Jadid Online
جدید آنلاین
درباره ما تماس با ما Contact us About us
چرا کسروی را ترجمه کردم؟
اوان زيگل

                                      اوان زیگل                  

تاريخ مشروطه نوشته احمد کسروی جامع ترين کتابی است که در باره جنبش مشروطه نوشته شده و از نگاه  تاريخ نويسی نو و تحول انديشه ملی ايرانيان مقام ارزنده ای دارد.  ايرانيان هم با عقايد مختلف اين کتاب را به عنوان منبع معتبر پذيرفته اند. دکتر اوان زيگل، استاد مطالعات خاورميانه در دانشگاه شهر نيوجرسی، اين  کار عظيم را در سه جلد به زبان انگليسی ترجمه کرده که جلد اول آن نشر يافته  است. از آقای زيگل دعوت کرديم تا نظر خود را در باره احمد کسروی و اهميت تاريخ مشروطه او بنويسد:

احمد کسروی در مهر ماه ۱۲۶۹ / سپتامبر ۱۸۹۰ در يک خانواده روحانی در حکماور (يک محلۀ روستائی نزديک شهر تبريز) به دنيا آمد. پدرش، با وجود اين که پيرو مکتب متشرعين بود، به بسياری از مظاهر عاميانۀ تشيع متعرض بود، به خصوص آن حرکاتی که باعث تحريک سنی ها می شد.

کسروی از روی وظيفۀ فرزندی، اما خيلی با اکراه، راه پدر را در تحصيل علوم  دينی ادامه داد و خود نيز، اگرچه برای مدتی کوتاه، به جرگه روحانيان پيوست.    او بر خلاف بسياری ديگر،  و با صداقت زيادی که داشت،  فقط به حفظ کردن قرآن قناعت نداشت و کوشش می کرد که با استفاده از دانش عربی خود معنای قرآن را عميقاً بفهمد.

اين اعتقاد توام با تاثيراتی که از پدرش (که خيلی به او احترام می گذاشت) گرفته بود و همين طور با رک گويی هايش و بی پروا بودنش باعث شده بود که مورد غضب دستگاه های مذهبی اطرافش باشد.

دانش کسروی در زبان عربی او را با مطبوعات خارجی، مانند روزنامه های مصری که در آن زمان تحت تسلط انگليس بود، آشنا ساخت. کسروی در زندگينامه خودش زندگانی من می گويد يک مقاله علمی راجع به ستاره دنباله دار هالی توجه او را به مکتب فلسفی پوزيتويزم يا اثبات باوری غرب جلب کرد.

                   احمد کسروی

  کسروی در واقع تمام طول دوران انقلاب مشروطيت را زيست. او می نويسد اگرچه در تحول اين انقلاب نقشی نداشته ولی در شور و اشتياقی که در اين دوره وجود داشت مانند بسيار کسان ديگر شريک و سهيم بوده است.

بعد از کودتای ضد مشروطه محمد علی شاه، شهر تبريز تنها شهری بود که به طور جدی عليه حکومت مرکزی جنگيد. حماسۀ اين مقاومت و ستيز و پيروزيش همراه با رنج و مشقتی که مردم تحمل کردند تماماً در بهترين و با ارزشترين اثر کسروی تحت عنوان تاريخ مشروطۀ ايران و تاريخ هيجده ساله آذربايجان، نوشته شده است.

اين اثر در اصل شامل خاطرات او از تمام رنج ها و پيروزی هائی است که مردم تبريز از انقلاب مشروطه تا کودتای سيد ضياء تجربه کردند. کسروی خلاصه ای از تاريخ خود را برای مجله لبنانی العرفان به عربی ترجمه کرد که به صورت مسلسل از نوامبر ١٩٢٣ تا فوريه ١٩٢٤ چاپ شد.

اولين دورۀ کارهای تحقيقی کسروی مربوط به مسائل زبانشناسی است که تا حد بسيار زيادی حاصل تجربۀ شخصی اوست که از سويی با حس ملی گرائی ايرانی آميخته است واز سوی ديگربا تعلق او به اقليت ترک زبانان آذربايجانی.

او در مقالۀ زبان ترکی در ايران که آن هم در العرفان چاپ شده بود بر روی حضور فرهنگ ترکی در ايران تاکيد فراوان دارد. در عين حال اما مخالفت خود را با تجزيه طلبان پان ترکيست هم پنهان نمی کند.

اين مخالفت مقدماتی کسروی در مقالات بعدی او به اعتراض های جدی تری تبديل می شود. معروف ترين تحقيقات او در اين باره  آذری يا زبان باستان آذربايجان است.

در اين کتاب او اصرار بر اين دارد که مردم آذربايجان قبل از زبان ترکی لهجۀ ديگری از زبان فارسی داشتند. اين نکته باعث جلب متعصبين زبان فارسی و خشم پان ترکيستها شد. ولی کسروی حتی اينجا هم متعصبين زبان فارسی را به خاطر عدم بينش واقعه گرايانه مورد انتقاد قرار داد.

در اوائل چهل سالگی ، کسروی دچار يک بحران روحی و روانی عميق شد و معنای زندگانی خود را زير سوال برد اما نهايتاً اين بحران پايان يافت و کسروی جوابی برای سوال هايش پيدا کرد.

او سر انجام رسالت خودش را در زندگی يافت و مصمم شد که مردم شرق را در جهت مقابله با مادی گرايی غربی رهبری کند. او فکر می کرد که غرب، عليرغم پبشرفت های فنی، از روح و معنويات عاری است و معتقد شد که تکنولوژی غربی می تواند جزء به جزء مورد قبول و استفاده باشد ولی فلسفۀ غربی با داروينيسم و لائيک بودنش بايد کاملا طرد شود.

ثمرۀ اين دوره نوشتن  آيين است، جزوه ای که در آن کسروی عقائد تازه اش را ابراز می کرد؛ و پيمان، يک ماهنامه تحقيقی که در آن مسائل اخلاقی و ديگر مسائلی که آنها را برای ايران آفتی می دانست مورد بحث و برسی قرار می داد.

يکی از مشکلات ايران را کسروی  شعر زدگی و عرفان گرائی می دانست. او بر اين باور بود که ريشه اين آفت در دوره پيش از حملۀ مغولان بوده و آن را دليل اصلی ضعف و سستی ايرانيان در مقابل حمله مغولان، که توانستند بدون مواجهه با هيچ مقاومت جدی بر ايرانيان جنگجو پيروز شوند، می انگاشت.

او همچنين تداوم اين آفت را به شرق شناسانی که برای ضعيف کردن ايران در حال توطئه بودند نسبت می داد. البته کسروی از روشنفکران هم به اين عنوان که يا با شرقشناسان همدستی کرده اند و يا اينکه اصلاً در صدد تقويت ايران نبوده اند انتقاد می کرد. او هميشه مردمان بی آلايش هرچند بيسواد را به اين روشنفکران ترجيح می داد.

  دليل ديگر ضعف ايران را کسروی در "پراکندگی انديشه" مردم می دانست. او می گفت مردم ايران بدليل اختلافات زبانی و سياسی و مذهبی قادر به همکاری با يکديگر نيستند. اين تفاوت ها بايد از ميان برداشته شود تا ايران بتواند يک کشور مشروطه گردد.

بعد از سقوط رضا شاه، که کسروی با او يک رابطه ضد و نقيض داشت، کسروی مثل خيلی از کسان ديگر، توانست که افکار خود را آزادانه بيان کند. او حزبی به نام باهماد آزادگان بنا نهاد و خيلی آشکارا و حتی جسورانه به انتقاد از تشيع پرداخت و اسلام را مرده دانست.

او حتی تلويحاً خود را پيغامبر و صاحب شريعت نو خواند. همه اينها باعث شد که خودش را در تعارض سختی با روحانيان قرار دهد و دولت مجبور شد که کسروی را برای محاکمه به جرم توهين به اسلام به دادگاه احضار کند.

در اين زمان، دو بار به جان او سوء قصد شد که بار دوم، در سال ١٣٢٤، جان خود را از دست داد. فداييان اسلام به دادگاه حمله کرده و در حالی که محاکمه کسروی در جريان بود يکی از آنها با اسلحه به او شليک کرد و نفر ديگر برای اطمينان پيدا کردن به مرگش با چاقو شکم او را پاره کرد و در حالی که چاقوی خون آلود را بالای سر خود تکان می داد، 'الله اکبر' گويان از دادگاه بيرون آمد. قاتل بعد از مدت کوتاهی، زير فشار، از زندان آزاد شد.

همانند بسياری از ايرانيان که افکار خود را بی پروا ابراز می کردند و بهای سنگينی را هم می پرداختند، کسروی بعد از مرگ بيشتر مورد توجه قرار گرفت تا در زمان زندگی اش. اگرچه نوشته هايش در زمان محمد رضا شاه، به خاطر امتيازاتی که شاه به علماء می داد، توقيف می شد، ولی شهرت او بعنوان يک تاريخ نويس و يک متفکر ملی افزايش پيدا کرد.

جالب اينجاست که بعد از پيروزی انقلاب اسلامی نوشته های کسروی، به خصوص در مورد انقلاب مشروطيت، به مراتب بيشتر و در تيراژ بالاتر چاپ و در دسترس مردم قرار گرفت، هرچند هنوز هم افکار مذهبی اش مورد تأييد نيست.

بدون شک، می توان تاريخ مشروطۀ ايران را مهم ترين کار تحقيقی کسروی دانست  نه فقط از نقطه نظر تاريخ نويسی و اهميت دورۀ تاريخی آن در ايران بلکه از نظر مقام ارزنده ای که در راس تحول 'انديشۀ ملی' ايران دارد.

نقش کسروی و تاريخ مشروطه در آموزش تاريخ و شکل گيری افکار و ايده های ايرانی از تاريخ بيداری و پاگذاردن ايران به عرصۀ مدرنيزم، در مقام مقايسه،  به مراتب ارزنده تر از تاريخ انقلاب فرانسه نوشته ژول ميشله است.

تاريخ مشروطه کسروی را تمامی صاحبان عقايد سياسی  در ايران، از کمونيست گرفته  تا سلطنت طلب،  به عنوان يک منبع معتبر شناخته اند. کسب اين موقعيت پر ارزش حاصل پژوهش های بی وقفه و بردبارانۀ کسروی در تمام منابع فارسی زبان است. و جمع آوری اين مطالب، اگرچه گاهی به آن حد از کمال که کسروی از خويشتن انتظار داشته نمی رسد، اما در مقام مقايسه با تمامی نوشته ها در اين زمينه ارجحيت غير قابل انکاری دارد.

حتی هنگامی که کسروی نگاهی دشمنانه به يک شخصيت تاريخی دارد، به او امکان ابراز عقيده می دهد و در جائی که او در خور امتيازی باشد ، کسروی اين امتياز را دريغ نمی دارد.

من تاريخ مشروطه را برای اولين بار در ژانويه ١٩٨٤ ديدم. در آن روزها، مثل خيلی از خير خواهان ايران، به فکر گمراهی انقلاب بودم و در اين کتاب همان کشمکش نيروهای انقلاب را ديدم که پس از انقلاب ١٩٧٩ اتفاق افتاد.

تحليل کسروی از انقلاب مشروطه را بسيار قانع کننده يافتم و تصميم گرفتم که آن را ترجمه کنم تا در  دسترس خوانندگانی باشد  که فارسی بلد نبودند، و بر اين باورم که اين کار خدمت شايانی برای ايران خواهد بود.

 

 


 به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید

ارسال مطلب
Home | About us | Contact us
Copyright © 2024 JadidOnline.com. All Rights Reserved.
نقل مطالب با ذكر منبع آزاد است. تمام حقوق سايت براى جديدآنلاين محفوظ است.