علی کسمایی، مبتکر دوبلاژ در ایران
علی کسمایی، پدر دوبلاژ ایران که ٩٢ سالگی اش را پشت سر گذاشته، در خانۀ کوچکی در تهران در اوج تنهایی خاطراتش را برای ما مرور میکند. هر چند او در زمینههای مختلف سینمایی و تلویزیونی از کارگردانی گرفته تا فیلمنامه نویسی و بازیگری فعال بوده، اما اشتهارش در مدیریت دوبلاژ است.
در سال ١٢٩٤ خورشیدی در تهران متولد شد، و به اقتضای شغل پدر که بازرگان بود، سالهای اولیۀ زندگی و دبستان را همراه خانواده در مازندران و گیلان گذراند. سپس برای ادامه تحصیل به تهران آمد و دورۀ سه سالۀ دوم دبیرستان را در دارالفنون گذراند و از دانش استادانی چون جلال همایی، احمد بهمنیار، بدیع الزمان فروزانفر و ملک الشعرای بهار برخوردار شد.
پس از دورۀ دبیرستان، وارد دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد و دورۀ سه سالۀ آن دانشکده را به علاوه یک دورۀ روزنامه نگاری طی کرد. در همین دوره به مدت دو سال در دبیرستان دخترانۀ سروش با ماهی ٥٠ ریال به تدریس پرداخت و در خرداد ١٣٢٠ موفق به کسب مدرک لیسانس در رشتۀ علوم سیاسی شد.
علی کسمایی از دوران کودکی رویای سفیر شدن در سر میپروراند و بعد از گذراندن دورۀ کارشناسی علوم سیاسی، طبق روال آن زمان میبایستی در وزارت خارجه استخدام میشد، اما موفق نشد وارد آن وزارتخانه شود و خود دلیل آن را نداشتن خویشاوند در آن وزارتخانه میداند.
از آنجا که در دورۀ دانشجویی ترجمه میکرد، برای گذران زندگی به ترجمه و نوشتن مقاله در روزنامههای مختلف روی آورد.
به پیشنهاد دوستان، دورۀ یک سالۀ کارآموزی وکالت دادگستری را زیرنظر علی اکبر طاها و ابراهیم خواجه نوری، دو وکیل سرشناس آن زمان گذراند. آقای خواجه نوری علاوه بر کار وکالت، نویسنده بود و در آن زمان مقالات کتاب " بازیگران عصر طلایی" را در روزنامه "ندای عدالت" به صورت پاورقی مینوشت. به توصیۀ او، علی کسمایی به کتابخانۀ مجلس میرفت و از روزنامههای قدیمی، برای روزنامه، خوراک و مواد اولیه تهیه میکرد. کسمایی بعد از مدتی خبرنگار پارلمانی شد و با رجال سیاسی آن زمان مجلس مثل زنده یاد مصدق و جلال امامیآشنایی به هم زد.
در این زمان دو واقعه رخ داد که او را به سمت دوبلاژ سوق داد. اول، ترجمۀ فیلمنامۀ فرانسوی "نخستین عشق" و دوم آشنایی با دکتر اسماعیل کوشان – مدیر استودیو پارس فیلم – که در آن هنگام نیاز به فیلمنامه نویس داشت و بعد از امتحانی از کسمایی، او را به عنوان فیلمنامه نویس پذیرفت.
در آنجا بود که او با رشتههای مختلف کار فیلم، مانند فیلمنامه نویسی، صدا گذاری، انتخاب هنرپیشه و ادارۀ صحنههای فیلم آشنا شد. اولین فیلمنامه اش را به نام "شرمسار" نوشت که در آن بانو دلکش، بازی کرد و آهنگ معروف "رعناجان" را در سال ١٣٢٩ خواند. صدا گذاری فیلم را هم خود بر عهده گرفت.
از آن پس، آقای کسمایی تقریبا تمام فیلمهای پارس فیلم را صداگذاری میکرد و مدیریت استودیو را عهده دار شد.
در همان دوران فیلم هاى دوبله شده در ایتالیا به ايران آمد و بازار فیلم فارسی راکد شد. آقای کسمایی میگوید: "پیشنهاد کردم در استودیو شعبۀ دوبله باز کنیم. چون نماینده یک شرکت خارجی پیشنهاد نمایش فیلم "روباه" را به صورت دوبله یا با زیرنویس در تهران داده بود. من با زیرنویس مخالفت کردم. فیلم را دوبله و صدابرداری کردم. این فیلم برای انجام کارهای فنی به ایتالیا رفت و اسمش را عوض کردم و با نام "بهار خونین" در تهران به نمایش در آمد. نتیجه کار مثبت بود و بعد از آن استودیوهای بیشتری باز شد که برای سرپرستی و صداگذاری از من دعوت میکردند."
پس از آن که على کسمائى سرپرستی استودیو مولن روژ را برعهده گرفت کارهاى مهم تر و پيچيده ترى را در دوبلاژ سرپرستى کرد. دوبله فيلم هائى نظير دکتر ژيواگو، مکبت، و موزيکال هاى معروفى چون 'بانوى زيباى من' و 'اشکها و لبخندها" از جمله کارهاى درخشان دوبله در ايران تحت سرپرستى على کسمائى است.
در سال ١٣٧٥ على کسمایى تصميم گرفت خودش را بازنشسته کند و جايش را به شاگردانش بدهد. از آن زمان او دوباره به کارهای ادبی گذشته اش پرداخت و دست اندرکار چند کتاب شد: "ریا در شعر حافظ"، "خدا و قران در شعر حافظ"، "دیروز-امروز؛ سروده هایی در هنگامه زمان"، "مصدق نامه"، "فردا" و کتاب هاى ديگر.
گزارش مصورى را که عليرضا واصفى و نازنين معتمدى در گفتگو با على کسمایى تهيه کرده اند در بالاى اين صفحه مى بينيد.