیگری با عنوان "گزارش های مرگ " است که این جا بخشی از قسمت یازدهم آن را می توانید با صدای خود نویسنده بشنوید.
این گزارش تصویری، به بهانه کتاب "قلندران پیژامه پوش"، مروری کوتاه دارد بر زندگی، فعالیت ها و نظرات علی میرفتاح.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.