بهروز که امروز داماد میشود، میگوید: "عروسی ما هم مثل شماست، فقط مراسم مذهبیش فرق میکند. هم بله برون و حنابندان داریم و هم سرویس طلا و جشن و تالار".
لب كارون: صابِئین مندایی، اقلیتی مذهبیاند که در قرآن به آنها اشاره شده و از اهل کتاب قلمداد شدهاند. در حدود سی هزار نفر جمعیت دارند و آخرین پیامبرشان حضرت یحیی (معروف به یحیی یا یوحنای تعمید دهنده) است. بیشتر در اهواز، خرمشهر، آبادان، دزفول و شوشتر زندگی میکنند. آدم را نخستین پیامبر خود و دین خود را نخستین دین جهان میدانند.
آب جاری برای صابئین ارزشی خاص دارد. درست است کارونِ این روزها به خروشانی و زلالی گذشتهاش نیست اما اینها باعث نشده است تا از آن دل بِکَنند. هنوز كارون برایشان مقدس است و میعادگاهشان برای مراسم غسل تعمید.
آنها آلودگی كارون را قبول دارند ولی میگویند: "در ساعات انجام مراسم، این آب، آبی معمولی نیست. با خواندن آیات كتاب، آبی مقدس شده است و فرشتهها از كسی كه از آب رود مینوشد، محافظت میكنند".
غسل تعمید: لیلا و بهروز رَسته پوشیدهاند. لباسی سفید كه شامل شلوار، كمربند پشمی، پیرهن، شال و عمامه یا روسری است. شاخهای از یاس را حلقهوار در انگشت کوچک دست راستشان کردهاند. لیلا در كنار دیگر زنان و بهروز کنار مردان منتظر تَرمیده یا روحانیی كه مراسم تعمید را انجام می دهد، هستند تا مراسم غسل را انجام دهند. آنهایی كه عصایی از زیتون به دست دارند و انگشتری درانگشت كوچك دست راست، روحانیون صابئین هستند. با ریش و مویی بلند که از وقتی که به کار دین مشغول شدهاند، به آن دست نزدهاند.
روحانیها چهار، پنج نفری میشوند. بعضیشان بالای سر تعمیدشوندهها میروند، رو به قبله كه سمت شمال است میایستند و آیاتی را میخوانند که به آن بوثه می گویند. روحانی دیگری مشغول آمادهکردن شاخههای یاس و آب مقدس است. آن طرفتر هم گَنجِوَر یا روحانی ارشد، در خلوت، مشغول انجام رَحمی یا دعای روزانه است. خطبه عقد را او خواهد خواند.
خیلی کارون را منتظر نمیگذارند. اول عروس غسل را انجام میدهد. ترمیده وارد آب میشود، كمی بعد نوبت به لیلا میرسد. دور ترمیده میچرخد و پشت دست راست او میایستد. سه بار داخل آب میرود. ترمیده برای اطمینان از اینکه کاملا خیس شدهاست، بر روی او آب میریزد. دست راست لیلا را میگیرد و آیاتی را میخواند. شاخه یاس را از انگشتش بیرون میآورد و آن را زیر روسری او قرار میدهد. با کف دستش کمی آب کارون را جلوی دهان او میبرد تا بنوشد.
از آب بیرون میآیند. مراسم با خواندن آیاتی دیگر ادامه پیدا میكند. بوی خوشی به مشام میرسد. بوی بخور که ازبخوردان روشن در بشقابی گلی یا تِریانا، در هوا میپیچد تا فضایی را كه نام خدا در آن هست عطرآگین کند. حتا تَرمیده جلوی دهانش را پوشاندهاست تا نفسش در هوا نپیچد. حالا، نوبت خوردن نان مقدس و آب مقدس است. آب، آب کارون است که آیاتی بر آن خواندهاند. نان هم با خواندن هشت آیه، نان مقدس میشود.
یک تیر و دو نشان: برادر كوچك داماد از مراسم فیلمبرداری میكند. بهنام برادر بهروز هم امروز داماد میشود. عموی داماد میگوید: "عروسی مراسم پر زحمتی دارد. هزینۀ آن هم سنگین است. الان یک تیر و دو نشان است. یک مراسم برای دو نفر". نور آفتاب شدید شدهاست. عروسها دستشان را جلوی صورتشان گرفتهاند تا آفتاب اذیتشان نکند. دامادها با چتر، خود را بالای سر همسرشان می رسانند تا با این بهانه دقایقی را با او گپ بزنند.
نوبت به غسل داماد میرسد. مراسمی شبیه به غسل عروس. بعد از مراسم غسل، همه راهی مندی میشوند برای خواندن خطبه عقد. از كنار رود تا مندی راه چندانی نیست، پیاده هم میشود رفت. زنان منتظر تمام شدن غسل داماد نمیشوند، با عروس راهی میشوند.
مندی: مَندی محلی است برای عبادت صابئین مندایی. در حیاطش اتاقکی از نی به نام ا|ِشخِنتا آماده است برای انجام مراسم مذهبی داماد. مندی، اتاق هم دارد. زنان وارد اتاق میشوند. در آن، اندرونی برای انجام مراسم مذهبی عروس آماده است. روحانیها و داماد هم کمی بعد میرسند. تا داماد لباس خشکی بپوشد، روحانیها وسایل لازم برای مراسم عقد را فراهم میکنند.
ترمیدهای دو تا انگشتر، یکی با نگین آبی و دیگری سبز، را با مقداری گردو و مویز از طرف داماد برای دختر میبرد تا نظرش را درباره این ازدواج بپرسد.
صابئین مندایی طلاق ندارند. زن نمیتواند از شوهرش جدا شود. برای طلاق آیهای وجود ندارد. اگر کارشان به جدایی برسد، مرد میتواند ازدواج کند ولی زن اگر ازدواج کند، عقد دوم در دنیای پس از مرگ از او پذیرفته نیست. صابئین فقط با همدینان خود میتوانند ازدواج کنند. گَنجِور پِِسکین دولاپ را به داماد میدهد. انگشتر فلزی آن را در انگشت کوچک دست راست داماد میکند و کاردک آن را به کمربندش میبندد. بر روی پِسکین دولاپ، تصویر شیر، مار، زنبور و عقرب حک شدهاست که به ترتیب نشان دهنده آتش، آب، باد و خاک هستند. داماد آن را یک هفته نگه میدارد تا از گزند دنیا در این مدت در امان باشد.
خطبه عقد: داماد دنباله عمامه گَنجِور را گرفته و کنار او ایستادهاست. گنجور شروع به خواندن دعا میکند تا به این قسمت میرسد "صدا، صدای خداست". کودکی که روسری سفیدی به سر دارد، کوزهای را بلند میکند و آن را به زمین میزند. صدای شکستن کوزه با صدای دست و کِلی که از اندرونی میآید همراه است. همه شادی میکنند، زنان هلهله میکنند و کف میزنند. داماد وارد اِشخنتا میشود و کنار روحانیها مینشیند. همان کودک، یک بشقاب گلی-تِریانا- که داخلش مقداری خوراکی، دور پارچهای پیچیده شدهاست را به گنجور میدهد. گردو و خرما و کنجد خوراکیهای داخل پارچه هستند. گنجور دستانش را میشوید و کمی آب روی هشت بشقابی که کمی کوچکتر از بشقاب اول هستند میپاشد و روی همۀ آنها نمک و کنجد میریزد.
روحانی دیگری خوراکیهای بشقاب بزرگ را در هشت تای دیگر تقسیم میکند. ماهی، پیاز، خرما و سه قرص نان را روی هر بشقاب قرار میدهد. دو نان هم بین بشقابهای کوچک و بشقاب بزرگ.
گنجور مراسم را با هماهنگی دیگر روحانیون آغاز میکند. یکی از روحانیون پدر خوانده عروس میشود و سه بار موافقت خود را با این ازدواج اعلام میکند. و بعد از آن نظر داماد را در مورد ازدواج میپرسند. سپس داماد بلند میشود و دست راست پدر خوانده را میگیرد. گنجور به کتاب مقدس و فرشتهها قسمش میدهد که این دختر به ازدواج تو درمیآید. سه مرتبه دستهایشان را جدا میکنند و روی چشمشان قرار می دهند. تمام مراحل با خواندن دعا و آیاتی همراه است.
گنجور دست داماد را آبکشی میکند و لقمهای از گردو، مویز، بادام و مغز پسته درست میکند و به داماد میدهد. او اجازه خوردن آن را ندارد تا لقمه دیگری برای عروس آماده شود و روحانی آن را به همراه دو قرص نان به اندرونی ببرد. پدرخوانده میگوید:"این یعنی همه چیز را با همسرت تقسیم کن و هیچوقت او را عقبتر از خود قرارنده". روحانی به اندرونی میرود، دست عروس را میشوید و لقمه را به او میدهد. در آخر به او یک دانه مویز میدهد و این یعنی قناعت کن به آنچه همسرت برایت میآورد، حتا اگر یک دانه مویز باشد. دو قرص نان هم به مادر عروس میدهد.
گنجور شاخه یاس را زیر عمامه داماد قرار میدهد و سپس آیاتی را میخواند. در میان خواندن آنها به روحانی دیگر میگوید به داماد شربت بدهد. شربتی که با له کردن خرما یا کشمش در آب آماده میشود. در جام کوچکی برای داماد شربت میریزند.
داماد و گنجور به سمت اندرونی میروند. دم در میایستند، کودک دیگری میآید وکوزهای دیگر را میشکند و بازهم صدای کف زدن و غریو شادی بلند میشود. گنجور شاخه یاس را زیر روسری عروس قرار میدهد. عروس و داماد پشت به پشت هم مینشینند. سه بار سر آن دو را به هم میزند تا آن دو همسر شرعی هم شوند. پدر خوانده به عروس شربت میدهد. مراسم همچنان ادامه دارد.
باز داماد به اِشخِنتا باز میگردد، آیاتی خوانده میشود و عصای زیتون را سه بار دور سرش میچرخاند.
از الان تا هفت روز دیگر که عروس و داماد دوباره غسل تعمید را انجام دهند، کسی نباید به آنها دست بزند و اگر دست زد، باید غسل کند. ترمیده داماد را به اندرونی میبرد. عروس دست راستش را روی سرش میگذارد و داماد دستش را روی دست عروس و میگویند:"تو همسر حقیقی من هستی، همسر پایدار و همیشگی من". حالا دیگر ظهر شدهاست و مراسم تازه تمام شده. دو نفر دست در دست هم از مندی خارج می شوند.
در فتوگالری این صفحه میتوانید عکسهایی از مراسم عروسی صابِئین در کنار کارون را با توضیح مختصری درباره این مراسم ببینید.
صائبی ها مردمان خوبی هستند. اهوازی ها به آنها صبی میگویند. یادم میآید که منزل ما نزدیک بازار عربها بود و کوچه عامری ٬ مرکز طلا سازی و طلا فروشی بود که همه صبی بودند و به زبان عربی حرف میزدند و دشداشه میپوشیدند، همین لباسی که درعکسها دیده می شود. زمین کوچه ٬ پر از چوبکهائی خالی از فیروزه بود که فیروزه های آنها صرف نگین انگشترهاشده بود. ما بچه ها از اون چوبکها خوشمان میامد واز روی زمین جمع میکردیم. گاهی هم ، چوبکی با فیروزه پیدا میکردیم و خوش شانسها هم ، گاهی انگشتری ، یا دستبندی و یا تکه ای طلا !
ما در حوالی همین محل گردهمآئی صبی ها٬ در شمال پل راه آهن (پل سیاه) در کارون شنا میکردیم، واز ترس کوسه ها در لابلای گاومیشها شنا میکردیم. آب کارون تمیز و پراز ماهی و سبله (گربه ماهیcatfish) بود. کارون آنقدر روشن وشفاف وآبی بود که تا چند متری ساحل ٬ کف کارون دیده میشد.
کارون، مادر رود (ولگای ) ایران است و بیخود نیست که صبی ها،این مردم صلحجو و دوست داشتنی ٬بهترین و عالیترین مراسم زندگی را در کنارش برپا میکنند. ولی افسوس که هم استاندارش وهم شهردار اهواز مرده اند و کارون هم در عزای مرگ آنها ٬لجن پوش و سیاهپوش شده است و به سوگ نشسته است. اداره اهواز سالهای مدیدیست که بدست نا اهلان افتاده است. اگراین مادر رود بدست اهلش میافتاد چه مناظر و زیبائیهائی خلق میشد.دریغ از یک شهردار که شهرداری کند.
حیف از این آب که در بستر نا اهلان جاریست٬ حیف!
هرمز-سیاتل واشینگتن-۳۰ جولای ۲۰۱۷
آرزوی تندرستی و شادمانی می کنم . با مهر همیشگی تورج پارسی استاد سابق دانشگاه
اما این چگونه عروسی است خوشم نیامد اینقدر جنجالی!؟